مدافع حرم

مسئولیت امنیت عزاداران چیذر با چه کسی بود؟

مسئولیت امنیت عزاداران چیذر با چه کسی بود؟



شهید امین کریمی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، هفته آخر پاییز ١٣٩٩ مهمان صحبتهای مادر، پدر و برادر شهید مدافع حرم امین کریمی شدم. پاسدار امین کریمی متولد اول فروردین ١٣٦٥ که در مرداد ١٣٩٤ تصمیم می‌گیرد به سوریه برود. این شهید مدافع حرم که با حضور در جبهه حلب و مهارتی که در خنثی‌سازی تله‌های انفجاری داعش از خود نشان می‌دهد خیلی زود فرمانده می‌شود و به قول همرزمانش، فرمانده گردان تخریب‌چیها می‌شود.

اما شهادت مثل اخلاق خوشِ امین خیلی زود چهره‌اش را به این فرمانده جوان نشان می‌دهد و امین کریمی چهارماه بعد یعنی سی مهر ١٣٩٤ در شهر حلب به شهادت می‌رسد. من در یک گپ وگفت خودمانی و البته کوتاه به دلیل رعایت پروتکل‌های بهداشتی همراه چند خاطره از شهید شدم.

حسین کریمی برادر شهید خاطرات خود را با وصیت نامه شهید شروع کرد و قسمتی از آن را خواند: به نام خالق هرچه عشق، به نام خالق هرچه زیبایی، به نام خالق هست و نیست … بارپروردگارا من از تو درخواست دارم به حق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش (ع) و سِر واسراری که دربین تو و آنها به امانت گذاشته‌ای، اول درود فرست بر محمد وآل محمد (ص) ورفتار کن با من آن طور که خود اهل آنی و نه آن طور که من لایقش هستم.

آقای کریمی پدر شهید در ادامه درباره فعالیت های پسرش می‌گوید: پای ثابت مسجد سیدالشهداء فرمانیه و هیئت امامزاده علی اکبر چیذر بود. مسئولیت امنیت چیذر از طریق ناحیه جماران و حوزه ۱۳۵ فتح المبین هم یکی از فعالیت‌های فرهنگی امین بود.

من خادم حضرت زینب (س) هستم

پدر شهید داستان رضایت گرفتن شهید از ایشان را این طور تعریف می کند: ۲۸ مرداد ۹۴ بود همه منزل امین دعوت بودیم.آن شب باران خوبی هم می بارید. همان شب ما متوجه شدیم امین دارد کارهای اعزام به سوریه را انجام می‌دهد. بعد از شام ازش پرسیدم: امین جان میخوای بری سوریه چرا به ما نگفتی از قبل؟ و دلیل رفتن به سوریه را ازش پرسیدم! با لبخند گفت: می‌خواهم بروم سوریه برای اسلام و دین، بخاطر ناموس و کودکان مسلمان بی گناه، همین.

ما اول راضی نمی شدیم اما گفت: من به عنوان خادم حرم حضرت زینب می‌خواهم بروم.

امین برای من زنده است

مادر این شهید مدافع حرم از روزی تعریف می‌کند که بعد از چهارماه امین را می‌بیند. زمانی که در معراج شهدا چهره آرام او را دیدم که خوابیده، او را بوسیدم. یک هفته بعد خواب امین را دیدم که گفت “مامان من که خواب نبودم. وقتی من را بوسیدی تو را نگاه می‌کردم. خیلی وقت‌ها چشمم را که می‌بندم و باز می‌کنم امین را پیش‌رویم می‌بینم. وقتی روضه امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را گوش می‌دهم، داغ فرزندم را فراموش می‌کنم. روزی بر سر مزارش روضه می‌خواندم که صدای امین را از پشت سرم شنیدم که گفت “مامان”. پشت سرم را نگاه کردم. هیچ‌کس در گلزار نبود. امین برای من زنده است.

حسین کریمی در ادامه این گفت‌وگو چند ویژگی بارز این شهید را برایم عنوان می‌کند: امین به معنای واقعی کلمه ولایت مدار بود. مطیع کامل رهبر. اهل ورزش بود. به صورت حرفه‌ای کاراته و کونگ‌فو کار می‌کرد و استاد کینگبوکسیگ بود. بچه‌های سپاه به ایشون لقب نخبه را داده بودند.

در ادامه نیروهای امین از دل رحمی و دلسوزیش برایمان خاطره‌های زیادی تعریف می‌کنند: به بچه‌ها گفته بود اگر با وسایل ناشناخته‌ای روبه رو شدید فوری به من بی‌سیم بزنید. من سریع خودم را می‌رسانم و به هیچ عنوان به چیزی که باهاش آشنایی ندارید، دست نزنید. داعش از هر وسیله‌ای برای تله استفاده می کند. همین اتفاق در عملیات محرم پیش می‌آید و شهید با فداکاری خود را به یکی از بچه‌های تخریب می‌رساند که مورد اصابت تیر قرار گرفته بود و با روحیه بالا و شجاعت خود زیر باران توپ و گلوله می‌گوید: ماشاالله همیشه اولین خون رو بچه‌های تخریب میدن.

شهید امین کریمی عاشق رهبر انقلاب بود

علاقه امین به رهبر انقلاب فقط در حرف نبود. در یکی از سفرهای استانی رییس جمهور وقتی بین نامه‌های ارسالی از درخواست یک تبلت خبردار می شود، در اولین زمان و با احتمال طولانی شدن مراحل اداری این درخواست، همراه با چند نفر از دوستان پول تبلت را تهیه می کند و این تبلت را از سمت رهبر انقلاب به این دانش آموز هدیه می دهد.

به قسمت آخر مصاحبه رسیده بودم، می‌خواستم از نحوه شهادت امین کریمی بپرسم…. قسمت سخت گزارش اما آسان شد وقتی برادر شهید صدای ضبط شده فرمانده جاویدالاثر جواد الله کرم را پخش کرد. شهید الله کرم روز شهادت امین را این طور روایت می‌کند:

امین رو گذاشته بودم مسئول تخریب تا عقب بماند، چون مدام می‌خواست برود جلو. ساعت ١١شب بود که برای عملیات حرکت کردیم، امین به سرعت خودش را به من رساند و گفت: می خوام بیام. گفتم: برگرد! کجا می خوایی بیایی؟! گفتم: شما یکی از بچه‌های تخریبچی رو بفرست. باید اینجا کار فرماندهی رو انجام بدی.

گفت:.می‌دانستم نگران نیروهایش است، همیشه به آنها سفارش می‌کرد که اگر روی قرآن پوتین گذاشتند و دیدید قرآن از جایی آویزان است، بدونید تله انفجاریه! مدام سر بچه‌ها داد می‌زد که شما نروید جلو من خودم می‌روم. خودش را فدایی دیگران می‌کرد تا کسی آسیب نبیند. عملیات مهم بود و حضور امین ضروری. باید می‌ایستاد و فرماندهی تخریب چی ها رو انجام می‌داد. اما اصرارش را که دیدم دیگه مانعش نشدم.

امین با همان تجهیزاتی که همراهش بود شانه به شانه کنارم راه افتاد. از همه سرسنگین‌تر و مرتب‌تر بود. با لباس اتوکشیده آمده بود میدان جنگ! شش تا منطقه توی محور بودند که قرار بود عملیات کنیم و دوتا منطقه‌اش دست ما بود. از سنگرهای کمین رد شدیم، ساعت ٤ صبح رسیدیم به هدف. موقعیت یاب رو باز کردیم و دیدیم سر جایی که باید باشیم هستیم.

تقریباً اذان صبح بود که بچه‌ها رو چیدیم. وقتی نماز خواندیم به ما دستور حمله دادند. رزمنده‌ها الله اکبر گفتند و وارد عمل شدیم. با چند تا از سوری‌ها رفتم جلو. امین و نیروهایش ٢٠٠متر عقب تر از ما بودند. کلی آدم چچنی با هیکل‌های درشت آنجا بودند که با دیدن نیروها غافلگیر شده و با دمپایی و لباس زیر در حال فرار بودند. باید آن منطقه را می‌گرفتیم تا جاده بسته می‌شد و بچه‌های محور دیگر عملیاتشان راحت انجام می‌شد.

سوری‌ها پیشروی کردند ولی گرفتار حجم سنگین آتش شدند. چند تا از سوری‌ها شهید و تعدادی هم فرار کردند! من هنوز جلو بودم و امین و نیروهایش ٢٠٠متر عقب تر! تا اینکه گلوله به پایم خورد! پشت بی سیم گفتم: ٢٠نفر عقب باشین و ١٠نفر سریع بیان جلو.

بین ١٠ نفری که پیشروی کردند امین را دیدم! دوان دوان آمد جلو. در همین حین یکی از بچه‌های تخریب که از نیروهای امین بود تیر خورد! امین زیر باران آتش مجروح را کشان کشان آورد عقب‌تر.

بقیه بچه‌ها هم جمع شدند همانجا. تعدادی را به فاصله ٧٠٠متری گذاشتم برای دفاع. امین داشت پای نیروی مجروحش را می‌بست. گفتم: زودباش. کارش که تمام شد دوربین دید در شب را برداشت و به جلو نگاه کرد. گفت: حداقل ۳۰ نفر آدم اینجاست. خندید و دوباره گفت: تازه داره می شه یه درگیری حسابی، نگفتم استاد اولین شهید فاتحین، تخریب چی‌ها هستن؟

آنقدر می‌خندید که انگار از شهادتش خبر داشت و من متوجه منظورش نبودم. حجم آتش دشمن زیاد بود. بچه‌ها از یک طرف آتش رو کم کردن تا دوباره به سمت جلو برویم.

امین گفت: بذار یک دونه از این بمب‌های بزرگ دست‌سازم بندازیم. به نظرم فکر خوبی بود چون فاصله درگیری ما یکی دو متری بیشتر نبود. امین کوله‌اش رو درآورد و انداخت زمین. دولا شد تا از داخل کوله‌اش بمبی که خودش درست کرده بود را بهم بده؛ اما یکی از مسلحین از بالا و دیگری از بغل شروع کردند به شلیک!

یک تیر خورد به پهلو ی من و یکی هم به امین! امین افتاد کنارم! گفتم: چی شده! دیدم ذکر لبش «یاحسین … یاحسین… یاحسین» است نگاهش کردم. از کنارمان چند نفر از تکفیری‌ها رد شدند اما ما را ندیدند! انگار می‌خواستند ما را دور بزنن که اسیر کنند! امین رو گذاشتم روی زمین و سمتشان تیراندازی کردم. ٢دقیقه بعد دوباره رفتم سراغ امین که رو به قبله افتاده بود. صورتم رو گذاشتم روی صورتش. می‌خواستم گرمای صورتش رو حس کنم. صورتش گرم بود؛ به دست هاش دست زدم. کف دستش سردِ سرد بود! امین با آرامش خوابیده بود….

*زهرا زمانی



منبع خبر

مسئولیت امنیت عزاداران چیذر با چه کسی بود؟ بیشتر بخوانید »

روزی که هفت فرزند آران و بیدگل پرکشیدند

از ولادت «ناصر» تا شهادت «پویا»



شهادت - لاله

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۲۲ آذر ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۲۶ ربیع الثانی ۱۴۴۲ هجری قمری و ۱۲ دسامبر ۲۰۲۰ میلادی است. مروری می کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

** تاریخ شهادت برخی شهدای دفاع مقدس در آذر ماه **

• ولادت شهید ناصر اربابیان (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۱ ه.ش)

• ولادت شهید مقداد جوانمردزاده (استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۴۷ ه.ش)

• شهادت شهید خلیل اصغری (استان فارس، شهر نی ریز) (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید حاج محمد نصیری‌زاده (استان خراسان جنوبی، شهرستان قائنات) (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید سیدمحمدعلی ریاحی (استان خراسان جنوبی، شهرستان قائنات) (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید محمد صبیانی (استان خراسان جنوبی، شهرستان قائنات) (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید سیدحسین مهدوی الحسینی (استان خراسان جنوبی، شهرستان قائنات) (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید حسین پیش یار (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید عباس امینی (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۵۸ ه.ش)

• شهادت شهید رحمانعلی صالحی (استان زنجان، شهرستان ابهر) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید منصور بابایی (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید حسن خادم پور آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید رحمانعلی صالحی (استان زنجان، شهرستان ابهر) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید داود کیائی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش)

• عملیات امیرالمومنین در منطقه سرپل ذهاب توسط سپاه (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید علی اکبر غیرتی آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید مهرداد مشایخ (استان مازندران، شهرستان نوشهر) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید بهیار مقیمی کندلوس (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید فضل الله اسدی گرجی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید نورعلی حبیبی (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید مرتضی خیری ملاقاسم (استان آذربایجان شرقی، شهرستان مراغه) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید قربانعلی افضلی (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای دشتبو) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید محمدحسین کیلانی مقدم (استان تهران، شهرستان ورامین) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید رسول قلندری (استان فارس، شهرستان اقلید) (۱۳۶۰ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم حسن حزباوی (استان خوزستان، شهرستان کارون) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید محمدحسن کاظم زاده (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید اصغر بیگ‌زاده (استان آذربایجان شرقی، شهرستان آذرشهر) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید محمدمهدی مرشدی (استان سمنان، شهرستان دامغان) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید عباس اسدی کشه (استان اصفهان، شهرستان نطنز، روستای کشه) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید کیهان آزادی سلیمانیه (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید منصور یاوری (استان گیلان، شهرستان رودسر) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید غضبان دامیار (استان ایلام، شهرستان بدره) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید احمدعلی زراعتیان پترودی (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید حمیدرضا آقابراری (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۹۱ ه.ش)

• شهادت شهید حسن گودرزی (استان بوشهر، شهرستان بوشهر) (۱۳۹۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمد درخشی (استان آذربایجان شرقی، شهرستان بناب) (۱۳۹۳ ه.ش)

• شهادت شهید توحید حیدری (استان آذربایجان شرقی، شهرستان مرند) (۱۳۹۳ ه.ش)

• شهادت شهید مسعود محمدی تطفی (استان گیلان، شهرستان صومعه سرا) (۱۳۹۳ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم احمد جلالی نسب (استان خراسان رضوی، شهرستان خوشاب، روستای شم آباد) (۱۳۹۵ ه.ش)

• شهادت شهید پویا اشکانی (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۹۶ ه.ش)



منبع خبر

از ولادت «ناصر» تا شهادت «پویا» بیشتر بخوانید »

حسرت شنیدن صدای «آسید یحیی» به دلم ماند

حسرت شنیدن صدای «آسید یحیی» به دلم ماند


گروه جهاد و مقاومت مشرق – هنوز با غم جدایی و دوری از همکار و همرزم قدیمی‌کنار نیامده اما وقتی برگه‌های تقویم بی‌وقفه و طوفان‌وار به میانه‌های آذر می‌رسند غمش رنگ و بوی دیگری به خود می‌گیرد، رنگ و بوی حسرت و جا ماندن از یک همکار.

می‌گوید هنوز چهره بشاش و خندان «آسید یحیی» از جلوی چشمانش رژه می‌رود و چشم به راه روزی است که دیدارشان تازه شود. رابطه اش با «آسید یحیی» فراتر از یک رابطه همکاری بوده، رابطه‌ای که در آن رفاقت و صمیمت موج می‌زده و حالا فقط خاطراتش برای او باقی مانده و فراقی که هضم کردنش برایش سخت است، همان فراقی که «علی قمیان» آن را بر نتابیده و بعد از شهادت سید یحیی براتی درخواست انتقالی می‌دهد.

سرهنگ علی قمیان، همکار شهید براتی

مسئول روابط عمومی‌ و تبلیغات سپاه صاحب الزمان(عج) استان اصفهان در این گفت و گو، روایتگر روزهای همنشینی با مدافع حرم حضرت زینب (س) می‌شود، مدافع حرمی‌که رفت تا عقیله بنی هاشم بار دیگر به اسارت حرامیان نرود.

دفتر نمایندگی ولی فقیه در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) جایی است که همکاری‌شان با یکدیگر از آن جا شکل می‌گیرد، همکاری که بعدها در قسمت روابط عمومی‌ و تبلیغات لشکر ادامه می‌یابد: «ابتدای آشنایی‌مان با همکار بودن در محل کار گذشت ولی روز به روز بر رفاقتمان افزوده شد. شهید براتی سال ۱۳۷۳ به استخدام سپاه درآمده بود و سن و سابقه خدمتی اش از من بیشتر بود اما از آن جایی که به عنوان نیروی بنده انجام وظیفه می‌کرد، احترام زیادی برای من قائل بود به طوری که تبعیت پذیری، ولایت پذیری و اطاعت از دستور مافوق ایشان زبانزد بود.»

تواضع و فروتنی سید یحیی در برخورد با همکاران و حسن برخورد در مراوده با دیگران از خصوصیاتی است که قمیان معتقد است در ضمیر شهید براتی نهادینه شده بود: «سید یحیی ساده بود و به تجملات علاقه‌ای نداشت. دوره‌ی تفسیر قرآن راهم گذرانده بود. گاهی اوقات که مشکلی پیش می‌آمد به‌واسطه آیات قرآن برای آن مشکل راه‌حلی پیدا می‌کرد. صبر زیادی داشت و آرامش عجیبی در کلامش بود. بهترین دوست و مشاوره‌ فرزندان و خانواده دوستان و آشنایان بود. هر وقت با مشکلی برخورد می‌کرد با سید یحیی مشورت می‌کردند و سید تا حد توانش مشکلش راحل می‌کرد. همیشه هم دیگران را در برابر مشکلات به صبر و نماز دعوت می‌کرد.»

سیدیحیی براتی در سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید

خودش را سرباز امام زمان (عچ) می‌دانست: «سربازی بود که هر روز صبح باید با فرمانده‌اش تجدید میثاق کند. گوش به فرمان رهبری بود، کافی بود که آقا حرفی بزند. تمام تلاشش بر این بود که در چهاردیواری خودش و تا آن جا که توان دارد در بین دوستان و همکاران سخنان حضرت آقا را عملی کند. خودش را خادم اهل بیت(ع) می‌دانست، خادمی‌که دوست نداشت به چشم کسی بیاید مگر آنهایی که همه جوره دوست داشت برایشان خدمت کند.»

هرکس در لشکر امام حسین (ع) خدمت می‌کند، دلش بدجوری با اباعبدالله (ع) گره می‌خورد: «دل سید یحیی هم بیشتر وقت‌ها هوای کربلا می‌کرد، اشک بود که روی صورتش جا می‌انداخت و زیر چانه اش لباس‌هایش را خیس می‌کرد. آرزوی کربلا را داشت و بارها هزینه سفر به نینوا را آماده کرده بود اما لحظه آخر منصرف شده و هزینه اش را به کسانی می‌بخشید که نیاز مالی داشتند، می‌گفت: دستگیری از نیازمندان مهم‌تر است و بیشتر باعث خشنودی امام حسین (علیه‌السلام) می‌شود تا من بخواهم بروم زیارت و برگردم. از همین‌جا یک سلام می‌دهم ان شاءالله که آقا می‌شنود.»

تقدیر سید یحیی را برای جایی دیگر نوشته بودند. برای او مقدر شده بود پیش از آنکه چشمانش به ضریح مطهر سیدالشهدا (ع) بیفتد به خود چشمان اباعبدالله (ع) دوخته شود. معرکهای در دمشق یا همان شام بلا به راه افتاده بود، سید یحیی نمی‌گذاشت خط به خط اخبارشان از زیر نظرش رد شوند. مرد میدان عمل نمی‌توانست بنشیند و فقط ظلم را تماشا کند باید هر طور بود راهی می‌شد: «اصرار عجیبی به رفتن داشت، می‌گفت بچه‌های شما کوچک هستند ولی بچه‌های من از آب و گل در آمده‌اند. برای رفتن ثبت نام کرد و قرعه دفاع از حریم عقیله بنی هاشم (س)  هم به نامش در آمد تا  در لیست نفرات اعزامی ‌جای بگیرد.»

همه باید از این دنیا به جایی که محل ابدی زندگی‌شان هست بروند، اما چگونه رفتن مهم است و سید یحیی به گونه‌ای زندگی کرده بود که برایش در شب‌های قدر و شب‌های سرنوشت شهادت نوشته بودند: «یک انگشتر چند نگین که حرز داشت را به او دادم و گفتم آسید یحیی این انگشتر را به دست کن تا ان شاءالله سالم بروی و سالم برگردی اما تقدیر برای او طور دیگری رقم خورده بود، او انتخاب شد تا لباس شهادت را بر تن کند، لباسی که کاملا برازنده سید یحیی بود و سال‌های زیادی را برای رسیدن به مقام عند ربهم یرزقون به انتظار نشسته بود.»

صحبت درباره از دست دادن فرصت هم کلامی‌ در آخرین تماس، تلخ‌ترین بخش گفت وگوست. با این که پنج سال از آن روز می‌گذرد اما برایش انگار همین حالاست، زمانی که سید یحیی به او زنگ می‌زند ولی متوجه این تماس نمی‌شود و همان روز رفیق چندساله اش در جریان آزادسازی روستای خلصه در استان حلب براثر انفجار تانک و اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت می‌رسد تا حسرت شنیدن صدای سید یحیی تا ابد بر دلش بماند.

* سمیه مصور



منبع خبر

حسرت شنیدن صدای «آسید یحیی» به دلم ماند بیشتر بخوانید »

گرامیداشت یاد سردار دل‌ها در سالگرد خرد شدن استخوان‌های داعش

گرامیداشت یاد سردار دل‌ها در سالگرد خرد شدن استخوان‌های داعش

گرامیداشت یاد سردار دل‌ها در سالگرد خرد شدن استخوان‌های داعش بیشتر بخوانید »

«بیضایی» و «صدرزاده» دوباره به ویترین کتابفروشی‌ها آمدند

«بیضایی» و «صدرزاده» دوباره به ویترین کتابفروشی‌ها آمدند



کتاب تو شهید نمی شوی - راه یار - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «تو شهید نمی‌شوی» روایت‌هایی از حیات جاودانه شهید مدافع حرم، شهید محمودرضا بیضایی با استقبال مخاطبان و توسط انتشارات «راه یار» به چاپ بیست‌ویکم رسید.

بنابرین گزارش، این کتاب، روایت‌های احمدرضا بیضایی برادر شهید از فراز و فرودهای یک زندگی با برکت، کودکی و نوجوانی، مسجد و مدرسه تا دانشگاه و پادگان، تبریز تا تهران و از تهران تا شام است.

بیشتر بخوانیم:

گفتگوی اینستاگرامی با نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی»؛

خاطرات برادرم را پیش از شهادتش نوشتم

پرفروش‌ترین کتاب‌های «راه یار» در سال ۹۸ معرفی شدند

در معرفی این کتاب آمده است: «تو شهید نمی‌شوی»، روایت‌هایی از حیات جاودانه شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی به قلم برادرش احمدرضا است. محمودرضا که به آرمان جهانی امام خمینی(ره) یعنی تشکیل حکومت جهانی اسلام می‌اندیشید، مطالعات دینی و سیاسی‌اش تعطیل نمی‌شد و با زبان عربی و لهجه‌های عراقی و سوری آشنایی داشت. با آغاز جنگ در سوریه از سال ۱۳۹۰ برای یاری جبهه‌ مقاومت و دفاع از حریم آل‌الله(ع) عازم سوریه شد. او در آخرین اعزامش که دی ۱۳۹۲ بود، به یکی از یاران نزدیکش گفته بود این سفرش بی‌بازگشت است.

سرانجام در ۲۹ دی ۱۳۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم(ص) و امام جعفرصادق(ع) در منطقه «قاسمیه» دمشق در مقابله تروریست‌های تکفیری به شهادت می‌رسد.

بنابرین گزارش، چاپ بیست‌ویکم کتاب «تو شهید نمی‌شوی» در شمارگان ۲۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۵هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» راهی بازار نشر شده است.

«در مکتب مصطفی» به چاپ هشتم رسید

چاپ هشتم کتاب «در مکتب مصطفی»؛ الگوی تربیت نیروی انسانی در تشکل‌های مردمی، به همت انتشارات «راه یار» منتشر و راهی بازار نشر شد.

بنابرین گزارش، کتاب «در مکتب مصطفی»؛ جستاری علمی درباره سیره تربیتی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده، به‌عنوان الگوی تربیت نیروی انسانی در تشکل‌های مردمی است. گفتگوهای این کتاب توسط محمدمهدی رحیمی و تحقیق و تألیف آن توسط جمال یزدانی صورت گرفته است.

در مقدمه این کتاب آمده است: «مسجد در مکتب روح الله همیشه در این چهار دهه منشأ اتفاقات بزرگ بوده است. حالا سربازان روح الله در مساجد خود صاحب مکتب شده‌اند. هرکدامشان نیازهای به روز انقلاب و نظام را می‌شناسند و پاسخی درخور و فعال ارائه می‌کنند. کارهای روزی زمین مانده نظام را به دوش می‌گیرند و گمنامانه و در غربت، نهضت خمینی را به پیش می‌برند. نمونه آخرینش مکتب مصطفی صدرزاده در مسجدامیرالمومنین(ع) است. مکتب مصطفی در مسجدش، نمونه کوچکی از مکتب حضرت مصطفی(ص) در مسجدالنبی است. مصطفی زندگی‌اش وقف مسجد و کار با مردم بود. از کار عملی تا کار امنیتی در محله‌اش و در آخر تربیت و اعزام نیرو برای مبارزه با لشکر اسلام آمریکایی در این مسیر خود جلودار و در خط مقدم است.

مکتب مصطفی در میانه میدان تقابل جبهه حق و باطل است نه صرفاً در داخل مرزها که اکنون در پشت مرزهای اسرائیل – نماد جهان مستکبرین در قرن معاصر – هماورد می‌طلبد. مکتب مصطفی(ص) زنده و پویا به پیش می‌رود تا پرچم «لا اله الا الله» بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآید.

نویسنده در بیان مسئله و رویکرد این کتاب به مطالعات حوزۀ تربیت در پیش‌گفتار اشاره می‌کند: «علاوه بر توجه به رویکرد نظری در حوزۀ تربیت باید به رویکرد تربیت تجربی‌ای که در بستر انقلاب اسلامی رخ داده است، توجه نمود. در چهار دهۀ جمهوری اسلامی، تجارب متعددی در حوزۀ تربیت رسمی و تربیت غیررسمی رخ داده است. تاریخ شفاهی ارکان تربیت، تجربه‌نگاری آنها و نسبت‌سنجی میان جریان‌های تربیتی با نظریۀ تربیتی انقلاب اسلامی یکی از مهم‌ترین پژوهش‌هایی است که باید به صورت جامع صورت بگیرد. گرچه در این سال‌ها تاریخ شفاهی فعالیت‌های تربیتی در دهه شصت صورت گرفته است اما این مواد خام به ادبیات دانشگاهی وارد نشده است تا مبنای تولید خروجی‌هایی علمی در حوزۀ تربیت اسلامی قرار بگیرند. تجربیات انباشتۀ مربیان، به‌خصوص بعد از انقلاب اسلامی می‌تواند منبعی معرفتی برای تدوین نظریۀ تربیت انقلاب اسلامی قرار بگیرد.»

نویسندۀ این کتاب با نگاه به تربیت غیررسمی، از جمله طرح تربیتی صالحین که توسط سازمان بسیج مستضعفین اجرا شده است، به این موضوع می‌پردازد که مستشاران، فرماندهان و رزمندگان جوان در میدان نبرد با تکفیری‌ها در سوریه، نشان می‌دهد که جریان تربیت غیررسمی، که عمدتاً در پایگاه‌های بسیج و هیئات حضور دارد، توانسته است نیروهای تراز انقلاب اسلامی را توانمند تربیت کند. رفتار و عملکرد این نوع نیروها در سوریه، سؤالی را در ذهن نگارنده ایجاد می‌کند که: «چرا الگوی تربیتی در تشکّل‌های مردمی، باعث تربیت نیروی انسانی در نبرد میدانی سوریه شده است؟»

وی برای پاسخ به این پرسش، از میان شهدای مدافع حرم، مصطفی صدرزاده معروف به «سیدابراهیم» را برای مطالعه برمی‌گزیند. صدرزاده متولد ۱۳۶۵ است، او از سن ۱۳سالگی در پایگاه بسیج مسئولیت و فعالیت‌های مختلف در کار تربیتی داشته است. صدرزاده که از سال ۱۳۹۲ برای مقابله با گروه‌های تروریستی تکفیری به سوریه می‌رود و فرماندهی گردان عمار از لشکر فاطمیون در سوریه را بر دوش می‌گیرد، آبان سال ۱۳۹۴ در شهر حلب به مقام شهادت نائل می‌آید.

بنابرین گزارش، چاپ هشتم کتاب «در مکتب مصطفی» در شمارگان ۲۵۰۰ نسخه و قیمت ۹هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» راهی بازار نشر شده است.

علاقمندان برای تهیه این کتاب ها، علاوه بر کتاب‌فروشی‌ها می‌توانند به صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub یا سایت vaketab.ir مراجعه کنند و یا با شماره‌های ۰۲۱۴۲۷۹۵۴۵۴ و ۰۲۵۳۷۷۴۶۴۹۰ تماس بگیرند.



منبع خبر

«بیضایی» و «صدرزاده» دوباره به ویترین کتابفروشی‌ها آمدند بیشتر بخوانید »