مسجد سلیمان

نفت، ماده سیاه و بد بویی که ملی شد

نفت، ماده سیاه و بد بویی که ملی شد


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، ۱۱۵ سال از اولین اکتشاف نفتی ایران در مسجد سلیمان می‌گذرد، پنجم خرداد سالروز اکتشاف نفت در ایران و مسجد سلیمان که چند سالی است به نام روز مسجد سلیمان نامیده شده که در استان خوزستان و در جنوب‌غربی ایران قرار دارد. این میدان در سال ۱۳۰۶ کشف شد و هم‌اکنون به‌عنوان نخستین و قدیمی‌ترین میدان نفتی در خاورمیانه شناخته می‌شود. اما دولت مردان هیچ ارزش آن را نمی‌دانستند، تا اینکه دکتر محمد مصدق بزرگمرد تاریج سیاسی و اقتصادی ایران حرکت بزرگی را در کشور آغاز کرد که سنگ بنای تفکر اقتصاد «بدون نفت» بود. وی در شهریورماه ۱۳۲۰ و سقوط رضاخان، در انتخابات دوره چهاردهم مجلس وقت، بار دیگر به مجلس راه یافت. شرایط بین المللی در این دوره، به نحوی بود که کشور‌های مختلف به ویژه روسیه، انگلیس و آمریکا با پیشنهاد‌هایی به دولت ایران، خواستار کسب امتیاز نفتی بودند و از آنجا که انگلیس، امتیاز بهره برداری از منابع نفت جنوب کشور را در اختیار داشت، روس‌ها درصدد کسب امتیاز منابع نفتی شمال و آمریکایی‌ها نیز به دنبال امتیاز نفت، در ایران بودند.

مصدق که رهبری گروهی متشکل از ‎ ۱۶ تن از نمایندگان مجلس چهاردهم را برعهده داشت، در خصوص واگذاری امتیاز نفت به خارجی‌ها گفت: «به بهانه اینکه به یک کشور نفت داده شده است، نباید به هیچ کشور دیگری امتیاز داد چرا که این دور باطل تمامی نخواهد داشت.»

او در دوارن مبارزات خود برای ملی کردن صنعت نفت، بار‌ها بر این نکته تاکید داشت که ایرانیان باید خود منابع نفتی کشورشان را اداره و بهره برداری کنند. دکتر مصدق برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، قانونی را در این دوره مجلس به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیرو‌های خارجی در ایران هستند، منع می‌شد.

ملی شدن صنعت نفت در شرایطی شکل گرفت که ایران بزرگترین تولیدکننده نفت خام خاورمیانه بود و پس از آمریکا، ونزوئلا و شوروی سابق؛ چهارمین تولیدکننده معتبر نفت خام دنیا به شمار می‌آمد. در آن دوران، کل تولید نفت خام ایران، ‎ ۳۲ میلیون تن در سال معادل بیش از یک سوم مجموع تولید نفت خام خاورمیانه ‎۹۰ میلیون تن در سال بود. ضمن آنکه ایران حجم عظیمی از نفت خام مورد نساز اروپای غربی را تأمین می‌کرد که نزدیک به ۹۰ درصد می‌شد.

البته به دنبال تلاش‌های دکتر مصدق برای نجات سرمایه‌های کشور از دست بیگانگان، دربار پهلوی اجازه نداد حضور در مجلس را به او نداد در این دوره هدف عوامل وابسته به انگلیس این بود که قرارداد سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغه‌ای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. اما بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسی‌ها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم به سر رسید.

در این زمان بود که نا رضایتی انگلیسی‌ها برای برهم زدن این حق خواهی ملت ایران بالا گرفت، شرکت نفت انگلیس که به دلیل تاراج منابع نفتی ایران، دارای سرمایه عظیمی شده بود منافع خود را در خطر می‌دید. شاید برای همین است که گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت می‌کرد.

در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، مصدق در دور دوم انتخابات، به مجلس راه یافت و در این دوره طرح “ملی شدن صنعت نفت” به رهبری وی در مجلس تصویب شد. قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد.

کمیسیون نفت، کمیسیونی بود که در اول تیرماه ۱۳۲۹ در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان) تشکیل شد. همین کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه داد.

سرانجام با تلاش‌های دکتر مصدق و همراهان وی، ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز ۲۴ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی مطرح و در روز ۲۹ اسفندماه همان سال به تصویب رسید.

منبع: مهر

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نفت، ماده سیاه و بد بویی که ملی شد بیشتر بخوانید »

شهدا الگو‌های دست یافتنی جوانان هستند

شهدا الگو‌های دست یافتنی جوانان هستند

rewrite this title شهدا الگو‌های دست یافتنی جوانان هستند


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی وامنیتی دفاع‌پرس، سردار رمضان شریف سخنگو و مسئول روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مراسم ۱۲ بهمن که در شهر مسجد سلیمان برگزار شد، گفت: در روز ۱۲ بهمن اولین روز از دهه فجر توفیق پیدا کردیم در مسجد سلیمان و در یادواره یک‌هزار‌ و ۲۰۰ شهید این شهر حضور یابیم.

وی افزود: روشن است آنچه انقلاب ما را بیمه کرده، تدوام داده و تضمین می‌کند، پاسداری از آرمانی است که شهیدان برای آن به شهادت رسیدند.

سردار شریف با بیان اینکه یادواره شهدا فرصتی را فراهم می‌کند تا با مکتب امام حسین (ع) بیشتر آشنا شویم، تاکید کرد: اگر ما شهیدان را به درستی به جامعه معرفی کنیم، الگو‌های دست یافتنی برای جوانانی هستند که آن دوران حضور نداشتند‌. راه سعادت کشور ما پیمودن راه شهداست، چون شهدا اصلی ترین سرمایه خودشان که جان‌شان بود را تقدیم کردند و کسی که جانش را فدا کند دارای آرمان های بلندی است.

وی ادامه داد: اگر این آرمان‌ها را امتداد دهیم، آینده کشور ما و امت اسلامی و آینده مردمان این سرزمین سعادت‌مندی است  و روز به روز بهتر خواهد شد.

سخنگوی سپاه پاسداران همچنین یادآور شد: بدون شک راهی که در ۴۵ سال گذشته پیمودیم راهی پر افتخار و پیروزی‌هایی که داشتیم، افتخار آفرین است.

سردار شریف با اشاره به اینکه آنچه در گام نخست انقلاب پیمودیم، بسیار مستحکم است و گام دوم را بر ستون‌ها و پایه‌های گام اول استوار می کنیم، بیان کرد: به همت جوانان تیز هوش این ملت این راه را امتداد می دهیم و کشورمان را به عنوان کشور الهام بخش و نمونه در دنیا معرفی خواهیم کرد.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهدا الگو‌های دست یافتنی جوانان هستند بیشتر بخوانید »

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس



مادر شهید بامدی می‌گوید:موقع شام هر چه همسرم گفت نرفتم غذا بخورم.نمی‌توانستم. اینکه پسرم جواب تلفن را نمی‌داد ناراحتم کرده بود. به نامزدش پیام داده بود: به مامان چیزی نگو! دارند ما را می‌برندداخل شهر.

به گزارش مجاهدت از مشرق، غلامرضا بامدی از بسیجیان سنندج بود که در ۱۶ مهر توسط یکی از اغتشاشگران به شهادت رسید و در حالی که قرار بود در مسجد سلیمان، شهر مادری‌اش مراسم عروسی را برپا کند به خاک سپرده شد. آنچه در ادامه این مطلب می‌خوانید روایت مادرانه زهرا باقری است که از تولد تا شهادت پسرش را این‌طور روایت می‌کند.

حاجتی که امام رضا(ع) برآورده کرد

۲۲ ساله بودم که در ۹ آذر سال ۷۴ ازدواج کردم و چهار ماه بعد از عروسی تصمیم گرفتیم به عنوان ماه عسل به مشهد مقدس برویم. تا آن زمان من هنوز قسمتم نشده بود که به حرم امام رضا(ع) مشرف شوم. همیشه دوست داشتم اگر قرار است خدا به من فرزندی بدهد، اولین بچه پسر باشد. برای همین تا چشمم برای بار اول به حرم امام هشتم افتاد رو کردم به آقا و گفتم: «یا امام رضا(ع) می‌خواهم فرزند اولم پسری باایمان و باخدا باشد و غلام شما. دوست دارم بیاید قالی‌های حرمت را جارو کند. از شما می‌خواهم پسرم مومن باشد و باعث افتخارم.» خدا شاهد است که همینطور راحت با امام رضا(ع) صحبت کردم و خواسته‌ام را گفتم.

از سفر که برگشتیم یک ماه بعد خدا نطفه غلامرضا را در وجودم نهاد و ۱۷ بهمن سال ۷۵ وقتی به دنیا آمد و حاجتم برآورده شد نامش را گذاشتم غلامرضا ـ که البته نام پدربزرگش هم همین بود. هرچند برای اینکه موقع مدرسه رفتن به مشکل بر نخورد شناسنامه را به تاریخ ۳ فروردین ۷۶ گرفتیم. بعد از او هم دو فرزند دیگر به دنیا آوردم به نام‌های ریحانه و احمدرضا.

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

پسرم را بیمه حضرت فاطمه(س) کردم

در مدتی که غلامرضا را باردار بودم خیلی دعا و قرآن می‌خواندم. مخصوصا دعای نادعلی را زیاد زمزمه می‌کردم. با علاقه زیادی که به ائمه داشتم او را بیمه حضرت زهرا(س) کردم. گفتم: یا بی‌بی خودت همیشه مراقب پسرم باش. غلامرضا سفری می‌رفت می‌گفتم: یا بی‌بی او را سپردم به شما. و هر وقت که بر می‌گشت همانجا به سجده می‌افتادم و می‌گفتم: بی‌بی جان ممنون که باز پسرم سالم برگشت.

مهاجرت به کردستان

ما چند سالی بود که ساکن کردستان بودیم البته اصالت من و همسرم از بختیاری‌های خوزستان است و با هم فامیل بودیم. همسرم مهندس سد سازی بود در مسجد سلیمان. ۱۵ سال مسجد سلیمان زندگی کردیم تا اینکه شرکتی که همسرم در آن مشغول بود کارش آنجا تمام شد. صاحب کارش که از کار او خیلی راضی بود گفت: آقای بامدی پروژه‌ای است در سنندج، بیا آنجا هم با من کار کن. برای همین سال ۸۸ همسرم تنها آمد سنندج. برای عید نوروز آمدیم او را ببینیم که از این شهر خوشم آمد و خواستم بمانم پیش همسرم. از طرفی سه فرزند کوچک داشتم که بزرگ کردنشان بدون حضور پدر سخت بود. خانواده هم اهواز بودند و یک سالی که تنها مسجد سلیمان بودم خیلی سخت بود. دانشگاه می‌رفتم و در آموزش و پرورش هم کار می‌کردم. خلاصه با سختی انتقالی گرفتم و آمدیم سنندج خانه گرفتیم. مهر ۸۹ غلامرضا دوم راهنمایی بود که آمدیم اینجا.

حکمتی که چند سال بعد علتش را فهمیدم

غلامرضا خیلی آرام بود. از بچگی همینطور بود. اینقدر برای ما عزیز بود که تا چهار سالگی باید بغلش می‌کردم وگرنه گریه می‌کرد. اتفاقا چند سال پیش پرسید: مامان مگر من در بچگی چکار کردم که فامیل می‌گویند خیلی پدر و مادرت را اذیت کردی؟ گفتم: بغلی شده بودی. واقعا مهرش در دل ما زیاد بود. برعکس او احمدرضا بود. خیلی شیطان و پر جنب و جوش.

ریحانه ۹ سال بعد از تولد غلامرضا به دنیا آمد و در این فاصله من بچه سقط کرده بودم. موقع بارداری دخترم باز نذر حضرت زهرا(س) کردم تا دخترم بماند. مجبور شدم به خاطر کارم، ریحانه را زودتر از شیر بگیرم. آماده رفتن به سرکار شدم که فهمیدم احمدرضا را باردار شدم. خیلی ناراحت بودم و دوست داشتم سقطش کنم اما مادرم و دکتر مرا منصرف کردند و گفتند: حکمت خدا بوده. خب دو فرزند کوچک با فاصله کم خیلی برایم سخت بود. وقتی غلامرضا شهید شد گفتم: خدایا شکرت! الان می‌فهمم حکم وجود احمدرضا را. خواستی بعد غلامرضا جای خالی اش را برایم پر کنی.

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

غلامرضا دوست داشت همه فامیل در مراسم عروسی‌اش باشند

غلامرضا وارد دانشگاه شده بود که یک روز آمد و گفت: مامان دختری هست که من خانواده‌اش را می‌شناسم و چند ماهی است زیر نظرش دارم. خانواده‌اش هم مومن و باخدا هستند. مشخصاتش را داد تا من هم بروم او را ببینم. نیلوفر واقعا دختر خوبی بود و خوشم آمد. مثل خودمان بودند.

با پدرش در میان گذاشتم. گفتم: غلامرضا این دختر را دوست دارد. نیلوفر هم خیلی به دلم نشسته بود. رفتیم خواستگاری و وصلت انجام شد. همسرش هم اهل خوزستان است. یک دختر و دو برادر بودند و پدرش هم به خاطر کرونا به رحمت خدا رفته بود. واسطه این آشنایی برادر نیلوفر بود. یک بار در هیأت بودند که غلامرضا به دوستش می‌گوید می‌خواهم ازدواج کنم او هم خانواده آنها را معرفی می‌کند. غلامرضا در پایگاه خیلی فعال بود. اتفاقا برادر کوچک نیلوفر هم از شاگردان پسرم بود.

خلاصه ۱۷ مرداد سال ۱۴۰۰ غلامرضا عقد کرد و قرار بود آبان امسال عروسی کند. می‌گفت مامان می‌خواهم اهواز مراسم بگیرم تا همه را دعوت کنیم. دوست دارم ۷۰۰ـ۸۰۰ نفر مهمان داشته باشیم. عقدش در سنندج خیلی ساده بود چون کرونا هم بود.

پسرم مسئول بسیج دانشگاه سنندج بود

غلامرضا مسئول بسیج دانشگاه سنندج بود. بیشتر وقت آنجا بود و گاهی حتی از من پول می‌گرفت تا آنجا خرج کند. در سپاه هم ثبت نام کرد و بعد از گزینش، دو سالی بود که خدمت می‌کرد. او مشغول تحصیل در رشته کارشناسی ارشد حقوق هم بود و دلش می‌خواست وکیل شود.

در تربیت بچه‌ها خیلی دقت می‌کردم

تربیت بچه‌ها برایم خیلی جایگاه بالایی داشت. اتفاقا بعضی‌ها از من می‌پرسند چطور پسرت را بزرگ کردی؟ الان در روزگاری هستیم که بستر برای انحراف جوانان زیاد هست اما اگر از ابتدا فرزند را طوری بزرگ کنیم که مانند یک گل آب نور کافی داشته باشد ریشه‌اش محکم خواهد شد اما غیر این صورت پژمرده می‌شود. من فکر می‌کنم خانواده بسیار مهم است. پدر غلامرضا نان حلال در می‌آورد و محبت ما به هم و عشق خانواده به اهل بیت و خدا زیاد بود. نماز و روزه ما قضا نمی‌شد. اینها بسیار اثر گذار است. موضوع مهم دیگر رفت و آمد پسرم در مسجد بود. آنجا راه درست را به بچه‌ها نشان می‌دهند. همسرم خیلی به حرام و حلال اهمیت می‌داد. او خودش مجروح جنگ بود.

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

شما مادر غلامرضا هستی؟

غلامرضا کمک به دیگران را بسیار دوست داشت و در اردوهای جهادی شرکت می‌کرد. گاهی از اساتید دانشگاه پول می‌گرفت و برای مستمندان مناطقی از سنندج بسته‌های ارزاقی و لباس می‌برد. ماشین پدرش سمند بود. صندوقش را پر می‌کرد و می‌برد. دو سال پیش که کرونا بود خیلی از این کارها می‌کرد. همزمان کلاس قرآن هم داشت.

من اربعین نذر امام حسین(ع) آش درست می‌کنم. سال گذشته گفتم: مامان می‌ترسم امسال به خاطر کرونا درست کنم همسایه‌ها دوست نداشته باشند، اما خب این آش را چکار کنم؟ خندید و گفت: من فکرش را کردم. قابلمه را بپیچ لای دستمال، بگذار عقب ماشین ببریم جایی که می‌گویم. یکی از دوستانم هم نذری شله زرد داشت. او هم درست کرد و با ماشینش برداشت رفتیم. ظروف یکبار مصرف را هم گرفتیم. دخترم و احمدرضا هم بودند. خدا شاهد است عجیب بود. همه او را می‌شناختند. یک جانباز جلو آمد و پرسید شما مادر غلامرضا هستی؟ گفتم: بله. گفت: شیرت حلال این پسر. چند سال است به من کمک می‌کند و پسرهایم را هم برد سر کار. ما ابدا از این موضوعات اطلاع نداشتیم.

غلامرضا گفت این عکس پسرم هست!

یک بار دیگر هم داشتم اتاقش را مرتب می‌کردم، فهمیدم یکی از ایتام را کمک می‌کند. عکس بچه هم روی کارتش بود. پرسیدم: غلامرضا او کیست؟ گفت: چکار داری مامان؟ گاهی به او کمک می‌کنم، پسر من است! پول تو جیبی‌هایش را جمع می‌کرد و مخارج یک یتیم را بر عهده گرفته بود. گاهی اگر به خاطر کار در بسیج پولی به او می‌دادند علاوه بر خودش از بقیه دوستانش هم می‌گرفت و خرج مستمندان می‌کرد.

سه هفته‌ای می‌شد که درست غلامرضا را نمی‌دیدم

چند روزی بود که از فوت مهسا امینی می‌گذشت و آن قائله‌ها و فتنه‌ها اوج گرفت. سنندج خیلی شلوغ بود و ما سه هفته‌ای می‌شد که درست غلامرضا را نمی‌دیدم. دائم پایگاه آماده باش بود. ۱۱ شب می‌آمد دوشی می‌گرفت و می‌خوابید. دوباره نماز صبح می‌خواند و می‌رفت. اوضاع را که می‌پرسیدم، می‌گفت: خدا را شکر فعلا مشکلی نیست. می‌گفتم: تو چه می‌کنی؟ جواب می‌داد: هیچی اگر اوضاع بد باشد و نیرو کم، ما را می‌برند برای آرام کردن شهر.

می‌گفتم: مادر! جنگ کجا بود که تو شهید شوی؟

چند روز به همین ترتیب گذشت، اما می‌دیدم غلامرضا خیلی در خودش هست و با کسی حرف نمی‌زد. روزهای دیگر با خواهر و برادرش شوخی می‌کرد، اما چند روزی کم حرف شده بود و فقط مداحی‌هایی که در مورد حاج قاسم بود گوش می‌کرد. با همین مداحی هم می‌خوابید. حتی پیشواز گوشی هم این بود که «یاران رفتند و ما ماندیم و …». مادرم می‌گفت: زهرا بگو غلامرضا این را عوض کند، هر بار که تماس می‌گیرم، دلم می‌ریزد.

قبلا پیش آمده بود که از شهادت حرف بزند و می‌گفت خیلی دوست دارم شهید شوم. مامان من شهید بشوم باعث افتخارت خواهد بود. دعا کن شهید شوم. من هم می‌خندیدم می‌گفتم: مادر! جنگ کجا بود که تو شهید شوی؟ عشقش حاج قاسم بود.

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

به مامان چیزی نگو! دارند ما را می‌برند داخل شهر

روز شنبه ۱۶ مهر بود. بلند شدم آماده شوم بروم مدرسه دیدم غلامرضا دارد موهایش را شانه می‌کند و آماده می‌شود. طبق عادت همیشه که بدون خداحافظی نمی‌رفت منتظر بودم بیاید خداحافظی اما در آشپزخانه بودم که صدای در آمد و متوجه شدم پسرم رفت. تعجب کردم.

آن روز در مدرسه ساعت ۱۱ دیدم والدین می‌آیند بچه‌ها را می‌برند، می‌گفتند شهر خیلی شلوغ است، می‌ترسیم اتفاقی بیفتد. صدای بوق ماشین‌ها هم دائم بلند بود. آن روز دلشوره بدی هم داشتم. دعا می‌کردم مسأله‌ای پیش نیاید. نیم ساعت زودتر مدرسه را تعطیل کردیم. زنگ زدم به غلامرضا، گفت: مامان خیابان‌ها خیلی شلوغ است مواظب باشید.

پرسیدم: شما چه می‌کنید؟ گفت: «ما پایگاه هستیم.» قطع کردم. دوباره حدود ساعت ۳ از خانه زنگ زدم و پرسیدم: ناهار نمی‌آیی؟ گفت: نه ولی زنگ بزن نیلوفر بیاید پیش شما تنها نباشید، ما را امروز می‌برند برای آرام کردن اوضاع نمی‌دانم کی می‌آیم.

زنگ زدم نیلوفر آمد. به خاطر دلشوره‌ام باز ساعت ۴ و نیم تماس گرفتم با غلامرضا اما هر چه زنگ زدم برنمی‌داشت. به نیلوفر گفتم: برای شام قرمه سبزی می‌گذارم که غلامرضا خیلی دوست دارد. دلشوره رهایم نمی‌کرد. بلند شدم سر خودم را با کار، گرم کردم. غذا را آماده کردم، سبزی شستم و … در این میان تا ساعت ۷ و نیم هر چه تماس می‌گرفتم غلامرضا جواب نمی‌داد.

۱۰ ماه دنبال تالار گشتیم برای مراسم عروسی‌اش اما همه پر بود. من گفته بودم باید شب جمعه عروسی بگیریم، اما تالارها چهارشنبه و شنبه خالی بودند. همان روز برادرم رفت سپیدار اهواز دنبال تالار می‌گشت. همزمان که ما دنبال تالار می‌گردیم، پایگاه غلامرضا و دوستانش را ماموریت داده بود. اتفاقا برادرم زنگ زد گفت: زهرا برای ۲۶ آبان، شب جمعه تالار خالی پیدا کردیم. خدا را شکر کردم. قرار بود بروند برای هماهنگی و رزرو.

موقع شام هم هر چه همسرم گفت نرفتم غذا بخورم. نمی‌توانستم. اینکه پسرم جواب تلفن را نمی‌داد ناراحتم کرده بود. به نیلوفر پیام داده بود به مامان چیزی نگو! اما دارند ما را می‌برند داخل شهر. نیلوفر هم خیلی نگران بود. رفت اتاق و چند دقیقه بعد آمد در حالی که دستش می‌لرزید. گفت: زهرا جون می‌گویند پای غلامرضا تیر خورده بردنش بیمارستان.

همسرم می‌گوید به من همان لحظه الهام شد او شهید شده. حتی داشتم می‌رفتم بیمارستان چشمم به عکسش افتاد و در دلم گفتم: نکند سرش تیر خورده باشد. البته آن لحظه به من چیزی نگفت. من هم می‌گفتم یا زهرا(س) تازه دامادم از بین نره! همگی راه افتادیم سمت بیمارستان. خیابان‌ها بسیار شلوغ بود. رسیدیم بیمارستان و در راه هی می‌گفتم: خدایا مراقبش باش. همسرم تمام مدت ساکت بود. ورودی بیمارستان خون خشک شده بود. دنبال غلامرضا می‌گشتم. بین مریض‌ها ندیدمش. رفتم یقه دوست صمیمی‌اش را گرفتم و گفتم: تو را به خدا بگو چه شده؟ تو که می‌دانستی او عروسی‌اش است، چرا گذاشی برود؟ می‌گفت: ناراحت نباشید چیزی نیست. گفتم: بگو به امام حسین(ع) قسم چیزی نیست؟ سرش را پایین انداخت، گفت: تو را به خدا ناراحت نباشید.

نمی‌دانم با چه حالی برگشتیم خانه

به دکترها گفتم جان بچه‌هایتان بگویید چه شده؟ یکی از دکترها که سرش را پایین انداخت، زانوهایم سست شد. نتوانستم بایستم و افتادم. فقط گفتم: مادر شهادتت مبارک! اما نیلوفر داد می‌زد و باور نمی‌کرد، می‌گفت: نه غلامرضا اتاق عمل هست. خلاصه آرامش کردیم.

مستقیم رفتم سردخانه. همه وجودم می‌لرزید. در سردخانه را باز کردند. دیدم پسر جوانم آرام خوابیده بود. با یک تیر وسط پیشانی‌اش. ریش‌هایش کاملا خونی بود. نمی‌دانم با چه حالی برگشتیم خانه. وقتی آمدیم شوهرم با برادرم تماس گرفت و گفت: تالار را کنسل کنید و مزار غلامرضا را آماده کنید. اصلا نمی‌دانم آن لحظات چه شد.

اصرار داشت در عروسی‌اش کسی از قلم نیفتد

غلامرضا در امامزاده‌ای به نام هفت سیدان در مسجد سلیمان در مقبره خانوادگی‌مان دفن شد؛ نزدیک مادرشوهرم. اتفاقا می‌گفت «مامان برگه بیار» و لیست مهمان‌ها را نوشت. اصرار داشت کسی از قلم نیفتد. موقع نوشتن گفت: مامان کاش بابا بزرگ و مادر پری هم بودند، خیلی آرزوی دامادی مرا داشتند. آخر هم کنار مادر پری دفن شد.

غلامرضا همانطور که می‌خواست به شهادت رسید

یکی از دوستانش لحظه شهادت را برایم تعریف کرد. گفت: ما ۴۰ نفر بودیم که همه را بردند برای آرام کردن شهر. تقسیم بندی شدیم. ما را بردند در پاساژی که خیابان تاناکورا بود. با فاصله یک متر یک متر ایستادیم تا اگر تیراندازی شد شهید کمتری بدهیم.

دوستش قسم خورد و گفت: غلامرضا را گذاشتیم آخرین نفر که کمتر در خطر باشد، اما یکی از اغتشاش‌گران شروع کرد به حالت دایره تیراندازی کرد. الهی دستش بشکند، تیری هم زده بود بین دو ابروی غلامرضا و سپس یک موتوری آمد و فرار کرد.

بعد برایم تعریف کرد: حاج خانم! دیروز غلامرضا در بین دو نماز گفت: یا حضرت زهرا(س) مادرم مرا بیمه شما کرده، دلم می‌خواهد وقتی شهید می‌شوم همه ریشم خونی شود. با شنیدن این حرف‌ها گفتم: خدایا! راضی هستم به رضای تو. امانتی بود که داد و گرفت.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس بیشتر بخوانید »

روزی که خاوری شهید شد + عکس

۲ مدافع حرم آمدند؛ ۲ مدافع حرم رفتند



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۲۵ بهمن ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۱ رجب ۱۴۴۲ هجری قمری و ۱۳ فوریه ۲۰۲۱ میلادی است. مروری می کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

• ولادت شهید سیدجلال صالحی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۷ ه.ش)

• ولادت شهید بهروز صبوری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۳ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم مصطفی تاش موسی (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۴۹ ه.ش)

• درگیری خونین ساواکی‏‌ها و عناصر ضدانقلاب با نیروهای انقلابی در تبریز (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید محمد بزرگمهر (استان خوزستان، شهرستان رامهرمز) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید عزت‌الله احمدی (استان آذربایجان شرقی، شهرستان سراب) (۱۳۶۱ ه.ش)

• حمله هوایی رژیم بعث به شهرهای بهبهان و مسجد سلیمان در جریان جنگ تحمیلی (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی عزیزی (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی محمد مرادخانی (استان قزوین، شهرستان بوئین زهرا) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید خدامراد نصیری (استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان اردل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید بهلول ابراهیمی‌راد (استان آذربایجان شرقی) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید اسماعیل شیرزاد اسکی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا رودسر ابراهیمی (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید خلیل وحدانی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید عزیزالله هدایت پور گنجی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید عسگری معصوم نیا بیشه (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید عباس شیخی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید محمود ساعدی (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید نجف پاکزادمقدم (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید قربان علی اسماعیلی پور (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید سیدمهدی تقوی (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای قاسم آباد) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید زلفعلی میراثی (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید حجت‌الله نوریان (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید مجید بامداد چینی‌جانی (استان مازندران، شهرستان رودسر، روستای چینی‌جان) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید سعید حسنی‌تنها (استان زنجان، شهرستان زنجان) (۱۳۶۵ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم عسکر زمانی (استان فارس، شهرستان ممسنی) (۱۳۷۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمد فصاحت (سراوان، پاسگاه کوهک) (۱۳۸۷ ه.ش)

• شهادت شهید حمیدرضا نقی زاده (سراوان، پاسگاه کوهک) (۱۳۸۷ ه.ش)

• شهادت شهید علی سخایی (سراوان، پاسگاه کوهک) (۱۳۸۷ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی زینعلی (سراوان، پاسگاه کوهک) (۱۳۸۷ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم حمزه کاظمی (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۹۴ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم رضا ایزدیار (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۹۴ ه.ش)

منبع: دفاع پرس



منبع خبر

۲ مدافع حرم آمدند؛ ۲ مدافع حرم رفتند بیشتر بخوانید »

روزشمار دفاع مقدس (۲۵ بهمن)


روزشمار دفاع مقدس (۲۵ بهمن)رویداد‌های مهم این روز در تقویم خورشیدی (۲۵ بهمن)

** مهم‌ترین مناسبت‌های ملی و مذهبی در بهمن **

۶- سالروز حماسه مردم آمل /*/ ۸- سالروز وفات حضرت ام‌البنین (س) ـ روز تکریم مادران و همسران شهدا /*/ ۱۲- بازگشت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی و آغاز دهه مبارک فجر /*/ ۱۴- روز فناوری فضایی /*/ ۱۵- ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز زن ـ ولادت امام خمینی (ره) /*/ ۱۹- روز نیروی هوایی /*/ ۲۲- سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران (تعطیل) /*/ ۲۵- ولادت امام محمدباقر (ع) /*/ ۲۷-شهادت امام هادی (ع) /*/ ۲۹-قیام مردم تبریز به مناسبت چهلمین روز شهادت شهدای قم ـ روز اقتصاد مقاومتی و کارآفرینی

• ولادت شهید سیدجلال صالحی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۷ ه.ش)

• ولادت شهید بهروز صبوری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۳ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم مصطفی تاش موسی (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۴۹ ه.ش)

• درگیری خونین ساواکی‏‌ها و عناصر ضدانقلاب با نیرو‌های انقلابی در تبریز (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید محمد بزرگمهر (استان خوزستان، شهرستان رامهرمز) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید عزت‌الله احمدی (استان آذربایجان شرقی، شهرستان سراب) (۱۳۶۱ ه.ش)

• حمله هوایی رژیم بعث به شهر‌های بهبهان و مسجد سلیمان در جریان جنگ تحمیلی (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی عزیزی (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی محمد مرادخانی (استان قزوین، شهرستان بوئین زهرا) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید خدامراد نصیری (استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان اردل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید بهلول ابراهیمی‌راد (استان آذربایجان شرقی) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید اسماعیل شیرزاد اسکی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا رودسر ابراهیمی (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید خلیل وحدانی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید عزیزالله هدایت پور گنجی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید عسگری معصوم نیا بیشه (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید عباس شیخی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید محمود ساعدی (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید نجف پاکزادمقدم (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید قربان علی اسماعیلی پور (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید سیدمهدی تقوی (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای قاسم آباد) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید زلفعلی میراثی (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید حجت‌الله نوریان (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید مجید بامداد چینی‌جانی (استان مازندران، شهرستان رودسر، روستای چینی‌جان) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید سعید حسنی‌تنها (استان زنجان، شهرستان زنجان) (۱۳۶۵ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم عسکر زمانی (استان فارس، شهرستان ممسنی) (۱۳۷۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمد فصاحت (سراوان، پاسگاه کوهک) (۱۳۸۷ ه.ش)

• شهادت شهید حمیدرضا نقی زاده (سراوان، پاسگاه کوهک) (۱۳۸۷ ه.ش)

• شهادت شهید علی سخایی (سراوان، پاسگاه کوهک) (۱۳۸۷ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی زینعلی (سراوان، پاسگاه کوهک) (۱۳۸۷ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم حمزه کاظمی (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۹۴ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم رضا ایزدیار (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۹۴ ه.ش)



منبع خبر

روزشمار دفاع مقدس (۲۵ بهمن) بیشتر بخوانید »