مدافعان حرم

سرلشکر باقری

سرلشکر باقری: حضور روحانیون در جبهه‌ها، گرمابخش و مقوّم صفوف رزمندگان بود/ دفاع مقدس، مظهر ایستادگی یک ملت در برابر قدرت‌های استکباری است/ دشمنان از قدرت ایمان و وحدت ملت ایران پیرامون رهبری الهی انقلاب اسلامی غافل‌اند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، سردار سرلشکر پاسدار «محمد باقری» رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح برای دومین همایش ملی پرچمداران انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و مقاومت اسلامی که آیین اختتامیه‌ی آن صبح امروز (چهارشنبه) در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد، پیامی صادر کرد.

در این پیام آمده است:

دوران هشت سال دفاع مقدس، مظهر ایستادگی و دفاع شکوهمند ملت ایران در برابر متجاوزین و زورگویی قدرت‌های استکباری و نماد ولایتمداری در لبیک به ندای بنیان‌گذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) بود.

دشمنان خارجی و منافقان داخلی برای ناامید ساختن مردم در دفاع از میهن اسلامی، تمام توان خود را به کار گرفتند و با استفاده از امپراطوری رسانه‌ای و تبلیغاتی استکبار و دست در دست آنان، به مقابله با ملت مظلوم ایران پرداختند؛ اما آن‌ها از قدرت بی‌نظیر ایمان مردم و وحدت کلمه آنان پیرامون کلمه حق و رهبری الهی انقلاب اسلامی غافل بودند.

بزرگان دین نیز همدوش با امت مؤمن، با حضور به‌موقع در صحنه و دادن پیام به مردم، نقش سِترگی در این راه ایفا کردند. مراجع عظام تقلید با سخنان، رهنمود‌ها و تأکید بر مشروعیت دفاع در برابر متجاوزین، حضور گسترده و مستمر مردم را در جبهه‌های نبرد رقم زدند.

شوق جهاد و قرار گرفتن در شمار مجاهدان راه خدا و کسب رضایت حق، در وجود آحاد رزمندگان به‌ویژه روحانیون که دوشادوش نیرو‌های مسلح و بسیج مردمی، در خطوط مقدم حاضر می‌شدند، موج می‌زد.

حضور روحانیون در جبهه‌های نبرد، چه در قامت تبلیغ و تبیین ارزش‌های اسلامی و دینی و تبدیل سنگر‌های خط مقدم به مسجد و کلاس اخلاق و احکام و چه در صف رزم‌آوران و خط‌شکنان، با لباس مقدس روحانیت و یا تلفیقی از دو، به گونۀ رزمی ـ تبلیغی، گرمابخش جبهه‌های حق و مقوّم صفوف رزمندگان اسلام بود. آن‌ها در خط مقدم جبهه، همچون دیگر رزمندگان، سلاح در دست با دشمن می‌جنگیدند و در مواقع لازم نیز به وعظ، ارشاد، تبلیغ و اقامه نماز جماعت می‌پرداختند. این نوع تبلیغ، اثر بسیار عمیقی در حفظ و ارتقای روحی و اعتقادی رزمندگان داشت.

روحانیت به‌عنوان پرچم‌داران حرکت‌های انقلابی، علاوه بر حضور پرشور و عملی در میدان جهاد و تقدیم بیشترین شهید نسبت به جمعیت، نقش بی‌نظیری در حضور مردم در صحنه‌های مبارزه ایفا می‌کردند. تشویق و ترغیب مردم به حضور در میدان‌های نبرد و تقویت روحیه استقامت و مقاومت در دشواری‌های ناشی از جنگ و دادن امید و اطمینان به تحقق وعده‌های الهی، از جمله مجاهدت‌های ارزشمند روحانیت در حماسه دفاع مقدس و مقاومت بود؛ نقش و وظیفه‌ای که به فرمان امام راحل (ره) در میادین حماسه و جهاد به شایستگی ادا کردند.

اینجانب ضمن تقدیر و تشکر از اعضاء و برگزارکنندگان دومین دوره جشنواره ملی پرچم‌داران انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و مقاومت و حاضرین در همایش روحانیت، پیشگامان انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، مقاومت و جهاد تبیین، امیدوارم این جشنواره با پرداختن عالمانه و هنرمندانه به نقش امام راحل عظیم‌الشأن، مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی، مراجع عظام تقلید، روحانیت و حوزه‌های علمیه در انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و مقاومت، زمینۀ آشنایی بیشتر آحاد ملت، به‌ویژه جوانان عزیز با مجاهدت‌ها و رشادت‌های روحانیت در عرصه‌های جهاد، ایثار، مقاومت و شهادت را فراهم آورَد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سرلشکر باقری: حضور روحانیون در جبهه‌ها، گرمابخش و مقوّم صفوف رزمندگان بود/ دفاع مقدس، مظهر ایستادگی یک ملت در برابر قدرت‌های استکباری است/ دشمنان از قدرت ایمان و وحدت ملت ایران پیرامون رهبری الهی انقلاب اسلامی غافل‌اند بیشتر بخوانید »

شهید سلیمانی یک عمر مجاهدت و اقتدار نظامی-سیاسی

شهید سلیمانی؛ مجاهدت، عزت و اقتدار


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس- مهدی شهرودی؛ وقتی سخن از مجاهدت و اقتدار به میان می‌آید، ناخودآگاه نام سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در ذهن‌ها تداعی می‌شود. خدمات این شهید سرافراز در مدت زمان فرماندهی نیروی قدس سپاه، چشمگیر و نقش او در ترویج فرهنگ مقاومت در فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و یمن تعیین‌کننده بود.

شهید سلیمانی در حالی که بیش از ۷۰ درصد خاک سوریه در اختیار داعش، جبهة‌النصره و سایر گروه‌های تروریستی بود، لشکر بین‌المللی اسلامی را برای مقابله با تروریست‌ها ایجاد کرد و در سخت‌ترین شرایط میدان‌دار بود. او خود را سرباز ولایت می‌دانست. اگر رشادت‌های شهید سلیمانی و مدافعان حرم در سوریه نبود و فتنه دشمنان در نطفه خفه نمی‌شد، امروز ما با بحرانی جدی روبه‌رو بودیم.

نگاه داعش سرزمینی بود؛ و حتی جای سؤال است که داعش چگونه و با چه قدرتی توانست آن همه عامل انتحاری را جذب کند؛ اما شهید سلیمانی با تدبیر خارق‌العاده و افق دید بلند خود، آینده منطقه را خوب ترسیم کرده بود و مجموعه‌ای که با نسخه‌های بومی و نگاه دقیقی از تحولات منطقه‌ای مدیریت کرد، پیشران هر روند جدیدی شد که قصد داشت در مقابل صلح و ثبات قد علم کنند.

سردار شهید سلیمانی برای اینکه منطقه ما امن باشد و رژیم صهیونیستی نتواند اقدام خصمانه‌ای انجام دهد، بر چند مشخصه تأکید داشت؛ نخست اینکه حاکمیت ملی کشور‌ها محترم شمرده شود؛ مثلاً وقتی در کشوری مانند سوریه حاکمیتی از مردم شکل گرفته است، اما آمریکا آن را در نظر نگیرد و خلاف نظر مردم آنجا عمل کند، قطعاً اینجاست که سردار سلیمانی باید وارد منطقه شود؛ چون در راستای تأمین امنیت رژیم صهیونیستی، یکی از نخستین کار‌های دشمنان جهان اسلام این بود که حاکمیت ملی سوریه ناامن باشد.

شهید سلیمانی همچنین مرد شماره یک مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی بود. وی بر عملیات‌های پیچیده نظارت داشت و برای فراهم‌سازی امکان انتقال سلاح به‌ویژه به غزه، به برخی کشور‌ها سفر می‌کرد. شهید سلیمانی گروه‌های نظامی مخفی صِرف در فلسطین را به ارتشی قدرتمند تبدیل کرد و تنها به انتقال موشک‌های آماده بسنده نکرد، بلکه تغییری کیفی در رابطه با بحث موشک‌ها به وجود آورد.

گروه‌های مقاومت فلسطین امروز هزاران موشک در اختیار دارند که به وسیله آن می‌توانند تمام شهرک‌های صهیونیست‌نشین را هدف قرار دهند و این به برکت اقدامات مؤثر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است.

 اگر مستکبران جهان شهید سلیمانی را ترور کردند و در صدر آن‌ها آمریکای جنایتکار قرار دارد، این اقدام ناشی از ضعف و زبونی آن‌ها و یک قمار تاریخی بوده؛ همچنان که نمایندگان حزب دموکرات ایالات متحده نیز به آن اشاره کردند.

هدف آمریکا از  ترور شهید سلیمانی، ضعیف کردن روحیه ملت ایران بود، غافل از اینکه مردم در تشییع میلیونی این قهرمان اسطوره‌ای نشان دادند همگی همچون سردار سلیمانی دلباخته و امیدوار به این نظام و انقلاب هستند؛ البته ایران نیز نگذاشت خون شهید سلیمانی پایمال شود و با درایت هوشمندانه رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی) با حمله موشکی پرحجم و پیچیده به مقر سربازان ارتش ایالات متحده آمریکا در پایگاه نظامی عین‌الاسد عراق چنان سیلی محکمی به آن‌ها زد که اعتبار و اقتدار آمریکا را در جهان درهم شکست.

شهید سلیمانی متعلق به جبهه مقاومت و یک شخصیت محبوب بین‌المللی است که شهادتش موجب اتحاد و وحدت بیشتر جهان اسلام و مردم ایران شده است.

انتهای پیام/ 271

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید سلیمانی؛ مجاهدت، عزت و اقتدار بیشتر بخوانید »

مسابقه طراحی معماری فاطمیون برگزیدگان خود را شناخت

مسابقه طراحی معماری فاطمیون برگزیدگان خود را شناخت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، آیین اختتامیه مسابقه طراحی معماری فاطمیون با حضور مصطفی مومنی راد، مدیر مرکز معماری اسلامی حوزه هنری، مهدی هاتف مدیر شرکت اسکان، حجت گنابادی از فرماندهان لشکر فاطمیون و خانواده شهید کریمی شهید مدافع حرم افغانستانی و با معرفی سه برگزیده این یادمان در سالن مهر حوزه هنری برگزار شد.

در ابتدای این مراسم بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با خانواده شهدای لشگر فاطمیون پخش شد. جملاتی که از زبان فرمانده کل قوا تسلی‌بخش قلب پدران و مادران و همسران شهدایی بود که با صبر خود در جهاد عزیزانشان شریک شده‌اند.

کلیپی از لسان معظم‌له که فرموده بودند: «فرزندان شما جان خود را سپر قرار دادند که دست خبیثان به حرم اهل بیت نرسد. لذا شان این‌ها بسیار بالاست؛ البته برای شما پدران و مادران همسران و فرزندان سخت است اما این سختی را برای خدای متعال تحمل می‌کنید. » آغازگر اختتامیه طراحی معماری فاطمیون بود.

حجت گنابادی از فرماندهان لشکر فاطمیون و از رزمندگان دوره دفاع از حرم حضرت زینب (س) که معاونت فرهنگی لشگر فاطمیون را بر عهده دارد یکی از سخنرانان این مراسم بود. وی با تبریک دهه کرامت و همزمانی این ایام با اختتامیه این رویداد فرهنگی را به فال نیک گرفت.

کار امام و انقلاب غبارزدایی از ارزش‌های اصیل بود
وی اظهار کرد: هر موقع از قله‌های تاریخی‌مان صحبت می‌کنیم در عرفیات علمی و مدیریتی بیشتر روی شاخص‌هایی توجه می‌کنیم که شاید باعث شود تا شاخص‌هایی مثل جهاد، ایثار و شهادت خیلی زود دیده نشود و ذهن‌ ما بیشتر مشغول پیشینه و شاخص‌هایی مثل علم و فناوری، هنر، ادب و مسائلی از این دست رود ولی کار بزرگ امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی این بود که از ارزش‌های اصیل غبارزدایی کرد.

سهم مجاهدان عرصه جهاد، ایثار و شهادت سهم کوچکی نیست
این فرمانده لشکر فاطمیون با بیان اینکه امروز سر قله هایی ایستاده‌ایم که بخشی از آن مرهون ایثار و شهادت است گفت: اگر امروز نام انقلاب اسلامی در منطقه درخشیده در کنار مجاهدت‌های علمی، هنری، ادبی و فناوری و اقتصادی و فرهنگی، سهم مجاهدان عرصه جهاد، ایثار و شهادت سهم کوچکی نیست.

پیشتازان افتخارآفرین عرصه جهاد و ایثار و شهادت
وی با تاکید بر اینکه عزیزان افغانستانی جزو پیشتازترین افتخارآفرینان عرصه جهاد و ایثار و شهادت بودند و دفاع از حرم، آخرین این افتخارات است یادآورشد: شیعیان افغانستانی در بازه زمانی صد ساله در منطقه مرکزی افغانستان ساکن هستند و هر حکومتی که بر این کشور حاکم شده اولین فشارها و سلطه‌های بی حد و اندازه خود را به آنها تحمیل کرده است. گورهای دسته جمعی که از شیعیان افغانستانی به جرم محبت علی و خمینی برجای مانده واقعیتی است از تاریخ پر افتخار افغانستان.

گنابادی با اشاره به حضور 20 ساله امریکایی‌ها در افغانستان که با تشکیل ارتش چندصدهزار نفری و پول دست به قتل عام و قربانی کردن مرد و زن و کودک و نوجوان افغانستانی کردند گفت: این مجاهدان افغانستانی بودند که دماغ امریکایی‌ها را به خاک مالیدند. همچنین در روزی که تحلیلگران سیاسی، افراد قلم به دست و تریبون به دست و فرصت گفتگو داشتند و در تحلیل و شناخت جریان داعش دچار تاخیر و تامل شدند، این جوانان پابرهنه اما مخلص شیعه افغانستانی لحظه‌ای درنگ نکردند و جزو اولین گروه‌هایی بودند که سینه چاک کردند و رفتند تا در مقابل داعش بایستند.

وی تاکید کرد: امروز اگر به نابودی داعش با فرماندهی قهرمانی چون حاج قاسم سلیمانی افتخار می‌کنیم، اولین افتخارآفرینان همین شیعیان افغانستانی در ایران بودند.

این فرمانده لشکر فاطمیون یادآور شد: در 22 اردیبهشت ماه سال 1392 خیلی از کسانی که در قدرت های سیاسی، قدرت‌های رسانه ای، قدرت های فضای مجازی و سلبریتی بودند، نمی‌توانستند بفهمند داعش و مسئله داعش چیست و در چنین شرایطی شیعیان افغانستانی سینه سپر کردند و در مقابل داعش ایستاند. در این دوره خیلی ها پرسیدند که چرا می‌گویید مدافعان حرم؟ گفتند اینها برای شناسنامه ایرانی، برای دلار، برای اقامت می‌روند اما اینها فقط در جبهه جنگ نجنگیدند و طبق گفته حاج قاسم سلیمانی و سایر فرماندهان، شیعیان افغانستانی در ایران غریب بودند . آنها نه تنها در میدان نبرد جنگیدند بلکه در مقابل طعنه‌های، بی بصیرتی‌ها، نافهمی‌ها و جنگ روانی و رسانه‌ای جنگیدند.

وی افزود: در حالیکه سینه شیعیان افغانستانی در مقابل گلوله‌های داعش بود، خانواده مدافعان در شهرهای ایران در مقابل توهین‌ها و طعنه‌ها از زبان افراد جاهل، ناآگاه و مغرض ایستادند.

رونمایی از قله‌هایی که با خون و خون دل فاطمیون ساخته شدهآیین اختتامیه مسابقه طراحی معماری فاطمیون با حضور مصطفی مومنی راد، مدیر مرکز معماری اسلامی حوزه هنری، مهدی هاتف مدیر شرکت اسکان، حجت گنابادی از فرماندهان لشکر فاطمیون و خانواده شهید کریمی شهید مدافع حرم افغانستانی و با معرفی سه برگزیده این یادمان در سالن مهر حوزه هنری برگزار شد.
گنابادی با بیان اینکه افتخار می‌کنیم که حوزه هنری و بنیاد علوی در طراحی این یادمان سهیم هستند اظهار کرد: ما و شما نمی‌خواهیم قله‌ای را بسازیم بلکه ما قرار است از قله‌هایی که با خون و خون دل فاطمیون ساخته شده، رونمایی کنیم.

فاطمیون بزرگترین شاگرد مکتب امام (ره)
وی با درورد بر غیرت و بصیرت مدافعان حرم، اعلام کرد: مهمترین ویژگی و مزیت فاطمیون این است که بزرگترین شاگرد ممتاز مکتب امام خمینی (ره) هستند.

وی در ادامه از خانواده شهیدی یاد کرد که اعضایش در جنگ‌های متعددی به شهادت رسیده‌اند و سپس به اجلاس مدافعان عرصه بین‌الملل که در زمان حاج قاسم سلیمانی در مشهد برگزار شد اشاره کرد که در آنجا مادر شهید خطاب به حاج قاسم میپرسد که شما از چه زمانی انقلابی شده‌اید؟ من از سال 1342 پای کار نهضت امام هستم.

گنابادی فاطمیون و شیعیان افغانستانی را به واسطه آزمون‌هایی که در آنها سرفراز بودند، مردان و زنان آزموده‌ای معرفی کرد که لحظه‌ای در میدان جنگ درنگ نکردند.

جانفشانی افغانستانی‌ها مرهون فدایی اهل بیت بودن
وی مراسم عزاداری برای اهل بیت را از نشانه‌هایی برای شناخت فاطمیون دانست و فتوحات و جانفشانی‌های شیعه‌های افغانستانی را مرهون شیفتگی و فدایی اهل بیت بودن آنها معرفی کرد.

این فرمانده لشکر فاطمیون گفت: قدر و منزلت فاطمیون با همه مجاهدت‌هایی که داشته‌اند ناشناخته مانده است و ما بسته بزرگی از کارهای فرهنگی رسانه ای و هنری و اجتماعی را بر دوش داریم تا این قله بزرگ را به همه معرفی کنیم.

مصطفی مومنی راد رئیس مرکز معماری حوزه هنری پرداختن به مجاهدان افغانستانی را رزقی دانست که به واسطه برگزاری این مسابقه نصیبش شده و در ادامه گفت: در پروسه چهار ماهه‌ای که در مسابقه یادمان شهدای فاطمیون داشتیم شاید در ابتدا با برنامه‌یزی منسجمی ورود پیدا نکردیم و بعد از پیشنهاد این ایده از این طرح استقبال کردیم و سعی کردیم در فرآیند برگزاری مسابقه ابتکارات جدیدی به خرج دهیم و در فضای رویداد در مشهد، حال و هوای خاصی ایجاد کنیم و در عین رقابت، شبکه‌ای از فعالان بوجود آوریم که در برنامه‌های بعدی هم از آنها استفاده کنیم.

بیشتر به سمت مقبره سازی رفته‌ایم
وی با اشاره به بازخورد شرکت‌کنندگان از جو صمیمی و خوب مسابقه طراحی یادمان شهدای فاطمیون، اظهار کرد: ما از ظرفیت یادمان‌سازی در کشور خیلی غافل هستیم و کمتر از فضای یادمانی یا طراحی خاص می‌توان نام برد. متاسفانه در رویکردها ما بیشتر به سمت مقبره‌سازی رفته‌ایم تا یادمان‌سازی.

رئیس مرکز معماری حوزه هنری افزود: یادمان‌سازی در دنیا ادبیات مشخصی دارد که ما از آن خیلی غافل هستیم در حالیکه ظرفیت رویدادها و حماسه‌های ایران جای یادمان‌سازی دارد.

وی با اشاره به مهجوریت افغانستانی‌ها اظهار امیدواری کرد که با همکاری شهرداری مشهد، شرکت اسکان و بنیاد علوی مسابقه یادمان شهدای فاطمیون به مرحله نهایی و عملیاتی رسد.

یک قدم تا نتیجه نهایی
مومنی راد در ادامه به ابراز رضایت هیات داوران از کیفیت آثار و طرح های شرکت‌کنندگان در این مسابقه اشاره کرد و ادامه داد: فکر می‌کنم یک قدم تا به نتیجه نهایی رسیدن باقی مانده و آن هم این است که یادبود شهدای فاطمیون در مشهد ساخته شود.

یکی از ابواب فرهنگ‌سازی یادمان‌سازی است
مهدی هاتف مدیر شرکت اسکان ایران با اعلام اینکه امروز به نقطه عطف مسابقه یادمان شهدای فاطمیون رسیده‌ایم که یادبود شهدای غریب فاطمیون است، اظهار کرد: ما در بنیاد علوی از این رویدادها حمایت می‌کنیم و یکی از ابواب فرهنگ‌سازی همین المان‌سازی و یادمان‌سازی است که امیدوارم در شهرهای دیگر هم ادامه پیدا کند.

وی در بخش دیگر آیین اختتامیه مسابقه طراحی یادمان شهدای فاطمیون، پدر و مادر شهید مدافع افغانستانی (شهید کریمی) برای اهدای جوایز برگزیدگان این مسابقه به همراه مومنی راد مدیر مرکز معماری اسلامی حوزه هنری، مهدی هاتف مدیر شرکت اسکان، کمیلی و گنابادی از فرماندهان لشکر فاطمیون روی سن سالن مهر حوزه هنری حضور پیدا کردند.

معرفی برگزیدگان و تجللی از خانواده شهید مدافع حرم افغانستانی
در این بخش، جایزه سومین طرح برگزیده این مسابقه که شامل لوح تقدیر و جایزه نقدی بود به محمد مهدی صدوقی و جایزه دومین طرح برگزیده به مائده نامدار و امیر حیدری پور اختصاص یافت. همچنین سعید موسوی به عنوان طراح برگزیده مسابقه یادمان شهدای فاطمیون معرفی شد.

در بخش پایانی این مراسم، خانواده شهید کریمی با اهدای تابلوی مزین به صلوات خاصه امام رضا (ع) مورد تجلیل قرار گرفتند و حاضران در سالن با برگزیدگان و خانواده شهید لشگر فاطمیون عکس یادگاری گرفتند.

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مسابقه طراحی معماری فاطمیون برگزیدگان خود را شناخت بیشتر بخوانید »

برگزاری مسابقات قرآنی دانش آموزان قم به یاد سردار شهید «سید حمید تقوی فر»

برگزاری مسابقات قرآن دانش‌آموزان قم به یاد سردار شهید «تقوی‌فر»


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از قم، چهل و یکمین دوره مسابقات قرآن دانش آموزان استان قم با رقابت ۴۵۰ دانش آموز دختر و پسر در ۱۲ رشته از ۱۵ تا ۱۷ اردیبهشت ویژه پسران و از ۱۸ تا ۲۰ اردیبهشت ویژه دختران در دبیرستان مهدیه شهر دستجرد خلجستان قم برگزار می‌شود.

به گفته حجت الاسلام محمد امینیان، معاون پرورشی و فرهنگی اداره کل آموزش و پرورش استان قم، این دوره از مسابقات یادبود سردار شهید مدافع حرم سید حمید تقوی‌فر و در پنج مرحله آموزشگاهی، ناحیه ای، مقدماتی و فینال استانی و مرحله پنجم کشوری برگزار می‌شود.

وی افزود: این مسابقات که در مرحله فینال استانی قرار دارد با حضور ۴۵۰ نخبه قرآنی دختر و پسر در ۱۲ رشته به صورت فشرده و شبانه‌روزی در یک اردوی سه روزه و در جوی تربیتی و فرهنگی و قرآنی آن هم با وجود اساتید و داوران خبره قرآنی استانی و کشوری انجام می‌شود.

امینیان به فعالیت دو رشته جدید در این سری از مسابقات اشاره کرد و افزود: رشته‌های دعاخوانی و گفتمان مهدویت به صورت مباحثه‌ای و جذاب در دو گروه دختران و پسران دانش‌آموز نیز به رشته‌ها اضافه شده و بعد از سپری مرحله فینال استانی دانش‌آموزان منتخب مقطع متوسطه اول و دوم در تیرماه به مرحله کشوری اعزام خواهند شد.

وی افزود: برای اجرای هرچه مطلوب‌تر این طرح ارگان‌های مختلفی یاری‌گر ما بودند از جمله دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، سازمان تبلیغات و شهرداری و مجموعه دهکده سلامت صبا و بخشداری و آموزش و پرورش شهرستان دستجرد همچنین ارگان‌های سپاه پاسداران، بسیج، نیروی انتظامی و هلال احمر و مرکز بهداشت و درمان نیز پای کار آمدند.

معاون پرورشی و فرهنگی آموزش و پرورش استان قم گفت: چهل و یکمین دوره مسابقات قرآنی در دوبخش آوایى (قرائت، حفظ، اذان، مداحى و دعاخوانى) و بخش پژوهشى (احکام، انشاى نماز، صحیفه سجادیه، نهج‌البلاغه، فهم قرآن و گفتمان مهدویت) از تاریخ ۱۵ تا ۲۰ اردیبهشت‌ماه، در منطقه خلجستان شهر دستجرد برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری مسابقات قرآن دانش‌آموزان قم به یاد سردار شهید «تقوی‌فر» بیشتر بخوانید »

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد



حاج حمید موقعی که مشغله‌اش کمتر بود، به خانه که می‌آمد، بچه‌ها می‌گفتند برایمان قصه بگو. حاج حمید قصص قرآنی را برایشان تعریف می‌کرد. گاهی که بچه‌ها می‌گفتند بابا! چرا ایراد بنی‌اسرائیلی می‌گیری؟…

گروه جهاد و مقاومت مشرق – سیدحمید تقوی‌فر در ۲۰ فروردین ۱۳۳۸ در روستای «ابودِبِس» شهرستان کارون (کوت عبدالله) متولد شد. قبل از پیروزی انقلاب در برگزاری کلاس قرآن نقش داشت و در جلسات سخنرانی شیخ احمد کافی حضور پیدا می‌کرد و با فعالین انقلابی از جمله احمد دلفی برادران شمخانی و شیخ هادی کرمی ارتباط داشت. زمانی که برای تحصیلات دوره متوسطه به دبیرستان سعدی اهواز رفت با شهید اسماعیل دقایقی، محسن رضایی و علی شمخانی آشنا شد و به گروه «منصورون» پیوست و گام در راه مبارزه علیه رژیم طاغوتی پهلوی گذاشت.

قسمت‌های قبلی گفتگو را هم بخوانیم؛

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!

باید ۴۰۰ دختر ضدانقلاب را بازجویی می‌کردم!

مردی که همه سال را روزه بود! + عکس

«صادق آهنگران» و «حسین پناهی» در عروسی‌ام تئاتر اجرا کردند

عاقبت دختری که معادل ۱۵۰میلیارد تومان مهریه خواست!

«حمید» چگونه از «پری» خواستگاری کرد؟

نه به ناهار سپاه رسیدیم نه به ناهار بسیج!

ترفند یک سردار برای بازنشستگی از سپاه! + عکس

گرفتاری در برف و استمداد سردار از شورای عالی!

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شهید تقوی‌فر از نیروهای تشکیل دهنده هسته اولیه آن در اهواز بود که با عضویت در این نهاد به انجام وظیفه پرداخت. از آغازین روزهای حمله رژیم بعثی عراق به ایران اسلامی، برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه‌های نبرد شتافت.

سید نصرالله تقوی‌فر، (پدر شهید) در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید و برادرش، سیدخسرو نیز در عملیات والفجر ۸ به خیل شهیدان پیوست. شهید تقوی‌فر در جنگ بیشتر کارهای شناسایی را بر عهده داشت و بعدها در کنار شهید «حسن باقری» به جمع‌آوری اطلاعات می‌پرداخت. وی در جبهه سوسنگرد واحد اطلاعات و عملیات را تشکیل داد و مدتی فرماندهی قرارگاه رمضان را نیز بر عهده گرفت.

با پایان جنگ، شهید تقوی‌فر فعالیت خویش را در سپاه قدس ادامه داد و سرانجام در سال ۱۳۹۰ از خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازنشسته شد.

وی پس از بازنشستگی زمان خود را به سه قسمت تقسیم کرد؛ به این نحو که: مدت یک ماه در عراق حضور داشت و برای تأسیس بسیج مردمی عراق) الحشد الشعبی) جهت مقابله با داعش به فعالیت مستشاری مشغول می‌شد؛ سپس به ایران باز می‌گشت و مدت دو هفته برای تبدیل خانه پدری (در زادگاهش روستای ابودبس خوزستان) به حسینیه و مرکز فرهنگی تلاش می‌کرد؛ و پس از این دو هفته به تهران مراجعت نموده و مدت بیست روز نزد خانواده می‌ماند.

در زمانی که جریان‌های تکفیری و وهابی، تروریست‌های داعشی را سازماندهی کردند تا استان‌ها و شهرهای غربی عراق ـ همچون موصل و الرمادی ـ را اشغال کنند و به بارگاه امامین عسکریین علیهماالسلام در شهر سامراء دست یابند وی به اتفاق نیروهای داوطلب مردمی به سمت جرف الصخر رفت و نسبت به آزادی این منطقه اقدام کرد؛ منطقه‌ای که بعد از آزادسازی به نام “جرف النصر” معروف شده است. این آزادسازی، شهر مقدس کربلا را از تیررس موشکها و حملات داعش نجات داد. در عملیات سامراء که خمپاره‌های داعش در حرم مطهر امامین عسکریین فرود می‌آمد و سه روز طول کشید، با فرماندهی سردار تقوی‌فر داعش مجبور به عقب نشینی شد و منطقه پاک سازی گردید.

در ۶ دی ماه۱۳۹۳پس از اقامه نماز ظهر عملیاتی به نام «محمد رسول الله» آغاز می‌شود و با تعدادی از نیروهای رزمنده برای یاری رساندن به همرزمانش پیشروی می کند و بعد از رشادت بسیار مورد اصابت گلوله تک‌تیرانداز داعشی قرار می‌گیرد و سرانجام در سامراء، به ارزوی دیرینه‌اش می‌رسد. پیکر مطهرش پس از انتقال به اهواز و تشییع باشکوه در شهر کارون در کنار پدر شهیدش به خاک سپرده شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، گفتگوی نسبتا مفصلی با سرکار خانم پروین مرادی، همسر بزرگوار شهید است که در چند قسمت تقدیمتان می‌شود.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: شما ازدواج کرده بودید؟

همسر شهید: بله، مریم و هدی را داشتم. دارم خاطرات بچگی را با بعدها ربط می‌دهم. پرسیدم کی بوده؟ گفت در بازجوئی گفته که اسمش فریده است. هم در دوران مدرسه آن ماجرا برایم پیش آمد که از پدر و مادرش ترسیدم، هم در دوره جنگ از او بازجوئی کرده و برای بچه‌های سپاه از او اطلاعات گرفته بودم. فهمیدم که اینها زندگی‌شان از هم پاشیده و این دختر هم به راه‌های بد کشیده شده. از آن آپارتمان به سپاه گزارش می‌دهند که چنین موردی پیش آمده و ما نمی‌دانیم چه کار کنیم. اینها هم نیرو می‌فرستند و پاسدار بنده خدا پتو می‌اندازد روی سر فریده و او را می‌گیرد.

**: حالت غیرعادی داشته.

همسر شهید: بله، از نظر روحی و روانی به هم ریخته شده بود، چون زندگی آشفته‌ای داشتند. دو تا دوست داشتم که با هم توی یک نیمکت می‌نشستیم. این دو تا هم در دادگاه انقلاب جزو بازداشتی‌ها بودند. در دوران مدرسه که با هم بودیم که گفتم یک روز تصمیم گرفتیم با هم لباس همرنگ بخریم، خیلی با هم دوست بودیم. من به یکی‌شان خیلی علاقه داشتم. سالی که تابستان‌ها در کرمانشاه زندگی می‌کردیم، پدرم چون در آبادان مشغول کار بود، نمی‌توانست همراه ما بیاید و باید در محل کارش می‌ماند. شرکت نفت حقوق بابا را هر دو هفته یک‌بار می‌داد. حقوق که می‌گرفت، برای ما می‌فرستاد. برادرم هم چون تحصیلات عالیه داشت، در دوره سربازی به او اجازه دادند بودند بیرون از پادگان جائی را بگیرد و موهایش را هم نزند.

برادرم اخلاقی داشت که وقتی به او پول می‌دادند، در جیب با کیفش نمی‌گذاشت و همیشه در جعبه‌ای قرار می‌داد و روی تاقچه می‌گذاشت که هر کسی که به پول نیاز دارد برود بردارد. یادم هست یک بار به او گفتم می‌خواهم برای دوستانم سوغاتی بخرم. سر کوچه‌مان در کرمانشاه یک مغازه لوازم‌التحریرفروشی بود که تراش‌هائی به شکل قو آورده بود. تازه کتاب‌هائی که وقتی آنها را باز می‌کردی، تصاویر کتاب برجسته می‌شد و بیرون می‌آمد، به بازار آمده بود. برای این دو تا دوستم تصمیم گرفتم آنها را بخرم. به برادرم گفتم که برای خرید سوغاتی پول لازم دارم و او گفت تو که می‌دانی پول کجاست. برو بردار. این اخلاقش خیلی برایم جالب بود که هیچ وقت پول را قایم نمی‌کرد.

**: اسفندیار؟

همسر شهید: بله. پول را جلوی دست می‌گذاشت و می‌گفت هر کسی که لازم دارد بردارد. من رفتم برداشتم و آن کتاب‌ها و تراش‌ها را خریدم. در کنار کارون یک پارک فضای سبز داشت که در آن تاب و سرسره و وسایل بازی بچه‌ها بود. قرار گذاشتیم و رفتیم آنجا. با وسایل بازی یک کمی بازی کردیم و بعد آفاق گفت بیائید قایم باشک‌بازی کنیم. نوبتی چشم گذاشتیم. نوبت من که شد، وقتی چشم گذاشتم، بعد که چشم‌هایم را باز کردم، هر چه گشتم آنها را پیدا نکردم و رفتم خانه. خیلی ناراحت شدم، طوری که بعد از این همه سال یادم نرفته. خاطره‌های خوب از یادم رفته‌اند، این یکی که به دردم نمی‌خورد یادم مانده.

**: چیزهائی که برای آدم خیلی مهم هستند در ذهنش باقی می‌ماند.

همسر شهید: موقعی که رفتم سر کلاس، سه تائی روی یک نیمکت می‌نشستیم. آنها سلام کردند، ولی من ناراحت بودم و جوابشان را ندادم. یکی‌شان که من خیلی دوستش داشتم، گفت ما نمی‌خواستیم این کار را بکنیم. تقصیر فلانی بود که گیر داد. گفت برویم و پری دنبالمان بگردد و ما را پیدا نکند، چقدر مزه می‌دهد! من هم خیلی ناراحت شدم و گفتم تو اگر دوست واقعی من بودی قبول نمی‌کردی و زیر بار حرفش نمی‌رفتی. معلوم است که خودت هم می‌خواستی. گفت نه به خدا. اول خیلی ناراحت بودم و تند برخورد کردم، ولی چون قلباً دوستش داشتم، او را بخشیدم، اما آن یک نفر را نبخشیدم. گفتم من رفته و از داداشم پول گرفته و برای شما سوغاتی خریده‌ام و حالا شما با من این رفتار را می‌کنید؟ خودشان هم ناراحت شدند، ولی دیگر دوستی من با آنها مثل قبل نشد. آن موقع خیلی به آنها وابسته بودم، ولی این کارشان برای من یک درس شد که خیلی از کسی توقع نداشته باشم. شاید هر کسی که این ماجرا را بشنود بگوید موضوع مهمی نبوده، ولی برای من خیلی گران تمام شد و خیلی اذیت شدم.

بعد اینها را در دوره انقلاب در دادگاه انقلاب دیدم که جیب‌هایشان پر از قلوه سنگ بود و با آنها توی سر بچه‌های سپاه زده بودند.

**: اگر همسن شما بوده باشند، نباید بیشتر از ۱۵، ۱۶ سال می‌داشتند.

همسر شهید: همین‌طور هم بود. وقتی انقلاب فرهنگی شد، همه…

**: با اعوان و انصارشان آمده بودند به میدان

همسر شهید: اینها نشأت از خانواده‌هایشان بودند. خانواده‌هایشان مخالف نظام بودند و به اینها هم سرایت می‌کرد.

**: من تصور می‌کردم چون انقلاب فرهنگی بوده، کسانی را که دستگیر می‌کردند باید سن دانشجو به بالا می‌بوده

همسر شهید: نه، کلاً همه درگیر شده بودند. کارگر، دانش‌آموز و… البته در دانشگاه‌ها دانشجوها بودند، ولی همه‌گیر شده بود. دانشجوها در خانه‌هایشان برای دیگران صحبت می‌کردند. مثل زمان شاه نبود که همه احتیاط می‌کردند. همه فکر می‌کردند فضا باز شده و همه چیز را می‌توانند بگویند و واقعاً هم می‌گفتند. پدرم می‌گفت زمان شاه وقتی یک پاسبان مشروب می‌خورد و می‌آمد و توی خیابان عربده می‌کشید، همه از ترس، سرهایشان را می‌کردند زیر پتو، ولی بعد از انقلاب، مردم به شخص اول مملکت هم فحش می‌دادند و کسی کارشان نداشت.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: هیچ ملاک و معیاری نداشت.

همسر شهید: فکر می‌کردند آزادی این است که همه‌جور حرفی زده شود و رعایت شخصی را هم که آدم درستی بود نمی‌کردند. به هر صورت این قضیه پیش آمد.

**: در دادگاه انقلاب که آنها را دیدید، واکنشتان چه بود؟

همسر شهید: من سعی می‌کردم به سمت آنها نروم.

**: آنها هم شما را دیدند؟

همسر شهید: شاید. اینها را دسته‌بندی و در هر اتاقی تعدادی را بازداشت کرده بودند. من مسئول اتاقی بودم که اینها در آن نبودند.

**: کجا آنها را دیدید؟

همسر شهید: یک لحظه در سالنی که همه‌شان بودند و آن پاسدار را زدند، دیدم و سریع خودم را رساندم بیرون و به پاسداری که مسلح بود گفتم برود داخل که آمد و شلیک کرد. بعد هم سعی کردم که اصلاً با آنها برخورد نداشته باشم.

**: دیگر خبری از آنها نداشتید؟

همسر شهید: خانه ما اوایل زیتون کارمندی بود و خانه ییک از آن‌ها که خیلی دوستش داشتم، اواخر آنجا بود. آخرین خبری که از او داشتم همان بود که گفتم که رفته بود بالای پشت‌بام.

**: در زیتون کارمندی فقط نیروهای سپاه که نبودند، مردم عادی هم بودند.

همسر شهید: بیشتر شرکت نفتی بودند که خانه‌های شخصی در زیتون کارمندی خریده بودند.

**: شما بعد از کیان پارس رفتید آنجا زمین خریدید و آنجا خانه ساختید؟

همسر شهید: نه، بعد از کیان پارس چند بار جابه‌جا شدیم تا نهایتاً سپاه در زیتون کارمندی به ما زمین داد که ساختیم. به هر حال بعد از دوران مدرسه، یک‌بار دیگر هم آن دوستانم را در آنجا دیدم. داستان آن دوستم را هم در منطقه‌مان می‌گفتند که پدرش مرد مظلومی بود. خانواده‌اش برایش زنی را درنظر می‌گیرند که چند سال از خودش بزرگ‌تر بود و صورت آبله‌روئی هم داشت. زن را سر سفره عقد می‌بیند و فرار می‌کند و بعد می‌روند او را می‌گیرند و می‌آورند. در منطقه‌ای که کوچک است همه این قصه‌ها را می‌شنوند.

در دوران مدرسه گروهی بود به اسم شیربچگان که لباس‌های سرمه‌ای و یقه‌های سفیدی داشتند، ولی در دوره راهنمائی جزو پیشاهنگان شده بودم. لباس ما رنگ نظامی بود و دستمال گردن می‌بستیم. اینها را هم یادم هست. در فعالیت اجتماعی‌ای که داشتم، یکی در دوره ابتدائی بود که اسمش شیربچگان بود و در دوره راهنمائی هم پیشاهنگی بود.

**: چه کار می‌کردید؟

همسر شهید: کارهای بهداشتی. بچه‌ها خودم که بعدها مدرسه می‌رفتند، به اسم مأمور بهداشت و این‌طور چیزها فعالیت می‌کردند یا فروش خوراکی‌هائی در مدرسه به نفع هلال احمر (شیر و خورشید) این کارها را می‌کردیم. در مدرسه می‌پرسیدند چه کسانی می‌خواهند شیربچه یا پیشاهنگ بشوند. اردوهای پیشاهنگی می‌رفتیم. یک چیز مهمی در ذهنم هست.

**: از اردوها چیزی یادتان هست؟

همسر شهید: یادم هست شعر یادمان می‌دادند یا سلام دادن. لباسمان هم رنگ نظامی بود. روش گره زدن‌های مختلف را به ما یاد می‌دادند که مثلاً وقتی می‌خواهیم چادر علم کنیم چه جوری گره بزنیم. چیز زیادی یادم نیست. خاطرات سال ۴۰، ۵۰ سال پیش است.

**: مادر من متولد سال ۴۲ و تقریباً همسن و سال شماست و تعریف می‌کند که…

همسر شهید: تولد من هم در شناسنامه ۴۲ است. هم تاریخ تولدم جعلی است، هم فامیلم. فامیلم مرادی است، در شناسنامه شده نرادی.

**: مادرم می‌گفت که به ما سیب و شیر می‌دادند.

همسر شهید: آن بخش تغذیه بود. سیب و پرتقال‌های درشت لبنان می‌دادند. همین‌طور شیر. گاهی هم قابلمه لوبیا می‌آوردند. نمی‌دانم چرا با قابلمه!؟ به ما می‌گفتند فردا تغذیه لوبیا داریم، با خودتان ظرف بیاورید یا شیر داریم، لیوان بیاورید. پرتقال‌ها و سیب‌های درشت و قرمز را خوب یادم هست.

مادرم می‌گفت تا راهنمائی خوانده بود و دیگر پدر بزرگم اجازه نداده بود که برود درس بخواند، چون به سن تکلیف رسیده بود و پدربزرگم، یعنی دائی مادرم، شیخ بوده. مادرم هم بعد از انقلاب ادامه تحصیل داده بود. می‌گفت، چند بار سیب‌ها را بردم خانه، تمام نمی‌شد.

یادم هست تلویزیون تازه به ایران آمده بود و هر کسی تلویزیون نداشت. ما یک همسایه داشتیم که تلویزیون داشت. من می‌گفتم بابا! ما تلویزیون می‌خواهیم. می‌گفت بابا! تلویزیون گران است. توی این منطقه ما جز دو سه نفر کسی تلویزیون ندارد. از کجا بیاورم بخرم؟ گفتم برویم از آقای عباسی بگیریم. همین آقای عباسی که پسرش پاسدار بود و بعدها آمد به…

**: یعقوب؟

همسر شهید: بله، یعقوب عباسی. آقا عباسی هم شرکت نفتی بود و در منطقه کارون که ما بودیم زندگی می‌کرد. ترک هم بود. ایشان کالا می‌آورد و به صورت اقساط می‌داد و سفته می‌گرفت. به پدرم گفتم برویم از آقای عباسی بگیریم. گفت دختر! واجب نیست. گفتم نه، دوستم همیشه می‌آید و قصه‌های شهرزاد را تعریف می‌کند.

**: مادر من می‌گفت مراد نفتی نشان می‌داد.

همسر شهید: مراد برقی، ولی او قصه شهرزاد را تعریف می‌کرد و من خیلی دوست داشتم، چون در کارهای هنری و این خواب و خیال‌ها بودم. گفتم بابا! هر جور که هست باید برویم بخریم. پدرم ظهر که از سر کار می‌آمد، ناهار می‌خورد و می‌خوابید، عصر که بیدار می‌شد می‌رفت خرید. پدرم کلاً از گوشت و مواد یخ‌زده و غذای مانده خیلی بدش می‌آمد و هر روز همه چیز را تازه می‌خرید. من هم به پدرم رفته‌ام و به محض اینکه چیز یخ‌زده‌ای می‌خورم، معده‌ام به هم می‌ریزد. عصر که می‌شد بلند می‌شد و قدم‌زنان می‌رفت خرید. تا سال‌های آخر عمرش هم همین‌جوری بود. هیچ‌وقت گوشت را در یخدان یخچال نمی‌گذاشت. همه چیز را همیشه روزانه می‌خرید.

عصر که از خواب بلند می‌شد، یک چای می‌خورد و قدم‌زنان می‌رفت پیش آقای غضنفر و موقع برگشتن خرید خانه را می‌کرد و برمی‌گشت. من از برادرم خسرو پرسیدم بابا کجاست؟ گفت رفته پیش آقای غضنفر. گفتم بیا با هم برویم پیش بابا. گفت برای چه؟ گفتم برویم بگوئیم تلویزیون بخرد. گفت ول‌کن. گفتم نخیر، ما هم تلویزیون می‌خواهیم. رفتیم در مغازه آقای غضنفر. پدرم آنجا بود. گفتم بابا! بیا کارت دارم. گفت بگو. چه می‌خواهی؟ پفک می‌خواهی؟ آب‌نبات می‌خواهی؟ گفتم نه، شما بیا، کارت دارم. آقای غضنفر گفت هر چه می‌خواهی بگو خودم به تو می‌دهم. پدرت را چرا بلند می‌کنی؟ گفتم من پفک و آدامس و این‌جور چیزها را نمی‌خواهم. پرسید پس چه می‌خواهی؟ گفتم بابا! برویم پیش آقای عباسی تلویزیون بخریم؟ آقای غضنفر گفت، گفتم هر چه می‌خواهی بگو، ولی نه دیگه چنین چیزی. گفتم من نمی‌دانم. باید بیائی برویم.

خلاصه آن‌قدر به پدرم پیله کردم تا مجبور شد برویم خانه آقای عباسی که پدر همین یعقوب عباسی است. ما را که دید گفت خیر است آقای مرادی! چطور شده این‌طرف‌ها آفتابی شده‌ای؟ گفت هیچی. دختر ما پیله کرده می‌گوید تلویزیون می‌خواهم. گفت خب، راست می‌گوید. الان همه بچه‌ها تلویزیون دارند. کارتون‌های قشنگ می‌گذارد.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: می‌خواسته جنسش را بفروشد.

همسر شهید: بله، به پدرم گفت راست می‌گوید. تو چرا نمی‌خری؟ پدرم گفت سه چهار نفر بیشتر در این کارون تلویزیون ندارند. کجا همه دارند؟ گفت همان سه چهار نفر، همه مردم می‌روند خانه‌هایشان تلویزیون تماشا می‌کنند. رو کرد به من گفت راست می‌گوئی. خوب کردی پدرت را آوردی. فردا شب به خانه‌تان می‌آیم و سفته‌ها را هم می‌آورم پدرت امضا می‌کند. تلویزیون را هم می‌آورم. آنجا اولین‌بار بود که من کلمه سفته را شنیدم. من هم خیلی ذوق کردم و گفتم نمی‌شود امشب بیاورید؟ گفت نه، الان که ندارم. باید بیاورم. خیلی خوشحال شدم. به قیافه پدرم نگاه کردم. بنده خدا در هم بود، چون باید کلی سفته را پرداخت می‌کرد. خلاصه فردای آن روز آقای عباسی آمد و برایمان تلویزیون آورد. تلویزیون بزرگ مبله دردار بلر(Blair) بود. کله کلیدش تاج داشت. من آن‌قدر ذوق کردم که به همه بچه‌ها گفتم ما امشب تلویزیون داریم، هر کسی که می‌خواهد بیاید تماشا کند.

خلاصه مسبب و بانی خریدن تلویزیون من شدم. پدرم به حرف بچه‌هایش خیلی گوش می‌داد. از من هم خیلی پشتیبانی می‌کرد. برادرم فریدون همیشه می‌گفت تا باید درس بخوانی، ولی این‌طور نبود که سر کتاب بنشینم. در سال‌های بعد که ادامه دادم، رشته انسانی رفتم و قافیه و عروض را ۱۰ یا ۱۲ شدم. عربی هم گمانم ۱۰ یا ۱۲ شدم، ولی ریاضی شدم ۱۷، زیست‌شناسی ۱۸، فیزیک همین‌طور. چیزی را که قرار بود یاد بگیرم، سر کلاس مطلب را می‌گرفتم، ولی در خانه زیاد اهل درس خواندن نبودم. به کتاب هم علاقه داشتم. برادر بزرگ که اهل کتاب خواندن بود، هر وقت از کرمانشاه یا تهران می‌آمد، برایمان کتاب هدیه می‌آورد. همگی کتابخوان بودیم. برادرم منصور حتی کتاب‌های پلیسی و جاسوسی را هم می‌خواند.

**: پوآرو، آگاتاکریستی…

همسر شهید: مثلاً سریال ارتش سری را که بعدها تلویزیون نشان می‌داد، یادم هست کتابش را در بین کتاب‌های برادرم منصور دیده بودم. کلاً یک خانواده اهل کتاب بودیم. همه هم به خاطر برادر بزرگ‌ترم بود. فرزند بزرگ خانواده خیلی تأثیرگذار است.

**: ضمن اینکه می‌گوئید تلویزیون را هم به خاطر قصه‌هایش دوست داشتید. شاید خیلی نمی‌ خواستید برنامه کودک نگاه کنید.

همسر شهید: کارتون هم تماشا می‌کردیم. یادم هست حاج حمید موقعی که مشغله‌اش کمتر بود، به خانه که می‌آمد، بچه‌ها می‌گفتند برایمان قصه بگو. حاج حمید قصص قرآنی را برایشان تعریف می‌کرد. گاهی که بچه‌ها می‌گفتند بابا! چرا ایراد بنی‌اسرائیلی می‌گیری؟ حاج حمید می‌گفت قضیه قوم بنی‌اسرائیل این‌جوری است. اینها این‌قدر پیامبر کشتند. بچه‌ها با قصه‌های قرآنی توسط حاج حمید آشنا شدند.

خود من هر سفری که می‌رفتم، طبق همان چیزی که از برادرم و بعدها از حاج حمید یاد گرفتم، برای بچه‌ها کتاب قصه می‌آوردم یا همراهم که بودند برایشان کتاب قصه می‌خریدم. یادم هست یکی دوبار که اتاق بچه‌ها را تمیز کردیم، من یک گونی کتاب قصه گذاشتم جلوی در که بچه‌ها می‌گفتند بچه‌های همسایه ریختند و همه را برداشتند. با اینکه منطقه شرکت نفتی بود و دست همه به دهانشان می‌رسید، ولی بچه‌ها از کتاب‌ها به خاطر رنگی بودنشان خوششان آمده بود و آنها را برداشته بودند.

یادم هست هر بازی جدیدی مثل مِنچ یا مارپله و شطرنج و راکت بدمینتون که به بازار می‌آمد برای بچه‌ها می‌خریدم. یک روز همه اینها را ریختم داخل گونی و گذاشتیم جلوی در و باز بچه‌ها ریختند و همه را بردند.

*سمیه عظیمی ستوده کاشانی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد بیشتر بخوانید »