مدافعان حرم

از نوزادی همه عاشقش بودند

از نوزادی همه عاشقش بودند



همه دور هم نشسته بودند، عموها و پدربزرگ، این شیرین‌زبانی می کرد، همه هم بغلش می کردند اینقدر دوستش داشتند، بین آن همه بچه فقط او را قبولش داشتند. پدربزرگش بیشتر از همه دوستش داشت.

گروه جهاد و مقاومت مشرق – «محمدتقی» خردادماه ۱۳۹۴ هنگام رفتن به سوریه از منزل به بهانه کارکردن در شهر دیگر خارج شد. تا بیست روز که در پادگان بود با گوشی خودش زنگ می زد و من اصلا شک نکردم که می خواهد سوریه برود…

تواضع، مظلومیت و غربت سه خصیصه مشترک رزمندگان مهاجری است که با عشق دفاع از حرم حضرت زینب(س) به مهاجرت دیگری دست زدند و چه زیبا مصداق واژه قرآنی مهاجران به سمت خدا را معنا کردند. لشکر فاطمیون در سال ۱۳۹۰ شمسی با استعداد یک گروهان اعلام موجودیت کرد و امروز با نام تیپ یا لشکر فاطمیون با نام عربی (لواء فاطمیون) شناخته می‌شود. بنیانگذار این گروه شهید علیرضا توسلی (متولد ۱۳۴۱) ملقب به ابوحامد بود که در سال ۱۳۹۳ در جبهه سوریه به درجه رفیع شهادت نائل گشت. در دوران هشت سال دفاع مقدس نیز بیش از ۲ هزار نفر افغانستانی در راه آرمان‌های انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند.

جوان است و در سرش هزاران آرزو می پروراند و برای رسیدن به این آرزوها تمام تلاش خود را می کند. حال چگونه می شود که همین جوان همه آرزوهایش را زیر پا می گذارد و با تمام خواسته ها و تمایلات درونی خود مبارزه می کند و راه رفتن را بر می گزیند؟

شهید محمدتقی باقری با وجود اینکه از خطرات و مشکلات سوریه به خوبی آگاه بود درسال ۹۴ وارد میدان نبرد با تکفیری‌ها شد. او با وجود اینکه خوب می دانست در غربت چه خطرها و مشکلاتی همسر و دختر دوساله اش را تهدید می کند باز هم آن ها را به خدای خویش سپرد تا کربلایی دیگر برپا نشود. در ادامه و در چند قسمت، گفتگوی مشرق با مادر این شهید بزرگوار را می‌خوانیم.

از نوزادی همه عاشقش بودند

**: با عرض سلام و خدا قوت، لطفا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید.

مادر شهید: بسم الله الرحمن الرحیم؛ سلام به همه دوستان؛ باقری مادر شهید محمدتقی باقری هستم.

**: شما الان چند سالتان است؟

مادر شهید: ۴۷ ساله هستم.

**: افغانستان به دنیا آمدید؟

مادر شهید: بله.

**: کدام ولایت؟

مادر شهید: غزنی.

**: چند سال است به ایران آمده‌اید؟

مادر شهید: ۳۶ سال است.

**: الان ۳۶ سال است شما به ایران آمده‌اید، مثلا ده یازده سالتان بوده به ایران آمدید.

مادر شهید: موقع جنگ ایران و عراق بود.

**: موقع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آمدید. پس آن روزها یادتان هست دیگر. تقریبا فکر می کنم سال ۶۴ **: ۶۵ می شود.

مادر شهید: بله.

**: از آن موقعی که آمدید سمت ایران چیزی یادتان هست؟

مادر شهید: زیاد یادم نیست، کوچک بودم آن موقع. بعد با ماشین از مرز آمدیم، سختیِ زیادی ندیدیم، آمدیم داخل اصفهان.

**: از خود افغانستان، همان ولایت غزنی که شما گفتید چیزی یادتان هست؟ خاطره ای که پررنگ باشد؟

مادر شهید: پدر و مادرم کشاورز بودند، خیلی یادم نیست، کوچک بودم که آمدیم ایران.

**: شما در خود ولایت غزنی بودید یا یکی از روستاهای آنجا؟ یادتان است چه روستایی بود؟

مادر شهید: روستایش یادم نیست.

**: ولی گفتید پدر و مادرتان مثل سایر مردم کشاورزی می کردند، شغل های دیگری هم در کنار کشاورزی داشتند؟

مادر شهید: آره دیگه، کار دولتی هم می کردند.

**: یعنی کارمند دولت بودند؟

مادر شهید: در ایران می گویند فرمانده، آنجا می گویند در افغانستان قوماندان.

**: از جنگ شوروی، فکر می کنم چیزی یادتان نمی آید؟

مادر شهید: نه، من نبودم.

**: پدرتان که گفتید قوماندان (فرمانده) بودند یادتان هست برای مردم مظلوم افغانستان چه کارهایی انجام می دادند؟

مادر شهید: پدرم با یک کسی عهد و همکاری کرده بود که مظلوم ها را خیلی حمایت می کردند، می آمدند مثلا آنجاهایی که مردهای خانواده ها را در خود ماه رمضان می بردند و قبرش را خودشان می کندند و زنده به گورش می کردند، پدرم از اینها و از این مظلوم ها حمایت می کرد.

**: که صدایشان را برساند به دولت ها و حقشان را بگیرد.

مادر شهید: بله؛ با آقای سید جنرال همکاری می کرد.

**: شما گفتید که با پدر و مادر مستقیم آمدید ایران یا جای دیگری هم رفتید؟

مادر شهید: اول رفتیم پناهنده شدیم به پاکستان.

**: به خاطر جنگ و مشکلاتی که داشتید؟

مادر شهید: همان جنرال به پدرم دستور داد که آدم هایی که دنبال پدرم می گشتند و حسین داد صفری را باید دستگیرش کنید و با نفت آتشش بزنید.

از نوزادی همه عاشقش بودند

**: به خاطر اینکه از مردم مظلوم دفاع می کرد دولتی ها به خونش تشنه بودند؟

مادر شهید: دولتی نبودند، مثل طالبان یک گروهی بودند.

**: کمونیست بودند؟

مادر شهید: آره، کمونیستی بودند که با لباس طالب ها آمده بودند، اما به عنوان تروریسم حساب می شدند چون مردهای خانواده ها را در ماه رمضان اینطوری می کشتند و قبرشان را می کندند؛ بعد می گفتند بخواب، بعد دوباره رویشان خاک می‌ریختند و زنده به گور می کردند…

**: مخالف دین و تشیع بودند؟ می خواستند که کلا مردم شیعه بساطشان برچیده شود، هدفشان همین بود. چون پدر شما مدافع حقوق شیعه بوده اولویت بوده که حتما پدر شما را بتوانند یک طورهایی سر به نیست کنند.

مادر شهید: آره؛ می گفت با نفت آتشش بزنیم. به خاطر اینکه جانش خیلی در خطر بود آقای جنرال دستور داد که با خانواده ات باید از افغانستان بروی.

**: از طرف فرمانده کل‌شان دستور دادند که از افغانستان خارج شوی؟

مادر شهید: آره، گفت چند سال زحمت کشیدی دستور می دهم که با خانواده ات بروی که دستگیر نشوی. نه نفر فرستاده بودند که ما با قرآن می آییم پیش شما، برای عذرخواهی، خود جنرال این را فهمید که با قرآن می خواهند پدرن را گولش بزنند و می خواهند دستگیرش کنند.

**: اینها یک حزبی بودند که مثلا ظاهرنمایی می کردند.

مادر شهید: ظاهرنمایی مثل افرادی که می گویند حضرت محمد رسول الله است و باید به دین اسلام باشیم اما دستورات دین را اجرا نمی کنند.

**: شما نمی دانید چه گروهی بودند؟

مادر شهید: گروهش از طائفه نصری بودند، ما شورایی بودیم.

**: یعنی آن حزب هایی که بعد از جنگ شوروی در افغانستان شکل گرفت؟ چون بعد از این اتفاق، گروه ها و حزب های مختلفی شکل گرفت، گروه ها و حزب هایی که مخالف هم می جنگیدند یکی نصری با لباس های مبدل می رفتند که جبهه مخالفشان را از بین ببرند.

مادر شهید: می خواستند نفرات مهم و کشور افغانستان را نابود کنند.

**: شما گفتید که فرزند چندم خانواده هستید؟

مادر شهید: فکر کنم چهارمین فرزند هستم.

**: پس ده یازده سالتان بود و با خانواده تصمیم گرفتید از افغانستان بروید؛ چون فرمانده کلشان آقای جنرال به پدرتان دستور دادند که شما باید از افغانستان خارج شوید وگرنه جانتان در خطر است و هر اتفاقی که بیفتد به گردن خودتان است، حتما باید از اینجا خارج شوید.

مادر شهید: آره، چون خیلی پدرم را دوست داشتند برای همین گفتند تو نباید کشته شوی.

**: به خاطر آن خدمات ارزشمندی که انجام داده بودند برای ایشان.

مادر شهید: بله. به خانه بابام حمله کرده بودند، شبی که قرار بود ما فردایش برویم طرف پاکستان، شبش حمله کردند.

**: شما از آن حمله چیزی یادتان می آید؟

مادر شهید: کم کمش آره. حمله کردند بعد دوباره از زیر درخت ها بابام و نفراتشان رفتند، می خواستند بابام را دستگیر کنند و همانجا آتشش بزنند، با نفراتش فرار کردند، بعد از طرف پاکستان به صورت پیاده آمدیم.

**: شما مثلا در خانه ماندید، از یک راه مخفی خودشان را سعی کردند نجات بدهند.

مادر شهید: ما زن ها ماندیم.

**: بعد از اتفاقی که آن شب افتاد، چند روز بعدش شما مهاجرت کردید؟

مادر شهید: آنها رفتند یک جای دیگر و در منطقه کوهستانی منتظر ما بودند، بعدش من با مادرم و داداش هایم رفتیم.

**: شب بود؟

مادر شهید: روز بود، به ما کاری نداشتند.

**: پس هدفشان فقط پدرتان بود.

مادر شهید: آره، فقط می خواستند پدرم را دستگیر کنند.

**: شما خودتان را رساندید و پناهنده پاکستان شدید، چند سال پاکستان بودید؟

مادر شهید: حدودا سه سال انجا بودیم. خانه‌ای در آنجا خریدیم، خانه داشتیم، خانه را دوباره فروختیم. آمدیم ایران.

**: پدرتان به این فکر نیفتاد که از پاکستان برگردد به افغانستان؟

مادر شهید: به خاطر نبودن امنیت نتوانست برود. همان دشمن هایش آنجا و دنبالش بودند.

**: یادتان هست چرا پدرتان تصمیم گرفتند بیایند ایران؟ چرا ایران را انتخاب کردند؟

مادر شهید: ایران بهترین جا بود، شیعه بود، افغانستان که شیعه و سنی زیاد دارد.

**: به خاطر اینکه ایران یک حکومت شیعی بود پدرتان اولویتش ایران بود. و فکر می کنم سال ۶۷ وارد ایران شدید، درست است؟

مادر شهید: نه، شاید هم زودتر، شاید سال ۶۶  بود. نمی دانم. شهیدم سال ۶۸  به دنیا آمد. فکر کنم همان ۶۷ آمدیم به ایران.

**: بعد گفتید آمدید وارد ایران شدید، فکر می کنم گفتید وارد ایران که شدید ۱۱ سال داشتید؟

مادر شهید: از پاکستان که آمدم ایران ۱۱ ساله بودم.

**: پس شما تقریبا هشت ساله بودید که وارد پاکستان شدید، ۸ سالگی از افغانستان مهاجرت کردید بعد رفتید پاکستان، سه سال پاکستان بودید با خانواده بعد که ۱۱ ساله بودید آمدید ایران.

مادر شهید: بله.

**: ایران که آمدید اصفهان ساکن شدید؟

مادر شهید: بله؛ ما را فرستادند اصفهان.

**: چرا اصفهان؟ می دانید برای چی شما را به اصفهان فرستادند؟ در اصفهان فامیل  و اقوام داشتید؟

مادر شهید: نه، در اردوگاهی که ما بودیم، آنها خودشان تصمیم گرفتند بفرستند مشهد، قم یا اصفهان. ما را اصفهان فرستادند.

**: شما پناهنده شدید، یک طورهایی خودتان را به اردوگاه تسلیم کردید و گفتید می خواهید پناهنده شوید؟

مادر شهید: ما معرفی کردیم.

**: در راه هم عملاً اذیت نشدید؟

مادر شهید: نه دیگر، با ماشین آمدیم.

از نوزادی همه عاشقش بودند

**: آمدید دم مرز ایران و گفتید که ما می خواهیم پناهنده ایران شویم؟

مادر شهید: با ماشین آمدیم.

**: یک مدت باید در اردوگاه مانده باشید.

مادر شهید: حدود ده روز در آنجا بودیم.

**: از مشهد وارد ایران شدید؟

مادر شهید: کرمان بودیم، زاهدان بودیم بعدش به سمت اصفهان آمدیم.

**: از مرز پاکستان وارد شدید، پس شما یک مدت در کرمان بودید؟

مادر شهید: کرمان بودیم اما مشهد نبودیم.

**: بعد دیگر از آنجا شما را فرستادند اصفهان. حمایتی هم از شما کردند مثلا بخواهند فرضا وسایل اولیه زندگی را به شما بدهند؟

مادر شهید: آن زمان که آمدیم ایران، امام خمینی خیلی به ما کمک کردند.

**: زمان رهبری امام خمینی بود؟

مادر شهید: کمک زیاد کردند، مدارک ها را زود به ما دادند.

**: پس برای مدارک اصلا اذیت نشدید.

مادر شهید: زود ثبت نام کردیم، بعدش کوپن دادند، کارت آمایش به ما دادند.

**: کارت آبی که اوایل می دادند، به شما کارت دادند و اذیت نشدید.

مادر شهید: مستقیم ثبت نام کردیم.

**: وقتی آمدید ایران، شما درس خواندید؟

مادر شهید: چهار کلاس نهضت خواندم.

**: بعدش دیگر ازدواج کردید؟

مادر شهید: آره، بعدش ازدواج کردیم.

**: چند ساله بودید؟

مادر شهید: ۱۶، ۱۵ ساله بودم.

**: با پدر شهید نسبت فامیلی دارید؟

مادر شهید: پسرعمویم است.

**: می رسیم به تولد شهید. فرزند اولتان بود؟

مادر شهید: بله.

**: چند سال بعد از ازدواجتان به دنیا آمد؟

مادر شهید: سه ماه بعد از ازدواجم باردار شدم.

**: یک سال بعد پسرتان به دنیا آمد. از تولد پسرتان بگویید و اینکه مثلا تفاوتی داشت با سایر فرزندانتان.

مادر شهید: خیلی تفاوت داشت، اصلا تعجبی، وقتی به دنیا آمد، یکی از دوستانم، دختری که زمان دختری دست خواهری داده بودیم، بعد این آمد دید شهید ما، لباس سفید تنش کرده بودم، اینقدر سفید و خوشگل بود، آمد فقط این را بغل کرد، می گفت خدایا نمی توانم از این دل بکنم.

**: چهره اش هم انگار متفاوت است با دیگر فرزندانتان.

مادر شهید: اینقدر سفید و خوشگل بود، اصلا نمی توانست از بغلش بگذارد و برود خانه اش، هر روز می آمد دیدنش. بعد در خانواده، ما چهار جاری بودیم در یک خانه، با هم زندگی می کردیم. اول ها که آمده بودیم سه تا بچه جاری بزرگم داشتم، دو تا جاری دومم داشتم که خواهرم می شود، یکی هم جاری از من بزرگتر که یک دختر داشت، بین کل خانواده، آن همه بچه، همه خانواده عموها و پدربزرگ و مادربزرگ، همه شهید ما را دوست داشتند.

**: یک طوری خودش را در دل همه جا کرده بود…

مادر شهید: همه دور هم نشسته بودند، عموها و پدربزرگ، این شیرین‌زبانی می کرد، همه هم بغلش می کردند اینقدر دوستش داشتند، بین آن همه بچه فقط او را قبولش داشتند. پدربزرگش بیشتر از همه دوستش داشت، عمویش، اینقدر او را دوست داشتند که نگو…

**: بیمارستان به دنیا آمدند؟

مادر شهید: نه.

**: اصفهان در منطقه زینبیه.

مادر شهید: اصفهان در منطقه بیسیم، یک فروشگاه هست، بالای سر آن خانه مان بود.

**: گفتید در خانه به دنیا آمدند و خیلی زود زبان باز کردند؟

مادر شهید: خیلی شیرین‌زبان بود، به خاطر اینکه شیرین‌زبان بود همه دوستش داشتند.

**: گفتید با آن جمعیت بچه ها که زیاد بودند، سه تا جاری داشتید که هر کدام بچه داشتند، ولی باز پسر شما مثلا خیلی سریع خودش را در دل همه جا کرد. چرا اسمش را محمدتقی گذاشتید؟ دلیل خاصی دارد؟

مادر شهید: نمی دانم، من خودم به اسم محمدتقی علاقه داشتم. می‌خواستم اولش اسم محمد باشد؛ می‌گفتم اسم «محمد» باید باشد.

**: معمولا افغانستانی ها اول اسم پسرهایشان را محمد می گذارند، دلیل خاصی دارد به نظرتان؟

مادر شهید: خودم علاقه داشتم به حضرت محمد، این پسر کوچکم هم، دومی، این را هم اسمش را گذاشتم «محمدباقر».

**: در همین منطقه زینبیه پسرتان بزرگ شد تا اینکه به سن مدرسه رسیدند و شما ثبت نام کردید در همین محله زینبیه…

مادر شهید: اول مهدکودک می رفت. ثبت نامش کردیم.

* معصومه حلیمی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

از نوزادی همه عاشقش بودند بیشتر بخوانید »

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم



دنبال این هستم که استادان را چهره کنیم تا علوم سیاسی دنیا تحت تاثیر آموزه های اساتید عالم و درست‌کار باشد. باید تلاش کنیم چند نفر از اساتید و برجستگان کشورمان را در یوتیوب چهره کنیم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق – آقا مهدی را در چند برنامه فرهنگی دیده بودم و تسلطش بر مباحث فرهنگی و سیاسی برایم جالب بود. قرار گفتگو اگر چه بارها به دلایل مختلف به تأخیر افتاد اما بالاخره صبح یک روز تابستانی، در یکی از طبقات حوزه هنری توانستیم در فضایی آرام بنشینیم و دو ساعت گپ بزنیم. تمام تلاشمان این بود که از کلام آقا مهدی، به ویژگی‌های پدر شهیدش پی‌ببریم. او که تسلط خوبی بر مباحث مربوط به جریان مقاومت اسلامی داشت، از این منظر به خوبی توانست شخصیت پدرش را از کودکی تا شهادت برای ما ترسیم کند. این گفتگوی طولانی در چندین قسمت بدون کم و کاست تقدیمتان می‌شود و آنچه پیش روی شماست، ششمین و آخرین قسمت از آن است.

قسمت های قبلی گفتگو را اینجا بخوانید؛

عمو و پدرم همزمان در سوریه می‌جنگیدند

برگزیده قدرتمند آزمون سپاه + عکس

پدرم قبل از «داعش» به حساب «پژاک» رسید + عکس

آخرین نفری بودم که متوجه شهادت پدرم شدم

می‌خواهم دو برابر پدرم تکفیری‌ها را نابود کنم

فرزند شهید: من خیلی با فرزندان شهدا ارتباط دارم.

**: جالب است… شما الان وضعیت خانواده شهدای مدافع حرم را چطور ارزیابی می کنید؟

فرزند شهید: درباره این خانواده ها حرف زیاد است اما مهمترین حرف این است که بنیاد شهید و بخش فرهنگی سپاه باید یک سری اقامات ویژه ای انجام بدهد در حالی که احساس من این است که در این زمینه ضعف هایی وجود دارد. این درباره خانواده شهدا است و البته به طور خاص، شهدای مدافع حرم. کار فرهنگی و کارهایی که تولید فکر کند و گفتمان آن‌ها را ارتقا بدهد و از هر جهت پشتیبانی کند، مهم است. حمایت از این خانواده‌ها نه در آن حدی که به هر حال تبعیضی پیش بیاید، یا کسی بخواهد سوء استفاده کند، لازم است اما متاسفانه در دستور کار نیست.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

**: در این باره می شود بیشتر توضیح بدهید؟ این که در دستور کار نیست یعنی اصلا حمایتی وجود ندارد؟

فرزند شهید: چرا، منظورم این بود که حمایت باید هوشمندانه باشد. مثلا یک حمایتی داریم که گاهی جلوی یک چیز را گرفتن، معنای حمایت پیدا می کند. در بین خانواده شهدای مدافع حرم کسانی را داریم تبدیل به سلبریتی شده‌اند که این شایسته نیست. باید حرف‌هایشان را بزنند اما تبدیل شدن به سلبریتی در این حیطه، شاید منجر به اتفاقاتی بشود که همه خانواده‌ها از آن ضربه ببینند.

**: یعنی نگاه به شهدای مدافع حرم باید متوازن باشد. جایی اگر کسی خیلی در حال دیده شدن است، ممکن است چالش‌هایی را به همراه داشته باشد.

فرزند شهید: بله. این نکته مهمی است.

از نظر درسی و تحصیلی هم باید بنیاد شهید و سپاه، پیگیری‌های بیشتری کند چون این فرزندان شهدای مدافع حرم در سنینی هستند که می توانند روی آن ها کار کنند. اکثرا از من کوچکترند و فرصت خوبی برای اقدامات فرهنگی و درسی برای آن ها وجود دارد. بعضی از آن ها وارد حیطه های مختلفی شده اند. مثلا فلان فرزند شهید وارد حیطه‌هایی شده است که در شأن فرزند شهید نیست یا این که می تواند وارد فعالیت هایی بشود که مانع درس و تحصیل او نشود. محیط‌هایی که دور خانواده شهدا ایجاد شده را باید مدیریت کنند.

**: یک تجربه ناموفق هم در زمینه فرزندان شهدای جنگ تحمیلی داشتیم که بنیاد شهید آنقدر تلاش می کرد جای خالی پدرانشان را پر کند که اثر عکس گذاشت و در برخی موارد، نتیجه نداد. در برخی مواقع مانع می شد که این فرزندان، روی پای خودشان رشد کنند. این هم یکی از چالش‌های مهم است. یعنی مراقبت باید خیلی هوشمندانه باشد.

فرزند شهید: روایتی داریم که «ابن العلما، نصف العلما» که حرف درستی است. واقعا وقتی کسی در خانواده ای باشد که پدرش شهید شده باشد، این ظرفیت وجود دارد که خودش هم مثل شهدا عمل کند. این را باید پرورش بدهیم و از این فرصت استفاده کنیم.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

یا مثلا بعضی از مشکلاتی که خانواده شهدا دارند واقعا نادیده گرفته می شود؛ مخصوصا شهدای مدافع حرمی که در شهرستان ها هستند. در تهران معمولا رسیدگی‌ها خوب است اما در شهرستان ها خانواده‌هایی را می‌شناسم که واقعا مشکلات متعددی دارند و کسی هم نیست که این‌ها را هواداری کند. یا گاها ارتباطی ندارند یا اگر خود مجموعه های مختلف دوست دارند به این ها کمک کنند و خودشان را خدمتگزار این خانواده ها می دانند اما ارتباطی وجود ندارد و ساماندهی‌هایی نیاز دارد که وظیفه نهادهای مختلف است که ان شا الله آن ها هم بتوانند کار خودشان را انجام بدهند.

**: شما با ارتباط هایی که با فرزندان شهدا دارید هیچ موقع به فکر یک تشکلی رسمی برای پیگیری کارها نیفتاده اید؟

فرزند شهید: به نظر من برای سن و سال این فرزندان، این کار به مصلحت نیست. حتی اگر به حضرت آقا هم این حرف را بزنیم، واقعا قبول نمی کنند و هنوز موقعش نیست.

**: پس بیشتر ارتباطاتتان دوستانه بوده.

فرزند شهید: نباید به این‌ها که سن و سالشان کم است، موقعیت بیشتر از حدشان داد چون ممکن است مخرب باشد. الان اگر چند نفر از فرزندان شهدای مدافع حرم با هم جمع بشوند به راحتی می توانند کارهایی بکنند که ممکن است آسیب هایی برایشان داشته باشند.

شما که جزو فرزندان شهدا هستید چرا در گروه فرزندان شاهد توییتر فعالیت نمی کنید؟

**: من کلا نتوانستم با فضای توییتر ارتباط برقرار کنم. ابتدا می شنیدم که توییتر فضای نخبگانی دارد و خیلی از رفقا می گفتند که محتواهای تولیدی‌ام را به توییتر ببرم. مخصوصا کم بودن کاراکترهای توییتر باعث می شد که در آنجا متن های فاخری ببینم و محرک خوبی برای حضور من بود. اما هیچ وقت یخم با این فضا نگرفت. بعد که آمدیم جلوتر، احساس کردم سلامتی که پیامرسان‌های دیگر دارند، توییتر ندارد.

فرزند شهید: البته به نظر یوتیوب هم فضای خوبی برای انتشار مطالب مناسب و جریان سازی انقلابی است. من الان به این سمت رفته‌ام که آدم هایی را برای یوتیوب تربیت کنم.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

**: که بتوانند محتوا تولید کنند…

فرزند شهید: بله. یک چیزی هم بگویم؛ کسی اگر بخواهد از نظر اقتصادی درست بشود و وضعش خوب بشود، از لحاظ این که چهره بشود و از لحاظ این که حرفش در دنیا بگیرد، از الان باید یوتیوب را در اختیار خودش بگیرد و حتی اگر یک ثانیه هم تاخیر کند، ضرر کرده است.

این به خاطر تحلیل های من است که نشسته ام و بررسی کرده ام. الان اگر به افق های رسانه ای یوتیوب نگاه کنید؛ در افق ده ساله خودش گفته که ما در ده سال آینده دیگر دانشگاهی نخواهیم داشت و هوش مصنوع یوتیوب می گوید که آقای فلان در داخل یوتیوب، فیلم فلان درس ها را نگاه کرده اند، فلان واحد را پاس کرده اند و مدرک کارشناسی‌ را باید به او بدهیم.

ما در ده سال آینده دانشگاهی به نام دانشگاه تهران که برویم سر کلاس، نخواهیم داشت…

**: آنقدر که شما آموخته اید نشان می دهد که چه مدرکی شایسته شماست. و نشان می دهد که چقدر آگاهی دارید…

فرزند شهید: بله.

**: خیلی عجیب است.

فرزند شهید: ممکن است جایی آزمون هم بگذارد ولی به طور کلی همین سیستم را دارد.

**: یعنی نوع جستجو و نوع انتخاب ویدئوها، سطح شما را نشان می دهد.

فرزند شهید: الان جستجوهای شما در یوتیوب که انجام می دهید، بقیه محتواهایی که نشان می دهد هم مبتنی بر همان جستجوها است.

**: البته بیشتر پلتفرم‌ها همین طور است.

فرزند شهید: مثلا با ۲۰ جستجوی شما متوجه می شود که در چه فضای فکری می اندیشید و با ۱۰۰ جستجو، کلا وضعیت شما را هم می فهمد و اگر ۲۰۰ جستجو کنید، حتی می تواند تشخیص بدهد که مثلا احتمال دارد شما چقدر خشونت‌زا باشید یا حرکات خاصی انجام بدهید.

**: یا متفکر باشید؛ یا ورزشکار باشید…

فرزند شهید: همه چیز را مشخص می کند. افق سه سال اینده این است که الان وقتی داخل یوتیوب حرف می زنید، زیرش با استفاده از هوش مصنوعی و مترجم گوگل، متن را زیر گفته شما همزمان ترجمه می کند. مردم دنیا دیگر لازم نیست برای شنیدن حرف شما، زبان یاد بگیرند بلکه می توانند حرف شما را با زبان خودشان بخوانند.

یا در افق ۵ ساله این است که همزمان صحبت شما، یک نفر بیاید و صحبت های شما را به صورت صوتی دوبله کند و در افق ۱۰ ساله این است که همزمان که دارید صحبت می کنید، صدای شما را بگیرد و با صدا و لحن شما، آن متن را ترجمه کند.

با این حساب، آموزش زبان کنسل می شود و آموزش های دانشگاهی هم از این فرم سنتی در می آید. این کار درآمدزا هم هست چرا که هر ویدئویی که بسازید، به تعداد هر بازدیدی که بگیرد،‌ به شما پول می دهد و می تواند درآمدزا هم باشد.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

**: البته این به خاطر جذب تعداد بیشتری از مخاطبان است.

فرزند شهید: من هم موافقم که یوتیوب رفع فیلتر شود تا مردم بتوانند از این بستر استفاده کنند.

مثلا می دانید که سرود «سلام فرمانده» چگونه در کل کشور و دنیا فراگیر شد؟ سه ماه اولی که در ایران بود، فراگیری این سرود زیاد نبود .

**: البته همان اولین باری که این سرود را شنیدم، فهمیدم که از نظر ملودی و شعر، می تواند مورد توجه قرار بگیرد.

فرزند شهید: اما در سه ماه اول، اتفاق خاصی برایش نیفتاد. الان علمای نجف هم به سمت یوتیوب رفته اند. یک بنده خدایی سرود سلام فرمانده را در یوتیوبش آپلود کرده بود و از همان راه، توانسته بود این سرود را در کل جهان ترند کند. نگاه نکنید که ما در ایران در چند پلتفرم هستیم در حالی که ۹۰ درصد کشورهای دنیا در یوتیوب فعالیت می کنند.

**: فضای ابری و پیامرسان اجتماعی هم دارد و تعاملی است؟

فرزند شهید: بله.

**: چیزی که در ذهن ما از یوتیوب هست، فقط اشتراک‌گذاری ویدئو است.

فرزند شهید: نه. خیلی کارهای مختلفی در آن بستر انجام می شود. مثلا فضای سیاسی کشور ما در توییتر است. اگر در توییتر مطلبی را بنویسید، این مطلب ۲۴ ساعت مهلت دارد که دیده بشود و اگر دیده نشود، به قهقرا می رود. در اینستاگرام اگر مطلبی را بنویسید، اگر ظرف سه روز دیده شد، فراگیر می شود اما اگر دیده نشد، دیگر امیدی به آن نیست ولی در یوتیوب با هوش مصنوعی که دارد، می تواند تشخیص بدهد شما دنبال چه محتوایی می گردید و ممکن است محتوایی را از ۱۵ سال پیش برای شما بیاورد. این خیلی مهم است.

یادم هست یک کلیپی بود که هفت سال پیش در یوتیوب منتشر کرده بودند و ناگهان متناسب با یک مسئله روز در جهان، بالا آمد و خیلی دیده شد.

من الان تلاش خودم این است و با کمک نهاد رهبری در دانشگاه ها دنبال این هستم که استادان را چهره کنیم تا علوم سیاسی دنیا تحت تاثیر آموزه های اساتید عالم و درست‌کار باشد.

ما در هر زمینه ای که هستیم، باید تلاش کنیم چند نفر از اساتید و برجستگان کشورمان را در یوتیوب چهره کنیم.

من یک روز حساب کردم و تا جایی که توانستم ۲۰۰ اجرای متفاوت از «سلام فرمانده» جدید را دیدم که حتی خودمان هم در اینستاگرام ندیده بودیم! الان گروهی را در یک مدرسه رسانه ای شکل داده‌ام و به آن ها گفته ام که صفحه ای برای سلام فرمانده ایجاد کنید و از یوتیوب، این اجراها را به سایر پیامرسان‌ها انتقال بدهید.

الان به زبان ترکی و کردی شمال عراق هم این سرود خوانده شده که بسیار شنیدنی است.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

**: ان شا الله یک نشست دیگر هم با شما خواهیم داشت که بیشتر درباره مسائل سوریه با شما صحبت کنیم. از همکاری‌تان بسیار ممنونم.

فرزند شهید: من در حال حاضر منابعی جمع می کنم از منابع سوری و لبنانی تا بتوانم در این زمینه به اطلاعات دست اولی برسم. من هم از شما ممنونم

*میثم رشیدی مهرآبادی

پایان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم بیشتر بخوانید »

برگزاری هفتمین مراسم سالگرد شهادت سرلشکر شهید حاج حسین همدانی

فیلم/ سرداری که نفس داعش را بریده بود



کلیپی درباره مجاهدت‌های شهید مدافع حرم، سردار حاج حسین همدانی را مشاهده می کنید.


دریافت
12 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ سرداری که نفس داعش را بریده بود بیشتر بخوانید »

برگزاری آیین رونمایی از کتاب شعر «سفارش از دل» در هشترود

برگزاری آیین رونمایی از کتاب شعر «سفارش از دل» در هشترود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، همزمان با هفته دفاع مقدس آئین رونمایی از کتاب «سفارش از دل» اثر «محمد شکری‌فرد» شاعر حوزه دفاع مقدس و مقاومت، امروز (چهارشنبه) از ساعت 12:30 در سالن اجتماعات اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان «هشترود» برگزار خواهد شد.

«سفارش از دل» آخرین اثر تألیفی «شکری‌فرد» است که اشعار پنج سال اخیر وی درباره وقایع مختلف جهان اسلام از جمله موج بیداری اسلامی، جنگ‌های اخیر منطقه و مدافعان حرم را دربرمی‌گیرد و توسط انتشارات «نزدیک‌تر» منتشر شده است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری آیین رونمایی از کتاب شعر «سفارش از دل» در هشترود بیشتر بخوانید »

پیاده‌روی اربعین؛ استمرار دفاع مقدس و جبهه مقاومت

پیاده‌روی اربعین؛ استمرار دفاع مقدس و جبهه مقاومت


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس ـ سید محمدجواد میرخانی؛ هشت سال دفاع مقدس صحنه رویارویی حق علیه باطل است؛ از آن‌جایی که کشورهای شرقی و غربی به‌خصوص ابرقدرت‌ها و همچنین کشورهای مرتجع عربی با حمایت مالی و تسلیحاتی خود، «صدام» را پشتیبانی کردند تا با حمله به کشورمان، انقلاب اسلامی ایران که یک تفکر جدیدی در دنیای دوقطبی شرق و غرب است را از همان ابتدای شکل‌گیری خود، در نطفه خفه کند؛ بنابراین رزمندگان اسلام به ۲ دلیل مقابل دشمن بعثی رفتند؛ اول این‌که از این تمامیت ارضی و ناموس این سرزمین دفاع کردند و دوم این‌که به دفاع از تفکر انقلاب اسلامی ایران که همانا تجلی «اسلام ناب محمدی (ص)» است، پرداختند.

هشت سال دفاع مقدس که سپری شد، سال‌ها بعد، استکبار جهانی با تشکیل گروه تروریستی داعش و حمایت‌های همه‌جانبه از آن، همین جبهه رویارویی حق علیه باطل را مجدداً احیا کرد؛ اما این‌بار نه در مرز‌های ایران، بلکه در کشور‌هایی که تفکر انقلاب اسلامی ایران به آن‌ها صادر شده و تا بیخ گوش رژیم صهیونیستی هم رفته و برای آن رژیم نامشروع به یک تهدید جدی تبدیل شده است؛ بنابراین باز هم رزمندگان اسلام که این‌بار گستره ملیت آن‌ها وسیع‌تر شده و یک سپاهی از رزمندگان ایرانی، عراقی، سوری، افغانستانی، پاکستانی و… را تشکیل داده است، با فرهنگی برگرفته از دوران دفاع مقدس، به مقابله با جبهه باطل رفتند؛ از آن‌جایی که سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به‌عنوان بزرگ‌فرمانده این جبهه، فرموده است: «دفاع مقدس قله است و مقاومت دامنه قله است».

سیدالشهدای مقاومت همچنین در وصیت‌نامه خود فرموده است: «امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص)»؛ لذا می‌توان نتیجه گرفت که رزمندگان جبهه مقاومت یا همان مدافعان حرم، با بهره‌گیری از فرهنگ دفاع مقدس، هم به دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) پرداختند و هم این‌که آب و خاک جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان «حرم» یعنی مرکز توسعه و ترویج اسلام ناب محمدی (ص) حفظ شد و به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی «شهدای مدافع حرم رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر این‌ها مبارزه نمی‌کردند، این دشمن می‌آمد داخل کشور… اگر جلویش گرفته نمی‌شد، ما باید این‌جا در کرمانشاه و همدان و بقیه استان‌ها با این‌ها می‌جنگیدیم…».

«دفاع مقدس» به‌عنوان قله و «مقاومت» به‌عنوان دامنه آن، ۲ وجه شباهتی بزرگ با همدیگر دارند و آن وجه شباهت‌ها، دفاع از تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان «حرم» و همچنین دفاع از حرم مطهر اهل‌بیت (ع) در عراق و سوریه است که به‌عنوان یک محور مشترک در این ۲ جبهه رویایی حق و باطل شناخته می‌شود.

رزمندگان اسلام در دفاع مقدس علاوه بر دفاع از تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران، در واقع آمال و آرزوی آن‌ها این بود که با سرنگونی حکومت متجاوز بعثی، به عتبات عالیات برسند و آن را از دست حکومت تکفیری‌مسلک بعثی نجات دهند؛ همان‌گونه که در جبهه مقاومت نیز هم از تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان «حرم» و هم از حرم مطهر اهل‌بیت (ع) در عراق و سوریه دفاع شد.

اگر بخواهیم نمونه‌هایی از آمال و آرزوی رزمندگان دفاع مقدس برای رسیدن به عتبات عالیات، خصوصاً کربلای معلی را مثال برنیم، این نمونه‌ها کم نیستند که یکی از این مصادیق، نوحه «کربلا، کربلا ما داریم می‌آییم…» و یا نوحه «جاده و اسب محیاست بیا تا برویم؛ کربلا منتظر ماست بیا تا برویم…» است که در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شده‌اند و همچنین در وصیت‌نامه‌های شهدا نیز این مصادیق بسیار دیده می‌شوند؛ لذا اگر به این نمونه‌ها توجه کنیم، به این نکته می‌رسیم که دفاع از حرم مطهر اهل‌بیت (ع) وجه شباهت دفاع مقدس و جبهه مقاومت است؛ همان‌گونه که این نوحه‌ها، این‌روزها به سبک جدیدی توسط یکی از مداحان جوان برای جبهه مقاومت خوانده می‌شود.

دفاع از جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان «حرم» و دفاع از حرم مطهر اهل‌بیت (ع) در عراق و سوریه، هم در دفاع مقدس و هم در جبهه مقاومت، موجب شده است تا امروز رویداد عظیم «پیاده‌روی اربعین» شکل گرفته و در میان توطئه‌های دشمنان حفظ و تقویت شود، تا وحدت و برادری میان مسلمانان تقویت شود، که این موضوع موجب تقویت استحکام محور مقاومت خواهد شد. از طرفی دیگر، پیاده‌روی اربعین رسانه‌ای بزرگ است که اولاً پیام عاشورا را به جهانیان می‌رساند و دوماً قدرت محور مقاومت را به رخ مستکبران جهان خواهد کشید و همان‌گونه که امام خمینی (ره) در دوران دفاع مقدس فرموده‌اند «راه قدس از کربلا می‌گذرد»، این آمال بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران در نهایت تحقق یابد؛ بنابراین پیاده‌روی اربعین را می‌توان استمرار دفاع مقدس و جبهه مقاومت دانست.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیاده‌روی اربعین؛ استمرار دفاع مقدس و جبهه مقاومت بیشتر بخوانید »