مرتضی قربانی

ماجرای زنده شدن شهید داخل فرغون

ماجرای زنده شدن شهید داخل فرغون


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «رحیم انصاری» فرمانده یگان دریایی لشکر ۲۵ کربلا درباره عملیات تپه‌های مدن در کتاب دلفین‌های اروند گفته است: داشتیم جلو می‌رفتیم که ناگهان پچ‌پچی در میان عده‌ای از نیرو‌ها پیچید. گفتند: «فرمانده‌مون نیست.» پرسیدم: «چی؟ کوش؟ کجاست؟» گفتند: «رفته. نیستش.» گفتم: «ای نامرد!» بیست‌سی نفر همین طور ویلان و سرگردان بدون فرمانده مانده بودند. از آن‌ها پرسیدم: «من رو که می‌شناسین؟» گفتند: «بله!» گفتم: «پس بیاین دنبال من.» درگیر شدیم. بیست‌متری عراقی‌ها که رسیدیم، دیگر نمی‌شد سرمان را بلند کنیم. یکی از بچه‌ها تیری به سفیدرانش خورد و عربده‌اش به هوا رفت که به او تشر زدم و گفتم: «ساکت! الان جامون رو پیدا می‌کنن!» او هم دیگر هیچ نگفت تا شهید شد. جلوتر رفتیم. خسرو سنایی انگار نارنجک انداخته بود و ایستاده بود تا نتیجه کارش را ببیند. هم عراقی‌ها را زخمی کرد و هم خودش را. روز‌ها که بیکار بودیم تا یازده‌ونیم صبح می‌خوابید؛ اما نمی‌دانستم تا این حد متهور و بی‌باک است.

درگیری تا نیمه‌شب طول کشید. ما فقط یک شهید دادیم که او را توی فرغون مهمات گذاشتیم و به عقب آوردیم. تازه سروکله فرمانده‌شان پیدا شد. داشت با بی‌سیم گزارش می‌داد که ما موضع را گرفته‌ایم. مرتضی قربانی کشیده آبداری بر گوشش نواخت و داد زد: «مرتیکه عوضی! کجا بودی؟ همین جا دادگاه صحرایی‌ت می‌کنم!» با وحشت گفت: «جان آقای قربانی من همین جا بودم.» قربانی جواب داد: «تو غلط کردی که اینجا بودی! برو نیروهات رو جمع کن! قراره اینجا رو شما تحویل بگیرین!» آنجا را که تحویل دادیم، من همراه شهید توی فرغون راه افتادم که ناگهان شهید از جایش برخاست و درجا میخ‌کوب شد. همه وحشت‌زده چشم‌های خیره خود را از او کندیم و فرغون و همه چیز را رها کرده، پا به فرار گذاشتیم. وقتی دوباره برگشتم، تازه متوجه شدیم که پا‌های شهید، زیر چرخ فرغون گره خورده بود و او را سر پا نگه داشت.

بچه‌های یکی از شهر‌ها حرف گوش نمی‌دادند و می‌رفتند تا غنیمت بیاورند. عراقی‌ها یکی از آن‌ها را با گلولهٔ تانک دونیمه کردند. مرتضی به من گفت: «هرکی رفت اون‌ور با تیر بزنش!» من هم به یکی از آن‌ها که داشت از خاکریز می‌گذشت، هشدار دادم که به حرفم محل نگذاشت. بلافاصله آرپی‌جی را برداشتم و شلیک کردم، گلوله که از روی سرش رد شد، سراسیمه برگشت. داد زدم: «هان! شما دلتون اینا رو می‌خواد. د بیا برو این‌ور!» وقتی از آنجا فاصله گرفت به مرتضی گفته بود: «این دیوانه س.»

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای زنده شدن شهید داخل فرغون بیشتر بخوانید »

ماجرای مزاح شهید «سلیمانی» با شهید «شفیع‌زاده»/ می‌خواهیم فیلمی بسازیم به‌نام «گولان»!

ماجرای مزاح شهید «سلیمانی» با شهید «شفیع‌زاده»/ می‌خواهیم فیلمی بسازیم به‌نام «گولان»!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، در جریان دفاع مقدس نیرو‌های «پیشمرگه مسلمان کرد» به رهبری «جلال طالبانی» برای مقابله با رژیم بعثی عراق، با ایران همکاری می‌کردند که مشروح آن در خاطرات و روایات فرماندهان منعکس شده است.

سردار سرتیپ دوم پاسدار «محمدجعفر اسدی» فرمانده لشکر ۳۳ المهدی در دوران دفاع مقدس که بعد‌ها فرمانده نیروی زمینی سپاه شد، در این خصوص روایتی از مزاح سردار شهید «حاج قاسم سلیمانی» درباره نقش شهید «حسن شفیع‌زاده»به‌عنوان فرمانده توپخانه سپاه، در کتاب «آشنای آسمان» بیان کرده است:

«آخرین دیدار ما با شهید «شفیع‌زاده» در قرارگاه بود. با سردار شهید «قاسم سلیمانی» رفتم دیدن او. توی قرارگاه هیچ‌کس نبود. ما که وارد قرارگاه شدیم، از خوشحالی مثل این‌که دنیا را به ایشان داده باشند، شاد و مسرور شد. قرار بود نیرو‌های «جلال طالبانی» از داخل عراق و ما‌ها از این طرف حمله‌ای را انجام دهیم تا «سلیمانیه» عراق آزاد شود. یک سری کار‌ها انجام شده بود. سردار «سلیمانی» مزاحی کرد به این صورت که، فرمود: می‌خواهیم فیلمی بسازیم به‌نام «گولان» (نام ارتفاعاتی در عراق) با شرکت افتخاری «جلال طالبانی» و به کارگردانی آقای «شمخانی» و در ادامه به ترتیب اجرای نقش سایر فرماندهان لشکر‌ها از جمله سردار «مرتضی قربانی» (فرمانده وقت لشکر ۲۵ کربلا مازندران) و خودش که فرمانده وقت لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود را برشمرد و بعد گفت: موزیک متن هم از «حسن شفیع‌زاده»؛ چون وقتی اجرای آتش می‌کرد، صدای آتش توپخانه قوت قلبی بود برای رزمندگان. «شفیع‌زاده» خیلی خوشش آمده بود مخصوصاً از تکه آخرش که موزیک متن هم از اوست.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای مزاح شهید «سلیمانی» با شهید «شفیع‌زاده»/ می‌خواهیم فیلمی بسازیم به‌نام «گولان»! بیشتر بخوانید »

فرمانده قرارگاه قدس در دفاع مقدس: پیروزی در فتح‌المبین را مدیون شهید خرازی هستیم

پیروزی در فتح‌المبین را مدیون شهید خرازی هستیم


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار شهید «حسین خرازی» روز اول شهریور ۱۳۳۶ در اصفهان متولد شد. وی سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم به سربازی در مشهد اعزام شد و در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها و سربازخانه‌ها، به همراه برادرش از خدمت سربازی گریخت.

او در مبارزات پیروزی انقلاب اسلامی نقش فعالی داشت و با پیروزی انقلاب از همان ابتدا در کمیته انقلاب اسلامی مشغول فعالیت شد.

شهید خرازی در اوج درگیری‌های کردستان به آنجا رفت و بعد از باز پس‌گیری سنندج در سِمت فرماندهی گردان ضربت که از قوی‌ترین گردان‌های آن زمان محسوب می‌شد، در آزادسازی شهر‌های کردستان، نقش مؤثری ایفا کرد.

وی هنگام شروع جنگ در کردستان حضور داشت و پس از یک سال فعالیت در کردستان، راهی جنوب شد و به فرماندهی اولین خط دفاعی تشکیل‌شده مقابل عراقی‌ها در جاده آبادان – اهواز در منطقه دارخوین که بعد‌ها به «خط شیر» معروف شد، منصوب شد.

در این خصوص سردار «مرتضی قربانی» فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس می‌گوید: «روز بیست و دوم (دفاع از خرمشهر) نیرو‌هایی از جبهه غرب یعنی کردستان، کرمانشاه و ایلام خودشان را به جبهه جنوب یعنی خوزستان رساندند. افرادی مثل حسین خرازی، عرب، قوچانی، علی باقری و ابوشهاب که درمجموع ۲۲ نفر بودند. این اولین واحدی بود که با تیربار دوشکا و خودروی سیمرغ آمد. آن‌ها فهمیده بودند اینجا چه خبر است، به‌ طرف خوزستان و اهواز حرکت کرده بودند و از جاده اهواز – آبادان به دارخوین آمده بودند.

این گروه همانجا ماندند و جبهه دارخوین به فرماندهی حسین خرازی تقویت شد. خرازی با نیروهایش شروع به پدافند در جبهه محمدیه و جاده اهواز – آبادان کرد و یک خط محکم به نام خط شیر در آنجا تشکیل داد. آن‌ها تجربه‌های خوبی به دست آوردند و کادر و چارچوب لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در جبهه دارخوین و مقر انرژی اتمی شکل گرفت.» [۱]

«وی اولین فرمانده تیپ (لشکر) امام حسین (ع) بود. با درایت وی نیرو‌های تحت امرش در عملیات طریق‌القدس عراقی‌ها را در شمال رودخانه کرخه محاصره کردند و در عملیات فتح‌المبین نیرو‌های عراقی را در جاده عین‌خوش حدود ۱۵ کیلومتر دور زدند و غافلگیر کردند.

یگان او در عملیات بیت‌المقدس جزء اولین لشکر‌هایی بود که از رودخانه کارون عبور کرد و به جاده اهواز – خرمشهر رسید و در آزادسازی خرمشهر نقش‌آفرینی کرد.

خرازی در عملیات‌های رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۴ و خیبر نیز در سِمت فرماندهی لشکر امام حسین (ع) شرکت داشت. در عملیات خیبر، یک دست او براثر اصابت ترکش قطع شد.

در عملیات والفجر هشت و کربلای ۵ هم نقش مؤثری در پیروزی‌های ایران داشت. سردار شهید حسین خرازی در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.» [۲]

ایستادگی و شجاعت «حسین خرازی» در عملیات فتح‎المبین

راوی: سردار احمد غلامپور

«یادم می‌آید در جمع‌بندی روز چهارم عملیات، کسی به فکر ورود قرارگاه فتح به عملیات نبود و همه منتظر بودند ببینند آقا محسن و صیاد چه نظری می‌دهند. اینکه به‌ جز محور قرارگاه قدس در محور‌های دیگر موفقیتی نداشتیم، فرماندهی را بار دیگر دچار تردید کرد.

آن‌ها به این نتیجه رسیدند که روی رهایی یگان محاصره‌شده در عین‌خوش متمرکز شوند؛ بنابراین قرار شد تیپ امام حسین (ع) که در عین‌خوش بود و عقبه دشمن را بسته بود، عقب‌نشینی کند.

دشمن روز دوم یا سوم محاصره را کامل کرد و این یگان حدود ۴۸ ساعت در محاصره کامل بود. وضعیت طوری شده بود که به‌ سختی می‌شد به آن‌ها چیزی رساند. به‌ هر حال باید تصمیمی گرفته می‌شد و تصمیم بر عقب‌نشینی بود.

چند بار شهید صیاد با خرازی صحبت کرد و از او خواست که عقب‌نشینی کند اما خرازی نپذیرفت. حتی به او دستور دادندکه عقب بیاید ولی او بازهم نپذیرفت و به نیروهایش گفت تلاش کنید.

با اصرار خرازی، فرماندهی به این فکر افتاد که شاید بشود کار دیگری کرد. به‌ این‌ ترتیب جرقه ورود قرارگاه فتح به عملیات و فعال کردن این قرارگاه در ذهن آقا محسن زده شد.

بدین ترتیب عملیاتی که دوم فروردین شروع‌شده بود، در هفتم فروردین با موفقیت به پایان رسید و ما توانستیم حدود ۱۷ هزار نفر اسیر بگیریم.

اگر اصرار حسین خرازی نبود، قطعاً ما برمی‌گشتیم و معلوم نبود که بعد از آن می‌توانستیم ادامه بدهیم یا نه در این صورت شاید اصلاً این موفقیت به دست نمی‌آمد و روند جنگ هم به‌ طور کامل تغییر می‌کرد.

درواقع این پیروزی وضعیتی بوجود آورد که ما بتوانیم به‌ سرعت به سراغ عملیات بیت‌المقدس برویم. پیروزی در فتح‎المبین را مدیون شهید خرازی هستیم و این واقعیتی است که در صحبت از فتح‌المبین، به آن اشاره‌ای نمی‌شود و بی‌انصافی است.» [۳]

منابع

[۱] رزاق‌زاده، امیر، در مسیر پیروزی: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت مرتضی قربانی (جلد ۱)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحه ۷۹

[۲] مژدهی، علی، از ری تا شام: تاریخ شفاهی دفاع مقدس، روایت ناتمام احمد غلامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحه ۲۲۲

[۳] مختاری، مجید، جوانان اهواز هنوز زنده‌اند: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت احمد غلام پور (جلد اول)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحات ۳۲۷، ۳۲۸

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیروزی در فتح‌المبین را مدیون شهید خرازی هستیم بیشتر بخوانید »

روایت سردار قربانی از آشنایی با جهاد سازندگی در روز‌های اول جنگ

روایت سردار قربانی از آشنایی با جهاد سازندگی در روز‌های اول جنگ


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «جهاد سازندگى» سال ۱۳۵۷ به فرمان امام خمینی (ره)، با هدف رسیدگى به محرومان تشکیل شد و در زمینه‌های محرومیت‌زدایى و تلاش در جهت سازندگى، عمران و… کشور فعالیت‌های خود را آغاز کرد. با آغاز تجاوزگری‌های رژیم بعث عراق به خاک ایران از ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹، بسیاری از سازمان‌ها و نهاد‌ها، اعم از دولتی و غیردولتی، به پشتیبانی از جبهه‌ها پرداختند که «جهاد سازندگى» نیز یکی از این سازمان‌ها بود. با شروع جنگ تحمیلی با توجه به نیازمندی‌هاى جنگ، «ستاد پشتیبانى مهندسى جنگ» در «جهاد سازندگى» تشکیل شد. «ستاد پشتیبانى مهندسى جنگ» در کوران تحریم‌های سخت نظامی و غیرنظامی، فعالیت‌های تخصصی خود را متناسب با نیاز‌های جنگ، سازماندهی کرد که در این راستا، با تشکیل شش قرارگاه فرماندهی به همراه تیپ‌ها و گردان‌های تخصصی، در این حوزه گام برداشت.

سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس و مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران درباره نقش جهادسازندگی در دفاع مقدس گفته است: آشنایی ما با جهاد در روز‌های اول جنگ از آنجا شروع شد که از اصفهان ۷۲ نفر، ۱۷ روحانی و بقیه هم داوطلب به اهواز آمدیم. رهبر عزیزمان آیت الله خامنه‌ای و شهید چمران زودتر آمده بودند. شب به محضرشان رفتیم و ایشان هم فرمودند که خرمشهر دارد سقوط می‌کند. بچه‌های اصفهان شبانه به خرمشهر بروند. ما راه افتادیم و تجهیزات و وسایلمان هم به شدت ناقص بود. تعدادی برنو و پوزی داشتیم، ولی آرپی جی اصلا ندیده بودیم. یک سری تکمیل شدیم و به اهواز راه افتادیم و رفتیم نامه‌ای برای آیت الله نوری، برای آقای جهان آرا و محسن نوشتند.

وی ادامه داد: کسی ما را نمی‌شناخت، راه را بلد نبودیم. بار اول بود که خوزستان می‌آمدیم و پرسان پرسان به آبادان رسیدیم. نمازمان را در جاده خواندیم، در یک مدرسه وسایلمان را گذاشتیم و رفتیم خدمت امام جمعه. رفتیم داخل شهر و دیدیم که امام جمعه، آیت الله نوری و آیت الله جمی در مسجد جامع دارند مردم را حمایت می‌کنند. ایشان تا دید نامه‌ی آیت الله طاهری است روی چشمش گذاشت. شیخی بود به نام شهید شریف قنوتی؛ گفت شیخ این بچه‌های اصفهانی را به خط ببر. روز سوم جنگ بود. آن روز ششم دفاع مقدس بود؛ لذا ما روز قبلش وارد خرمشهر شدیم. کوچه به کوچه در خرمشهر زیر آتش بودیم.

قربانی تصریح کرد: ۳۴ روز در کوچه پس کوچه‌های خرمشهر، کوچه به کوچه جنگیدیم و بخش اعظمی از نان و تدارکات و … از بج‌های جهاد به ما میرسید؛ چون پشتیبانی و امکانات نبود لنا ۳۴ روز مقاومت در خرمشهر به هر جا متعلق به عزیزان جهاد است خرمشهر سقوط کرد و پل بسته شده جهادی‌ها را پیدا کردیم بچه‌هایی که زخمی بودند را سازماندهی کردیم آمدیم جهاد نجف آباد آقای احمدرضا کاظمی که زمانی استاندار و معاون وزیر نفت بود به ما دوتا سیمرغ داد و دوتا راننده این‌ها شد.

فرمانده دوران دفاع مقدس گفت: پشتیبانی اولیه ما در تشکیل گردان کربلا از ذوالفقاری جنگ را شروع کردیم و حدود ۴۰۰ نفر کشته شدند و ۱۶۰ نفر را دستگیر کردیم دیدیم تعدادی از عراقی‌ها لخت شده اند که از سر رودخانه بهمنشیر فرار کنند. خدا می‌فرمایند: «هو الذی أنزل الشکین فی قلوب المؤمنین الیزدادوا إیمانا مع إیمانهم ولله جنود السماوات والأرض و کان الله علینا حکیما». خدا می‌فرمایند من سکینه و وقار به قلب شما می‌آورم تا بر ایمانتان بیفزایم وقتی ایمانت زیاد شد و از دشمن نترسیدی، خدا می‌گوید همدی عالم سپاه و لشکر توست. ما با لشکر‌های خدا جنگیدیم قسم میخورم که ۹۰ درصد پیروزی‌های ما مال خداست حدود ۲ ماه در محور ذوالفقاری بودیم. گفتیم اجازه بدهید ما برویم گفتند کجا میخواهید بروید؟ گفتیم به جاده آبادان و ماهشهر و بعد به اهواز برویم. آمدیم و دیدیم هیچ کس سر راه عراقی‌ها نیست. به ایران گاز رفتیم. گفتیم ما در این جادهی آبادان به ماهشهر یک خاکریز بزنیم و این خاکریز‌ها را وصل کنیم به جاده آبادان به اهواز. آمدند دیدند که در ایران گاز هم مقداری خاک ریخته شده و برای این کار بسیار عالی بود. چپ و راست این جاده هم پر باتلاق بود. در خود آبادان هم وقتی ۱۰ متر بیل بلدوزر به پایین می‌رفت میتپید. ما باید یک شبه تلاش می‌کردیم کار انجام شود. با تلاش زیاد در ۵ کیلومتری آبادان یک

وی ادامه داد: خاکریز روی جاده زدیم. تا صبح توانستیم یک دپو بگذاریم. فردا صبح عراقی‌ها بلند شدند و با تیر و تانک آنجا را صاف کردند. روز از نو و روزی از نو. چند شب ۴ کیلومتر جاده را وصل کردیم. بچه‌های جهاد نجف آباد هم بودند. الحمدالله ما توانستیم خاکریزمان را محکم کنیم و برای عملیات آماده شدیم. شب عملیات ثامن الائمه، جهاد شیراز در اختیار ما بود و جهاد نجف آباد در اختیار احمد کاظمی در عملیات ثامن الائمه، ما یک سال بود که در محاصره بودیم. ما در این محاصره از آب گل آلود، از نان و پنیر و نان خشک و آرد کپک زده در خانه‌های مردم و در مغازه‌ها استفاده می‌کردیم و من ندیدم که یک نفر ایراد بگیرد.

قربانی تصریح کرد: سرلشکر شفیع زاده، سرلشکر حسن مقدم و این‌ها در مجموعه ما بودند. این‌ها خرمای گندیده را میشستند و می‌بردند و با آن حلوا برای رزمندگان درست می‌کردند. با این روحیات توانستیم ۳۶۷ روز مقاومت کنیم و خط را از همان اول بشکنیم. مابین این دو جاده آقای شمایلی در تاریکی شب ۳ عدد جلیقه ضد گلوله به من داد. گفت آقا مرتضی این را به بچه‌هایی که در خطشکنی هستند بده. ما دیدیم که عراقی‌ها میدانشان وسیع است و چه تانک و چه نفر برود بر روی مین می‌روند. من دیدم ۷ یا ۸ تا تیر به سینه اقای شمایلی خورد. این جلیقه ضدگلوله یک معجزه‌ای بود خلاصه این خط را شکستیم و رفتیم و ثامن الائمه پیروز شد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت سردار قربانی از آشنایی با جهاد سازندگی در روز‌های اول جنگ بیشتر بخوانید »

در فاو غافلگیر شدیم

جنایت جنگی صدام برای بازپس‌گیری فاو


در فاو غافلگیر شدیمبه گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بیست و یکمین جلسه شورای مطالعات راهبردی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با حضور سردار «علی‌محمد نائینی» رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سردار «احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس، سردار «مرتضی قربانی» فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس و برخی از راویان و فرماندهان لشکر‌ها و یگان‌های عملیاتی در دوران دفاع مقدس برگزار شد.

در ابتدای این جلسه سردار نائینی با اشاره به موضوع اصلی جلسه که علل و چرایی و چگونگی سقوط فاو توسط عراق در اواخر جنگ بود، اظهار داشت: حمله عراق به فاو که روز ۲۸ فروردین سال ۱۳۶۷ رخ داد و موجب بازپس‌گیری آن توسط رژیم بعثی و مشخصا سپاه هفتم و گارد بعثی در حدود ۳۶ ساعت نبرد شد، سرآغاز دوره‌ای مهم در دفاع مقدس است که موازنه جنگ را به نفع صدام تغییر داد.

وی افزود: با توجه به اینکه اسناد ما از این مقطع از جنگ کم است، هدف از برگزاری این جلسات، بیان و روایت تحولات صحنه نبرد توسط فرماندهان حاضر در میدان است تا بتوانیم اسناد و اطلاعات خود را از این مقطع پایانی جنگ تکمیل کنیم؛ لذا در همین راستا در این جلسه در خدمت سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس که در جریان پدافند نیرو‌های خودی در برابر حمله عراق به فاو نقش‌آفرینی زیادی داشته، هستیم تا روایت وی را از اتفاقات این نبرد ثبت و ضبط کنیم.

در ادامه جلسه سردار قربانی اظهار داشت: اواخر سال ۱۳۶۷ قرار بود عملیاتی تکمیلی در فاو داشته باشیم و حتی در این مورد شناسایی‌هایی را انجام داده بودیم اما بنا به دلایلی انجام عملیات منتفی شد و به سمت شمال غرب آمدیم و عملیات‌های نصر ۴ و والفجر ۱۰ را انجام دادیم و شهر «ماووت» و شهر‌های اطراف آن را گرفتیم که این کار با کمک لشکر‌های ۵ نصر، ۴۱ ثارالله (ع) و ۱۴ امام حسین (ع) انجام شد.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: دشمن در این مناطق خیلی تلفات داد اما اصرار داشت که این مناطق را باز پس گیرد و در نهایت ما به حلبچه آمدیم و عملیات والفجر ۱۰ را انجام دادیم. این پیروزی مصادف با ایام عید نوروز سال ۱۳۶۷ شد که اکثر فرماندهان و نیرو‌ها برای تعطیلات عید به مرخصی رفتند. ما در اصفهان بودیم که صبح ۱۳۶۷/۰۱/۲۸ با ما تماس گرفتند و گفتند به کرمانشاه بیا. بلافاصله بعد از رسیدن ما به کرمانشاه خبر حمله دشمن به فاو رسید و مقرر شد که من بلافاصله به همراه چند تن از فرماندهان از جمله «رحیم صفوی»، «اسماعیل قاآنی»، شهید «نورعلی شوشتری» با دو هلی‌کوپتر به سمت فاو برویم.

سردار قربانی گفت: من و شهید «احمد کاظمی» با «رحیم صفوی» هماهنگ کردیم و بلافاصله در خط حد لشکر‌های خود در منطقه فاو مستقر شدیم. من دیدم که در خط درگیری‌های پراکنده وجود دارد، فرمانده تیپ ما در این منطقه به شهادت رسیده است و جانشین تیپ نیز از ناحیه دست و صورت تیر خورده بود. من با بیسیم با فرماندهان خود که در حال نبرد با بعثی‌ها بودند تماس گرفتم و وقتی که صدای من را شنیدند، خیلی خوشحال شدند. سمت چپ ما لشکر ۴۱ ثارالله (ع) بود که بعثی‌ها این تکه را شکافته بودند و یک فلش گذاشته بودند و پشت کارخانه نمک آمده بودند و یک فلش هم به سمت سه راهی شهادت در جاده «ام‌القصر» گذاشته بودند.

وی گفت: لشکر امام حسین (ع) مقاومت زیادی کرد و در ادامه گام به گام به عقب آمد. ساعت حوالی ۱۱-۱۲ ظهر بود. سمت راست جاده فاو – بصره خط «احمد کاظمی» بود و سمت راست لشکر احمد کاظمی، لشکر ۵ نصر، ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) و قمر بنی هاشم بود. خب این خط هم کنار جاده استراتژیک قرار داشت که باز شده بود و در واقع شکافته بود و دشمن با دور زدن خط یک و دو در خط سه نفوذ کرده بود. یعنی وقتی بچه‌ها در خط یک می‌جنگیدند، خط سه سقوط کرده بود. یک تعداد از نیرو‌های ما شهید و یا اسیر شده بودند و ما باقی مانده نیرو‌های خود را از راه‌هایی که بعثی‌ها نبسته بودند به عقب آوردیم. البته ما هم یک تعدادی اسیر گرفته بودیم که به عقب آوردیم.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس گفت: حدود ساعت چهار یا پنج بعد از ظهر بود که ما به پشت کانالی که با همکاری جهاد زده بودیم و در سه کیلومتری فاو بود آمدیم. در این کانال ما آب انداخته بودیم که مانع از نفوذ بعثی‌ها شویم. آتش بعثی‌ها از ساعت پنج یا شش عصر به کمکان آمد. اصلا منطقه ساکت شد. حال نمی‌دانم که این اتفاق به خاطر خستگی بود یا جابجایی ادوات و توپخانه. برخی از نیروهای ما که از مناطقی همچون مازندران فراخوان زده بودیم حوالی ساعت دو یا سه بعد از نیمه شب ۲۹ فروردین که در واقع روز دوم نبرد بود، وارد منطقه شدند.

وی با اشاره به ساماندهی نیرو‌ها ادامه داد: ما نیرو‌ها را جمع کردیم و آنها را توجیه کردیم که از امتداد جاده استراتژیک تا جاده فاو – بصره ما نیرو‌های خود را گسترش داده‌ایم. قرار بود عملیاتی در شب انجام دهیم. به ما گفتند که روی جاده استراتژیک عمل کن. قرار شد احمد از سمت راست ما بیاید و با لشکر علی بن ابیطالب (ع) الحاق کند و وارد عمل شود و جاده فاو را آزاد کند و دشمن را دور بزنند. لشکر امام حسین (ع) هم نیرو نداشت.

سردار قربانی افزود: هنگامی که بچه‌های ما آمدند تا جمع و مهیای عملیات شوند، لشکر علی بن ابیطالب (ع) با دشمن درگیر شد و باعث شد که عملیات لو برود. از طرفی بعد از یک ساعت نبرد اعلام کرد که دور خوردند (فریب خوردند) و نیاز به کمک دارند که قرار شد نیروی کمکی برایشان بفرستیم، از طرفی ساعت چهار و نیم صبح روز ۲۹ فروردین ما و لشکر امام حسین (ع) از دو جناح روی جاده استراتژیک حمله کردیم.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس اظهار داشت: تعدادی تلفات از دشمن گرفتیم و تعدادی از تانک‌های آنان را زدیم و یک پیشروی شد. در این حال دشمن با روشن کردن چراغ‌های تانک، تمام منطقه را روشن کرد. حدود یک ساعت – یک ساعت و نیم درگیری بود و هوا داشت روشن می‌شد که ما بچه‌ها را عقب کشیدیم. درواقع هم ما که لشکر ۲۵ کربلا بودیم و هم لشکر ۸ نجف اشرف به فرماندهی شهید «احمد کاظمی» و هم لشکر‌های ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) و لشکر ۱۴ امام حسین (ع). پشت کانالی که قبلا حفر کرده بودیم آمدیم. به احمد گفتم سمت راست جاده استراتژیک را حفاظت کن، این وسط را من عمل کنم. منتهی در آن پایگاه موشکی هلالی، بعثی‌ها تا آنجا آمده بودند و البته بچه‌های لشکر ۱۴ امام حسین (ع) خیلی مقاومت کرده بودند. خیلی از نیرو‌ها و ادوات از رده خارج شده بود و گاهی اوقات وقتی بیسیم می‌زدیم و با کسی کار داشتیم، می‌گفتند که شهید شده است.

وی یادآور شد: بعثی‌ها منطقه عملیاتی را سیانور زده بودند و بچه‌ها را قتل عام کرده بودند. ادوات ما را در غرب رودخانه اروند به کلی از رده خارج کرده بودند.

سردار قربانی در خصوص پشتیبانی هوایی از پدافند نیرو‌های خودی در فاو گفت: روز دوم حدود ساعت هشت صبح چند فروند جنگنده خودی در سطح پایین بین جاده فاو – بصره و همچنین فاو – ام‌القصر آمدند و بعد از خط ما خط دشمن را روی این جاده‌ها بمباران کردند و برگشتند.

وی ادامه داد: حدود ساعت هشت و نیم – ۹ صبح بود که نامه‌ای از سوی آقار رحیم از قرارگاه به دست من رسید که مضمون آن این بود «آقای قربانی به شما ابلاغ می‌شود که برای پاره‌ای از مذاکرات به قرار گاه بیایید.» البته برای «زاهدی» (لشکر ۱۴ امام حسین) و شهید «احمد کاظمی» (فرمانده لشکر ۸ نجف) و همچنین «ابوشهاب» هم این نامه زده شده بود. ما گفتیم باید خط را حفظ کنیم و موقعیت چپ و راست آن را بگیریم و به قرارگاه نرفتیم. به یکباره دیدیم از بین جاده استراتژیک و هورالعظیم یک لشکر تانک عراقی آمد. حدود ۵۰ تا ۶۰ تای آنان آمدند و به کانال چسبیدند و گیر کردند.

حماسه فرمانده لشکر ۲۵ به همراه رزمندگان لشکر در خط

سردار قربانی افزود: دوشکا‌های تانک‌ها روی خاکریز ما را تیرتراش می‌کردند و اجازه عکس‌العمل چندانی به ما نمی‌دادند به گونه‌ای که سه تن از فرمانده گردان‌های لشکر من در آنجا از کمر به بالا تکه تکه شدند. آمدم یک کلاه آهنی روی سرم گذاشتم و یک گونی هم روی آن کشیدم و به دو سه نفر از بچه‌ها گفتم «کسی دیگر به خط نرود.» چون هرکس می‌رفت شهید می‌شد. رفتم سرخاکریز و با گفتن هر یا زهرا (س) گلوله آر. پی. جی را شلیک می‌کردم. حدود ۱۹ تا ۲۰ تانک را زدم. منطقه به آتش کشیده شد. بعثی‌ها تا این صحنه را دیدند شروع به عقب نشینی کردند و آن‌هایی هم که تانکهاشان مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود از آن‌ها پیاده شده و فرار کردند و در عین حال بچه‌های ما آن‌ها را هدف تیر‌های خود قرار دادند. در این زمان ساعت حدود ۱۰ صبح بود.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: درواقع دشمن در این تک عقبه‌های ما را در فاو بست و ما نیروی آماده کافی برای ترمیم خط مقدم خود نداشتیم. در آنجا آقای اسحاقی اسیر شد و بعد‌ها که پیکر ایشان تفحص شد، در حالی که دست‌هایش را بسته بودند به شهادت رسیده بود. همین که پشت خاکریز بودم، دیدم که تایر سمت چپ یک تویوتا که روشن است، پنچر بود. در حالیکه یک شهید هم داخل آن بود پشت آن تویوتا نشستم و به سمت جاده استراتژیک راه افتادم. روی جاده آمدم و دیدم تانک‌ها از روی جاده ام‌القصر دارند می‌آیند که سر سه راهی را ببندند.

سردار قربانی گفت: در این فاصله مشاهده کردم یک موتوری دارد می‌آید. دیدم شهید احمد کاظمی است. من ماشین را همینطور رها کردم. درحالیکه شهید همچنان داخل آن بود و ترک موتور احمد پریدم. همینطور که این تانک‌ها از روی جاده ام‌القصر می‌آمدند تا چهارراه استراتژیک فاو – بصره را ببندند، من با احمد آمدیم روی جاده فاو و کنار ساحل اروند. دیدیم یک تعداد از نیرو‌های خودی مجروح و سردر گم و آشفته اند. ما آنجا بیسیم زدیم، قایق‌ها را بسیج کردیم و هرچه نیرو بود به آن سمت اروند انتقال دادیم. ساعت حدود ۱۲ بود که بعثی‌ها موفق شده بودند تا چهارراه استراتژیک فاو-بصره برسند و تقریبا همه این مناطق را گرفته بودند.

وی افزود: ما سمت قرارگاه آمدیم و دیدیم هیچ کس نیست و درواقع قرارگاه تخلیه شده بود. با احمد به سمت پل بعثت آمدیم، مقداری از آن در اثر تخریب غیر قابل تردد شده بود. دیدیم یک مقدار اسیر عراقی هم آنجا هستند الحمدلله آن را مدیریت کردیم و تمام نیرو‌های باقی مانده را به همراه اسرا به عقب انتقال دادیم. ساعت حدود سه – چهار بعداز ظهر بود که من و احمد از فرط خستگی کنار درختی خوابمان برد.

حمله دشمن در این سطح گسترده به فاو پیش بینی نشده بود

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: بلند شدیم دیدیم مغرب است. سوار موتور شدیم و به عقب برگشتیم. بعثی‌ها تا ظهر روز سوم به پل بعثت رسیدند و شروع به شلیک کردند و تمامی شبه جزیره فاو را باز پس گرفتند. ما هم به سمت شلمچه رفتیم. آنجا نیرو داشتیم اما بخش اعظم نیرو‌های ما در حلبچه بودند و در واقع نوعی پراکندگی نیرو داشتیم.

سردار قربانی گفت: حمله دشمن در این سطح گسترده به فاو پیش بینی نشده بود که بتوان برای آن تدبیر کرد. ضمن اینکه عدم انسجام و تجربه لازم در فرماندهی قرارگاه در آن برهه زمانی در فاو نیز در این عقب نشینی بی‌تاثیر نبود.

وی اذعان کرد: وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که دشمن در آخر جنگ حدود یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفر نیرو، هشت هزار تانک و نفربر، انواع و اقسام بمب‌های شیمیایی و توپ و ادوات دارد و تمام دنیا نیز بسیج شده بودند که در این برهه جنگ صدام را پیروز کنند. دفاع متحرک عراق آغازشده بود که بعد از فاو نیز، شلمچه، جزایر و سایر جا‌های از دست‌ رفته را باز پس گرفت، در عین‌ حال برای بازپس‌گیری این مناطق نیز تلفات زیادی داد.

در ادامه سردار «احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس با تاکید بر اینکه حوادث آخر جنگ صرفاً ناشی از این نیست که ما حضور نداشتیم، نبودیم، کادرمان ضعیف شده است، توکلشان را از دست دادند بلکه یک مقدارعمیق‌تر از این مسائل است، اظهار داشت: اگر ما بخواهیم در بحث حوادث آخر جنگ فقط بخواهیم روی فاو قضاوت کنیم ممکن است ناقص باشد علتش هم این است که درمورد فاو متأسفانه یک مسائل حاشیه‌ای مطرح می‌شود.

وی افزود: واقعیت این است که قصه سپاه پاسداران در اواخر جنگ قصه یک کِش بود که آنقدر ما را کشیده بودند که خواسته یا ناخواسته دو اتفاق برای ما پیش می‌آمد یا این کش یا از دست ما رها می‌شد یا پاره می‌شد. یعنی زمانی که «مرتضی (سردار قربانی)» می‌گوید: یک خط فاو داریم، یکی شلمچه داریم و هزار و خرده‌ای کیلومتر آن طرف‌تر هم باید عملیات می‌کردیم، قصه همه یگان‌های ما بود بدون اینکه کوچک‌ترین تجهیزات یا امکاناتی به آن اضافه شود.

فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس به شرایط متفاوت در حادثه شلمچه نسبت به فاو اشاره و اظهار داشت: زمانی که ما بعد از حادثه فاو به حادثه شلمچه می‌رسیم آنجا دیگر زمان زدن این حرف‌ها نیست. آنجا تمام فرماندهان از محسن رضایی گرفته تا تمام کادر لشکر‌ها با همه قدرت حضور دارند. من به یاد دارم که ما حتی ساعت «س» و روز «ر» تک شلمچه را هم فهمیدیم یعنی شب که جلسه داشتیم، عراق یک حجم سنگین آتش کرد و همه فهمیدیم که عراق می‌خواهد صبح حمله کند ولی صبح وقتی که عراق حمله کرد مثل برگ زرد پاییزی همه فرو ریختند.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جنایت جنگی صدام برای بازپس‌گیری فاو بیشتر بخوانید »