مدافع حرم

یک جهنم واقعی در خان‌طومان! / آخرین سخن «رادمهر» در بی‌سیم چه بود؟ / بلباسی و رجایی‌فر برای کمک رفتند و برنگشتند

یک جهنم واقعی در خان‌طومان! / آخرین سخن «رادمهر» در بی‌سیم چه بود؟ / بلباسی و رجایی‌فر برای کمک رفتند و برنگشتند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مهمات اصلی مان کلاش بود، با دو آرپی جی و ده دوازده نارنجک همراه هر نفر.

عالیشاه و روحانی فقط درب خانه را داشتند که دشمن از در بیرون نیاید. دشمن تمام حجم آتشش از در خانه بود. نزدیکی غروب تیری به دستم خورد. کم کم داشت مهماتمان تمام می شد و ناچار به عقب نشینی بودیم. در همان حال، در انفجاری، شکم یکی از نیروهای فاطمیون پاره شد و دل و روده اش بیرون ریخت. با چفیه دور شکمش را بست و کشان کشان به سمت عقب حرکت کرد. این اتفاقاتی که دارم تعریف می کنم، مربوط به دوران آتش بس است. ما مثلا در آتش بس بودیم.

قسمت اول این روایت رااینجا بخوانید:

پاره شدن دل و روده در آتش‌بس! / مقاومت در خان‌طومان با کلاش و آرپی‌جی

سرگرد باقری که از ابتدای درگیری، به کمک خط یاسر رفته بود، روایت را از جناح دیگری آغاز کرد و گفت:

– چند دقیقه بعد از اعلام آماده‌باش، به من دستور رسید، گروهانی را برای تامین جاده حمره، به خان طومان ببرم. در بین راه دستور عوض شد و گفتند هر چه سریع تر خود را به خان طومان برسانید. با رسیدن به خان طومان به همراه نجف پور و حسین‌تبار خود را به خط یاسر رساندیم. در مدت بسیار کوتاهی، با حجم آتش سنگین دشمن مواجه شدیم، همه جا به جهنم مبدل شده بود، یک جهنم واقعی! سمت راست خط یاسر مستقر شدیم. از رضا حاجی‌زاده که در خط مستقر بود پرس و جو کردیم. به شهادت رسیده بود. طولی نکشید که خطوط سمت راست ما یعنی عمار و حمزه شکسته شد.

رمضانی گفت:

– با شکسته شدن خط عمار و حمزه، عابدینی و گروه ضربت، از خط عمار، و بچه های خط حمزه، یک پله عقب نشستد.

سرگرد ادامه داد: – تکفیری ها به سمت دیده بانی، فرماندهی و مخابرات پیشروی می کردند. دشمن تصمیم داشت با رساندن تانکی مملو از مهمات و مواد منفجره، در یک حرکت انتحاری، تمام ساختمانها و افراد آن منطقه را خاکستر کند. در تفکر جبهه النصره، حملات انتحاری جایی ندارد. حملات انتحاری از جمله روشهای مبارزه ی داعش است. همین عملیات انتحاری، نشانی از اتحاد جبهه های مختلف تکفیری بود که برای مقابله با ایران، چاره ای جز کنار گذاشتن اختلافات خود ندیده بودند.

به همت رزمندگان فاطمیون، این تانک، از پیشروی باز ایستاد و ناچار در محلی نرسیده به ساختمانها خود را منفجر کرد، اما با وجود این که به ساختمانهای ما نرسید، با انفجار مهیبی که داشت، تعدادی را شهید و موج انفجارش، افرادی تا حدود یک کیلومتر را گرفت. این انفجار بزرگترین و مهیب ترین انفجاری بود که تمام عمرم دیده بودم.

آن روز، دشمن تصمیم گرفته بود، تمام تدابیر، دسیسه ها و قدرت مالی و تسلیحاتی خود، که سر در چاه های نفتی عربستان، و نیرنگ آمریکا داشت را به کار ببندد و آخر و عاقبت نبرد را به هر ترفندی که شده به نفع خودش رقم بزند.

یک کلام؛ تکفیریها آن روز از چیزی به نام تفنگ استفاده نمی کردند، آنها حتی نفر را با توپ ۲۳ که مخصوص هواپیماست هدف می گرفتند. غروب آفتاب، با پیشروی دشمن، رادمهر رفته بود ساختمان فرماندهی که اطلاعات را امحا کند. آخرین صدایی که از او در بی‌سیم شنیدم این بود: ساختمان بغلی کیست که ما را می زند؟… بعد هم صدا قطع شد.

سیدجواد اسدی که می دانست ساختمان، در محاصره است به کمک رادمهر رفت که وسط راه او را با دوازده هفت زدند. آقای داداشی در این میان رشته کلام را به دست گرفت و گفت:

– آقای معصومیان آخرین لحظات، با سیدجواد بوده، می گفت: سیدجواد که داشت سینه خشابش را می بست، دستش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو شاهد باش که من فقط برای رضای تو به صحنه پیکار می روم.

بعد هم رو به معصومیان گفته بود: داخل کوله پشتی ام مقداری پول بیت المال است، اگر اتفاقی برایم افتاد، به وضعیتشان رسیدگی کن. و از ساختمان زد بیرون.

سرگرد باقری گفت: – دشمن با رسیدن به فرماندهی و سپس کارخانه، بین ما و رزمندگان خط عمار و حمزه سد شد. ما در خط یاسر و مالک، در محاصره تکفیری‌ها افتادیم و یک پله عقب نشستیم. بچه های ما تا نیمه شب با هماهنگی خط مالک به فرماندهی شفیع زاده مقاومت کردند.

رمضانی که تا پیش از این در موقعیت ۱۵۰۰ بوده، گفت: – صد متر عقب تر از خط عمار، خاکریز کوچکی بود که عابدینی بعد از عقب نشینی، فرماندهی آن را به عهده داشت. عابدینی و بچه های گروه ضربت که به کمک سیدرضارفته بودند، تا ساعت یک بامداد، آن جا مقاومت کردند، ولی با این احتمال که با وجود نفوذ دشمن، به ساختمانهای مخابرات و فرماندهی، این خطوط هم دور بخورند و در محاصره دشمن بیفتند، رزمندگان تمامی این خطوط باید می توانستند، ظرف یک‌ساعت، خود را به خط عقبی عمار برسانند تا همگی با هم، با سازماندهی جدید، عملیات را پیش ببریم.

ساعت یک شب، دستور عقب نشینی صادر شد. دشمن در طول این مدت توانسته بود، علاوه بر مخابرات و فرماندهی، بر کارخانه هم مسلط شود و خطوط یاسر و مالک را محاصره کند. ساعت یک و نیم، رزمندگان حمزه و عمار عقب نشستند و در قرارگاه جدید سازماندهی نیروها شکل گرفت. ما باید حرکت می کردیم و دشمن را از کارخانه عقب میراندیم تا خط مالک و یاسر از محاصره در بیایند. از مقر فرماندهی جدید، رزمندگان عمار و حمزه، به خط، راهی کارخانه شدند.

سر ستون از عابدینی که فرماندهی را به عهده داشت شروع می شد، سپس جمشیدی، بعد من، صادقی، مهدویان، بریری، شیخی و کمالی، در یک خط به سمت کارخانه می رفتیم. با رسیدن به کارخانه، دشمن از بالا و پایین ما را به آتش بست.

دشمن که مجهز به دید در شب حرارتی بود، ابتدا سرستون ما، علی عابدینی را زد.

گلوله رسام به پهلوی عابدینی خورد و آتش گرفت. عابدینی شهید شد. طولی نکشید که نفر بعد، یعنی جمشیدی هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت. جمشیدی بسیجی بود. پس از عابدینی، شهرستان نور، اولین شهید مدافع حرم خود را تقدیم اهل بیت نمود.

مهدویان مجروح شد. کنار جاده، اتاقکی یک ونیم در یک ونیم بود. مهدویان را کشیدیم توی اتاقک، تا پانسمانش کنیم. در حال پانسمان مهدویان، حجم آتش دشمن زیادتر شد و کمر یکی از فاطمیون که در حال کمک بود تیر خورد. ناچار شدیم عقب بکشیم. من و صادقی زیر بغل برادر افغانی را گرفتیم، سعیدکمالی هم زیر بغل مهدویان را گرفت و راه افتادیم. پشت سرمان به فاصله ی یک متری، بریری، شیخی و کمالی راه می آمدند.

ده پانزده متر که جلوتر آمدیم، کمالی با اشاره به کنار جاده گفت: این کابلی است که روی زمین افتاده. آخرین باری که کابلی را دیده بودیم در همان سازماندهی نیروها، ساعت یک، یک و نیم شب بود. از آخرین نفرات خط بود. بریری و کمالی گفتند: ما کابلی را می آوریم. کمالی ۲۵ سال بیشتر نداشت و علی رغم جثه کوچکش در بیشتر عملیات ها شهدا و زخمی‌ها را کول می گرفت و به عقب می آورد. در شجاعت بریری و کمالی همین بس که با وجود آتش سنگین دشمن، که هر کسی می خواهد جان شیرین خود را بردارد و از معرکه بگریزد، ایستادند تا پیکر شهید کابلی را به عقب منتقل کنند.

رزمندگان افغانی می گفتند: ما چهار سال است در سوریه با تکفیری ها می جنگیم ولی هنوز رزمنده ای به شجاعت و جنگجویی علیرضا بریری ندیده ایم.

بیشتر از همه نگران بریری و کمالی بودیم. صادقی با بلباسی تماس گرفت. موضع بلباسی و رجایی فر همان جایی بود که سازماندهی افراد، صورت پذیرفته بود. تعدادی آن جا ماندند تا در صورت نیاز به کمکمان بشتابند. حدود صد متر راه نیامده بودیم که بلباسی و رجایی فر را دیدیم که سوار تویوتا چراغ خاموش، به سمتمان می آمدند.

صادقی به بلباسی گفت: بریری و کمالی دارند کابلی را می آورند، آنها واجب ترند، برو اول به آنها برس، در برگشت، ما هم سوار می شویم. بلباسی و رجایی فر رفتند ولی هیچ کدامشان باز نگشتند. نه بریری، نه کمالی، نه کابلی، و نه رجایی‌فر و بلباسی که برای کمکشان رفته بودند.

حتی وقتی پشت بیسیم صدا می زدیم صدایشان نمی آمد.

حدود ساعت چهار صبح، به رزمندگان یاسر و مالک هم دستور عقب نشینی داده شد و خان طومان را تخلیه کردیم.

رو به سرگرد گفتم:

– همان تاریخ، نادر در تماسی که با من داشت می گفت: سرگرد باقری در محاصره تکفیری هاست. جریان از چه قرار بود؟

سرگرد گفت: – با سد شدن دشمن بین ما و بچه های خط عمار و حمزه، در خط یاسر و مالک در محاصره افتادیم. شب، خودمان را به تل قاسم، قسمت انتهایی خط مالک رساندیم و تا ساعت چهار، مقاومت کردیم. با دستور عقب نشینی که حدود ساعت چهار صبح رسید، یک پله از تل قاسم عقب تر نشستیم و با تشکیل یک خط دفاعی، چهل و هشت ساعت آن را نگه داشتیم. بعد از دو روز مقاومت، نیروهای کمکی از سمت حمره رسیدند و ما به عقب منتقل شدیم.

ادامه داد…

آنچه خواندید، روایت سید عبدالرضا هاشمی ارسنجانی از وضعیت نبرد در خان طومان است. این روایت را در کتاب از حاج ابراهیم تا خان طومان، انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده است.

خان طومان

بلباسی و رجایی فر رفتند ولی هیچ کدامشان باز نگشتند. نه بریری، نه کمالی، نه کابلی، و نه رجایی‌فر و بلباسی که برای کمکشان رفته بودند.

خان طومان



منبع خبر

یک جهنم واقعی در خان‌طومان! / آخرین سخن «رادمهر» در بی‌سیم چه بود؟ / بلباسی و رجایی‌فر برای کمک رفتند و برنگشتند بیشتر بخوانید »

پوستر/کربلای خان طومان

پوستر/کربلای خان طومان


کربلای خان طومان - کراپ‌شده

قرنهاست زمین انتظار مردانی اینچنین را می‌کشد تا بیایند و کربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینه‌‏ساز ظهور باشند… آن مردان آمدند و رفتند، فقط من و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم…|شهید سید مرتضی

کربلای خان طومان - کراپ‌شده



منبع خبر

پوستر/کربلای خان طومان بیشتر بخوانید »

پیام امام‌جمعه قزوین در پی بازگشت پیکر شهید شیری

پیام امام‌جمعه قزوین در پی بازگشت پیکر شهید شیری


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حجت الاسلام والمسلمین عبدالکریم عابدینی، در پیامی بازگشت پیکر شهید مدافع حرم زکریا شیری را تبریک و تسلیت گفت.

متن پیام به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آل عمران/169)  
 

بازگشت پیکر مجاهد سرفراز جبهه مقاومت و مدافع حریم اسلام شهید زکریا شیری را پس از گذشت پنج سال به میهن اسلامی، به خانواده این شهید عزیز و همه مردم استان قزوین تبریک و تسلیت می‌گویم.  
 

از خدای متعال مصاحبت این شهید بزرگوار با اصحاب سیدالشهدا در بهشت برین و اجر و صبر برای خانواده ایشان را درخواست می کنم.  

عبدالکریم عابدینی
نماینده ولی‌فقیه در استان و امام جمعه قزوین

گفتنی است، شهید زکریا شیری در تاریخ ۹ فروردین ۶۵ در روستای گرماب خدابنده زنجان چشم به جهان گشود؛ وی پاسدار بود و توسط سپاه صاحب الامر(عج) قزوین و به عنوان فرمانده دسته و مدافع حرم در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت و به گفته همرزمانش درچهارم آذر ماه سال 1394، در حلب سوریه و بر اثر انفجار تله ی انفجاری و اصابت ترکش و جراحات وارده شهید شد و پیکر پاکش در محل شهادت باقی مانده بود.

کتاب «کاش برگردی» به قلم رسول ملاحسنی روایتی از زندگی این شهید به روایت مادرش است که در اردیبهشت سال جاری توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

حوزه/ رئیس شورای حوزه علمیه قزوین در پیامی بازگشت پیکر شهید مدافع حرم زکریا شیری را تبریک و تسلیت گفت.



منبع خبر

پیام امام‌جمعه قزوین در پی بازگشت پیکر شهید شیری بیشتر بخوانید »

وداع با شهیدان، سه شنبه بوستان ولایت/ مراسم وداع با پیکر شهدای مدافع حرم در شهرهای مازندران + جزئیات

وداع با شهیدان، سه شنبه بوستان ولایت/ مراسم وداع با پیکر شهدای مدافع حرم در شهرهای مازندران + جزئیات


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، به نقل از روابط عمومی سپاه کربلا، سرهنگ سیاوش مسلمی فرمانده سپاه کربلای مازندران ضمن تسلیت و تعزیت ایام رحلت رسول گرامی اسلام و نیز سالروز شهادت امام حسین مجتبی (ع) و امام رضا (ع) و با اشاره به بازگشت پیکر مطهر پنج شهید مدافع حرم کربلای خان طومان، به جزئیات مراسم شب وداع و تشییع شهدا پرداخت.

وی گفت: با توجه به جلسه استانداری مازندران در رابطه با برپایی مراسم‌های شهدا قرار شد امیدواریم مراسمی در شان و جایگاه شهدا در شهرستان ساری، بابل، قائم شهر، آمل و فریدونکنار مراسم شب وداع و تشییع شهدا برگزار شود.

مسلمی از مراسم وادع با پیکر مطهر پنج شهید مدافع حرم کربلای خان طومان عصر روز سه‌شنبه ۲۲ مهر ماه در بوستان ولایت ساری خبر داد و گفت:‌ این برنامه با رعایت تمامی پروتکل‌های بهداشتی و فاصله‌گذاری اجتماعی با حضور خانواده معظم شهدا از ساعت ۱۹ برگزار می‌شود و به‌صورت زنده از شبکه مازندران پخش خواهد شد.

فرمانده سپاه کربلای مازندران به برگزاری مراسم وداع با شهدای مدافع حرم کربلای خان‌طومان در لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا هم اشاره و اعلام کرد: صبح روز چهارشنبه ۲۳ مهرماه مراسم وادع با این شهدای عزیز با حضور خانواده‌های معظم شهدا و خانواده‌های پاسداران برگزار می‌شود.

وی همچنین از مراسم تشییع شهدای مدافع حرم در پنج شهرستان هم خبر داد و اضافه کرد:‌ عصر چهارشنبه، پیکر پنج شهید مدافع حرم به شهرستان‌های خود منتقل می‌شود تا طبق برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته مراسم شب وداع و تشییع برگزار شود.

مسلمی اذعان داشت: به‌خاطر توصیه‌های اکید رهبر معظم انقلاب مبنی بر رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی، مراسم تشییع شهدا روز پنج شنبه در پنج شهرستان به صورت مشایعت خودرویی انجام می‌شود و مردم عزیز و شهید پرور مازندران می‌توانند برای همراهی شهدا با خودروهای خود در این مراسم شرکت کنند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، به نقل از روابط عمومی سپاه کربلا، سرهنگ سیاوش مسلمی فرمانده سپاه کربلای مازندران ضمن تسلیت و تعزیت ایام رحلت رسول گرامی اسلام و نیز سالروز شهادت امام حسین مجتبی (ع) و امام رضا (ع) و با اشاره به بازگشت پیکر مطهر پنج شهید مدافع حرم کربلای خان طومان، به جزئیات مراسم شب وداع و تشییع شهدا پرداخت.

وی گفت: با توجه به جلسه استانداری مازندران در رابطه با برپایی مراسم‌های شهدا قرار شد امیدواریم مراسمی در شان و جایگاه شهدا در شهرستان ساری، بابل، قائم شهر، آمل و فریدونکنار مراسم شب وداع و تشییع شهدا برگزار شود.

مسلمی از مراسم وادع با پیکر مطهر پنج شهید مدافع حرم کربلای خان طومان عصر روز سه‌شنبه ۲۲ مهر ماه در بوستان ولایت ساری خبر داد و گفت:‌ این برنامه با رعایت تمامی پروتکل‌های بهداشتی و فاصله‌گذاری اجتماعی با حضور خانواده معظم شهدا از ساعت ۱۹ برگزار می‌شود و به‌صورت زنده از شبکه مازندران پخش خواهد شد.

فرمانده سپاه کربلای مازندران به برگزاری مراسم وداع با شهدای مدافع حرم کربلای خان‌طومان در لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا هم اشاره و اعلام کرد: صبح روز چهارشنبه ۲۳ مهرماه مراسم وادع با این شهدای عزیز با حضور خانواده‌های معظم شهدا و خانواده‌های پاسداران برگزار می‌شود.

وی همچنین از مراسم تشییع شهدای مدافع حرم در پنج شهرستان هم خبر داد و اضافه کرد:‌ عصر چهارشنبه، پیکر پنج شهید مدافع حرم به شهرستان‌های خود منتقل می‌شود تا طبق برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته مراسم شب وداع و تشییع برگزار شود.

مسلمی اذعان داشت: به‌خاطر توصیه‌های اکید رهبر معظم انقلاب مبنی بر رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی، مراسم تشییع شهدا روز پنج شنبه در پنج شهرستان به صورت مشایعت خودرویی انجام می‌شود و مردم عزیز و شهید پرور مازندران می‌توانند برای همراهی شهدا با خودروهای خود در این مراسم شرکت کنند.



منبع خبر

وداع با شهیدان، سه شنبه بوستان ولایت/ مراسم وداع با پیکر شهدای مدافع حرم در شهرهای مازندران + جزئیات بیشتر بخوانید »

پاره شدن دل و روده در آتش‌بس! / مقاومت در خان‌طومان با کلاش و آرپی‌جی

پاره شدن دل و روده در آتش‌بس! / مقاومت در خان‌طومان با کلاش و آرپی‌جی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شانزدهم اردیبهشت ۹۵ مصادف بود با مبعث رسول مکرم اسلام بچه ها معمولا روزها از خطوط پدافندی، یک پله عقب تر می آمدند و در ساختمان های مخابرات با خانواده خود تماس می گرفتند و استراحت می کردند.

سیدرضا طاهر فرمانده خانه زرد بود. خانه زرد، پیشانی خط عمار محسوب می شد. او صبح به ساختمان مخابرات آمده بود. وقتی سر و وضع تمیز و براقش را دیدم با او شوخی کردم. گفت: غسل شهادت کرده ام. آن روز، شور و حالی میان بچه ها برپا بود و همه به یکدیگر عید مبعث را تبریک می گفتند.

امشب بعضی از رزمندگانی که در نبرد خان طومان حاضر بوده اند، در گردان مسلم بن عقیل دور هم جمع آمده اند و پس از صرف افطار و برگزاری نماز جماعت، آقای رمضانی مشغول روایت جریان آن روز است. رمضانی پس از اندک سکوتی ادامه داد:

– از چند روز پیش، دیده بانان ما؛ بهمن قنبری و محمود رادمهر، تجهیز و تحرکات دشمن را مدام گزارش می کردند و تقاضای حمله هوایی از جانب روسیه داشتند، اما می گفتند: روسیه با توجه به آتش بسی که امضا شده، نظرش این است که با وجود نیروهای سازمان ملل، اتفاقی نمی افتد و باید منتظر ماند. با توجه به تحرکاتی که شاهد بودیم، می باید قدرت مقابله خود، با حملات احتمالی دشمن را حفظ می کردیم.

ساعت ده صبح بود. آقای معصومیان، مشغول ثبت خاطراتی از شهید شالیکار، خاطره‌ای از سیدرضا طاهر، شنید و نوشت. جریانی هم رادمهر با شالیکار داشت که معصومیان با واسطه شنیده بود و می خواست از خود محمود بشنود، این بود که قرار شد، محمود برای نماز ظهر به ساختمان مخابرات بیاید و بین دو نماز، جریان را تعریف کند. وقت نماز شد. سیدجواد اسدی شد امام جماعت و بچه‌ها اقتدا کردند. بین دو نماز، دشمن حمله کرد. آماده‌باش زدند.

خط دفاعی ما در مقابله با دشمن، شامل چهار خط می‌شد. خط اول ما، عمار از معراته که در دست نیروهای حزب الله بود شروع می‌شد. خط عمار، شامل خانه زرد، مرغداری و انبار کاه، از همه جا بیشتر در معرض خطر بود. پس از خط عمار، خط حمزه، شامل تل یک و دو می‌شد. بریری فرماندهی تل یک را بر عهده داشت.

در ادامه، خط یاسر و در پایان، خط مالک بود که به تل قاسم منتهی می گردید و حدود یکی دو کیلومتر با حمره فاصله داشت. عقب تر از خط پدافندی عمار و حمزه، شامل دیده‌بانی، مخابرات، آماد، نیروی انسانی، مهندسی و فرماندهی می شد و هسته ی مرکزی این خطوط محسوب می شد. دشمن با شکستن خطوط عمار و حمزه بر آنها مسلط می شد. این محدوده تقریبا در یک جا متمرکز بودند و به خاطر این که عقب تر از خط مقدم قرار داشتند، بچه ها برای استراحت و تماس به همین جا می آمدند.

با اعلام آماده‌باش، هر کسی باید به سرعت به موضع خودش می رفت، من، عابدینی، طاهر، اندی، رنجبر و رجبی هم به سمت مقر فرماندهی که صد متر جلوتر از مخابرات و حدود هفتاد متر عقب تر از خط مقدم بود رفتیم.

آقای اندی بچه های فاطمیون را با بیسیم هدایت می کرد. دشمن با حجمی بالغ بر دو هزار نیرو و تجهیزاتی شامل دهها تانک و نفربر، پیشروی خود را از تمام خطوط، به موازات هم شروع کرد. در این میان، درگیری در خانه زرد، با فرماندهی سیدرضا طاهر شدت گرفت. اندی به طاهر دستور داد به خانه زرد برود و موضع خود را حفظ کند. سیدرضا از ما، در موقعیت ۱۵۰۰ جدا شد و به همراهی عابدینی به سمت خانه زرد حرکت کردند. از موقعیت ۱۵۰۰ تا خانه زرد، یک سه راه است که به گردان ناصرین، از رزمندگان گردان ضربت منتهی می شود.

در همین هنگام اندی از برادران؛ فرماندهی ناصرین خواست به کمک سیدرضا بشتابند. با رسیدن ماجرا به اینجای کار، آقای محمدپور که آن روز، فرماندهی گروه ضربت را بر عهده داشته با سکوت رمضانی افسار سخن را به دست گرفت و گفت:

– با دستور آقای اندی، با همراهی مواساتی، حسین مشتاقی، عالیشاه و روحانی به سمت خانه زرد راه افتادیم. با رسیدن به سه راه، طاهر را دیدم که تسبیحی دست گرفته و ذکر گویان با عجله به سمت خانه زرد می رود.. با دیدن ما بدون این که بایستد سلامی کرد و رفت. آن چنان عجله داشت که حتی نایستاد با هم هماهنگی کنیم. وقتی سرعت و عجله سیدرضا را دیدم، ما هم با همان سرعت، به دنبالش راه افتادیم. خانه زرد، موضع طاهر، خانه باغی بود که با ورود به آن، وارد یک راهرو که دو طرف آن اتاق قرار داشت می شدیم، سپس حیاط بود و باز آن طرف حیاط در قسمت روبرو اتاق قرار داشت.

به ما اطلاع داده بودند که هنوز دشمن مستقر نشده. یا اطلاعات اشتباه بود و یا تا رسیدن ما دشمن مسلط شده بود، نمی دانم. به محض این که سیدرضا از راهرو وارد حیاط شد تا به اتاق های آن طرف حیاط برسد و در مقابل دشمن موضع بگیرد، دشمن که در اتاق های روبرو مستقر بود او را زد.

پشت سر سیدرضا، مشتاقی هم وارد حیاط شد. او هم تیر خورد. رمضانی که داستان را خودش شروع کرده بود، حرف محمدپور را قطع کرد و گفت:

– من همان زمان در موقعیت ۱۵۰۰ با بیسیم، مکالمات را گوش می کردم. ظاهرا مواساتی و عالیشاه به راهرو رسیده بودند و قصد ورود به حیاط را داشتند که مشتاقی تیر خورد و رو به آنان فریاد میزد: نیایید، نیایید، این جا پر از نیروهای دشمن است.

و به صالحی، فرماندهی عملیات، پشت بی‌سیم می گفت: من کارم تمام است، ساختمان را بزنید. ولی صالحی با این احتمال که بتواند آنان را برگرداند این کار را نکرد. حسین مشتاقی پشت بیسیم از بچه ها حلالیت طلبید و دیگر صدایش را نشنیدیم آقای مواساتی با موهای پرپشت و مشکی، دستش دور گردن آویزان است و فقط به حرفهای دوستان گوش می کند.

رو به مواساتی گفتم:

– شما نمی خواهی دست از روزه سکوت بردارید؟ سال گذشته هم هر چه کردم از شما حرف بکشم چیزی عایدم نشد. اکنون که دیگر، این دست آویزانت فریادش در آمده، حقش را به جا بیاور و چیزی بگو. مواساتی خندید. وقتی دید همگی سکوت کرده ایم و منتظر حرفهای اوییم، از سر ناچاری لب به سخن گشود و گفت:

– سیدرضا خودش فرمانده بود و برای رفتن به خانه زرد و دفاع از آن، نیاز به دستور نداشت، وقتی به ما دستور دادند برای کمک به سیدرضا برویم، آقای محمدپور فرمانده‌مان بود. حسین مشتاقی دستور گرفت و با سه چهار تا از بچه های فاطمیون که همراهمان بودند وارد خانه زرد شد. بعد از حسین من هم دستور گرفتم، با تیربارچی، آرپی جی زن و سه چهار نفر دیگر، وارد راهروی خانه زرد شدیم. به محض رسیدن به خانه زرد، یکی از رزمندگان افغانی آمد بیرون و گفت: سیدرضا شهید شد، مشتاقی هم تیر خورد. دشمن داخل خانه است.

همین که با عالیشاه وارد راهرو شدیم که برویم داخل، نارنجک بارانمان کردند. دشمن از اتاق های روبرو جلوتر آمده و وارد حیاط شده بود. دوباره از خانه بیرون آمدیم و پشت خانه موضع گرفتیم. نزدیک به یک ساعت مشغولشان کردیم. بچه ها را تقسیم کرده بودیم که دشمن دورمان نزند و خانه را از دست ندهیم. ما با نیروهای فاطمیون حدود بیست نفر بودیم. باید در مصرف مهمات برنامه ریزی می کردیم که کم نیاوریم و گرفتار نشویم.

مهمات اصلی مان کلاش بود، با دو آرپی جی و ده دوازده نارنجک همراه هر نفر.

عالیشاه و روحانی فقط درب خانه را داشتند که دشمن از در بیرون نیاید. دشمن تمام حجم آتشش از در خانه بود. نزدیکی غروب تیری به دستم خورد. کم کم داشت مهماتمان تمام می شد و ناچار به عقب نشینی بودیم. در همان حال، در انفجاری، شکم یکی از نیروهای فاطمیون پاره شد و دل و روده اش بیرون ریخت. با چفیه دور شکمش را بست و کشان کشان به سمت عقب حرکت کرد. این اتفاقاتی که دارم تعریف می کنم، مربوط به دوران آتش بس است. ما مثلا در آتش بس بودیم.

ادامه داد…

آنچه خواندید، روایت سید عبدالرضا هاشمی ارسنجانی از وضعیت نبرد در خان طومان است. این روایت را در کتاب از حاج ابراهیم تا خان طومان، انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده است.



منبع خبر

پاره شدن دل و روده در آتش‌بس! / مقاومت در خان‌طومان با کلاش و آرپی‌جی بیشتر بخوانید »