مدافع حرم

مأمور کلانتری ۱۳۹ مرزداران چگونه شهید شد؟

مأمور کلانتری ۱۳۹ مرزداران چگونه شهید شد؟



شهادت - لاله

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۲۸ مهر ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۲ ربیع الاول ۱۴۴۲ هجری قمری و ۱۹ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی است. مروری می کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (۲۸ مهر)

• ولادت شهید مجید رمضان (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۳۵ ه.ش)

• شهادت شهید منوچهر رضایی زنگنه مسئول اطلاعات سپاه سقز (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید بهنام محمدی (استان خوزستان، شهرستان خرمشهر) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید محمد پیرحسینلو (استان مرکزی، شهرستان اراک) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید عباس قرائی (استان تهران، شهرستان دماوند) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید هوشنگ اسم زمانی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید حجت‌الله پناهی (استان کردستان، شهرستان قروه) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید محمدحسین محمدی (استان لرستان، شهرستان بروجرد) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید رضاعلی عالیشاه پرکوهی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید کرمرضا شاه کرمی (استان لرستان، شهرستان خرم آباد) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید نجات علی نوذری هیکوئی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمد عبدالهی آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسین منفرد (استان بوشهر، شهرستان گناوه) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حاصل زارعی (استان بوشهر، شهرستان گناوه) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید عباسعلی فیض‌اللهی آذر (استان اردبیل، شهرستان اردبیل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید احمدرضا موحدی (استان اصفهان، شهرستان نجف‌آباد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمود فاتح (استان اصفهان) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید رسول حسنی (استان اصفهان، شهرستان نجف‌آباد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید نادر نجاری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید یعقوب بخشنده‌رازی‌محله (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی خاوری (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید کریم اندرابی (استان خراسان رضوی، شهرستان نیشابور) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی میرزایی صفی‌آباد (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید محسن بهارلوئی یانچشمه (استان لرستان، شهرستان خرم آباد) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید حجت‌الله خوش اندام سروینه باغی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید علی ترک‌جوکار (استان همدان، شهرستان ملایر) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید مرتضی بهاری (استان خراسان رضوی، شهرستان کاشمر) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید حسن آقاسی‌زاده‌شعرباف (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید محمود حاج مهدی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید علی محمد مقدم (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا ملک پور (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید سیدمحمد سیدمحمودی قمی (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید کاظم نصرالله پور خوشابی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۸۶ ه.ش)

• شهادت شهید محمدجلال کاشانی (استان کردستان، شهرستان بیجار) (۱۳۹۳ ه.ش)

شهید کاشانی یکبار در سال ۸۹ براثر درگیری با سارقان مسلح جانباز گردید و در ۲۸ مهرماه ۹۳ طی درگیری با قاچاقچیان موادمخدر با اصابت گلوله به فیض رفیع شهادت نائل گردید.

• شهادت شهید مدافع حرم هادی شجاع (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی خورشیدوند (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۵ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم سیداحمد حسینی (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش)



منبع خبر

مأمور کلانتری ۱۳۹ مرزداران چگونه شهید شد؟ بیشتر بخوانید »

با هر کسی مصاحبه می‌کردم شهید می‌شد!

با هر کسی مصاحبه می‌کردم شهید می‌شد!



شهدای خان طومان - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آنچه در ادامه می‌خوانید،‌متنی است که به استقبال ۸ مدافع حرم که در خان‌طومان آسمانی شدند، نوشته شده و در اختیار مشرق قرار گرفته است.

باذن الله… 

از شام بلا رفیق آوردند!

سلام بر بغض شکسته عبدالله…

خبر آمد که رضا حاجی زاده و چند تن از شهدای کربلای خانطومان در حوالی اردیبهشت ۱۳۹۵ تفحص شدند…

 در خشاخش برگ‌ریزان ۹۴ غرق شدم…

همان ایام که غرش ادوات تکفیری‌های خونخوار در سرزمین شام پیچیده بود و شیر بچه های حیدر کرّار عزم‌ میدان نبرد کرده بودند تا پنجه در پنجه این حرامیان بیاندازند و تنشان را بر خاک بیاسانند…

به فضل و با هدایت الهی و فرماندهی حاج قاسم، خون جوانان وطن ثمره اش پیروزی سپاه اسلام بر فرزند نامشروع یانکی ها در منطقه غرب آسیا شد.

و اما بعد…

 بعد از مصاحبه با آقایان شیخ الاسلامی و روح الله صحرایی که بعدتر به شهادت رسیدند؛ طبق روال حرفه ای و روزهایم مصاحبه ای با آقا رضای حاجی زاده داشتم… که در انتهای این متن آن روایت را می آورم.

از پاییز ۹۴ گذشت و چند ماه بعد در غائله خانطومان با عبدالله فرجی تماس گرفتم تا احوال رضا حاجی زاده را جویا شوم، بغض عبدالله شکست و گفتم “سلام بر بغض شکسته عبدالله..”

اشک هایمان که تمام شد خبر شهادت آقا رضا را منتشر کردم و سه گانه تهیه خبر شهادت برای عزیزانی که در  این عکس مشاهده می نمایید، تکمیل شد.

با هر کی مصاحبه می کنی شهید می‌شه!

عبدالله فرجی می گفت: شاعری تو از هر کدام از این بچه ها مصاحبه گرفتی شهید شدند.

یادم آمد بعد از عملیات محرم به رضای حاجی زاده که نمی خواست خاطره ای از عملیات برایمان روایت کند گفتم: “مرد مومن آدم یه رفیق هم نام داشته باشه و دست رد به سینه اش بزنه خیلی بی معرفتیه…”

دلاور لشگر ۲۵ کربلا با دستی مجروح و غم سترگ از دست دادن رفقای شهیدش خنده ای بر لبانش نشست و گفت: “برای اینکه نام بزرگ هر دوتامان رضا بوده” و  از روح الله صحرایی اینچنین گفت:

 “تک تیرانداز حاج محرمعلی مرادخانی، شیخ الاسلامی و روح الله صحرایی را با تیر زده بود. 

یکایک بچه ها در تیر رس تک تیرانداز بودند و چاره ای جز به هلاکت رساندن تک تیرانداز داعشی نبود.

تیرها عزیزان ما را از پای در آورد،
اما رضا سر ِ نترسی داشت، شجاعانه با قناسه رو در رو با تکفیری های ملعون دست به دوئل شده بود و لحظاتی بعد تک تیرانداز را به درک واصل کرد و خودش از ناحیه دست علمدار شد. شاید او هم اگر مثل برخی از مسئولین! صاحب عقلانیت بود، در آن غائله مجروح نمی شد و در خانطومان به شهادت نمی رسید! و حالا حیات مادی اش را در کنار دختر و همسرش ادامه می داد…”

 رضای حاجی زاده علمدار عملیات محرم در پاییز ۹۴ در کربلای خانطومان ۹۵ به فیض شهادت نائل آمد.

روایتی که در پی می آید خاطره ای از شهید روح الله صحرایی است که شهید رضا حاجی زاده در پاییز ۹۴ برایم نقل کرده بود:

نیازی به ثبت نام نیست، در صحنه جهاد خودت را نشان بده  

چندین سال با روح الله رفاقت و آشنایی داشتم در برخی از ماموریت ها نیز همسفر بودیم. هیچ وقت غسل جمعه اش ترک نشد. همین چند وقت پیش می گفت که من هیچ نماز قضایی ندارم الحمدالله همه را تا به امروز خوانده ام. 

شهید صحرایی خیلی سرزنده و بشاش بود وقتی دور هم جمع می شدیم و گعده ای داشتیم با صحبت ها و شوخی هایش فضا را مفرح می کرد.

 در گردان امام سجاد(ع) همکار بودیم. گردان ویژه ای برای عملیات تدارک دیده بودند و رزمندگان برای شرکت در عملیات در گردان ویژه نام نویسی می کرد.

 هر شخصی که در این گردان ثبت نام می کرد اسم اش در بین رزمندگان و همکاران گُل می کرد و می گفتند فلانی آدم شجاعی است. 

بنده هم در این گردان عضو شدم، روح الله آمد به من تذکر به جایی داد و با تاکید و یادآوری اینکه برای چه امری ثبت نام کرده ام، گفت: « طبیعتا برای نبرد و جهاد به سوریه می خواهی بروی، اما به نظرم نیازی به اسم نویسی در آن گردان نبود. ان شاءالله به وقتش صحنه نبرد فرا می رسد و شما هم در آنجا به وظیفه خودت که جهاد و مبارزه است عمل می کنی». 

در حین کمک به تیربارچی به شهادت رسید

پشت خاکریز و سنگر اگر ذره ای سرمان را بالا می آوردیم تک تیراندازهای تکفیری به سرعت ما را مورد هدف قرار می دادند. شهید صحرایی با اینکه نیروی پشتیبانی بود و به طور مداوم آب، غذا و مهمات به نیروها می رساند اما پا به پای بچه ها در مبارزه شرکت می کرد و در صحنه نبرد تاثیر خوبی داشت. بسیار دلیر و شجاع بود یکی از تیربارچی های گردان تیر خورد و مجروح شد. کمک تیربارچی فشنگ هایش روی زمین ریخته بود و شهید صحرایی خودش را برای کمک به او رساند که توسط تک تیرانداز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. آقای شیخ الاسلام هم به همین شیوه و توسط تک تیراندازها به شهادت رسید. در حومه حلب تا فاصله ۱۵۰ متری تکفیری ها رسیدیم و میان مان نبرد سنگینی اتفاق افتاد.

* رضا شاعری



منبع خبر

با هر کسی مصاحبه می‌کردم شهید می‌شد! بیشتر بخوانید »

علت مخالفت مادر «پژمان موتوری» با ازدواجش چه بود؟

علت مخالفت مادر «پژمان موتوری» با ازدواجش چه بود؟



کتاب «دوستت دارم به یک شرط» - روایت فتح - کراپ‌شده

گروه جهاد و مقاومت مشرق – کتاب «دوستت دارم به یک شرط» زندگینامه شهید مدافع حرم، پژمان (محمدکاظم) توفیقی از شهدای کازرون استان فارس است.

این کتاب به روایت طاهره خوبکار (همسر شهید) و به قلم طاهره کوهکن نوشته شده است.

نویسنده در این کتاب در هر بخش، قسمتی را به روایت همسر شهید و قسمتی را از زبان خود شهید نوشته است.

«دوستت دارم به یک شرط» را انتشارات روایت فتح در ۱۷۶ صفحه با قیمت ۲۹۰۰۰ تومان منتشر کرده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید، بخشی از این کتاب است.

روی صندلی های پلاستیکی اطراف زمین نشستیم. چیزی به شروع مسابقه نمانده بود. موتورسوارها با لباس مخصوص و شولدری که رویش پوشیده بودند و پوتینی که تا زانو می آمد و کلاه کاسکت و دستکش، کنار یکدیگر پشت خط شروع ایستاده بودند. موتورها روشن و منتظر گاز دادن بودند. با چشم هایم زمین را کاویدم. چطور می توانستند از تمام موانع رد شوند و چپ نکنند. توی ذهنم، یکیشان را پیاده کردم و خودم را روی موتور نشاندم. با سرعت از تپه ای بالا رفتم و یکدفعه سقوط آزاد! با فاصله شاید چهار متر، باز یک تپه دیگر. بالا و پایین که شدم باز جلویم کپه ای خاک بود. این پستی و بلندی‌ها تمامی نداشت. قلبم داشت توی دهانم می آمد. یکدفعه با سوت شروع مسابقه و پایین آوردن پرچم زرد و قرمز، از خیر فکر کردن به هیجانش گذشتم و حسرت خوردم که چرا برای خانم ها رشته موتورسواری نمی گذارند.

صدای گاز دادن بلند شد و پشت سرش پخش شدن خاک توی هوا، دید آن قسمت را کور کرد. موتورها اختیار نگاهم را به دست گرفته و با خود می کشاندند. با نشستن گرد و خاک‌ها، نگاهم برگشت روی موتورسوار لاغراندامی که لباس سفید و خاکستری تنش بود. هنوز پشت خط شروع ایستاده بود. گمان کردم برای موتورش مشکلی پیش آمده است. دلم برایش سوخت. ان – آخیابنده خدا! خدا کنه موتورش درست بشه و بره. دیدم موتورش روشن است. پس چرا حرکت نمی کرد؟ بقیه موتورها را پاییدم. تا نصف زمین چرخیده بودند. بازنگاهم را به آن سمت برگرداندم. ناگهان صدای گاز دادنش آن قدر بلند شد که بقیه صداها به گوش نمی رسید. سرعتش به حدی زیاد بود که بی اختیار برایش کف زدم. چشمانم، پلک زدن را فراموش کرده بودند.

چند معرفی کتاب دیگرهم بخوانیم:

چند دقیقه با کتاب «کوچه‌باغ انار / به ماندنم عادت نکن»؛ / ۸۹

درجه استواری برای پاسداری که فوق‌لیسانس داشت!

چند دقیقه با کتاب «بی تو پریشانم»؛ / ۸۷

چرا اقوام «حمزه» از زیر تیر و ترکش نجاتش ندادند؟

چند دقیقه با کتاب «دلتنگ نباش»؛ / ۸۶

چرا روح‌الله را از تیم هجوم خط زدند؟!

چند دقیقه با کتاب «افرا»؛ / ۸۵

تنبیه توهین‌کننده به پیامبر اسلام با مشت و صابون!

چند دقیقه با کتاب «آزادسازی مهران»؛ / ۸۴

ادامه تولید برنامه «سلام صبح بخیر» برای جنگ روانی!

چند دقیقه با کتاب «اعزامی از شهرری»؛ / ۸۳

تهدید راننده اتوبوس سیبیلو با اسلحه جنگی

چند دقیقه با کتاب «صد و هفتاد و ششمین غواص»؛ / ۸۲

چرا «محمد رضایی» را داخل آب‌جوش انداختند؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «جاسوس بازی»؛ / ۸۱

معشوقه «آقا بهمن» در دام بسیجی‌ها + عکس

چند دقیقه با کتاب «طبس تا سنندج»؛ / ۸۰

درخواست اعزام فوری نیرو به سنندج!

چند دقیقه با کتاب «سه نیمه سیب»؛ / ۷۹

تکلیف شادی‌های خانم «شاد» چه شد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «دلم پرواز می خواهد»؛ / ۷۸

باران گلوله به آمبولانس پرستار اصفهانی

چند دقیقه با کتاب «ناآرام»؛ / ۷۷

شیطنت‌های طلبه مدرسه حاج آقا مجتهدی + عکس

چند دقیقه با کتاب «برای زین‌أب»؛ / ۷۶

سفارش تانک و تفنگ به «محمد بلباسی» + عکس

چند دقیقه با کتاب «از برف تا برف»؛ / ۷۵

شهید زین‌الدین اهل کدام کشور بود؟ +‌ عکس

چند دقیقه با کتاب «یک روز بعد از حیرانی»؛ / ۷۴

شهیدی که برای کار سراغ «آقای قرائتی» رفت + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده تخریب»؛ / ۷۳

کشیده‌ فرمانده به گوش جانباز اعصاب و روان + عکس

چند دقیقه با کتاب «ساده‌رنگ»؛ / ۷۲

چه کسی وصیت‌نامه شهید مهدی باکری را بالا پایین کرد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده در سایه»؛ / ۷۱

کدام مترجم مذاکرات مقامات ایرانی را تغییر می‌داد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «تا ابد با تو می مانم»؛ / ۷۰

خبر «اصغرآقا» را چگونه به «زیبا خانم» دادند؟!

چند دقیقه با کتاب «بلدچی»؛ / ۶۹

شایعه اعزام الاغ‌ها به میدان مین + عکس

چند دقیقه با کتاب «کابوس در بیداری»؛ / ۶۸

اهالی چه کشوری به حجاج ایرانی کمک کردند؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «راهی برای رفتن»؛ / ۶۷

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

چند دقیقه با کتاب «محبوب حبیب»؛ / ۶۶

کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «صباح»؛ / ۶۵

جان دادن پای چتر منورهای عراقی! + عکس

از تپه های خاکی با فاصله کم، بالا و پایین شد. از دست اندازهای پشت سر هم که می خواست بگذرد، از روی زین موتور بلند می‌شد، می ایستاد. تک تک موتورها را جا گذاشت. دو دور که زمین را چرخید، باز ایستاد.

با خودم گفتم: «آن قدر گاز داد که موتورش هنگ کرد.»

سرش را برگرداند و رقبایش را دید زد. انگار آنها داشتند دنبال او می دویدند و او هم از دستشان فرار می کرد. بعد از یک دقیقه که رسیدند، باز گازش را گرفت. نگاهم به دنبالش، دور زمین می چرخید. دوست داشتم به جای او از شدت سرعت، جیغ بزنم. دیگر داشت سرم گیج می رفت که بعد از پنج دور، با زدن تک چرخ از خط پایان گذشت. صدای کف و سوت بلند شد: «پژماران، پژمااان ….»

با خودم گفتم: «پس پژمان موتوری اینه!»

لقبش برازنده اش بود. با تمام وجود، برای هنرنمایی اش دست زدم. بعد از پایان مسابقه، نفر اول و دوم و سوم در جایگاه قرار گرفتند. گوشم به بلندگو بود. نفر اول با کسب مقام اول شهرستان و استان؛ محمدکاظم توفیقی، ۱۹ بعدا فهمیدم که اسمش در شناسنامه، محمدکاظم است.

باز صدای تشویق ها بلند شد. مربی موتورسواری با لباس مخصوص وسینی به دست همراه با سرهنگ کشتکار، جانشین فرمانده نیروی انتظامی مقابل جایگاه ایستادند.

سرهنگ، مدال طلا را از توی سینی برداشت و به گردن پژمان انداخت و یک لوح وکاپ هم به دستش داد. خانم نطنج کنارم نشسته بود. دستش را گذاشت روی پایم و گفت: «بریم به آقای توفیقی تبریکی بگیم و یه پیشنهادهم بهشون بدیم.» دوست داشتم قهرمان موتورسواری استان را از نزدیک ببینم. از صندلی هابلند شدیم و به طرف جایگاه رفتیم. چند نفر داشتند باهاش عکس می گرفتند.

آهسته نزدیک شدیم که کارشان تمام شود. بهشان که رسیدیم، خانم نطنج صدایش کرد. به سمت مان برگشت و نزدیک شد.

– در خدمتم.

توی یک دستش کلاه کاسکت بود و با دست دیگرش هم عرق پیشانی اش را می گرفت.

– بهتون تبریک میگم. کارتون عالی بود.

لبخندی زد و تشکر کرد.

– ما از طرف هیئت دوچرخه سواری اومدیم، یه خواهشی ازتون داشتم… تعدادی خبرنگار اطرافمان ایستادند و دوربین عکاسی شان را به طرف پژمان گرفتند.

– اگه این حرکات نمایشی رو به آقایون دوچرخه سوار ما هم یاد بدین، لطف بزرگی می کنین. همین طور که نگاهش از دوربین ها به صورت مادر رفت و آمد بود گفت:

مشکلی نیس. ایشالله تو اولین فرصت می رسم خدمتتون.»

شماره تلفن دفتر را بهش دادیم و خداحافظی کردیم. غافل از اینکه این چند کلمه صحبت، سوزنی شده بود تا دو سرنوشت را به هم سنجاق کند و حالا من منتظر بودم تا او خانواده اش را در جریان بگذارد. بعد از دو روز، داشتم با شیلنگ به درخت انجیرتوی باغچه آب میدادم؛ آفتاب هم کم کم داشت از لبه دیوار برمی خواست که مامان صدایم زد. – سارا گوشیت داره زنگ میخوره. سریع بلند شدم و به طرف مامان که مقابل اشپزخانه ایستاده بود، برگشتم.

قدم هایم را بلندتر برداشتم. پرده را کنار زدم و بعد از دو، سه قدم، وارد اتاق شدم. پدر به پشتی تکیه داده بود و نگاهش به صفحه تلویزیون بود. گوشی ام را از روی طاقچه ای که از دیوار بیرون زده بود، برداشتم. خودش بود. تپش قلبم تند شده باز با سرعت به حیاط آمدم و به سمت سالن دویدم. از دو پله مقابل در سالن بالا رفتم و در را بستم و گلویم را صاف کردم. نفس عمیقی کشیدم و انگشتم را روی دکمه پاسخ زدم. صدایش مثل همیشه سرحال نبود. لحنش انرژی منفی به همراه داشت. یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟

بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «با خونواده حرف زدم، ولی… مامانم مخالفت کرد.»

جا خوردم؛ ندیده و نشناخته، چه مخالفتی؟! البته شاید هم حق داشتند. خانواده سرشناسی مثل آنها حتما گزینه های بهتری برای پسر قهرمان‌شان در نظر گرفته بودند. ابروهایم به طرف هم پیش آمدند. کمی به غرورم برخورد شروع به چرخاندن دکمه های پیراهنم کردم. می خواستم او را محک بزنم. پرسیدم: «خب، شما چی گفتین؟»

سریع گفت: «مامانم گفته نه، ولی قرار نیس که من عقب بکشم.» کمی دلم قرص شد و انرژی مثبت داشت رنگ می گرفت. دکمه ها را به حال خود رها کردم. دست به کمر زدم و مقابل پنجره باریک و بلند چوبی رو به حیاط ایستادم. – دلیل شون چی بود؟

– رسم فامیل ما اینه که از قوم و خویش، زن بگیریم، ولی من بهتون قول میدم که پای حرفم هستم.

اولین بار مادرش را در آموزشگاه رانندگی اش دیده بودم. روزی که اسماء برای گرفتن ساعت کلاسهایش می خواست برود، من همراهش بودم.



منبع خبر

علت مخالفت مادر «پژمان موتوری» با ازدواجش چه بود؟ بیشتر بخوانید »

روزی که خاوری شهید شد + عکس

روزی که خاوری شهید شد + عکس



مدافعان حرم - مدافع حرم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۲۷ مهر ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۱ ربیع الاول ۱۴۴۲ هجری قمری و ۱۸ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی است. مروری می کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (۲۷ مهر)

• ولادت شهید محمد بنیادی (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۳۷ ه.ش)

• ولادت شهید احمد ساربان‌نژاد (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۰ ه.ش)

• شهادت شهید عین‌الله خسروی (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۵۸ ه.ش)

• شهادت شهید عبدالرسول مهدوی خرمی (استان فارس، شهرستان آباده) (۱۳۵۸ ه.ش)

• شهادت شهید رمضان علی روحی زیدی (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید حمیدرضا باطبی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید جلال مرادی (استان مرکزی، شهرستان ساوه) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید ذبیح الله جهانگیری اخگری (استان همدان، شهرستان بهار) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا ضیائی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید آقاعلی امرایی (استان لرستان، شهرستان پلدختر) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید علی اصغر علایی (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید حسن نصیری ابو زید آبادی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید علی اصغر منتظری (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید عبدالعلی کاظمی عباس علی کش (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید اکبر محبی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش)

• اجرای عملیات والفجر ۴ در شمال مریوان و منطقه عمومی پنجوین در دره شیلر در داخل خاک عراق (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید رحمت‌الله نصیری (استان اصفهان، شهرستان شهرضا) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی خانه فرد (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی رضا داداشی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی اصغر کریمی نودهی (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید کاظم کاظمی (استان مازندران، شهرستان نوشهر) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید احسان‌الله قمی اویلی (استان مازندران، شهرستان نوشهر) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمد ذوالفقاری نودهی (استان مازندران، شهرستان نکا) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید عبدالله مهمان‌نواز (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسین قامتی آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید عباس صانعی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید سیدعباس فدایی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید عبدالصمد یونسی (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید حسین‌علی بور (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید ابوالفضل حاجی‌زاده (استان مازندران، شهرستان نوشهر) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید تیمور غیاثی (استان خراسان شمالی، شهرستان بجنورد) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید محمد حسن نورمندی‌پور (استان کرمان، شهرستان سیرجان) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید حمید اسماعیلی برنجستانکی (استان مازندران، شهرستان سوادکوه شمالی) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید صفرقلی عزیزی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید محرمعلی یزدی (روستای یوسف آباد) (۱۳۶۴ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم امیر لطفی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید رمضان علی نوریان (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)

• حمله تجاوزکارانه ناوهای آمریکایی به جزایر نفتی ایران در خلیج فارس (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید صادق تقوی زرینی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۸۸ ه.ش)

• شهادت شهید حسین مرادی (استان کرمان، شهرستان بم، روستای بدرآباد) (۱۳۸۸ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم عصمت‌الله (اسماعیل) کریمی (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۴ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم محمدرضا خاوری (حجت) (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۴ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم محمد استحکامی جهرمی (استان فارس، شهرستان جهرم) (۱۳۹۴ ه.ش)

رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری قمری (۱ ربیع الاول)

• هجرت حضرت رسول اکرم (ص) از مکه به مدینه



منبع خبر

روزی که خاوری شهید شد + عکس بیشتر بخوانید »

همسر شهید «بلباسی»: کاش قدر این «وحدت» را بدانیم

همسر شهید «بلباسی»: کاش قدر این «وحدت» را بدانیم



همسر شهید «بلباسی»: کاش قدر و بهای بهانه این «وحدت» را فراموش نکنیم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پیکرهای مطهر هشت شهید مدافع حرم، پس از گذشت نزدیک به پنج‌سال، بالاخره با تلاش گروه‌های تفحص، در سوریه کشف و به میهن اسلامی بازگشت. با بازگشت پیکرهای مطهر این شهیدان والامقام، انتظار چندساله خانواده‌های آن‌ها نیز به پایان رسید و بالاخره پدران، مادران، همسران و فرزندان آن‌ها، پیکرهای شهید عزیز خود را در آغوش گرفتند.

شهیدان مدافع حرم «محمد بلباسی»، «رضا حاجی‌زاده»، «علی عابدینی»، «حسن رجایی‌فر»، «محمود رادمهر»، از استان مازندارن، شهید مدافع حرم «زکریا شیری» از استان قزوین، شهید مدافع حرم «مهدی نظری» از استان خوزستان و شهید مدافع حرم «مجید سلمانیان» از استان البرز، هشت شهیدی بودند که پیکرهای مطهر آن‌ها این روزها به کشور بازگشته‌ و مورد استقبال پرشور مردم در سراسر کشور قرار گرفته است.

«محبوبه بلباسی» همسر شهید مدافع حرم «محمد بلباسی» که بالاخره بعد از چهارسال پیکر مطهر همسرش از منطقه «خان‌طومان» سوریه بازگشته و با حضور پرشور مردم تشییع و خاکسپاری شد. روز شنبه (۲۶ مهر) در صفحه مجازی خود، چند نکته را نوشت و بیان داشت:

یکم

از خدا که پنهان نیست؛ از خلق خدا چرا پنهان باشد که بارها و بارها در این چهارسال به برگشتن «محمد» فکر کردم. به این‌که چطور این فراق سر برسد و پیکر «محمد» به خانه برگردد. به کیفیت پیکرش، به تابوتش، به شب وداع و تشییعش، به خاکسپاری و مزارش…  

آدمی که مسافر داشته باشد، دلش هزار راه می‌رود، نمی‌رود؟

دوم

آتش فتنه تکفیری‌ها که در سوریه و عراق فروکش کرد، تب و تاب تفحص ابدان مطهر شهدا بالا گرفت. کمیته تفحص شهدا و ایثارگران سپاه پاسداران وصی وصیت حاج‌قاسم شدند و برای یافتن پاره‌های دل ما، هرگوشه از جبهه مقاومت را زیر و رو کردند تا امانتی‌های ما از محضر حضرت زینب (س) برگردد. امانت‌هایی که روح‌شان هدیه بی‌بازگشت و ناقابل ما بود…

کاش می‌شد ارزش و قیمت تلاش کمیته تفحص را بیان کنیم. اجرشان باشد با مادر جاویدالاثر شهیدان.

سوم

کمتر پیش آمده بود مسئولین استان و شهرستان را کنار هم ببینیم که دست در دست هم دارند، چپ و راست و اصولگرا و اصلاح‌طلب کنار هم بودند و دور تابوت شهید، هرچند دل ما صدپاره بود؛ ولی اتحاد مسئولین دیدنی بود. کاش قدر و بهای بهانه این وحدت را فراموش نکنیم. خدا خیرشان دهد که مردانه پای کار بودند.

چهارم

وقتی خبر شهادت «محمد» و دوستانش آمد، یک کشور بغض کرد و یک استان سیاهپوش شد و چند شهر مازندران صاحب عزا. وقتی پیکرشان هم بازگشت، یک کشور اشک شوق ریخت و یک استان آذین بسته شد و چند شهر صاحب مجلس.

برگزاری مراسمات شهدا با وجود بیماری «کرونا» سخت بود، رعایت پروتکل‌ها سخت‌تر؛ ولی جوان‌مردان و دوستان و بچه محل‌های «محمد» سنگ تمام گذاشتند.

برادر محمد آقا (آقا رسول) که برادری را تمام کرد، مانده بود صدها و هزاران برادر «محمد»، که بی‌وقفه و بی‌دریغ این چند شبانه‌روز دویدند.

در آخر از همه برادران و خواهرانم در ارگان‌ها و نیروهای مردمی که این‌چنین صحنه‌های زیبایی را خلق کردند، تقدیر و تشکر می‌کنم؛ آبرویی ندارم ولی ان‌شاءالله به آبروی محمد جانم همگی عاقبت بخیر و حاجت روا باشند.



منبع خبر

همسر شهید «بلباسی»: کاش قدر این «وحدت» را بدانیم بیشتر بخوانید »