مرکز اسناد انقلاب اسلامی

آخرین پیام شهید صدر به امام خمینی چه بود؟

آخرین پیام شهید صدر به امام خمینی چه بود؟



آیت‌الله صدر خطاب به امام خمینی(ره): شما به مسلمانان از وجود خود و فکر خود چیزی را عطاء نمودید که در طول تاریخ الگوی عظیمی برای تمامی مجاهدین می‌ماند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر از جمله مراجعی بود که با انقلاب اسلامی و امام خمینی پیوندی عمیق داشت تا جایی که او را شهید انقلاب اسلامی ایران دانسته‌اند. او به همراه خواهرش بنت‌الهدی صدر در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ توسط ماموران امنیتی رژیم بعث ربوده شد و به شهادت رسید.

آیت‌الله سید عبدالهادی حسینی شاهرودی از شاگردان شهید صدر در خاطرات خود درباره آخرین پیام شهید صدر به امام خمینی می‌گوید: پس از انقلاب اسلامی و انعکاس آن در حوزه‌ی نجف اشرف، دولت بعث عراق به آیت‌الله صدر چندان مهلت نداد و در این مدت ایشان چند جزوه‌ی تحقیقی درباره‌ی حکومت دینی به عنوان هدیه برای انقلاب اسلامی به رشته تحریر درآورد و چهارده جلسه به عنوان تفسیر موضوعی، تدریس نمودند و نامه‌نگاری‌هایی در دفاع از انقلاب اسلامی نوشته‌اند.

دولت بعث عراق در نوبت اول، ایشان را زندانی و سپس آزاد کرد و آن‌گاه ایشان را در منزل محبوس نمودند و در چند نوبت به طور ناشناس اقدام به ترور آیت‌الله صدر کردند اما موفق نشدند. بالاخره ایشان در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ بازداشت شدند و به دست صدام به شهادت رسیدند.

در ایام حصر خانگی، از ایران با ایشان تماس تلفنی گرفتم که متن آن گفتگو را پیاده نموده و به ترجمه آن می‌پردازیم.

‌گوینده‌ی تلفن: السلام علیکم؛

شهید صدر: علیکم السلام؛

‌گوینده‌ی تلفن: سیدنا کیف صحتکم؟

شهید صدر: الحمدلله؛

‌گوینده‌ی تلفن: مرتاحین إن شاء الله؟

شهید صدر: احمد لله، الله برعاکم؛

‌گوینده‌ی تلفن: سیدنا؛

شهید صدر: نعم؛

‌گوینده‌ی تلفن: فی فی ما یخص الحوادث الاخیره، شنو نظرکم؟

شهید صدر: إجابتاً علی البرقیات … آیة الله العظمی الامام المجاهد السید الخمینی (دام ظله) استعمت الی برقیتکم التی عبّرت عن تفقدکم الابویه لی و إنی(ابداً) لا یتاح لی الجواب علی برقیه لأنی مودع فی زاویه البیت لا یمکن أن أری احداً او أن یرانی احد، لا یسعنی إلا أن اسئل المولی سبحانه و تعالی أن یدیم ظلکم مناراً للإسلام و یحفظ الدین الحنیف بمرجعتکم القائده کما اسئله تعالی أن یتقبل منا العناء فی سبیله و یوفقنا للحفاظ علی عقیده الأمه و حریتها العظمیه و لیست حیات ای انسان إلا بقدر ما یعطی لأمته من وجوده و حیاته و فکره.

و قد أعطیتم للمسلمین من وجودکم و فکرکم ما سیظل علی مر التاریخ مثلاً عظیماً لکل المجاهدین. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته؛

‌گوینده‌ی تلفن: سیدنا؛

شهید صدر: نعم؛

‌گوینده‌ی تلفن: هذا کان برقیتکم للسید الخمینی … سیدنا؟

شهید صدر: نعم؛

‌گوینده‌ی تلفن: اللی أنا ادری أنه برقیات کثیره و کثیره جداً من طهران و بعثت الیکم و لکن متواصل البیتکم؛

شهید صدر: نعم، أنا فقط هذا سمعته من الأذاعه؛

‌گوینده‌ی تلفن: صحیح، هناک برقیات کثیره و کثیره جداً و التظاهرات و المظاهرات عظیمه فی طهران تاییداً لکم و للحوزه الاسلامیه فی العراق؛

شهید صدر: نسئل الله أن برعاکم و بحفظکم بعینه. الله یحفظکم و السلام علیکم؛

‌گوینده‌ی تلفن: و علیکم السلام، سیدنا ما عدکم شی آخر أتبلغونا؟

شهید صدر: الان ما عندی شی، ما عندی شی؛

‌گوینده‌ی تلفن: طیب، سیدنا؛

شهید صدر: نعم؛

‌گوینده‌ی تلفن: اسمعنا اخیراً أن صحتکم غیر جیده، سیدنا صحتکم زینه الیوم یولا؟

شهید صدر: صحتی لا قیمه؛

‌گوینده‌ی تلفن: سیدنا؛

شهید صدر: لا قیمه لصحتی.

ترجمه فارسی مکالمه تلفنی:

‌گوینده‌ی تلفن: سلام علیکم؛

شهید صدر: علیکم السلام؛

‌گوینده‌ی تلفن: سیدنا حال شما چطور است؟

شهید صدر: الحمدلله؛

‌گوینده‌ی تلفن: شما إن شاء الله راحت هستید؟

شهید صدر: خدا را ستایش می‌کنم و خداوند شما را تحت نظر داشته باشد؛

‌گوینده‌ی تلفن: سیدنا؛

شهید صدر: بله؛

‌گوینده‌ی تلفن: در، در آنچه درباره‌ی حوادث اخیر اتفاق افتاده، نظر شما چیست؟

شهید صدر: برای پاسخ به تلگراف‌ها … [آنگاه خطاب به امام خمینی می‌فرماید]: آیت‌الله العظمی امام مجاهد آقای خمینی (دام ظله) شنیدم و گوش فرا دادم به تلگراف حضرتعالی که نشانی از تفقد و توجه پدرانه‌ی شما به بنده بود و برای من ابداً امکانپذیر نیست که جواب هیچ نامه و تلگرافی را بدهم چرا که در کنج خانه سپرده(اسیر) شده‌ام و امکان ندارد که کسی مرا ببیند یا من کسی را ببینم.

برای بنده هیچ کاری امکان ندارد مگر اینکه از خداوند سبحانه و تعالی مسئلت می‌نمایم که سایه‌ی شما را به عنوان چراغ هدایت برای اسلام نگه دارد و دین یگانه‌پرستی را با مرجعیت رهبری‌کننده شما نگه دارد.

همچنین از خداوند متعال می‌خواهم که از ما سختی در راهش قبول کند و ما را موفق بدارد برای نگه داشتن عقیده‌ی امت و آزادی بزرگ آن، چراکه زندگی انسان نیست مگر به اندازه‌ای که به امت خود، از وجود خود، از حیات خود و فکر خود می‌پردازد.

شما به مسلمانان از وجود خود و فکر خود چیزی را عطاء نمودید که در طول تاریخ الگوی عظیمی برای تمامی مجاهدین می‌ماند. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته؛

‌گوینده‌ی تلفن: سیدنا؛

شهید صدر: بله؛

‌گوینده‌ی تلفن: سیدنا این تلگراف شما برای آیت‌الله العظمی خمینی بود؟

شهید صدر: بله؛

‌گوینده‌ی تلفن: آنچه من می‌دانم این است که تلگراف‌های زیاد و بسیار زیادی از تهران برای شما ارسال شده است ولی به منزل شما نرسیده است؛

شهید صدر: بله، من فقط این را از رادیو شنیده‌ام؛

‌گوینده‌ی تلفن: صحیح، در آنجا تلگراف‌های زیاد و بسیار زیادی صورت گرفته و تظاهرات و راهپیمایی‌های بزرگی در تهران برای تأیید شما و حوزه اسلامی عراق انجام شده است؛

شهید صدر: از خداوند می‌خواهم که شما را حمایت کند و زیر چشم خود نگه دارد و خداوند شما را حفظ کند والسلام علیکم.

‌گوینده‌ی تلفن: و علیکم السلام، سیدنا چیز دیگری نیست به ما بفرمایید؟

شهید صدر: اکنون چیزی ندارم، چیزی ندارم؛

‌گوینده‌ی تلفن: خوب، سیدنا؛

شهید صدر: بله؛

‌گوینده‌ی تلفن: شنیدیم که اخیراً سلامتی شما خوب نیست سیدنا، بفرمایید سلامتی شما امروز خوب است یا نه؟

شهید صدر: صحت و سلامتی من قیمتی ندارد؛

‌گوینده‌ی تلفن: سیدنا؛

شهید صدر: ارزشی برای سلامتی من نیست.

منبع: «کتاب تداوم اندیشه» خاطرات آیت‌الله سید عبدالهادی حسینی شاهرودی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

پی‌نوشت:

به نظر می‌رسد این متن توسط دستگاه امنیتی بعث عراق ضبط شده باشد چراکه پس از سقوط دولت بعث منتشر شده است. قابل توجه اینکه ضبط اینگونه مسائل بر خود ایشان امکان‌پذیر نبوده است و چنانکه توسط دستگاه‌های ایران ضبط می‌شد، حتماً پس از شهادت ایشان منتشر می‌گردید.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آخرین پیام شهید صدر به امام خمینی چه بود؟ بیشتر بخوانید »

شهادت یک دختر دانش‌آموز توسط جلاد دهه ۶۰


شهادت یک دختر دانش‌آموز توسط جلاد دهه 60

روزنامه اطلاعات درباره یکی از شهدای حادثه تروریستی میدان عشرت‌آباد نوشت: «یک دختر بچه محصل حدود ۱۰ ساله که در اثر این انفجار دست و پایش قطع شده بود جزو شهدا می‌باشد.»

به گزارش مجاهدت از مشرق، روز سوم اسفند ۱۳۶۰ سازمان منافقین با انفجار یک بمب در میدان عشرت‌آباد تهران، جنایتی دیگر رقم زدند. یکی از نکات تلخ این حادثه تروریستی، شهادت یک دختر محصل بود. بر اثر انفجار این بمب که زیر یک کامیون حمل زباله جاسازی شده بود ۱۱ نفر شهید و ۲۵ نفر مجروح شدند.

اطلاعات گزارش داد: بر اثر انفجار یک بمب بسیار قوی که در زیر یک کامیون حمل زباله شهرداری جاسازی شده بود ۱۱ تا ۱۲ نفر شهید و ۲۵ نفر مجروح شدند و هنوز از شهدای بعدی خبری به دست نیامده است. قدرت بمب بعدی بود که تا شعاع یک کیلومتری تخریب به وجود آورد و به بیش از ۸ دستگاه اتومبیل در حال عبور و ۱۰ خانه مسکونی خسارت زیادی رساند.

براساس گزارش خبرنگار روزنامه اطلاعات از محل حادثه ساعت ۷:۱۶ دقیقه بامداد هنگامی که امت حزب‌الله مانند هر روز برای فعالیت روزانه به سر کار خود می‌رفتند بر اثر انفجار یک بمب بسیار قوی که گفته می‌شود از نوع تی-ان –تی بوده در خیابان سپاه مقابل تعمیرگاه شرکت واحد عده‌ای از مردم به شهادت رسیدند و عده‌ای نیز به سختی مجروح شدند.

یکی شاهدان عینی در مورد چگونگی این حادثه می‌گوید: «هنگام انفجار این بمب ما در نزدیکی حادثه بودیم. چند لحظه پس از انفجار مشاهده کردیم که تعدادی اتومبیل در حال سوختن هستند و نیز چند خانه مسکونی ویران گشته‌اند، وقتی به طرف صدای انفجار رفتیم با اجساد قطعه قطعه شده بیش از ده عابر روبرو شدیم که در وسط خیابان و پیاده‌رو پخش شده بودند که بلافاصله با کمک پاسداران کمیته و اهالی محل به جمع‌آوری پرداختیم. علاوبر آن از داخل چند اتومبیل که در لحظه انفجار دچار حادثه شده بودند حدود ۸ جنازه خارج کردیم و به بیمارستان‌های مختلف انتقال دادیم. ضمنا یک دختر بچه محصل حدود ده ساله که در اثر این انفجار دست و پایش قطع شده بود جزو این شهدا می‌باشد.»

شهادت یک دختر دانش‌آموز توسط جلاد دهه ۶۰

یکی از پاسداران کمیته که در محل حادثه حضور داشت در مورد این حادثه می‌گوید: «من با یک اتومبیل پژو از این خیابان عبور می‌کردم که ناگهان از مقابل تعمیرگاه شرکت واحد صدای یک انفجار مهیب بگوشم رسید. به دنبال آن شیشه‌های اتومبیل خرد شد و من به بیرون پرتاب شدم. وقتی چشم‌هاییم را گشودم متوجه شدم عده‌ای در داخل چند اتومبیل می‌سوزند که بلافاصله با کمک اهالی تعدادی از سرنشینان اتومبیل را خارج کردیم ولی متاسفانه یک زن و شوهر و یک بچه خردسال که در داخل یک اتومبیل پیکان بودند هر سه به شهادت رسیدند.»

ضمنا در جمع شهدا یک پاسدار و دو رفتگر شهرداری و یک موتور سوار نیز بودند. همچنین در حدود ۲۰ نفر مجروح شدند که توسط آمبولانس‌ها به بیمارستان‌های طرقه، امیراعلم سابق، فیروزگر و چند بیمارستان دیگر منتقل گردیدند. خبرنگار روزنامه اطلاعات از محل حادثه می‌نویسد؛ شدت حادثه به حدی زیاد بوده است که کامیون شهرداری به تلی از آهن پاره تبدیل شده است. به دنبال این حادثه عده‌ای از اهالی محل که تعدادشان قریب ۲ هزار نفر بود در نزدیکی محل اجتماع کردند و با مشاهده این جنایت هولناک در خیابان‌های اطراف با دادن شعارهای گوناگون، نظیر مرگ بر منافق و مرگ بر ضد انقلاب مسلح، راهپیمایی کردند. عده‌ای از راهپیمایان لباس‌های خونین شهدا را نیز حمل می‌کردند.

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهادت یک دختر دانش‌آموز توسط جلاد دهه ۶۰ بیشتر بخوانید »

مردی که به تنهایی ۲۰ نفر بود

بازخوانی پرونده ترور شهید عراقی/ مردی که به تنهایی ۲۰ نفر بود!


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، محمدمهدی ابراهیم عراقی (۱۳۵۸-۱۳۰۹) در سال ۱۳۰۹ در محله پاچنار بازار بزرگ تهران دیده به جهان گشود. پدرش آجرپز و مادرش خانه دار و متدین و دوستدار اهل بیت پیامبر (علیهم‌السلام) بودند.

بعد از شش سال دبستان به دوره دبیرستان رفت. مدتی در دبیرستان مروی درس خواند و بعد به دبیرستان دارالفنون رفت؛ اما به دلیل وضعیت ضعیف معیشتی خانواده مجبور به ترک تحصیل و کمک خرج پدر شد. به بازار بزرگ تهران رفت و در صنوف مختلف شاگردی کرد.

به دلیل جو مذهبی خانواده و شکل گرفتن احساسات مذهبی در مهدی و حضور در کانون فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی یعنی بازار بزرگ تهران در سال ۱۳۲۴ جذب هیأت‌های مذهبی شد و به زودی با حجت‌الاسلام «سید مجتبی نواب صفوی» آشنا شد و جزء شورای مرکزی فدائیان اسلام شد.

روحیه مبارزاتی مهدی جوان با حضور در این تشکل سیاسی – مذهبی به تدریج شکل گرفت و در اکثر اقدامات و فعالیت‌های مبارزاتی ۱۱ ساله فدائیان اسلام نقشی تأثیرگذار داشت  و به عنوان یکی از نیروهای اجرایی توانمند نواب صفوی و فدائیان اسلام ظاهر شد.

شهید عراقی از فعالان و مبارزین باسابقه­ انقلاب اسلامی و از مؤثرترین اشخاص در نهضت امام خمینی (ره) است. مهدی عراقی از نوجوانی و جوانی با اشتغال در بازار تهران، فعالیت‌­های سیاسی خود را در دهه ۱۳۲۰ در کنار اعضای فدائیان اسلام آغاز کرد.

مشارکت در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران به همراه آیت­‌الله کاشانی و شهید سید مجتبی نواب صفوی و حضور در فراز و نشیب تشکیلاتی فدائیان اسلام از او فردی باتجربه ساخت. عراقی سال ۱۳۳۱ و یک سال قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به همراه برخی دیگر از اعضای جمعیت فدائیان اسلام از این جمعیت جدا شد. وی بین سال­‌های ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۲ از فعالیت سیاسی کناره گرفت و به فعالیت در کوره پزخانه و استخراخ سنگ معدن در کنار مراسم‌­های مذهبی پرداخت.

مهدی عراقی در دهه ۱۳۴۰ در مقابله با برخی سیاست‌های رژیم پهلوی همچون لایحه انجمن‌­های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید که با مخالفت علما از جمله امام خمینی (ره) نیز همراه بود، به صف نهضت امام پیوست. عراقی از مؤثرترین و فعال­‌ترین افراد حاضر در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تهران و قم است که مسئولیت حفاظت از منزل امام خمینی (ره) را برعهده داشت.

در این دوره با ابتکار وی و موافقت امام (ره) هیئت­‌های مذهبی – سیاسی بازار تهران جهت هماهنگی و فعالیت منسجم در قالب «هیئت‌های مؤتلفه اسلامی» متشکل می‌­شوند. عراقی عضو شورای مرکزی این هیئت­‌ها و تشکیل دهنده شاخه­ نظامی آن است. سال ۱۳۴۳ با طرح لایحه کاپیتولاسیون و مخالفت صریح امام با آن، مؤتلفه اقدام به ترور نخست‌­وزیر وقت حسنعلی منصور کردند. بهمن ۱۳۴۳ عراقی به اتهام شرکت در ترور منصور دستگیر و به حبس ابد محکوم شد.

شهید عراقی در جلسه محاکمه اعضای مؤتلفه اسلامی به جرم کشتن «حسنعلی منصور»

او در دوره ۱۳ ساله محکومیت خود در زندان ضمن مدیریت امور زندانیان مسلمان، رفتاری تسامح­‌ جویانه با سایر زندانیان دارد. ادامه فعالیت­‌های سیاسی عراقی در زندان منجر به تبعید یک ساله او به زندان برازجان شد. سال ۱۳۵۵ به همراه عده دیگری از زندانیان سیاسی با توجه به سیاست فضای باز سیاسی مطرح شده توسط حکومت پهلوی از زندان آزاد شد.

وی در این مدت تا پیروزی انقلاب اسلامی ضمن تلاش برای ایجاد انسجام و وحدت میان گروه­‌های مبارز مسلمان به ارتباط­‌گیری با سایر جریان­‌های فکری از جمله ملی­‌گرا‌ها می‌­پردازد. برگزاری مراسم ختم دکتر «علی شریعتی» و یادواره «سید مصطفی خمینی» از جمله فعالیت­‌های سازماندهی شده عراقی علیه حکومت در این دوره است.

آذر ۱۳۵۷ عراقی به پاریس رفت و مدیریت بیت امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو را برعهده گرفت. او ضمن بازگشت مجدد به تهران برای ساماندهی راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷، مجدداً به پاریس رفت و همراه با امام به تهران بازگشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هیئت­‌های مؤتلفه اسلامی به حزب جمهوری اسلامی پیوسته و مهدی عراقی در اردیبهشت ۱۳۵۸ عضو شورای مرکزی این حزب شد.

مدیریت زندان قصر با حکم امام، پیشنهاد تشکیل بنیاد مستضعفان با نظارت بر امور مالی آن و مدیریت امور مالی روزنامه کیهان از جمله مسئولیت‌­های دیگر عراقی در دوره حیات کوتاه او پس از پیروزی انقلاب است. سرانجام ۴ شهریور ۱۳۵۸ مهدی عراقی به همراه فرزندش «حسام عراقی» و «حسین مهدیان» مدیر مسئول روزنامه کیهان در منطقه قلهک تهران توسط اعضای گروه فرقان ترور و همراه پسرش به شهادت رسیدند.

بر اساس اظهارات اکبر گودرزی (رهبر گروه فرقان) طرح ترور مهدی عراقی از سوی وی و محمد متحدی مسئول شاخه­ نظامی گروه مطرح شد. مهدیان که صبح‌ها همراه مهدی عراقی به مؤسسه کیهان می‌رفت، در طرح ترور قرار داشت. در تحلیل فرقانی‌ها هر دو جزئی از جبهه «زر» به شمار می‌آمدند و گودرزی آن­ها را به عنوان مرتبطین با سرمایه‌داران بزرگ معرفی می‌کرد. [۱]

تیم ترور فرقان متشکل از بهرام آذرتیموری، علیرضا یوسفی­‌نسب، علی نیکنام و علی اسدی صبح روز ۴ شهریور ۱۳۵۸ در منطقه قلهک تهران، خیابان زمرد که خانه­ی حسین مهدیان در آن قرار داشت با اسلحه یوزی اتومبیل پیکان حامل آن­ها را مورد هدف قرار داد. مهدی عراقی در اثر گلوله‌ای که به گردنش اصابت کرد، شهید شد و مردم دو مجروح دیگر یعنی حسام عراقی و حسین مهدیان را به بیمارستان ایران مهر قلهک انتقال دادند.

حسام عراقی در بین راه شهید شد؛ اما حسین مهدیان تحت عمل جراحی قرار گرفت و ادامه­ حیات یافت. به دستور امام خمینی (ره) پیکر پدر و پسر شهید به قم منتقل شد. در تشییع جنازه آن­ها در قم نزدیک به نیم میلیون نفر شرکت کردند که حضرت امام از میدان سعیدی تا صحن مطهر در این تشییع حضور یافت. [۲]

مردی که به تنهایی ۲۰ نفر بود

شهید عراقی در زندان برازجان در سال ۱۳۴۸

بهرام آذرتیموری دانشجوی سال آخر رشته ساختمان­ سازی مدرسه عالی ساختمان از ضاربان مهدی عراقی و فرزندش حسام است. آذرتیموری به ­وسیله سعید واحد از اعضای گروه فرقان با جلسات قرآنی اکبر گودرزی آشنا و جذب این گروه شد. وی در همین جلسات با غلامرضا یوسفی­‌نسب آشنا شد و همراه با علی اسدی و علی نیکنام یک تیم چهار نفره متأثر از اندیشه­‌های فرقانی تشکیل داده و در خانه­‌های تیمی مستقر می­‌شوند.

آن­ها ضمن شناسایی شخصیت­‌هایی چون آیت­‌الله سید محمدحسین بهشتی، حجت‌لاسلام محمدجواد باهنر، آیت‌­الله موسوی اردبیلی، آیت­‌الله خسروشاهی و حجت‌­الاسلام حقی جهت ترور، سرقت­‌های مسلحانه‌­ای برای تأمین نیاز‌های مالی گروه از بانک‌های پایتخت دارند.

آذرتیموری هدف از طرح ترور ۴ شهریور ۱۳۵۸ را حسین مهدیان می­‌داند و تیم ترورکننده را سه نفر شامل خود، یوسفی‌­ نسب و اسدی معرفی می­‌کند. وی جریان ترور را اینگونه روایت می­کند که اسدی به عنوان راننده موتور و او و غلامرضا یوسفی­‌نسب مسلح به مسلسل یوزی در کنار و روبروی خیابان کمین می­‌کنند؛ یوسفی‌نسب اتومبیل حامل مهدی عراقی، حسام عراقی و حسین مهدیان را به رگبار گلوله می­‌بندد و وی به عنوان احتیاط و به هنگام اضطرار باید اقدام به شلیک می­‌کرد.

بهرام آذرتیموری معتقد است در عملیات ترور مهدی عراقی هیچ­‌گونه گلوله‌­ای شلیک نکرده و تنها اسلحه کلت خود را در صحنه ترور جا گذاشته است. این در حالی است که وی در بازجویی­‌های بعدی غلامرضا یوسفی­‌نسب را ضارب اصلی، علی نیکنام را راکب موتورسوار، علی اسدی را راننده اتومبیل احتیاطی و خود را ضارب ذخیره در صورت لزوم معرفی می­‌کند که ضرورتی به شلیک وی نبود: «در جریان ترور سعید واحد در اتومبیل بود که رضا و علی اسلحه­‌ها را به او دادند. علی نیکنام راننده موتور و علی اسدی راننده ماشین بود.» [۳]

علی نیکنام دانش‌­آموز دوره متوسطه در یکی از جلسات تفسیر قرآن گودرزی جذب گروه فرقان می­‌شود و در طرح ترور مهدی عراقی به عنوان راکب موتورسوار حضور دارد. او در بازجوئی­‌های خود اعتراف کرده است که ساعت هفت و ۳۰ دقیقه صبح روز ۴ شهریور ۱۳۵۸ به همراه بهرام آذرتیموری، علی اسدی و غلامرضا یوسفی­‌نسب در محل ترور حضور داشته است: «در ترور آقای مهدی عراقی من و علی اسدی و بهرام و رضا بودیم که بهرام مواظب رضا بود و رضا شلیک کرد و من موتور داشتم و علی در ماشین بود برای آنکه اسلحه­‌ها را ببرد.

ساعت هفت و ۳۰ دقیقه آمدیم. علی در آن خیابان ایستاده بود و من و رضا و بهرام سرکوچه آمدیم. من پائین ایستادم و رضا و بهرام سرکوچه و بعد با همدیگر آمدیم. موتور ۱۸۵ بود و موتور کمی منحرف شد و بعد که روزنامه نوشت یک ماشین دنبال ما بود، ولی سرانجام برگشت.» [۴]

درباره اعترافات و اقدامات سایر افراد دخیل در این ترور (علی اسدی و غلامرضا یوسفی‌نسب) اطلاعات چندانی در دسترس نیست. اما غلامرضا یوسفی‌­نسب به عنوان ضارب اصلی و اقدام کننده به ترور مهدی و حسام عراقی در تاریخ ۱۸ دی ۱۳۵۸ همزمان با عملیات کشف خانه­‌های تیمی فرقان، دستگیر و در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۸ به جرم شرکت در ترور محمدولی قرنی، مهدی عراقی و حسام عراقی اعدام می‌­شود.

مردی که به تنهایی ۲۰ نفر بود

شهید عراقی در پرواز کنار امام خمینی (ره)

اکبر گودرزی به ­عنوان رهبر و ایدئولوگ گروه فرقان با رد توجیهات عاملین ترور مهدی عراقی و در پاسخ به سؤالات دادگاه درباره اهداف این ترور که اگر «هدف ترور مهدیان بود چرا اتومبیل حامل وی که در آن مهدی عراقی، فرزندش حسام و دو پاسدار قرار داشتند را به رگبار بستید؟»

گفته است: «موضوع از این قرار است که من گفتم افرادی که مورد هدف ما بودند، افراد مؤثر رژیم بودند. در این تردیدی نیست؛ ولی در مورد پاسدار یا ارتشی، این مسئله مطرح شده که اگر مقاومت کردند، کشته شوند! پاسداران از آن‌ها دفاع کرده‌اند آن‌ها هم ماشین را به رگبار بسته‌اند.» [۵]

وی خود را بی­‌خبر از جزئیات ترور عراقی می‌­داند و معتقد است در مورد افرادی که هدف ترور واقع شده‌­اند، مشورت شده است؛ اما اگر افرادی در برابر اقدام ترور فرقان مقاومت کنند نیز ترور می­‌شوند.

پس از شهادت مهدی عراقی و فرزندش حسام، خانواده شهید عراقی دیداری با امام خمینی (ره) در قم دارند که در این دیدار امام ضمن بیان سابقه آشنایی و اعتماد خود نسبت به شهید مهدی عراقی می‌­فرمایند: «من ایشان را حدود ۲۰ سال است که می‌­شناسم. مهدی عراقی یک نفر نبود، او به‏‎ ‎‏تنهایی ۲۰ نفر بود.» [۶]

گزارش از: عباس علی‌بخشی

منابع

آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اکبر گودرزی، شماره بازیابی ۱۸۱۸۳، تاریخ بازجویی ۲۱ فروردین ۱۳۵۹

روزنامه جمهوری اسلامی، ۵ شهریور ۱۳۵۸

آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهرام آذرتیموری، شماره بازیابی ۳۲۰۶۸

آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده علی نیکنام، شماره بازیابی ۳۲۰۶۷

یادآور: کتاب ماه فرهنگی تاریخی ویژه بازکاوی اندیشه و عملکرد گروه فرقان، سال سوم، شماره­ ۶، ۷ و ۸، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تابستان، پائیز و زمستان ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹

صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی (بیانات، پیام­ها، مصاحبه­‌ها و …)، جلد ۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بازخوانی پرونده ترور شهید عراقی/ مردی که به تنهایی ۲۰ نفر بود! بیشتر بخوانید »

«آقای دادستان» به روایت معاون وقت

اهتمام «آقای دادستان» نسبت به آموزش زندانیان/ تأکید شهید لاجوردی بر حفظ احترام اعدامیان


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید اسدالله جولایی» معاون وقت دادستانی از جمله افرادی است که سالیان متمادی در کنار شهید لاجوردی فعالیت کرده و از این رهگذر خاطرات ناب و ناگفته‌ای برای ارائه به نسل امروز دارد. در روزگاری که انواع تحریفات ناروا علیه شخصیت شهید لاجوردی به کار می‌رود، خاطرات جولایی می‌تواند خط بطلانی بر این تحریفات تاریخی باشد.

سید اسدالله جولایی در خاطرات خود که در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است، منش و روش شهید لاجوردی را روایت کرده است که بخشی از آن‌ها در ادامه از نظر می‌گذرد.

دادستانی که حقوق نمی‌گرفت

جولایی با اشاره به اولین سال‌های پیروزی انقلاب و حقوق کارکنان زندان اظهار داشت: شهید قدوسی ماهی دو میلیون تومان چک به من می‌دادند که باید خیلی صرفه‌جویی می‌کردیم. آن موقع دو هزار تومان به مجرد‌ها و دو هزار و ۵۰۰ تومان هم به متأهلین می‌دادیم. آقای لاجوردی هیچ حقوقی نمی‌گرفتند و خرج‌شان هم مختصر بود. خودشان قبل از انقلاب صاحب کار بودند و در بازار با برادرشان مرحوم حاج آقا مرتضی شریک بودند؛ به اندازه خودشان کار می‌کردند؛ قبلش هم که نجاری می‌کردند.

حتی یک روز همسر شهید لاجوردی به من زنگ زدند و فرمودند: «ما یک مقدار مشکلات معیشتی داریم؛ مثلاً خورد و خوراک و این حرف‌ها …» من زنگ زدم به حاج آقا مرتضی (برادر شهید لاجوردی) و ایشان به اوین تشریف آوردند. حاج آقا مرتضی دسته چک را نشان دادند و گفتند: «ببینید آقای جولایی! این اسم برادر من است؛ قبل از انقلاب شریک بودیم و الان هم اسم ایشان روی دسته چک‌هاست، ولی ایشان پول نمی‌گیرند و می‌گویند: من کاری نمی‌کنم که بابت آن پول بگیرم!» یعنی شهید لاجوردی اینقدر مراعات این مسائل را می‌کردند که حتی درحالی که شریک بودند؛ ولی حاضر نبود از برادر خود سهم خود را بگیرد.

راه‌اندازی گروه جهادی در اوین

آقای جولایی در بخش دیگری از خاطراتش با اشاره به منش پرمهر و عطوفت شهید لاجوردی می‌گوید: وی پیشه عدالت‌منشی داشت. من می‌دیدم که با چه مهر و محبتی با منافقین صحبت می‌کرد. نوجوانی بود که چهار عملیات موفق ترور داشت؛ [شهید لاجوردی] با او مثل فرزندش رفتار می‌کرد. در گروه جهادی هم که راه انداخته بود، همین افراد را به کار گرفت و کار‌های عمرانی زندان اوین را آن‌ها انجام می‌دادند.

سه نوع حقوق برای یک زندانی

اسدالله جولایی در جایی دیگر می‌گوید: آقای لاجوردی گفته بود باید کار وسیع‌تری برای زندانی‌ها انجام دهیم؛ لذا به مدیر کارگاه اوین دستور دادند سه دفترچه برای زندانی‌ها تهیه کند و از این طریق، سهمی از حقوق زندانیان را به خودشان می‌دادند که در زندان دست‌شان جلوی کسی دراز نباشد؛ سهمی را به خانواده‌هایشان می‌دادند و سهمی را هم [ذخیره می‌کردند که] وقتی زندانی آزاد می‌شود، با آن سرمایه بتواند کاری شروع کند.

آقای لاجوردی می‌گفتند ما باید زندان را طوری اداره کنیم که حضرت علی (ع) منظور نظرشان بود.

درخواست ثبت منشور زندانبانی شهید لاجوردی در سازمان ملل

به گفته جولایی: آقای لاجوردی شیوه‌نامه یا دستورالعمل زندانبانی اسلامی را نوشت. با حقوق بشر اسلامی هم صحبت کردیم تا آن را در سازمان ملل به ثبت برسانند. شهید لاجوردی برای هرکس که قرآن یاد بگیرد، نماز بخواند و درس یاد بگیرد مزیت قائل شد. بحث ادامه تحصیل زندانیان را آقای لاجوردی پایه‌گذاری کرد و حتی تا مرحله دانشگاه امتیاز قائل شد.

الان سازمان زندان‌ها یکی از پیشروترین مؤسسات و تشکیلات کشور است.

زندانیان توابی که در جبهه شهید شدند

آقای جولایی با اشاره به منش شهید لاجوردی در برخورد با توابین می‌گوید: شهید لاجوردی در آموزش زندانیان گرفتارِ انحراف وقت می‌گذاشتند. بعضی وقت‌ها می‌دیدم ساعت سه نیمه‌شب نشسته‌ است و پدرانه و معلمانه با آن‌ها صحبت می‌کند. بدون هیچ گونه تحمیلی، بدون هیچ‌گونه تزریق فکر، خودشان آنچه در سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) بود به این‌ها یاد می‌داد. آن افراد هم واقعاً تواب شده بودند؛ حتی از اعضای [گروهک] فرقان با راهنمایی و آموزش‌های آقای لاجوردی، عده‌ای به جبهه رفتند و شهید شدند؛ تاریخ باید این‌ها را ثبت کند.

عصبانیت شهید لاجوردی از بی‌احترامی نسبت به اعدامی‌ها

آقای جولایی روایت می‌کند: این‌ها [تعدادی از منافقین که پرونده‌های سنگینی داشتند] احکام‌شان صادر شده بود. [این‌ها] را به محل مجازات می‌بردند. یکی از پاسدارانی که کنار آقای لاجوردی ایستاده بود به آنان چیزی گفت. در این لحظه آقای لاجوردی با آن پاسدار برخورد کرد و فرمود: «احترام این افراد تا مرحله مجازات بر عهده ماست و مجازات‌شان با خداست.»

روز بعد نیز به بنده فرمودند که عذر آن پاسدار را بخواهید. حتی تا این حد هم آقای لاجوردی راضی نبودند نسبت به اعدامی‌ها بی‌احترامی شود.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اهتمام «آقای دادستان» نسبت به آموزش زندانیان/ تأکید شهید لاجوردی بر حفظ احترام اعدامیان بیشتر بخوانید »

اعتراف یکی از نظامیان حاضر در واقعه مسجد گوهرشاد

اعتراف یکی از نظامیان حاضر در واقعه مسجد گوهرشاد به جنایت رژیم پهلوی


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، روز ۲۱ تیر ۱۳۰۴ عمال رژیم پهلوی با حمله به مسجد گوهرشاد به کشتار مردمی پرداختند که در اعتراض به سیاست‌های ضددینی رضاخان تجمع کرده بودند. بر اساس شواهد موجود، واقعه کشتار مردم در مسجد گوهرشاد به دستور شخص رضا خان اتفاق افتاد. روایت این حادثه از زبان نظامیانی که خود در صحنه بودند ابعاد فجیع‌تری از ماجرا را به نمایش می‌گذارد که بخشی از این روایات در کتاب «قیام گوهرشاد» که توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است.

بر اساس مندرجات این کتاب، «حسینعلی ذوالفقاری گل‌مکانی» از پاسبانانی است که خود، شاهد جریانات مسجد گوهرشاد بوده است. وی در خاطرات خود درباره آن روز بیان می‌کند: «شب پنج‌شنبه چند نفر نظامی و پلیس رفتند و چند تیر انداختند که ۲۸ نفر کشته شدند. شب که صبح شد باز لجاره (صفتی خاص زنان) زیادتر شد. از شهربانی برای «شاه حسین قلی‌زاده بیات» سرهنگ‌ دو رئیس شهربانی تلگراف کردند. پهلوی دستور داد که مردم را هر طور که هست بیرون کنند و مسجد را خراب کنند، مسجد می‌سازم از اولی بهتر. به رئیس نظمیه اینجا این‌ها را گفت.»

وی ادامه می‌دهد: «برای روز پنج‌شنبه و جمعه ۲۰ نفر از ما را (هشت پلیس و دوازده نظامی، یک سرهنگ و یک سرپاسبان یکم و یک ستوان یکم و یک گروهبان یکم) مأمور کردند به مسجد رفتیم، وقتی به مسجد رسیدیم، دیدیم همه نشسته‌اند و شیخ بهلول هم بالای منبر موعظه می‌کند. ساعت ۱۲ شب وارد مسجد شدیم. بهلول داشت صحبت می‌کرد. سه چهار نفر هم مثل نواب احتشام و بحرالعلوم و حسن اردکانی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی پای منبر نشسته بودند. یک دفعه تیراندازی شروع شد و تمام مردم حرکت کردند.

اعتراف یکی از نظامیان حاضر در واقعه مسجد گوهرشاد: آن شب حدود سه هزار نفر را کشتند

ایرج مطبوعی به ما گفت فرار کنید. من به صحن نو آمدم و از صحن نو به دم بست پایین خیابان جلوی گاراژ سعادت رفتم. صدای تیر در مسجد بلند شد و تک تک بود و بعد پر زور شد و ما جلوی دارالسیاده رفتیم. در را از تو شکستند، آن وقت من با دو نفر وظیفه از آن در شکسته به سمت آن طرف رفتیم دیدیم خدا بدهد برکت، هزار نفر هزار نفر فرار می‌کنند. تیر هم بی‌شمار در می‌رفت، همه می‌افتادند این طرف و آن طرف. تا ساعت پنج صبح مردم را پرت‌ و پلا کردند. نواب و حسن اردکانی و بحرالعلوم را از منبر صاحب‌الزمان بیرون آوردند و کتف آن‌ها را بستند و بردند.»

وی درباره تعداد شهدای آن روز می‌گوید: «رضا کوه‌سرخی پشت مسلسل بود، آن شب حدود دو _ سه هزار نفر را کشتند و بیرون دروازه پایین خیابان در قبرستان بالای خیابان که الان درخت کاشته‌اند بردند، خندق کندند و هر کسی را که کشته می‌شد مثل جوال گندم داخل ماشین می‌ریختند و می‌ریختند و داخل آن خندق می‌ریختند و روی آنها خاک می‌ریختند. روز جمعه کسی را به بارگاه راه نمی‌دادند، هر جای مسجد را که گلوله خورده بود درست می‌کردند. بعد از درست کردن اجازه دادند که رفت و آمد بشود.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اعتراف یکی از نظامیان حاضر در واقعه مسجد گوهرشاد به جنایت رژیم پهلوی بیشتر بخوانید »