مدافع حرم

خدا رحم کند به دل تو دختر + عکس

خدا رحم کند به دل تو دختر + عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مرتضی اسدی از فعالان فرهنگی درباره بازگشت پیکر 7 شهید مدافع حرم از خان طومان نوشت:

تو خودت به تنهایی یک دنیا روضه‌ای
روضه سه ساله کربلا
رقیه خاتون…

راستی به پیکر بی‌جان پدر چه میگویی؟!
پیکر که نه چند تکه استخوان بگویم بهتر است!
از که شکایت میکنی نازدانه شهید بلباسی؟!
آغوشی را که نداشتی و محرومت کردند چگونه بغل می‌کنی؟!
اصلا مگر تو میدانی آغوش گرم پدر چه مزه ای دارد؟!

قاصدک در دستت را فوت کن و خبر ما را به پدر برسان
خبرِ بیچاره گی
خبرِ در ب دری
دوباره خاک بر سر ما شد و یک دنیا حسرت

خدا رحم کند به خرابه شهر و دل تو دختر شهید بلباسی…

خدایا جمیعاً غلط کردیم!
غلط کردیم
غلط کردیم…



منبع خبر

خدا رحم کند به دل تو دختر + عکس بیشتر بخوانید »

محمد بلباسی:‌ به فرزند چهارم بگو دلتنگ بابا نباشد!

محمد بلباسی:‌ به فرزند چهارم بگو دلتنگ بابا نباشد!



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امیر اسماعیلی،‌ نویسنده،‌روزنامه‌نگار و فعال رسانه‌ای است. از او اخیرا کتابی منتشر شد با نام «کوچه باران» که روایت‌هایی درباره برخی شهدای دفاع مقدس و دفاع از حرم است. اولین روایت این کتاب درباره شهید مدافع حرم،‌ محمد بلباسی است.

این نویسنده پس از اعلام خبر بازگشت پیکر شهید بلباسی و تعدادی از همرزمانش در فضای مجازی نوشت:

حالا دیگر زینب جایی دارد برای سبک شدن و درددل کردن با پدرش. پدری که ندید او را. پدری که رشید بود و یل. پدری که پهلوان دیارش بود.

محمدآقا خوش آمدی‌!

`پی نوشت‌: ببخشید که ما سرمون شلوغ است و اخبار جدایی آناشید از پسر سفیر و دلار و معیشت و کرونا و دارو و کف‌زدن‌های بلند موقع تلقین شجریان و … وقت فکر کردن به آمدن شما برایمان نذاشته…

امیر اسماعیلی همچنین در روایتش در کتاب کوچه باران نوشته بود:

جمعه تا ظهر خانه مادرشوهرم بودیم. بعدازظهر که آمدم خانه‌خودمان، برادر محمد زنگ زد و گفت:«زن‌داداش! ما می‌خواهیم بچه‎‌ها را ببریم پارک، شما هم می‌آیید؟»

می‌خواستند مرا ببرند بیرون که نفهمم. قبول نکردم. اما آمدند و بچه‌ها را بردند پارک. همان روز شهادت محمد، ساعت خانه خوابید، تسبیح در دستم پاره شد، آبگرمکن خاموش شد. ولی اصلاً نمی‌خواستم فکر بد کنم، می‎گفتم اینها همه اتفاقی است. دلم ریش می‎شد ولی خودم را گول می‌زدم. ساعت ۸شب عمویم زنگ زد که عموجان می‌خواهیم با پدرت بیاییم خانه‎تان، هستید؟ گفتم: «قدمتان سرچشم». همسایه‎مان اینترنت و تلفن خانه را قطع کرده بود.

هرچند دقیقه یک‌بار آشناها و دوستان زنگ می‎زدند به موبایلم و احوالپرسی می‎کردند. بعد از عمو یکی از دوستانم از تهران زنگ زد و گفت: «نگران نباشی‌ها آن خبری که داده‌اند تکذیب شده». اصلا به روی خودم نیاوردم که بی‎خبر هستم. گفتم: «آهان، باشه دست شما درد نکنه». بعد رفتم گوشی محمد را آوردم و از طریق سیم‌کارت، اینترنت گوشی را فعال کردم، همان لحظه در گروهی، پسرعموی محمد پیام داد که«محمد شهادتت مبارک». بعد هم عکسی را پست کرد.

عکس تار و محو بود. تصویر آدمی با لباس نظامی که روی زمین افتاده بود. تمام بدنم می‎لرزید. جلوی دهانم را گرفتم تا جیغ نزنم و بچه‎ها از خواب نپرند. عکس داشت واضح می‎شد و شیشه عمرم نازک‎تر! عکس محمد بود. محمد من! به سرش تیر خورده بود. یا امام حسین. عکس که واضح شد. چشمم تار شد؛ «محمد! محمدم! آقای خانه! بابای بچه‎ها…! جواب مهدی را چه بدهم که امروز حسابی بهانه‌ات را گرفت.» دستم را به چهارچوب در گرفتم. دست دیگرم هنوز جلوی دهانم بود. بچه‎هایم؛ فاطمه، حسن و مهدی خواب بودند.

محمد رفته بود. قبل از اینکه زینبش را ببیند؛ زینبی که ۶‌ماه دیگر تازه به دنیا می‌آمد. خودم را به آشپزخانه رساندم. شیر آب را باز کردم. فقط می‎گفتم محمد! دستم را زیر آب گرفتم. آب در دستم جمع شد؛ « محمد زنگ بزن!» نیت وضو کردم و آب را به‌صورتم پاشیدم؛« محمد! یه خبری از خودت بده.» آب را روی دست راستم ریختم؛«محمد! یعنی زینبت رو نمی‌خوای ببینی؟» آب را روی دست چپم ریختم. تصویر واضح محمد تیرخورده آمد جلوی چشم‌هایم. همان‎طور که از پشت سرش خون می‎رفت، بلند شد، ایستاد و خندید. مسح کشیدم. جانماز را پهن کردم؛« دو رکعت نماز شکر می‎خوانم برای رضای خدا و شهادت محمدم! قربة الی‌الله. ‌الله‌اکبر…»

آن شب کسانی که آمدند خانه‎مان خیلی گریه کردند. اما من، مادرشوهرم و خواهرهای محمد آرام بودیم. تا صبح مهمان‎ها می‎آمدند و می‌رفتند. بچه‌ها بیدار شدند، فاطمه شروع کرد به گریه کردن، حسن به روی خودش نمی‌آورد، مهدی فهمیده بود ولی لج کرده بود و چیزی نمی‌گفت. در آن شلوغی فرصت نکردم خودم به بچه‌ها بگویم. خودشان متوجه شدند چون دیگر مهدی نمی‎گفت بابا کجاست؟ چرا نمی‌آید؟ ‌یاد زینب افتادم. محمد وقتی متوجه شد فرزند چهارم را خدا به ما عنایت کرده ‌گفت: «حس می‌کنم دختر است و اسمش را با خودش آورده، اسمش را زینب بگذاریم». حالا زینب چند روز است که به دنیا آمده است.

برعکس تولد ۳فرزند دیگرم که همه با سر و صدا تبریک می‎گفتند، بعد از دیدن زینب همه گوشه چشم‌شان‌تر می‎شود. بغلش می‌کنم و آرام وصیت‎نامه محمد را که دیگر حفظ شده‎ام در گوش‌اش زمزمه می‌کنم:«از طرف من روی فرزندانم را ببوس و به فرزند چهارم بگو این سختی‌ها، آسایشی به همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد». زینب آرام می‎خوابد و من به عکس محمد روی دیوار نگاه می‌کنم.



منبع خبر

محمد بلباسی:‌ به فرزند چهارم بگو دلتنگ بابا نباشد! بیشتر بخوانید »

واکنش همسر شهید محمد بلباسی به بازگشت پیکر مطهر همسرش

محمدآقا! برگشتید اما دل محبوبه‌خانم خون است



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، فضه‌سادات حسینی،‌گوینده خبر و فعال فرهنگی در واکنش به تفحص ۷ مدافع حرم که در خان‌طومان آسمانی شدند، در مطلبی نوشت:

همین که خبر را شنیدم،وسط همه بدو بدوهای امروز،با ذوق تماس گرفتم

صدای کم رمقش را که شنیدم،خنده بر لبهایم ماسید

درست مثل روزی که خبر برگشت پیکر  داداش مجید را آورده بودند و حال مادرش بود،که هرروز بدتر میشد

خانواده های شهدایی که پیکرهای مطهرشان برنگشته،در یک  خوف و رجا به سر میبرند

هم  دلتنگ عزیزشان هستند و میخواهند جایی داشته باشند برای دلتنگی ها و اشکهای یواشکی و گلایه ها،ولو یک  سنگ مزار

و هم تا برنگشته،امیدوارند که خبر دروغ باشد و بجای پیکر اربا اربا،خود عزیزشان برگردد

ووقتی خبرش را می آورند

یک کوه آرزوست که بر سر هم خراب می‌شود

یک دنیا لبخند است که خشک میشود و…

حالا فکر کنید ۴سال و نیم از عزیزت بی خبر باشی، ۴فرزند را به تنهایی و با تمام سختی ها و نامردی‌ها بزرگ کنی،آن وقت امروز خبر بازگشت هستی ات را با همه مردم، در خبرگزاری ها ببینی و بشنوی

این رسمش نیست

این انصاف نیست که به یک  منتظر، این طور خبر بدهند

یادم هست از همان زمان دفاع مقدس هم میگفتند آرام آرام خبر می‌دهند، اول به صاحب عزا می‌گویند، آماده اش می‌کنند

نه اینکه همه بشنوند، بعد تو…

نه اینکه حتی یک شب  معراج شهدا را هم کنار عزیزت نباشی

نه اینکه او را در  حرم امام رضا(ع)  طواف بدهند و تو نباشی

خدا را شکر که برگشتید محمدآقا

اما دل محبوبه خانم و بچه‌ها خون است

حالشان خوش نیست

مثل همیشه  سکوت کرده اند و آبروداری می‌کنند

ولی بازگشت شما را این طور نمیخواستند

شاید خواست خودتان بوده،شاید هم بی سلیقگی و کج سلیقگی آقایان

اما این شهدا هر کدامشان قابلیت این را داشتند که یک مملکت را برای مدتی زنده کنند،ما به  حیات بخشی های شهدا محتاجیم

حق خانواده هایشان بود که بگویند کی و چطور مراسم بگیرند

حالا یکجا ۷شهید عزیز را با هم بی سروصدا تشییع کنید،تمام شود برود؟!

خب اینها که ۴سال و نیم نبودند،چند وقت  صبر میکردید این  کرونا ی لعنتی تمام میشد،برای یک به یک شان مراسم میگرفتیم،لااقل برای دل خودمان

بلکه به عطر پاک شهدا، دلهای مرده مان بیدار می‌شد

قبول کنید که خوب عمل نکردید

هم دل خانواده شهدا را شکستید

هم ما را از فیض حضور در  تشییع پیکرهای پاک شهدا محروم کردید

آقا محمد بلباسی، سایر برادران شهید،به آغوش میهن عزیزتان خوش آمدید

سرافرازمان کردید شیران خفته در خاک  خان طومان

پ ن:

خواهر جان ببخشید که نتوانستم سکوت کنم، شما خانواده شهیدید، فرق دارد، من اما نمی‌توانستم‌.

البته این را هم بگویم که دلتان نمی‌خواهد برخی آقایان که تا الان معلوم نبود کجا هستند و حالا پیدایشان شده که با شهید عکس یادگاری بگیرند و بروند،در تشییع بیایند!



منبع خبر

محمدآقا! برگشتید اما دل محبوبه‌خانم خون است بیشتر بخوانید »

لحظه اعلام خبر بازگشت پیکر مطهر «شهید رادمهر» به خانواده‌اش +عکس

لحظه اعلام خبر بازگشت پیکر مطهر «شهید رادمهر» به خانواده‌اش +عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، خبر بازگشت پیکر مهطر «شهید مدافع حرم محمود رادمهر» از شهدای کربلای خان طومان لحظاتی پیش، توسط فرمانده سپاه کربلا به خانواده معزز این شهید والامقام اعلام شد.

سرهنگ پاسدار سیاوش مسلمی فرمانده سپاه کربلا به همراه سردار رستمیان فرمانده سابق لشکر عملیاتی 25 کربلا، سردار برسلانی فرمانده لشکر عملیاتی 25 کربلا و همچنین سرهنگ شریفی فرمانده سپاه شهرستان ساری با حضور در منزل مادر شهید مدافع حرم محمود رادمهر، خبر بازگشت پیکر مطهر این شهید عزیز را اعلام کرد.

 لحظه اعلام خبر بازگشت پیکر مطهر شهید مدافع حرم شهید محمود رادمهر به خانواده اش + عکس

لحظه اعلام خبر بازگشت پیکر مطهر «شهید مدافع حرم محمود رادمهر» به خانواده اش + عکس

برپایه این خبر،  سپاه کربلا مازندران عصر دیروز  با صدور اطلاعیه ای خبر بازگشت پیکر مطهر چهار شهید مدافع حرم ، رضا حاجی زاده، علی عابدینی، محمد بلباسی و حسن رجایی فر، را اعلام کرد که ساعتی پیش  طبق آزمایش DNA در مرکز ژنتیک سپاه، پیکر مطهر شهید مدافع حرم محمود رادمهر هم شناسایی شد.

 گفتنی است ، پیکر مطهر این شهدای والامقام پس از قریب به 5 سال به وطن بازگشتند تا  مازندران در ایام رحلت رسول خدا و نیز شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) و امام رضا( علیه السلام) با در آغوش کشیدن فرزندان غیور خویش دوباره به رنگ و بوی کربلا معطر شود.



منبع خبر

لحظه اعلام خبر بازگشت پیکر مطهر «شهید رادمهر» به خانواده‌اش +عکس بیشتر بخوانید »

بازگشت پیکر شهید حسن رجایی‌فر در روز تولد پسرش/ پدر به خانه جدید ما هم می‌آید

بازگشت پیکر شهید حسن رجایی‌فر در روز تولد پسرش/ پدر به خانه جدید ما هم می‌آید


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حماسه‌سازان خان‌طومان حلب در فروردین و اردیبهشت ۹۵، در نبردی کم‌نظیر بر دشمنان اهل بیت (ع) تاختند تا بار دیگر عاشورا به‌نفع آنان رقم نخورد.

شهیدان جانفشانی‌ها کردند تا ما مصباح‌الهدی را با دقت ببینیم، در نبرد یک ماهه مدافعان حرم وحریم اهل بیت (ع) در جبهه خان طومان ۹۵، بیشترین تلفات و خسارات به دشمنان وارد شد تا بار دیگر بر علیه اسلام ناب محمدی (ص) رجزخوانی نکنند. 

حال پس از چهار سال فراق و دوری از پیکرهای به‌جا مانده در کربلای خان طومان، ابدان مطهر شهیدان؛ حسن رجایی‌فر فرمانده مهندسی رزمی، محمد بلباسی، معاون و مسؤول پشتیبانی گردان حمزه، علی عابدینی، فرمانده غیور گروهان تکاوری، رضا حاجی‌زاده، شیرمرد، تک تیرانداز و فرمانده دسته تکاوری گردان یاسر، حجت الاسلام مجید سلمانیان مسوول فرهنگی یگان درخان طومان رجعت کردند تا دل‌های ما را صفا و جلا دهند. 

 فرمانده دیگر خان‌طومانی ما آقا رحیم، جامانده تا همچنان در انتظار آنان باشیم، پیکر شهید محمود رادمهر هم کمی بعد از تفحص پیکر یارانش شناسایی شد، همه ما مدیون شهدا و خانواده معزز شهیدان بوده و هستیم.

پس از انتشار خبر بازگشت پیکر این پنج شهید مازندرانی، در خبرگزاری فارس بر آن شدیم تا مصاحبه‌ای با خانواده این شهدا ترتیب داده و بتوانیم دلگویه‌هایشان را به گوش مردمی که جانشان را مدیون خون شهدا می‌دانند برسانیم.

 شهید مدافع حرم حسن رجایی‌فر در چهارم تیر ماه ۱۳۵۴ در یکی از روستاهای خوش آب و هوای کامی‌کلا از توابع بندپی‌غربی، شهر خشرودپی از شهرستان بابل متولد شد.

دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌اش را در همان روستا و منطقه تا سطح دیپلم به پایان رساند و از آنجایی که به کارهای الکتریکی و برق علاقه داشت، مهارت خاصی در این زمینه کسب کرد.

رجایی فر در امتداد خدمت مقدس سربازی، به سربازی دائمی نظام در آمد و در سال ۱۳۸۷ به عضویت پاسداری در سپاه درآمد، برای ارشد ثبت‌نام و در سال‌های ۹۲ تا ۹۳ در رشته مدیریت استراتژیک این رشته را به پایان رساند.

 هر زمان و مکان مأموریتی بود با جان و دل می‌پذیرفت و کارش را فقط برای رضای خدا انجام می داد و در دی ماه ۱۳۹۴ بود که برای اولین بار به ماموریت رزمی حقیقی یعنی پیکار با دشمنان زبون و کافران حربی، دشمنان اسلام و به‌خصوص شیعه در کشور سوریه رفت. 

پس از ۲۰ روز مبارزه از ناحیه کتف مجروح شد و برای معالجه و درمان به ایران بازگشت، ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ موعد دوم ماموریتش بود، پس از رزم سنگین ۲۲ روزه در مناطق عملیاتی حلب، خان‌طومان و دیگر مناطق عملیاتی سوریه مشغول رزم بود که در روز پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت در عملیات ناجوانمردانه دشمن کافر، به همراه ۱۴ لاله خونین بال استان همیشه لاله خیز مازندران در منطقه خان طومان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

حال که بیش از چهار سال از خداحافظی این شهید با سه فرزندش می‌گذرد، خبر پیدا شدن پیکرش آخرین خبر از پدر است که به دست‌شان رسید.

مهدیه رجایی‌فر تنها دختر این شهید مدافع حرم، در گفت‌وگو با فارس از حس و حال مادرش می‌گوید؛ مادرم حال و روز خوبی ندارد، می‌توان گفت در شوک فرورفته، حال عجیبی دارد، شاید می‌توان گفت این دیدار پایان چشم انتظاری است ولی…  

وی ادامه می‌دهد؛ ۱۳ سال داشتم که پدرم از جلوی درب خانه به مقصد سوریه حرکت کرد، امید به بازگشتش تمام وجود مرا که دختر بابا بودم فرا گرفته بود، تا اینکه خبر شهادتش را شنیدیم، با خودم گفتم بابای مهربونم روزی برگرد که من جرات روبرو شدن با پیکر بی‌جانت را داشته باشم..

رجایی‌فر با بغض، بیان می‌کند؛ برادر کوچکم امیر سجاد ۶ ماهش بود، در آغوش مادرم بود که پدر با ما خداحافظی کرد، بعد از اینکه به سخن آمد بارها سراغ بابا را گرفت، به او گفتیم بابا رفته پیش خدا! گاهی با خدا قهر می‌کند می‌گوید چرا بابای مرا بردی پیش خودت!

دختر این  شهید مدافع حرم، عنوان می‌کند؛ خبر بازگشت پیکر پدرمان را به امیرسجاد ندادیم، ولی جالب است بدانید که بابای امیر سجاد در روز تولد پسرش برمی‌گردد….

وی می‌گوید؛ آقا محمد ۲۱ ساله خوشحال است از اینکه پدر از سفر برمی‌گردد، همه خوشحالیم از اینکه کل مردم از چشم انتظاری پیکر شهدا خلاص می‌شوند، فقط نمی‌دانیم پیکر بابا را ببینیم دلتنگی بیشتر خواهد شد یا کمتر! آن هم در این شرایط… 

رجایی‌فر به خوشحالی مادر اشاره کرده و ادامه می‌دهد؛ مادرم به‌خاطر امیر سجاد خوشحال است و می‌گوید در این مدت به خانه جدید آمدیم جای خالی پدرتان حس می‌شود، حال به خانه جدید می‌آید … باید به استقبالش برویم.

دختر شهید رجایی فر، یادآور می‌شود؛ در این حس و حال بیشترین چیزی را در ذهنم تداعی کرده و خودم را برایش آماده می‌کنم این است که چطور با پیکر پدر روبرو می‌شوم، رقیه سه ساله سر بریده پدرش را دید ولی من احساس می‌کنم نمی‌توانم رقیه زمانه باشم، از خدا می‌خواهم صبرم را بیشتر کند.

وی می‌گوید؛ راستش دلم نمی‌خواست خبر تفحص پیکر بابا صحت داشته باشد، دلتنگ‌تر شدم، ولی امیدوارم شهدا کمک کنند  شافی ما باشند دست ما را در این دنیایی که عدالتی در آن نمی‌بینیم بگیرند تا به کج نرویم.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق؛ ﭘﯿﮑﺮ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻭﺍﻻﻣﻘﺎﻡ ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ‏( ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ‏) ﺑﺮﺍﯼ ﻃﻮﺍﻑ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ‏( ﻉ ‏) ﻋﺎﺯﻡ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﻘﺪﺱ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻃﻮﺍﻑ ﺑﺮ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﻘﺪﺱ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺸﺘﻢ ﺗﻮﺳﻂ ﺧﺎﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﻣﻘﺪﺱ،ﺣﺠﺖ‌ﺍﻻﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﻟﻤﺴﻠﻤﯿﻦ ﻣﺮﻭﯼ ﺗﻮﻟﯿﺖ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﻗﺪﺱ ﺭﺿﻮﯼ ﺑﺮ ﭘﯿﮑﺮﻫﺎﯼ ﻣﻄﻬﺮ ﺷﻬﺪﺍ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺧﻮﺍﻧﺪ.



منبع خبر

بازگشت پیکر شهید حسن رجایی‌فر در روز تولد پسرش/ پدر به خانه جدید ما هم می‌آید بیشتر بخوانید »