مدرنیزاسیون

پیروز حناچی همچنان علیه تهران/ چه کسی گفته تهران شبیه مادرید است!؟

پیروز حناچی همچنان علیه تهران/ چه کسی گفته تهران شبیه مادرید است!؟



حناچی تفاوت پاکستان سیل زده و تلفات صدها نفری آن با سیستم مدیریت سیل در تهران را نمی‌فهمد. همانطور که قاهره را می‌بیند اما تفاوت و تمایز قاهره با تهران و مادرید را متوجه نمی‌شود.

سرویس سیاست مشرق _ “پیروز حناچی”، شهردار سابق تهران و مردی که در دوران سیطره اصلاح‌طلبان بر شورای شهر؛ پس از مدت‌ها تنش و تغییر بر کرسی بلدیه تهران تکیه زد؛ طی یادداشتی در سرمقاله چهارشنبه گذشته روزنامه شرق پیرامون تهران بزرگ نوشته است:

“شهرهای موفق در دنیا شهرهایی هستند که ثروت‌های بیشتری را برای شهر و شهروندان آفریده‌اند و فضاهای بیشتری را در اختیار شهروندان خود و مراجعانی از اقصی‌ نقاط جهان قرار داده‌اند و با ایجاد تعادل و توسعه خدمات، تمام سطوح شهر را قابل‌ زندگی با کیفیت قابل‌ قبول کرده و اصطلاحا «Livable»4 کرده‌اند و این مؤلفه (زیست‌پذیری و قابلیت زندگی) یکی از اصلی‌ترین محرک‌های رقابت بین شهرهای دنیا برای کسب جایگاه مناسب و Ranking شهرهاست. اگر ملاحظه می‌کنیم شهرهایی مانند ملبورن، ونکوور، بارسلون و… معمولا در صدر رقابت‌های کیفیت جهان‌اند، عمدتا مرهون توجه به این نگاه هستند و شهری مثل تهران به‌عنوان کلان‌شهر و پایتخت ایران، در این رقابت در صدر حضور ندارد و معمولا در کنار شهرهایی مانند قاهره مصر یا احمدآباد پاکستان قرار دارد یا در بعضی از رقابت‌ها در انتهای جدول”!

او می‌افزاید: این موضوع که بسیار هم ناخوشایند است، به چند علت اتفاق می‌افتد. اول اینکه در بعضی از مؤلفه‌ها کاملا در جهت عکس عمل می‌کنیم و در بعضی از مؤلفه‌های تأثیرگذار دیگر، یا آمار نداریم یا آمارها منتشر و گزارش نمی‌شوند یا در برخی موارد در جهت عکس مؤلفه‌های تأثیرگذار در حرکت هستیم. با بی‌توجهی به توسعه قلمرو عمومی و فضاهای باز و گسترده عمومی در اختیار مردم (PublicSpace) هم ثروت تولید نکرده و هم درجه ارزیابی خود را در جهت مثبت اصلاح نمی‌کنیم. [1]

پیروز حناچی همچنان علیه تهران/ چه کسی گفته تهران شبیه مادرید است!؟

*”خودتحقیری” و نگاه قجر زده به ایران و ایرانی در کلمه به کلمه این نوشته به چشم می‌خورد و حسرت بزرگتر نیز آنست که آقای حناچی در کنار سایر دوستان اصلاح‌طلبشان نفرات اول ساختن “احمدآباد و قاهره در ذهن ایرانی” بوده‌اند!

تفکر میز محور و مدیریت لب و دهانی که حاشیه را از متن بیشتر می‌پسندید و منتهای کارنامه مدیریتی‌اش حاشیه‌سازی علیه شهردار اسبق و یا ایجاد چند گاراژ دوچرخه‌های گران در تهران بود که همان طرح نیز هرگز مورد استقبال مردم قرار نگرفت.

تفکر و مدیریتی که ایران و ایرانی حتی اگر موفقیتی هم داشته باشد اما به چشم اینان نمی‌آید و یا اگر بیاید انکارش می‌کنند. کأنه ایرانی هرگز نباید مفتخر باشد و هرگز نباید احساس موفقیت کند!

پر بیراه نیست اگر بگوییم رسالت اینان همینست و جز این نیست که ایران را به مثابه یک “خراب‌آباد” می‌بینند و می‌سازند و معرفی می‌کنند.

در تفکر اینان اگر فیلمی ساخته می‌شود باید ایرانِ آن فیلم یک خرابه‌ی جن زده باشد. اگر قرار است تصمیمی مدیریتی برای عمران یک شهر گرفته شود تصمیماتی از قبیل افتتاح دوباره یک ایستگاه مترو یا اقدام تزئینی پرداختن به دوچرخه‌سواری است. اگر کسی تعریفی از ایران می‌کند باید بایکوت شود و اگر کسی به ایران خدمتی می‌کند باید به لجن کشیده شود.

جالب است که حرف‌های حناچی اگرچه هیچ سند معتبری با خود ندارد اما نکته اینجاست که با عقل هم در تناقض است. آیا اگر صدها بولتن آماری هم تهران را شبیه به شهرهای سطح پایین معرفی کنند اما این معرفی با واقعیت مطابق است؟

حناچی تفاوت پاکستان سیل زده و تلفات صدها نفری آن با سیستم مدیریت سیل در تهران را نمی‌فهمد. همانطور که قاهره را می‌بیند اما تفاوت و تمایز قاهره با تهران و مادرید را نمی‌داند.

و حناچی حکما نمی‌خواهد مخاطب ایرانی‌اش این خبر را بخواند که جک استراو انگلیسی در اشاره به بی‌تأثیری تحریم‌ها بر ایران گفته بود:

“تهران بیشتر شبیه مادرید و آتن به نظر می رسد و نه شبیه بمبئی یا قاهره. “[2]

همانطور که حناچی کأنه وظیفه دارد که مردم ندانند محمدباقر قالیباف در دوران شهرداری خود به عنوان هشتمین شهردار برتر دنیا در سال 2008 برگزیده و معرفی شد. [3]

“خود تحقیری” به زعم اینان به هر قیمتی باید ادامه پیدا کند.

حتی اگر حقایق بزرگ را نبیند و حتی اگر قرار باشد با شکم بزرگ خود در مقابل خورشید بایستد تا کسی نور آنرا نبیند.

البته یک مسئله دیگر نیز در این میان وجود دارد…

“بی هنران” علیه “باهنران” و بی‌کارنامه‌ها علیه کارنامه‌دارها به پا خواسته‌اند تا کارآمدی انقلاب و نظام اسلامی کتمان شود. تا زیبایی سحّار و مدرنیزاسیون تهران بزرگ در پسا انقلاب دیده نشود. و تا هر موفقیتی از توانایی ساخت آب‌شیرین‌کن هسته‌ای تا صادرات پهپاد و ارزانی سوخت و امنیت‌سازی فرامرزی به چشم هیچکس نیاید.

ما با یک معضل مواجهیم. افرادی هستند که تا ایران و ایرانی هست، می‌خواهند در ذهن مردم هر موفقیتی را به ساخت آفتابه و لولهنگ و حتی کمتر از آن تقلیل دهند.

خطرناک‌تر از رزم‌آرا تفکر خودتحقیر رزم‌آرا بود که گویا ادامه یافته است…[4]

باید با “جهاد تبیین” در مقابل چنین تفکری بپاخاست و در جنگ روایت‌ها با دلیل و سند برنده شد.

***

1_https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-854749

2_https://irna.ir/xj4wp8

3_mehrnews.com/x8wyS

4_https://www.mizan.news/151747

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیروز حناچی همچنان علیه تهران/ چه کسی گفته تهران شبیه مادرید است!؟ بیشتر بخوانید »

آنوکراسی

آنوکراسی



آنوکراسی یعنی شبه دموکراسی یعنی شکلی از حکومت که ظاهرش دموکراسی و مردم‌سالاری است. اما دولت در برون و درون «بی‌ثبات» و «ناکارآمد» و فاقد قدرت است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدکاظم انبارلویی طی یادداشتی نوشت: اینکه آمریکایی‌ها در اتاق جنگ بی‌پایان خود علیه ملت ایران چی فکر می‌کنند خیلی مهم است. آن‌ها در مقابله با ملت ایران، دو جنگ سخت داخلی و خارجی و سه نبرد نرم را طی ۴۰ سال گذشته پشت سر گذاشتند هر کاری خواستند و هر توطئه‌ای را که اجرا کردند نه‌تنها نتیجه نگرفتند بلکه ایران هر روز قدرتمندتر و تواناتر در سپهر سیاست منطقه و جهان ظاهر شده و می‌شود.

آمریکایی‌ها در صفحه شطرنج بازی با ایران تابع هیچ قاعده‌ای نیستند. اشتباه آن‌ها این بود که همه سربازها، فیل‌ها و اسب‌ها را یک‌جا و همزمان به میدان آوردند و هربار با تلفات بیش‌تر به‌ویژه در حوزه نظامی عقب نشستند.

امروز در اتاق جنگ آمریکایی‌ها پنتاگون شمشیر و سپر انداخته است. امید آنها به سیا، وزارت خارجه و وزارت خزانه‌داری برای تشدید تحریم‌ها و تداوم نبرد نرم و براندازی نرم است.

آنچه از «فعل» آنها دیده می شود و از «قول» آنها شنیده می شود را می توان در حوزه دموکراسی رصد کرد. آنها مشروعیت مردمی نظام را از طریق عملیاتی کردن «آنوکراسی» هدف قرار داده‌اند.

آنوکراسی یعنی شبه دموکراسی یعنی شکلی از حکومت که ظاهرش دموکراسی و مردم‌سالاری است. اما دولت در برون و درون «بی‌ثبات» و «ناکارآمد» و فاقد قدرت است. آمریکایی‌ها می‌خواهند قدرت در دولت دست کسانی باشد که عملا قدرتی نداشته باشند، قدرت واقعی در دست کسانی باشد که سر در آخور سرمایه‌داری جهانی و سرویس‌های امنیتی قدرت‌های جهانی داشته باشند.

اینکه آمریکایی‌ها از سال ۷۶ تصمیم گرفتند در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و شوراها از یک ضلع رقابت که به قول خودشان میانه‌رو هستند، حمایت کنند، همین، پا گذاشتن در جایگزینی و عملیاتی کردن «آنوکراسی» به جای «مردم‌سالاری» دینی بود. متأسفانه برخی اصلاح‌طلبان عملا به استخدام دشمن در این پروژه برای ضربه به جمهوریت نظام درآمدند.

یحیی کیان تاج‌بخش، عضو سیا و مشاور بنیاد سوروس از محکومین فتنه ۸۸ در اعترافات خود در دادگاه که به عنوان دفاعیه مطرح کرده ، پرده از چنین توطئه‌ای بر می‌دارد.

او از شناسایی و جذب نخبگان ، شبکه‌سازی و نهادسازی، راه‌اندازی کارگاه‌های آموزشی در معاونت سیاسی وزارت کشور زمان آقای خاتمی یاد می‌کند و می‌گوید: مشروعیت‌زدایی و اعتبارزدایی از جمهوری اسلامی را از طریق حمله به پایه‌ها و ستون‌های نظام و نافرمانی مدنی شروع کردیم.

او از نحوه آشنایی خود با مصطفی تاجزاده که آن زمان در معاونت سیاسی وزیر کشور بود خبر می‌دهد و همکاری‌هایی را در این زمینه یادآور می‌شود. مأموریت او افزایش سرمایه اجتماعی کسانی که در ایران به ترویج و تعمیق تفکر غربی می‌اندیشند، بود. نظریه او در مورد افزایش سرمایه اجتماعی مورد توجه سعید حجاریان و تاجزاده قرار می‌گیرد و او از ارتباط خود با سعید حجاریان که آن زمان در مرکز استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت بود نیز پرده برمی‌دارد.

امروز اصلاح‌طلبان با دست فرمان «آنوکراسی» به جای دموکراسی به روزگاری افتاده‌اند که تمام سرمایه اجتماعی خود را در انتخابات گذشته که به پای روحانی ریخته بودند از دست رفته می‌بینند . آنها گرفتار ۶ بحران هستند که در آن دست و پا می‌زنند.

۱- بحران گفتمان ۲- بحران اندیشگی ۳- بحران بی‌آیندگی ۴- بحران مقبولیت ۵- بحران مشروعیت ۶- بحران کارآمدی

آنها فکر می‌کنند می‌توانند هزینه‌های خسارت‌بار از دست دادن سرمایه اجتماعی خود را به حساب رقبای خود بگذارند. آنها برای توجیه این بحران‌ها مقولاتی چون حمله به نظارت استصوابی ، طرح رفراندوم، آزادی و خلق دو قطبی‌های کاذب و … را در دستور کار دارند. فکر می‌کنند این بیراهه‌روی برای آنها تولید سرمایه اجتماعی می‌کند.

سردمداران جریان اصلاح‌طلبی هنوز نفهمیدند چه کلاهی سرشان رفته است .آمریکایی‌ها با پروژه آنوکراسی سرمایه اجتماعی آنها را به عنوان یک ضلع رقابت به باد داده‌اند حالا آمدند سراغ ضلع دیگر با تحریم اقتصادی و تهاجم فرهنگی و تهاجم سیاسی و دیپلماتیک؛ سرمایه اجتماعی این ضلع را هم ضایع کنند و تیر خلاص به «جمهوریت» و «مردم‌سالاری دینی» بزنند. این فرمول را در مشروطه و نهضت ملی عمل کردند و جواب داد و فکر می‌کنند در انقلاب اسلامی هم جواب می‌دهد.

اصلاح‌طلبان در بحث‌های کلاب‌هاوسی خود گاهی موضوع مشارکت ۴۸ درصدی مردم در انتخابات ریاست جمهوری پیراهن عثمان کرده‌اند تا مشروعیت مردمی دولت را زیر سؤال ببرند.

آن‌ها اولاً: فراموش کردند انتخابات ریاست جمهوری زیر سیطره بیماری کرونا با تلفات سه رقمی برگزار شد. ثانیا : جریان اصلاحات با تمام توان به صحنه آمدند و از نامزد خود- همتی- حمایت کردند. جریان اصلاح‌طلب علی‌رغم حمایت صددرصدی از همتی نتوانست طرفداران خود را به دلیل عملکرد بد دولت مورد حمایت خود یعنی روحانی را به پای صندوق‌های رأی بیاورد.

آن‌ها عوض آنکه خود را مذمت کنند که چرا به غرب اعتماد کردند و افتضاح برجام و دستاورد تقریبا هیچ آن را در کارنامه خود گذاشتند ، رقیب خود را به بهانه کاهش مشارکت به شماتت گرفته‌اند.

آنها با راهبرد دیو و پری در انتخابات شرکت می‌کنند وقتی طرفداران آنها به این نتیجه رسیدند آنها پری نیستند به نامزد آنها رأی ندادند چون از قبل رقیب خود را «دیو» معرفی کرده بودند نتیجه کار کاهش مشارکت شد. آنها در فرآیند شکل‌گیری «آنوکراسی» به جای «دموکراسی» درست در اجرای توطئه‌های آمریکا نقش‌آفرینی می‌کنند.

اصلاح‌طلبان از ابتدای پیدایش در سپهر سیاست ایران هرگز به این سؤال پاسخ ندادند که چه چیز را می‌خواهند اصلاح کنند؟ مبنای آسیب‌شناسی آنها چیست؟ آنها بدون اینکه توضیحی در مورد نسبت خود با دین و انقلاب و نظام بدهند بر طبل اصلاحات می‌کوبند. آنها ۴ دولت از ۵ دولت پس از انقلاب را در دست داشتند اما برای از بین بردن فقر، فساد و تبعیض هیچ‌گاه راه حلی ارائه نکردند.

اوایل سال‌های حکومت خاتمی یک کارگاه آموزشی در معاونت سیاسی وزارت کشور در زمان تصدی تاج‌زاده دایر کردند که سعید حجاریان آن‌را اداره می‌کرد. یحیی کیان تاج بخش و حسین بشیریه در این نشست‌ها شرکت می‌کردند. تعریفی که از اصلاحات بیرون دادند این بود که ؛ اصلاحات یعنی دموکراتیزاسیون، دموکراتیزاسیون یعنی مدرنیزاسیون، مدرنیزاسیون هم یعنی سکولاریزاسیون جدایی دین از سیاست! برخی هم در آن جلسات پا را فراتر گذاشتند و گفتند سکولاریزاسیون یعنی لائیزاسیون، کشور باید به سمت ارزش‌های لائیسیته بر مبنای مدل فرانسه حرکت کند! یعنی درست همین حرفهایی که تاجزاده امروزها در توییت های خود و جیغ و داد کلاب هاوسی مبنی برحذف ولایت فقیه از قانون اساسی و جدایی دین از سیاست مدام تکرار می کند. خوب طبیعی بود ، مفهوم این «اصلاح» چیزی جز «افساد» نبود.

از دل این تئوری اصلاحی، فتنه ۱۸ تیر ۷۸ بیرون آمد چون شکست خوردند رفتند ۱۰ سال تمرین کردند و با ارتباطاتی که در داخل و خارج برقرار شد فتنه ۸۸ را با اسم رمز تقلب کلید زدند. با آنکه در فتنه ۷۸ و ۸۸ آشوب بپا کردند و اردوکشی خیابانی راه انداختند ، دست به غارت اموال دولتی و مردمی زدند اسم آن را با این همه خشونت «نرم» گذاشتند ! معلوم نبود اگر می‌خواستند براندازی سخت کنند چه می‌کردند؟!

برای عملیاتی کردن «آنوکراسی» آمریکایی‌ها نیاز داشتند یک جریانی را در داخل تقویت کنند که همزمان « در قدرت» بودن «بر قدرت» هم باشند. بخشی از جریان اصلاحات با پذیرش این مأموریت عملا به خدمت سرویس‌های امنیتی و رسانه‌ای غرب درآمدند. تاج‌زاده در فتنه ۷۸ و ۸۸ دست در دست یحیی کیان تاج‌بخش عضو سیا و مشاور سوروس در تهران عملا نقش مهمی در این باره ایفا می‌کرده است. تمامی کسانی که اخیرا به بازداشت تاجزاده اعتراض کردند مستقیم و غیرمستقیم به نوعی اعتراف به حضور در پروژه عملیاتی کردن «آنوکراسی» کردند.

بهزاد نبوی رئیس شورای جبهه اصلاحات در دفاع از تاجزاده، او را مربوط به جریان منتقد مصلح و مخالف براندازی و آشوب و خشونت معرفی می‌کند. اما کارنامه سیاسی او در دو فتنه ۷۸ و ۸۸ و پس از آن نشان می‌دهد ، فعل و قول سیاسی او مبتنی بر براندازی، آشوب و خشونت است و تنها چیزی که در کارنامه او نیست نقد مصلحانه است.

برخی در دولت روحانی و خاتمی متأسفانه در مدار آنوکراسی حرکت می‌کردند و هرگونه تحولی را منوط به بهبود رابطه با غرب کرده بودند در حالی که غرب به هیچ وجه بنای آشتی با انقلاب نداشت. دولت رئیسی خوشبختانه با درک درست از این کژراهه در مسیر «کارآمدی» و «ثبات» حرکت می‌کند.

او درک درستی از منابع قدرت و تعامل در منطقه و جهان و تحکیم مردم‌سالاری دینی در  ایران دارد.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آنوکراسی بیشتر بخوانید »

تحقیر فرهنگی راهی برای استثمار کشورهاست/ روشنفکران آدم بودن را در شباهت به غرب جست‌وجو می‌کردند

تحقیر فرهنگی راهی برای استثمار کشورهاست/ روشنفکران آدم بودن را در شباهت به غرب جست‌وجو می‌کردند



استاد مطالعات تاریخی گفت: غرب چنین القا می‌کرد که برای آدم بودن باید شبیه اروپایی‌ها شد. به قول حسن تقی‌زاده:« باید از موی سر تا ناخن پا شبیه به غرب شد.»

به گزارش مجاهدت از مشرق، مواجهه ایرانیان با غرب و مظاهر غربی و نوع کنش و واکنش در برابر این تلاقی فرهنگ‌ها و مقوله مدرنیته، موجب بروز و ظهور برخی مسائل مهم در کشور شد. موضوع اعراض از ظرایف و ذخایر فرهنگی و اقبال و گرایش افراطی به غرب و فرهنگ غربی از نکات قابل توجه در این اوراق از تاریخ ایران است. 

قرار را بر آن گذاشتیم تا با عباس سلیمی نمین، پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر گپی بزنیم که بخش‌هایی از این گفت‌وگو را خواهید خواند. 

مدرنیزاسیون یا الیناسیون؟ مسأله این است

سلیمی نمین ابتدا گفت: نکته قابل توجه و مهم که باید به آن توجه کرد، این است که صِرف مدرن و پیشرفته شدن کشور، امر نامطلوب و بدی نیست. بلکه موضوع و نقطه نزاع در این است که نیروی مهاجم غربی به وسیله وابستگان داخلی در ایران که متصدیان سیاست و فرهنگ کشور بودند، ایران و ایرانیان را به سوی الیناسیون (خودباختگی اجتماعی) کشاند و ایرانی را با خود و هویت فرهنگی‌اش بیگانه کرد. این بیگانه‌سازی و سیر و تطور آن در کشور ایران را باید مورد بررسی و پژوهش قرار داد. 

وی افزود: مدرن شدن به معنای پیشرفته شدن، ذاتی هر جامعه و مطلوب، بلکه اساساً ضروری است. همه جوامع باید رو به سوی پیش‌روی و جلو رفتن حرکت کنند. تازه‌سازی روش‌های مدیریتی و مدل‌های حکومتی در بخش‌های مختلف اساساً برای هر کشوری که خواهان موفقیت است، یک امر ضروری و اجتناب‌ناپذیر محسوب می‌شود، اما آنچه در تاریخ معاصر کشور ما شاهدش بودیم مدرنیته و پیشرفته شدن کشور از سوی حکومت‌ها نبود، بلکه ما شاهد خالی شدن هویت فرهنگی از درون بودیم. اِلینه کردن و کشیدن جامعه به سویی که به نوعی به بی‌هویت اجتماعی برسد، نکته‌ای است که به اسم مدرنیته به جامعه ایرانی خورانده شد. 

سلیمی نمین ادامه داد: در جامعه، وظیفه روشنفکر این است که بر حقایق اجتماع واقف باشد و با شناخت نقاط قوت و نقاط ضعف سعی در بهینه‌سازی کشور کند و با ارائه راه‌حل قدم در رفع نقایص آن بگذارد، اما ما در ایران با نوع دیگری از روشنفکری روبه‌رو بودیم. روشنفکری‌ای که می‌گفت معماری اصیل ایرانی از بین برود و معماری غربی جایگزین آن شود، موسیقی ایرانی به حاشیه رود و موسیقی اروپایی جای آن را بگیرد و قِس علیهذا. این نمونه‌هایی از تلقی مدرنیته در ایران بود که در حقیقت مدرن‌سازی از سوی این سیاست‌ها صورت نمی‌گرفت، بلکه تهی کردن ظرفیت‌های موجود است.

این استاد مطالعات تاریخی گفت: همانطور که پیش از این اشاره شد، ما از انقلاب مشروطه به این سو به خصوص در عصر پهلوی با مدرنیزاسیون مواجه نیستیم، بلکه الیناسیون و تهی شدن ذخایر فرهنگی داخلی است که به نام پیشرفت در کشور وجود دارد. 

سیاست تحقیر فرهنگی راهی برای استثمار کشورها

وی افزود: نیروی خارجی که به وسیله کودتا یا اعمال نظامی بر کشور تسلط می‌یابد، یکی از عمده فعالیت‌هایش برای بقای خود و بهره‌کشی از منافع آن کشور، تحقیر فرهنگ کشور هدف و نفی ارزش‌های فرهنگی آن است. علت چنین کاری این است که اگرمردم آن کشور خود را با نیروی متجاوز در وضعیت برابر بدانند، هیچ‌گاه حاضر به پذیرش این تهاجم و تسلط نخواهند بود. به طور مثال در مورد همین ایران، وقتی انگلیس‌ها اولین بار با بمباران و کودتا سعی در تسلط بر کشور داشتند، مردم در برابر آن مقاومت نشان داده و هیچ سر سازشی با آن نداشتند. قرارداد ۱۹۱۹ یا رویترز به خاطر همین مقاومت‌ها لغو می‌شود و شکست می‌خورد؛ چرا که شأنیت مردم اجازه نمی‌دهد چنین تسلطی را پذیرا باشند. 

از موی سر تا ناخن پا باید غربی شد!

او گفت: وقتی نیروی خارجی توانست به وسیله قدرت سرکوب نظامی مقاومت‌های مردم را درهم بشکند، نوبت به نوع دیگری از سرکوب رسید. نیروی خارجی برای استمرار بقای خود مجبور به تحقیر فرهنگی است. پَست جلوه دادن فرهنگ، اجتماع، موسیقی و… کاری است که در این مرحله قدرت‌های خارجی در کشور انجام دادند. استعمار چنین القا می‌کرد برای داشتن مقام حقیقی انسانی باید شبیه به آنچه غرب هست، شد. به قول حسن تقی‌زاده: «باید از موی سر تا ناخن پا شبیه به غرب شد.» در این تفسیر اساساً آدم بودن مساوی با فرنگی بودن است که حقیقتاً هیچ قرابت معنایی با پیشرفته شدن ندارد، بلکه نابود کردن هویت خود است.  

سلیمی نمین ادامه داد: سیاست تحقیر فرهنگی و سیاسی از سوی سیاست‌مداران و روشنفکران به وسیله سلطه رضاخانی پذیرفته شد و عملاً قدرت تقابل را از مردم گرفت. در رفتارشناسی رضاخان این امر، کاملاً مشهود است. نفی لباس سنتی ایرانی و تقابل با باورها و اعتقادات دینی مردم یکی از مشهورترین سیاستگذاری‌های او در این راستاست. به راه انداختن کارناوال که زنان مبتذل در آن شرکت می‌کنند در تاریخ تاسوعا نمونه‌ای از اِلینه کردن (بیگانه‌سازی) کشور توسط رضاخان است. اگر مردم، آزادگی و استقامت را از امام حسین یاد گرفتند، باید حسین علیه‌السلام را از مردم گرفت و آن را به حاشیه راند.

وی افزود: وقتی در سطح جامعه تحقیر فرهنگی پذیرفته شد، کشور به سمت تقلید کورکورانه حرکت کرد و اساساً‌خیلی از توانمندی‌ها و ظرفیت‌های ما بر اثر این نوع مواجهه از بین رفت. سیاستمدارانی که روشنفکر محسوب می‌شدند، وابستگان و متعهدان دولت‌های غربی بودند که باید خواسته آنان را در کشور عملی می‌کردند. یعنی آنان این تحقیر فرهنگی و خودباختگی هویتی را باور کرده بودند، اما در راستای آن قدم بر می‌داشتند. چرا؟ چون به غرب تعهد داده بودند.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تحقیر فرهنگی راهی برای استثمار کشورهاست/ روشنفکران آدم بودن را در شباهت به غرب جست‌وجو می‌کردند بیشتر بخوانید »