مرد میدان

«الساعه الاخیره»؛ فیلم مستند الحشد الشعبی درباره ترور سردار سلیمانی

مستند «یک ساعت آخر»| جزئیات تماس ترامپ با عبدالمهدی پیش از ترور سردار سلیمانی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، بامداد سوم ژانویه ۲۰۲۰ (۱۳ دی ۱۳۹۸)، با شلیک موشک‌های هوشمند به نزدیکی فرودگاه بین‌المللی بغداد و اصابت آن به خودروهای حامل شهید سردار «قاسم سلیمانی» فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شهید «ابومهدی المهندس» نائب رئیس سازمان الحشد الشعبی عراق و شماری از همرزمانشان، همگی به شهادت رسیدند. اما آن روز چه اتفاقی افتاد.

شبکه خبری المیادین که به مناسبت اولین سالروز شهادت فرماندهان مقاومت، به مدت دو هفته در حال پوشش ویژه و پخش چند برنامه مستند است، در گزارشی از مستند «الساعة الاخیرة» (یک ساعت آخر) نوشت، پس از ترور شهیدان سلیمانی و المهندس، تا مدتها همگی شوکه و اندهگین بودند و می‌پرسیدند که در آن شب چه اتفاقی افتاد؟ چه اسنادی درباره اقدام «دونالد ترامپ» رئیس‌‌جمهور آمریکا مبنی بر اجرای چنین عملیاتی که مستقیما حاکمیت عراق را نشانه گرفت، وجود دارد. چگونه اطلاعات درباره حرکت ژنرال سلیمانی که کاملا محرمانه نگه داشته می‌شد به دست عاملان این عملیات رسید؟ مجموعه سوالاتی از این دست که همگی درباره حلقه‌های مفقوده این عملیات تروریستی بود.

المیادین نوشت، «عادل عبدالمهدی» نخست‌وزیر وقت عراق در زمان این حمله تروریستی، تاکید می‌کند که اطلاعی از قصد ایالات متحده آمریکا برای ترور شهیدان سلیمانی و المهندس در اوایل سال گذشته میلادی نداشته است. وی در این فیلم درباره جزئیات گفت‌وگویش با ترامپ، سه روز پیش از این حمله تروریستی سخن گفت.

حاج قاسم چرا به بغداد رفت؟

وی می‌گوید: «ترامپ با من در شب سال نو میلادی [۲۰۲۰] در حدود ساعت ۹ تماس گرفت. وی طی این گفت‌وگو گفت که آمریکایی‌ها بخوبی ایرانی‌ها را نمی‌شناسند بلکه عراقی‌ها کسانی هستند که آنها را خوب می‌شناسند».

عبدالمهدی در ادامه این فیلم می‌گوید: «به او گفتم ایرانی‌ها می‌گویند دنبال جنگ نیستند. همان‌طور که آمریکا نمی‌خواهد. سپس به ترامپ پیشنهاد دادم یا با ایرانی‌ها به طور مستقیم مذاکره کند یا به توافقات ضمنی مانند آنچه از سال ۲۰۰۳ حاصل شده، روی آورد. ترامپ نیز گفت: شما مذاکره کنندگان خوبی هستید. آنچه می‌توانید در این راستا انجام دهید. ما برای آن آماده‌ایم».

نخست‌وزیر سابق عراق می‌گوید: این مکالمه در آن زمان تمام شد و یک موافقت و دعوت رسمی برای آمدن شهید سلیمانی به عراق برای رایزنی وجود داشت. عملیات ترور تصمیمی نبود که یکی دو روزه گرفته شده باشد بلکه قاعدتا می‌بایست برای مدتها قبل تصمیمش گرفته می‌شد.

عبدالمهدی در ادامه تصریح کرد: دولت عراق در آن زمان دستور داد که مجوزهای هر عملیات پروازی همه [در آسمان عراق] تعلیق شود. بویژه زمانی که متوجه شد اسرائیل وارد این خط شده است و این امر همه را محدود می‌کرد. 

از سوی دیگر، «علی محمد تقی» مدیر فرودگاه بغداد نیز در این فیلم مستند گفت: یک فضای هوایی باز برای هواپیماهای شناسایی آمریکایی برای شناسایی پایگاه‌های نظامی موجود در عراق اختصاص یافته بود.

به گفته تقی، این فضای هوایی اجازه داشت که میزبان فقط دو هواپیمای شناسایی باشد. یک روز پیش از حادثه، سومین هواپیما با فاصله زمانی کمی وارد فضای هوایی مذکور شد در حالی که می‌بایست تنها دو هواپیما در این فضا پرواز می‌کرد. قاعدتا می‌بایست یکی از هواپیماهای مذکور بازمی‌گشت اما باقی ماند و آنها به تماس برج مراقبت هوایی عراق به دلیل این نقض غیرکنترل شده، پاسخی نمی‌دهند.

اما در سایه این محرمانه بودن تحرکات، چگونه آمریکایی‌ها از ساعت و لحظه ورود سردار سلیمانی و برنامه دیدارش با المهندس اطلاع یافتند؟ چه کسی وجود آنها در دو خودروی تشریفاتی الحشدالشعبی را تایید کرده بود؟

این یک عملیات دقیق بود که جایی برای خطا نداشت و هواپیماها تنها پس از اطمینان از هدف مورد نظر خود آن را انجام دادند. «احمد الشریف» تحلیلگر امور استراتژیک در این فیلم مستند می‌گوید: مساله شناسایی الکترونیکی برای رصد، قابلیتی است که محدود به مرزهای عراق نمی‌شود بلکه در سوریه و سراسر منطقه میسر است. لذا من ارزیابی می‌کنم که بر اساس رصد زمانی صورت گرفته، این قابلیت در سوریه مورد استفاده قرار گرفته باشد.

وی درباره اینکه چرا آمریکا این عملیات را در سوریه انجام نداد، نیز توضیح می‌دهد و می‌گوید که به چند دلیل این عملیات در عراق انجام شد زیرا اگر قرار بود این عملیات در سوریه انجام شود، قضیه عبور از رقیب استراتژیک آمریکا یعنی روسیه طرح می‌شد. روسیه این امر را نادیده نمی‌گرفت و آمریکا با مانع فعالیت‌های فنی اطلاعاتی و تکنولوژیکی روسیه مواجه بود. اما در عراق، حاکمیت مطلق آسمان در دست ایالات متحده بود. از بعد سیاسی نیز می‌توانست از تنش‌ سیاسی موجود در این کشور بهره برداری کند و این عملیات را انجام دهد.

«علی الخفاف» معاون رئیس سازمان الحشدالشعبی و پزشک نزدیک به المهندس می‌گوید: المهندس در روزهای آخر بشدت تاکید داشت که به تنهایی حرکت کند زیرا انتظار داشت که در هر لحظه هدف قرار گیرد.

مرکز اطلاع‌رسانی سازمان الحشدالشعبی عراق چندی پیش، از تولید فیلم مستند «الساعه الاخیره» درباره آخرین ساعت زندگی شهیدان قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و پخش آن در نخستین سالگرد شهادت این فرماندهان مقاومت خبر داده بود. 

نظامیان تروریست آمریکایی سیزدهم دی ماه سال گذشته در اقدامی تروریستی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و نائب رئیس سازمان الحشدالشعبی را به همراه چند نفر از رزمندگان مقاومت هنگام خروج از فرودگاه بغداد به شهادت رساندند. این اقدام آمریکا باعث شد پارلمان عراق دو روز بعد به طرح اخراج نیروهای بیگانه از جمله آمریکا از عراق رأی دهد.

از سال ۲۰۱۴ حدود پنج هزار نظامی آمریکایی در قالب ائتلاف بین‌المللی ادعایی مبارزه با داعش در پایگاه‌های نظامی عراق مستقر شده‌اند.

انتهای پیام/ص





منبع خبر

مستند «یک ساعت آخر»| جزئیات تماس ترامپ با عبدالمهدی پیش از ترور سردار سلیمانی بیشتر بخوانید »

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش



ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش/از حضور سردار در مهدکودک نوه‌ها تا تربیت «زینب سلیمانی»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار شهید قاسم سلیمانی در سال های اخیر به نامی تبدیل شده بود که لرزه بر اندام آمریکا و اسرائیل و داعش انداخت، سرداری که عکس او با برق نگاه پر صلابتش تصویر اصلی یکی از شماره‌های مجله newsweek شده با تیتری تحت این عنوان: «ابتدا با آمریکا جنگید، الان در حال له کردن داعش است».

بیشتر بخوانید:

«از چیزی نمی‌ترسیدم» حاج قاسم رونمایی شد

این سردار فاتح و مقتدر جمهوری اسلامی ایران دی ماه سال ۹۸ در اقدامی بزدلانه و تروریستی از سوی آمریکایی ها به شهادت رسید اما زندگی او همراه با راز و رمزهایی بوده و بدون شک سبک زندگی حاج قاسم سلیمانی و نحوه ارتباط این سردار ایرانی با خانواده خود، برای خیلی‌ از مردم به ویژه جوان‌های ایرانی جالب توجه است.

بیشتر بخوانید:

“تحریف حاج قاسم” در سالروز شهادت حاج قاسم!

به همین جهت و در سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی با برادر کوچک تر او سهراب سلیمانی گفت و گو کردیم تا برایمان از ناگفته های زندگی این شخصیت مجاهد و مبارز بگوید.

تعجب مربیان از حضور حاج قاسم در مهد کودک

وی در گفت و گو از سبک زندگی خاص سردار می گوید، اینکه همیشه بسیار ساده و به دور از هرگونه تجملاتی زندگی می کرد: «وسایل منزل ایشان شاید مربوط به ۲۰ سال قبل باشد و افرادی که به منزل حاج قاسم آمده اند، این صحبت را تأیید خواهند کرد. حتی مبل های منزل در دو مرحله تعمیر شده اند چرا که ایشان هرگز حاضر به تغییر وضعیت و سبک زندگی در سطح معمولی و رو به بالا نبود، با حقوق سپاه زندگی خود را اداره می کرد و هرگز هیچ درآمدی خارج از حقوق سپاه نداشت و خانواده هم به این شرایط قانع بودند.

منزل ایشان مزین به تصاویر شهدا و دوستان شهیدش است و در اتاق بزرگ منزل ایشان که به عنوان مهمانخانه محسوب می شود هر عصر جمعه روضه خانوادگی برقرار بود، حاجی علی رغم مشغله کاری و دوری از زن و فرزند از اول جنگ تا زمان شهادت، بسیار صمیمی و مهربانانه و مثل یک دوست با خانواده رفتار می کرد.

برادر من به فرزندان خود عشق می ورزید و آن ها را ولایی و دوستدار اهل بیت تربیت کرد، نسبت به مسائل و اوضاع روز بسیار حساس بود و مراقبت می کرد که خدای نکرده آسیبی به بچه ها نرسد، حتی در زمان تحصیل از دبستان تا اتمام دانشگاه سعی می کرد حداقل سالی دوبار شخصاً به محل تحصیل بچه ها برود و در جریان وضعیت تحصیلی فرزندانش قرار گیرد. حتی به یاد دارم چند ماه قبل از شهادت، سر زده به مهد کودکی که نوه های دوقلویش حضور داشتند مراجعه کرد و از مربیان مهد احوال بچه ها را جویا شد و از آنجایی که همه ایشان را می شناسند، این اقدام باعث تعجب مربیان آن مهد شد.»

توجه ویژه سردار سلیمانی  به صله رحم

برادر حاج قاسمغ در ادامه از توجه ویژه حاج قاسم به صله رحم می گوید: «حاج قاسم سعی می کرد در هر فرصتی که پیش می آمد بچه ها را دور هم جمع کند و چند ساعت فراغت را با بچه ها سپری کند و معمولاً جمعه ها اگر منزل بود، همه اقوام نزدیک که در تهران ساکن هستند در منزل ایشان جمع می شدند تا ناهار را با هم صرف کنند.»

بچه ها اجازه استفاده از نام و عنوان پدر را نداشتند

علی رغم شایعاتی که برخی به دنبال دامن زدن به آن هستند بچه های حاج قاسم هیچ کدام از نام و عنوان پدر استفاده نکردند، سلیمانی می گوید: «به لطف خدا بچه های حاج قاسم از شجاعت و دینداری برخوردار هستند، تا حد امکان اخلاق و روش زندگی پدر را دنبال کرده و با مراقبت و حساسیت پدر به دور از هرگونه حاشیه اقتصادی و اجتماعی زندگی خود را اداره کرده اند.

علی رغم اینکه دارای شغل آزاد هستند هرگز نه خودشان تمایل به استفاده از نام و عنوان پدر در کار روزمره داشتند و نه  و حاج قاسم این اجازه را می داد، چرا که برادرم معتقد بود با تلاش و درگیر شدن با مشکلات می توانند مشکلات شان را برطرف کنند و شاید تا این لحظه کسی ندیده و یا نشنیده که فرزندان ایشان از نام و موقعیت پدر استفاده‌ای داشته باشند.»

چرا از بین بچه‌های اج قاسم، دختر کوچک تر نماینده پدر شد؟

برای خیلی ها سخنوری و نگاه و تسلط خاص دختر کوچک حاج قاسم نسبت به مسائل خاورمیانه عجیب است، سهراب سلیمانی در این خصوص می گوید: «زینب خانم به لحاظ اینکه فرزند کوچک خانواده است بیشتر اوقات را با پدر سپری می کرد و خیلی از اوقات هم در مسافرت های مختلف همراه پدر بود، به همین خاطر هم دوستان حاجی، زینب خانم را کاملاً می شناختند.

در واقع زینب شجاعت و نوع برخورد پدر را با مسائل مختلف چه در منزل و چه در مأموریت ها از نزدیک می دید و همین باعث شد تا بیشتر روی پدر شناخت داشته باشد، تسلط او به زبان عربی هم به دلیل ارتباط با دوستان پدر در جبهه مقاومت است. تربیت صحیح به لطف خدا در همه بچه های حاج قاسم وجود دارد اما مقرر کردند که زینب به عنوان نماینده فرزندان موضوعات را پیگیر کند اما همه بچه ها در پیگیری امورات پدر بعد از شهادت مشارکت فعال دارند.»

احترام خاص حاج قاسم به والدین/دعای پدر برای شهادت پسر

وی در ادامه از ویژگی های اخلاقی حاج قاسم صحبت می کند: «برادرم از همان دوران نوجوانی از شجاعت و بی باکی خاصی برخوردار بود که باعث می شد از دیگر هم سن و سالهایش متمایز شود، حاجی به لحاظ حل مشکلات اقتصادی مجبور به مهاجرت به کرمان شد اما نسبت به پدر و مادر عشق می ورزید و سعی می کرد علی رغم مشغله های کار از اوضاع و احوال اقوام و پدر و مادر غافل نشود.

همیشه در اولین فرصتی که به دست می آورد به پدر و مادر سر می زد و احترام خاصی برای آنها قائل بود و معتقد بود یکی از دلائل اینکه خداوند روزی اش را خدمت به اسلام و مسلمین و مظلومان جهان قرار داده دعای پدر ومادر، لقمه حلال و دینداری آنها بوده است.

هیچ وقت ندیدم و نشنیدم که بالای حرف والدین حرفی بزند و یا خواسته آنها را که عمدتاً رسیدگی به گرفتاری مردم و افراد مراجعه کننده به آنها بود نادیده بگیرد، همیشه سعی می کرد رضایت پدر و مادر را جلب کند چرا که رضایت خدا را در رضایت آن ها می دانست، حتی بچه ها و اقوام را به احترام به پدر و مادر سفارش می کرد. ایشان همیشه دست پدر  و پای مادر را می بوسید، پدرمان خیلی دوست داشت حاجی به آرزویش که شهادت است برسد و همیشه برایش دعا می کرد که این آرزوی برادرم برآورده شود.»

داستان ساعت کوکی/ تشویق به نماز به سبک حاج قاسم

برادر این ژنرال ایرانی با اشاره به اینکه حاج قاسم به نماز اول وقت اهمیت می داد و همه را به نماز اول وقت سفارش می کرد، به خاطره ای جالب  اشاره می کند: «من سال ۵۵ از روستا به کرمان آمدم و نزد ایشان سال تحصیلی اول راهنمایی را شروع کردم و تا پایان دوره دبیرستان با حاج قاسم زندگی می کردم.

در تمام این سال ها که تحت تعلیم و تربیت ایشان و پسرخاله شهیدم احمد سلیمانی قرار گرفتم، مهم ترین سفارش حاجی انجام واجبات به خصوص نماز اول وقت از آن سن برای من بود، به خاطر همین هم یک ساعت وستن واچ برایم خرید و می گفت که ساعت را باید برای ۵ صبح کوک کنم وگرنه ساعت خراب می شود، من هم به عشق ساعت آن را کوک می کردم و برای نماز بیدار می شدم.

بعد از نماز هم باید مشغول مرور درس های روزانه می شدم، هر جمعه به دیدار اقوام که در کرمان ساکن بودن می رفتیم و صله رحم که ایشان به شدت به آن معتقد بودند انجام می گرفت. من و برادر دیگرم به همراه حاج قاسم در خیلی از عملیات های دوران دفاع مقدس حضور داشتیم و هرکدام با توجه به وظیفه محوله کار خود را انجام می دادیم و ایشان هرگز فرقی بین ما و دیگر رزمندگان قائل نمی شد.

نگاه خاص و ویژه سردار به جوان های ایرانی

حاجی هیچ وقت خود را در گروه و یا حزبی قرار نداد، خط قرمز ایشان ولایت بود و به شدت نسبت به امام خمینی (ره) و حضرت آقا تعصب داشت. عاشق و دلباخته همه مردم بود و برایش فرق نمی کرد از چه سلیقه سیاسی و رفتار اجتماعی برخوردار باشند. خود را فدای مردم می کرد و خدمت به انسان های مظلوم را عبادت می دانست، در فرصت هایی که پیش می آمد با اقشار مختلف مردم دیدار می کرد و دسترسی به ایشان برای همه راحت بود، به خصوص فرزندان شهدا که در هر حالتی خود را مکلف به خدمت به آنها می دانست.»

سهراب سلیمانی از توجه ویژه حاج قاسم به جوانان به اصطلاح نابهنجار چنین می گوید: «حاجی در ایام فاطمیه هر عصر دو ساعت قبل از روضه در بیت الزهرا حضور پیدا می کرد تا افراد مختلف بتوانند مشکلات خود را عنوان کنند، حتی مقرر شده بود در ایام فاطمیه ۹۸ افرادی که معمولاً جامعه آنها را نابهنجار می شناسند جمع کند و یک جلسه برای آنها داشته باشد.

حاجی معتقد بود اینها فرزندان ما هستند اگر به ناهنجاری کشیده شده اند شاید کوتاهی ما بوده، در ملاقات ها احترام خاصی برای جوانان قائل بود و اگر کسی مانع ملاقات آنها می شد حاج قاسم به شدت ناراحت می شد و اعتراض می کرد چون معتقد بود اینها ولی نعمت ما هستند، نباید فکر کنند که دسترسی به ما برایشان ممکن نیست. در یک کلام شجاعت و مردمی بودن ایشان الگوی خیلی از نوجوانان و جوانان ما شده بود.»

پرداخت هزینه های آب وبرق در صورت استفاده از اماکن بیت المال

حساسیت حاج قاسم به بیت المال و حق الناس موضوعی است که برادرش درباره آن چنین می گوید: «حاجی نسبت به بیت المال بسیار حساس بود، تمام تلاش خود را می کرد که خدای ناکرده مدیون بیت المال نشود، در وسایل بیت المال که در اختیار داشت به شدت سختگیر بود و هرگز یادم نمی‌آید که اجازه استفاده را به نزدیکان بدهد.

در ایام مختلف که در یکی از مکان های مربوط به سپاه بود حضور پیدا می کردیم تمامی هزینه های استفاده شده حتی هزینه های آب وبرق استفاده شده مربوط به خانواده را بلافاصله پرداخت می کرد، شاید باور این حرف ها برای مردم سنگین باشد اما خدا می داند اینهایی که می گویم عین واقعیت زندگی ایشان در استفاده از بیت المال بود.»

 خط قرمز آشکار حاج قاسم چه بود؟

وی به دو خط قرمز آشکار حاج قاسم اشاره می کند: «حاجی دو خط قرمز آشکار داشت، یک ولایتمداری و حفظ حرمت ولایت و دیگری امنیت مردم، کمک به مظلومان جهان و حفظ حرمت خانواده شهدا. حاجی عاشق شهادت بود و برای رسیدن به این آرزو ضجه می زد. خدا می داند که چقدر عاشق اربا اربا شدن بود و دوست داشت در آتش کینه دشمنان دین خدا بسوزد، اینها در دل نوشته هایش برای دوستان و فرزندانش موجود است.»

این جای خالی پُِر نمی شود…

سلیمانی از جای خالی برادرش می گوید: «هرچند امروز جسم حاج قاسم در بین ما نیست اما عشق او در دل همه مردم از بچه ۵ ساله تا افراد سالخورده زنده است، امروز مردم و مستضفین و مظلومان جهان مانند خانواده نبودش سردار را احساس می کنند چرا که او سرباز دنیای اسلام و کشورش بود، سرباز راستین ولایت بود و هنوز هم خانواده علی رغم اینکه در هر سفر از اول جنگ تحمیلی تا هنگام شهادت منتظر این خبر دردناک بودند، نبود حاج قاسم را باور نمی کنند و منتظر بازگشت او از سفر هستند.

مردم کرمان هنوز منتظر هستند تا در ایام فاطمیه با عشق به ائمه اطهار و شوق دیدار حاج قاسم در بیت الزهرا حاضرشوند، مردم شهرستان هنوز انگار منتظر هستند تا عید بیاید و حاجی را که برای زیارت قبر پدر و مادر آمده ملاقات کنند.

مطمئنم حضرت آقا شب و روز بیاد حاج قاسم هستند اما برادرم به آرزویش رسید و آن طور که خودش دوست داشت و به دست شقی ترین و کثیف ترین افراد عصر حاضر به شهادت رسید. امروز سردار در قلب مردم است، خون او نظام مقدس جمهوری اسلامی را بیمه و گروهای مقاومت را با انگیزه تر کرده است.»



منبع خبر

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش بیشتر بخوانید »

دختر ابومهدی: پدرم همیشه می‌گفت نمی‌خواهد حاج قاسم را بین گرگ‌ها تنها بگذارد؛ سفارت آمریکا در بغداد مرکز طراحی برای ترور است

دختر ابومهدی: پدرم همیشه می‌گفت نمی‌خواهد حاج قاسم را بین گرگ‌ها تنها بگذارد؛ سفارت آمریکا در بغداد مرکز طراحی برای ترور است


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، «منار جعفر» دختر «جمال جعفر محمد علی آل ابراهیم» معروف به «ابومهدی المهندس» نایب رئیس وقت سازمان «الحشد الشعبی» عراق در سالروز شهادت پدرش و سپهبد شهید سردار قاسم سلیمانی با شبکه المیادین گفت‌وگو کرد.

منار در این گفت‌وگو ضمن بیان اینکه سفارت آمریکا مرکز طراحی ترور و توطئه است، تأکید کرد که مسئول اصلی این ترور دولت آمریکاست. او گفت که پدرش همیشه نگران حاج قاسم سلیمانی بوده و همیشه خود را مسئول میدانست که همراه او باشد.

بخش‌هایی از مصاحبه

ابومهدی و مبارزه با رژیم بعث و منافقین

منار جعفر در این گفت‌وگو ضمن بیان اینکه پدرش ابومهدی «راه حق را برگزید و در آن استقامت ورزید» گفت، ابومهدی از جمله کسانی بود که با رژیم بعث جنگید و برای ممنوعیت فعالیت اعضای این حزب (پس از سقوط صدام) تلاش کرد. او از پیروان شهید محمد باقر الصدر بود و بعد از آنکه در پی فشار رژیم سابق به کویت رفت و از حزب الدعوة جدا شد و به مکتب امام خمینی (ره) پیوست که شهید سید محمد باقر الصدر به آن توصیه کرده بود. او فعالیت جهادی خود را از آن زمان آغاز کرد. او پس از فشار کویت سال ۱۹۸۴ (۱۳۶۲ ش) به ایران هجرت کرد و به جبهه پیوست. ولایت را در امام خمینی (رض) دید و هدف،‌ مقابله با رژیم بعث و طاغوت بود… پس از پایان جنگ [تحمیلی بعث علیه ایران] به عملیات داخل عراق و به سپاه «بدر» پیوست. از جمله اقداماتش حمله به کاخ ریاست جمهوری و هدایت عملیات حذف «عدی صدام» [پسر صدام] بود.

المیادین پرسید که حذف عدی صدام در «المنصور» بود و منار جعفر پاسخ داد، بله ایشان گروهی را تشکیل داد و آن را هدایت کرد. حمله به پایگاه «حبیب» که وابسته به گروهک منافقین -مجاهدین خلق- در عراق بود نیز از جمله اقدامات ایشان بود. اواخر دهه ۹۰ (قرن گذشته) به رهبری بدر رسید و از آنجا روابط مستقیم ایشان با شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی آغاز شد.

مخالفت با کمک گرفتن از آمریکا برای ساقط کردن صدام

منار افزود: نکته اصلی این بود که چند ماه قبل از حمله آمریکا و آغاز اشغال عراق، از رهبری بدر و عضویت در مجلس اعلای شیعیان عراق انصراف داد زیرا مخالف ایده اشغال عراق و حضور بیگانگان و ساقط کردن رژیم [بعث] از طریق ایالات متحده آمریکا بود. او با این امر مخالف بود چرا که آمریکا بود که ملت عراق را گرسنگی می‌داد و صدام را کمک می‌کرد. عامل محاصره ملت عراق در دهه 90 آمریکا بود و همه‌گونه سلاح مرگبار به استثنای سلاح اتمی روی مردم عراق آزمایش کرد پس اندیشه کسانی مثل ابومهدی المهندس چطور می‌توانست اشغالگری نیروهای بیگانه در کشورش را بپذیرد. این کار می‌بایست به دست خود مردم عراق و نیروهای معارض وقت انجام می‌شد نه نیروهای اشغالگر بیگانه. به مجرد حضور اشغالگرانه آمریکا در عراق، گروه‌های مقاومت شروع به شکل‌گیری کرد. ابومهدی روی تأسیس گروه‌های مقاومت نظارت داشت و در تأسیس خیلی گروه‌های مقاومت مردمی برای مقابله با اشغالگران حضور داشت. [المیادی: این اقدامات مخفیانه بود]. او پشت پرده فعالیت می‌رکد. با گروه‌های سیاسی که در روند سیاسی حضور داشتند، رابطه داشت در انتخاب نخست‌وزیر، برگزاری انتخابات و ائتلاف‌های سیاسی حضور داشت اما در پشت پرده. او سال 2006 نماینده پارلمان شد. یک سال بعد آمریکا مانع ورودش به پارلمان شد بعد مانع ورودش به عراق شدند و آمریکایی‌ها گفتند که چنین شخصی و افراد مثل او باید بازداشت شوند. اما خب مخفیانه به عراق میرفت و روابط خود با همه گروه‌های شیعه، سنی و کُردها را حفظ کرد.

منار در پاسخ این سوال که «یعنی آمریکا دریافته بود که او پشت عملیات‌های مقاومت عراق است؟» گفت، البته. او برای آمریکایی‌ها شناخته شده بود و برای همین بعدا نام او را در لیست تروریسم قرار دادند بین سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ ، درست خاطرم نیست. او در آماده‌سازی توافقنامه وضعیت نیروهای خارجی توافقی که بین عراق و آمریکا شکل گرفت و منجر به خروج نیروهای آمریکا از عراق تا سال ۲۰۱۱ شد، نقشی اساسی داشت. بعد از ۲۰۱۱ آزادانه وارد عراق شد و با تاسیس الحشد الشعبی در سال ۲۰۱۴ نامش بر سر زبان‌ها افتاد.

منار جعفر در خصوص نقش پدرش در تاسیس الحشد الشعبی گفت: «قبل از صدور فتوای جهاد کفایی [علیه داعش] او خب از قبل با گروه‌های مقاومت که خودش در تاسیس آنان نقش داشت، مرتبط بود. از ماه ژوئن [خرداد ۲۰۱۴] اقدام به تشکیل کمربند [امنیت] بغداد و شهرهای مقدسی کرد که در معرض تهدید بودند. وقتی که فتوا صدار شد اصلا مقر الحشد الشعبی خانه ابومهدی بود. او نامه‌ای معروف به کادر جهادی نوشت و از آنان خواست به صفوف نیروها و مقر آن که خانه‌اش بود ملحق شود. مقر الحشد خانه ابومهدی بود تا ماه‌ها تا آنکه مقر بعدی الحشد الشعبی شکل گرفت و حتی در دیگر استان‌ها مرکز فرماندهی ، منازل ابومهدی المهندس بود. [المیادین: این نامه هنوز هست؟]. این نامه هم همه می‌دانند و هست. در سایت‌ها هم منتشر شده است.

تغییر دولت عراق [نوری المالکی]، شرط آمریکا برای کمک در جنگ با داعش

المیادین از مهم‌ترین برهه‌ها یا نبردها و عملیات‌ها در زمان مبارزه ابومهدی در ایام مبارزه با داعش پرسید و منار جعفر پاسخ داد، مهم‌ترین چیزی که پدر می‌گفت این بود که داعش با همه قوای خود جنگید. نبردها بسیار شدید بود و هیچ کس تصور نمی‌کرد که این آزادسازی که در مدتی بی‌سابقه به دست آمد، به سادگی به دست بیاید چرا که برخی مناطق اصلا صعب‌العبور بود،‌ کوهستانی یا صحرایی بود و عملیاتهای نیازمند بررسی قبلی دقیق بود. گاهی شناسایی چند ماه طول می‌کشید اما آزادسازی سه روزه یا دو روزه یا یک هفتگی یا حداکثر بیست روزه. آزادسازی هم ابتدا از مناطق حساس‌تر آغاز شد. نیروهای ابتدایی هم کسانی بودند که سلاح داشتند. شرکت‌های آمریکایی که می‌بایست نقش پشتیبانی می‌داشتند، عقب نشستند و از دادن تجهیزات خودداری کردند و شرط کمک را تغییر دولت اعلام می‌کردند. آنها می‌گفتند دولت تغییر کند تا آنگاه به عراق کمک کنند آن هم در زمانی که عراق در خطر بود و کشور در آستانه سقوط. [المیادین: آن زمان دولت نوری المالکی بود]. دولت مالکی و کل کشور عراق در لبه پرتگاه بود زیرا که وضعیت ارتش در حال فروپاشی بود، پلیس استان‌ها سلاح نداشت و خیلی از شهرها در معرض خطر [سقوط] بودند.


منار، دختر ابومهدی – غسان بن جدو مدیر المیادین

 

اگر حمایت جمهوری اسلامی نمی‌بود، الحشد الشعبی اصلا شکل نمی‌گرفت

 داعش تهدید می‌کرد که ادامه می‌دهد و به جنوب [عراق، شهرهای شیعه‌نشین] می‌آید. اما پدرم و نیروهایشان کمربند عراق را امن کردند و کم‌کم شروع کردند به پیشروی… طی سه سال و نیم یک سوم خاک عراق آزاد شد. طبعا این چنین موفقیتی کسب نمی‌شد بدون پشتیبانی از جانب جمهوری اسلامی ایران و بدون آنکه تیم‌هایی از حزب‌الله لبنان پشتیبانی کنند. اصلا اگر حمایت جمهوری اسلامی نمی‌بود الحشد الشعبی شکل نمی‌گرفت و توسعه نمی‌یافت. [المیادین: پدر خودش این را به شما گفت؟]. پدر گفت. البته او همیشه در مصاحبه‌ها یا هنگام تشکر از متحدان و جمهوری اسلامی و در رأُس همه شهید حاج قاسم سلیمانی که زندگی‌اش را در راه مقاومت و عراق فدا کرد، این را ذکر می‌کرد. آزادسازی عراق به شکلی استثنایی انجام شد. آنها به مناطق و شهرهایی رفتند که آمریکا اصلا جرأت ورود به آن را نداشت. مثل فلوجه. آمریکا سال‌ها بود که عراق را اشغال کرده بود اما جرأت ورود به فلوجه را نداشت. الحشد الشعبی وارد شد و پشتیبانی کرد؛ نه اینکه فقط وارد شده باشد. الحشد رقیب ارتش یا سایر نیروهای عراق نبود. اعتماد به نفس داد،‌ پشتیبانی کرد، همکاری کرد… فکر می‌کردند که کشور عراق سقوط کرد اما در نهایت عراق جایگاه و هیبت خود را بازیافت.

منار در پاسخ پرسشی در خصوص اینکه اختلافات مذهبی مبنای پدرش نبود گفت، اولا الحشد الشعبی برای مبارزه با تروریسم شکل گرفت. قبل از آن هم گروههای مقاومت برای مبارزه با اشغالگری و اخراج آن از کل عراق و نه فقط از شهرهای شیعه‌نشین، شکل گرفته بود. ابومهدی در پی تشکل کشوری یکپارچه بود که مردم همه‌کاره آن باشند نه آمریکا. اشاره کردم که او مخالف اشغال عراق توسط آمریکا بود و در مذاکرات مرتبط با آن اصلا شرکت نکرد. الحشد الشعبی نیز زمانی شکل گرفت که نیروهای دیگر از همه پاشیده و برای عراق چیزی باقی نمانده بود. الحشد الشعبی از همه اقشار مردم شکل گرفت. دست است که هسته اصلی الحشد در ابتدا شیعیان بودند اما الان شما شاهد یک تیپ اهل سنت در آن هستید و حتی شمار اهل سنت‌های عضو در الحشد الشعبی بیش از اهل‌سنت‌های ارتش عراق است. الحشد فقط از پایتخت حمایت نکرد، الحشد فقط از آمرلی حمایت نکرد یا فقط مسیر کربلای امام حسین –علیه السلام- را تأمین امنیت نکرد بلکه تکریت را که معروف است شهر صدام است آزاد کرد؛ آن را با کمترین خسارت به زیرساخت‌هایش آزاد کرد برعکس آن آزادسازی که آمریکایی‌ها در موصل کردند و همه زیرساخت‌های آن را ویران کردند. در موصل هیچ ساختمان سالمی باقی نماند. در شهر صدام کشتارهای بزرگی انجام شد که کشتار [پایگاه] اسپایکر [که هزاران شیعه در آن کشته شد] فقط یکی از آنان است… مبدأ اندیشه، اسلام بود [نه اختلافات مذهبی]. اسلام هم از سِلم [صلح] است… ایشان تفسیر قرآن زیاد مطالعه میکرد؛ تفاسیر لغوی چه از اهل سنت چه از شیعه. او حتی سخنان برخی خطیبان اهل سنت را نیز دنبال می‌کرد. کُتبشان را می‌خواند و سخنرانی‌هایشان را در نت دنبال می‌کرد… مکتب او اسلامی و انسانی بود… منطق فکری او متعلق به مکتب امام حسین –علیه السلام- بود و ممکن نیست کسی برآمده از این مکتب باشد و در اندیشه ویرانگری باشد. الحشد الشعبی شکل گرفت که مایه امنیت عراقی‌ها باشد. او تلاش کرد که الحشد الشعبی سازمانی قانونی و رسمی باشد تا بتواند از بحران‌های دیگر هم جلوگیری کند.

منار جعفر گفت: امروز بعد از ابومهدی، برخی هنوز با الحشد الشعبی مقابله می‌کنند. مشکلات امنیتی هنوز هست در مناطق اهل سنت و دیگر مناطق.. خب آنها [الحشد] وارد همین مناطق شدند، آزاد کردند و آن را به اهالی آنجا تحویل دادند. اینکه برخی تبلیغ میکنند که اهالی فلان مناطق بازنگشتند اینها مشکلاتی عشایری دارد، دولت باید منطقه را آماده بازگشت کند. اینها دیگر مشکلاتی است که ارتباطی با الحشد ندارد. آیا الحشد الشعبی فلوجه را آزاد کرد و الان ساکن آنجا شده؟ یا مثلا آیا زیرساختی را در شهری سنی‌نشین ویران کرد؟ الحشد فقط دنبال آزاد کردن مردم بود تا در صلح زندگی کنند.

رابطه ابومهدی و حاج قاسم؛ نمی‌خواهم حاج قاسم را بین گرگ‌ها تنها بگذارم

منار گفت: «روابط آنان از دهه نود (قرن گذشته) آغاز شد. ما مستقیما حاج قاسم را نمی‌شناختیم اما این شناخت بعدا حاصل شد. او جایگاهی ویژه نزد پدرم داشت و مثل پدرم متواضع و بسیار مهربان بود… پدرم می‌گفت با مجاهدان عراقی و ایرانی بسیار بوده اما آنچه بیشتر نزد حاج قاسم بود، این بود که او مخلص بود… در سال‌های اخیر ایشان و پدرم را برادر می‌دیدم. حاج قاسم با ما بسیار مهربان بود. ایشان ما را دختران برادرم خطاب می‌کرد. بابا هم در قبال حاج قاسم بسیار بسیار بسیار مخلص بود و بسیار نگران زندگی ایشان بود. همیشه تکرار می‌کرد که نمی‌خواهد او را میان گرگ‌ها تنها بگذارد. این جمله را همیشه می‌گفت و مادرم هم این را بخوبی به یاد دارد.

المیادین پرسید، آیاد در عراق گرگ زیاد است؟ و منار پاسخ داد، در کل منطقه گرگ زیاد است و در عراق به دلیل وجود پایگاه آمریکا در بغداد بسیار زیاد است؛ بغدادی که مرکز عملیات و برنامه‌ریزی و خطر علیه حیات حاج قاسم شد. [المیادین: منظورتان کدام پایگاه نظامی است؟]. منار گفت: سفارت آمریکا مرکز توطئه برای ترور است. یکی از مراکز و مقرهای اصلی، سفارت آمریکا در بغداد است. نگرانی از زندگی حاج قاسم وجود داشت چرا که زندگی او در همه مناطق از جمله در ایران که در شهر کرمان تلاش برابر ترور کردند در خطر بود، در سوریه نیز در خطر بود. دفعات زیادی هنگام جنگ با داعش و بعد از داعش در معرض خطر بود. حضور حاج قاسم خشم آمریکایی‌ها را برمی‌انگیخت. چرا چنین شخصی می‌رود و می‌آید در حالی که متحد و حامی اصلی کشور عراق است. اگر حاج قاسم یا سلاح ایران و حمایت استثنایی و مستشاری جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی شهید حاج قاسم و مستشاران لبنانی نبود، اصلا کشور عراقی باقی نمی‌ماند. ابومهدی به عنوان مسئولی عراقی، احساس مسئولیت می‌کرد مبنی بر اینکه آنکسی که باید حاج قاسم را همراهی کند و نقاط مختلف یا مسیر را تأمین امنیت می‌کرد، خودش باید باشد. هر دیداری که بین حاج قاسم و مسئولان عراقی انجام می‌شد او به عنوان عراقی و اینکه حاج قاسم میهمان بود، احساس مسئولیت می‌کرد.

دختر ابومهدی اضافه کرد: جای اصلی او خانه ابومهدی المهندس بود. بیشتر اوقات که به عراق می آمد،‌بابا از او استقبال و در نهایت خودش او را بدرقه می‌کرد. این شهادت فکر می‌کنم همانطور که جناب آقای سید حسن نصرالله گفت، خدا خواست که این دو را با هم شهید ببیند؛ ارتباط روحی این دو طی سال‌ها، در نهایت با این شهادت به اوج خودش رسید. عملا در کنار هم شهید شدند. من مطمئن هستم که بابا و حاج قاسم در یک ماشین بودند نه اینکه در دو ماشین. آنها کنار هم شهید شدند. در ماشین چهار نفر بودند. راننده، کمک راننده و بابا و حاج قاسم. در ماشین دوم هم همراهان شهداء.

منار در پاسخ این سوال که در پدرش در ایران صرف نظر از روابطش با حاج قاسم با چه کسانی یا طرف‌های ارتباط داشت گفت، او متعلق به مکتب ولایت فقیه بود. می‌گفت، مسئولیت انسان این است که ولی را بشناسد و نه فقط اینکه ولی را بشناسد بلکه آن را ترویج کند… این را به صراحت و آشکار بیان می‌کرد آنهم نه الان بلکه از دهه نود [قرن گذشته]… ولایت برای همه است. [در ایران] مراجع محترم هستند، علما هستند اما دشمنی از زمانی آغاز شد که موضوع ولایت فقیه موضوعی قانونی شد. حتی با برخی در جمهوری اسلامی به این دلیل جنگیدند. مثلا شهید بهشتی تا قبل از مسئله ولایت فقیه [نزد برخی] محبوب بود. ایشان [ابومهدی] به این امر افتخار می‌کرد چون ولی‌فقیه است که زمان کنونی و آینده را تدبیر می‌کند.

دیدگاه ابومهدی درباره آیت‌الله خامنه‌ای

المیادین پرسید، و این دیدگاهش تا آیت‌الله خامنه‌ای ادامه یافت؟ و منار پاسخ داد: البته. او یک مصاحبه منتشر شده دارد که می‌گوید نگران بودیم که بعد از امام خمینی چه کسی می‌آید اما شکر خدا السید الولیّ امام خامنه‌ای آمد. تا الان ایشان برای ما خانواده‌های شهداء امنیت و آینده هستند… او چند سال قبل ما را به دیدار امام خامنه‌ای برد. قبل از داعش. دیدارهایی که با سیدِ ولی [امام خامنه‌ای] بود، رسمی بود؛‌ با برخی سران عراقی، برخی اعلام شده و برخی اعلام نشده بود. او [پدرم] به عنوان مسئول رسمی می‌رفت مثل نخست‌وزیر یا مسئولان دیگر کشوری را همراهی می‌کرد. برخی دیدارها اعلام‌نشده و برخی اعلام‌شده است. برخی هم هنوز اعلام نشده اما روابط همیشه بوده و حتی اگر دیداری نبوده، به واسطه حضور مبارک حاج قاسم ارتباط بوده است. او همیشه میگفت که السید الولیّ ضامن [و حافظ] است و ضامن نه فقط برای کشور ایران و مقاومت. جمهوری اسلامی اصلا محور مقاومت را شکل داده؛ جمهوری اسلامی کشور مقاومت است؛ مادر دیگر ملل اسلامی.

منار جعفر در ادامه درباره نقش پدرش و ارتباطش با گروههای مقاومت گفت که او با هسته حزب‌الله در دهه هشتاد در کویت مرتبط بود او شهید سید مصطفی بدرالدین و شهید عماد مغنیه را می‌شناخت و از زمان مبارزه با رژیم صدام با سید حسن نصرالله آشنا شد. این روابط محور مقاومت بود و کم‌کم عینی‌تر شد اولا از مبارزه با تروریسم در سوریه و بعد گروههای مقاومتی که در سوریه در کنار حزب الله با تروریسم جنگیدند… گروههایی که خودش آنان را تأسیس کرده بود [یا در تأسیسش نقش داشت]… او سفرهایی به سوریه داشت و حتی نمایندگانی را می‌فرستاد تا از سوریه حمایت کنند چرا که سوریه فقط برای خود سوریه نیست بلکه مقری اصلی برای حفظ حقوق فلسطینی‌ها و حق بازگشت آنان [به کشورشان] و آزادسازی کامل فلسطین است. این رابطه با سقوط موصل و ورود مستشاران حزب‌الله به عراق تجسم بیشتری یافت… نقش ابومهدی در محور مقاومت خشم آمریکایی‌ها را برانگیخته بود. بازگشایی البوکمال [در مرز عراق و سوریه] آمریکایی‌ها را عصبانی کرد. آنها نمی‌توانستند ببینند که یک گروهی که از دید آمریکایی‌ها تروریستی است و یک شخص تروریستی –از نگاه آمریکاییها- آن را فرماندهی می‌کند، بر مرز مسلط شود… این ضمانت تأسیس پلی برای مقاومت از طریق عراق بود؛ عراقی که قلب منطقه قلمداد می‌شود. همسایه سوریه است و از آنجا به لبنان و فلسطین می‌رسد.

دیدگاه ابومهدی درباره فلسطین

منار در خصوص دیدگاه پدرش درباره فلسطین گفت، مسئله فلسطین قبل از آنکه مسئله عربی باشد،‌ مسئله‌ای انسانی است. مردمی که در سرزمینشان زندگی می‌کردند و آمدند آنها را کوچاندند. رژیمی بر اساس قومیت تشکیل دادند تا اعراب را آواره کند به این بهانه که این سرزمین سرزمین موعودشان است. پس این مسئله فقط عراقی نبود… طرح‌های اسرائیل هم در عراق تاکنون شکست خورده که مهمترینش تجزیه عراق است. الحشد الشعبی این طرح را نابود کرد و مرزهای عراق را تقویت کرد. همه ناراحتی امریکا و اسرائیل در سالهای اخیر این است که الحشد الشعبی سازمانی رسمی شده است در عراق… میتواند انتقال امکانات لازم به همه کشورهای حامی مقاومت بخصوص سوریه، لبنان و فلسطین را تسهیل کند. هر آنچه در عراق به دست آمد فقط برای عراق نیست و محور مقاومت را نیز یاری کرد.

منار افزود: ابومهدی خیلی به موضوع فلسطین توجه داشت. او حضور در تظاهرات روز قدس را وظیفه‌ای انسانی و تکلیف می‌دانست. حضور.. در آن را حمایت معنوی از ملت فلسطین می‌دانست… با همه مشغله‌اش، برای برگزاری راهپیمایی روز قدس تلاش می‌کرد تا مقدمات آن را فراهم کند… چه قبل از وجود الحشد الشعبی چه بعد از آن. بعد از تشکیل الحشد هم، الحشد نقشی بارز در برگزاری آن داشت.

منار در اشاره به جمعیت تشییع‌کننده برای پدرش و حاج قاسم گفت که از بزرگی این جمعیت غافلگیر شده است. او گفت، بی‌سابقه بود بخصوص در عراق چرا که هیچ فراخوانی به مردم داده نشد. مردم از روی دل سوخته خود آمدند. حتی از دیگر شهرها به بغداد آمدند از نجف یا کربلاء. ما شنیدیم که جمعیت را 25 میلیون اعلام کرده‌اند و این بی‌سابقه است در تاریخ دو کشور.

شب شهادت ابومهدی و حاج قاسم؛ روایت لحظه شنیدن خبر شهادت

منار گفت: شهید [ابومهدی] در هر لحظه انتظار شهادت را داشت. البته او صراحتا این موضوع را به ما نمی‌گفت اما همیشه به ما اطمینان می‌داد، میگفت هر کس سر موعدی که خدا تعیین کرده، می‌میرد و… ما در ماه‌های اخیر بخصوص در ماههای اخیر (قبل از شهادت) انتظار این را داشتیم… الحشد الشعبی هدف بود… اوایل غیرمستقیم مثلا میگفتند که اسرائیل به فلان تیپ در مرز حمله کرده یا انبارهای سلاح منفجر میشد و میگفتند علتش دمای هواست یا برخی اوقات میگفتند عملیاتی [خرابکارانه] بوده… بعدا اتهامات به الحشد بخصوص بعد از بازگشایی گذرگاه مرزی البوکمال [در مرز با سوریه] بیشتر شد… به شکل خاص‌تر بعد از تظاهرات‌های اکتبر… مقرهایی که هدف قرار گرفت،‌مقرهای الحشد الشعبی بود.. علیه ایران شعار دادند… بعد از آنکه عراق بر داعش پیروز شد و هیبت خود را بازیافت… حالا نیروی نظامی‌ای هدف قرار گرفته که ضامن امنیت و صلح داخلی عراق بود. حتی ابتدای تظاهرات گفتند که پرونده‌ای برای ترورها وجود دارد گفتند ممکن است برخی غیرمستقیم ترور شوند تلاش کردند داخل الحشد الشعبی فتنه کنند. درباره از بین بردن الحشد الشعبی یا فرماندهی ابومهدی بر آن حرف زدند… خب شخصی مثل ابومهدی هدفی برای آمریکایی‌ها بود. نامش را در لیست تروریسم قرار داده بودند… حس می‌کردیم که پدرم شخصی هدف است.

المیادین: خبر شهادت چطور به شما رسید؟  منار پاسخ داد، آن شب ما خواب بودیم. من اصرار کردم که تلویزیون رو خاموش کنیم و بخوابیم. خوابیدیم اما خواهر کوچکم بسیار بی‌قرار بود و تا صبح نخوابید. ساعت پنج صبح دیدم در خانه قدم می‌زند. پرسیدم، چه شده، گفت نمیتوانم بخوابم. خب البته از خبرها مطلع نبود اما دلش بی‌قرار بود. من منتظر اذان شدم و روی سجاده نشسته بودم. اعلان‌های متعددی برایم [روی گوشی همراهم] می‌آمد. من برنامه های خبری متعددی [روی گوشی همراهم] دارم. اعلان‌های متعدد که نوشته بود ابومهدی اینطور بود حاج قاسم اینطور بود. جا خوردم. جمله‌ای که مشخصا به یاد می‌آورم این بود که «قطب‌نمای ابومهدی المهندس همیشه به سوی قدس بود».

المیادین پرسید: این جمله را کجا دیدید؟ منار پاسخ داد: روی اپلیکیشن المیادین. شبکه شما. اتفاقا کسی که این جمله را میگفت شما خودتان بودید. من وارد برنامه شدم و مرور کردم اما نفهمیدم ماجرا چیست. خب ما جشنواره قدس را داشتیم.. تیتر را خواندم گفتم من دستپاچه شده‌ام اما وقتی وارد خبر اصلی شدم که عکسش عکس دوتایی معروف دو شهید بود، خبر شهادت را خواندم و مطمئن شدم [که پدرم شهید شده]. اصلا تردید نکردم زیرا می‌دانستم [اگر غیر از این بود] قبل از آنکه چنین خبری به ما برسد بابا خودش با ما تماس میگرفت تا ما نگران نشویم. چند ساعت گذشته و تماس نگرفته. یک بار تماس گرفته بودم و بیدارش کرده بودم و گفتم بابا فقط میخواهم صدایت را بشنوم سپس خوابیدم. اما این بار شاید چون انتظارش را داشتیم به خبر شک نکردم [که اشتباه باشد]. حس و حال ما را نمی‌شود بیان کرد. طی سالهای اخیر همیشه انتظار شهادتش را داشتیم. زمان دیدن خبر حسم این بود که در خیمه‌ای گرم نشسته‌ام و حالا خیمه را برداشته‌اند. تنها نشسته بودم زیرا وقت نماز بود. به فکرم رسید که اهل خانه را یکی یکی بیدار کنم تا نماز بخوانند. رفتم سراغ مادرم که از صدای من حس کرد اتفاقی افتاده. گفتم چیزی نیست بلند شو برای نماز. مادر ناگهان گفت، پدرت شهید شد؟ گفتم بابا و حاجی. به خواهر دومم هم حتی فقط گفتم بلند شو برای نماز. گفت بابا شهید شد؟ گفتم آره. بابا و حاجی شهید شدند… برای اولین بار در عمرم نهایت عزت را حس کردم یعنی عزتی که دیگر بالاتر از آن عزت نیست و همچنین غمی حس کردم که بالاتر از آن غم دیگری نیست.

دولت آمریکا مسئول ترور است

دختر ابومهدی در پایان در پاسخ سوالی مبنی بر عاقبت ترامپ که در انتخابات هم شکست خورد، گفت، «ترامپ چه در سطح شخصی و در سطح رئیس جمهور آمریکا برای من چیزی محسوب نمی‌شود. درست است که دستور قتل را داده. او حتی هنگامی که داشت از موفقیت عملیات ترور و حمله به شهداء صحبت می‌کرد، حتی نفس کشیدن برایش سخت بود. حتی به عنوان رئیس جمهور کشوری که خود را قدرتمندترین کشور میداند، هنگام اعلام خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی و رفقایش نمی‌توانست نفس بکشد و این برای من خیلی مشهود بود… فکر میکنم این ترور کل کشور آمریکا را آسیب زد… تصمیم ترور هم بزرگتر از ترامپ است… حتی بایدن هم بیاید هیچ چیز برای ما تغییر نخواهد کرد و در نهایت مسئول اصلی ترور، کشور آمریکاست.

انتهای پیام/ص





منبع خبر

دختر ابومهدی: پدرم همیشه می‌گفت نمی‌خواهد حاج قاسم را بین گرگ‌ها تنها بگذارد؛ سفارت آمریکا در بغداد مرکز طراحی برای ترور است بیشتر بخوانید »

شهید سلیمانی همواره بشارت‌دهنده اخبار خوب بود

شهید سلیمانی همواره بشارت‌دهنده اخبار خوب بود



نماینده لبنانی: خلوص عمل، شجاعت و فرزانگی در وجود شهید سلیمانی جمع شده بود

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «محمد رعد»  رئیس فراکسیون «وفاداری به مقاومت» در پارلمان لبنان در یک سمینار سیاسی که به مناسبت سالروز شهادت سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» و همرزمان وی برگزار شده بود، به بیان بخشی از ویژگی‌های این شهید بزرگوار پرداخت.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از پایگاه خبری یونیوز، رعد گفـت: ویژگی استثنایی در شخصیت شهید سلیمانی نوع اخلاصی بود که بر اساس آن در همه موقعیت‌ها و مسئولیت‌هایی که پذیرفته بود عمل می‌کرد.

عضو پارلمان لبنان شهید سلیمانی را یک فرد شجاع و فرزانه توصیف کرد و گفت: این ویژگی‌ها کمتر در یک فرمانده نظامی و میدانی جمع می‌شود.

رعد افزود:« شهید سلیمانی در بیش از یک عرصه با مرگ می‌جنگید؛ اما همواره بشارت دهنده اخبار خوب بود و برای تحقق اهداف بزرگ تلاش می‌کرد.»



منبع خبر

شهید سلیمانی همواره بشارت‌دهنده اخبار خوب بود بیشتر بخوانید »

«حاج قاسم» در دیدارهایش از خانواده شهدا چه می‌خواست؟

«حاج قاسم» در دیدارهایش از خانواده شهدا چه می‌خواست؟



آنچه حاج قاسم در دیدارهایش از خانواده شهدا تقاضا می‌کرد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آن‌چنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست. یا الله! خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام.

خداوند، ای عزیز! من سال‌ها است از کاروانی به‌جا مانده‌ام و پیوسته کسانی را به‌سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده‌ام، اما تو خود می‌دانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند. عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.»

این جملات برای کسانی که خصوصا در یک سال گذشته توجهشان به سخنان سردار اسلام حاج قاسم سلیمانی جلب شده، آشناست. جملاتی از وصیت‌نامه حاج قاسم که نشان از سوختنش در راه خدا دارد.

جملاتی که در وصیت‌نامه سردار که شاید برای خانواده شهدا بیش از هر کس دیگری آشنا باشد. زیرا در دیدارهایش با آنها جزو درخواست‌های ثابت حاج قاسم بود. پدر شهید مدافع حرم فاطمیون سیدمحمد صادق حسینی در همین خصوص خاطره‌ای از دیدارشان تعریف می‌کرد: «سردار یا الله گفت و همان جلوی در ایستاد. گفتم بیایید داخل. حاج قاسم گفت: اختیار با شماست اگر اجازه دهید. خندیدم گفتم تا اینجا به اختیار خودتان آمدید از اینجا به بعد به اختیار من بیایید. حاج قاسم روی صندلی نشست و من هم مقابل او به دیوار تکیه دادم و ایستادم. از من پرسید اسم شما چیست؟ گفتم سیدباقر حسینی هستم. در همین حین بدون حرف دیگری از روی صندلی آمد پایین و مقابل من روی زمین نشست. 

حال و احوالمان را پرسید و از اوضاع خانواده پسرم جویا شد. بعد بلند شد که برود، پیشانی مرا بوسید. ناگهان دیدم اشک چشمان سردار را پر کرده. با خودم گفتم خدایا! من حرف بی‌تربیتی زدم یا چیزی گفتم که او ناراحت شد؟ در فکر خودم دنبال علت می‌گشتم که سردار گفت: شما پدر شهید هستی. دعا کن من همردیف پسران شما باشم. بلافاصله پس از جمله سردار گفتم: الهی آمین! سردار خندید و گفت: هنوز دعایی نکردم که الهی آمینش را گفتی. گفتم خودم تا تهش را خواندم. می‌دانستم وقتی می‌گوید می‌خواهم همردیف پسرتان باشم یعنی شهادت می‌خواهد.»

حاج قاسم علی رغم اینکه بسیار در فراق دوستان شهیدش می‌سوخت و عاشقانه دوست داشت به شهادت برسد، اما وقتی در جبهه‌های نبرد حاضر می‌شد با وجود شجاعت وصف ناشدنی اما مواظب بود بی‌گدار به آب نزند و هر کاری که قبل و بعد از عملیات‌ها می‌کرد بر اساس علم و منطق نظامی و با فکر و اندیشه بود. او در جمع نیروهایش که اغلب جوانان بودند، أکیدا تاکید می‌کرد که ما در میدان جنگ از چیزی نمی‌ترسیم و دنبال شهادت هستیم اما نباید بی‌محابا جان خود را به خطر بیندازید.

سردار سلیمانی اما در درون خود پیوسته برای شهادت می‌سوخت و پیوسته از عزیزترین‌هایش که خانواده شهدا بودند می‌خواست برای شهادتش دعا کند. حاج قاسم می‌دانست برای خواسته‌اش کسانی که نفسشان حق است، دعا کنند خدا اجابتش می‌کند.

فرزند شهید نصرتی بخشی از خاطره دیدارش با حاج قاسم در منزلشان را اینگونه روایت می‌کند: «سردار سلیمانی رو کرد به من و گفت: «از شما خواسته‌ای دارم. برای من دعا کنید که خیلی محتاج دعای شما هستم. اگر فرزندان شهدا برای من دعا کنند، حتما به آرزویم که شهادت است، می‌رسم.» در جوابش گفتم: «دعا می‌کنم همیشه پیروز باشید و سایه شما بر سر نظام اسلامی باشد. دلم نمی‌آید برای شهادتتان دعا کنم. هنوز خیلی زود است.» ولی او دوباره اصرار کرد برای شهادتش دعا کنم. موقع رفتن، بدرقه شان کردم. دوباره سفارش کردند برایم دعا کن، یادت نرود. من هم گفتم: «چَشم! شما هم هر وقت به حرم حضرت زینب(س) و حرم حضرت رقیه(س) می‌روید، دخترتان را یادتان نرود. برای من خیلی دعا کنید.» حاج قاسم گفت: «چشم.»

سردار سلیمانی وقتی به خانه «شهید مجتبی یداللهی منفرد» می‌رود تا با خانواده او دیدار کند، باز همان درخواست همیشگی را مطرح می‌کند. پدر شهید می‌گوید: «سردار از من خواستند دعا کنم عاقبت شان به شهادت ختم شود. گفتم دعا می‌کنم شما در رکاب امام زمان (عج) شهید شوید. ایشان لبخند دیگری زد و گفت شما دعا کنید من عاقبتم به شهادت ختم شود و وقتی صاحب زمان(عج) آمدند، دوباره در رکاب ایشان بجنگم و دوبار به شهادت برسم. راستش دلم باز هم دلم نیامد به دعایشان آمین بگویم و دوباره گفتم ان‌شاءالله در رکاب امام زمان(عج) باشید.»

حاج قاسم هرجا با فردی مواجه می‌شد که می‌دانست نفس پاکی دارد و دعایش می‌تواند گره گشای حاجتی باشد که سال‌ها در میدان‌های نبرد به دنبال آن می‌گشته، درخواستش را مطرح می‌کرد و می‌خواست برایش از خدا بخواهند شهید شود. حتی در مراسم اهدای نشان ذوالفقار از مقام معظم رهبری نیز می‌خواهد دعا کند او شهید شود. آقا در جواب این درخواست می‌فرمایند: «خداوند متعال به این برادر بسیار عزیز ما، آقای سلیمانی که مخلصاً لله مجاهدت کرده اجر بدهد و تفضل کند و زندگی ایشان را با سعادت و عاقبت ایشان را با شهادت قرار بدهد؛ البته نه حالا».

بالاخره روز موعود رسید. روزی که سال‌های سال حاج قاسم با گریه و التماس و شب بیداری از خدای خودش، طلوع آن را خواسته بود.  ۱۳ دی سال ۹۸ روزی که سردار عزیز ما، مرد میدان جهاد به بغداد می‌رود به محض رسیدن به فرودگاه در کنار ابومهدی المهندس و چند تن دیگر از مجاهدان راه خدا توسط پست‌ترین مخلوقات خدا و دشمنان اسلام ناجوانمردانه به شهادت می‌رسد و خون پاکش گواهی می‌شود بر حقانیت راهی که او سال‌ها قدم در آن گذاشته بود.



منبع خبر

«حاج قاسم» در دیدارهایش از خانواده شهدا چه می‌خواست؟ بیشتر بخوانید »