مدرسه علوی

کار انقلابی کلاهدوز و یارانش در جلوگیری از سرکوب مردم

کار انقلابی کلاهدوز و یارانش در جلوگیری از سرکوب مردم


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بعد از کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، اعتراض مردم علیه رژیم شاه شدیدتر شد. کارکنان شرکت نفت اعتصاب کردند و جلو صادرات نفت را گرفتند. خیلی از مدرسه‌ها تعطیل شد. دانشگاه تهران، مدرسه ایران، مدرسه علوی و مسجد‌های کوچک و بزرگ، شدند مرکز هماهنگی فعالیت‌های انقلابی.

با نزدیک شدن ماه محرم، زمینه تجمع مردم بیش‌تر می‌شد. ساعت ۹ شب اول محرم، مردم بالای پشت‌بام‌ها رفتند و شعار دادند. صدای مردم که بلند شد، مأموران نظامی توی خیابان‌ها آمدند و بی‌هدف شلیک کردند. روز‌های بعد، دسته‌های عزاداری در خیابان‌ها به راه می‌افتادند و مجالس روضه‌خوانی پرجمعیت تشکیل می‌دادند.

درخواست امام برای تظاهرات در تاسوعا و عاشورا

امام در نوفل‌ لوشاتو بودند و هر روز اخبار ایران را می‌شنیدند. تقریباً هر روز سخنرانی می‌کردند و در صحبت‌هایشان به حوادث روز قبل اشاره می‌کردند. امام در یکی از پیام‌هایشان از مردم خواستند روز تاسوعا و عاشورا تظاهرات را آرام کنند و خواسته‌هایشان را اعلام کنند.

صبح عاشورا دسته‌های عزاداری راه افتاد و آرام، آرام به هم پیوستند و جمعیتی میلیونی را بوجود آوردند. تا ظهر خیابان آیزنهاور (آزادی) تهران پر از جمعیت بود.

ظهر عاشورا مردم در میدان شهیاد (آزادی) ایستادند و یک قطعنامه ۱۷ بندی را خواندند و با تکبیرهایشان آن را تأیید کردند. خبرگزاری‌ها جمعیت مردم را در این راه‌پیمایی سه تا چهار میلیون نفر اعلام کردند.

عملیات گروه نفوذی در گارد جاویدان

«یوسف کلاهدوز» (قائم‌مقام سپاه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که در دفاع مقدس به شهادت رسید) قبلاً خبردار شده بود که رژیم، طرحی برای سرکوب مردم در روز عاشورا دارد. یوسف به این نتیجه رسید که باید برای مقابله با عملیات سرکوب تظاهرکنندگان، نقشه‌ای را که از مدت‌ها قبل روی آن کار می‌کردند، عملی کنند. نقشه، اجرای عملیات گروه نفوذی در گارد جاویدان بود.

به پادگان لویزان خبر دادند که شاه شخصاً به لویزان خواهد آمد و فرمان حمله به مردم را خواهد داد. پادگان در حال آماده‌باش کامل بود.

سال ۵۷ که انقلاب اسلامی شکل‌گرفته بود، سازمان مخفی انقلابی‌های نظامی، طرح ترور شاه و حمله به افسران رده‌بالای ارتش را در دستور کار خود قرار داده بود. مدت‌ها روی این طرح کار شد و امکان ترور شاه را بررسی کردند.

می‌دانستند که لباس‌های شاه ضدگلوله است. طرح ترور را طوری طراحی کردند که حمله از فاصله نزدیک باشد، بعد معلوم شد؛ کلاه شاه نیز از داخل حفاظ ضدگلوله دارد. با توجه به این نکته، احتمال ترور در صورتی بالا بود که از فاصله بسیار نزدیک صورت بگیرد. مدت‌ها از این ماجرا می‌گذشت تا طرح سرکوب مردم در روز عاشورا پیش آمد.

یکی از افرادی که به‌عنوان یک فرد مؤمن و مخالف شاه شناسایی کرده بودند؛ ستوان حسن‌زاده تبریزی بود و با یوسف ارتباط داشت. بعد از این‌که یوسف از طرح سرکوب مردم با خبر شد، با ستوان حسن‌زاده تماس گرفت و عملیات سرکوب مردم در روز عاشورا را در میان گذاشت.

ستوان حسن‌زاده هم با گروهبان دوم اسماعیل سلامت بخش؛ اهل ارومیه تماس گرفت و او را برای اجرای عملیات مقابله با نظامیان سلطنت‌طلب آماده کرد. بعداً فرد سومی هم وارد گروه شد. «جلال‌الدین امیدی عابد» اهل رزن همدان که سرباز اسلحه‌خانه گارد شاهنشاهی بود.

در جلسه‌ای مخفی، یوسف هدف عملیات را تشریح کرد و برنامه‌ای برای به دست آوردن دو مسلسل و یک اسلحه کمری تنظیم کردند. تمرین‌ها شروع شد و گروه آماده بود.

در نهایت کلاهدوز با گروه ستوان حسن‌زاده تماس گرفت و از آن‌ها خواست که روز‌های تاسوعا و عاشورا آماده باشند. یوسف از گروه فاصله گرفت و بیشتر وقت خود را در پادگان بود تا به او مشکوک نشوند. در عین حال، موقعیت داخل پادگان و بهترین زمان عملیات را بررسی می‌کرد و گروه منتظر بود تا یوسف خبرشان کند.

اول گفتند روز تاسوعا، شاه شخصاً به پادگان لویزان خواهد آمد و فرمان حمله را خواهد داد. یوسف هم به ستوان حسن‌زاده خبر داد، اما شاه تا غروب نیامد و گروه فکر کرد برنامه شاه تغییر کرده است. گروه که رفت، شاه آمد. مخفیانه آمد و همان شب دستورش را به فرماندهان داد و رفت.

خبر بعدی این بود که روز عاشورا ازهاری به پادگان لویزان خواهد آمد تا خودش مستقیم عملیات سرکوب را فرماندهی کند. اینجا بود که نقشه ترور افسران گارد شکل گرفت.

سالن غذاخوری پادگان لویزان در زیرزمین بود. موقع ناهار، حدود صد نفر از افسر‌ها در سالن نشسته بودند. یوسف هم میانشان بود و انتظار می‌کشید.

امیدی عابد و سلامت‌بخش از راه رسیدند. نگهبان بالا را با چاقو زدند و از پله‌ها پایین رفتند. امیدی عابد در درب شمالی ایستاد و سلامت بخش در درب جنوبی. با صدای بلند خبردار دادند. افسر‌ها خیال کردند؛ ازهاری آمده است. همه بلند شدند.

امیدی عابد فریاد زد: خدا، قرآن، خمینی و آتش کرد. سلامت بخش هم از جنوب، سالن افسر‌ها را به رگبار بست.

یوسف زیر میز رفت. بغل‌دستی‌اش را دید که با شکم پاره شده روی زمین افتاد. عده زیادی کشته شدند. یوسف خودش را به پنجره رساند و از سالن بیرون رفت. در محوطه سوار یکی از تانک‌ها شد و روشن کرد و مانور داد.

امیدی عابد و سلامت‎بخش از پله‌ها بالا رفتند تا به محوطه برسند. سرگرد «کیومرث رجبیان» که صدای تیراندازی را شنیده بود و زیر پله‌ها پنهان‌شده بود، با اسلحه کمری‌اش به امیدی عابد شلیک کرد و او را انداخت. بالای سرش رفت و فریاد زد، اسم همدستش را بگوید. امید عابدی چیزی نگفت و رجبیان او را با شلیک بعدی‌اش به شهادت رساند.

سلامت‌بخش به‌ طرف هلی کوپتری رفت که برای عملیات کشتار مردم آماده کرده بودند. یکی از افسر‌ها او را هم با تیر زد و او هم شهید شد.

مقاومت حسن‌زاده زیر شکنجه ساواک

ستوان حسن‌زاده را که همراه بچه‌ها بود، دستگیر کردند و به ضداطلاعات ساواک تحویل دادند. ساواک شکنجه حسن‌زاده را شروع کرد و از او اسامی گروه را می‌خواست. یک چشم حسن‌زاده را نابینا کردند و یک دستش را شکستند، اما حسن‌زاده چیزی نگفت. عاقبت او را محاکمه صحرایی و بعد اعدام کردند.

حسن‌زاده در یادداشتی که به‌ عنوان وصیتنامه به یکی از زندانیان داده بود؛ اینطور نوشته بود: شکنجه‌گران شاه می‌خواهند اسامی افراد عملیات را لو بدهم، ولی من نام احدی را نبردم.

در این عملیات بیش از ۷۰ نفر از افسران و درجه‌داران گارد کشته شدند. حادثه لویزان ضربه سختی به رژیم شاه زد. خبر را یوسف به بیرون درز داد و روزنامه‌ها چاپ کردند. خبر که پخش شد، باعث شد عملیات سرکوب منتفی شود. گارد شاهنشاهی آخرین امید شاه بود و نفوذ انقلابی‌ها به گارد، شاه را ناامید کرده بود.

همان روز عاشورا، شاه و ازهاری سوار یک هلی کوپتر شدند و از خیابان‌های تهران بازدید کردند. شاه برای اولین بار مردمی را که در خیابان‌ها شعار می‌دادند، با چشم‌های خود دید و به فکر فرو رفت.

روز بعد امام سخنرانی کردند و در سخنرانی‌شان از مردم تشکر کردند و فرمودند: «این راهپیمایی، یک رفراندوم عمومی بود که نظر مردم را اعلام کرد.»

منبع

کلاهدوز، حامد، مژه‌های سوخته، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم، ۱۳۹۴، صفحات ۶۸، ۶۹،۷۰،۷۱،۷۲.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کار انقلابی کلاهدوز و یارانش در جلوگیری از سرکوب مردم بیشتر بخوانید »

فجر ۴۲

فجر ۴۲| محافظی که برای نجات امام، او را در آغوش گرفت و دوید


حوزه جامعه خبرگزاری فارس ـ سودابه رنجبر:نشستن پای صحبت‌های «حمیدرضا نقاشیان» تمامی ندارد. او می‌تواند ساعت‌ها درباره ابعاد شخصیتی امام، شرایط سیاسی قبل و بعد از انقلاب. شناسایی گروه‌ها و احزاب سیاسی سال‌های مبارزه قبل از ۵۷ و… صحبت کند. به‌خصوص وقتی متوجه می‌شوم که سال‌هاست اتفاقات روزانه را یادداشت‌برداری می‌کند تازه می‌فهمم که چه حافظه‌ای دارد؛ حافظه‌ای متکی به دلیل و مدرک. نقاشیان چه آن زمان که سه ماه مداوم محافظ شخصی بیت امام بوده و چه حالا که شاهد اتفاقات سیاسی روز است تحلیل‌گر تأثیر گزاری است. در سال ۵۷ حمیدرضا نقاشیان فقط ۲۴ ساله بود؛ اما همان موقع هم مثل یک مرد جاافتاده همه مسئولیت حفاظت از امام را بر عهده گرفت طوری که اگر عکس‌های آن دوره امام را ازنظر بگذرانید حمیدرضا نقاشیان را می‌بینید که همچون چریکی ورزیده با توانایی در مهارت‌های رزمی همه‌جا کنار امام حضور دارد.

او با درایت و بلوغ چندبعدی خود چه در فهم ریزه‌کاری‌های سیاسی و اجتماعی و چه در علوم و فنون اطلاعاتی و مراقبت و با شناختی عمیق از شرایط و جریان‌ها خیال همه را از بابت محافظت از امام راحت کرده بود. آن‌هم در شرایطی که هنوز حکومت شاهنشاهی برقرار بود. بااینکه شرایط آن روزها سخت و اضطراب‌آور بود؛ اما بازهم نقاشیان از آن روزها خاطرات جذاب و شیرینی روایت می‌کند.

نقاشیان بعد از شهادت استاد مطهری و بنا به درخواست حضرت امام وارد مأموریت جدیدی می‌شود و گروه فرقان را شناسایی و متلاشی می‌کند. او با شروع جنگ در سال‌های دفاع مقدس، نقش مهمی در موفقیت‌های جبهه و جنگ با عبور از صد تحریم‌های سخت، تهیه ملزومات موردنیاز جنگ در سال‌های دفاع مقدس بر عهده می‌گیرد. کوتاه‌مدت در وزارت اطلاعات قصد خدمت می‌کند و سپس مأموریت‌هایی مهم‌تر را در وزارت کشور به عهده می‌گیرد و با جدایی از کارهای دولتی و برای جدا نشدن از محور مقاومت و انقلاب وارد حوزه فرهنگ شده و از سال ۱۳۶۶ تاکنون در بخش خصوصی در سمت‌های متفاوت مدیریت در مؤسساتی مانند موسسه مطالعاتی صاحب‌الزمانی و موسسه هنر و ادبیات پارسی و موسسه سخن‌گستر با انتشار روزنامه‌های ایران‌نیوز و صبح اقتصاد فعال است.

 با او همراه می‌شویم و سعی می‌کنیم تنها در خصوص شرایط محافظت از امام و همچنین بخشی از شخصیت شناسی امام از او سؤال کنیم.

**شما محافظ امام بودید چطور مسئولیت حفاظت از امام را بر عهده گرفتید؟

 خیلی قبل از پیروزی انقلاب فعالیت‌های سیاسی، نظامی و فرهنگی علیه حکومت شاهنشاهی داشتم و با جمعی از دوستان رساله حضرت امام (ره) را جمع‌آوری، چاپ و توزیع می‌کردیم. در سال ۵۵ که مجموعه “فجر ” تأسیس شد با اعضای این گروه شروع به همکاری کردم. توسط مرحوم عباسعلی ناطق نوری به شهید «بروجردی» معرفی شدم و به مجموعه «صف» که گروهی توحیدی بود پیوستم. از سال ۵۶ با آن‌ها همکاری کردم.

حضرت امام که از پاریس به تهران آمدند با توصیه شهید دکتر بهشتی مجموعه «توحیدی صف»، مسئولیت حفاظت حضرت امام (ره) را به عهده گرفت و من هم توفیق یافته محافظت از اقامت گاه و شخص حضرت امام را به عهده گرفتم.

**چرا شما به‌عنوان محافظ شخصی امام انتخاب شدید؟

اول اینکه توفیقی بود که نصیب من شد و دیگر اینکه آموزش‌دیده دوره‌های رزمی بودم. پیش‌ازاین هم در بخشی از عملیات لجستیکی توانایی خودم را با عزیزان ثابت کرده بودم. بازهم فکر می‌کنم فقط خواست خداوند بود که من محافظ امام باشم.

البته گروه صف در بخش‌های دیگری از ورود امام تیم حفاظت ایشان بودند؛ اما من همراه با دو سه نفر از صفی‌ها، چند روز قبل از رسیدن امام به ایران در مدرسه رفاه مستقر شدیم تا اقامتگاه امام که از پیش تعیین‌شده بود را زیر نظر داشته باشیم. برای همین نه به فرودگاه رفتم و نه به بهشت‌زهرا. چشم‌به‌راه امام بودیم که پس از اتمام برنامه در بهشت‌زهرا (س) به مدرسه رفاه برسند.

**گویا امام وقتی در بهشت‌زهرا سوار هلیکوپتر می‌شوند تا به اقامتگاه بیایند با ساعت‌ها تأخیر به مدرسه رفاه می‌رسند و تیم حفاظت و اطرافیان امام نگران ایشان می‌شوند. این در حالی بوده که هیچ‌کسی از ایشان خبر نداشته است؟

بله همین‌طور است. جناب شیخ «علی‌اکبر ناطق نوری» پیکان آبی‌رنگی داشتند و خود را در ازدحام استقبال از امام نزدیک بیمارستان هزار تخت خوابی در محدوده ستارخان فعلی تاج سابق پارک می‌کنند و زمانی که هلیکوپتر از بهشت‌زهرا بلند می‌شود. هماهنگ می‌کنند که هلیکوپتر هوانیروز در محوطه بیمارستان هزار تختخوابی فرود بیاید. کادر درمان و بیمارستان از این اتفاق بی‌خبر بوده طوری که کادر درمان تصور می‌کنند چه بیمار بدحالی است که با هلیکوپتر وارد محوطه بیمارستان شده است. امام مورد استقبال اهالی بیمارستان قرار می‌گیرد و حتی ناطق نوری امام را چنددقیقه‌ای با کادر درمان تنها می‌گذارد و می‌رود ماشین شخصی‌اش را بیاورد. هرچند با همه این شرایط امام به محل اقامتگاه نمی‌آید و همراه با ناطق نوری می‌روند که به یکی از اقوامشان در جاده قدیم شمیران سری بزنند. تصور کنید ناطق نوری همراه با امام در خیابان‌های شلوغ و ناامن تهران حرکت می‌کنند ۴ تا ۵ ساعت دلهره عجیبی گرفته بودیم. هیچ‌کسی از امام خبر نداشت و هوا تاریک شده بود. که به‌یک‌باره در مدرسه رفاه باز شد. ناطق نوری همراه امام از آن سمت خیابان به سمت مدرسه رفاه می‌آمد. ما از همان ابتدا دست خدا را در حفاظت از امام می‌دیدیم.

تهران نماز خانه مدرسه علوی ۲۷ بهمن ۵۷

**شما در اضطراب‌آورترین شرایط «شب اولی که امام به مدرسه رفاه آمد» محافظ امام بودید و در سخت‌ترین شرایط و دقایق این وظیفه را بر عهده گرفتید چراکه هنوز نه دولت موقت تشکیل‌شده بود و همچنین نخست‌وزیر بختیار در دولت شاهنشاهی سرکار بود. از حال و هوای شب اول ورود امام به ایران در مدرسه رفاه بگویید.

لحظه‌ای که ایشان وارد اقامتگاه مدرسه رفاه شدند هوا تاریک شده بود و همان‌طور که گفتم بسیار مضطرب شده بودیم به‌محض دیدار امام پیشانی و شانه‌های امام را بوسیدم و همان‌طور که دو دست ایشان را به نشانه محبت در دستانم گرفته بودم. گفتم: «آقا میشه چندجمله‌ای برای بچه‌ها صحبت کنید؟ خیلی دل‌نگران شما بودیم.» امام با لبخند لطیف و نگاه پدرانه‌ای گفتند: «مانعی ندارد کجا بنشینیم؟» صندلی را گذاشتیم داخل پاگرد پله و امام ۱۰ دقیقه‌ای برای بچه‌ها صحبت کردند. همان چند جمله زندگی و خط مشی خیلی از بچه‌ها را تغییر داد. تا آنجا که یادم می‌آید امام در همان چند دقیقه توضیح دادند: آنچه دارد پیش می‌آید خواست خداست، فضایی که دارد مهیا می‌شود فضایی است برای بیداری مسلمان‌ها و شما بدانید که ما در این راه چه پیروز شویم و چه از بین برویم یکی از دو خیر یا “احدی الحسنیین ” است که داریم انجام می‌دهیم.

 **بیشتر محافظان اقامتگاه امام جزء چه گروهی بودند؟

فقط چند نفرمان جزو «توحیدی صف» بودیم و بیش از ۶۰ نفر که از قبل مدرسه رفاه را در محله و پشت‌بام و ساختمان‌های هم‌جوار حفاظت می‌کردند گروهی تقریباً جداشده از مجاهدین خلق بودند. نام خود را جنبش مجاهدین گذاشته بودند. البته از مشی غیرمسلحانه مجاهدین که به توصیه شهید بهشتی حفاظت از اقامتگاه امام را برعهده‌گرفته بودند و انشعابی گروه «لطف‌الله میثمی» تلقی می‌شدند. البته درباره این تصمیم می‌توان گفت که این انتخاب خالصانه بود. و به اعتبار بلوغ و تمهیدات آینده‌نگرانه شهید بهشتی انجام پذیرفته بود.

 شهید بهشتی برای اینکه این بچه‌ها را از مجاهدین خلق (منافقین) جدا کنند این تصمیم را گرفته بودند. مرحوم شاه‌آبادی، مرحوم مطهری و منتظری نسبت به این کار معترض بودند به همین دلیل حفاظت از مرکزیت اقامت گاه و جان امام (ره) را به مجموعه “صف ” سپرده شد.

 امام ساعت ۷ صبح فردای همان شب به مدرسه علوی منتقل شد. هرچند همان سخنرانی تأثیر بسیار مثبتی روی همان گروه انشعابی گذاشت که بازهم توضیحاتش مفصل است.

 

امام در عراق  در جمع روحانیون  که به دیدار او آمدند

**شما قبل از اینکه امام را در مدرسه رفاه ملاقات کنید، ایشان را از نزدیک دیده بودید؟

 بله حدود سال ۵۶ بخشی از گروه مبارزه انقلابی ما لو رفته بود و افراد گروه تحت تعقیب بودند من از طریق بندر گناوه به عراق رفتم و آنجا در نجف مستقر شدم. می‌دانستم که امام ساعت ۹ هر شب به زیارت بارگاه حضرت علی (ع) می‌رود. چندین بار ایشان را از دور ملاقات کردم. ممکن بود توسط نیروهای ساواک شناسایی شوم و به همین خاطر خیلی مراقب بودم. بارگاه حضرت علی (ع) پاتوق من شده بود و از دور امام خمینی (ره) را نیز زیارت می‌کردم. آن موقع یک جوان ۲۳ ساله بودم. خیالم که راحت‌تر شد توسط پیشکار امام «نصرالله خلخالی» وقت ملاقاتی را هماهنگ کردم و دومرتبه به دیدار امام رفتم و به‌صورت خصوصی با امام صحبت کردم. علاوه بر سؤال‌های خودم سؤال‌های دوستانی که در مبارزه بودند را نیز می‌پرسیدم و به اطلاع آن‌ها می‌رساندم. همان موقع اولین ملاقات من با امام بود به‌محض اینکه وارد مدرسه رفاه شدند من را شناختند و ارتباط مثبتی بین ایشان و حقیر به اعتباری دل‌ها به هم گره خورد و رابطه‌ای دلی برقرار شد.

 

**بعدازاینکه امام وارد مدرسه شدند و سخنرانی چنددقیقه‌ای انجام شد چطور شرایط استراحت امام را مهیا کردید؟

 با توجه به شرایط مراقبت از امام، در همان اتاقی که ایشان غذا خوردند در همان اتاق هم باید استراحت می‌کردند که تسلط ما برای محافظت از ایشان زیاد باشد. یکی از کلاس‌ها را فرش کرده بودیم دو متکا و یک جفت پشتی و تشک و لحاف گذاشته بودیم و در همان اتاق هم‌سفره شام را انداختیم.

 **چه غذایی برای شام امام تهیه‌شده بود؟ آیا شما هم در هنگام شام خوردن کنار امام بودید؟

 می‌دانستم امام شب‌ها غذای ساده و کم‌حجم می‌خورند. قبلاً در عراق دومرتبه‌ای که خدمت ایشان رسیده بودم متوجه شده بودم. شام آن شب کمی «نخود آب» بود با مقداری ماست. آبدارخانه کوچکی در طبقه دوم مدرسه رفاه بود غذا را که فرزند مرحوم شفیق آوردند به‌دوراز چشم امام خودم کمی از آن چشیدم طوری که امام متوجه نشود تا از سلامت غذا مطمئن شوم و بعد برای امام در ظرفی که داشتیم کشیدم و همین‌طور برای خودم. آن شب احمد آقا به دلیل شلوغی و ازدحام به مدرسه رفاه نرسیده بود و من برای شام کنار امام ماندم طوری که سر سفره با امام نشستم. چندجمله‌ای امام سر سفره صحبت کردند مثل‌اینکه خسته شدید! من هم جواب دادم: نه به‌اندازه شما.

**سخت نبود کنار امام غذا خوردن؟

 راستش سخت بود؛ اما من با همه وجودم می‌خواستم از امام مراقبت کنم. چون ایشان سر سفره تنها بود ترجیح دادم که بنشینم. برای خودم بسیار باورنکردنی بود. من اهل مبارزه بودم و جسارت انقلابی داشتم. رعایت ادب را می‌کردم و درعین‌حال سعی می‌کردم کارم را دقیق انجام دهم الآن که خودم عکس‌های جوانی را همراه امام می‌بینم متوجه می‌شوم چقدر روی کارم حساس و جدی بودم. شما در هیچ عکسی لبخند من را نمی‌بینید.

 **تابه‌حال به این فکر کرده‌اید که چرا شما به‌عنوان محافظ شخصی امام در بدو ورودشان انتخاب شدید؟

 راستش من از ۱۸ سالگی مبارز انقلابی علیه حکومت شاهنشاهی بوده‌ام و البته اهل مطالعه. از سال ۱۳۵۰ مطالعه عمیقی درباره شخص امام داشتم و می‌خواستم مسیر ایشان را پیدا کنم. دائماً امام را دنبال می‌کردم و تلاش می‌کردم هر چه بیشتر تفکر، شخصیت امام را بشناسم. اگر خداوند به من توفیق داد تا کنار ایشان بمانم برای این بود که در دعاهایم ازخداخواسته بودم که در کنار امام قرار بگیرم. من معتقدم محافظ شخصی شدن امام درواقع استجابت دعاهایم بود.

 **محافظت از امام برای شما مسئولیت بسیار سنگینی بود با توجه به اینکه هنوز حکومتی برقرار نشده بود و حتی هر آن احتمال حمله به اقامتگاه امام از طرف گارد شاهنشاهی و فرمانداری و … می‌رفت.

 بله دقیقاً همین‌طور بود من بارها دست خداوند را در محافظت از امام دیدم. من و امثال من فقط وسیله بودیم. خوب یادم هست بعد از چند روزی که در تهران بودیم. امام به سمت قم عزیمت کردند. جمعی از مراجع عظام مستقر در شهر قم از امام دعوت کردند که در مسجد امام حسن عسگریِ ایشان را ملاقات کنند یعنی در مسیر ورود به قم به استقبال حضرت امام آمده بودند. با پیکان سبزرنگ آقای توکلی روانه قم شدیم دریکی از خیابان‌های قم ازدحام مردم برای استقبال از امام به‌قدری بود که ماشین حامل امام قادر به حرکت نبود که هیچ، ماشین در همان ازدحام موتورش سوخت. بلافاصله از ماشین پیاده شدم و از آمبولانس برای انتقال امام استفاده کردیم.

مسیر بسیار شلوغ بود نزدیک مسجد امام حسن عسگریِ رسیدیم جایی که مراجع ثلاث حضرت آیت‌الله‌العظمی مرعشی نجفی و حضرت آیت‌الله‌العظمی محمدرضا گلپایگانی و حضرت آیت‌الله شریعتمداری می‌خواستند از امام استقبال کنند. آمبولانس نمی‌توانست جلوتر برود از چندنفری که نزدیک‌تر بودند خواهش کردیم طوری بایستند که با دست‌هایشان کوچه درست کنند تا ما بتوانیم امام را به مسجد برسانیم.

فقط ۵ قدم رفته بودیم که هجوم مردم باعث شد نتوانیم حرکت کنیم. یک‌لحظه حس کردم دیگر نمی‌توانیم روی پای خودمان بایستیم عمامه و عبای امام رفته بود. باید تصمیم می‌گرفتم. هرگز نفهمیدم چطور شد که امام را بغل گرفتم و به‌سرعت می‌دویدم وقتی امام را در حیاط مسجد که نسبت به بیرون خلوت‌تر بود روی زمین گذاشتم امام چندثانیه‌ای ایستاد و به من نگاه کرد. خودم هم متعجب بودم که چطور توانسته بودم امام را آن‌طور به بغل بگیرم و بدوم. من بارها دست خدا را در محافظت از امام دیدم.

 **سؤالی که همین لحظه برای من پیش آمد این است با این حس و ارتباط صمیمانه، امام شمارا چطور صدا می‌کردند؟

من وقتی در نجف به خدمت امام رسیدم خودم را با اسم کوچک «حمید» به امام معرفی کردم و امام همیشه من را حمید آقا صدا می‌کرد. ایشان همان‌طور که برای همه مردم ایران پدر بود برای من هم یک پدر بود. من محبت پدرانه ایشان را با همه وجودم حس می‌کردم.

ارتباط و اعتماد امام به من خیلی عمیق شده بود من با همه وجودم حس پدرانه امام را می‌فهمیدم. احمد آقا همیشه در حمام کردن به امام کمک می‌کرد و من تنها غریبه‌ای از خانواده امام بودم که در حمام کردن به امام کمک کردم. گاهی حس می‌کردم نگاه ایشان هم به من نگاه به فرزندشان است امام بسیار باعاطفه و مهربان بودند.

قم ۱۴ اردیبهشت کتابخانه مدرسه فیضیه قم

 

 

امام اهل شوخی هم بودند؟

 بله شوخی‌های لطیفی داشتند. یکی روزی به باغچه آقای اشراقی دامادشان در قم برای دوری از هیاهو و البته تمهیداتی برای خارج بودن از محل اقامت رفتیم و من هم تنها همراه ایشان بودم. وقت نماز ظهر شده بود. سجاده نماز را پهن کردم. روبه‌رویمان در طاقچه قاب عکسی از امام بود. قاب را برداشتم و کمی دورتر بردم و برگشتم. امام با لبخند ملیحی نگاهی به من انداختند و فرمودند عکس را کجا بردید؟ گم میشه!؟ باهم لبخند زدیم امام ازاین‌دست شوخی‌ها می‌کردند و بسیار لطیف بودند.

 **در مدتی که شما محافظ امام بودید گروهای سیاسی احزاب و مردم عادی به دیدار امام می‌آمدند و امام نسبت به مردم عادی تفقد زیادی داشتند می‌توانید نمونه‌هایی که در ذهن و خاطر شما مانده است برایمان بگویید؟

 امام نسبت به مردم عادی بسیار ابراز محبت و علاقه پدرانه داشتند؛ اما محبت و احترامی که به مسن‌ترها داشتند واقعاً برای من شگفتی‌آور بود. طوری که گاهی برای تفقد به این عزیزان مسیرشان را کج می‌کردند و پیش‌قدم برای احوال‌پرسی می‌شدند. خاطره‌ای جالب در این رابطه دارم. به قم رفته بودیم و امام طی جلساتی در مدرسه فیضیه حضور پیدا می‌کردند و در جمع مردم سخنرانی داشتند. انبوه جمعیت مردم برای دیدار امام به مدرسه فیضیه می‌آمدند. خودم رانندگی می‌کردم تا امام را به مدرسه برسانم. از پشت مدرسه می‌آمدیم طوری که جمعیت کمتری با امام روبه‌رو شوند. ترمز کردم پایین آمدم و در پشتی مدرسه را باز کردم. امام پیاده شدند و من بازهم پشت فرمان نشستم تا ماشین را پارک کنم در این حین که امام داشت وارد مدرسه می‌شد پیرمردی از دور امام را دید سیمای روستایی داشت و کلاه نمدی بر سرش بود. من وقتی متوجه شدم که دیدم امام به‌سرعت به سمت پیرمرد می‌رود به‌سرعت از ماشین پیاده شدم و به سمت امام دویدم. دیدم که ایشان دست پیرمرد را گرفته او را از زمین بلند می‌کند و هم‌زمان سر پیرمرد را نوازش می‌کند گویا پیرمرد به‌محض دیدن امام به سمت ایشان دویده و در مسیر بر زمین افتاده است. این صحنه هیچ‌وقت از جلوی چشم من پاک نمی‌شود.

قم اسفند ماه ۵۷ احتمالا ۲۱ اسفند باشه مدرسه حکیم نظامی دیدار با مردم قم

**مدتی که کنار امام بودید چه ویژگی از امام بیشتر در ذهن شما مانده است و برای شما جالب بود؟

 آرامش ایشان. هیچ‌وقت آدم احساس نمی‌کرد خبری امام را برانگیخته و او را به هم بریزد. من در خیلی از جلسات حضور داشتم. می‌دیدم تا اتفاقی می‌افتاد، بعضی از آقایان از جای خود بلند می‌شدند، بعضی راه می‌رفتند، بعضی نماز و بعضی استغفار می‌کردند و حتی بعضی هم عصبی می‌شدند امام در هر شرایطی آرام بود. انگار همه کارها را به دست قدرت بزرگ‌تری سپرده بودند. آرامش از چهره‌شان محو نمی‌شد.

**برای خود شما اتفاقی افتاد در مراوده با امام که متوجه آرام بودن ایشان شوید؟

 تا جایی که یادم هست یک‌بار برای سخنرانی به مسجد حکیم نظامی قم رفته بودیم خواستیم از یک‌دری وارد شویم که شلوغی کمتری داشته باشد؛ اما متأسفانه جمعیت زیادی وارد شدند و با در ورودی آهنی سنگینی مواجه شدیم. دست من بین در آهنی ماند و همان لحظه دستم شکست. امام باید در سیل جمعیت خودشان را به محل سخنرانی می‌رساندند؛ اما آرام و صبور ایستادند از جیبشان دستمالی را درآوردند و منتظر ماندند تا من دستم را ببندم. خیالشان که راحت شد باهم راه افتادیم.

**شما چه مدت محافظ شخصی امام بودید؟

 از ۱۲ بهمن سال ۵۷ روزی که امام وارد ایران شد تا ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ به مدت سه ماه مستقیم در خدمت امام بودم.

 **چطور شد که  ۱۵ اردیبهشت ۵۸ دیگر محافظ امام نبودید؟

برای انجام کار دیگری از امام مأموریت گرفتم. بعد از شهادت استاد مطهری که گروه فرقان وی را به شهادت رسانده بود جریان گروه فرقان را برای امام نقل کردم و به توصیه ایشان تصمیم گرفتم برای شناسایی این گروه وارد عمل شوم. این در شرایطی بود که من این گروه را خوب می‌شناختم و می‌دانستم گروه فرقان نسبت به شهید مطهری چه کینه‌ای دارد.

 دو روز بعد از شهادت استاد مطهری در مدرسه فیضیه مراسمی بود آقای هاشمی رفسنجانی که جریان فرقان را نمی‌شناخت موضوع ترور را به حزب توده نسبت داد من در همان زمان که سخنرانی انجام می‌شد در گوش حضرت امام گفتم: این جریان مربوط است به گروه فرقان که مذهبی هستند. حضرت امام سرشان را بالا کردند رو به من و فرمودند: مگر تو این‌ها را می‌شناسی؟ گفتم: بله، شهید مطهری هم خوب این‌ها را می‌شناختند. در جلسه‌ای به امام توضیح دادم که گروه فرقان چه کسانی هستند و چه‌کارهایی می‌کردند؟ دیدگاهشان چیست؟ توضیح دادم که انحراف و اشتباه آن‌ها کجا بوده؟ چگونه شهید مطهری با آن‌ها برخورد کرد؟ نهایتاً از چه زمانی بغض و کینه مطهری را پیدا کردند؟

امام فرمودند: شما که این‌ها را می‌شناسید، بروید و این موضوع را جمع کنید.

۱۸ بهمن بعد نماز و ناهار مدرسه علوی خیابان ایران

**شما به‌عنوان محافظ شخصی امام و فردی که امام به او خیلی اعتماد داشتند شخصیت امام را چطور می‌توانید تعریف کنید؟

سخن گفتن از شخصیت امام کار بسیار بسیار دشواری است. هر از یک ما که به امام نگاه می‌کنیم با بلوغ و شعور خودمان ایشان را درک می‌کنیم. او شخصیت چندبعدی دارد شخصیت سیاسی، شخصیت معنوی، شخصیتی معلم گونه و پدرانه و حتی شخصیت رندانه دارد. او با نگاه دقیق دوردست را می‌بیند. بسترسازی که برای تحقق انقلاب دارد بسیار دقیق است. از کشوری حرف می‌زنیم که تا فرق سر در استعمار امریکا و انگلیس قرار داشت و امام با حکمت متعالی توانست حکومت اسلامی را در چنین شرایطی برقرار کند. امام ایران را با مردم اش می‌شناخت. او توقع و علاقه و پتانسیل و توانایی مردم را به‌خوبی می‌شناخت. به هیچ جریانی به‌جز نیروی مردم برای تحقق نگاه اسلامی‌اش تکیه نکرد. علاوه بر آن امام فضا و نوع حضور خارجی‌ها را نیز در کشور می‌شناخت. حتی از آثار دینی و اسلامی روی مردم به‌خوبی آگاه بود. و با ترکیب منطقی ماهرانه‌ای از این آگاهی‌های عمیق توانست مردم را علیه منافع استکباری بسیج کند.

حضرت امام حتی نفوذی‌های اطراف خود را می‌شناخت و با هریک با شیوه‌ای که او نداند امام ایشان را می‌شناسد برخورد می‌کرد. در جریان شهادت آقا مصطفی همه جریان را می‌دانست دست جریان انگلیسی را شناخته بود؛ اما دم نزد تا فضا برای انقلاب دستخوش حوادث نشود. از دیگر ویژگی‌های امام صبوری او بود. اهداف و مبارزه سیاسی خود علیه حکومت شاهنشاهی را در دوره ۱۵ ساله دنبال کرد و به‌خوبی شرایط را تشخیص داد و ضعف دستگاه شاه را هم می‌شناخت از تمهیدات دشمن انقلاب علیه شاه استفاده می‌کرد و حساسیت‌ها را تشخیص می‌داد به همین منظور جنگ و دشمنی آن روز بین آمریکا و انگلیس را تشخیص دادند و در بین این دو نظر اختلافی که آمریکایی‌ها موافق برگشت نبودند ولی انگلیسی‌ها که از قبل در ایران یارگیری کرده بودند دنبال فریب آمریکا رفتند، استفاده کرده و تصمیم گرفتند شجاعانه و جسورانه و بدون پروا از هیچ پیش آمدی، به‌موقع وارد ایران شدند.

 **صحبتی برای نسل امروز درباره شناخت بیشتر امام دارید؟

 من پیشنهاد می‌کنم که سخنرانی‌های امام را گوش کنید. با توجه به دوراندیشی که امام داشتند وقتی نسل امروز و حتی دولتمردان صحبت‌های ۴۰ سال پیش امام را گوش می‌کنند مثل این است که امام همین امروز با توجه به شرایط امروز آن‌ها را نصیحت می‌کند. امام همان موقع هم در قالب تریبون با مسئولان کشور و دولتی‌ها حرف می‌زد یک‌بار دیگر حرف‌های امام را گوش کنید صحبت‌های امام تاریخ‌مصرف ندارد انگار که مشکلات این روزها را پیش‌بینی کرده بودند و حتی همه مشکلات و راه‌حل‌ها را تذکر می‌دهند.

انتهای پیام/





منبع خبر

فجر ۴۲| محافظی که برای نجات امام، او را در آغوش گرفت و دوید بیشتر بخوانید »

عکس جنجال‌برانگیزی که تیر خلاص را به رژیم پهلوی زد/ بیعت تاریخی همافران با امام خمینی (ره) در مدرسه علوی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نهضت انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره)، درحالی روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید که چندروز قبل از آن، یعنی ۱۹ بهمن، چاپ عکسی جنجال‌برانگیز در روزنامه «کیهان»، به حرکت نهضت انقلاب اسلامی شتاب تازه‌ای بخشید و پیروزی آن را تسریع کرده و تیر خلاصی را به رژیم پهلوی زد.

اهمیت این عکس آن‌قدر بالا بود که بعد از چاپ و انتشار آن در روزنامه «کیهان»، سخنگوی ستاد بزرگ ارتشتاران طی انتشار اطلاعیه‌ای، صحت آن را تکذیب کرد؛ اما پس از آن، کميته تبلیغات دفتر امام خمینی (ره) نیز طی انتشار اطلاعیه‌ای، اعلام کرد که «دفتر آیت‌الله خمینی، صحت عکس کیهان را تأیید کرده است».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره) در مدرسه علوی و انتشار عکس آن در روزنامه «کیهان»، چرخش خیره‌کننده‌ای به گردونه انقلاب اسلامی بخشید و موجب تجلی وفاداری ارتش به آرمان‌های انقلاب و نبرد علیه متجاوزان ملت شد و ثابت کرد که نیروهای مسلمان، متعهد و انقلابی ارتش، علی‌رغم این‌که یک سازماندهی ریشه‌دار آنان را به رژیم وابسته پهلوی، متصل کرده بود، بخشی از مردم هستند و شجاعانه به جبهه وسیع میلیونی انقلاب اسلامی پیوسته‌اند. (بیشتر بخوانید)

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

مرحوم «حسین پرتوی» عکاس خبری روزنامه «کیهان» است که روز ۱۹ بهمن سال ۱۳۵۷ در مدرسه علوی، عکس تاریخی «بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)» را ثبت کرده و همچنین تصاویر تأثیرگذار دیگری نظیر «بسته شدن فرودگاه در زمان تصدی بختیار» و «اعدام سران رژیم سابق در دبستان علوی تهران» را در تاریخ ایران از خود به یادگار گذاشته است.

سه عکسی که در روزنامه‌های خبری سراسر دنیا منتشر شدند

وی در خصوص ماجرای عکس تاریخی بیعت همافران با حضرت امام خمینی (ره) گفته است: «در طول دوران زندگیم و مدت ۳۲ سال عکاسی در روزنامه کیهان، عکس‌های متعددی گرفته‌ام؛ اما در موضوع انقلاب همواره سه فریم از عکس‌های من از لحاظ کیفی، از برجستگی خاصی برخوردارند؛ یکی از این سه فریم، عکس بسته بودن فرودگاه «مهرآباد» در اوج لفاظی و حرافی‌های «بختیار» مبنی بر این‌که «فرودگاه برای بازگشت امام خمینی باز است» بود، به‌طور مخفیانه از بالای یکی از برج‌های مشرف به منطقه مهرآباد، عکسی را با لنز «تله» گرفته‌ام که چند تانک در روی باند مستقر شده‌اند و به این ترتیب از بسته بودن فرودگاه خبر می‌دهد. این عکس به محض چاپ، مشت محکمی به یاوه‌گویی‌های «بختیار» بود، عکس دیگر، اعدام سران رژیم بود و عکس سوم عکس بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی با امام خمینی (ره) است که هر سه به‌طور وسیعی در روزنامه‌های خبری سراسر دنیا منتشر شدند».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

ما قطره‌ای از ارتش تو هستیم خمینی

در خصوص عکس بیعت همافران نیروی هوایی با امام خمینی (ره) باید بگویم که آن‌روز، روز حمایت از دولت مهندس «مهدی بازرگان» بود که به اتفاق ۱۶ نفر خبرنگار و عکاس، صبح زود از روزنامه «کیهان» خارج شدیم بر طبق دستور شورای سردبیری محله‌ای، مأموریت‌مان جهت پوشش خبری تقسیم شد. من طبق معمول روزهای گذشته، منطقه «میدان شهدا»، از خیابان «مجاهدین اسلام» تا خیابان «ایران» را انتخاب کردم که بیشترین رفت و آمدها و ملاقات‌های امام خمینی (ره) در این مناطق صورت می‌گرفت.

ساعت ۶:۳۰ صبح که از مقابل خیابان ایران در حال عبور بودم، متوجه وضعیت غیرعادی در این خیابان شدم و این کنجکاوی مرا بیشتر کرد تا موضوع را تعقیب کنم، تقریباً ساعت ۷ صبح بود که به طرف مدرسه «علوی» روانه شدم؛ اما از ورودم به درون مدرسه جلوگیری به‌عمل آمد. یکی از دوستانم که مهندس مخابرات بود و از چند روز قبل با استقرار امام خمینی (ره) در این مدرسه، جهت خدمات و سرویس‌دهی به همراهان امام و بر قراری ارتباط با مراکز شهری، در مدرسه علوی فعالیت می‌کرد، متوسل به وی شدم و از اعتیارش استفاده کردم و به مدرسه «علوی» راه یافتم و از دوست مخابراتیم پرسیدم «احساس می‌کنم یک شرایط غیرعادی در این‌جا حاکم است، موضوع چیست؟» در حالی که لبخند بر لب داشت، گفت: «می‌خواهی کار دست‌مان بدهی»، گفتم «من سال‌هاست با تو دوست هستم، این چه حرفی است که می‌زنید؟» در پاسخ به اصرار من گفت: «این حرف از این‌جا بیرون نرود؛ قرار است تعدادی از کارکنان نیروی هوایی با امام دیدار کنند».

با شنیدن این خبر گفتم که «این سوژه ارزنده‌ای است»؛ چراکه تا آن روز نظامیان حق دخالت در تظاهرات را نداشتند؛ بنابراین به وی گفتم: «من این‌جا می‌مانم، اگر کسی حرفی زد، می‌گویم آمده‌ام شما را ببینم»، ساعتی به انتظار نشستم و به این می‌اندیشیدم که چگونه می‌توانم از دیدار تاریخی نظامیان عکس تهیه کنم، در حالی که اجازه ورود به مدرسه را هم به سختی یافتم.

مسئله دوم، انتشار چنین عکس و خبر در روزنامه بود؛ در همین فکر بودم که خبر رسید تعداد زیادی از نظامیان در حالی که پلاکاردهایی مبنی بر همبستگی کارکنان نیروی هوایی با امام را با خود حمل می‌کردند، در حال ورود به مدرسه هستند؛ جلو رفتم و دیدم به‌روی یکی از پلاکاردها، این جمله زیبا خودنمایی می‌کرد «ما قطره‌ای از ارتش تو هستیم خمینی»؛ اسلحه خود را که همان دوربین عکاسی بود، به دست گرفتم و به ترسیم موقعیت و زاویه مناسب پرداختم. شرایط خاصی حاکم بود، شرایطی که هیچ‌یک از کارکنان نمی‌بایست شناخته شوند و به محض مشاهده دوربین، یکی از نظامیان به جلو آمد و اجازه‌ی گرفتن عکس را به من نداد.

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

در همین لحظه، یکی از خبرنگاران خارجی هم جلو آمد تا عکسی از کارکنان نیروی هوایی بگیرد؛ اما دوربینش را گرفتند و به وی هم اجازه داده نشد تا عکس بگیرد، دلایل این کار را یکی از همافران به زبان انگلیسی برایش تشریح کرد و خبرنگار خارجی هم پذیرفت و دوربینش را پس گرفت.

نظامیان ملی، از طاغوت گذشتیم، به مردم پیوستیم

اینک همگی کارکنان در صفوف منظم در جلو جایگاه به انتظار ملاقات با امام خمینی (ره) ایستاده بودند و حضرت امام لحظاتی بعد تشریف‌فرما شدند و در قاب پنجره در مقابل حضار ایستادند. یکی از نظامیان با صدای بلند فریاد زد: «به‌جای خود، گردان» و سپس فرمان «خبردار» داد. با این فرمان، سکوت مطلقی بر مدرسه حاکم شد، سپس ادامه داد: «نظامیان ملی، از طاغوت گذشتیم، به مردم پیوستیم» پس از ادای این جمله، تعداد زیادی از کارکنان صلوات بلندی فرستادند و پس از آن سرود «خمینی ای امام» خوانده شد و فرمانده نظامیان به ادای احترام نظامی پرداخت. پس از آن همگی یک‌صدا فریاد زدند: «ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی» و شور و حال دیگری در مدرسه حکم‌فرما شد. خیلی از بچه‌ها اشک می‌ریختند و گروهی هم به هیجان آمده بودند. همگی با لباس فرم و بسیار آراسته و با نظم خاصی ایستاده بودند، این نظامیان می‌دانستند که اگر شناسایی شوند، همگی اعدام خواهند شد؛ لذا این حرکت با تمام مخاطراتی که برای‌شان در پی داشت، دست به چنین اقدام سترگی زده بودند.

حلقه‌ای کوچک که باعث یک جنجال بزرگ سیاسی شد

جلو رفتم و با فرمانده نظامیان صحبت کردم و گفتم «اگر حرکت امروز شما در این‌جا ثبت نشود، انگار هیچ کاری نکرده‌اید؛ اجازه بدهید من عکسی از زاویه پشت سر تهیه کنم و قول می‌دهم که هیچ یک شناسایی نشوند». ابتدا نپذیرفت، اما وقتی اصرار مرا دید، گفت به یک شرط می‌پذیرم که قبل از گرفتن عکس، منظره‌یاب (ویزر) دوربین را من ببینم، خواسته‌اش بسیار منطقی بود، برای این که اعتمادش را بیشتر جلب کنم، پس از این که فرمان ادای احترام داد و همه به صفوف معین در مقابل امام خمینی (ره) به‌صورت خبردار ایستادند، با یک لنز «واید» که کل همافران را در تصویر داشته باشم، با انتخاب دیافراگم، نور، فاصله و سرعت مناسب، در چند زاویه به ثبت این رویداد تاریخی پرداختم؛ اما این تازه اول کار بود. کار من در مدرسه به اتمام رسیده بود، به سرعت از مدرسه خارج شدم و دو نفر از همافران تا سوار شدن من به تاکسی، مرا بدرقه کردند تا گیر عوامل اطلاعاتی نیافتم. به جهت آن‌که روزنامه «کیهان» بعدازظهرها منتشر می‌شد، از این رو همه‌روزه می‌بایست تا ساعت ۱۱ صبح، همه مطالب، عکس و ماکت روزنامه بسته می‌شد و چون روز پنج‌شنبه بود و روز جمعه هم روزنامه تعطیل می‌شد و من علاقمند بودم با توجه به اهمیت موضوع، در صورت صلاحدید سردبیر، تا این‌که صفحات روزنامه بسته نشده است، عکس در همین شماره کار شود، به‌همین خاطر با عجله به روزنامه آمدم و شورای سردبیری را از انتخاب سوژه‌ام مطلع کردم. سردبیر روزنامه استقبال کرد و گفت که هرچه سریع‌تر عکس را برسانم تا متناسب با فضای عکس، جایی مناسب برایش در نظر گرفته شود. برای چاپ عکس فوراً به لابراتوار رفتم، فیلم را در کمال آرامش از محفظه دوربین عکاسی خارج کردم و در فضای تاریکخانه نگاتیو فیلم را به قوطی حلقه ظهور پیچیدم و داروهای مورد نظر ظهور را به درون قوطی ریختم و به ظهور فیلم مورد نظر پرداختم. در آن‌موقع هیچ فکر نمی‌کردم این حلقه کوچک، باعث یک جنجال بزرگ سیاسی شود.

مرحوم «حسین پرتوی»

درحالی که از شدت هیجان، برای ظهور فیلم لحظه‌شماری می‌کردم، فیلم به‌خوبی ظاهر شد. فیلم را از قوطی مخصوص خارج کردم و نگاتیو فیلم را در مقابل لامپ قرمز لابراتوار گرفتم. عکس‌های فوق‌العاده‌ای بود، به لطف خدا، تمامی مناسبات یک فیلم خوب در آن رعایت شده بود؛ بنابراین پس از خشک شدن فیلم به چاپ آن پرداختم. سه قاب از نگاتیو فیلم را که از یک زاویه با اندکی تغییر از نظر نور و کنتراست گرفته بودم، در دستگاه «اگراندیسمان» قرار دادم تا بر روی صفحه کاغذ حساس عکاسی ثبت شود، پس از انجام این کار، در فضای تاریک عکاس‌خانه که تنها با یک لامپ ۶۰ قرمز روشن بود، کاغذ حساس عکاسی را خارج کردم و در درون طشتک داروی ظهور و ثبوت قرار دادم و مشغول چاپ آن شدم. مایع ظهور در طشتک را به آهستگی بر روی کاغذ حساس جابه‌جا می‌کردم و از طرف سردبیری نیز مدام پیام می‌آمد که صفحات روزنامه در حال بسته شدن است و اگر عکس نرسد، با همین فرم‌بندی، روزنامه به چاپ خواهد رسید؛ لذا به هر طریق که بود، اولین قطعه از عکس چاپ کردم و لحظاتی صبر کردم تا خشک شود و در حالی که دل توی دلم نبود، آن را به شورای سردبیری رساندم.

آقای «بلوری» یکی از اعضای شورای سردبیری روزنامه، با دیدن عکس به هیجان آمد و از همه اعضای شورا خواست تا در خصوص چاپ عکس در روزنامه نظر بدهند. همگی با دیدن عکس و چاپ آن در شماره آن‌روز موافقت کردند؛ هرچند کمتر از یک ساعت، چاپ روزنامه به تأخیر می‌افتاد، اما اهمیت عکس آن‌چنان بود که تأخیر پیش‌آمده را جبران کند؛ لذا بحث در شورا بالا گرفت که در کدام صفحه عکس چاپ شود؛ چراکه مطالب صفحات اول تا چهارم کاملا بسته شده بود و در صورت چاپ عکس در هر صفحه‌ای، باید تعدادی از مطالب آن صفحه برداشته می‌شد و اگر مطلبی ادامه‌اش در صفحه دوم و یا صفحه سوم یا چهارم بود نیز مشکلات خاص خودش را داشت و در حقیقت نظم تمامی صفحات روزنامه به‌هم می‌خورد؛ سرانجام با توجه به اهمیت عکس به اتفاق اکثریت آرا در شورای سردبیری تصمیم گرفته شد که در صفحه اول با هفت ستون، این عکس چاپ شود. آن‌زمان روزنامه ۹ ستون داشت، ماکت‌های روزنامه با توجه به تغییرات حاصله با همت بچه‌ها بدون کمترین تأخیری در ساعت یازده و نیم صبح بسته شد و از ماکت‌های مطالب فیلم و زینک تهیه و به چاپخانه سپرده شد و در تیراژ بسیار بالایی به چاپ رسید.

هراس رژیم پهلوی از حضور چشمگیر همافران در مدرسه علوی

جنجال بر سر عکس، از این‌جا آغاز شد که «عباس قره‌باغی» رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران در خاطرات خود درباره حادثه آن‌روز نوشته است: «غروب روز ۱۹ بهمن، آقای «بختیار» به من تلفن زد، سوال کرد: «روزنامه کیهان را دیده‌اید؟»، گفتم: «نه هنوز». اظهار کرد: «عکس عده‌ای از کارکنان نیروی هوایی را در اقامتگاه آقای خمینی چاپ کرده است» و اضافه نمود که «معلوم است که یکی از عکس‌های مراسم سابق را مونتاژ کرده‌اند»، سوال کردم که «چگونه فهمیدید مونتاژ کرده اند؟» جواب داد: «کاملا روشن است. ضمناً از سپهبد «ربیعی» سوال کردم، ایشان هم گفت که ما بررسی کردیم، این عکس مونتاژ شده است و دستور دادیم که در روزنامه‌ها تکذیب کنند». آقای بختیار اضافه کرد: «تیمسار، شما هم دستور بدهید تکذیب کنند».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

رژیم که نمی‌توانست حضور چشمگیر همافران را در مدرسه علوی بپذیرد و حتی در مخیله‌اش هم خطور نمی‌کرد، عجولانه دست به انتشار اعلامیه‌ای زد که در چندین بخش خبری از رادیو تلویزیون ملی ایران پخش شد. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود: «سخنگوی ستاد بزرگ ارتشتاران اعلام کرد «در صفحه یکم روزنامه کیهان مورخ پنج‌شنبه ۱۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ عکس بزرگ و مونتاژشده و غیرواقعی تحت عنوان «امروز هزاران نفر نظامی رژه رفتند» چاپ شده که غیرواقعی بودن آن برای هرکسی که به اصول اولیه مونتاژ آشنایی داشته باشد، به مقاصد شوم تفرقه‌اندازان و آن‌هایی که می‌خواهند در صفوف به‌هم پیوسته و مستحکم ارتش رخنه نموده و از این راه به آمال و آرزوهای خود برسند، کاملا آشکار است. ستاد بزرگ ارتشتاران با جلب توجه هم‌میهنان عزیز، این‌گونه اعمال ناجوانمردانه دست‌اندرکاران را به اتهام جعل و نشر اکاذیب به‌منظور تحریک و اهانت به مقام ارتش که مبرا از دخالت در امور سیاسی است، برابر مقررات قانون دادرسی کیفری ارتش تحت تعقيب قرار خواهد داد».

دفتر امام خمینی (ره)، صحت عکس کیهان را تأیید کرد

از آن‌جا که هنوز رادیو و تلویزیون در حاکمیت شاه و «بختیار» بود، پخش اطلاعيه ستاد بزرگ ارتشتاران، افکار عمومی را با تردید روبه‌رو ساخت و گروه‌های بی‌شماری از طريق تلفن و یا حضور در اقامتگاه امام خمینی (ره) واقعیت را جویا شدند؛ شهید مفتح یکی از یاران صدیق امام (ره)، موضوع را با ایشان در میان گذاشت و ساعاتی بعد، اعلامیه کميته تبلیغات دفتر امام خمینی (ره) انتشار یافت که «دفتر آیت‌الله خمینی، صحت عکس کیهان را تأیید کرده است». سخنگوی کمیته تبلیغات دفتر امام خمینی (ره) اعلام کرد: «به‌دنبال انتشار اعلامیه ستاد بزرگ ارتشتاران دیروز و دیشب درباره جعلی بودن عکس کیهان مربوط به رژه نظامیان از برابر امام خمینی، گروه‌های بی‌شماری از طریق حضوری و تلفنی، واقعیت را جویا شدند؛ بنابراین سخنگوی کمیته تبلیغات امام با انتشار اعلامیه‌ای درباره عکس جنجال‌برانگیز کیهان اعلام می‌کند؛ روز پنجشبه ۱۹ بهمن‌ماه ساعت ۸:۳۰ صبح، در حضور هزاران نفر تماشاچی در خیابان‌های محل سکونت امام و نیز در منزل، نظامیان به رژه پرداختند و آن‌چه کیهان نوشته و عکسی که در صفحه اول آن چاپ شده [است]، کاملا صحیح و مورد تأیید ما می‌باشد».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

شتابی تازه در حرکت انقلاب اسلامی

عکاس خبری روزنامه «کیهان»، در ادامه خاطرات خود گفته است: «هر چند دفتر امام مستقر در مدرسه علوی، در پاسخ به سوالات مردم، صحت عکس روزنامه «کیهان» را تایید کرد، خود روزنامه هم به‌جهت رسوایی هرچه بیشتر رژیم، در روز شنبه عین «نگاتیو» فیلم را به‌صورت کاک‌های پنج فریمی که در حاشیه‌های لبه فیلم. شماره قاب‌های تصویر به وضوح دیده می‌شد، چاپ کرد. با چاپ این عکس، به دستور تیمسار «قره‌باغی» رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، گروهی از عوامل گارد به روزنامه «کیهان» یورش برده و از مسئول روزنامه خواستند تا تهیه‌کننده عکس را معرفی و تحویل مقامات امنیتی دهد؛ بنابراین تلاش برای شناسایی من آغاز شد.

سردبیر روزنامه از من خواست تا مدت کوتاهی در اطراف دفتر روزنامه آفتابی نشوم؛ چراکه تحت تعقیب بودم؛ بنابراین به منزل یکی از اقوام خود رفتم، چون تنها جایی که هیچ آدرسی از من نداشتند، آن‌جا بود. از آن‌جا به‌صورت تلفنی با دفتر روزنامه در ارتباط بودم و همان‌طور که می‌دانید، رژیم در عین رسوایی و کینه و نفرتی که از کارکنان نیروی هوایی به دل داشت، با استقرار عوامل گارد در پادگان مرکز آموزش‌های هوایی، جهت سرکوب آن‌ها، آخرین تیرهای خود را با حمله به هنرجویان و هنرآموزان نیروی هوایی واقع در مرکز آموزش‌ها هوایی از ترکش رها کرد که سه روز بعد یعنی در روز ۲۲ بهمن، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

این عکس به گفته تحلیل‌گران داخلی و خارجی، به حرکت انقلاب اسلامی شتاب تازه‌ای بخشید و پیروزی انقلاب اسلامی را تسریع کرد و این‌روز به جهت اهمیت آن، پس از پیروزی انقلاب اسلامی «روز نیروی هوایی» نامیده شد.

منبع: کتاب «عکس جنجال‌برانگیز» – نویسنده: سید حکمت قاضی میرسعید

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

عکس جنجال‌برانگیزی که تیر خلاص را به رژیم پهلوی زد/ بیعت تاریخی همافران با امام خمینی (ره) در مدرسه علوی بیشتر بخوانید »

ماجرای عکسی جنجال‌برانگیز که تیر خلاص به رژیم پهلوی شد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نهضت انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره)، درحالی روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید که چندروز قبل از آن، یعنی ۱۹ بهمن، چاپ عکسی جنجال‌برانگیز در روزنامه «کیهان»، به حرکت نهضت انقلاب اسلامی شتاب تازه‌ای بخشید و پیروزی آن را تسریع کرده و تیر خلاصی را به رژیم پهلوی زد.

اهمیت این عکس آن‌قدر بالا بود که بعد از چاپ و انتشار آن در روزنامه «کیهان»، سخنگوی ستاد بزرگ ارتشتاران طی انتشار اطلاعیه‌ای، صحت آن را تکذیب کرد؛ اما پس از آن، کميته تبلیغات دفتر امام خمینی (ره) نیز طی انتشار اطلاعیه‌ای، اعلام کرد که «دفتر آیت‌الله خمینی، صحت عکس کیهان را تأیید کرده است».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره) در مدرسه علوی و انتشار عکس آن در روزنامه «کیهان»، چرخش خیره‌کننده‌ای به گردونه انقلاب اسلامی بخشید و موجب تجلی وفاداری ارتش به آرمان‌های انقلاب و نبرد علیه متجاوزان ملت شد و ثابت کرد که نیروهای مسلمان، متعهد و انقلابی ارتش، علی‌رغم این‌که یک سازماندهی ریشه‌دار آنان را به رژیم وابسته پهلوی، متصل کرده بود، بخشی از مردم هستند و شجاعانه به جبهه وسیع میلیونی انقلاب اسلامی پیوسته‌اند. (بیشتر بخوانید)

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

مرحوم «حسین پرتوی» عکاس خبری روزنامه «کیهان» است که روز ۱۹ بهمن سال ۱۳۵۷ در مدرسه علوی، عکس تاریخی «بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)» را ثبت کرده و همچنین تصاویر تأثیرگذار دیگری نظیر «بسته شدن فرودگاه در زمان تصدی بختیار» و «اعدام سران رژیم سابق در دبستان علوی تهران» را در تاریخ ایران از خود به یادگار گذاشته است.

سه عکسی که در روزنامه‌های خبری سراسر دنیا منتشر شدند

وی در خصوص ماجرای عکس تاریخی بیعت همافران با حضرت امام خمینی (ره) گفته است: «در طول دوران زندگیم و مدت ۳۲ سال عکاسی در روزنامه کیهان، عکس‌های متعددی گرفته‌ام؛ اما در موضوع انقلاب همواره سه فریم از عکس‌های من از لحاظ کیفی، از برجستگی خاصی برخوردارند؛ یکی از این سه فریم، عکس بسته بودن فرودگاه «مهرآباد» در اوج لفاظی و حرافی‌های «بختیار» مبنی بر این‌که «فرودگاه برای بازگشت امام خمینی باز است» بود، به‌طور مخفیانه از بالای یکی از برج‌های مشرف به منطقه مهرآباد، عکسی را با لنز «تله» گرفته‌ام که چند تانک در روی باند مستقر شده‌اند و به این ترتیب از بسته بودن فرودگاه خبر می‌دهد. این عکس به محض چاپ، مشت محکمی به یاوه‌گویی‌های «بختیار» بود، عکس دیگر، اعدام سران رژیم بود و عکس سوم عکس بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی با امام خمینی (ره) است که هر سه به‌طور وسیعی در روزنامه‌های خبری سراسر دنیا منتشر شدند».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

ما قطره‌ای از ارتش تو هستیم خمینی

در خصوص عکس بیعت همافران نیروی هوایی با امام خمینی (ره) باید بگویم که آن‌روز، روز حمایت از دولت مهندس «مهدی بازرگان» بود که به اتفاق ۱۶ نفر خبرنگار و عکاس، صبح زود از روزنامه «کیهان» خارج شدیم بر طبق دستور شورای سردبیری محله‌ای، مأموریت‌مان جهت پوشش خبری تقسیم شد. من طبق معمول روزهای گذشته، منطقه «میدان شهدا»، از خیابان «مجاهدین اسلام» تا خیابان «ایران» را انتخاب کردم که بیشترین رفت و آمدها و ملاقات‌های امام خمینی (ره) در این مناطق صورت می‌گرفت.

ساعت ۶:۳۰ صبح که از مقابل خیابان ایران در حال عبور بودم، متوجه وضعیت غیرعادی در این خیابان شدم و این کنجکاوی مرا بیشتر کرد تا موضوع را تعقیب کنم، تقریباً ساعت ۷ صبح بود که به طرف مدرسه «علوی» روانه شدم؛ اما از ورودم به درون مدرسه جلوگیری به‌عمل آمد. یکی از دوستانم که مهندس مخابرات بود و از چند روز قبل با استقرار امام خمینی (ره) در این مدرسه، جهت خدمات و سرویس‌دهی به همراهان امام و بر قراری ارتباط با مراکز شهری، در مدرسه علوی فعالیت می‌کرد، متوسل به وی شدم و از اعتیارش استفاده کردم و به مدرسه «علوی» راه یافتم و از دوست مخابراتیم پرسیدم «احساس می‌کنم یک شرایط غیرعادی در این‌جا حاکم است، موضوع چیست؟» در حالی که لبخند بر لب داشت، گفت: «می‌خواهی کار دست‌مان بدهی»، گفتم «من سال‌هاست با تو دوست هستم، این چه حرفی است که می‌زنید؟» در پاسخ به اصرار من گفت: «این حرف از این‌جا بیرون نرود؛ قرار است تعدادی از کارکنان نیروی هوایی با امام دیدار کنند».

با شنیدن این خبر گفتم که «این سوژه ارزنده‌ای است»؛ چراکه تا آن روز نظامیان حق دخالت در تظاهرات را نداشتند؛ بنابراین به وی گفتم: «من این‌جا می‌مانم، اگر کسی حرفی زد، می‌گویم آمده‌ام شما را ببینم»، ساعتی به انتظار نشستم و به این می‌اندیشیدم که چگونه می‌توانم از دیدار تاریخی نظامیان عکس تهیه کنم، در حالی که اجازه ورود به مدرسه را هم به سختی یافتم.

مسئله دوم، انتشار چنین عکس و خبر در روزنامه بود؛ در همین فکر بودم که خبر رسید تعداد زیادی از نظامیان در حالی که پلاکاردهایی مبنی بر همبستگی کارکنان نیروی هوایی با امام را با خود حمل می‌کردند، در حال ورود به مدرسه هستند؛ جلو رفتم و دیدم به‌روی یکی از پلاکاردها، این جمله زیبا خودنمایی می‌کرد «ما قطره‌ای از ارتش تو هستیم خمینی»؛ اسلحه خود را که همان دوربین عکاسی بود، به دست گرفتم و به ترسیم موقعیت و زاویه مناسب پرداختم. شرایط خاصی حاکم بود، شرایطی که هیچ‌یک از کارکنان نمی‌بایست شناخته شوند و به محض مشاهده دوربین، یکی از نظامیان به جلو آمد و اجازه‌ی گرفتن عکس را به من نداد.

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

در همین لحظه، یکی از خبرنگاران خارجی هم جلو آمد تا عکسی از کارکنان نیروی هوایی بگیرد؛ اما دوربینش را گرفتند و به وی هم اجازه داده نشد تا عکس بگیرد، دلایل این کار را یکی از همافران به زبان انگلیسی برایش تشریح کرد و خبرنگار خارجی هم پذیرفت و دوربینش را پس گرفت.

نظامیان ملی، از طاغوت گذشتیم، به مردم پیوستیم

اینک همگی کارکنان در صفوف منظم در جلو جایگاه به انتظار ملاقات با امام خمینی (ره) ایستاده بودند و حضرت امام لحظاتی بعد تشریف‌فرما شدند و در قاب پنجره در مقابل حضار ایستادند. یکی از نظامیان با صدای بلند فریاد زد: «به‌جای خود، گردان» و سپس فرمان «خبردار» داد. با این فرمان، سکوت مطلقی بر مدرسه حاکم شد، سپس ادامه داد: «نظامیان ملی، از طاغوت گذشتیم، به مردم پیوستیم» پس از ادای این جمله، تعداد زیادی از کارکنان صلوات بلندی فرستادند و پس از آن سرود «خمینی ای امام» خوانده شد و فرمانده نظامیان به ادای احترام نظامی پرداخت. پس از آن همگی یک‌صدا فریاد زدند: «ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی» و شور و حال دیگری در مدرسه حکم‌فرما شد. خیلی از بچه‌ها اشک می‌ریختند و گروهی هم به هیجان آمده بودند. همگی با لباس فرم و بسیار آراسته و با نظم خاصی ایستاده بودند، این نظامیان می‌دانستند که اگر شناسایی شوند، همگی اعدام خواهند شد؛ لذا این حرکت با تمام مخاطراتی که برای‌شان در پی داشت، دست به چنین اقدام سترگی زده بودند.

حلقه‌ای کوچک که باعث یک جنجال بزرگ سیاسی شد

جلو رفتم و با فرمانده نظامیان صحبت کردم و گفتم «اگر حرکت امروز شما در این‌جا ثبت نشود، انگار هیچ کاری نکرده‌اید؛ اجازه بدهید من عکسی از زاویه پشت سر تهیه کنم و قول می‌دهم که هیچ یک شناسایی نشوند». ابتدا نپذیرفت، اما وقتی اصرار مرا دید، گفت به یک شرط می‌پذیرم که قبل از گرفتن عکس، منظره‌یاب (ویزر) دوربین را من ببینم، خواسته‌اش بسیار منطقی بود، برای این که اعتمادش را بیشتر جلب کنم، پس از این که فرمان ادای احترام داد و همه به صفوف معین در مقابل امام خمینی (ره) به‌صورت خبردار ایستادند، با یک لنز «واید» که کل همافران را در تصویر داشته باشم، با انتخاب دیافراگم، نور، فاصله و سرعت مناسب، در چند زاویه به ثبت این رویداد تاریخی پرداختم؛ اما این تازه اول کار بود. کار من در مدرسه به اتمام رسیده بود، به سرعت از مدرسه خارج شدم و دو نفر از همافران تا سوار شدن من به تاکسی، مرا بدرقه کردند تا گیر عوامل اطلاعاتی نیافتم. به جهت آن‌که روزنامه «کیهان» بعدازظهرها منتشر می‌شد، از این رو همه‌روزه می‌بایست تا ساعت ۱۱ صبح، همه مطالب، عکس و ماکت روزنامه بسته می‌شد و چون روز پنج‌شنبه بود و روز جمعه هم روزنامه تعطیل می‌شد و من علاقمند بودم با توجه به اهمیت موضوع، در صورت صلاحدید سردبیر، تا این‌که صفحات روزنامه بسته نشده است، عکس در همین شماره کار شود، به‌همین خاطر با عجله به روزنامه آمدم و شورای سردبیری را از انتخاب سوژه‌ام مطلع کردم. سردبیر روزنامه استقبال کرد و گفت که هرچه سریع‌تر عکس را برسانم تا متناسب با فضای عکس، جایی مناسب برایش در نظر گرفته شود. برای چاپ عکس فوراً به لابراتوار رفتم، فیلم را در کمال آرامش از محفظه دوربین عکاسی خارج کردم و در فضای تاریکخانه نگاتیو فیلم را به قوطی حلقه ظهور پیچیدم و داروهای مورد نظر ظهور را به درون قوطی ریختم و به ظهور فیلم مورد نظر پرداختم. در آن‌موقع هیچ فکر نمی‌کردم این حلقه کوچک، باعث یک جنجال بزرگ سیاسی شود.

مرحوم «حسین پرتوی»

درحالی که از شدت هیجان، برای ظهور فیلم لحظه‌شماری می‌کردم، فیلم به‌خوبی ظاهر شد. فیلم را از قوطی مخصوص خارج کردم و نگاتیو فیلم را در مقابل لامپ قرمز لابراتوار گرفتم. عکس‌های فوق‌العاده‌ای بود، به لطف خدا، تمامی مناسبات یک فیلم خوب در آن رعایت شده بود؛ بنابراین پس از خشک شدن فیلم به چاپ آن پرداختم. سه قاب از نگاتیو فیلم را که از یک زاویه با اندکی تغییر از نظر نور و کنتراست گرفته بودم، در دستگاه «اگراندیسمان» قرار دادم تا بر روی صفحه کاغذ حساس عکاسی ثبت شود، پس از انجام این کار، در فضای تاریک عکاس‌خانه که تنها با یک لامپ ۶۰ قرمز روشن بود، کاغذ حساس عکاسی را خارج کردم و در درون طشتک داروی ظهور و ثبوت قرار دادم و مشغول چاپ آن شدم. مایع ظهور در طشتک را به آهستگی بر روی کاغذ حساس جابه‌جا می‌کردم و از طرف سردبیری نیز مدام پیام می‌آمد که صفحات روزنامه در حال بسته شدن است و اگر عکس نرسد، با همین فرم‌بندی، روزنامه به چاپ خواهد رسید؛ لذا به هر طریق که بود، اولین قطعه از عکس چاپ کردم و لحظاتی صبر کردم تا خشک شود و در حالی که دل توی دلم نبود، آن را به شورای سردبیری رساندم.

آقای «بلوری» یکی از اعضای شورای سردبیری روزنامه، با دیدن عکس به هیجان آمد و از همه اعضای شورا خواست تا در خصوص چاپ عکس در روزنامه نظر بدهند. همگی با دیدن عکس و چاپ آن در شماره آن‌روز موافقت کردند؛ هرچند کمتر از یک ساعت، چاپ روزنامه به تأخیر می‌افتاد، اما اهمیت عکس آن‌چنان بود که تأخیر پیش‌آمده را جبران کند؛ لذا بحث در شورا بالا گرفت که در کدام صفحه عکس چاپ شود؛ چراکه مطالب صفحات اول تا چهارم کاملا بسته شده بود و در صورت چاپ عکس در هر صفحه‌ای، باید تعدادی از مطالب آن صفحه برداشته می‌شد و اگر مطلبی ادامه‌اش در صفحه دوم و یا صفحه سوم یا چهارم بود نیز مشکلات خاص خودش را داشت و در حقیقت نظم تمامی صفحات روزنامه به‌هم می‌خورد؛ سرانجام با توجه به اهمیت عکس به اتفاق اکثریت آرا در شورای سردبیری تصمیم گرفته شد که در صفحه اول با هفت ستون، این عکس چاپ شود. آن‌زمان روزنامه ۹ ستون داشت، ماکت‌های روزنامه با توجه به تغییرات حاصله با همت بچه‌ها بدون کمترین تأخیری در ساعت یازده و نیم صبح بسته شد و از ماکت‌های مطالب فیلم و زینک تهیه و به چاپخانه سپرده شد و در تیراژ بسیار بالایی به چاپ رسید.

هراس رژیم پهلوی از حضور چشمگیر همافران در مدرسه علوی

جنجال بر سر عکس، از این‌جا آغاز شد که «عباس قره‌باغی» رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران در خاطرات خود درباره حادثه آن‌روز نوشته است: «غروب روز ۱۹ بهمن، آقای «بختیار» به من تلفن زد، سوال کرد: «روزنامه کیهان را دیده‌اید؟»، گفتم: «نه هنوز». اظهار کرد: «عکس عده‌ای از کارکنان نیروی هوایی را در اقامتگاه آقای خمینی چاپ کرده است» و اضافه نمود که «معلوم است که یکی از عکس‌های مراسم سابق را مونتاژ کرده‌اند»، سوال کردم که «چگونه فهمیدید مونتاژ کرده اند؟» جواب داد: «کاملا روشن است. ضمناً از سپهبد «ربیعی» سوال کردم، ایشان هم گفت که ما بررسی کردیم، این عکس مونتاژ شده است و دستور دادیم که در روزنامه‌ها تکذیب کنند». آقای بختیار اضافه کرد: «تیمسار، شما هم دستور بدهید تکذیب کنند».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

رژیم که نمی‌توانست حضور چشمگیر همافران را در مدرسه علوی بپذیرد و حتی در مخیله‌اش هم خطور نمی‌کرد، عجولانه دست به انتشار اعلامیه‌ای زد که در چندین بخش خبری از رادیو تلویزیون ملی ایران پخش شد. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود: «سخنگوی ستاد بزرگ ارتشتاران اعلام کرد «در صفحه یکم روزنامه کیهان مورخ پنج‌شنبه ۱۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ عکس بزرگ و مونتاژشده و غیرواقعی تحت عنوان «امروز هزاران نفر نظامی رژه رفتند» چاپ شده که غیرواقعی بودن آن برای هرکسی که به اصول اولیه مونتاژ آشنایی داشته باشد، به مقاصد شوم تفرقه‌اندازان و آن‌هایی که می‌خواهند در صفوف به‌هم پیوسته و مستحکم ارتش رخنه نموده و از این راه به آمال و آرزوهای خود برسند، کاملا آشکار است. ستاد بزرگ ارتشتاران با جلب توجه هم‌میهنان عزیز، این‌گونه اعمال ناجوانمردانه دست‌اندرکاران را به اتهام جعل و نشر اکاذیب به‌منظور تحریک و اهانت به مقام ارتش که مبرا از دخالت در امور سیاسی است، برابر مقررات قانون دادرسی کیفری ارتش تحت تعقيب قرار خواهد داد».

دفتر امام خمینی (ره)، صحت عکس کیهان را تأیید کرد

از آن‌جا که هنوز رادیو و تلویزیون در حاکمیت شاه و «بختیار» بود، پخش اطلاعيه ستاد بزرگ ارتشتاران، افکار عمومی را با تردید روبه‌رو ساخت و گروه‌های بی‌شماری از طريق تلفن و یا حضور در اقامتگاه امام خمینی (ره) واقعیت را جویا شدند؛ شهید مفتح یکی از یاران صدیق امام (ره)، موضوع را با ایشان در میان گذاشت و ساعاتی بعد، اعلامیه کميته تبلیغات دفتر امام خمینی (ره) انتشار یافت که «دفتر آیت‌الله خمینی، صحت عکس کیهان را تأیید کرده است». سخنگوی کمیته تبلیغات دفتر امام خمینی (ره) اعلام کرد: «به‌دنبال انتشار اعلامیه ستاد بزرگ ارتشتاران دیروز و دیشب درباره جعلی بودن عکس کیهان مربوط به رژه نظامیان از برابر امام خمینی، گروه‌های بی‌شماری از طریق حضوری و تلفنی، واقعیت را جویا شدند؛ بنابراین سخنگوی کمیته تبلیغات امام با انتشار اعلامیه‌ای درباره عکس جنجال‌برانگیز کیهان اعلام می‌کند؛ روز پنجشبه ۱۹ بهمن‌ماه ساعت ۸:۳۰ صبح، در حضور هزاران نفر تماشاچی در خیابان‌های محل سکونت امام و نیز در منزل، نظامیان به رژه پرداختند و آن‌چه کیهان نوشته و عکسی که در صفحه اول آن چاپ شده [است]، کاملا صحیح و مورد تأیید ما می‌باشد».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

شتابی تازه در حرکت انقلاب اسلامی

عکاس خبری روزنامه «کیهان»، در ادامه خاطرات خود گفته است: «هر چند دفتر امام مستقر در مدرسه علوی، در پاسخ به سوالات مردم، صحت عکس روزنامه «کیهان» را تایید کرد، خود روزنامه هم به‌جهت رسوایی هرچه بیشتر رژیم، در روز شنبه عین «نگاتیو» فیلم را به‌صورت کاک‌های پنج فریمی که در حاشیه‌های لبه فیلم. شماره قاب‌های تصویر به وضوح دیده می‌شد، چاپ کرد. با چاپ این عکس، به دستور تیمسار «قره‌باغی» رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، گروهی از عوامل گارد به روزنامه «کیهان» یورش برده و از مسئول روزنامه خواستند تا تهیه‌کننده عکس را معرفی و تحویل مقامات امنیتی دهد؛ بنابراین تلاش برای شناسایی من آغاز شد.

سردبیر روزنامه از من خواست تا مدت کوتاهی در اطراف دفتر روزنامه آفتابی نشوم؛ چراکه تحت تعقیب بودم؛ بنابراین به منزل یکی از اقوام خود رفتم، چون تنها جایی که هیچ آدرسی از من نداشتند، آن‌جا بود. از آن‌جا به‌صورت تلفنی با دفتر روزنامه در ارتباط بودم و همان‌طور که می‌دانید، رژیم در عین رسوایی و کینه و نفرتی که از کارکنان نیروی هوایی به دل داشت، با استقرار عوامل گارد در پادگان مرکز آموزش‌های هوایی، جهت سرکوب آن‌ها، آخرین تیرهای خود را با حمله به هنرجویان و هنرآموزان نیروی هوایی واقع در مرکز آموزش‌ها هوایی از ترکش رها کرد که سه روز بعد یعنی در روز ۲۲ بهمن، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

این عکس به گفته تحلیل‌گران داخلی و خارجی، به حرکت انقلاب اسلامی شتاب تازه‌ای بخشید و پیروزی انقلاب اسلامی را تسریع کرد و این‌روز به جهت اهمیت آن، پس از پیروزی انقلاب اسلامی «روز نیروی هوایی» نامیده شد.

منبع: کتاب «عکس جنجال‌برانگیز» – نویسنده: سید حکمت قاضی میرسعید

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

ماجرای عکسی جنجال‌برانگیز که تیر خلاص به رژیم پهلوی شد بیشتر بخوانید »

ماجرای عکسی جنجال‌برانگیز که تیر خلاص به رژیم پهلوی شد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نهضت انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره)، درحالی روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید که چندروز قبل از آن، یعنی ۱۹ بهمن، چاپ عکسی جنجال‌برانگیز در روزنامه «کیهان»، به حرکت نهضت انقلاب اسلامی شتاب تازه‌ای بخشید و پیروزی آن را تسریع کرده و تیر خلاصی را به رژیم پهلوی زد.

اهمیت این عکس آن‌قدر بالا بود که بعد از چاپ و انتشار آن در روزنامه «کیهان»، سخنگوی ستاد بزرگ ارتشتاران طی انتشار اطلاعیه‌ای، صحت آن را تکذیب کرد؛ اما پس از آن، کميته تبلیغات دفتر امام خمینی (ره) نیز طی انتشار اطلاعیه‌ای، اعلام کرد که «دفتر آیت‌الله خمینی، صحت عکس کیهان را تأیید کرده است».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره) در مدرسه علوی و انتشار عکس آن در روزنامه «کیهان»، چرخش خیره‌کننده‌ای به گردونه انقلاب اسلامی بخشید و موجب تجلی وفاداری ارتش به آرمان‌های انقلاب و نبرد علیه متجاوزان ملت شد و ثابت کرد که نیروهای مسلمان، متعهد و انقلابی ارتش، علی‌رغم این‌که یک سازماندهی ریشه‌دار آنان را به رژیم وابسته پهلوی، متصل کرده بود، بخشی از مردم هستند و شجاعانه به جبهه وسیع میلیونی انقلاب اسلامی پیوسته‌اند. (بیشتر بخوانید)

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

مرحوم «حسین پرتوی» عکاس خبری روزنامه «کیهان» است که روز ۱۹ بهمن سال ۱۳۵۷ در مدرسه علوی، عکس تاریخی «بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)» را ثبت کرده و همچنین تصاویر تأثیرگذار دیگری نظیر «بسته شدن فرودگاه در زمان تصدی بختیار» و «اعدام سران رژیم سابق در دبستان علوی تهران» را در تاریخ ایران از خود به یادگار گذاشته است.

سه عکسی که در روزنامه‌های خبری سراسر دنیا منتشر شدند

وی در خصوص ماجرای عکس تاریخی بیعت همافران با حضرت امام خمینی (ره) گفته است: «در طول دوران زندگیم و مدت ۳۲ سال عکاسی در روزنامه کیهان، عکس‌های متعددی گرفته‌ام؛ اما در موضوع انقلاب همواره سه فریم از عکس‌های من از لحاظ کیفی، از برجستگی خاصی برخوردارند؛ یکی از این سه فریم، عکس بسته بودن فرودگاه «مهرآباد» در اوج لفاظی و حرافی‌های «بختیار» مبنی بر این‌که «فرودگاه برای بازگشت امام خمینی باز است» بود، به‌طور مخفیانه از بالای یکی از برج‌های مشرف به منطقه مهرآباد، عکسی را با لنز «تله» گرفته‌ام که چند تانک در روی باند مستقر شده‌اند و به این ترتیب از بسته بودن فرودگاه خبر می‌دهد. این عکس به محض چاپ، مشت محکمی به یاوه‌گویی‌های «بختیار» بود، عکس دیگر، اعدام سران رژیم بود و عکس سوم عکس بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی با امام خمینی (ره) است که هر سه به‌طور وسیعی در روزنامه‌های خبری سراسر دنیا منتشر شدند».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

ما قطره‌ای از ارتش تو هستیم خمینی

در خصوص عکس بیعت همافران نیروی هوایی با امام خمینی (ره) باید بگویم که آن‌روز، روز حمایت از دولت مهندس «مهدی بازرگان» بود که به اتفاق ۱۶ نفر خبرنگار و عکاس، صبح زود از روزنامه «کیهان» خارج شدیم بر طبق دستور شورای سردبیری محله‌ای، مأموریت‌مان جهت پوشش خبری تقسیم شد. من طبق معمول روزهای گذشته، منطقه «میدان شهدا»، از خیابان «مجاهدین اسلام» تا خیابان «ایران» را انتخاب کردم که بیشترین رفت و آمدها و ملاقات‌های امام خمینی (ره) در این مناطق صورت می‌گرفت.

ساعت ۶:۳۰ صبح که از مقابل خیابان ایران در حال عبور بودم، متوجه وضعیت غیرعادی در این خیابان شدم و این کنجکاوی مرا بیشتر کرد تا موضوع را تعقیب کنم، تقریباً ساعت ۷ صبح بود که به طرف مدرسه «علوی» روانه شدم؛ اما از ورودم به درون مدرسه جلوگیری به‌عمل آمد. یکی از دوستانم که مهندس مخابرات بود و از چند روز قبل با استقرار امام خمینی (ره) در این مدرسه، جهت خدمات و سرویس‌دهی به همراهان امام و بر قراری ارتباط با مراکز شهری، در مدرسه علوی فعالیت می‌کرد، متوسل به وی شدم و از اعتیارش استفاده کردم و به مدرسه «علوی» راه یافتم و از دوست مخابراتیم پرسیدم «احساس می‌کنم یک شرایط غیرعادی در این‌جا حاکم است، موضوع چیست؟» در حالی که لبخند بر لب داشت، گفت: «می‌خواهی کار دست‌مان بدهی»، گفتم «من سال‌هاست با تو دوست هستم، این چه حرفی است که می‌زنید؟» در پاسخ به اصرار من گفت: «این حرف از این‌جا بیرون نرود؛ قرار است تعدادی از کارکنان نیروی هوایی با امام دیدار کنند».

با شنیدن این خبر گفتم که «این سوژه ارزنده‌ای است»؛ چراکه تا آن روز نظامیان حق دخالت در تظاهرات را نداشتند؛ بنابراین به وی گفتم: «من این‌جا می‌مانم، اگر کسی حرفی زد، می‌گویم آمده‌ام شما را ببینم»، ساعتی به انتظار نشستم و به این می‌اندیشیدم که چگونه می‌توانم از دیدار تاریخی نظامیان عکس تهیه کنم، در حالی که اجازه ورود به مدرسه را هم به سختی یافتم.

مسئله دوم، انتشار چنین عکس و خبر در روزنامه بود؛ در همین فکر بودم که خبر رسید تعداد زیادی از نظامیان در حالی که پلاکاردهایی مبنی بر همبستگی کارکنان نیروی هوایی با امام را با خود حمل می‌کردند، در حال ورود به مدرسه هستند؛ جلو رفتم و دیدم به‌روی یکی از پلاکاردها، این جمله زیبا خودنمایی می‌کرد «ما قطره‌ای از ارتش تو هستیم خمینی»؛ اسلحه خود را که همان دوربین عکاسی بود، به دست گرفتم و به ترسیم موقعیت و زاویه مناسب پرداختم. شرایط خاصی حاکم بود، شرایطی که هیچ‌یک از کارکنان نمی‌بایست شناخته شوند و به محض مشاهده دوربین، یکی از نظامیان به جلو آمد و اجازه‌ی گرفتن عکس را به من نداد.

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

در همین لحظه، یکی از خبرنگاران خارجی هم جلو آمد تا عکسی از کارکنان نیروی هوایی بگیرد؛ اما دوربینش را گرفتند و به وی هم اجازه داده نشد تا عکس بگیرد، دلایل این کار را یکی از همافران به زبان انگلیسی برایش تشریح کرد و خبرنگار خارجی هم پذیرفت و دوربینش را پس گرفت.

نظامیان ملی، از طاغوت گذشتیم، به مردم پیوستیم

اینک همگی کارکنان در صفوف منظم در جلو جایگاه به انتظار ملاقات با امام خمینی (ره) ایستاده بودند و حضرت امام لحظاتی بعد تشریف‌فرما شدند و در قاب پنجره در مقابل حضار ایستادند. یکی از نظامیان با صدای بلند فریاد زد: «به‌جای خود، گردان» و سپس فرمان «خبردار» داد. با این فرمان، سکوت مطلقی بر مدرسه حاکم شد، سپس ادامه داد: «نظامیان ملی، از طاغوت گذشتیم، به مردم پیوستیم» پس از ادای این جمله، تعداد زیادی از کارکنان صلوات بلندی فرستادند و پس از آن سرود «خمینی ای امام» خوانده شد و فرمانده نظامیان به ادای احترام نظامی پرداخت. پس از آن همگی یک‌صدا فریاد زدند: «ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی» و شور و حال دیگری در مدرسه حکم‌فرما شد. خیلی از بچه‌ها اشک می‌ریختند و گروهی هم به هیجان آمده بودند. همگی با لباس فرم و بسیار آراسته و با نظم خاصی ایستاده بودند، این نظامیان می‌دانستند که اگر شناسایی شوند، همگی اعدام خواهند شد؛ لذا این حرکت با تمام مخاطراتی که برای‌شان در پی داشت، دست به چنین اقدام سترگی زده بودند.

حلقه‌ای کوچک که باعث یک جنجال بزرگ سیاسی شد

جلو رفتم و با فرمانده نظامیان صحبت کردم و گفتم «اگر حرکت امروز شما در این‌جا ثبت نشود، انگار هیچ کاری نکرده‌اید؛ اجازه بدهید من عکسی از زاویه پشت سر تهیه کنم و قول می‌دهم که هیچ یک شناسایی نشوند». ابتدا نپذیرفت، اما وقتی اصرار مرا دید، گفت به یک شرط می‌پذیرم که قبل از گرفتن عکس، منظره‌یاب (ویزر) دوربین را من ببینم، خواسته‌اش بسیار منطقی بود، برای این که اعتمادش را بیشتر جلب کنم، پس از این که فرمان ادای احترام داد و همه به صفوف معین در مقابل امام خمینی (ره) به‌صورت خبردار ایستادند، با یک لنز «واید» که کل همافران را در تصویر داشته باشم، با انتخاب دیافراگم، نور، فاصله و سرعت مناسب، در چند زاویه به ثبت این رویداد تاریخی پرداختم؛ اما این تازه اول کار بود. کار من در مدرسه به اتمام رسیده بود، به سرعت از مدرسه خارج شدم و دو نفر از همافران تا سوار شدن من به تاکسی، مرا بدرقه کردند تا گیر عوامل اطلاعاتی نیافتم. به جهت آن‌که روزنامه «کیهان» بعدازظهرها منتشر می‌شد، از این رو همه‌روزه می‌بایست تا ساعت ۱۱ صبح، همه مطالب، عکس و ماکت روزنامه بسته می‌شد و چون روز پنج‌شنبه بود و روز جمعه هم روزنامه تعطیل می‌شد و من علاقمند بودم با توجه به اهمیت موضوع، در صورت صلاحدید سردبیر، تا این‌که صفحات روزنامه بسته نشده است، عکس در همین شماره کار شود، به‌همین خاطر با عجله به روزنامه آمدم و شورای سردبیری را از انتخاب سوژه‌ام مطلع کردم. سردبیر روزنامه استقبال کرد و گفت که هرچه سریع‌تر عکس را برسانم تا متناسب با فضای عکس، جایی مناسب برایش در نظر گرفته شود. برای چاپ عکس فوراً به لابراتوار رفتم، فیلم را در کمال آرامش از محفظه دوربین عکاسی خارج کردم و در فضای تاریکخانه نگاتیو فیلم را به قوطی حلقه ظهور پیچیدم و داروهای مورد نظر ظهور را به درون قوطی ریختم و به ظهور فیلم مورد نظر پرداختم. در آن‌موقع هیچ فکر نمی‌کردم این حلقه کوچک، باعث یک جنجال بزرگ سیاسی شود.

مرحوم «حسین پرتوی»

درحالی که از شدت هیجان، برای ظهور فیلم لحظه‌شماری می‌کردم، فیلم به‌خوبی ظاهر شد. فیلم را از قوطی مخصوص خارج کردم و نگاتیو فیلم را در مقابل لامپ قرمز لابراتوار گرفتم. عکس‌های فوق‌العاده‌ای بود، به لطف خدا، تمامی مناسبات یک فیلم خوب در آن رعایت شده بود؛ بنابراین پس از خشک شدن فیلم به چاپ آن پرداختم. سه قاب از نگاتیو فیلم را که از یک زاویه با اندکی تغییر از نظر نور و کنتراست گرفته بودم، در دستگاه «اگراندیسمان» قرار دادم تا بر روی صفحه کاغذ حساس عکاسی ثبت شود، پس از انجام این کار، در فضای تاریک عکاس‌خانه که تنها با یک لامپ ۶۰ قرمز روشن بود، کاغذ حساس عکاسی را خارج کردم و در درون طشتک داروی ظهور و ثبوت قرار دادم و مشغول چاپ آن شدم. مایع ظهور در طشتک را به آهستگی بر روی کاغذ حساس جابه‌جا می‌کردم و از طرف سردبیری نیز مدام پیام می‌آمد که صفحات روزنامه در حال بسته شدن است و اگر عکس نرسد، با همین فرم‌بندی، روزنامه به چاپ خواهد رسید؛ لذا به هر طریق که بود، اولین قطعه از عکس چاپ کردم و لحظاتی صبر کردم تا خشک شود و در حالی که دل توی دلم نبود، آن را به شورای سردبیری رساندم.

آقای «بلوری» یکی از اعضای شورای سردبیری روزنامه، با دیدن عکس به هیجان آمد و از همه اعضای شورا خواست تا در خصوص چاپ عکس در روزنامه نظر بدهند. همگی با دیدن عکس و چاپ آن در شماره آن‌روز موافقت کردند؛ هرچند کمتر از یک ساعت، چاپ روزنامه به تأخیر می‌افتاد، اما اهمیت عکس آن‌چنان بود که تأخیر پیش‌آمده را جبران کند؛ لذا بحث در شورا بالا گرفت که در کدام صفحه عکس چاپ شود؛ چراکه مطالب صفحات اول تا چهارم کاملا بسته شده بود و در صورت چاپ عکس در هر صفحه‌ای، باید تعدادی از مطالب آن صفحه برداشته می‌شد و اگر مطلبی ادامه‌اش در صفحه دوم و یا صفحه سوم یا چهارم بود نیز مشکلات خاص خودش را داشت و در حقیقت نظم تمامی صفحات روزنامه به‌هم می‌خورد؛ سرانجام با توجه به اهمیت عکس به اتفاق اکثریت آرا در شورای سردبیری تصمیم گرفته شد که در صفحه اول با هفت ستون، این عکس چاپ شود. آن‌زمان روزنامه ۹ ستون داشت، ماکت‌های روزنامه با توجه به تغییرات حاصله با همت بچه‌ها بدون کمترین تأخیری در ساعت یازده و نیم صبح بسته شد و از ماکت‌های مطالب فیلم و زینک تهیه و به چاپخانه سپرده شد و در تیراژ بسیار بالایی به چاپ رسید.

هراس رژیم پهلوی از حضور چشمگیر همافران در مدرسه علوی

جنجال بر سر عکس، از این‌جا آغاز شد که «عباس قره‌باغی» رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران در خاطرات خود درباره حادثه آن‌روز نوشته است: «غروب روز ۱۹ بهمن، آقای «بختیار» به من تلفن زد، سوال کرد: «روزنامه کیهان را دیده‌اید؟»، گفتم: «نه هنوز». اظهار کرد: «عکس عده‌ای از کارکنان نیروی هوایی را در اقامتگاه آقای خمینی چاپ کرده است» و اضافه نمود که «معلوم است که یکی از عکس‌های مراسم سابق را مونتاژ کرده‌اند»، سوال کردم که «چگونه فهمیدید مونتاژ کرده اند؟» جواب داد: «کاملا روشن است. ضمناً از سپهبد «ربیعی» سوال کردم، ایشان هم گفت که ما بررسی کردیم، این عکس مونتاژ شده است و دستور دادیم که در روزنامه‌ها تکذیب کنند». آقای بختیار اضافه کرد: «تیمسار، شما هم دستور بدهید تکذیب کنند».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

رژیم که نمی‌توانست حضور چشمگیر همافران را در مدرسه علوی بپذیرد و حتی در مخیله‌اش هم خطور نمی‌کرد، عجولانه دست به انتشار اعلامیه‌ای زد که در چندین بخش خبری از رادیو تلویزیون ملی ایران پخش شد. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود: «سخنگوی ستاد بزرگ ارتشتاران اعلام کرد «در صفحه یکم روزنامه کیهان مورخ پنج‌شنبه ۱۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ عکس بزرگ و مونتاژشده و غیرواقعی تحت عنوان «امروز هزاران نفر نظامی رژه رفتند» چاپ شده که غیرواقعی بودن آن برای هرکسی که به اصول اولیه مونتاژ آشنایی داشته باشد، به مقاصد شوم تفرقه‌اندازان و آن‌هایی که می‌خواهند در صفوف به‌هم پیوسته و مستحکم ارتش رخنه نموده و از این راه به آمال و آرزوهای خود برسند، کاملا آشکار است. ستاد بزرگ ارتشتاران با جلب توجه هم‌میهنان عزیز، این‌گونه اعمال ناجوانمردانه دست‌اندرکاران را به اتهام جعل و نشر اکاذیب به‌منظور تحریک و اهانت به مقام ارتش که مبرا از دخالت در امور سیاسی است، برابر مقررات قانون دادرسی کیفری ارتش تحت تعقيب قرار خواهد داد».

دفتر امام خمینی (ره)، صحت عکس کیهان را تأیید کرد

از آن‌جا که هنوز رادیو و تلویزیون در حاکمیت شاه و «بختیار» بود، پخش اطلاعيه ستاد بزرگ ارتشتاران، افکار عمومی را با تردید روبه‌رو ساخت و گروه‌های بی‌شماری از طريق تلفن و یا حضور در اقامتگاه امام خمینی (ره) واقعیت را جویا شدند؛ شهید مفتح یکی از یاران صدیق امام (ره)، موضوع را با ایشان در میان گذاشت و ساعاتی بعد، اعلامیه کميته تبلیغات دفتر امام خمینی (ره) انتشار یافت که «دفتر آیت‌الله خمینی، صحت عکس کیهان را تأیید کرده است». سخنگوی کمیته تبلیغات دفتر امام خمینی (ره) اعلام کرد: «به‌دنبال انتشار اعلامیه ستاد بزرگ ارتشتاران دیروز و دیشب درباره جعلی بودن عکس کیهان مربوط به رژه نظامیان از برابر امام خمینی، گروه‌های بی‌شماری از طریق حضوری و تلفنی، واقعیت را جویا شدند؛ بنابراین سخنگوی کمیته تبلیغات امام با انتشار اعلامیه‌ای درباره عکس جنجال‌برانگیز کیهان اعلام می‌کند؛ روز پنجشبه ۱۹ بهمن‌ماه ساعت ۸:۳۰ صبح، در حضور هزاران نفر تماشاچی در خیابان‌های محل سکونت امام و نیز در منزل، نظامیان به رژه پرداختند و آن‌چه کیهان نوشته و عکسی که در صفحه اول آن چاپ شده [است]، کاملا صحیح و مورد تأیید ما می‌باشد».

بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی (ره)

شتابی تازه در حرکت انقلاب اسلامی

عکاس خبری روزنامه «کیهان»، در ادامه خاطرات خود گفته است: «هر چند دفتر امام مستقر در مدرسه علوی، در پاسخ به سوالات مردم، صحت عکس روزنامه «کیهان» را تایید کرد، خود روزنامه هم به‌جهت رسوایی هرچه بیشتر رژیم، در روز شنبه عین «نگاتیو» فیلم را به‌صورت کاک‌های پنج فریمی که در حاشیه‌های لبه فیلم. شماره قاب‌های تصویر به وضوح دیده می‌شد، چاپ کرد. با چاپ این عکس، به دستور تیمسار «قره‌باغی» رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، گروهی از عوامل گارد به روزنامه «کیهان» یورش برده و از مسئول روزنامه خواستند تا تهیه‌کننده عکس را معرفی و تحویل مقامات امنیتی دهد؛ بنابراین تلاش برای شناسایی من آغاز شد.

سردبیر روزنامه از من خواست تا مدت کوتاهی در اطراف دفتر روزنامه آفتابی نشوم؛ چراکه تحت تعقیب بودم؛ بنابراین به منزل یکی از اقوام خود رفتم، چون تنها جایی که هیچ آدرسی از من نداشتند، آن‌جا بود. از آن‌جا به‌صورت تلفنی با دفتر روزنامه در ارتباط بودم و همان‌طور که می‌دانید، رژیم در عین رسوایی و کینه و نفرتی که از کارکنان نیروی هوایی به دل داشت، با استقرار عوامل گارد در پادگان مرکز آموزش‌های هوایی، جهت سرکوب آن‌ها، آخرین تیرهای خود را با حمله به هنرجویان و هنرآموزان نیروی هوایی واقع در مرکز آموزش‌ها هوایی از ترکش رها کرد که سه روز بعد یعنی در روز ۲۲ بهمن، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

این عکس به گفته تحلیل‌گران داخلی و خارجی، به حرکت انقلاب اسلامی شتاب تازه‌ای بخشید و پیروزی انقلاب اسلامی را تسریع کرد و این‌روز به جهت اهمیت آن، پس از پیروزی انقلاب اسلامی «روز نیروی هوایی» نامیده شد.

منبع: کتاب «عکس جنجال‌برانگیز» – نویسنده: سید حکمت قاضی میرسعید

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

ماجرای عکسی جنجال‌برانگیز که تیر خلاص به رژیم پهلوی شد بیشتر بخوانید »