مرحمت بالازاده

گفتم دیگر روضه حضرت قاسم (س) نخوانید حضرت آقا اذن جهادم داد!

گفتم دیگر روضه حضرت قاسم (س) نخوانید حضرت آقا اذن جهادم داد!


گفتم دیگر روضه حضرت قاسم (س) نخوانید حضرت آقا اذن جهادم داد!

 

به گزارش خبرنگار نوید شاهد هجدهم خرداد ماه 1349، در یکی از روستاهای شهرستان گرمی در دامان سرسبز دامغان و در خانواده ای متدین و محروم، دیده به جهان گشود.

پدرش از مهاجرین طالش بود که پس از مهاجرت به این روستا، به شغل مغازه داری و خواربارفروشی اشتغال داشت. مرحمت دوران کودکی را در دشت و کوه و مناظر سرسبز روستا، با بچه های هم سن و سال خود گذراند و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند. مرحمت هشت ساله بود که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.

سال 1359 هنگام تشکیل اولین هسته مقاومت بسیج، به همراه عده ای از نوجوان و جوانان روستا، پایگاه مقاومت بسیج را در روستا، راه اندازی می کنند. مرحمت به همراه جمعی دیگر از جوانان پر شور و فعال انقلابی، در شورای مرکزی این پایگاه عضویت می یابند و شروع به فعالیت می نمایند.

گفتم دیگر روضه حضرت قاسم (س) نخوانید حضرت آقا اذن جهادم داد!

مرحمت بالازاده فقط 13 سال داشت؛ به پدر و مادرش گفته بود کار مهمی پیش آمده که باید به تهران برود، اما نگفته بود چه کاری. وقتی با اصرار از پدر و مادر اجازه گرفت، بی درنگ راهی تهران شد؛ شنیده بود باید به خیابان پاستور برود و رفت. هر طور بود وارد ساختمان ریاست جمهوری شد؛ می گفت باید حتما رییس جمهور را ببیند. کار آسانی نبود؛ با پا درمیانی این و آن بیرون ساختمان ریاست جمهوری منتظر ماند؛ آن روزها «آقا» رییس جمهور بود.

وقتی آیت الله خامنه ای برای رفتن به مراسمی از ساختمان بیرون آمدند، مرحمت بالازاده خودش را به ایشان رساند، تلاش محافظان نتیجه ای نداشت، چون آقا به اشاره اجازه داده بودند تا این نوجوان را ملاقات کنند؛ مرحمت 13 ساله با لهجه شیرین آذری و شاید هم به زبان آذری گفت:«آقا یک خواهش داشتم». آقا با مهربانی حالش را پرسیدند و نامش را و بعد گفتند:«خب چه خواهشی پسرم؟». مرحمت که هیجان زده بود، نفس عمیقی کشید و گفت:« آقا خواهش می کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور دهید دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!».

آقا پرسیدند:«چرا فرزندم؟» و مرحمت که حالا دیگر بغضش ترکیده بود و هق هق گریه امانش نمی داد با کلمات بریده بریده گفت:«آقا حضرت قاسم (ع) هم مثل من 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه میدان داد، اما فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی دهد به جبهه بروم، می گوید 13 ساله ها را نمی فرستیم».

گفتم دیگر روضه حضرت قاسم (س) نخوانید حضرت آقا اذن جهادم داد!

مرحمت به اردبیل بازگشت، اما بر خلاف دیروز دلگرفته و غمزده نبود؛ از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید، دلش برای اینکه زودتر برسد، پر می کشید. کاش اتوبوس هم پر داشت. مرحمت بالازاده با نشان دادن مجوز آقا، وارد تیپ عاشورا شد.

شجاعت و درایت را با هم داشت و همه در حیرت که این همه در یک نوجوان 13 ساله چگونه جمع شده است؛ بچه های تیپ عاشورا چهره مهربان و جدی مرحمت را از یاد نمی برند؛ بیشتر اوقات کنار فرمانده اش شهید «مهدی باکری» دیده می شد.

مرحمت بالازاده، روز 21 اسفند 1363 در عملیات «بدر» در جزیره مجنون به شهادت رسید.

گفتم دیگر روضه حضرت قاسم (س) نخوانید حضرت آقا اذن جهادم داد!

وصیت نامه شهید

به نام خداوند بخشنده مهربان

از اینجا وصیت نامه ام را شروع می کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بیکران به مردم ایثارگر و شهیدپرور ایران، که همچون امام حسین (ع) و لیلا پسرشان را به دین اسلام قربانی می دهند.

آری ای ملت غیور شهیدپرور ایران درود بر شما، درود بر شما که همیشه در مقابل کفر ایستاده اید و می ایستید تا آخرین قطره خونتان. درود بر شما ای ملت ایران، ای مشعل داران امام حسین تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

و ای پدر و مادر عزیزم اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می شوید. ای پدر و مادر عزیزم از شما تقاضایی دارم اگر من شهید بشوم، گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می جنگیم. حالا معلوم است که راه، تنها یک راه است که آن هم راه اسلام و قرآن است.

و آخر وصیت می کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه شان را نگذارید در زمین بماند. و مادرم و پدرم چنانچه من می دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت نمی دانم. یعنی هر کسی که شهید می شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می شود. و از تمام همسایگان و از هم روستایی هایمان می خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده اید و کارهای بدی دیده اید، حلال بکنید. و برادرانم اسلحه ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند. خدایا تو را قسم می دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.

خدایا، خدایا تو را قسم می دهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب بر حق او خمینی بت شکن را قرار دهی تا در راه آنها اگر هزار جان داشته باشم، قربانی دهم.

برگرفته از کتاب «جاودانه ها»؛ نشر شاهد

انتهای پیام/ع



منبع خبر

گفتم دیگر روضه حضرت قاسم (س) نخوانید حضرت آقا اذن جهادم داد! بیشتر بخوانید »

افشردی؛ مبدع نظام دفاعی ایران

شهید حسن باقری؛ مبدع نظام دفاعی ایران

rewrite this title شهید حسن باقری؛ مبدع نظام دفاعی ایران


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس ـ رحیم محمدی؛ زمانی که جنگی بین‌المللی علیه نظام تازه شکل گرفتۀ جمهوری اسلامی ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد، خیل عظیمی از مردان این کشور عزم خود را جزم کردند تا در صحنه‌های نبرد نابرابر با دشمن متجاوز حضور یابند، این دشمن تا بن دندان مسلح را با شکست مواجه سازند و درسی فراموش‌ناشدنی به این متجاوز به خاک و میهن اسلامی ایران و نیز حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی آن بدهند.

این حضور میلیونی رزمندگان در طی هشت سال دفاع مقدس باعث شد بسیاری از مردان خوب و با ایمان این سرزمین سر در راهی که انتخاب کرده بودند، بدهند و جان عزیز خود را فدای عزت، آبرو و شرف این سرزمین کنند؛ به همین دلیل بیش از ۲۰۰ هزار تن از رزمندگان غیور اسلام در دوران جنگ تحمیلی جان خود را در طبق اخلاص نهادند و به شهادت رسیدند.

شهدایی که هر یک از آن‌ها می‌توانند الگو و سرمشقی برای همگان از نوجوانان تا کهنسالان باشند؛ زیرا در آن دوران با عظمت و فراموش‌ناشدنی، رزمندگانی را داشتیم که با داشتن ۱۳ سال سن همچون شهیدان «حسین فهمیده» و «مرحمت بالازاده» پای در میدان سخت جنگ نهادند و مانند قاسم بن الحسن (ع) برای دفاع از ولایت و اسلام به شهادت رسیدند و یا کسانی که همانند حبیب بن مظاهر در دفاع از حق، جان عزیز خود را فدا کردند.

شرایطی که در آن زمان حکم‌فرما بود، باعث شد تا هر کس در هر حرفه و شغل و جایگاه اجتماعی که قرار داشت، در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یابد، بلکه بتواند دِین خود را به اسلام و میهن اسلامی ادا کند؛ یکی از کسانی که در این مسیر نورانی گام نهاد، «غلامحسین افشردی» بود که به حرفۀ خبرنگاری اشتغال داشت.

افشردی به عنوان روزنامه‌نگار در روزنامه جمهوری اسلامی ایران قلم می‌زد و حتی بنا بر دعوت سازمان ملل سفری به لبنان و اردن انجام می‌دهد و از مشاهدات خود گزارشی تحلیلی از وضعیت بد مسلمانان این دو کشور منتشر می‌کند؛ اما زمانی که احساس کرد که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهتر می‌تواند خدمت کند، راهی سپاه شد و در اوایل ۱۳۵۹ به استخدام این نهاد انقلابی درآمد و با ورود به واحد اطاعات سپاه، نام مستعار «باقری» را برای خود برگزید.

زمانی هم که جنگ تحمیلی علیه ایران آغاز شد، رهسپار مناطق عملیاتی جنوب شد و واحد اطلاعات و عملیات سپاه را بنا نهاد و با تجربه به دست آمده در سفر به لبنان و اردن اقدام به کشیدن «کالک» و نقشه‌های نظامی کرد؛ به نحوی که همگان اذعان دارند وی در اطلاعات و عملیات نابغه بود.

قدرت و درک بالای افشردی از شرایط صحنه‌های نبرد باعث شد تا وی پس از مجروح شدن «سید یحیی صفوی» در عملیات «فرمانده معظم کل قوا»، هدایت عملیات را برعهده بگیرد و بعد از آن در عملیات شکست حصر آبادان فرماندهی محور دارخوین و جاده ماهشهر را بر عهده داشت و در زمان عملیات‌های فتح‌المبین، بیت‌المقدس و رمضان، فرماندهی قرارگاه نصر را عهده‌دار بود.

البته پس از عملیات رمضان به واسطه موفقیت در هدایت نیرو‌ها، فرمانده وقت کل سپاه وی را به فرماندهی قرارگاه کربلا و سپس جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه منصوب کرد و در این سِمت هنگامی که در منطقه عمومی فکه به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان سپاه مشغول شناسایی جهت انجام عملیات والفجر مقدماتی بود، براثر اصابت ترکش گلوله خمپاره در ۹ بهمن ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

شهید افشردی که پایه‌گذار اطلاعات عملیات در سپاه است، هدایت نیرو‌ها را با استفاده از تجربیات عملیات‌های گذشته انجام می‌داد و بعد‌ها روشی که این شهید سرافراز در دفاع مقدس برای مقابله با دشمن بعثی انتخاب کرده بود، موجب تدوین نظام دفاعی نیرو‌های مسلح کشورمان شد؛ زیرا بر اساس آنچه فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس مطرح کرده «با کمک این نظام دفاعی یک ارتش انقلابی ساخته شد، ارتش کلاسیک و قدیمی ایران متحول شد، تمامی سرزمین‌های اشغالی آزاد گردید و جنگ با یک پیروزی سیاسی (قطعنامه ۵۹۸) به پایان رسید».

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید حسن باقری؛ مبدع نظام دفاعی ایران بیشتر بخوانید »

افشردی؛ مبدع نظام دفاعی ایران

افشردی؛ مبدع نظام دفاعی ایران

rewrite this title افشردی؛ مبدع نظام دفاعی ایران


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس ـ رحیم محمدی؛ زمانی که جنگی بین‌المللی علیه نظام تازه شکل گرفتۀ جمهوری اسلامی ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد، خیل عظیمی از مردان این کشور عزم خود را جزم کردند تا در صحنه‌های نبرد نابرابر با دشمن متجاوز حضور یابند، این دشمن تا بن دندان مسلح را با شکست مواجه سازند و درسی فراموش‌ناشدنی به این متجاوز به خاک و میهن اسلامی ایران و نیز حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی آن بدهند.

این حضور میلیونی رزمندگان در طی هشت سال دفاع مقدس باعث شد بسیاری از مردان خوب و با ایمان این سرزمین سر در راهی که انتخاب کرده بودند، بدهند و جان عزیز خود را فدای عزت، آبرو و شرف این سرزمین کنند؛ به همین دلیل بیش از ۲۰۰ هزار تن از رزمندگان غیور اسلام در دوران جنگ تحمیلی جان خود را در طبق اخلاص نهادند و به شهادت رسیدند.

شهدایی که هر یک از آن‌ها می‌توانند الگو و سرمشقی برای همگان از نوجوانان تا کهنسالان باشند؛ زیرا در آن دوران با عظمت و فراموش‌ناشدنی، رزمندگانی را داشتیم که با داشتن ۱۳ سال سن همچون شهیدان «حسین فهمیده» و «مرحمت بالازاده» پای در میدان سخت جنگ نهادند و مانند قاسم بن الحسن (ع) برای دفاع از ولایت و اسلام به شهادت رسیدند و یا کسانی که همانند حبیب بن مظاهر در دفاع از حق، جان عزیز خود را فدا کردند.

شرایطی که در آن زمان حکم‌فرما بود، باعث شد تا هر کس در هر حرفه و شغل و جایگاه اجتماعی که قرار داشت، در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یابد، بلکه بتواند دِین خود را به اسلام و میهن اسلامی ادا کند؛ یکی از کسانی که در این مسیر نورانی گام نهاد، «غلامحسین افشردی» بود که به حرفۀ خبرنگاری اشتغال داشت.

افشردی به عنوان روزنامه‌نگار در روزنامه جمهوری اسلامی ایران قلم می‌زد و حتی بنا بر دعوت سازمان ملل سفری به لبنان و اردن انجام می‌دهد و از مشاهدات خود گزارشی تحلیلی از وضعیت بد مسلمانان این دو کشور منتشر می‌کند؛ اما زمانی که احساس کرد که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهتر می‌تواند خدمت کند، راهی سپاه شد و در اوایل ۱۳۵۹ به استخدام این نهاد انقلابی درآمد و با ورود به واحد اطاعات سپاه، نام مستعار «باقری» را برای خود برگزید.

زمانی هم که جنگ تحمیلی علیه ایران آغاز شد، رهسپار مناطق عملیاتی جنوب شد و واحد اطلاعات و عملیات سپاه را بنا نهاد و با تجربه به دست آمده در سفر به لبنان و اردن اقدام به کشیدن «کالک» و نقشه‌های نظامی کرد؛ به نحوی که همگان اذعان دارند وی در اطلاعات و عملیات نابغه بود.

قدرت و درک بالای افشردی از شرایط صحنه‌های نبرد باعث شد تا وی پس از مجروح شدن «سید یحیی صفوی» در عملیات «فرمانده معظم کل قوا»، هدایت عملیات را برعهده بگیرد و بعد از آن در عملیات شکست حصر آبادان فرماندهی محور دارخوین و جاده ماهشهر را بر عهده داشت و در زمان عملیات‌های فتح‌المبین، بیت‌المقدس و رمضان، فرماندهی قرارگاه نصر را عهده‌دار بود.

البته پس از عملیات رمضان به واسطه موفقیت در هدایت نیرو‌ها، فرمانده وقت کل سپاه وی را به فرماندهی قرارگاه کربلا و سپس جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه منصوب کرد و در این سِمت هنگامی که در منطقه عمومی فکه به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان سپاه مشغول شناسایی جهت انجام عملیات والفجر مقدماتی بود، براثر اصابت ترکش گلوله خمپاره در ۹ بهمن ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

شهید افشردی که پایه‌گذار اطلاعات عملیات در سپاه است، هدایت نیرو‌ها را با استفاده از تجربیات عملیات‌های گذشته انجام می‌داد و بعد‌ها روشی که این شهید سرافراز در دفاع مقدس برای مقابله با دشمن بعثی انتخاب کرده بود، موجب تدوین نظام دفاعی نیرو‌های مسلح کشورمان شد؛ زیرا بر اساس آنچه فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس مطرح کرده «با کمک این نظام دفاعی یک ارتش انقلابی ساخته شد، ارتش کلاسیک و قدیمی ایران متحول شد، تمامی سرزمین‌های اشغالی آزاد گردید و جنگ با یک پیروزی سیاسی (قطعنامه ۵۹۸) به پایان رسید».

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

افشردی؛ مبدع نظام دفاعی ایران بیشتر بخوانید »

موشن گرافی/ ماجرای نامه یک نوجوان به رئیس جمهور برای حضور در جبهه

موشن گرافی/ ماجرای نامه یک نوجوان به رئیس جمهور برای حضور در جبهه

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

موشن گرافی/ ماجرای نامه یک نوجوان به رئیس جمهور برای حضور در جبهه بیشتر بخوانید »

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: سوم آذر سال ۱۳۵۹ بود که به‌فرمان حضرت امام خمینی (ره) «بسیج» تشکیل شد تا با تشکیل این نیروی عظیم مردمی، انقلاب اسلامی از پشتوانه‌ای همیشگی و مستحکم برخوردار باشد. طولی نکشید که حکمت این تدبیر بزرگ امام خمینی (ره) بر همگان ثابت شد؛ چراکه پس از آن، این «بسیج» بود که در کنار ارتش و سپاه، کشور را از توطئه‌های تجزیه‌طلبان و منافقان نجات داد و سپس با وقوع جنگ تحمیلی نیز همین بسیج بود که دوباره در کنار ارتش و سپاه، مردانه در مقابل دشمن ایستاد.

هرساله هفته اول آذرماه، فرصتی می‌شود برای تقدیر از زحمات و حماسه‌های دلاورمردان و شیرزنانی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز، در همه عرصه‌ها، اعم از فتنه‌ها و توطئه‌ها، جنگ تحمیلی، بلایای طبیعی و… همواره به‌عنوان ظرفیتی عظیم، به میدان حل بحران‌ها شتافتند.

بر این اساس، به‌مناسبت هفته بزرگداشت «بسیج»، مجمع رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) گفت‌وگویی را با سردار «ابوالفضل مسجدی»، از فرماندهان بسیجی و جانبازان هشت سال دفاع مقدس که مسئولیت مرکز راویان سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه و بسیج و نیز مسئولیت یادمان‌های دوران دفاع مقدس را برعهده دارد، ترتیب داده است.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید:

* علت اصلی و فلسفه تشکیل بسیج چه بود و این نهاد، چه تأثیری در دفاع مقدس داشت؟

اگر در رابطه با بسیج بخواهیم صحبت کنیم، ابتدا باید نگاهی به اوایل انقلاب و قبل از دفاع مقدس داشته باشیم. با پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان درصدد لطمه زدن به جمهوری اسلامی برآمدند و همواره دست به فتنه‌های بسیار زیادی زدند، من تنها به تعدادی از آن‌ها مختصرا اشاره می‌کنم:

از فتنه‌هایی که دشمن از همان ابتدای انقلاب آغاز کرد، عبارتند از: تحریم‌های گوناگون سیاسی – اقتصادی و همچنین ترور شخصیت‌های مذهبی، سیاسی و حتی مردم عادی. دشمن به واسطه‌ی منافقین، بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم ما را به شهادت رساند.

از دیگر حربه‌های دشمن، انجام کودتا‌های مختلف بود که مهم‌ترین آن، کودتای «نقاب» در پادگان «شهید نوژه» است. بعد از آن نیز به مسلح کردن گروه‌های ضد انقلاب و فرستادن آن‌ها به اقصی‌نقاط کشور، با هدف تجزیه‌طلبی بود.

خاطرم هست در گردان یکِ سپاه بودیم که تعدادی از بچه‌های ما در شمال کشور با چریک‌های فدایی، مارکسیست‌ها، کمونیست‌ها و جبهه پیکاری‌ها درگیر بودند، عده‌ای از بچه‌ها در خوزستان و عده‌ای در آذربایجان با حرکت‌های جدایی‌طلبانه درگیر بودند، عده‌ای در کردستان با کومله دموکرات و سلطنت‌طلب‌هایی که به کردستان رفته بودند، می‌جنگیدند و در تهران هم با مناقفین و بنی‌صدر (که با وجود آن‌که رئیس جمهور این نظام بود؛ اما با تفکرات منافق‌گونه‌اش، کشور را به‌هم ریخته بود) درگیری داشتند.

وضعیت بسیار عجیبی بود؛ جای‌جای کشور درحال تهدید شدن از سوی دشمن بود، اما همه این فتنه‌ها توسط حضرت امام خمینی (ره) مدیریت شد و تلاش دشمن به نتیجه نرسید.

دشمن وقتی از این تلاش‌ها نتیجه نگرفت، جنگ را به ما تحمیل کرد و با ۱۲ لشکر، از مرز‌های مختلف، وارد سرزمین ما شد و نقاطی را به تصرف خود درآورد. دشمن با تصور آن‌که شیرازه ارتش ما از هم پاشیده و سپاه هم تازه تشکیل شده و کارایی ندارد، دست به حمله زد؛ بنابراین حضرت امام خمینی (ره) دستور دادند که رزمندگان اسلام در هر جایی که هستند، خودشان را به جبهه‌ها برسانند و دشمن را زمین‌گیر کنند و با این فرمان امام (ره)، رزمندگان به سمت جبهه‌ها روانه شدند.

حضرت امام خمینی (ره) سه استراتژی برای رزمندگان ما تعیین کردند؛ اولین استراتژی حضرت امام (ره) «زمین‌گیر کردن دشمنان»، دومین استراتژی ایشان «بیرون راندن دشمن از سرزمین‌های اسلامی» و سومین استراتژی‌شان نیز «تنبیه متجاوز» بود.

در اولین استراتژی یعنی «زمین‌گیر کردن دشمن»؛ با فرمان حضرت امام خمینی (ره) بسیج شکل گرفت و بسیجیان به سمت جبهه‌های غرب و جنوب روانه شدند. من خاطرم هست وقتی که این برادران بسیج به سمت جبهه‌ها روانه شدند، حال و هوای دیگری در جبهه‌ها حاکم شد؛ چون بسیج صرفاً یک نیروی نظامی و مردمی نبود، بلکه یک تفکر بود؛ تفکری نشأت گرفته از اسلام، قرآن، ولایت فقیه و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) و وقتی این تفکر در جبهه‌ها حاکم شد، جبهه‌های ما رونق گرفت.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

به یاد دارم که گردان‌های سپاه، به‌واسطه همین برادران بسیج شکل گرفت و با شکل‌گیری این گردان‌ها، سپاه و ارتش هم از حالت پدافندی بیرون آمدند و همین امر؛ دومین استراتژی حضرت امام را که «بیرون راندن دشمن از سرزمین‌های اسلامی» بود، شکل داد.

با حضور بسیجیان در جبهه‌ها، اخوت و برادری هم حاکم شد. دیگر در جبهه‌ها کسی به‌دنبال قدرت‌طلبی نبود، همه به دنبال ایثارگری بودند. در جبهه‌ها خبری از اسراف نبود، خبری از تزویر نبود، خودنمایی معنی نداشت، هرچه بود، خدایی بود و با همین مدیریت، رزمندگان اسلام موفق شدند که عملیات‌های پی‌درپی را انجام دهند و ضربات سنگینی بر پیکره دشمن وارد کنند.

این نقش بسیج بود در مقابل دشمن؛ دشمنی که تصورش این بود قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره را پاره می‌کند و بر اروندرود یا «شط‌العرب» مسلط می‌شود و در عرض چند روز، خوزستان را به تصرف درمی‌آورد و یک هفته‌ای به تهران می‌رسد؛ اما با پیدایش بسیج، همه این آمال و آرزو‌های دشمن، به چالش کشیده شد. بسیجیان مردانه در مقابل دشمن ایستادند و جنگیدند و از سرزمین و نوامیس‌مان، پاسداری کردند.

جا دارد خاطره‌ای را در رابطه با اهمیت جایگاه بسیج خدمت شما بگویم:

یادم می‌آید در سال‌های اوایل جنگ، وقتی که فرماندهان خدمت مرحوم حضرت آیت‌الله «قاضی» امام جمعه دزفول (که خود، یک بسیجی به‌تمام معنا بود) رسیدند، به ایشان گفتند: «حاج آقا قرار است بچه‌های بسیج، مراسمی را در دزفول داشته باشند و راهپیمایی کنند. شما برای این بچه‌ها سخنرانی داشته باشید».

یادم نمی‌رود که حضرت آیت‌الله «قاضی» با آن کهولت سن، بعد از عمری عبادت و شب‌زنده‌داری و عرفان، فرمودند: «من کوچک‌تر از آنم که برای بچه‌های بسیج سخنرانی داشته باشم. من فردا پشت سر این بچه‌ها حرکت می‌کنم تا خاکی که از زیر پوتین این رزمندگان بسیجی بلند می‌شود بر عمامه‌ام بنشیند، شاید که این خاک شفیع من باشد…».

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

ببینید این است جایگاه واقعی بسیج؛ بسیج بود که جبهه‌ها را فعال کرد و باعث شد تا امروز، با عزت در مقابل همه مستکبران بایستیم. اگر امروز رهبر ما در مقابل همه مستکبرین عالم می‌ایستد و ارکان و پایه‌های قدرت آن‌ها را به چالش می‌کشد، به پشتوانه و واسطه همان خون‌های شهدای بسیجی ماست.

امروز هم اگر هنوز تفکر بسیجی در میان دولتمردان ما حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم؛ اما متأسفانه هستند کسانی که اصلا بسیج را نمی‌شناسند و با تفکر جهادی و ایثارگری بسیج، فاصله دارند که امیدوارم خداوند به آن‌ها بصیرت عنایت کند.

* آیا می‌توانیم بگوییم که رزمندگان بسیجی ما در افزایش اعتماد به نفس و تقویت اخلاص بین رزمندگان در دوران دفاع مقدس، نقش محوری داشتند؟

بله همین طور است. وقتی که بسیجی‌ها آمدند و مجموعه رفتار‌هایی در جبهه‌ها حاکم شد که در نتیجه آن، فرهنگ دفاع مقدس شکل گرفت. در واقع فرهنگ دفاع مقدس؛ یعنی ایثارگری، مردانگی و پیاده کردن احکام اسلام.

شما ببینید در عملیات «فتح‌المبین»، وقتی که یک گردان از دشمن در منطقه «برغازه» به محاصره نیرو‌های ما درآمدند و اسیر شدند، خبرنگاران برای تهیه گزارش هجوم آوردند؛ اما آقای «فتح‌الله جعفری» که آن‌موقع فرمانده زرهی سپاه پاسداران بودند، این اجازه را به آن‌ها ندادند و دستور دادند سریع اسرا به کمپ برده شوند. وی در مقابل اعتراض خبرنگار‌ها که سوژه خوبی را از دست داده بودند، گفت: «اگر شما گزارش اسارت این عراقی‌ها را می‌دادید، صدام خانواده‌های این‌ها را در عراق به آتش می‌کشید»؛ و این؛ یعنی تفکر بسیج! یعنی بسیجی در جنگ، حتی به فکر خانواده‌های دشمن هم بود! دشمنی که مرتب شهر‌های ما را زیر آتش هواپیما‌ها و موشک‌هایش داشت و زن و بچه همین رزمنده‌ها را به شهادت می‌رساند! بسیج، دنبال انتقام نبود، بسیج دنبال کشتن نبود، ما به دنبال دفاع از سرزمین‌های اسلامی خودمان بودیم و این مردانگی نشأت‌گرفته از اصل اسلام است.

نمونه دیگرش؛ شهید «یاسینی» است. خلبانی که رفته بود پل بغداد را بزند، اما وقتی می‌بیند یک نفر با الاغ دارد از روی پل، عبور می‌کند، منصرف می‌شود و این کار را نمی‌کند. با خود می‌گوید: «من با نظامیان دشمن سر جنگ دارم، نه با این بنده خدا»، او پل را نمی‌زند و خودش را به‌خطر می‌اندازد.

«تفکر بسیجی» فقط در خود بسیج و حتی در سپاه و ارتش نبود. هرکسی که این تفکر را داشت، بسیجی بود؛ لذا این باعث شد که موفقیت‌ها در جنگ و انقلاب به دست بیاید و امروز ما جزو یکی از ابرقدرت‌ها باشیم.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

مرحوم سید احمدآقا خمینی می‌گفتند: «امام (ره) داشتند با رادیو، اخبار را گوش می‌کردند که به شوروی و آمریکا رسید. به امام گفتم که دو ابرقدرت دنیا دارند با همدیگر مبارزه آن‌چنانی می‌کنند…، امام وسط حرف من آمد و گفت: «سه قدرت و این قدرت سوم اسلام است»؛ و دنیا این را به‌واسطه همین تفکر بسیج و ایثار و مجاهدت، پذیرفته است. بحمدالله ما اکنون به‌لحاظ نظامی نیز به جایی رسیده‌ایم که در دنیا بازدارنده هستیم و هیچ قدرتی جرأت تعرض به این نظام را ندارد.

بسیجی وقتی احساس کند که اسلام به او نیاز دارد، حتی به کشور‌های دیگر می‌رود؛ به سوریه، یمن، عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و…

* لطفا برای تبیین بهتر روحیه ایثارگری بسیجی‌ها، در حین جنگ و خط مقدم و خطرپذیری در مواقع لازم، صحبت بفرمایید.

در واقع بسیج به‌همین خصلت، زبان‌زد شده بود. بچه‌های بسیج، همه‌جا داوطلب بودند. آن‌ها حتی به‌خاطر حضور در جبهه، در شناسنامه خود دست می‌بردند؛ چرا که برای دفاع از کشورشان احساس تکلیف می‌کردند. از بچه ۱۳ یا ۱۴ ساله‌ای که به سمت جبهه می‌رفت، سوال می‌شد که «تو برای چه آمده‌ای؟!» و او جواب می‌داد: «احساس تکلیف کرده‌ام!».

نمونه‌اش شهید «مرحمت بالازاده» است که خود رهبر معظم انقلاب اسلامی (که آن زمان رئیس جمهور بودند) تعریف می‌کنند که: «این نوجوان، خودش را به سختی و در حالی که نفس‌نفس می‌زد به من رساند. وقتی از او پرسیدم چه می‌خواهی؟ گفت: «به روضه خوان‌ها بگویید دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند!» من تعجب کردم و علت را پرسیدم. جواب داد: «آقا حضرت قاسم چند سالش بود که به جبهه رفت؟»، گفتم: «۱۳ سال»، گفت: «پس چرا اجازه نمی‌دهید ۱۳ ساله‌ها به جبهه بروند و از دین دفاع کنند؟ از ولایت دفاع کنند؟ از آقا اباعبدالله (ع) دفاع کنند؟ آقا ما می‌خواهیم به جبهه برویم…». من در نامه‌ای به فرمانده سپاه اردبیل نوشتم که «مرحمت بالازاده» از دوستان ماست. اجازه بدهید به جبهه برود».

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

شهید مرحمت بالازاده

بچه‌های بسیجی این‌طور بودند. وقتی هم که وارد جبهه می‌شدند، ذره‌ای ترس در وجود آن‌ها نبود. ببینید ترس؛ مقوله‌ای فطری است که در وجود همه هست؛ ولی چیزی که باعث غلبه بر این ترس می‌شد، ایمان بسیجیان بود. ایمان و اراده قوی آن‌ها باعث می‌شد بتوانند شب‌های عملیات در مقابله دشمن بایستند.

* لطفا خاطره‌ای از شهدای بسیجی لشکر۱۰ سیدالشهداء (ع) تعریف کنید.

یادم هست یکی از این عزیزان به نام «مجید رضازاده ملا»، وقتی که در عملیات «خیبر»، بارندگی شدیدی شده بود، کنار جاده مورد اصابت ترکش قرار گرفت و روی زمین افتاد. هوا خیلی سرد بود و او به شدت مجروح شده بود؛ به‌طوری که شکمش پاره و محتویات آن بیرون ریخته بود، اما او با این وضعیت، روحیه‌اش را از دست نداد و برای آن که بقیه هم روحیه‌شان را نبازند، خودش دل و روده‌اش را تمیز می‌کرد و از آن، گِل می‌زدود و داخل شکمش می‌گذاشت تا امدادگر برسد!… چنین روحیه‌ای از کجا نشأت می‌گیرد؟!

او بعد از آن هم چندین‌بار دیگر دچار مجروحیت شد و هربار تا سر حد شهادت رفت؛ اما باز خودش را به جبهه رساند.

به شهید حاج «حسین خرازی» گفتند: «زمانی که ملائکه آسمان، تو را بالا بردند و جایگاه شهادت را به تو نشان دادند، چه شد که بهانه آوردی و گفتی که «امام تنهاست مرا برگردانید» و تو را برگرداندند؟»

جواب این سوال را آقای سرلشکر «رحیم صفوی» به زیبایی می‌گفت: «حسین؛ آدم رندی بود و امام را بهانه قرار داد تا برگردد به دنیا و دوباره لذت لحظه شهادت را بچشد».

آری! بسیجیان، این‌گونه بودند. آن‌ها در ولایت ذوب شده بودند و لذت دوستی و مفارقت اهل بیت (ع) باعث شده بود که بار‌ها آسیب ببینند؛ اما دوباره تن به خطر بزنند.

چیزی که می‌تواند کشور ما را از وضعیت فعلی نجات دهد هم، حاکمیت دوباره تفکر بسیجی در جامعه و دولتمردان است. مسئولین ما باید پا جای پای شهدا بگذارند و با پیاده کردن تفکر بسیجی در خود، بیش از این از شهدا و ولایت فاصله نگیرند. ان‌شاءالله که همگی با یاری جستن از خدا، توفیق حرکت در مسیر ولایت را پیدا کنیم.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم بیشتر بخوانید »