مدافعان سلامت

خدمات سازمان فرهنگی و سیاحتی «کوثر» برای مدافعان سلامت


سازمان مجتمع‌های فرهنگی و سیاحتی کوثر آماده ارائه خدمت به مدافعان سلامت استبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌‎پرس، علی دستجردی مدیرعامل سازمان فرهنگی سیاحتی کوثر با اشاره به شرایط سخت کاری و طاقت‌فرسای مدافعان حریم سلامت مردم در بیمارستان‌های کشور اظهار داشت: سازمان فرهنگی سیاحتی کوثر این آمادگی را دارد تا در تمام واحد‌های اقامتی خود در شهر‌های مختلف و با رعایت دقیق شیوه‌نامه‌های بهداشتی و پروتکل‌های ابلاغی پذیرای این عزیزان باشد.

وی افزود: این سازمان با کمال افتخار آمادگی دارد تا به منظور صیانت از ارزش‌های ایثارگونه و ارزشمند پزشکان، پرستاران و کارمندان بیمارستانی در شهر‌ها و استان‌هایی که دارای واحد‌های اقامتی است پذیرای این عزیزان باشد.

مدیرعامل سازمان فرهنگی سیاحتی کوثر با اشاره به ابلاغ این موارد به مدیران گروه هتل‌های کوثر گفت: بر این اساس به مدیران گروه هتل‌های کوثر به ویژه در شهر‌های مقدس مشهد و قم که از ظرفیت‌های مناسب اقامتی برخوردار هستند تأکید شده است تا در راستای ایفای رسالت اجتماعی و متناسب با خط مشی تعیین شده در اسناد بالادستی سازمان علاوه بر ارائه خدمت به مدافعان سلامت، همکاری نزدیکی را با ستاد مقابله با شیوع بیماری کوید ۱۹ در استان محل خدمت خود داشته باشند.

دستجردی تصریح کرد: به منظور تعامل در زمان وقوع بحران تفاهم‌نامه همکاری با بیمارستان ساسان منعقد شده است که شامل مواردی، چون کمک به اسکان بیماران و پرسنل در شرایط بحران و استفاده از فضا‌ها و امکانات مراکز است.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

خدمات سازمان فرهنگی و سیاحتی «کوثر» برای مدافعان سلامت بیشتر بخوانید »

کاش خبر شهادت همسرم را بهتر می‌گفتند! / قبل از تشییع، یک شب پیکر محمد در منزل بود

کاش خبر شهادت همسرم را بهتر می‌گفتند! / قبل از تشییع، یک شب پیکر محمد در منزل بود



شهید مدافع حرم بلباسی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حدود ۴۰ روز از تشییع پیکرهای شهدای مدافع حرم خان‌طومان می‌گذرد؛ شهدایی که حدود ۵ سال پس از شهادت‌شان در دفاع از حرم آل‌الله در منطقه خان‌طومان سوریه، پیکرهای‌ پاک‌شان شناسایی شد. شهید مدافع حرم محمد بلباسی و همرزمان شهیدش از شهدای لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا بودند که سال ۹۵ در منطقه خان‌طومان سوریه به شهادت رسیدند و پس از ۵ سال به کشور عزیزمان بازگشتند. پیکر مطهر شهید بلباسی پس از تشییع در امامزاده سیدملال قائمشهر استان مازندران خاکسپاری شد.  شهید بلباسی یکی از ۱۳ نفری بود که ۱۷ اردیبهشت‌ ۹۵ در نبرد خان‌طومان به شهادت رسیدند. آنان که محمد بلباسی، شهید قائمشهری را می‌شناسند، از او به عنوان «نامدار گمنام» یاد می‌کنند.

شهید محمد بهاری از همرزمان شهید درباره نحوه شهادت شهید محمد بلباسی در معرکه خان‌طومان که دشمن تکفیری ناجوانمردانه آتش‌بس را نقض کرده بود، می‌گفت: من از روز چهارشنبه با دوربین حرارتی‌ای که داشتم، متوجه شدم دشمن کاملا در حال آماده شدن است و اطلاع هم دادم اما گفتند چون آتش‌بس اعلام شده و بچه‌های سازمان ملل اینجا هستند، دشمن حمله نمی‌کند. با این حال بچه‌های نیروی قدس به این اکتفا نکردند و گفتند شما آمادگی داشته باشید. شهید کابلی هم با اصابت خمپاره به شهادت رسید. شهید بلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان‌نور همیشه با او بود، رفت شهید کابلی را بیاورد، شهید بریری هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد. وقتی پیکر کابلی را روی ماشین گذاشتند، با قناصه هر دو را از پشت زدند. عکس‌های شهید بلباسی را اگر ببینید، صاف دراز کشیده و پشت سرش خون جاری شده است. اینها واقعا مردانه ایستادند. من خط به خط عقب می‌آمدم و شاهد این قضایا بودم. 

 محبوبه بلباسی، همسر شهید مدافع حرم محمد بلباسی زنی است که از سال ۹۵ بعد از شهادت محمد بلباسی ۴ فرزند به یادگار مانده همسرش را تنها بزرگ کرده، در حالی که فرزند کوچکش زینب هرگز پدرش را ندیده است. به همین مناسبت گفت‌وگویی با محبوبه بلباسی، همسر شهید مدافع حرم، محمد بلباسی درباره ویژگی‌های این شهید والامقام انجام دادیم.

***

* خانم بلباسی! آنطور که در وصیتنامه شهید بلباسی خواندم، گویا مساله اعزام ایشان به سوریه خیلی ناگهانی رخ داده است. از شما هم در متن وصیتنامه یک سپاسگزاری ویژه کرده‌اند که با وجود شرایط سختی که داشتید، ایشان را برای سفر به سوریه تشویق هم کرده‌اید. لطفا داستان اعزام شهید بلباسی به سوریه را برای ما روایت کنید. البته قبل از اینکه پاسخ بدهید، باید از شما عذرخواهی کنم که مجبور می‌شوید خاطراتی را که روایتش برای شما سخت است، یادآوری کنید. 

نه! خواهش می‌کنم. محمد تازه از ماموریت راهیان نور برگشته بود، تقریبا ۴ روز بود از این مأموریت برگشته بود که حوالی ساعت ۱۰ شب تلفنش زنگ خورد. یکی از دوستان سپاهی‌اش بود، دیدم صحبت از سفر و پاسپورت و اینگونه حرف‌هاست، اول فکر کردم درباره سفر کربلا صحبت می‌کنند، چون آقامحمد به ما وعده داده بود یک سفر خانوادگی کربلا برویم اما تلفن را که قطع کرد گفت از لشکر تماس گرفته‌ و گفته‌اند تعدادی از بچه‌های سپاه را می‌خواهند اعزام کنند سوریه. گفته بودند چون این اعزام ناگهانی شده و باید همین امشب حرکت کنند، برخی نیروها گفته‌اند نمی‌توانند در این فرصت کم کارهای‌شان را جفت‌وجور کنند به همین خاطر چند نیرو کم دارند. این شخصی که با آقامحمد تماس گرفت از دوستانش بود، آقامحمد به او سپرده بود اگر می‌تواند برایش جور کند که به سوریه اعزام شود. او هم زنگ ‌زده بود که امشب این فرصت فراهم شده است. 

* یعنی شهید بلباسی داوطلبانه به سوریه اعزام شد؟

بله! داوطلبانه اعزام شد. 

* مگر ایشان عضو سپاه نبود؟ یعنی اعزام به سوریه مأموریتی نبود که به ایشان ابلاغ شود؟

چرا! محمد عضو سپاه بود اما جزو نیروهای ستادی سپاه بود. کارهای دفتری و اداری سپاه را انجام می‌داد. اینطور نبود که به صورت مأموریت به سوریه اعزام شود. به بچه‌های لشکر سپرده بود که اگر می‌توانند زمینه را فراهم کنند تا او هم به سوریه اعزام شود که این اتفاق هم افتاد. تلفن را که قطع کرد، به من گفت شرایطش فراهم شده که اعزام شود اما خیلی فرصت ندارد تصمیم بگیرد، چون ۴ صبح باید عازم شود. 

* واکنش شما چه بود؟

از من پرسید راضی هستم یا نه؟ من گفتم که تو مدت‌هاست دوست داری به سوریه بروی، حالا که این فرصت پیش آمده استفاده کن و برو. محمد هم آماده رفتن شد. شروع کرد زنگ زدن به این و آن. به فرمانده‌اش زنگ زد که اجازه بدهد اعزام شود. محمد چون تازه از سفر راهیان نور برگشته بود، بخش زیادی از مسؤولیت کاری‌اش را انجام داده بود و به همین خاطر فرمانده‌اش مخالفتی نکرد و اجازه داد برود. بعد هم شروع کرد به نوشتن بدهی‌هایش. در عرض چند ساعت کارهایش را راست و ریس کرد. البته چون دیروقت شده بود، نتوانست از مادر و خواهرش خداحافظی کند. تنها کسی که از خانواده می‌دانست محمد عازم سوریه شده است، من بودم. 

* برای مادر شهید بلباسی سخت نبود که فرزندشان بی‌خداحافظی عازم سوریه شد؟

البته محمد به تهران که رفته بود زنگ‌زده بود و تلفنی خداحافظی کرده بود ولی خب! برای یک مادر خیلی سخت است، چون محمد پسر بزرگ خانواده بود، خیلی هم به خانواده‌اش می‌رسید. گاهی شب‌ها دیر می‌آمد خانه، وقتی می‌گفتم کجا رفتی؟ می‌گفت رفتم پیش خواهرم، نیاز داشت با کسی درددل کند. اینطور کسی بود برای خانواده. اعزام محمد واقعا به گونه‌ای بود که انسان احساس می‌کرد دعوت شده است. انگار واقعا خدا برایش دعوتنامه فرستاده بود. 

* همان‌طور که گفتم شهید بلباسی در وصیتنامه‌اش به طور خیلی خاص از شما تشکر می‌کند. می‌نویسد این توفیق را مدیون شماست. گویا همراهی و رضایت شما با این اعزام ناگهانی برای شهید بلباسی خیلی قابل توجه بوده است. 

بله! یک دلیلش هم این بود که وقتی محمد عازم سوریه بود من ۳ ماهه باردار بودم، هیچ کس هم نمی‌دانست، فقط من می‌دانستم و خودش. به محمد گفتم تو برو، من به کسی نمی‌گویم باردار هستم که تو حرف بشنوی و بگویند چرا با این وضعیت گذاشت و رفت. بعد از برگشتنت به بقیه می‌گوییم باردار هستم اما دقیقا یک ماه بعد از رفتنش، محمد به شهادت رسید. ۲ روز بعد از شهادتش به خانواده گفتم باردار هستم و چند ماه بعد، یعنی ۵ آبان، زینب به دنیا آمد. 

* صفحه اینستاگرام شما را که نگاه کردم دیدم مطلبی نوشته و با لحنی گلایه‌آمیز گفته بودید کاش مثل دهه ۶۰ چند نفر با لباس رزم به در خانه شما می‌آمدند و خبر شهادت همسرتان را به شما می‌دادند، نه اینکه از خبرگزاری‌ها این خبر را بشنوید. علت این گلایه چه بود؟

حقیقتش نحوه خبردار شدن من از شهادت محمد اصلا خوب نبود. واقعا به من آسیب زد. من در جمع خانواده نشسته بودم که دیدم تحرکات خانواده غیرطبیعی شده. شک کردم. بعد دیدم رفتند اینترنت خانه را قطع کردند. فهمیدم حتما موضوعی شده که اطرافیان نمی‌خواهند من باخبر شوم. یواشکی سراغ گوشی موبایلم رفتم. وقتی وارد تلگرامم شدم با عکس پیکر محمد مواجه شدم، خبر شهادتش را خبرگزاری‌ها و سایت‌ها زده بودند. این نحوه خبردار شدن از شهادت محمد واقعا به من آسیب زد. برایم خیلی سخت بود. کاش طوری برنامه‌ریزی می‌کردند که ابتدا من به عنوان همسر شهید خبردار شوم و بعد از آن خبرش در اینترنت و فضای مجازی پخش شود. 

بعد از این اتفاق، من نزدیک به ۴ سال و خرده‌ای هم گوشی خودم و هم گوشی محمد دستم بود تا اگر جایی خبر بازگشت پیکر شهدا را زد، نخستین نفری باشم که از آن خبردار بشوم، نه اینکه مثل شهادتش بعد از دیگران بفهمم. متاسفانه همین اتفاق در مسأله بازگشت پیکر شهدا هم رخ داد، آنهایی که از آشنایان دورتر و غریبه‌تر بودند به من زنگ زدند و گفتند خبر داری که پیکر شهدا را قرار است بازگردانند؟ گفتم نه، گفتند چطور خبر نداری؟ خب! این هم باز برای من سخت بود که خبر بازگشت پیکر همسرم را غریبه‌ها باید به من بدهند و من آخرین نفری باشم که می‌فهمم. این بود که آن استوری را در اینستاگرام گذاشتم و گلایه کردم. البته بعدش همسر شهید همت با من تماس گرفت و گفت دهه ۶۰ هم اینگونه نبود که خبر شهادت هر شهید را شخصا ابتدا به خانواده‌اش بگویند. همسر شهید همت گفت من خودم خبر شهادت حاج همت را در تاکسی شنیدم. به هر حال من انتظار داشتم در این باره منسجم‌تر عمل شود. 

* از این مسأله که بگذریم، فکر می‌کنم گاهی نحوه مواجهه‌ای که برخی رسانه‌ها با خانواده شهدای مدافع حرم دارند، موجب آسیب‌هایی برای این خانواده‌ها می‌شود، شاید گاهی لازم است روند طبیعی کنار آمدن با مسأله شهادت پدر برای فرزندان کوچک شهدا طی شود اما توجه رسانه‌ها و یادآوری چند باره آن، این روند طبیعی را با خلل مواجه می‌کند. نظر شما چیست؟

بله! واقعا این مطلب را قبول دارم. گاهی اوقات توجه رسانه‌ها به یک فرزند شهید باعث می‌شود این کودک خردسال در تمام کشور شناخته شود، بعد همه تلاش می‌کنند ارتباط ویژه‌تری با این فرزند خردسال بگیرند و به او محبت کنند و مورد توجه قرارش دهند، این در مرکز توجه قرار گرفتن به این شدت و حدت کار را بر ما سخت می‌کند. به هر حال این مسأله‌ای است که بهتر است رسانه‌ها موقع پرداختن به موضوع خانواده شهدای مدافع حرم به آن توجه کنند.

* خب! برگردیم به موضوع اصلی. وقتی خبر بازگشت پیکر شهید بلباسی را به شما دادند، چه اتفاقی افتاد؟ روند بازگشت و تشییع پیکر ایشان چگونه بود؟

در مدتی که پیکر آقامحمد برنگشته بود، مدام پیش خودم می‌گفتم که اگر پیکرش برگشت با این پیکر به زیارت مشهد می‌رویم، زینب هم که تاکنون پدر را ندیده با پدرش به زیارت مشهد برود. این خواسته و آرزوی من بود. وقتی خبر بازگشت پیکر شهدای خان‌طومان آمد متوجه شدیم قصد دارند ابتدا پیکر شهدا را بدون حضور خانواده‌ها به مشهد ببرند و سپس به شهر ما برای تشییع و تدفین بیاورند. من از این موضوع ناراحت شدم، چون می‌خواستم با پیکر محمد به زیارت امام رضا بروم. به همین خاطر بود که با همسر یکی دیگر از شهدا شبانه خودمان را به تهران رساندیم و با پرواز به مشهد رفتیم تا خودمان را به کنار پیکر شهدا برسانیم. به این ترتیب قسمت شد و در کنار پیکر شهدا به زیارت امام رضا رفتیم. هیچ وقت آن صحنه را فراموش نمی‌کنم، حرم به خاطر مساله کرونا به روی مردم بسته بود، هیچ کس در حرم نبود جز ما. ما و پیکر شهدا و تعدادی از خدام امام رضا، چند قدمی ضریح ایستاده بودیم و اشک می‌ریختیم، گویی در بهشت بودیم. آن صحنه معنوی یکی از زیباترین صحنه‌های زندگی من است. بعد از اینکه برگشتیم، دوستان آقامحمد و خانواده بی‌تابی می‌کردند که به خاطر شرایط کرونا آن مراسمی را که شایسته است نمی‌توانند بگیرند اما من گفتم اشکالی ندارد، این حرف حضرت آقا است که باید پروتکل‌ها را رعایت کنیم. قرار شد تشییع پیکر شهدا به صورت خودرویی انجام شود و کسی از خودرویش پیاده نشود. 

روزی که تشییع پیکر آقامحمد انجام شد، واقعا صحنه‌های تکان‌دهنده‌ای دیدم. با اینکه قرار بود کسی از خودرو پیاده نشود، خیلی‌ها انگار بی‌اختیار از خودروها بیرون آمده بودند و پیاده تابوت را مشایعت می‌کردند. مأمورها هم تذکر می‌دادند که این کار را نکنند اما می‌گفتند ما به نیت پیاده‌روی اربعین می‌خواهیم تابوت شهید بلباسی را پیاده تشییع کنیم. مازندرانی‌ها رسمی دارند که وقتی کسی فوت می‌کند، زنان مسن‌تر نوعی عزاداری می‌کنند که آن را «مویه کردن» می‌گویند، می‌دیدم زنان مسن‌تر اینگونه برای محمد عزاداری می‌کردند و در عالم خودشان در سوز و گداز بودند. خیلی از مغازه‌دارها اسپند دود کرده بودند، خیلی از کسانی که اصلا ظاهرشان هم مذهبی نبود، با اشک و گریه به دنبال تابوت راه افتاده بودند، هیچ کدام از اینها برنامه‌ریزی‌شده نبود؛ اینکه کسی به کسی بگوید اسپند دود کند، نه اصلا، همه چیز خودجوش بود و من از دیدن این حجم از مهر و محبت مردم واقعا شرمنده شدم. این را هم بد نیست بگویم که عده‌ای گاهی می‌گویند به همسران شهدای مدافع حرم طعنه و زخم زبان می‌زنند. دیگران را نمی‌دانم اما درباره من اصلا اینگونه نبود، هر چه بود مهر و محبت و احترام بود. فکر می‌کنم کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند آنقدر کم و نادر هستند که در سیل عظیم مهربانی‌ها و محبت‌ها و احترام‌های مردم اصلا آن حرف‌ها گم می‌شود. 

* گویا شب قبل از تشییع هم تا صبح پیکر شهید بلباسی در منزل شما بود؟

بله! این هم خاطره‌ای است که شیرینی آن تا آخر عمرم فراموشم نمی‌شود. قبل از تشییع، یک شب تا صبح پیکر محمد در منزل بود. فقط من و بچه‌ها و مادر و خواهرانش بودیم. باور کنید اینطور نبود که ما مدام گریه و بی‌تابی کنیم، نه، انگار خود محمد بین ما آمده بود، حتی خاطرات مشترک خنده‌دارمان را تعریف می‌کردیم و می‌خندیدیم؛ خاطره‌هایی که با محمد داشتیم. زینب هم توانست بعد از ۵ سال یک شب تا صبح با پدرش باشد. من اینقدر در این ۵ سال استرس داشتم که دوست داشتم آن شب یک ساعت با آرامش کنار پیکر محمد به خواب بروم. از اینکه او به خانه برگشته و آن شب در خانه بود، آرامش داشتم. 

در دلم به محمد می‌گفتم تو برای دلخوشی ما کاری کرده‌ای که ما فکر کنیم پیکرت برگشته، شاید ۷۰۰ گرم از آن پیکر به کشور برگشته بود. به محمد می‌گفتم تو هنوز سوریه مانده‌ای، تمام عشقت این بود که همان‌جا بمانی، برای دلخوشی ما اینگونه برگشتی. به هر حال خاطره آن شب هیچ‌گاه از خاطر من پاک نمی‌شود.

*وطن امروز



منبع خبر

کاش خبر شهادت همسرم را بهتر می‌گفتند! / قبل از تشییع، یک شب پیکر محمد در منزل بود بیشتر بخوانید »

روایت فعالیت‌های «آتش به اختیار» شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آخرین قدم‌ها را در دهه سوم زندگی خود، در عرصه‌ای برداشت که نفس‌های بی‌شماری به شماره افتاده بود. در روز‌هایی که انتظار به‌دنیا آمدن ثمره زندگی‌اش را می‌کشید، متفاوت از دیگران می‌اندیشید و آرامش و شادی خود را در خدمت به کادر درمان، بیماران و مردمی می‌دید که باید زندگی کنند و مسیر عزت و بالندگی را تا انتها پیش ببرند.

جوانی که بی‌ادعا و با تمام توان برای خدمت به مردم و محرومان سر از پا نمی‌شناخت و امروز او را «شهید خدمت» و «مدافع سلامت» می‌شناسیم، تصویری آشنا را در ذهنم تداعی می‌کرد، همان جوانان از جان گذشته و عاشقی که علی‌اکبروار در جبهه‌های جنگ و در دفاع از حرم اهل بیت (ع) در خون پاک خود غلتیدند؛ آری! شهادت هنر مردان خداست.

دوست دارم شهید «مصطفی علی‌دادی» را بیشتر بشناسم، شهیدی که فرزندش سه‌روز بعد از شهادت پدر به دنیا آمد؛ شهیدی که با شیوع کرونا، «آتش به اختیار» و جهادی‌وار وارد میدان مبارزه با این ویروس منحوس شد و سرانجام خودش در این راه، گرفتار این بیماری شده و جان خود را فدای سلامتی مردم کرد و به شهادت رسید. از دوستان و همکاران رسانه‌ای خود درخصوص صبر و متانت مادر این شهید والامقام و شخصیت زینب‌وار وی شنیده‌ایم. مادری که این‌چنین فرزندی که امروز الگویی ممتاز برای جوانان ایران‌زمین و شهید مدافع سلامت است را در دامان خود پرورش داده است.

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

بعد از پیگیری‌ها و هماهنگی با یکی از دوستان، اطلاع پیدا کردم که شاید بتوانم در روزی خاص، مادر و همسر شهید «علی‌دادی» را در قطعه ۲۳۱ بهشت زهرا (س) ببینم؛ بنابراین راهی بهشت زهرا (س) شدم و در ردیف ۷۹ این قطعه، با صحنه‌ای از صبر و متانت مثال‌زدنی و مملو از عشق زنانی مواجه شدم که بخش مهمی از زندگی خود را در این قطعه به خاک سپرده و مصمم بر راهی هستند که انتخاب کرده‌اند.

احساس کردم چقدر به خانواده‌های شهدا مدیون هستیم. دیروز سنگر دفاع در خاکریز‌ها بود و امروز امثال علی‌دادی‌ها و حججی‌ها تصویری جدید از غیرت و ایثار و از خودگذشتگی را به تصویر کشیدند. خودم را جمع و جور کردم. چقدر این دیدار و گفت‌وگو در نظرم سخت می‌آمد؛ اما با دیدن صبر و آرامشی که در چهره مادر و همسر شهید دیدم، به حال آن‌ها غبطه خوردم. سر حرف را باز کردم و از دغدغه خود برای معرفی شهید به جوانان هم نسل شهید گفتم و خواهش کردم از شهید برایم بگویند و آن‌ها نیز از مرام و مسلک شهید خود سخن گفتند. 

مادر بسیجی جهادگر و مدافع خدمت و سلامت شهید «مصطفی علی‌دادی»، در ابتدا ولایت‌مداری و اهتمام ویژه برای محرومیت‌زدایی را از ویژگی‌های بارز اخلاقی فرزند خود خواند و اظهار داشت: فرزندم متولد سال ۱۳۷۳ است و با درجه استواری در خدمت نیروی انتظامی بود. روحیه بسیجی‌وار و جهادی داشت و معتقد بود فرامین رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) را باید نصب‌العین قرار دهیم.

«مرضیه خسروی» با اشاره به این‌که این فرزند شهیدش در فتنه ۸۸ و اغتشاشات و ناآرامی‌های آبان سال ۹۸ توسط اغتشاشگران آسیب دیده و جانباز مدافع وطن شد، گفت: مصطفی حتی روی تخت بیمارستان هم کار جهادی را تعطیل نکرد و به درمان یک مادر بیمار کمک کرد، همچنین علاوه بر آن اقدام به خریداری بخاری، پرداخت اجاره‌بها و قبوض نیازمندان کرد.

مادر این شهید والامقام، با اشاره به خدمات جهادی فرزند شهید خود، بیان داشت: مصطفی توجه خاصی به کادر درمانی و پرستاران داشت و در زمانی که بستری بود، به آن‌ها می‌گفت: «شرمنده ام که اسباب زحمت شدم، قرار بود بار از روی دوش شما بردارم، نه اینکه باری روی دوش‌تان باشم».

وی ادامه داد: مصطفی خیلی نگران سلامتی پرستاران و پزشکان بود و با توجه به حضور فعال و مداومی که در بیمارستان‌ها و اشراف دقیقی که از شرایط و فشار کاری آن‌ها داشت، حتی در بستر بیماری و روز‌های سخت حضورش در بیمارستان هم بیشتر از هر زمانی، نگران آن‌ها بود و پیغام می‌داد که برای پرستاران (بیمارستان امید)، آب هویج، شیر موز و غذای گرم ببرم.

مادر شهید علی‌دادی، فعالیت‌های دقیق و سازماندهی‌شده فرزند خود و دوستانش را یادآور شد و افزود: گروهی که با نام «جهادگران گمنام» به‌راه انداخته بودند؛ ۳۰۰ خانواده تحت پوشش را مورد حمایت قرار داده و در عمل به دستور رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) مبنی بر «کمک مؤمنانه»، با توزیع ماهیانه ارزاق، تولید و پخش مایع ضدعفونی‌کننده و ماسک، در مناطق و محلات محروم تهران، در این دوره گرفتاری مردم در کرونا، به یاری آن‌ها می‌رفتند.

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

وی همچنین، صد‌ها مورد کمک به پرداخت اجاره‌بها برای افرادی که از کار بیکار شده‌اند، پرداخت هزینه درمان بیماران نیازمند، تهیه و توزیع آبمیوه، مایع ضدعفونی‌کننده و ماسک در بیمارستان‌های محل نگهداری بیماران کرونایی و پرداخت اجاره‌بهای منازل افراد نیازمند را گوشه‌ای از فعالیت‌های خیرخواهانه گروه جهادی «جهادگران گمنام»، در یاری‌رساندن به محرومان و آسیب‌دیدگان ناشی از کرونا برشمرد و عنوان کرد: مصطفی فقط با اموال شخصی خود و پدرش، حمل و نقل ارزاق و کالا‌های حمایتی را انجام می‌داد و در این زمینه‌، همه کمک‌ها از اموال شخصی خودش بود و به‌هیچ عنوان از اموال بیت‌المال استفاده نمی‌کرد.

این مادر شهید بزرگوار، ارادت خاص شهید «علی‌دادی» به مادران معظم شهدا را یادآور شد و گفت: مصطفی از ۱۳ سالگی با فضایل و رفتار حسنه مثال‌زدنی خود، استاد اخلاق بود؛ وی در روز ولادت حضرت زهرا (س) برای مادران شهدا گل تهیه کرده و تقدیم آن‌ها می‌کرد. همچنین برای کودکان یتیم و بی‌سرپرست، کیک و هدیه تولد می‌گرفت و با راه‌اندازی کسب و کار و تولیدی با سرمایه خود، به نیازمندان کمک می‌کرد.

وی با اشاره به توجه ویژه فرزند شهید خود به صله ارحام، از غم و تأثر عمیق اقوام و دوستان در فقدان این جوان شایسته و ولایت‌مدار گفت که او را علمدار فامیل می‌نامیدند و هم از نظر ظاهر و هم از نظر رفتار و کردار، به او لقب «شهید زنده» داده بودند. بسیاری از سرداران و فرماندهان نیروی انتظامی هم که او را می‌شناختند، برای فقدان او ناراحتند و می‌گویند که همیشه با چشمانش می‌خندید و خوشرو بود.

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

«مرضیه خسروی» با بیان اینکه مصطفی، برات شهادت را از سردار سپهبد شهید «قاسم سلیمانی» گرفته بود، اذعان کرد: شهدا در قهقهه مستانه‌شان عند ربهم یرزقونند. مصطفی بعد از شهادت حاج‌قاسم، خیلی برای شهادت و آماده کردن کار‌ها عجله داشت. بالاخره به آرزوی قلبی خود رسید و به دوستان شهید خود پیوست.

«مهتاب شایگان» همسر شهید «مصطفی علی‌دادی» نیز به دنبال اصرار و پافشاری من، از روحیه خستگی‌ناپذیر و جهادی همسرش گفت و اظهار داشت: من و همسرم افتخار خدمت در نیروی انتظامی را داشتیم؛ با شیوع بیماری «کرونا»، مصطفی لحظه‌ای آرام ننشست و برای کمک‌رسانی به مردم و محرمان، سر از پا نمی‌شناخت و مدام می‌گفت: «همه ما در قبال جامعه و کشور خود مسئول هستیم، اگر دست به دست هم دهیم، از این بحران هم گذر خواهیم کرد».

وی ادامه داد: مصطفی در انجام هرکاری که از دستش برمی‌آمد، مضایقه نمی‌کرد. از همان روز‌های نخست که همه‌گیری «کرونا» ترس بدی به دل مردم انداخته بود، وی گروه «جهادگران گمنام» را به‌راه انداخت و در لبیک به فرامین رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) به‌همراه دوستانش فعالیت‌های گسترده‌ای را در عرصه‌های مختلف اعم از ضدعفونی معابر، دوخت ماسک و توزیع در محله «خانی‌آباد» (منطقه ۱۹ تهران) آغاز کرد.

همسر شهید علی‌دادی، این روحیه را متأثر از خانواده همسرش به‌ویژه مادر این شهید والامقام می‌داند که در تمامی صحنه‌ها همواره در کنار مباحث ارزشی و انقلابی ایستاده‌اند، و می‌گوید: کار ضدعفونی معابر و اماکن عمومی را از سر شب آغاز می‌کردند؛ اما با توجه به وسعت منطقه، این کار تا ساعت ۷ صبح به طول می‌انجامید. در این مدت به‌خاطر ندارم که به‌اندازه کافی خوابیده باشند، یا فرصتی را به استراحت اختصاص داده باشد؛ بلکه بالعکس، پس از فعالیت‌های جهادی که در ابعاد مختلف برای مقابله با «کرونا» انجام می‌داد، در محل کار حاضر می‌شد و به ارائه خدمت در لباس مقدس دیگری می‌پرداخت.

وی از دل نگرانی‌های خود گفت و ادامه داد: در این ایام، با توجه به بارداری، تا جایی که مقدور بود ایشان را همراهی می‌کردم؛ اما از فعالیت بی‌وقفه و گسترده همسرم نیز نگران بودم که مبادا به این بیماری مبتلا شده و دچار مشکل شود. وقتی که از نگرانی‌هایم می‌گفتم، با آرامش خاصی می‌گفت: «اگر من یا تو نرویم و فعالیت نکنیم، چه‌کسی می‌خواهد برای مقابله با «کرونا» وارد این عرصه شود؟».

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

«محمدهادی» یادگار شهید «مصطفی علی‌دادی»

این همسر شهید والامقام که چند روزی از مادر شدنش نمی‌گذرد و اکنون باید به‌تنهایی بار سنگین مسئولیت و تربیت فرزندشان «محمدهادی» را به دوش گیرد، اظهار داشت: همسرم در تمامی عرصه‌ها فعال بود و در بسیاری از برنامه‌ها او را همراهی می‌کردم؛ اما یکی از زیباترین صحنه‌ها را در سالروز ولادت بانوی صبور حضرت زینب (س) مصادف با «روز پرستار» شاهد بودم که با تهیه شاخه‌های گل و هدایایی، ضمن تجلیل از پرستاران، به حمایت و روحیه‌دهی به مدافعان سلامت می‌پرداخت.

وی با بیان این‌که مصطفی علاقه و ارادت عجیبی به خاندان اهل بیت (ع) به‌ویژه حضرت زینب (س) داشت، گفت: در سال‌های اول ازدواج‌مان که مصادف با سال ۹۵ و جنایات گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه بود، مصمم بود برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (س) به سوریه برود؛ اما قسمت نشد؛ با این‌حال همیشه با شوق وصف‌ناپذیری از آرزوی شهادت در راه اهل بیت (ع) سخن می‌گفت.

روایت حالات و روحیات این شهید والامقام حال دلم را دگرگون کرد. چشمان همسر شهید اشکبار بود؛ اما به‌گونه‌ای از همسر جهادگر و انقلابی خود سخن می‌گفت که گویی هم‌اکنون در برابرش ایستاده است.

«مهتاب شایگان» از رویایی که عموی شهید در شب شهادت همسرش دیده بود، گفت و ادامه داد: عمویش در خواب مصطفی را می‌بیند که جلوی حرم حضرت زینب (س) سنگر زده و دارد از آن دفاع می‌کند. همسرم یک پرچم مزین به نام حضرت زینب (س) داشت که همیشه در پیاده‌روی اربعین همراه خود می‌برد و هنگامی هم که به شهادت رسیدند، همراه با پیکر مطهر ایشان به خاک سپرده شد.

روز‌های بستری بودن شهید علی‌دادی در بیمارستان و شرایط همسر شهید در آن دوران، سؤال بعدی‌ام بود که وی در پاسخ گفت: نبودن مصطفی در روز‌های که بیشتر از هرزمانی نیازمند به حضورش بودم، خیلی سخت بود؛ اما آرمان‌ها و اهدافی که بر سر آن‌ها ایستاده بود، به همان میزان برایم ارزشمند بود. همسرم حاصل تربیت دینی، ارزشی و انقلابی مادری است که خود در این عرصه پیشگام است. می‌دانم که به آرزوی دیرینه و قلبی خود رسیده است؛ لذا این مسئله قدری قلبم را آرام می‌کند؛ اما رسالت سنگینی برای بزرگ کردن فرزندی دارم که از او به یادگار مانده است.

وی همسرش را فردی شجاع، مثبت‌اندیش، منظم، امیدوار به زندگی و پایبند به آرمان‌های انقلاب معرفی کرد و ادامه داد: از ساعت ۱۱ شب شهادت مصطفی دلشوره عجیبی داشتم؛ با خواهرش تماس گرفتم تا خبری از بیمارستان بگیرم که مادرش گفت: «حال مصطفی خوب است»؛ اما دلم آرام نمی‌گرفت، نماز شب را خوانده و تا نماز صبح به راز و نیاز مشغول بودم که به یک‌باره خوابم برد. در رویا دیدم حال مصطفی خوب شده و دارند از بخش مراقبت‌های ویژه منتقلش می‌کنند، احساس کردم جوان‌تر شده است، محو تماشای همسرم شده بودم که با صدای آیفون بیدار شدم و مادرش شهید شدنش را به من داد.

همسر شهید علی‌دادی در حالی که قطرات اشک بر روی صورتش می‌غلتید، با صدای لرزان ادامه داد: هنوز باور ندارم که مصطفی به شهادت رسیده است، چون همیشه پرانرژی و در تمامی عرصه‌ها فعال بود. ۵۰ روز در بیمارستان بستری بود و در طول این مدت، با توجه به شرایط بارداری نتوانستم او را ببینم. روز خاکسپاری وقتی که بعد از دو ماه می‌خواستم همسرم را ببینم، در حالی که در غسالخانه روضه حضرت علی اکبر (ع) را برایش می‌خواندند، به یاد مظلومیت امام حسین (ع) افتادم و به اطرافیانم گفتم که «حالم خوب است»؛ اما بدنم به لرزه افتاده بود و نمی‌توانستم روی پاهایم بایستم؛ با این‌حال وقتی چهره نورانی و پر از آرامش مصطفی را دیدیم، فهمیدم که آرام خوابیده و شهید شده است.

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

وی با بیان این‌که در شب‌های محرم، مصطفی و دوستانش بیش از ۱۰ هزار ماسک را با همکاری وزارت بهداشت، تهیه و در مناطق مختلف تهران توزیع کردند. ادامه داد: دغدغه و حساسیت فراوانی داشت که با رعایت تمامی موازین بهداشتی، مجلس عزای امام حسین (ع) برپا شود؛ برای همین در این ایام با حضور فعال و میدانی در مساجد محله‌های مختلف، نیاز عزاداران و هیئت‌های مذهبی به ماسک و مواد ضدعفونی‌کننده را مرتفع می‌کردند. مناسبت‌های مذهبی، اعیاد و شهادت‌ها را بسیار گرامی می‌داشت و به‌صورت ویژه‌ای به مراسم شب عید غدیر علاقه داشت.

همسر شهید علی‌دادی بیان کرد: مصطفی علاوه‌بر ضدعفونی اماکن عمومی و تولید و توزیع ماسک و اقلام بهداشتی مورد نیاز مردم، به‌ویژه محرومان، به‌صورت خودجوش و انقلابی اقدام به تهیه و توزیع بسته‌های نذری برای یاری‌رساندن به مستمندان و آسیب‌دیدگان از «کرونا» می‌کرد. در یاری‌رساندن به کادر درمان و بیماران کرونایی نیز پای کار بود و ضمن ضدعفونی کردن مراکز درمانی و بهداشتی، بسته‌های تغذیه و آبمیوه برای بیماران تهیه می‌کرد و برای روحیه بخشیدن به بیماران، پرچم متبرک حرم علی ابن موسی الرضا (ع) را به میان آن‌ها می‌برد.

«مهتاب شایگان» در بیان ویژگی بارز شخصیتی همسر شهید خود، گفت: وی بسیار گشاده‌رو و خوش‌اخلاق بود، به‌گونه‌ای که هیچ‌کس خاطره بدی از او ندارد، از بس که به همه محبت و توجه داشت. همسرم درخصوص دِین‌ها و وظایف خود هم بسیار مقیّد بود؛ به‌طوری که در بیمارستان از دایی خود خواست تا قرض و دِین‌هایش را به نمایندگی از وی ادا کرده و از همه حلالیت بطلبد.

وی، روایتی تأمل‌برانگیز از آگاهی داشتن شهید «علی‌دادی» از شهادتش را تعریف کرد و گفت: یکی از دوستان مصطفی در دفاع از حرم آل‌الله به شهادت رسید و دیگری نیز مدافع وطن شد. زمانی که تصاویر این دو شهید بزرگوار را کنار هم قرار دادند، مصطفی گفت «نفر سوم از این جمع که به فیض شهادت نائل می‌شود، من هستم». همین اواخر هم کار تازه‌ای را شروع کرده بود. دوستانش می‌گویند که از مصطفی خواستیم برای کار جدیدش شیرینی دهد، اما در پاسخ با تبسم جواب داد: «چندوقت دیگر شیرینی شهادتم را به‌شما می‌دهم».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

روایت فعالیت‌های «آتش به اختیار» شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی بیشتر بخوانید »

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آخرین قدم‌ها را در دهه سوم زندگی خود، در عرصه‌ای برداشت که نفس‌های بی‌شماری به شماره افتاده بود. در روز‌هایی که انتظار به‌دنیا آمدن ثمره زندگی‌اش را می‌کشید، متفاوت از دیگران می‌اندیشید و آرامش و شادی خود را در خدمت به کادر درمان، بیماران و مردمی می‌دید که باید زندگی کنند و مسیر عزت و بالندگی را تا انتها پیش ببرند.

جوانی که بی‌ادعا و با تمام توان برای خدمت به مردم و محرومان سر از پا نمی‌شناخت و امروز او را «شهید خدمت» و «مدافع سلامت» می‌شناسیم، تصویری آشنا را در ذهنم تداعی می‌کرد، همان جوانان از جان گذشته و عاشقی که علی‌اکبروار در جبهه‌های جنگ و در دفاع از حرم اهل بیت (ع) در خون پاک خود غلتیدند؛ آری! شهادت هنر مردان خداست.

دوست دارم شهید «مصطفی علی‌دادی» را بیشتر بشناسم، شهیدی که فرزندش سه‌روز بعد از شهادت پدر به دنیا آمد؛ شهیدی که با شیوع کرونا، «آتش به اختیار» و جهادی‌وار وارد میدان مبارزه با این ویروس منحوس شد و سرانجام خودش در این راه، گرفتار این بیماری شده و جان خود را فدای سلامتی مردم کرد و به شهادت رسید. از دوستان و همکاران رسانه‌ای خود درخصوص صبر و متانت مادر این شهید والامقام و شخصیت زینب‌وار وی شنیده‌ایم. مادری که این‌چنین فرزندی که امروز الگویی ممتاز برای جوانان ایران‌زمین و شهید مدافع سلامت است را در دامان خود پرورش داده است.

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

بعد از پیگیری‌ها و هماهنگی با یکی از دوستان، اطلاع پیدا کردم که شاید بتوانم در روزی خاص، مادر و همسر شهید «علی‌دادی» را در قطعه ۲۳۱ بهشت زهرا (س) ببینم؛ بنابراین راهی بهشت زهرا (س) شدم و در ردیف ۷۹ این قطعه، با صحنه‌ای از صبر و متانت مثال‌زدنی و مملو از عشق زنانی مواجه شدم که بخش مهمی از زندگی خود را در این قطعه به خاک سپرده و مصمم بر راهی هستند که انتخاب کرده‌اند.

احساس کردم چقدر به خانواده‌های شهدا مدیون هستیم. دیروز سنگر دفاع در خاکریز‌ها بود و امروز امثال علی‌دادی‌ها و حججی‌ها تصویری جدید از غیرت و ایثار و از خودگذشتگی را به تصویر کشیدند. خودم را جمع و جور کردم. چقدر این دیدار و گفت‌وگو در نظرم سخت می‌آمد؛ اما با دیدن صبر و آرامشی که در چهره مادر و همسر شهید دیدم، به حال آن‌ها غبطه خوردم. سر حرف را باز کردم و از دغدغه خود برای معرفی شهید به جوانان هم نسل شهید گفتم و خواهش کردم از شهید برایم بگویند و آن‌ها نیز از مرام و مسلک شهید خود سخن گفتند. 

مادر بسیجی جهادگر و مدافع خدمت و سلامت شهید «مصطفی علی‌دادی»، در ابتدا ولایت‌مداری و اهتمام ویژه برای محرومیت‌زدایی را از ویژگی‌های بارز اخلاقی فرزند خود خواند و اظهار داشت: فرزندم متولد سال ۱۳۷۳ است و با درجه استواری در خدمت نیروی انتظامی بود. روحیه بسیجی‌وار و جهادی داشت و معتقد بود فرامین رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) را باید نصب‌العین قرار دهیم.

«مرضیه خسروی» با اشاره به این‌که این فرزند شهیدش در فتنه ۸۸ و اغتشاشات و ناآرامی‌های آبان سال ۹۸ توسط اغتشاشگران آسیب دیده و جانباز مدافع وطن شد، گفت: مصطفی حتی روی تخت بیمارستان هم کار جهادی را تعطیل نکرد و به درمان یک مادر بیمار کمک کرد، همچنین علاوه بر آن اقدام به خریداری بخاری، پرداخت اجاره‌بها و قبوض نیازمندان کرد.

مادر این شهید والامقام، با اشاره به خدمات جهادی فرزند شهید خود، بیان داشت: مصطفی توجه خاصی به کادر درمانی و پرستاران داشت و در زمانی که بستری بود، به آن‌ها می‌گفت: «شرمنده ام که اسباب زحمت شدم، قرار بود بار از روی دوش شما بردارم، نه اینکه باری روی دوش‌تان باشم».

وی ادامه داد: مصطفی خیلی نگران سلامتی پرستاران و پزشکان بود و با توجه به حضور فعال و مداومی که در بیمارستان‌ها و اشراف دقیقی که از شرایط و فشار کاری آن‌ها داشت، حتی در بستر بیماری و روز‌های سخت حضورش در بیمارستان هم بیشتر از هر زمانی، نگران آن‌ها بود و پیغام می‌داد که برای پرستاران (بیمارستان امید)، آب هویج، شیر موز و غذای گرم ببرم.

مادر شهید علی‌دادی، فعالیت‌های دقیق و سازماندهی‌شده فرزند خود و دوستانش را یادآور شد و افزود: گروهی که با نام «جهادگران گمنام» به‌راه انداخته بودند؛ ۳۰۰ خانواده تحت پوشش را مورد حمایت قرار داده و در عمل به دستور رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) مبنی بر «کمک مؤمنانه»، با توزیع ماهیانه ارزاق، تولید و پخش مایع ضدعفونی‌کننده و ماسک، در مناطق و محلات محروم تهران، در این دوره گرفتاری مردم در کرونا، به یاری آن‌ها می‌رفتند.

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

وی همچنین، صد‌ها مورد کمک به پرداخت اجاره‌بها برای افرادی که از کار بیکار شده‌اند، پرداخت هزینه درمان بیماران نیازمند، تهیه و توزیع آبمیوه، مایع ضدعفونی‌کننده و ماسک در بیمارستان‌های محل نگهداری بیماران کرونایی و پرداخت اجاره‌بهای منازل افراد نیازمند را گوشه‌ای از فعالیت‌های خیرخواهانه گروه جهادی «جهادگران گمنام»، در یاری‌رساندن به محرومان و آسیب‌دیدگان ناشی از کرونا برشمرد و عنوان کرد: مصطفی فقط با اموال شخصی خود و پدرش، حمل و نقل ارزاق و کالا‌های حمایتی را انجام می‌داد و در این زمینه‌، همه کمک‌ها از اموال شخصی خودش بود و به‌هیچ عنوان از اموال بیت‌المال استفاده نمی‌کرد.

این مادر شهید بزرگوار، ارادت خاص شهید «علی‌دادی» به مادران معظم شهدا را یادآور شد و گفت: مصطفی از ۱۳ سالگی با فضایل و رفتار حسنه مثال‌زدنی خود، استاد اخلاق بود؛ وی در روز ولادت حضرت زهرا (س) برای مادران شهدا گل تهیه کرده و تقدیم آن‌ها می‌کرد. همچنین برای کودکان یتیم و بی‌سرپرست، کیک و هدیه تولد می‌گرفت و با راه‌اندازی کسب و کار و تولیدی با سرمایه خود، به نیازمندان کمک می‌کرد.

وی با اشاره به توجه ویژه فرزند شهید خود به صله ارحام، از غم و تأثر عمیق اقوام و دوستان در فقدان این جوان شایسته و ولایت‌مدار گفت که او را علمدار فامیل می‌نامیدند و هم از نظر ظاهر و هم از نظر رفتار و کردار، به او لقب «شهید زنده» داده بودند. بسیاری از سرداران و فرماندهان نیروی انتظامی هم که او را می‌شناختند، برای فقدان او ناراحتند و می‌گویند که همیشه با چشمانش می‌خندید و خوشرو بود.

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

«مرضیه خسروی» با بیان اینکه مصطفی، برات شهادت را از سردار سپهبد شهید «قاسم سلیمانی» گرفته بود، اذعان کرد: شهدا در قهقهه مستانه‌شان عند ربهم یرزقونند. مصطفی بعد از شهادت حاج‌قاسم، خیلی برای شهادت و آماده کردن کار‌ها عجله داشت. بالاخره به آرزوی قلبی خود رسید و به دوستان شهید خود پیوست.

«مهتاب شایگان» همسر شهید «مصطفی علی‌دادی» نیز به دنبال اصرار و پافشاری من، از روحیه خستگی‌ناپذیر و جهادی همسرش گفت و اظهار داشت: من و همسرم افتخار خدمت در نیروی انتظامی را داشتیم؛ با شیوع بیماری «کرونا»، مصطفی لحظه‌ای آرام ننشست و برای کمک‌رسانی به مردم و محرمان، سر از پا نمی‌شناخت و مدام می‌گفت: «همه ما در قبال جامعه و کشور خود مسئول هستیم، اگر دست به دست هم دهیم، از این بحران هم گذر خواهیم کرد».

وی ادامه داد: مصطفی در انجام هرکاری که از دستش برمی‌آمد، مضایقه نمی‌کرد. از همان روز‌های نخست که همه‌گیری «کرونا» ترس بدی به دل مردم انداخته بود، وی گروه «جهادگران گمنام» را به‌راه انداخت و در لبیک به فرامین رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) به‌همراه دوستانش فعالیت‌های گسترده‌ای را در عرصه‌های مختلف اعم از ضدعفونی معابر، دوخت ماسک و توزیع در محله «خانی‌آباد» (منطقه ۱۹ تهران) آغاز کرد.

همسر شهید علی‌دادی، این روحیه را متأثر از خانواده همسرش به‌ویژه مادر این شهید والامقام می‌داند که در تمامی صحنه‌ها همواره در کنار مباحث ارزشی و انقلابی ایستاده‌اند، و می‌گوید: کار ضدعفونی معابر و اماکن عمومی را از سر شب آغاز می‌کردند؛ اما با توجه به وسعت منطقه، این کار تا ساعت ۷ صبح به طول می‌انجامید. در این مدت به‌خاطر ندارم که به‌اندازه کافی خوابیده باشند، یا فرصتی را به استراحت اختصاص داده باشد؛ بلکه بالعکس، پس از فعالیت‌های جهادی که در ابعاد مختلف برای مقابله با «کرونا» انجام می‌داد، در محل کار حاضر می‌شد و به ارائه خدمت در لباس مقدس دیگری می‌پرداخت.

وی از دل نگرانی‌های خود گفت و ادامه داد: در این ایام، با توجه به بارداری، تا جایی که مقدور بود ایشان را همراهی می‌کردم؛ اما از فعالیت بی‌وقفه و گسترده همسرم نیز نگران بودم که مبادا به این بیماری مبتلا شده و دچار مشکل شود. وقتی که از نگرانی‌هایم می‌گفتم، با آرامش خاصی می‌گفت: «اگر من یا تو نرویم و فعالیت نکنیم، چه‌کسی می‌خواهد برای مقابله با «کرونا» وارد این عرصه شود؟».

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

«محمدهادی» یادگار شهید «مصطفی علی‌دادی»

این همسر شهید والامقام که چند روزی از مادر شدنش نمی‌گذرد و اکنون باید به‌تنهایی بار سنگین مسئولیت و تربیت فرزندشان «محمدهادی» را به دوش گیرد، اظهار داشت: همسرم در تمامی عرصه‌ها فعال بود و در بسیاری از برنامه‌ها او را همراهی می‌کردم؛ اما یکی از زیباترین صحنه‌ها را در سالروز ولادت بانوی صبور حضرت زینب (س) مصادف با «روز پرستار» شاهد بودم که با تهیه شاخه‌های گل و هدایایی، ضمن تجلیل از پرستاران، به حمایت و روحیه‌دهی به مدافعان سلامت می‌پرداخت.

وی با بیان این‌که مصطفی علاقه و ارادت عجیبی به خاندان اهل بیت (ع) به‌ویژه حضرت زینب (س) داشت، گفت: در سال‌های اول ازدواج‌مان که مصادف با سال ۹۵ و جنایات گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه بود، مصمم بود برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (س) به سوریه برود؛ اما قسمت نشد؛ با این‌حال همیشه با شوق وصف‌ناپذیری از آرزوی شهادت در راه اهل بیت (ع) سخن می‌گفت.

روایت حالات و روحیات این شهید والامقام حال دلم را دگرگون کرد. چشمان همسر شهید اشکبار بود؛ اما به‌گونه‌ای از همسر جهادگر و انقلابی خود سخن می‌گفت که گویی هم‌اکنون در برابرش ایستاده است.

«مهتاب شایگان» از رویایی که عموی شهید در شب شهادت همسرش دیده بود، گفت و ادامه داد: عمویش در خواب مصطفی را می‌بیند که جلوی حرم حضرت زینب (س) سنگر زده و دارد از آن دفاع می‌کند. همسرم یک پرچم مزین به نام حضرت زینب (س) داشت که همیشه در پیاده‌روی اربعین همراه خود می‌برد و هنگامی هم که به شهادت رسیدند، همراه با پیکر مطهر ایشان به خاک سپرده شد.

روز‌های بستری بودن شهید علی‌دادی در بیمارستان و شرایط همسر شهید در آن دوران، سؤال بعدی‌ام بود که وی در پاسخ گفت: نبودن مصطفی در روز‌های که بیشتر از هرزمانی نیازمند به حضورش بودم، خیلی سخت بود؛ اما آرمان‌ها و اهدافی که بر سر آن‌ها ایستاده بود، به همان میزان برایم ارزشمند بود. همسرم حاصل تربیت دینی، ارزشی و انقلابی مادری است که خود در این عرصه پیشگام است. می‌دانم که به آرزوی دیرینه و قلبی خود رسیده است؛ لذا این مسئله قدری قلبم را آرام می‌کند؛ اما رسالت سنگینی برای بزرگ کردن فرزندی دارم که از او به یادگار مانده است.

وی همسرش را فردی شجاع، مثبت‌اندیش، منظم، امیدوار به زندگی و پایبند به آرمان‌های انقلاب معرفی کرد و ادامه داد: از ساعت ۱۱ شب شهادت مصطفی دلشوره عجیبی داشتم؛ با خواهرش تماس گرفتم تا خبری از بیمارستان بگیرم که مادرش گفت: «حال مصطفی خوب است»؛ اما دلم آرام نمی‌گرفت، نماز شب را خوانده و تا نماز صبح به راز و نیاز مشغول بودم که به یک‌باره خوابم برد. در رویا دیدم حال مصطفی خوب شده و دارند از بخش مراقبت‌های ویژه منتقلش می‌کنند، احساس کردم جوان‌تر شده است، محو تماشای همسرم شده بودم که با صدای آیفون بیدار شدم و مادرش شهید شدنش را به من داد.

همسر شهید علی‌دادی در حالی که قطرات اشک بر روی صورتش می‌غلتید، با صدای لرزان ادامه داد: هنوز باور ندارم که مصطفی به شهادت رسیده است، چون همیشه پرانرژی و در تمامی عرصه‌ها فعال بود. ۵۰ روز در بیمارستان بستری بود و در طول این مدت، با توجه به شرایط بارداری نتوانستم او را ببینم. روز خاکسپاری وقتی که بعد از دو ماه می‌خواستم همسرم را ببینم، در حالی که در غسالخانه روضه حضرت علی اکبر (ع) را برایش می‌خواندند، به یاد مظلومیت امام حسین (ع) افتادم و به اطرافیانم گفتم که «حالم خوب است»؛ اما بدنم به لرزه افتاده بود و نمی‌توانستم روی پاهایم بایستم؛ با این‌حال وقتی چهره نورانی و پر از آرامش مصطفی را دیدیم، فهمیدم که آرام خوابیده و شهید شده است.

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی

وی با بیان این‌که در شب‌های محرم، مصطفی و دوستانش بیش از ۱۰ هزار ماسک را با همکاری وزارت بهداشت، تهیه و در مناطق مختلف تهران توزیع کردند. ادامه داد: دغدغه و حساسیت فراوانی داشت که با رعایت تمامی موازین بهداشتی، مجلس عزای امام حسین (ع) برپا شود؛ برای همین در این ایام با حضور فعال و میدانی در مساجد محله‌های مختلف، نیاز عزاداران و هیئت‌های مذهبی به ماسک و مواد ضدعفونی‌کننده را مرتفع می‌کردند. مناسبت‌های مذهبی، اعیاد و شهادت‌ها را بسیار گرامی می‌داشت و به‌صورت ویژه‌ای به مراسم شب عید غدیر علاقه داشت.

همسر شهید علی‌دادی بیان کرد: مصطفی علاوه‌بر ضدعفونی اماکن عمومی و تولید و توزیع ماسک و اقلام بهداشتی مورد نیاز مردم، به‌ویژه محرومان، به‌صورت خودجوش و انقلابی اقدام به تهیه و توزیع بسته‌های نذری برای یاری‌رساندن به مستمندان و آسیب‌دیدگان از «کرونا» می‌کرد. در یاری‌رساندن به کادر درمان و بیماران کرونایی نیز پای کار بود و ضمن ضدعفونی کردن مراکز درمانی و بهداشتی، بسته‌های تغذیه و آبمیوه برای بیماران تهیه می‌کرد و برای روحیه بخشیدن به بیماران، پرچم متبرک حرم علی ابن موسی الرضا (ع) را به میان آن‌ها می‌برد.

«مهتاب شایگان» در بیان ویژگی بارز شخصیتی همسر شهید خود، گفت: وی بسیار گشاده‌رو و خوش‌اخلاق بود، به‌گونه‌ای که هیچ‌کس خاطره بدی از او ندارد، از بس که به همه محبت و توجه داشت. همسرم درخصوص دِین‌ها و وظایف خود هم بسیار مقیّد بود؛ به‌طوری که در بیمارستان از دایی خود خواست تا قرض و دِین‌هایش را به نمایندگی از وی ادا کرده و از همه حلالیت بطلبد.

وی، روایتی تأمل‌برانگیز از آگاهی داشتن شهید «علی‌دادی» از شهادتش را تعریف کرد و گفت: یکی از دوستان مصطفی در دفاع از حرم آل‌الله به شهادت رسید و دیگری نیز مدافع وطن شد. زمانی که تصاویر این دو شهید بزرگوار را کنار هم قرار دادند، مصطفی گفت «نفر سوم از این جمع که به فیض شهادت نائل می‌شود، من هستم». همین اواخر هم کار تازه‌ای را شروع کرده بود. دوستانش می‌گویند که از مصطفی خواستیم برای کار جدیدش شیرینی دهد، اما در پاسخ با تبسم جواب داد: «چندوقت دیگر شیرینی شهادتم را به‌شما می‌دهم».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

روایتی از فعالیت‌های «آتش به اختیار» یک شهید مدافع سلامت/ از آرزو برای دفاع از حرم تا تشکیل گروه جهادی بیشتر بخوانید »

فرایند تعیین مصداق شهدای سلامت باید سریع‌تر مشخص شود


فرایند تعیین مصداق شهدای سلامت باید سریع‌تر مشخص شودبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دکتر «سعید نمکی» وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، امروز (دوشنبه) در سومین نشست کمیته ملی تعیین مصادیق شهدای مدافع سلامت که با حضور «سعید اوحدی» رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، نماینده رئیس سازمان اداری و استخدامی و نماینده سازمان برنامه و بودجه، تشکیل شد، تکریم شهدا را تکریم ساختارهای قدرتمند نظام اسلامی خواند و اظهار داشت: در مقابل، بی‌حرمتی به شهدا لرزان کردن پایه‌های حکومتی است که مبتنی بر خون این شهدا ایستاده است.

وزیر بهداشت با بیان اینکه شهید در ایستگاهی از معنویت و نزدیکی به خداوند می‌ایستد که نیازمند هیچ تکریمی نیست، اضافه کرد: هیچ شهیدی نیازمند تکریم و بزرگداشت توسط هیچ بنده خاکی نیست؛ زیرا او بر سفره‌‌ای می‌نشیند که جایگاه اولیاء‌الله است. شهدا در اوج رستگاری هستند و این ما هستیم که به آن‌ها نیازمندیم.

نمکی با تأکید بر جایگاه معنوی شهید و درجه بالای مقام شهادت، عنوان کرد: مقام و عنوان شهید درجه‌ای است که در یک نظام اعتقادی نمی‌توان به هر کسی داد و تلاش بنده برای اعطای نام شهید به همکارانم در راه مبارزه با کرونا، دریافت همین مقام معنوی است. خود من در سفرهای استانی، اول سراغ گلزار شهدا و عرض ارادت به این عزیزان می‌روم. تلاش هر روزه ما در هر جایگاهی هم این است که خون این عزیزان پایمال نشود؛ هرچند به اندازه قطره‌ای از مجاهدت این عزیزان نیست.

وزیر بهداشت، دگرگونی معرفتی را از ویژگی‌های بارز شهدای سلامت خواند و افزود: اولین ویژگی که در آن‌ها می‌بینید، بریدگی از دنیاست و در واقع وارد فاز جدیدی از معرفت می‌شوند. آن‌ها با علم و آگاهی از اینکه ویروس کرونا چقدر مهلک و خطرناک است، تن بر این آتش می‌زنند که این کمال ایثار و عشق است.

نمکی با اشاره به اینکه فرایند تعیین مصداق شهدای سلامت مقداری طولانی شده است و باید سریع‌تر وضعیت این عزیزان مشخص شود، اضافه کرد: در همه جنگ‌ها تعداد شهدای سرباز بیشتر از فرماندهان است؛ اما ما در مبارزه با کرونا ژنرال و فرمانده بیشتر از سرباز از دست دادیم. در این دفاع خط‌شکن‌های ما فرماندهان و پزشکان متخصص ما هستند.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

فرایند تعیین مصداق شهدای سلامت باید سریع‌تر مشخص شود بیشتر بخوانید »