مسجد جزایری

وجدان بیدار شهید کمری برای شرکت در دفاع مقدس/ اتونشر

رشادت شهید «مدنی» برای حفظ روحیه رزمندگان علی‌رغم مجروحیت شدید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، کتاب «دِین» خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز است که «علیرضا مسرتی» آن را گردآوری کرده و انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.

متن زیر خاطراتی از برادر و همرزمان شهید «محمدعلی (سعید) کمری» از این شهید والامقام است.

محمدعلی (سعید) کمری عضو گروه «۴۰ شاهد» بود و برای فیلم‌برداری به خط مقدم رفته بود، در روز ۱۸ بهمن ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

سکوت به‌خاطر رزمندگان

محسن مدنی گفت که ترکش خمپاره به ناحیه قلب سعید اصابت کرد و درد شدیدی داشت. از شدت درد ناله می‌کرد. کنار گوش او گفتم: «روحیه نیرو‌های در حال عقب نشینی وضعیت خوبی ندارد.» سعید با اینکه درد زیادی داشت، از آن لحظه به بعد سکوت کرد و سعی کرد کسی صدایش را نشنود تا اینکه به شهادت رسید.

نامش در شناسنامه «محمدعلی» بود، اما در خانه او را «سعید» صدا می‌کردیم

«محسن کمری» برادر بزرگ‌تر شهید می‌گوید: «منزل ما با مسجد جزایری ۵۰ متر بیشتر فاصله نداشت و از کودکی در مسجد تردد داشتیم. در دوران انقلاب که مسجد، مرکز فعالیت‌های انقلاب شده بود، در برنامه‌های بچه‌های مسجد شرکت می‌کردیم. در سال ۱۳۶۱ سعید، دوم دبیرستان بود و تازه ۱۶ ساله شده بود. نامش در شناسنامه «محمدعلی» بود، اما در خانه و محله او را «سعید» صدا می‌کردیم.

مسئولیت پذیری برادران کمری

من و سعید در این موضوع هم‌فکر بودیم که در دفاع مقدسی که پیش آمده است، اگر سهم و نقشی نداشته باشیم، فردای قیامت مورد سؤال قرار می‌گیریم و مسئولیم. همین تفکر باعث شد که سعید به جبهه برود.

برادران هنرمند عضو «۴۰ شاهد»

گروه ۴۰ شاهد که شکل گرفت، من از اولین نفراتی بودم که به آن گروه پیوستم. اولین عملیاتی که به صورت منسجم در قالب ۴۰ شاهد (در آن) شرکت کردیم، عملیات «فتح‌المبین» در جبهه شوش بود.

مهر آن سال من خارج از اهواز بودم. وقتی برگشتم، متوجه شدم سعید عضو گروه ۴۰ شاهد شده است. گروه به مأموریتی در جبهه غرب کشور (منطقه مندلی) اعزام شد و سعید در این مأموریت همراه ما شد.

من می‎دانستم که سعید بدماشین است؛ لذا او را زیر نظر داشتم. برخلاف انتظار من، در جاده‌های پرپیچ و خم و ناهموار کوهستانی آنجا، سعید زود سازگار شد و شرایط را راحت تحمل کرد.

وقتی برادر از شهادت سعید باخبر شد

بعد از آن عملیات به اهواز برگشتیم. حدود سه ماه بعد که عملیات والفجر مقدماتی در حال شکل گیری بود، سعید با دوربین فیلم برداری به آن منطقه اعزام شد. صبح که به آنجا رفتم، به من خبر دادند که سعید شهید شده است. به معراج شهدا رفتم و به جست‎وجوی او پرداختم. پیکر پاکش را پیدا کردم.

او و «محسن مدنی» با گردان‌های خط شکن به جلو رفته بودند. دشمن از قبل متوجه شده بود که ما در آن منطقه قصد عملیات داریم و بنابراین با آمادگی قبلی به نیرو‌های ما پاتک زده بود.

صبح به نیرو‌ها دستور عقب نشینی داده شده بود و گردان‌ها در حال بازگشت بودند که زیر آتش دشمن تعداد شهدا و زخمی‌ها افزایش یافته بود.»

سجایای اخلاقی شهید کمری

صادق صفار می‌گوید: «سعید بسیار آرام، خوش‌خلق و مهربان بود و همیشه لبخندی آرامش‌بخش بر چهره داشت. در عملیات رمضان، من و سعید با بچه‌های اهواز در تیپ بعثت بودیم.

موج انفجار او را گرفته

صبح عملیات متوجه شدیم که عقب نشینی شده و ما در محاصره قرار گرفته‌ایم. در شرایط دشوار و به سختی از محاصره خارج شدیم و عقب رفتیم. به خاکریز خودی که رسیدیم، دیدم سعید بیهوش افتاده است. از بچه‌ها پرسیدم: شهید شده.

گفتند: نه؛ موح انفجار، او را گرفته و بیهوش شده؛ ولی زنده است.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رشادت شهید «مدنی» برای حفظ روحیه رزمندگان علی‌رغم مجروحیت شدید بیشتر بخوانید »

برنامه معنوی شهید شوشتری‌نژاد

وقتی زیارت عاشورا می‌خوانم به یاد صحنه‌های کربلا می‌افتم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، کتاب «دین» مجموعه خاطرات گردآوری شده بچه‌های مسجد جزایری است که به همت علی مسرتی به رشته نگارش در آمده و انتشارات سوره مهر نیز این کتاب را به چاپ رسانده است.

در بخشی از این کتاب زندگینامه شهید «عبدالعظیم شوشتری‌نژاد» آمده است که به شرح زیر است:

شهید «عبدالعظیم شوشتری‌نژاد» متولد سال ۱۳۳۵ است. خانواده او از ایرانی‌های مقیم عراق بودند که به دلیل ایرانی بودن در سال ۱۳۵۱ از آن کشور اخراج شدند. خانواده‌اش مدت چهار سال در یک اردوگاه در شهرستان جهرم استان فارس در چادر زندگی کردند و به همین دلیل امکان ادامه تحصیل برای او فراهم نشد.

در سال ۱۳۵۵ به اهواز مهاجرت کردند و عبدالعظیم در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد. با شروع و اوج‌گیری انقلاب اسلامی، او در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کند و به پخش اعلامیه‌های حضرت امام (ره) می‌پردازد.

بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کمیته می‌پیوندد و در کمیته به مقابله با ضدانقلاب و دشمنان انقلاب می‌پردازد. چندی بعد در شرکت کربن ایران در قسمت حراست مشغول به کار می‌شود. با شروع جنگ تحمیلی از طریق بسیج مسجد جزایری چند بار به جبهه اعزام می‌شود.

شهید در این باره نوشته است:

«با یک گروه ۱۰ نفری از اهواز به خرمشهر رفتیم و به مقاومت در برابر نیرو‌های دشمن پرداختیم. در راه آهن که می‌جنگیدیم، فاصله میان ما و دشمن بسیار کم بود و ما از زیر قطار به طرف دشمن می‌رفتیم و به طرف تانک‌های دشمن شلیک می‌کردیم.

یک روز حدود ۹ ساعت با تانک‌ها درگیر شدیم و یکی دو تانک را به آتش کشیدیم، اما تعداد آن‌ها زیاد بود. غروب با یک زخمی به عقب برگشتیم و برای استراحت و تهیه مهمات به مسجد جامع رفتیم.»

شهید شوشتری‌نژاد بعد از خرمشهر مدتی در آبادان در جبهه ذوالفقاری نیز مقابل نیرو‌های دشمن ایستادگی کرد. او در سال ۱۳۶۲ از طریق رزمندگان مسجد جزایری به قرارگاه نصرت پیوست و به عملیات شناسایی و اطلاعات رزمی پرداخت. او به قرائت قرآن انس داشت و به طور منظم زیارت عاشورا می‌خواند.

شهید در یادداشتی نوشت: «اینجا معمولاً تمام هفته نماز شب می‌خوانم، اما موقعی که به مأموریت شبانه می‌روم و موقعیت ایجاب نمی‌کند، نمی‌توانم نماز شب بخوانم. شب‌های جمعه دعای کمیل را به طور دسته جمعی می‌خوانیم. وقتی زیارت عاشورا را می‌خوانم به خصوص صبح‌های جمعه به یاد صحنه‌های کربلا می‌افتم.»

شهید عبدالعظیم شوشتری‌نژاد پس از شرکت در عملیات آزادسازی خرمشهر با یکی از بستگان خود ازدواج کرد و مدتی بعد صاحب یک فرزند دختر شد. دخترش نوزادی هشت ماهه بود که پدر در عملیات خیبر در حالی که مشغول نجات مجروحان بود، بر اثر اصابت ترکش به سرش به فیض شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وقتی زیارت عاشورا می‌خوانم به یاد صحنه‌های کربلا می‌افتم بیشتر بخوانید »

جواز شرکت در جبهه با واسطه‌گری «شمخانی» / تأثیر انشاء با جمله ایهامی «پا روی گل‌ها نگذارید و آن‌ها را پرپر نکنید»

شهامت شهید غدیریان در بحث با یک بی‌دین/ کنایه سنگین شهید به رژیم پهلوی در اوج خفقان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، متن زیر قسمتی از کتاب «دِین» به کوشش «علی مسرتی» و برگرفته از خاطرات گردآوری شده بچه‌های مسجد جزایری اهواز است که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.

مطلبی که از این کتاب انتخاب شده است، گزارشی از زندگی شهید «محسن غدیریان» یکی از شهدای مسجد جزایری اهواز است که گردآورنده کتاب دِین (مسرتی) در پاورقی کتاب آن را توضیح داده است.

«شهید «محسن غدیریان» سال ۱۳۴۰ در خانواده‌ای مذهبی در اهواز دیده به جهان گشود. در دوران دبیرستان که یکی از دبیران طرفدار حزب توده‌، در کلاس «دین» را افیون توده‌ها می‌نامید و از جبر تاریخ می‌گفت، محسن با شهامت برمی‌خاست و با او بحث می‌کرد.

در تظاهرات روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۵۷ «محمدتقی کتان‌باف» پیش روی وی با گلوله ساواکی‌ها به شهادت رسید و این، محسن را به شدت متأثر کرد.

روز بعد که مدارس بازگشایی شدند، دبیر ادبیات موضوع «تعطیلات عید را چگونه گذراندید؟» را برای انشاء تعیین کرد. محسن جریان چهلم شهدای تبریز در مسجد جزایری اهواز را نوشت و در کلاس خواند. او نوشته بود که: «بعد از تظاهرات از کنار باغچه وسط خیابان نادری عبور می‌کردم که دیدم روی تابلویی نوشته است: «پا روی گل‌ها نگذارید و آن‌ها را پرپر نکنید.» آن شب نوجوانی ۱۳ ساله شهید شد و اینچنین گل‌هایی در کنار ما به دست رژیم پهلوی پرپر می‌شوند.»

آن روز دبیر و هم‌کلاسی‌های محسن گریستند و تحولی در کلاس ایجاد شد. وقتی با برنامه‌ریزی بچه‌های مسجد (جزایری) اعتصابات دانش‌آموزی در اهواز شروع شد، محسن وسط حیاط دبیرستان ایستاد و فریاد زد: «تعطیل است. دبیرستان تعطیل است.» و به کمک «احمد غدیریان»، «سعید درفشان»، «سید محمدرضا حسن‌زاده» و عده دیگری از برادران، دبیرستان را تعطیل کردند.

شهید غدیریان در راه‌اندازی و گسترش تظاهرات خیابانی در خیابان‌های مرکزی شهر به همراه برادر کوچکترش «احمد غدیریان» شرکت فعال داشت.

محسن بعد از پایان تحصیلات متوسطه به خدمت سربازی رفت. در تابستان ۱۳۵۹ متوجه تحرکات و نقل و انتقال سلاح و مهمات مشکوکی در پادگان «خسروآباد» شد و از طریق احمد غدیریان که با اطلاعات سپاه اهواز همکاری داشت، این تحرکات را گزارش داد.

چندی نگذشت که معلوم شد این موارد در رابطه با کودتای نوژه بوده است و محسن توانسته بود از وقوع آن در آنجا پیشگیری کند. اواسط تابستان ۱۳۵۹ ادامه خدمت محسن به عنوان عضو رسمی به سپاه پاسداران منتقل شد و محسن برای آموزش و کار زیر نظر «احسان علوی» به واحد اطلاعات سپاه (که در آن زمان «محسن رضایی» مسئول آن بود) رفت.

شهیدان «سید فرج سیدنور»، «امیرحسین همویی» و «امیر علم» از همکاران محسن در آنجا بودند. وقتی خبر‌های آغاز جنگ تحمیلی رسید، محسن مصرانه از مسئولین خواست که اجازه بدهند که به جبهه برود اما به او اجازه ندادند.

تا اینکه یک روز «علی شمخانی» به آنجا رفت و محسن با واسطه قرار دادن وی موافقت اعزام به جبهه را گرفت.

محسن غدیریان ابتدا به سوسنگرد و سپس به هویزه رفت و در جمع یاران «سید حسین علم‌الهدی» تا آخرین لحظه جنگید و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهامت شهید غدیریان در بحث با یک بی‌دین/ کنایه سنگین شهید به رژیم پهلوی در اوج خفقان بیشتر بخوانید »

حکایت درخواست تجهیزات ضدشیمیایی برای مقابله با حملات شیمیایی عراق در عملیات والفجر ۸

رمزگشایی ایرانی‌ها از راز بزرگ اروندرود/ روایت سرلشکر باقری از غافلگیری کامل بعثی‌ها در عملیات والفجر ۸


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات والفجر ۸ یکی از آن عملیات‌های آبی _ خاکی بود که پس از مطالعات فراوان بر جزر و مد‌های رودخانه اروند و برنامه‌ریزی برای عبور نیرو‌های ایرانی از آن ساعت ۲۲:۱۰ دقیقه ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ با هدف تصرف شبه جزیره فاو در جنوب عراق آغاز شد.

روز سوم مهر سال ۱۳۹۳ سردار سرلشکر پاسدار «محمد باقری» رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح که آن موقع در سِمَت «ریاست ارکان و امور مشترک ستاد کل نیرو‌های مسلح» خدمت می‌کرد، با شرکت در برنامه تلویزیونی «شناسنامه» به بیان خاطراتی از عملیات والفجر ۸ پرداخت.

این خاطرات به شرح زیر است: «عملیات وسیعی آغاز شد و عراقی‌ها کامل غافلگیر شدند. عملیات فاو برای رزمندگان اطلاعاتی، عملیات شیرینی بود، چون آن‌ها یک سال برای شناسایی یک منطقه تلاش کرده بودند و غواصان ۸۰۰ بار طول و عرض اروند را طی کردند و بازگشتند اما بعثی‌ها متوجه نشدند.

در شب اول عملیات ۲۵ گردان که شامل حدود ۱۰ هزار رزمنده غواص بود، موفق شدند تا ساحل عراق بروند و سنگر‌ها را فتح کنند، اما تا آن موقع بعثی‌ها متوجه نشدند. در این عملیات شما باید زمانی عملیات را آغاز کنید که روشنایی ماه، جزر و مد و مسیری که باید از ساحل خودی تا ساحل دشمن طی شود، در تاریکی مطلق باشد و ادامه عملیات هم نور با نور مهتاب و روشنایی آن باشد برای اینکه بتوانید سنگر‌های خط دوم را پاکسازی کنید.

نکته اینجا بود که در طول سال فقط ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه شب ۲۱ بهمن آن هم به مدت یک ساعت این کار امکان‌پذیر بود. این راز خلقت توسط رزمندگان اطلاعات کشف شد و از آن استفاده شد.»

دستور آغاز عملیات توسط فرمانده کل وقت سپاه با قرائت رمز عملیات به این شرح، صادر شد: «بسم الله الرحمن الرحیم. لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم؛ قاتلوهم حتی لاتکون فتنه. یا فاطمه‌الزهرا، یا فاطمه‌الزهرا، یا فاطمه‌الزهرا (س)»

مطلب زیر از کتاب «دِین» انتخاب شده است. این کتاب به کوشش «علی مسرتی» و برگرفته از خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز است که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است. مطلبی که از این کتاب انتخاب شده، مربوط به عملیات والفجر ۸ است که «مسرتی» خود، آن‌ را نقل می‌کند:

«روز ۲۰ بهمن به محل استقرار ستاد لشکر ۷، ولی عصر (عج) رفتم تا سری به بچه‌های اهواز بزنم. «موسی اسکندری» که رئیس ستاد بود و حاج آقا «عابدی» در آنجا بودند و لشکر در حال آماده شدن برای عملیات بود.

آن‌ها مو‌های سر و صورت را خود را کوتاه کرده بودند تا بتوانند از ماسک‌های ضدگاز شیمیایی استفاده کنند. من با «موسی اسکندری» به نخلستان‌های کنار اروند رفتم. گردان‌ها میان نخلستان‌ها استقرار یافته بودند.

پس از دو سه ساعت به سنگر گروه دیدبانی برگشتم و از «حسین طائی» که مسئول تدارکات بود، خواستم که برای بچه‌ها ماسک و وسایل ضدشیمیایی تهیه کند. با بی‌سیم با قرارگاه تماس گرفتم و تجهیزات ضدشیمیایی درخواست کردم.

شب ۲۲ بهمن عملیات آغاز شد. صبح زود مه غلیظی منطقه را پوشانده بود. نیرو‌های عراقی کاملاً غافلگیر شده بودند و انتظار عملیات از این منطقه را نداشتند. نیرو‌ها تا کارخانه نمک پیش رفتند و آنجا خط پدافندی ایجاد کردند.

بندر فاو تنها نقطه اتصال عراق با خلیج فارس و هم‌مرز با کویت بود؛ لذا موقعیت بسیار حساس و استراتژیکی داشت و از همین رو تصرف آن به دست رزمندگان اسلام، شکست سیاسی _ نظامی بسیار سختی برای صدام به حساب می‌آمد.

«مرتضی صالح‌زاده» روز ۲۲ بهمن مقابل پاتک شدید نیرو‌های زرهی عراقی به شهادت رسید. او از اولین گروه‌های طلبه‌های مدرسه امام خمینی اهواز بود که تا چند روز قبل از عملیات در گردان کربلای اهواز بود.

«اسماعیل فرجوانی» و سایر فرماندهان گردان‌ها اعلام کردند که طلبه‌های حاضر در گردان‌ها فقط تا شب عملیات می‌توانند کار فرهنگی و امامت جماعت رزمندگان را انجام دهند و در عملیات رزمی شرکت داده نخواهند شد.

«مرتضی صالح‌زاده» که از این موضوع باخبر شد، یک روز پیش از عملیات از گردان جدا شد و پس از پرس و جو به تیپ امام حسن مجتبی (ع) که چنین محدودیتی را اعلام نکرده بود، پیوست. شش طلبه دیگر نیز به همین دلیل به آن گردان آمده بودند تا در عملیات رزمی شرکت کنند. آن روز گردان آن‌ها درگیر یک پاتک شدید شد و هر هفت طلبه مذکور پس از مقاومتی به یاد ماندنی به شهادت رسیدند و در میان مواضع دو طرف باقی ماندند.

شهید «مرتضی صالح‌زاده» در وصیتنامه خود نوشته بود:

«از تمامی اساتیدم چه در شوشتر و چه در اهواز و مدیران مدرسه امام خمینی مخصوصاً حضرت مستطاب «سید محمدعلی موسوی جزایری» نماینده، ولی فقیه که مؤسس مدرسه امام خمینی است هم کمال تشکر را دارم و از آن‌ها می‌خواهم که مرا ببخشند که طلبه و شاگردی نبودم که بتواند وظایف خود را انجام دهد و حق استادی را که بر گردنم بود ادا کنم و از این بابت نهایت تقاضای عفو و بخشش را دارم.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رمزگشایی ایرانی‌ها از راز بزرگ اروندرود/ روایت سرلشکر باقری از غافلگیری کامل بعثی‌ها در عملیات والفجر ۸ بیشتر بخوانید »

نوروز. ۴/ خاطره مداح اهل بیت (ع) از نحوه شهادت «درفشان»

برآورده شدن آرزوی شاعرانه شهید «سعید درفشان» در عملیات بیت‌المقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پی پاکسازی و تأمین منطقه عملیاتی طریق‌القدس، تنها دو منطقه «غرب رودخانه کرخه» و «غرب رودخانه کارون و خرمشهر» در اشغال متجاوزان باقی مانده بود. برای انتخاب منطقه عملیات بعدی و نکات مثبت و منفی هر منطقه، بحث‌های فراوانی شد و سرانجام منطقه غرب رودخانه کرخه برای عملیات انتخاب شد.

منطقه عمومی عملیات فتح‌المبین در غرب رودخانه کرخه قرار داشت که از شمال به ارتفاعات بلند و صعب‌العبور «تیشه‌کن»، «دالپری»، «چاه نفت و تپه سیپتون» از جنوب به ارتفاعات بلند «میشداغ» تپه‌های رملی و چذابه (شیب) از شرق به رودخانه کرخه و از غرب به مرز بین‌المللی در شمال و جنوب فکه محدود می‌شد.

جاده‌های آسفالته دزفول به دهلران، عین‌خوش به چم‌سری، امامزاده عباس به چاه نفت، جاده تنگه ابوغریب و پل‌های احداث شده روی رودخانه‌های «چیخواب» و «دویرج» از مهم‌ترین راه‌های مواصلاتی منطقه هستند.

موقعیت منطقه و عوارض حساس آن، به دشمن آرایش خاصی را تحمیل کرده بود که آگاهی نیرو‌های خودی از آن، زمینه وارد ساختن ضربات سهمگین را بر دشمن فراهم کرد.

عملیات فتح‌المبین از نظر نظامی می‌توانست چنین اهدافی را تأمین کند:

۱. انهدام نیرو‌های دشمن برای کاهش توان نظامی او

۲. دستیابی به خطوط پدافندی مطمئن برای برداشت نیرو (آزاد شدن نیرو‌های خودی از خطوط پدافندی و کسب آمادگی برای عملیات بعدی)

۳. خارج کردن شوش، اندیمشک، دزفول و پایگاه چهارم شکاری از برد توپخانه دشمن

۴. خارج کردن جاده اندیمشک _ اهواز از برد آتش مؤثر دشمن

۵. آزادسازی مناطق مهمی، چون سایت و رادار، جاده مهم اندیمشک _ دهلران و…

۶. تصرف جاده‌های نفتی منطقه ابوغریب

این عملیات ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز دوم فروردین ۱۳۶۱ با رمز مقدس «یا زهرا (س)» با چهار قرارگاه مشترک فتح، فجر، نصر و قدس آغاز و در سه مرحله انجام شد. پس از هشت روز درگیری، نیرو‌های خودی با تأمین تمام اهداف مورد نظر و استقرار بر روی ارتفاعات تینه، برقازه، رقابیه و میشداغ دشمن را تا رودخانه دویرج و تیه‌های ۱۸۲ در جنوب برقازه عقب راندند.

در این عملیات ۲۵ هزار تن از نیرو‌های دشمن کشته و زخمی و ۱۷ هزار تن دیگر اسیر شدند. همچنین ۳۲۰ دستگاه تانک و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو و ۱۶۵ قبضه توپ به غنیمت نیرو‌های خودی درآمدند و نزدیک به ۳۵۰ دستگاه تانک و نفربر دشمن منهدم شده و ۱۸ فروند هواپیمای دشمن هم سرنگون شدند.

نوشته زیر بخشی از خاطرات علی مسرتی یکی از بچه‌های مسجد جزایری اهواز و همرزمان او از عملیات فتح‌المبین از کتاب «دِین» خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز به کوشش «علی مسرتی» است که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.

متن زیر روایت «صادق آهنگران» مداح اهل بیت (ع) از نحوه شهادت شهید «سعید درفشان» است:

«…شب عملیات فتح‌المبین رو به روی سنگر فرماندهی با یکی از دوستانم به نام «سعید درفشان» صحبت می‌کردم. سعید یک فشنگ در دستش بود و موقع حرف زدن با آن بازی می‎کرد. داشتیم در مورد رفقایی که شهید شدند صحبت می‌کردیم. سعید ناگهان ساکت شد و رو به من کرد و گفت: «اگر این فشنگ به موضع سجده، به پیشانی آدم برخورد کند، این سعادت خیلی به آدم مزه می‌دهد.»

صبح فردا به من خبر دادند که سعید شهید شده است. به سردخانه شوش رفتم. پیکر سعید روی تخت بود. دیدم تنها یک زخم دارد؛ آن هم وسط پیشانی‌اش. شب آرزو کرد و صبح به وصال رسید…»

منابع

۱. کتاب جنگ؛ بازیابی ثبات/ محمد درودیان

۲. کتاب دِین، خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز/ علی مسرتی

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برآورده شدن آرزوی شاعرانه شهید «سعید درفشان» در عملیات بیت‌المقدس بیشتر بخوانید »