مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

۲ روایت از انقلاب و دفاع مقدس/ ثواب کتک‌هایی را که خورده‌ای به من بفروش!

۲ روایت از انقلاب و دفاع مقدس/ ثواب کتک‌هایی را که خورده‌ای به من بفروش!


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در کتاب «دست‌های خالی، پا‌های خونین» درباره حال و روز مردم قصرشیرین در روز‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی می‌خوانیم:

در محرم ۱۳۵۷ با اوج‌گیری انقلاب و گسترش تجمعات مردمی، حضور مردم قصرشیرین نیز در مراسم‌های مذهبی بیشتر شد. در یکی از شب‌ها نیرو‌های امنیتی سعی کردند از برگزاری جلسات در مسجد غروی جلوگیری کنند اما جوانان شهر در اقدامی هماهنگ، مراسم سخنرانی را به مسجد جامع که مانند مساجد دیگر تا آن زمان فعالیت انقلابی چندانی نداشت، انتقال دادند.

در خلال سخنرانی «عابدین عباسی» به‌ اتفاق تعدادی از جوانان با سر دادن شعار «مرگ بر شاه» کنترل مسجد را در دست گرفتند. مأموران دولتی نیز سعی کردند با تیراندازی جمعیت را متفرق کنند که در این میان جاسم بوچانی از جوانان حاضر در مسجد، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. تعدادی از افراد مجروح و تعدادی هم به دست نیرو‌های امنیتی افتادند.

نیرو‌های شهربانی و ساواک جوانان دستگیرشده را به‌شدت هدف ضرب و شتم قرار دادند. اسماعیل نوری از جمله افراد دستگیرشده بود که پس از آزادی، یکی از متدینان متمول نزد او آمد و پیشنهاد داد ثواب کتک‌هایی که خورده است را با پول معاوضه کند، ولی اسماعیل نوری با وجود نیاز مالی ترجیح داد، آن را برای آخرت خود ذخیره کند. (۱)

برای رفع دلتنگی تلویزیون را بغل کرد

در کتاب «آبادان لین یک» درباره حال و هوای کیوان‌فر همسر و مادر رزمنده در آن سال‌های دفاع مقدس این‌چنین روایت می‌کند: چند وقت بعدازاینکه پسر بزرگم آقا مهدی به جبهه رفت، دیدم یک کسی برایمان چند کارتون مواد غذایی، حبوبات و… آورد و گفت: پسرتان رفته جبهه، ما دیدیم که سخت‌تان است، این‌ها را برایتان آوردیم. من را بگویید، با دیدن جعبه‌ها و شنیدن این حرف آن‌قدر بهم برخورد و ناراحت شدم که جعبه‌ها را بیرون گذاشتم و همه را پس دادم.

به آن برادر‌هایی هم که این‌ها را آورده بودند، گفتم: ما هرچقدر هم که نداشته باشیم، از هیچ‌کس هیچ‌چیزی نمی‌خواهیم و نمی‌توانم این‌ها را قبول کنم. من بچه‌ام را نفرستادم جبهه که این‌ها را برای من بیاورید. بچه من هم مثل بقیه جوان‌ها برای رضای خدا رفته و ما هم راضی به رضای خدا هستیم. بچه‌های ما به خاطر این چیز‌ها که به جبهه نرفته‌اند؛ اصلاً و ابداً! به‌هرحال مشکلات در شهری که خانه و کاشانه اصلی آدم یادم نیست و شوهر و پسر بزرگت هم به جبهه رفته باشند، برای زن و بچه‌های قدونیم‌قد خیلی زیاد بود؛ اما وقتی کسی بخواهد برای رضای خدا کار کند، این مشکلات برایش چیزی نیست!

یادم می‌آید سه چهار سال از شروع جنگ گذشته بود که نمی‌دانم حاج‌آقا به چه مناسبت آمد اصفهان. تلویزیون داشت برنامه‌ای از زیر قرآن رفتن رزمنده‌ها در شب عملیات را نشان می‌داد. من هم همان برنامه را تماشا می‌کردم، یک‌دفعه دیدم که این آقا مهدی ما هم داشت از زیر قرآن رد می‌شد که راهی عملیات بشود. من یک‌دفعه دلم هری ریخت و قلبم فشرده شد. رفتم سریع تلویزیون را بغل کردم و شروع کردم اشک ریختن. بعد حاج‌آقا با تعجب من را نگاه کرد و گفت: چی شد یهویی؟! من بهش گفتم: مگه ندیدی آقا مهدی رو از تلویزیون نشون دادن؟! گفت: خب، چیه مگه؟! اینم مثل بقیه بچه‌های مردم.

ولی من هیچ‌وقت آن شب را یادم نمی‌رود که حاج‌آقا تا صبح هی توی حیاط قدم می‌زد و می‌گفت: یک شب هم که ما آمدیم خانه، این طوری شد؛ شما این صحنه را دیدی! معلوم بود که خودش هم دل‌نگران است. برای هر دوی ما شب سختی بود. چند وقت بعد از آن هم شنیدیم که در آن عملیات خیلی شهید دادند و ما هم خیلی نگران بودیم. در تمام مدتی که آقا مهدی در آن جبهه بود، وضعیت اعصاب و خواب من کاملاً به هم ریخته بود و آن‌قدر حالم بد شده بود که توی خواب کم‌کم شروع کردم به تشنج کردن و هذیان گفتن. بعد رفتم دکتر، ولی دکتر‌ها نفهمیدند که من چه مشکلی دارم. (۲)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کتاب «دست‌های خالی پا‌های خونین» به نویسندگی اسدالله احمدی و به کوشش گروه مطالعات جغرافیای نظامی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است.

۲ـ کتاب «آبادان لین یک» خاطرات سید کریم حجازی مسئول بنیاد شهید آبادان در دوران جنگ است که نعمت‌الله سلیمانی‌خواه به رشته تحریر درآورده و از سوی نشر مرزوبوم منتشر شده است.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

۲ روایت از انقلاب و دفاع مقدس/ ثواب کتک‌هایی را که خورده‌ای به من بفروش! بیشتر بخوانید »

لبیک به کربلای خمینی + صوت منتشرنشده شهید احمد کاظمی در آغاز عملیات کربلای ۴

ویژگی‌هایی که شهید احمد کاظمی را عزتمند کرد + صوت


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید احمد کاظمی یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. در کارنامه فعالیتی او دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش سال فرماندهی لشکر ۸ نجف، یک سال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه دیده می‌شود.

شاه‌کلید شهید کاظمی به روایت حاج قاسم

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره رفیقش شهید حاج احمد کاظمی این‌چنین گفت: خصوصیت مهم احمد، شجاعت و جسارت او بود که هرچند در جنگ عمومیت داشت؛ لکن احمد در حد اعلای آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو مشخصه احمد که به نظر من این‌ها خیلی از مشخصه‌های معنوی احمد را رشد دادند، یکی ادب احمد بود و دیگری راز نگهداری او بود. ادب احمد فوق‌العاده بود و این ادب احمد به نظر من شاه‌کلید همه‌چیز بود و به خیلی چیز‌ها رشد داد.

افتخار رزمندگان در عملیات کربلای ۴ به روایت حاج احمد

آنچه در ادامه می‌شنوید، سخنان منتشرنشده شهید احمد کاظمی فرمانده لشکر ۸ نجف قبل از آغاز عملیات کربلای ۴، در دوم دی‌ماه سال ۱۳۶۵ است که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به مناسبت ۱۹ دی سالروز شهادتش، این صوت تاریخی را برای نخستین بار منتشر کرد.

در این صوت می‌شنویم:

«برادران! این عملیاتی که به حول و قوه الهی در پیش است، عملیاتی است که مقدمه‌اش را و اعلام بسیج عمومی‌اش را رهبر عزیز انقلاب، نایب بر حق آقا امام زمان (عج) اعلام کردند و نتایج این عملیات هم به همین شکل. رهبر عزیز انقلاب در سخنرانی‌هایشان فرمودند که ما سیلی آخر را به صدام خواهیم زد و دستور بسیج عمومی را بعد از عملیات والفجر ۸ دادند و امروز هم وضعیت عملیات و چگونگی عملیات و منطقه عملیات را خود امام عزیزمان تعقیب می‌کند و افتخار رزمندگان ما این است که در این عملیات که حضرت امام مقدمه‌اش را و بسیجش را و نتایجش را اعلام کردند، شرکت کردند و با این مطلب بایست ان‌شاءالله ما خیلی پرقدرت و خیلی با سرعت برویم که ان‌شاءالله از آن افرادی بشویم که خیلی مقاومت کرده باشیم، خیلی ازخودگذشتگی نشان داده باشیم.»

لبیک به کربلای خمینی + صوت منتشرنشده شهید احمد کاظمی در آغاز عملیات کربلای ۴

امروز، روزی است که حاج احمد به یاران شهیدش پیوست

صبح روز ۱۹ دی ۱۳۸۴، هواپیمای نظامی فالکون سپاه پاسداران به‌منظور اعزام ۱۲ نفر از فرماندهان و افسران عالی‌رتبه این نهاد به سمت ارومیه حرکت کرده بود که در حدود ۱۰ کیلومتری فرودگاه ارومیه سقوط کرد و به‌این‌ترتیب احمد کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه در کنار هم‌رزمانش سعید مهتدی جعفری، نبی‌الله شاه‌مرادی، عباس کربندی مجرد، غلامرضا یزدانی، صفدر رشادی، احمد الهامی‌نژاد، حمید آذین‌پور، مرتضی بصیری و محسن اسدی در این سانحه هوایی شهید شدند.

کد ویدیو

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ویژگی‌هایی که شهید احمد کاظمی را عزتمند کرد + صوت بیشتر بخوانید »

در واقعه سقوط فاو عمق پدافندی نداشتیم

جزئیات سقوط فاو به روایت فرماندهان ارشد دوران دفاع مقدس


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بیست و دومین جلسه شورای مطالعات راهبردی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با حضور سردار «علیمحمد نائینی» رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مشاورین، برخی از راویان و فرماندهان لشکر‌ها و یگان‌های عملیاتی در دوران دفاع مقدس برگزار شد.

در ابتدای جلسه سردار نائینی ضمن عرض تبریک اعیاد پیش رو همچون میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) و چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی اظهار داشت: اجتماع گسترده مردم انقلابی ایران در ۲۲ بهمن امسال آن‌هم در شرایطی که در دو سال گذشته متأثر از شرایط حاد کرونایی، اجتماع چندانی برگزار نشده، قطعاً نظام جمهوری اسلامی را در برابر یاوه‌گویی‌های دشمنان و معاندان آن واکسینه خواهد کرد.

وی در ادامه با اشاره به سومین جلسه از سلسله جلسات شورای مطالعات راهبردی با موضوعیت چرایی و چگونگی سقوط فاو در سال پایانی جنگ گفت: در این جلسات به دنبال این هستیم که روایت میدانی فرماندهان و راویان را از واقعه سقوط فاو و بازپس‌گیری آن توسط رژیم بعثی شنوا باشیم که می‌تواند سند و اندوخته‌ای برای مرکز اسناد در زمینه فعالیت‌های پژوهشی آتی باشد.

در ادامه جلسه سردار احمد غلامپور، فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس گفت: در بحث سقوط فاو بیشتر تحلیل‌ها و حرف و نقد‌ها پیرامون جنبه‌های سیاسی این واقعه همچون غفلت از جنوب و فریب فرماندهان و یا برگزاری انتخابات دوره سوم مجلس دور می‌زد که خوشبختانه در جلسات گذشته با توضیحات فرماندهانی که در صحنه حضور داشتند، مشخص شد که نقش عوامل دیگر نیز در وقوع این اتفاق تأثیرگذار بوده و که در ادامه این جلسات بدان پرداخته خواهد شد.

فرماندهان در حین انجام عملیات در شمال‌غرب، دغدغه تحرکات عراق در جبهه جنوب را داشتند

در ادامه، سردار یعقوب زهدی؛ فرمانده توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس و از فرماندهان حاضر در سقوط فاو اظهار کرد: ما عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه خدمت آقای غلامپور، آقای محرابی، آقای صیاد بودیم و در جاده به سمت دوجیله حرکت می‌کردیم. بی‌سیم زده شد و آقای غلامپور را خواست. پشت خط آقا رشید بود که با حالت تشر به آقای غلامپور گفت «آقای غلامپور اونجا چکار می‌کنید؟»، وی گفت که «درگیر عملیات هستیم.» آقا رشید گفت «شما الآن باید فاو باشید، دشمن دارد آماده می‌شود برای حمله به فاو»، شاید روز دوم، سوم عملیات والفجر ۱۰ در اواخر اسفندماه سال ۱۳۶۶ بود. این خاطره را گفتم که مشخص شود فرماندهان جنگ در حین انجام عملیات در شمال‌غرب، دغدغه و نگرانی تحرکات و اقدامات عراق را در جبهه جنوب داشتند.

وی ادامه داد: در هرصورت عملیات شاخ شمیران در غرب آخرین عملیاتی بود که ما در آنجا بودیم و سپس به کرمانشاه آمدیم. قرار بود فردا گردهمایی و سمینار فرماندهان جنگ در آنجا برگزار شود. صبح روز ۲۸ فروردین ۱۳۶۷ که از خواب بلند شدیم، وضو بگیریم و نماز بخوانیم، آقا رحیم گفت «عراق به فاو حمله کرده و باید سریع به آنجا برویم.»

زهدی گفت: سوار هلی‌کوپتر شدیم و آمدیم دزفول نشستیم، هلی‌کوپتر سوخت‌گیری کرد و بلند شدیم آمدیم به سمت جزیره آبادان و از آبادان هم عبور کردیم و به سمت پل بعثت رفتیم. حدود ظهر بود. از بالا آثار دود و درگیری را در فاو می‌دیدیم. در اطراف پل جنازه مطهر حدود ۴۰ تا ۵۰ رزمنده را دیدیم که بر روی زمین افتاده بودند و در اثر بمباران شیمیایی به شهادت رسیده بودند. از پل عبور کردیم و روی جاده به سمت فاو قرار گرفتیم. ماشین‌هایی که از سمت فاو به عقب می‌آمدند، چراغ روشن بودند و مرتب چراغ می‌دادند و منظورشان این بود که ما به عقب برگردیم، در واقع تصور می‌کردند که ما از حمله عراق اطلاع نداریم. آقا رحیم درحالی‌که در وسط هلی‌کوپتر بین دو خلبان قرار داشت با دست اشاره می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست که به جلوتر بروند. هلی‌کوپتر ما در بیمارستان امام رضا (ع) که در غرب فاو بود به زمین نشست و بلافاصله آقا رحیم در قرارگاه تشکیل جلسه داد. فرماندهان آمدند و نقشه‌ای پهن شد و آقا رحیم از فرماندهان خواست که به شرح ماوقع بپردازند.

فرمانده توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس ادامه داد: توضیح فرماندهان دال بر این بود که دشمن با یک حمله شیمیایی شدید که عامل اعصاب بوده در خط مقدم کار را شروع کرده است. در خط دوم توپخانه‌های ما بود. استعداد توپخانه ما در خط فاو، شامل یک گردان ۱۰۵ ارتش و تعدادی توپ‌های ۱۲۲ میلی‌متری لشکر‌ها بود. در همان لحظات اول اکثر اعضای گردان ۱۰۵ ارتش در اثر استنشاق گاز شیمیایی به شهادت رسیده بودند.

زهدی افزود: ما پنج گروه توپخانه داشتیم، دو گروه را برای عملیات والفجر ۱۰ آورده بودیم، یک گروه در شلمچه بود و دو گروه آن نیز در فاو بودند. گروه ۱۵ خرداد در شرق اروند یعنی در جزیره آبادان مستقر بود و گروه دیگر نیز در غرب اروند، یعنی در منطقه فاو. به نسبت عملیات والفجر ۸ شاید یک‌سوم گروه توپخانه‌های ما در فاو بودند و بقیه برای عملیات‌های دیگر رفته بودند. مسئله مهم آن بود که آن گروه توپخانه‌ای که در خط مقدم وجود داشت؛ در لحظات اولیه بدون مقاومت چندانی در اثر حمله شیمیایی که بدان اشاره شد، از رده خارج شده بود.

وی در ادامه با اشاره به پیشروی سریع دشمن در منطقه فاو تشریح کرد: دشمن در خط ما رخنه ایجاد کرده و مستقیم به جلو آمده بود. لشکر‌های ما در آنجا، گردان‌های خود را به پشت خاکریز‌ها می‌فرستادند تا تانک‌هایی که جلو آمده بودند را بزنند. خط اول فرو پاشیده بود و تانک‌های دشمن روی جاده در حال پیشروی بودند و بعضاً توسط نیرو‌های خودی تانک‌های آن‌ها مورد اصابت آر. پی. جی قرار می‌گرفت و روند پیش روی آنان متوقف می‌شد و به‌نوعی یک حالت جنگ‌وگریز در صحنه نبرد ایجاد شده بود. آنجا صحبت شد که هر طور شده ما این مقاومت را به شب برسانیم و پس از تاریکی و توقف جنگ، فرصتی ایجاد شود و تدبیری شود که چگونه با دشمن مقابله کنیم. بچه‌ها مقاومت کردند و نزدیک‌های غروب بود. عراق تقریباً به دروازه‌های شهر فاو رسیده بود، ولی وارد شهر فاو نشده بود.

زهدی با اشاره به دلایل پیشروی دشمن در فاو تصریح کرد: در فاو یک مشکل اساسی ما این بود که پدافند در عمق و یا عمق دادن به پدافند، نداشتیم تا اینکه بتوانیم پس از ازدست‌دادن خط اول، خطوط بعدی را حفظ کنیم و نبود نیرو به مقدار کافی نیز مزید بر علت بود.

وی ادامه داد: در پایان شب اول که جنگ متوقف شد، ما به دنبال بازسازی نیرو‌ها رفتیم، جلسه با فرماندهان گذاشته شد تا طرح‌ریزی عملیاتی داشته باشیم. تقسیم‌بندی شد و خط حد لشکر‌ها و یگان‌ها مشخص شد. من به آقا رحیم پیشنهاد دادم «توپ‌های خود را به عقب و شرق اروند ببریم، چون برد توپ‌های ما به منطقه عملیاتی می‌رسد و ضرورتی ندارد که اینجا باشند، چراکه بعداً برای عقب بردن آن‌ها ممکن است دچار مشکل شویم» وی گفت «بهتر است توپخانه همین‌جا بماند، چون عقب بردن آن‌ها باعث تضعیف روحیه نیرو‌های ما می‌شود.»

زهدی اذعان کرد: صبح که شد، پس از مدتی از نبرد، تقریباً تمامی فرماندهان متقاعد شده بودند که باید عقب‌نشینی کرد، یعنی اگر فرمان عقب‌نشینی هم صادر نشد، اما از عقب‌نشینی نیرو‌ها نیز چندان جلوگیری به عمل نیامد و حتی تعدادی از توپ‌های ما همان‌جا ماند و امکان و فرصت به عقب آوردن آن‌ها فراهم نشد. در اثر عقب‌نشینی نیرو‌ها و ادوات، پل بعثت بسته و قفل شد. این در حالی بود که بخشی از پل نیز در اثر اصابت بمب آسیب دیده بود که بلافاصله ترمیم شد و نیرو‌ها و بخشی از ادوات به عقب برگشتند. در واقع پل بعثت به خاطر ساختاری که داشت قابل تخریب کلی نبود.

وی در پایان گفت: تا ظهر روز دوم تقریباً تکلیف روشن شده بود و رژیم بعثی موفق شده بود شهر فاو را از ما باز پس گیرد و ما فقط با پرداختن به مقاومت‌های تأخیری، سعی در انتقال نیرو‌ها و ادوات به عقب داشتیم.

روایت فتح‌الله جعفری از سقوط فاو

فتح‌الله جعفری فرمانده واحد زرهی سپاه در دوران دفاع مقدس گفت: ۲۴ اسفند ۱۳۶۶ عملیات والفجر ۱۰ آغاز شد و پس از گرفتن حلبچه آقا محسن به من گفت «برو از فاو یک گزارش میدانی از حیث نیرو و لجستیک تهیه کن و برای من بیاور.» در واقع نگرانی از وضعیت فاو و کمیت نیرو‌ها و ادوات در فاو، قبل از حمله عراق در نزد آقا محسن وجود داشته است.

وی ادامه داد: ما سوار موتور شدیم، به اهواز و سپس به فاو رفتیم. در آنجا جنب‌وجوش خاصی نبود و روح سردی حاکم بر منطقه بود. در لشکر نجف ما هشت تانک داشتیم که عمدتاً خراب هم بودند. سؤال کردم «چرا خراب هستند؟» گفتند «تانک‌های سالم را جدا کردیم و به خط حلبچه انتقال دادیم.» من گفتم «پی گیری می‌کنم تانک‌های خرابتان را تعمیر کنند.» آقای مرتضی قربانی هم یک گردان تانک داشتند که در نخلستان‌های عقبه بودند و گفتند «برای سرویس‌کاری به اینجا آوردیم تا مجدداً آن‌ها را به خط برگردانیم.» مجموعاً در خط ۱۸ تانک بیشتر وجود نداشت.

جعفری با اشاره به بازدید از خط فاو گفت: وقتی مجدداً خط را بازدید کردیم، موانع چندانی در طول و عمق خط نداشتیم و این نگرانی را در ذهن ما ایجاد کرده بود که اگر عراق از روی جاده ام القصر یا از سمت کارخانه نمک به ما حمله کند خیلی سریع می‌تواند به‌سوی فاو پیشروی کند. فقط یک کانالی حفر کرده بودیم در جلوی خط و داخل آن آب انداخته بودیم که آن‌هم تقریباً آبش خشک شده بود. ما به حلبچه برگشتیم و گزارش خود را، ضمن ابراز نگرانی از اوضاع نابسامان آنجا تحویل دادیم و سپس به کرمانشاه جهت شرکت در سمینار فرماندهان برگشتیم.

وی افزود: پس‌ازآن دو اتفاق افتاد؛ آقای رفیق‌دوست دو روز قبل از شروع سمینار جلسه‌ای در تهران گذاشته بود، که به من گفت «سریع بیا، ما کمیسیون چهاردهم دولت را داریم که راجع به ساخت و خرید ادوات و تجهیزات نظامی نیز بحث خواهد شد.» ما آمدیم در ساختمان نخست‌وزیری و جلسه را هم آقای فیروزآبادی اداره می‌کرد. بعد که برای رفتن به سمینار کرمانشاه آماده شدیم (۱۳۶۷/۰۱/۲۸) به یکباره خبر دادند که سریعاً به فاو بیایید. شبانه حرکت کردیم و صبح رسیدیم منطقه و اتفاقاتی که سردار زهدی آن‌ها را توضیح داد.

فرمانده واحد زرهی سپاه در دوران دفاع مقدس گفت: شب دوم که دیگر فاو سقوط کرده بود جلسه‌ای در قرارگاه امام علی (ع) تشکیل شد. آقای هاشمی و آقای دکتر روحانی آمدند. آقا محسن، آقا رحیم و آقای شمخانی هم در جلسه حضور داشتند. آقا محسن به آقای شمخانی گفت تا گزارش دهد. تا ساعت یک نیمه‌شب گزارش آقای شمخانی به طول انجامید و که کلیه اتفاقات را گزارش دادند. آقای شمخانی گفت، فاو که سقوط کرد، الآن باید فکری کنیم تا شلمچه و جزیره سقوط نکند و در این خصوص بحث و بررسی شد

ما در مقطع پایانی جنگ، هیچ تحلیل و اطلاعات استراتژیکی از دشمن نداریم

در ادامه جلسه آقای مختاری از راویان و تاریخ‌نگاران دفاع مقدس اظهار کرد: در بررسی دلایل سقوط فاو و همچنین شلمچه و جزیره مجنون که همچون حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته‌اند، سطح تحلیل بسیار مهم است. ما آن‌قدر متغیر‌های تأثیرگذار در سطح استراتژیک داریم که سطح خرد در آن جای بررسی ندارد.

وی ادامه داد: وقتی دشمن از یک سلاح استراتژیک به نام شیمیایی استفاده می‌کند، شما هرچقدر هم که نیرو و ادوات خود را تقویت کنید، تأثیری ندارد. اعتقاد دارم در بررسی دلایل سلسله شکست‌های ما در مقطع پایانی جنگ باید از حوزه استراتژیک موضوع را بررسی کرد. ما در این مقطع، هیچ تحلیل و اطلاعات استراتژیکی از دشمن نداریم، تغییرات کیفی در ارتش عراق را دنبال نکردیم. وقتی ارتش عراق دفاع متحرک را شروع کرد، ما باید هوشیار می‌شدیم؛ مثلاً وقتی‌که در فاصله بین عملیات کربلای ۴ تا ۵ ارتش عراق تلاش می‌کند فاو را باز پس گیرد، ما باید موضوع را تعقیب می‌کردیم. بحث احتمالات ذهنی فرماندهان نسبت به تک عراق در فاو و سقوط آن موضوع مهم دیگری است که جای بررسی دارد.

مختاری در پایان گفت: در واقع نگاه ما به عراق همان نگاه سنتی گذشته بود که تغییرات را درک نکردیم و احتمال هم نمی‌دادیم که برای بازپس‌گیری مناطق اقدام کند؛ بنابراین باید در بررسی دلایل شکست در فاو به عمده دلایل استراتژیک توجه داشت و دلایل خرد خیلی تأثیرگذار نیست.

طرح و برنامه‌ای برای حفظ فاو نداشتیم

در ادامه نیز سردار اصغر کاظمی از فرماندهان واحد عملیات در دوران دفاع مقدس با اشاره به غفلت ما در فاو گفت: ارتش عراق هیچ‌وقت، راهبرد بازپس‌گیری فاو را فراموش نکرد، اما ما در مقابل، راهبرد دفاعی حفظ این سرمایه ارزشمند را که به بهای سنگین به دست آوردیم، فراموش کردیم و در واقع طرح و برنامه‌ای برای حفظ آن نداشتیم.

وی افزود: وقتی‌که عراق پس از ازدست‌دادن فاو جلوی خط خود را مین ریزی کرد، باید می‌فهمیدیم این یک اقدام تاکتیکی در جهت فریب ما و غافل کردن ما از حمله خود برای بازپس‌گیری فاو است. در واقع در مقطعی از جنگ ما ارتش عراق را گم می‌کنیم؛ لذا بررسی موضوع سقوط فاو از حیث فنی، تاکتیکی و راهبردی هم از اهمیت زیادی برخوردار است.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جزئیات سقوط فاو به روایت فرماندهان ارشد دوران دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

در فاو غافلگیر شدیم

جنایت جنگی صدام برای بازپس‌گیری فاو


در فاو غافلگیر شدیمبه گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بیست و یکمین جلسه شورای مطالعات راهبردی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با حضور سردار «علی‌محمد نائینی» رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سردار «احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس، سردار «مرتضی قربانی» فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس و برخی از راویان و فرماندهان لشکر‌ها و یگان‌های عملیاتی در دوران دفاع مقدس برگزار شد.

در ابتدای این جلسه سردار نائینی با اشاره به موضوع اصلی جلسه که علل و چرایی و چگونگی سقوط فاو توسط عراق در اواخر جنگ بود، اظهار داشت: حمله عراق به فاو که روز ۲۸ فروردین سال ۱۳۶۷ رخ داد و موجب بازپس‌گیری آن توسط رژیم بعثی و مشخصا سپاه هفتم و گارد بعثی در حدود ۳۶ ساعت نبرد شد، سرآغاز دوره‌ای مهم در دفاع مقدس است که موازنه جنگ را به نفع صدام تغییر داد.

وی افزود: با توجه به اینکه اسناد ما از این مقطع از جنگ کم است، هدف از برگزاری این جلسات، بیان و روایت تحولات صحنه نبرد توسط فرماندهان حاضر در میدان است تا بتوانیم اسناد و اطلاعات خود را از این مقطع پایانی جنگ تکمیل کنیم؛ لذا در همین راستا در این جلسه در خدمت سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس که در جریان پدافند نیرو‌های خودی در برابر حمله عراق به فاو نقش‌آفرینی زیادی داشته، هستیم تا روایت وی را از اتفاقات این نبرد ثبت و ضبط کنیم.

در ادامه جلسه سردار قربانی اظهار داشت: اواخر سال ۱۳۶۷ قرار بود عملیاتی تکمیلی در فاو داشته باشیم و حتی در این مورد شناسایی‌هایی را انجام داده بودیم اما بنا به دلایلی انجام عملیات منتفی شد و به سمت شمال غرب آمدیم و عملیات‌های نصر ۴ و والفجر ۱۰ را انجام دادیم و شهر «ماووت» و شهر‌های اطراف آن را گرفتیم که این کار با کمک لشکر‌های ۵ نصر، ۴۱ ثارالله (ع) و ۱۴ امام حسین (ع) انجام شد.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: دشمن در این مناطق خیلی تلفات داد اما اصرار داشت که این مناطق را باز پس گیرد و در نهایت ما به حلبچه آمدیم و عملیات والفجر ۱۰ را انجام دادیم. این پیروزی مصادف با ایام عید نوروز سال ۱۳۶۷ شد که اکثر فرماندهان و نیرو‌ها برای تعطیلات عید به مرخصی رفتند. ما در اصفهان بودیم که صبح ۱۳۶۷/۰۱/۲۸ با ما تماس گرفتند و گفتند به کرمانشاه بیا. بلافاصله بعد از رسیدن ما به کرمانشاه خبر حمله دشمن به فاو رسید و مقرر شد که من بلافاصله به همراه چند تن از فرماندهان از جمله «رحیم صفوی»، «اسماعیل قاآنی»، شهید «نورعلی شوشتری» با دو هلی‌کوپتر به سمت فاو برویم.

سردار قربانی گفت: من و شهید «احمد کاظمی» با «رحیم صفوی» هماهنگ کردیم و بلافاصله در خط حد لشکر‌های خود در منطقه فاو مستقر شدیم. من دیدم که در خط درگیری‌های پراکنده وجود دارد، فرمانده تیپ ما در این منطقه به شهادت رسیده است و جانشین تیپ نیز از ناحیه دست و صورت تیر خورده بود. من با بیسیم با فرماندهان خود که در حال نبرد با بعثی‌ها بودند تماس گرفتم و وقتی که صدای من را شنیدند، خیلی خوشحال شدند. سمت چپ ما لشکر ۴۱ ثارالله (ع) بود که بعثی‌ها این تکه را شکافته بودند و یک فلش گذاشته بودند و پشت کارخانه نمک آمده بودند و یک فلش هم به سمت سه راهی شهادت در جاده «ام‌القصر» گذاشته بودند.

وی گفت: لشکر امام حسین (ع) مقاومت زیادی کرد و در ادامه گام به گام به عقب آمد. ساعت حوالی ۱۱-۱۲ ظهر بود. سمت راست جاده فاو – بصره خط «احمد کاظمی» بود و سمت راست لشکر احمد کاظمی، لشکر ۵ نصر، ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) و قمر بنی هاشم بود. خب این خط هم کنار جاده استراتژیک قرار داشت که باز شده بود و در واقع شکافته بود و دشمن با دور زدن خط یک و دو در خط سه نفوذ کرده بود. یعنی وقتی بچه‌ها در خط یک می‌جنگیدند، خط سه سقوط کرده بود. یک تعداد از نیرو‌های ما شهید و یا اسیر شده بودند و ما باقی مانده نیرو‌های خود را از راه‌هایی که بعثی‌ها نبسته بودند به عقب آوردیم. البته ما هم یک تعدادی اسیر گرفته بودیم که به عقب آوردیم.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس گفت: حدود ساعت چهار یا پنج بعد از ظهر بود که ما به پشت کانالی که با همکاری جهاد زده بودیم و در سه کیلومتری فاو بود آمدیم. در این کانال ما آب انداخته بودیم که مانع از نفوذ بعثی‌ها شویم. آتش بعثی‌ها از ساعت پنج یا شش عصر به کمکان آمد. اصلا منطقه ساکت شد. حال نمی‌دانم که این اتفاق به خاطر خستگی بود یا جابجایی ادوات و توپخانه. برخی از نیروهای ما که از مناطقی همچون مازندران فراخوان زده بودیم حوالی ساعت دو یا سه بعد از نیمه شب ۲۹ فروردین که در واقع روز دوم نبرد بود، وارد منطقه شدند.

وی با اشاره به ساماندهی نیرو‌ها ادامه داد: ما نیرو‌ها را جمع کردیم و آنها را توجیه کردیم که از امتداد جاده استراتژیک تا جاده فاو – بصره ما نیرو‌های خود را گسترش داده‌ایم. قرار بود عملیاتی در شب انجام دهیم. به ما گفتند که روی جاده استراتژیک عمل کن. قرار شد احمد از سمت راست ما بیاید و با لشکر علی بن ابیطالب (ع) الحاق کند و وارد عمل شود و جاده فاو را آزاد کند و دشمن را دور بزنند. لشکر امام حسین (ع) هم نیرو نداشت.

سردار قربانی افزود: هنگامی که بچه‌های ما آمدند تا جمع و مهیای عملیات شوند، لشکر علی بن ابیطالب (ع) با دشمن درگیر شد و باعث شد که عملیات لو برود. از طرفی بعد از یک ساعت نبرد اعلام کرد که دور خوردند (فریب خوردند) و نیاز به کمک دارند که قرار شد نیروی کمکی برایشان بفرستیم، از طرفی ساعت چهار و نیم صبح روز ۲۹ فروردین ما و لشکر امام حسین (ع) از دو جناح روی جاده استراتژیک حمله کردیم.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس اظهار داشت: تعدادی تلفات از دشمن گرفتیم و تعدادی از تانک‌های آنان را زدیم و یک پیشروی شد. در این حال دشمن با روشن کردن چراغ‌های تانک، تمام منطقه را روشن کرد. حدود یک ساعت – یک ساعت و نیم درگیری بود و هوا داشت روشن می‌شد که ما بچه‌ها را عقب کشیدیم. درواقع هم ما که لشکر ۲۵ کربلا بودیم و هم لشکر ۸ نجف اشرف به فرماندهی شهید «احمد کاظمی» و هم لشکر‌های ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) و لشکر ۱۴ امام حسین (ع). پشت کانالی که قبلا حفر کرده بودیم آمدیم. به احمد گفتم سمت راست جاده استراتژیک را حفاظت کن، این وسط را من عمل کنم. منتهی در آن پایگاه موشکی هلالی، بعثی‌ها تا آنجا آمده بودند و البته بچه‌های لشکر ۱۴ امام حسین (ع) خیلی مقاومت کرده بودند. خیلی از نیرو‌ها و ادوات از رده خارج شده بود و گاهی اوقات وقتی بیسیم می‌زدیم و با کسی کار داشتیم، می‌گفتند که شهید شده است.

وی یادآور شد: بعثی‌ها منطقه عملیاتی را سیانور زده بودند و بچه‌ها را قتل عام کرده بودند. ادوات ما را در غرب رودخانه اروند به کلی از رده خارج کرده بودند.

سردار قربانی در خصوص پشتیبانی هوایی از پدافند نیرو‌های خودی در فاو گفت: روز دوم حدود ساعت هشت صبح چند فروند جنگنده خودی در سطح پایین بین جاده فاو – بصره و همچنین فاو – ام‌القصر آمدند و بعد از خط ما خط دشمن را روی این جاده‌ها بمباران کردند و برگشتند.

وی ادامه داد: حدود ساعت هشت و نیم – ۹ صبح بود که نامه‌ای از سوی آقار رحیم از قرارگاه به دست من رسید که مضمون آن این بود «آقای قربانی به شما ابلاغ می‌شود که برای پاره‌ای از مذاکرات به قرار گاه بیایید.» البته برای «زاهدی» (لشکر ۱۴ امام حسین) و شهید «احمد کاظمی» (فرمانده لشکر ۸ نجف) و همچنین «ابوشهاب» هم این نامه زده شده بود. ما گفتیم باید خط را حفظ کنیم و موقعیت چپ و راست آن را بگیریم و به قرارگاه نرفتیم. به یکباره دیدیم از بین جاده استراتژیک و هورالعظیم یک لشکر تانک عراقی آمد. حدود ۵۰ تا ۶۰ تای آنان آمدند و به کانال چسبیدند و گیر کردند.

حماسه فرمانده لشکر ۲۵ به همراه رزمندگان لشکر در خط

سردار قربانی افزود: دوشکا‌های تانک‌ها روی خاکریز ما را تیرتراش می‌کردند و اجازه عکس‌العمل چندانی به ما نمی‌دادند به گونه‌ای که سه تن از فرمانده گردان‌های لشکر من در آنجا از کمر به بالا تکه تکه شدند. آمدم یک کلاه آهنی روی سرم گذاشتم و یک گونی هم روی آن کشیدم و به دو سه نفر از بچه‌ها گفتم «کسی دیگر به خط نرود.» چون هرکس می‌رفت شهید می‌شد. رفتم سرخاکریز و با گفتن هر یا زهرا (س) گلوله آر. پی. جی را شلیک می‌کردم. حدود ۱۹ تا ۲۰ تانک را زدم. منطقه به آتش کشیده شد. بعثی‌ها تا این صحنه را دیدند شروع به عقب نشینی کردند و آن‌هایی هم که تانکهاشان مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود از آن‌ها پیاده شده و فرار کردند و در عین حال بچه‌های ما آن‌ها را هدف تیر‌های خود قرار دادند. در این زمان ساعت حدود ۱۰ صبح بود.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: درواقع دشمن در این تک عقبه‌های ما را در فاو بست و ما نیروی آماده کافی برای ترمیم خط مقدم خود نداشتیم. در آنجا آقای اسحاقی اسیر شد و بعد‌ها که پیکر ایشان تفحص شد، در حالی که دست‌هایش را بسته بودند به شهادت رسیده بود. همین که پشت خاکریز بودم، دیدم که تایر سمت چپ یک تویوتا که روشن است، پنچر بود. در حالیکه یک شهید هم داخل آن بود پشت آن تویوتا نشستم و به سمت جاده استراتژیک راه افتادم. روی جاده آمدم و دیدم تانک‌ها از روی جاده ام‌القصر دارند می‌آیند که سر سه راهی را ببندند.

سردار قربانی گفت: در این فاصله مشاهده کردم یک موتوری دارد می‌آید. دیدم شهید احمد کاظمی است. من ماشین را همینطور رها کردم. درحالیکه شهید همچنان داخل آن بود و ترک موتور احمد پریدم. همینطور که این تانک‌ها از روی جاده ام‌القصر می‌آمدند تا چهارراه استراتژیک فاو – بصره را ببندند، من با احمد آمدیم روی جاده فاو و کنار ساحل اروند. دیدیم یک تعداد از نیرو‌های خودی مجروح و سردر گم و آشفته اند. ما آنجا بیسیم زدیم، قایق‌ها را بسیج کردیم و هرچه نیرو بود به آن سمت اروند انتقال دادیم. ساعت حدود ۱۲ بود که بعثی‌ها موفق شده بودند تا چهارراه استراتژیک فاو-بصره برسند و تقریبا همه این مناطق را گرفته بودند.

وی افزود: ما سمت قرارگاه آمدیم و دیدیم هیچ کس نیست و درواقع قرارگاه تخلیه شده بود. با احمد به سمت پل بعثت آمدیم، مقداری از آن در اثر تخریب غیر قابل تردد شده بود. دیدیم یک مقدار اسیر عراقی هم آنجا هستند الحمدلله آن را مدیریت کردیم و تمام نیرو‌های باقی مانده را به همراه اسرا به عقب انتقال دادیم. ساعت حدود سه – چهار بعداز ظهر بود که من و احمد از فرط خستگی کنار درختی خوابمان برد.

حمله دشمن در این سطح گسترده به فاو پیش بینی نشده بود

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: بلند شدیم دیدیم مغرب است. سوار موتور شدیم و به عقب برگشتیم. بعثی‌ها تا ظهر روز سوم به پل بعثت رسیدند و شروع به شلیک کردند و تمامی شبه جزیره فاو را باز پس گرفتند. ما هم به سمت شلمچه رفتیم. آنجا نیرو داشتیم اما بخش اعظم نیرو‌های ما در حلبچه بودند و در واقع نوعی پراکندگی نیرو داشتیم.

سردار قربانی گفت: حمله دشمن در این سطح گسترده به فاو پیش بینی نشده بود که بتوان برای آن تدبیر کرد. ضمن اینکه عدم انسجام و تجربه لازم در فرماندهی قرارگاه در آن برهه زمانی در فاو نیز در این عقب نشینی بی‌تاثیر نبود.

وی اذعان کرد: وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که دشمن در آخر جنگ حدود یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفر نیرو، هشت هزار تانک و نفربر، انواع و اقسام بمب‌های شیمیایی و توپ و ادوات دارد و تمام دنیا نیز بسیج شده بودند که در این برهه جنگ صدام را پیروز کنند. دفاع متحرک عراق آغازشده بود که بعد از فاو نیز، شلمچه، جزایر و سایر جا‌های از دست‌ رفته را باز پس گرفت، در عین‌ حال برای بازپس‌گیری این مناطق نیز تلفات زیادی داد.

در ادامه سردار «احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس با تاکید بر اینکه حوادث آخر جنگ صرفاً ناشی از این نیست که ما حضور نداشتیم، نبودیم، کادرمان ضعیف شده است، توکلشان را از دست دادند بلکه یک مقدارعمیق‌تر از این مسائل است، اظهار داشت: اگر ما بخواهیم در بحث حوادث آخر جنگ فقط بخواهیم روی فاو قضاوت کنیم ممکن است ناقص باشد علتش هم این است که درمورد فاو متأسفانه یک مسائل حاشیه‌ای مطرح می‌شود.

وی افزود: واقعیت این است که قصه سپاه پاسداران در اواخر جنگ قصه یک کِش بود که آنقدر ما را کشیده بودند که خواسته یا ناخواسته دو اتفاق برای ما پیش می‌آمد یا این کش یا از دست ما رها می‌شد یا پاره می‌شد. یعنی زمانی که «مرتضی (سردار قربانی)» می‌گوید: یک خط فاو داریم، یکی شلمچه داریم و هزار و خرده‌ای کیلومتر آن طرف‌تر هم باید عملیات می‌کردیم، قصه همه یگان‌های ما بود بدون اینکه کوچک‌ترین تجهیزات یا امکاناتی به آن اضافه شود.

فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس به شرایط متفاوت در حادثه شلمچه نسبت به فاو اشاره و اظهار داشت: زمانی که ما بعد از حادثه فاو به حادثه شلمچه می‌رسیم آنجا دیگر زمان زدن این حرف‌ها نیست. آنجا تمام فرماندهان از محسن رضایی گرفته تا تمام کادر لشکر‌ها با همه قدرت حضور دارند. من به یاد دارم که ما حتی ساعت «س» و روز «ر» تک شلمچه را هم فهمیدیم یعنی شب که جلسه داشتیم، عراق یک حجم سنگین آتش کرد و همه فهمیدیم که عراق می‌خواهد صبح حمله کند ولی صبح وقتی که عراق حمله کرد مثل برگ زرد پاییزی همه فرو ریختند.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جنایت جنگی صدام برای بازپس‌گیری فاو بیشتر بخوانید »

«نامه‌ای به بهشت» منتشر شد

«نامه‌ای به بهشت» منتشر شد


«نامه‌ای به بهشت» منتشر شدبه گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید امیری‌مقدم از راویان مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس است که در عملیات کربلای ۵ حین مأموریت به شهادت رسید. 

در ادامه نامه شهید «سید سعید (محمد) امیری‌مقدم» به دوست شهیدش «مجید صادقی‌نژاد» را با عنوان «نامه‌ای به بهشت» می‌خوانید، نامه‌ای که همچون خود شهید زنده است و با گذشت سال‌ها برای جامعه امروزی نیز حکم تلنگر دارد.

«بسم رب الشهدا و الصدیقین

خدمت برادر و دوست عزیزم شهید مجید

امیدوارم حالت خوب باشد و در جوار حضرت حق و سفره ابی‌عبدالله (ع) متنعم باشی.

مجید، آن زمانی که «علی حلاجیان» شهید شد را به یاد داری؟ اولین شهید دوره‌ ما بود. بچه‌ها خیلی متأثر شدند. علی با رفتنش مسئله حضور در جبهه را داغ کرد و چند نفر وارد جنگ شدند. بعد از او امیرهمایون صرافی هم شهید شد. با اینکه دومین شهید ما بود و علی‌رغم آنکه بچه‌ها می‌دانستند عده زیادی از دوستانشان در جبهه به سر می‌برند و امکان شرکت در تشییع جنازه امیر برایشان نیست، عده‌ای گفتند: «کار دارند و نمی‌توانند در تشییع جنازه شرکت کنند، این‌گونه توجیه می‌کردند که خود امیر هم راضی‌تر است که آن‌ها درسشان را بخوانند!»

همان‌هایی که فقط به فکر این هستند که اگر جبهه بروند، مادرشان چه حالی می‌شوند؟ بعضی‌ها به بهانه مسائل خانوادگی هنوز نمی‌دانند خمپاره چه صدایی دارد و مفقود چه معنایی؛ اسیر چه حالی دارد و مجروح چه دردی! فقط در فکر این هستند که حال مادرشان به هم نخورد، پدرشان دوریشان را تحمل نکند، خودشان از درس عقب نیفتند و… گذشت تا اینکه بلورچی، کریمیان، صالحی، کاظمی، فیض و… شهید شدند. بلورچی تنها پسر مادرش بود. مادرش هم تنها سرپرست او؛ کاظمی هم با کوهی از مشکلات خانوادگی…

ولی چه شد؟ این بار از هیچ هم بدتر، جواب سؤال «مگر این‌ها مشکلات نداشتند و رفتند؟» سکوت نبود! نرفتن تنها نبود! بلکه می‌گفتند: «اگر هر کاری دیگران کردند ما هم باید بکنیم؟ هر کس وظیفه‌ای دارد و…» ای‌کاش به همین‌جا ختم می‌شد. نه، باید بگویم تازه شروع شد.

جریانات رسید به اینجا که بعضی‌ها دیگر به ارادت به خانواده شهدا، زنده نگه‌داشتن‌ها، به هدف‌داری راه شهدا اعتقادی ندارند! فکر می‌کنند چهار کلاس رفته‌اند یا چند کتاب خوانده‌اند دیگر نیازی به این چیز‌ها ندارند! بیچاره نمی‌داند خودش نیازمند شرکت در این فعالیت‌هاست. قضیه را به دید فایده رساندن نگاه می‌کند. فکر می‌کند اگر همکاری نکند، ضرری به کار می‌رسد یا اگر کمک کند، خدمت به شهید کرده است. بدبخت نمی‌داند در وهله اول خودش است که باید خاطره شهدا را در ذهنش نگاه دارد و از اعمال ناشایسته پشیمان شود. بگذریم نیامدند، شرکت نکردند؛ کم‌کم سر قبر شهدا هم دیگر نخواهند رفت. حالا سر قبرشان نرفتند به درک، راهشان را زیر سؤال نبرند.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«نامه‌ای به بهشت» منتشر شد بیشتر بخوانید »