مدافع حرم

همیشه باید گوش به فرمان رهبری باشید

همیشه باید گوش به فرمان رهبری باشید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اراک،  شهید «سعید مجیدی»  از شهدای جبهه مقاومت و مدافع حرم است؛ و دلاورمردی از اراک که عضو نیروی قدس سپاه مشغول به خدمت بود. وی متولد سال ۱۳۵۸، در شهر اراک متولد شد. از همان دوران نوجوانی به عضویت بسیج درآمد و به کار‌های فرهنگی می‌پرداخت تا اینکه خدمت سربازی او در سپاه موجب شد تا به عضویت نیروی قدس سپاه درآمد و مشغول فعالیت در این نهاد شود.

سرانجام سردار پاسدارشهید سعید مجیدی پس از سال‌ها مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر در عرصه‌های مختلف پاسداری از انقلاب و نظام اسلامی، و نقش آفرینی در جبهه مقاومت، در سیزدهمین روز از خرداد سال ۱۴۰۰ در جبهه‌های دفاع از حرم درتدمر سوریه جان خود را فدا کرد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

فرازی از وصیت نامه شهید «سعید مجیدی»:

و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون همیشه باید گوش به فرمان رهبری باشید و در راه حفظ ولايت فقيه گام برداريد.

انتهای پیام/

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

همیشه باید گوش به فرمان رهبری باشید بیشتر بخوانید »

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!



به او گفتم راستی سید کتاب خوندی؟ کتاب عربی خوندی یا کتاب فارسی؟ منظورمان از کتاب، غذا بود. بعضی وقت‌ها برای ناهار غذای عربی می‌آوردند و بعضی وقت‌ها غذای ایرانی. سید گفت: «کتاب بخوره تو سرت بابا!»

  • جاباما -استیکی سایت

گروه جهاد و مقاومت مشرق- کتاب «مثل نسیم» را اعظم‌السادات حسینی درباره زندگی شهید مدافع حرم سیداحسان حاجی‌حتم‌لو نوشته و در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است.

بخشی از این کتاب را برای آشنایی شما با فرم و فضای این اثربرایتان انتخاب کرده‌ایم…

به او گفتم «سید، اسلحه من رو بردار. این اسلحه تاشوئه و کار باهاش راحت‌تره. اسلحه قنداق‌دار اونجا اذیتت می‌کنه. شبم می‌خوای اونجا بمونی خطرناکه چون این اسلحه بزرگ‌تره، ممکنه یه وقت حواست نباشه و به این ور اون ور بخوره و سروصدا کنه.» سید هم قبول کرد و با اسلحه من رفت.

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!

سید و بچه‌ها خودشان را به خانه رساندند و آنجا مستقر شدند. من و یک تعداد دیگر از بچه‌ها هم توی خط روستای خندورات بودیم و خیلی با آن‌ها فاصله نداشتیم. البته با بیسیم دائم با آن‌ها در ارتباط بودیم. در روستا یک سری امکانات و تجهیزات از قبیل تقریر داشتیم که بعضی‌هایشان به تعمیر نیاز داشتند. آن روز چند تا تعمیرکار ایرانی از مناطق دیگر آمده بودند تا نفربرهای از کار افتاده را تعمیر کنند. من هم در همین حین مشغول کار خودم بودم. به کار خدمه‌ها سرکشی می‌کردم و بررسی می‌کردم که چه وسایلی برای عملیات نیاز است.

چند معرفی دیگر از کتاب‌های انتشارات روایت فتح را نیز بخوانید

چند دقیقه با کتاب‌ «شاهرگی برای حریم» / ۱۵۴

خرید داروی بی‌نسخه برای سوریه!

چند دقیقه با کتاب‌ «قرار بی‌قرار» / ۱۵۱

شب عقدکنان صدرزاده آب قطع شد!

چند دقیقه با کتاب‌ «عمار حلب» / ۱۴۸

باز هم ادای شهدا را درمی‌آوری؟! + عکس

چند دقیقه با کتاب «دلتنگ نباش»؛ / ۸۶

چرا روح‌الله را از تیم هجوم خط زدند؟!

چند دقیقه با کتاب «سرِّ سَر»؛ / ۵۷

عید نوروز بدون شیرینی‌های حاج عبدالله + عکس

چند دقیقه با کتاب «دیدار پس از غروب»؛ / ۵۳

می‌خواست برای همسرش «کنیز زشت» بگیرد!

چند دقیقه با کتاب «طائر قدسی»؛ / ۵۲

هجده روز پس از پیامک‌های عاشقانه «امین» چه شد؟

تا حدود ساعت دو سه بعد از ظهر هنوز مشغول کار بودیم. نماز ظهر و عصر را خوانده بودیم ولی چون آن روز کلا در منطقه درگیری زیاد بود هنوز تا آن ساعت ناهار برای ما نیاورده بودند. دائم صدای انفجار و تیر و ترکش می‌آمد. حتی برای ده دقیقه یک ربع حجم آتش دشمن خیلی زیاد شد. آن لحظه خیلی دقت نکردم که حجم آتش دشمن کجا را هدف قرار داده. چون در خانه‌های ویلایی و بزرگ روستا بودیم و صدای درگیری هم برایمان عادی شده بود. بدون توجه همین طور به کارمان ادامه دادیم. در همین حین صدای بی‌سیم درآمد. سید بود. در بی‌سیم مرا صدا کرد: «مجتبی! مجتبی!»

مجتبی اسم مستعار من بود. گفتم «بله سید.» گفت: «علمدار داریم. اسبت رو بردار بیار علمدارها رو ببر.» پشت بی‌سیم به مجروح می‌گفتیم علمدار و به وسایل نقلیه هم می‌گفتیم اسب. همین که سید گفت علمدار داریم، به یکی از نیروهای سوری به نام حازم جانات گفتم سریع ماشین را بردارد تا برای کمک به مجروحان برویم. نیروی سوری از سر دلسوزی گفت: شما ایرانی هستی نمی‌خواهیم آسیبی ببینی شما همراه من نیا… با اصرار گفتم: «من خودمم باید بیام برای کمک.» و خلاصه با اصرار راضی‌اش کردم.

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!

سریع پریدیم داخل ماشین و رفتیم سمت خانه‌ای که سید و بچه‌ها در آن بودند. کمی از راه را بیشتر نرفته بودیم که دیدیم حجم آتش آن قدر زیاد است که هر لحظه امکان خوردن ترکش به ماشین وجود دارد و ممکن است عملا خودمان هم به آنجا نرسیم. برگشتیم و دوباره سریع پریدیم داخل یکی از نفربرها و رفتیم سمت آن خانه. در حین حرکت دوستان دائم می‌رفتند روی خط و با سید صحبت می‌کردند. خود من هم با سید صحبت کردم. گفتم: «سید داریم با وسیله خصوصی میایم دنبالت و پشت بی‌سیم باید با رمز حرف می‌زدیم و به تفربر گفتم وسیله خصوصی، حالا وسط آن معرکه با سید شوخی هم می‌کردم. نمی‌دانم چرا همیشه زبانم با سید، زبان شوخی بود.

به او گفتم راستی سید کتاب خوندی؟ کتاب عربی خوندی یا کتاب فارسی؟ منظورمان از کتاب، غذا بود. بعضی وقت‌ها برای ناهار غذای عربی می‌آوردند و بعضی وقت‌ها غذای ایرانی. سید گفت: «کتاب بخوره تو سرت بابا! تو این اوضاع کتاب کجا بوده؟ بیا علمدارا رو ببر…

بعد از آن صدای سید قطع شد و هر چه ارتباط می‌گرفتم جواب نمی‌داد. اطراف آن خانه دو طبقه خانه دیگری نبود. نزدیک‌ترین ساختمان به آنجا، یک مسجد بود. وقتی پشت ساختمان مسجد رسیدیم، دیدیم دو تا از نیروهای سوری که یک نفرشان هم مجروح بود، آنجا ایستاده‌اند. آنها از همان ساختمان، خودشان را به آنجا رسانده بودند. آنها را سوار کردیم تا در حمل مجروحان کمک‌مان کنند. همان جا از آن نیروی سوری به عربی پرسیدم: «ایرانی؟ سید طه؟ گفت: «استشهد.» دوباره تکرار کردم و تأکید کردم «ایرانی استشهد؟» او هم دوباره تکرار کرد: «نعم، استشهد.» دنیا روی سرم خراب شد.

حال خودم را نمی‌فهمیدم فقط تصویر سید جلوی چشمم بود با همان آرامش همیشگی، شوخی‌ها، حرف‌ها و خنده‌های دلنشین‌اش مثل فیلم از جلویم رد می‌شدند. بغض داشتم ولی چون باورش برایم سخت بود آن را فرومی‌خوردم انگار می‌خواستم یک جورهایی از زیر بار این غم شانه خالی کنم.

دوباره سوار نفربر شدیم و رفتیم سمت خانه. نفربر زیر آتش بود. حالا عنایت بود یا ما لایق نبودیم، اتفاقی برای ما نیفتاد و بالاخره خودمان را به خانه رساندیم. رفتیم داخل خانه اول. مجروحی را که سید از طبقه بالا آورده بود پایین، داخل نفربر گذاشتیم تا اتفاقی برایش نیفتد و تعداد شهدا بیشتر نشود. بعد رفتیم طبقه بالا. آن صحنه را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. بدنم سرد شد. دلم لرزید. تازه آنجا باورم شد که سید تمام شد. با اینکه می‌دانستم شهید شده، نبضش را گرفتم. نفسش را چک کردم. دیدم بدنش دارد سرد می‌شود. نفسی نداشت. نبضی نداشت. علائم حیاتی‌اش قطع شده بود. بردمش داخل نفربر. بقیه مجروحان را هم انتقال دادیم. دوباره زیر آتش شدید نفربر را رساندیم تا پشت مسجد.

از چند جا اطراف مسجد را می‌زدند. در همین فاصله دوستان ایرانی دیگر هم که دیده بودند سید از پشت بی‌سیم جواب نمی‌دهد آمدند. با همان نفربر شهدا و مجروحان را تا وسط روستا آوردیم که سوار آمبولانس‌ها کنیم. اوضاع حسابی به هم ریخته بود. با اینکه دوست داشتم همراه سید باشم، ناچار بودم بمانم و به تعمیر نفربرها برسم و بعد هم تعمیرکارها را به مناطق خودشان برسانم.

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!

بچه‌های دیگر با ماشین همراه آمبولانس رفتند. کنار همان مقرمان در شیخ‌نجار خانه‌ای بود که به عنوان بیمارستان استفاده می‌شد. امکانات اولیه اتاق عمل را هم داشت. چون آنجا نزدیکترین بیمارستان در منطقه بود مجروحان و شهدا را به آنجا انتقال دادند. دو ساعتی طول کشید تا من بتوانم کارها را جمع و جور کنم و خودم را برسانم بیمارستان کنار مقر. وقتی رسیدم، سید را آماده کرده بودند تا ببرند فرودگاه و بفرستند دمشق. در بیمارستان، چند دقیقه‌ای رفتم پیشش و با او تنها شدم.

همه حرف‌ها و درد دل‌هایم را برایش گفتم. تا آنجا هنوز همه ما دوستان ایرانی سید، خودمان را جلوی نیروهای سوری کنترل می‌کردیم. احتیاج بود که کنترل کنیم، اما وارد مقر خودمان که شدیم دیگر به قول معروف مثل انبار مهمات که یک دفعه منفجر می‌شود همه یک دفعه بغضشان ترکید.

یکی از بچه‌ها شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. فضا، فضای غریبی بود. فضای گریه و دلتنگی. وسایل سید را که نگاه می‌کردیم، چشم‌مان که می‌خورد به جای خالی و محل استراحتش بی‌طاقت می‌شدیم. به هر جایی که نگاه می‌کردیم رنگ و بوی سید را داشت هرکسی یک خاطره‌ای داشت که از سید تعریف کند و این طوری خودش را دلداری دهد.

از رفتن سید ناراحت نبودیم؛ از شهید شدنش ناراحت نبودیم؛ ناراحتی ما این بود که خودمان جا مانده‌ایم.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است


فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه! بیشتر بخوانید »

مدافع حرمی که حاج قاسم نامش را عوض کرد

مدافع حرمی که حاج قاسم نامش را عوض کرد


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، درست یک ماه بعد از شهادت سردار قاسم سلیمانی خبر رسید مدافع حرم اصغر پاشاپور در سوریه به شهادت رسیده است. «آقای اصغر» طاقت دوری فرمانده خود را نداشت. شهید پاشاپور به واسطه مستندی که از او و حاج قاسم پخش شد بین مردم نیز شناخته شد. مردی که دائم نگران سردار سلیمانی بود. آنچه می‌خوانید خاطره‌ای است از این شهید عزیز.

سال ۹۶ بود و حاج قاسم برنامه‌ریخته بود دست داعش را برای همیشه کوتاه کند. عملیاتی گسترده که نهایتا به نابودی داعش انجامید. حاج قاسم فرماند‌هان یگان‌ها را جمع کرد که توضیحات‌شان را ارائه کنند و نیازهایشان را بگویند. هر کسی توضیحاتش را می‌گفت و نیاز‌ها و مایحتاج یگانش را می‌خواست. غالبا هم همه گلایه می‌کردند و از نبود امکانات می‌گفتند. مدیر جلسه نوبت صحبت فرماندهان را اعلام می‌کرد و حاج قاسم سرش را انداخته بود پایین و ذکر می‌گفت. نوبت به حاج اصغر که رسید، توضیحاتش را گفت و گفت ما آماده‌ایم، والسلام. مدیر جلسه نوبت را به نفر بعدی داد. ناگهان حاج قاسم سرش را بالا آورد و گفت یک دقیقه صبر کنید! اصغر آقا شما هیچی نمی‌خواید؟ اصغر آقا گفت: نه آقا ما چیزی نمی‌خوایم! اصغرآقا خیلی حواسش بود طوری حرف نزند که نقص کار بقیه عیان شود و دیگر فرماندهان خراب شوند. هر چه حاج قاسم گفت، طفره رفت و جواب را از سر باز کرد تا این که حاج قاسم نهیب زد: یعنی چی اصغر آقا؟ به من توضیح بده! یعنی چی هیچی نمی‌خوای؟ مگه می‌شه؟

اصغر آقا شروع به توضیح کرد: بله حاج آقا. من به کمک بچه‌های سوری و آشنا‌هایی که داشتم آشپزخانه سیار ساختم و از قبل شروع عملیات مایحتاج رو تامین کردم. همینطور من بین سوری‌ها تحقیق کردم و به یک‌جور نان رسیدم که هم به صرفه‌تر است و هم تا یک هفته خراب نمی‌شود. یعنی اگر در محاصره هم گیر کنیم تا یک هفته غذا داریم. حاج آقا خیال‌تون از یگان‌های فلان و فلان هم راحت من تأمین‌شون می‌کنم… حاج قاسم چشمانش از شوق برق می‌زد. نفس راحتی کشید و شروع کرد از اصغر آقا تعریف کردن. از این که چه بار بزرگی را از شانه‌اش برداشته است. حاج قاسم سلیمانی در یکی از دیدار‌ها به حاج اصغر گفته بود تو «حاج اصغر» نیستی، «حاج اکبر» ی.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مدافع حرمی که حاج قاسم نامش را عوض کرد بیشتر بخوانید »

سردار تنگسیری: همه کشتی‌ها در تنگه هرمز باید خود را به فارسی معرفی کنند

فرمانده نیروی دریایی سپاه: همه کشتی‌ها در تنگه هرمز باید خود را به فارسی معرفی کنند/ اقتدار امروز کشور ثمره خون شهدا است


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، به‌منظور گرامیداشت یاد و خاطره رزمنده دلیر سردار شهید «سید جاسم نوری» از شهدای مدافع حرم استان خوزستان هشتمین یادواره این شهید شامگاه (پنج‌شنبه) با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده‌های معظم شهدا، ایثارگران، رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، جانبازان، مدافعان حرم و جوانان و نوجوانان خوزستانی در اهواز برگزار شد.

در این یادواره که در یادمان سردار سرلشکر شهید علی هاشمی واقع در گلزار شهدای اهواز برگزار شد، سردار «علیرضا تنگسیری» فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران به سخنرانی پرداخت و اظهار کرد: در این برنامه به صورت ویژه یاد می‌کنیم از شهید علی هاشمی شهید هور، شهید شجاع و شهید دلیر دوران هشت دفاع مقدس که از اولین روز دفاع مقدس در هور حضور داشت و تا آخرین لحظه هم در آنها بود و به شهادت رسید.

وی در ادامه بیان کرد: ما در نیروی دریایی سپاه پاسداران سربازی ملت عزیز، ولایی و صبور ایران را انجام می‌دهیم و به این سربازی نیز افتخار می‌کنیم.

فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران در ادامه با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای شهرستان کارون و شهدای مدافع حرم این شهرستان گفت: شهید سید جاسم نوری از سن 13 سالگی در جبهه حضور داشت و از ناموس ملت دفاع کرد.

وی با بیان اینکه شهید سید جاسم نوری تمام عمر خود را در جبهه گذراند، تصریح کرد: پس از هجوم داعش به سوریه به این کشور هجرت کرد و بعد برای دفاع از حریم آل الله به عراق رفت که در این کشور به شهادت رسید.

سردار تنگسیری در ادامه سخنان خود به برخی از دستاوردهای نیروی دریایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرد و گفت: در زمان طاغوت در آبراه تنگه هرمز اجازه نداشتیم کنترلی را انجام دهیم ولی هم‌اکنون هر کشتی، هر ناو و هر قایقی که بخواهد از این تنگه عبور کند باید به زبان فارسی به معرفی خود بپردازد.

فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران اضافه کرد: هر کشتی که بخواهد از تنگه هرمز عبور کند باید با زبان فارسی خود را معرفی کند، ملیت، محموله و مقصد را باید به ما اعلام کند که اگر این کار را انجام ندهد قطعا به سراغش می‌رویم.

وی با اشاره به تحرکات دشمن پس از دستگیری ملوانان آمریکایی در خلیج فارس عنوان کرد: دلاورمردان نیروی دریایی این ملوانان را در جزیره فارسی نگه داشتند، به خاطر آزادی این ملوانان هواپیمای آمریکایی از روی ناو به پرواز درآمد که به آنها هشدار داده شد اگر این هواپیما در جریزه فارسی بنشیند او را می‌زنیم که با این هشدار مجبور شدند هواپیما را برگردانند.

سردار تنگسیری با بیان اینکه امروز خداوند به ما اقتدار داده که ثمره خون شهدا است، تاکید کرد: خداوند به هر که بخواهد عزت می‌دهد و ما چون با خدا هستیم عزتمندیم.

سردار شهید سید جاسم نوری معروف به شیرمرد دجیل به‌عنوان آخرین فرزند خانواده سید جابر در پانزدهمین روز از اسفندماه سال 1346 در شهر حمیدیه خوزستان دیده به جهان گشود.

از ابتدای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در جبهه حضور داشت و پس از حضور در عراق برای دفاع از حرمین شریفین اقدام به تشکیل لشکر حضرت عباس(ع) کرد و خدمات زیادی را انجام داد.

این دلیرمرد خوزستانی در روز پنج‌‌شنبه هفتم خردادماه سال 1394 در نزدیکی شهر الرمادی استان الانبار عراق مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان در مدینة الطب بغداد به شهادت رسید.

پس از شهادت، پیکر مطهر شهید نوری به کربلای معلا منتقل و با حضور اقشار مختلف مردم و رزمندگان عراقی و زائران ایرانی در بین‌الحرمین تشییع شد و بعد به ایران انتقال یافت.

پیکر شهید نوری پس از انتقال به ایران در روز یکشنبه دهم خرداد ماه سال 1394 به زادگاهش شهر حمیدیه منتقل شد و مردم این دیار با او وداع کردند.

پس از آن پیکر مطهر شهید سید جاسم نوری به اهواز انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا تشییع شد و بنا به وصیتش در پایین مزار شهید مدافع حرم حبیب جنت‌‌مکان در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

از شهید سید جاسم نوری سه فرزند پسر به نام‌های سید محمد، سید روح‌الله و سید علی و یک دختر به یادگار مانده است.

انتهای پیام/ 411

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فرمانده نیروی دریایی سپاه: همه کشتی‌ها در تنگه هرمز باید خود را به فارسی معرفی کنند/ اقتدار امروز کشور ثمره خون شهدا است بیشتر بخوانید »

سردار تنگسیری: همه کشتی‌ها در تنگه هرمز باید خود را به فارسی معرفی کنند

سردار تنگسیری: همه کشتی‌ها در تنگه هرمز باید خود را به فارسی معرفی کنند


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، به‌منظور گرامیداشت یاد و خاطره رزمنده دلیر سردار شهید «سید جاسم نوری» از شهدای مدافع حرم استان خوزستان هشتمین یادواره این شهید شامگاه (پنج‌شنبه) با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده‌های معظم شهدا، ایثارگران، رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، جانبازان، مدافعان حرم و جوانان و نوجوانان خوزستانی در اهواز برگزار شد.

در این یادواره که در یادمان سردار سرلشکر شهید علی هاشمی واقع در گلزار شهدای اهواز برگزار شد، سردار «علیرضا تنگسیری» فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران به سخنرانی پرداخت و اظهار کرد: در این برنامه به صورت ویژه یاد می‌کنیم از شهید علی هاشمی شهید هور، شهید شجاع و شهید دلیر دوران هشت دفاع مقدس که از اولین روز دفاع مقدس در هور حضور داشت و تا آخرین لحظه هم در آنها بود و به شهادت رسید.

وی در ادامه بیان کرد: ما در نیروی دریایی سپاه پاسداران سربازی ملت عزیز، ولایی و صبور ایران را انجام می‌دهیم و به این سربازی نیز افتخار می‌کنیم.

فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران در ادامه با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای شهرستان کارون و شهدای مدافع حرم این شهرستان گفت: شهید سید جاسم نوری از سن 13 سالگی در جبهه حضور داشت و از ناموس ملت دفاع کرد.

وی با بیان اینکه شهید سید جاسم نوری تمام عمر خود را در جبهه گذراند، تصریح کرد: پس از هجوم داعش به سوریه به این کشور هجرت کرد و بعد برای دفاع از حریم آل الله به عراق رفت که در این کشور به شهادت رسید.

سردار تنگسیری در ادامه سخنان خود به برخی از دستاوردهای نیروی دریایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرد و گفت: در زمان طاغوت در آبراه تنگه هرمز اجازه نداشتیم کنترلی را انجام دهیم ولی هم‌اکنون هر کشتی، هر ناو و هر قایقی که بخواهد از این تنگه عبور کند باید به زبان فارسی به معرفی خود بپردازد.

فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران اضافه کرد: هر کشتی که بخواهد از تنگه هرمز عبور کند باید با زبان فارسی خود را معرفی کند، ملیت، محموله و مقصد را باید به ما اعلام کند که اگر این کار را انجام ندهد قطعا به سراغش می‌رویم.

وی با اشاره به تحرکات دشمن پس از دستگیری ملوانان آمریکایی در خلیج فارس عنوان کرد: دلاورمردان نیروی دریایی این ملوانان را در جزیره فارسی نگه داشتند، به خاطر آزادی این ملوانان هواپیمای آمریکایی از روی ناو به پرواز درآمد که به آنها هشدار داده شد اگر این هواپیما در جریزه فارسی بنشیند او را می‌زنیم که با این هشدار مجبور شدند هواپیما را برگردانند.

سردار تنگسیری با بیان اینکه امروز خداوند به ما اقتدار داده که ثمره خون شهدا است، تاکید کرد: خداوند به هر که بخواهد عزت می‌دهد و ما چون با خدا هستیم عزتمندیم.

سردار شهید سید جاسم نوری معروف به شیرمرد دجیل به‌عنوان آخرین فرزند خانواده سید جابر در پانزدهمین روز از اسفندماه سال 1346 در شهر حمیدیه خوزستان دیده به جهان گشود.

از ابتدای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در جبهه حضور داشت و پس از حضور در عراق برای دفاع از حرمین شریفین اقدام به تشکیل لشکر حضرت عباس(ع) کرد و خدمات زیادی را انجام داد.

این دلیرمرد خوزستانی در روز پنج‌‌شنبه هفتم خردادماه سال 1394 در نزدیکی شهر الرمادی استان الانبار عراق مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان در مدینة الطب بغداد به شهادت رسید.

پس از شهادت، پیکر مطهر شهید نوری به کربلای معلا منتقل و با حضور اقشار مختلف مردم و رزمندگان عراقی و زائران ایرانی در بین‌الحرمین تشییع شد و بعد به ایران انتقال یافت.

پیکر شهید نوری پس از انتقال به ایران در روز یکشنبه دهم خرداد ماه سال 1394 به زادگاهش شهر حمیدیه منتقل شد و مردم این دیار با او وداع کردند.

پس از آن پیکر مطهر شهید سید جاسم نوری به اهواز انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا تشییع شد و بنا به وصیتش در پایین مزار شهید مدافع حرم حبیب جنت‌‌مکان در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

از شهید سید جاسم نوری سه فرزند پسر به نام‌های سید محمد، سید روح‌الله و سید علی و یک دختر به یادگار مانده است.

انتهای پیام/ 411

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سردار تنگسیری: همه کشتی‌ها در تنگه هرمز باید خود را به فارسی معرفی کنند بیشتر بخوانید »