مسعود رجوی

در دو جلسه اخیر دادگاه منافقین چه گذشت؟

در دو جلسه اخیر دادگاه منافقین چه گذشت؟



رییس دادگاه منافقین در جلسه آخر این دادگاه از دولت‌ها خواستار شد با اولویت دادن به امنیت مردم خود، در استرداد اعضای منافقین به جمهوری اسلامی ایران اقدام کنند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، گروهک تروریستی منافقین از خرداد ۱۳۶۰ و پس از عزل بنی‌صدر به صورت رسمی عملیات مسلحانه و ترور را برای مقابله با انقلاب مردم ایران برگزیده بود، در طول این سال‌ها دست به جنایات زیادی در حق مردم ایران زده است. کارنامه جنایت‌های گروهک تروریستی منافقین، تاریخی سیاه و ضد بشری را شامل می‌شود که سند قتل عام بیش از ۱۷ هزار غیرنظامی ایرانی است.

در کارنامه این گروهک تروریستی فهرست بلندی از ترور شخصیت‌های سیاسی، علمی و مذهبی ایران وجود دارد؛ ترور ۷۲ نفر از شخصیت‌های سیاسی کشورمان با انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی، ترور ناکام مقام معظم رهبری، ترور شهیدان رجایی و باهنر، ترور آیت‌الله دستغیب، آیت‌الله قدوسی و آیت‌الله مدنی، ترور صیاد شیرازی و ترور دانشمندان هسته‌ای از دیگر اقدام‌های تروریستی این گروهک است از این روی دادگاه کیفری رسیدگی به اتهامات این گروهک از سال گذشته آغاز شده است.

نخستین جلسه دادگاه اعضا و سرکرده‌های گروهک تروریستی منافقین سه‌شنبه ۲۱ آذر در دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد و طی ۱۰ جلسه تا پایان سال گذشته ادامه یافت.

از درخواست استرداد منافقین تا تشریح جنایات تروریستی آنها

متهمان پرونده

تشکیلات موسوم به مجاهدین خلق (معروف به گروهک منافقین)، مسعود رجوی، مریم قجر عضدانلو (معروف به مریم رجوی)، مهدی ابریشمچی، زهره اخیانی، فهیمه اروانی، مهدی براعی، مژگان پارسیایی، زهرا مریخی آهنگر کلایی، محمد علی توحیدی خانیکی، علی خدایی صفت، مهدی خدایی صفت، عباسعلی داوری فیضی پور آذر، سید مجید سید المحدثین، صدیقه حسینی، محمد طریقت منفرد، مهوش سپهری، قدسی خرازیان، مهناز سلیمانیان، محسن سیاه کلاه، مریم فضل مشهدی، بهشته شادرو، ژیلا دیهیم، ابوالقاسم رضایی، حمیرا حجتی امامی، محمود عطایی کاریزی، گلنار جواهری ساعتچی، مهریان حاجی نژاد، مرتضی اسماعیلیان مارنانی، دولت نوروزی منجیلی، زهرا بخشایی، محمد حیاتی، نیکو خائفی اشکذری، عذرا علوی طالقانی، جمیله ابریشم چی، محمود قجر عضدانلو، بدری پورطباخ و محمد جواد قدیری مدرسی از متهمان حاضر در این پرونده هستند.

فرهاد الفت، رؤیا احمدی موسوی، بهزاد نظیری، فرشته یگانه، معصومه بلورچی، یاسر جهان نژادی، فائزه خیاط حصاری محمدی، صالح رجوی، محمد سادات خوانساری، پرنیان سرآمد، حکیمه سعادت نژاد، حمیده شاهرخی امیری، ثریا شهری، پروین صفایی، محمود فخارزاده، عشرت محبت کار، علیرضا معدنچی، عباس میناجی مقدم، حمیدرضا اسحاقی، علیرضا امام جمعه، اسدالله اوسطی، فاطمه آدرسی، مصطفی آسیفی، زهره بنی جمالی، محمود بنی هاشمی، اسدالله بهرامی، علیرضا بهرامی، عزیز اله پاک نژاد، مهرافروز پیکر نگار، مریم حاج خانیان، احمد حنیف نژاد، پرویز خزایی، حسین دادخواه، فاطمه داوران، حسین ربوبی خبوشانی، سپیده ابراهیمی، بیژن رحیمی، آزاده رضایی، هادی روشن روانی، محمد سادات دربندی، فریدون سلیمی، عباس شاکری، سهیلا شعبانی، احمد شکرائی، سهیلا صادق، مهران صادق، طاهره ضیایی، کبری طهماسبی، رقیه عباسی، زهره عطریانفر، مهری علیقلی، مرتضی فخار، سید اسدالله فقیه دزفولی، ایرج فیض بوسجینی، پرویز کریمیان سیچانی، احمد گلپایگانی، فرید ماهوتچی حسینی، مهدی مددی الموسوی، سید محمود احمدی علون آبادی، سید جواد احمدی علون آبادی، اسماعیل مرتضایی، محمود معیری، رقیه ملک محمدی، حسن نظام الملکی، نسرین نظری علی آبادی، علی هادی زاده و الله کرم هوشنگی متهمان این پرونده هستند.

در دو جلسه اخیر دادگاه منافقین چه گذشت؟

دور جدید دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین و همچنین ماهیت این سازمان به عنوان یک شخصیت حقوقی، روز سه‌شنبه ۴ اردیبهشت ماه در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حجت‌الاسلام والمسلمین دهقانی و مستشاران دادگاه مرتضی تورک و امین ناصری در مجتمع قضائی امام خمینی (ره) به صورت علنی برگزار شد، و تاکنون دو جلسه از دور جدید دادگاه با حضور اهالی رسانه و خانواده شهدای حوادث تروریستی تشکیل شده است.

خط و نشان برای سازمان‌های بین‌المللی و اینترپل

قاضی دهقان در یازدهمین جلسه دادگاه منافقین اظهار کرد: به سازمان‌های بین‌المللی و اینترپل و دستگاه‌های قضائی و انتظامی کشورها بیان می‌کنم اکنون برای ۱۰۴ متهم با کیفرخواست صادره در دادگاه صالح رسیدگی به پرونده‌ای در جریان قرار دارد که متهم به جنایاتی بیش از یک قتل هستند.

وی ادامه داد: اما اکنون ۱۰۴ نفر که متهم به پوست کندن زنده افراد و بمب‌گذاری هستند، نباید پیشگام شوند و از نهادهای صالح خود خواستار استرداد و خروج این افراد از کشورشان است تا تعیین تکلیف نهایی متهمان با این اتهامات در دادگاه صورت گیرد؛ دادگاهی که متهمان آن آزادانه حق انتخاب وکیل را دارند.

قاضی افزود: به مردم آلبانی و برخی کشورهای اروپایی اعلام می‌کنم اکنون افرادی که برای آن‌ها کیفرخواست صادر شده است و دادگاهی با بهره‌مندی از حق انتخاب وکیل برای دفاع از اتهامات انتسابی در وجود دارد؛ عملی که به نظر می‌رسد دولت‌های این کشورها آن‌ها را نسبت به این موضوع آگاه نکردند.

رئیس دادگاه ابراز امیدواری کرد دولت‌ها با اولویت دادن به امنیت مردم خود در استرداد آن‌ها به جمهوری اسلامی ایران، اقداماتی را در راستای منافع ملی خود انجام دهند.

باید اصحاب رسانه جنایات گروهک منافقین را رسانه‌ای کنند

در ادامه با دستور قاضی سید میثم حکیم زاده حسینی یکی از وکلای شکات پرونده برای بیان اظهارات خود در جایگاه قرار گرفت.

حکیم زاده حسینی متن لایحه آماده شده را تقدیم دادگاه کرد و گفت: اصحاب رسانه باید جنایات گروهک منافقین را رسانه‌ای کنند.

قاضی در تذکر به این وکیل بیان کرد: دادگاه هنوز واژه جنایت و جرم را به کار نبرده است و در کیفرخواست از واژه اتهامات استفاده شده است، هنوز دادگاه هیچ قضاوتی نکرده است.

از درخواست استرداد منافقین تا تشریح جنایات تروریستی آنها

جنایات منافقین کمتر از جنایات امروز غزه نیست

در ادامه حکیم‌زاده حسینی، وکیل شکات پرونده گفت: آنچه از این حوادث بر می‌آید نشان می‌دهد جنایاتی رخ داده است که هر کس توصیف آن را بشنود کلامی غیر از این نمی‌تواند بگوید، از نظر وجدان عمومی اصحاب رسانه تکلیفشان این است که موارد را انعکاس دهند. آنچنان که امروز می‌بینیم در جنایات غزه وجدان‌ها بیدار شده است و همه موضع‌گیری می‌کنند.

وی ادامه داد: اتفاقی که در این چهل و چند سال گذشته در ایران به دست جنایتکاران تروریست سازمان مجاهدین خلق رخ داد کمتر از آن چیزی نیست که امروز در غزه می‌بینیم. ما با افرادی مواجه هستیم که حد اعلای جنایت و خیانت را در مورد کشور خود و منافع ملی خودشان به کار بردند.

وکیل برخی از شکات پرونده با اشاره به یک سند از اسناد ساواک اعلام کرد که مسعود رجوی بعد از آنکه هم‌رتبه‌های او در سازمان مجاهدین خلق اعدام شدند، از طرف شاه حکم عفو گرفت و همکاری خود با ساواک را آغاز کرد. این موضوع در یک نامه ارتشبد نصیری به صراحت آمده است.

وی ادامه داد: سوال بی‌پاسخ از سوی اعضای گروهک تروریستی منافقین این است چرا به رغم محکومیت مسعود رجوی به اعدام و به رغم اجرای حکم سایر اعضا، اما رجوی نه تنها اعدام نشد بلکه ریاست گروهک را برعهده گرفت و بعدها مشخص شد که او در اختیار دادن اطلاعات سایر اعضا و لو دادن آن‌ها به سازمان امنیت و اطلاعات کشور برآمده بود.

قاضی دهقانی پرسید: در چه سالی این اتفاق رخ داده است؟

وکیل گفت: در سال ۱۳۵۰ و مستنداتی که از سال ۱۳۵۱ وجود دارد درباره عفو مسعود رجوی وجود دارد. مکاتبات ساواک درباره مسعود رجوی به تاریخ فروردین سال ۱۳۵۱ وجود دارد.

قاضی دادگاه از وکیل پرسید: آیا این افراد می‌خواهند مستنداتی به دادگاه ارائه دهند؟

وکیل پاسخ داد: بله.

قاضی خطاب به وکیل پرونده گفت: مستشار دادگاه تقاضا دارد موضوع عفو بیشتر تبیین شود و توضیحات بیشتری داده شود؟ آیا حسب ادعای شما این فرد از عوامل ساواک است یا متهمی بوده که حکومت وقت وی را عفو کرده است؟

وکیل شکات گفت: طبق نامه ارتشبد نصیری، مسعود رجوی از عوامل اصلی و سرکردگان سازمان در دهه ۵۰ بوده است و به این واسطه در کنار سایر سرکردگان این سازمان محکومیت قطعی به اعدام دارند. طبق مکاتبات رجوی یک استثنا و یک نور چشمی ساواک بوده و به رغم محکومیت قطعی اعدام درخواست عفو و تخفیف مجازات برای وی داده شده است.

با دستور قاضی، صفاالدین تبراییان مورخ و پژوهشگر تاریخی به عنوان مطلع معرفی شده وکیل برخی شکات در جایگاه قرار گرفت. تبراییان در معرفی خود گفت: فارغ‌التحصیل رشته شرق شناسی از دانشگاه سن ژوزف بیروت، صاحب تألیف ۳۵ جلد کتاب، برنده جایزه کتاب برتر سال و جلال آل احمد و برترین کتاب در حوزه مقاومت هستم و در کتاب خوابگردها به موضوع سازمان مجاهدین خلق و ارتباط رهبران سازمان مجاهدین خلق با نهادهای اطلاعاتی و نظامی عراق پرداخته‌ام.

تبراییان به تبیین مستندات شکات در زمینه ارتباط رهبران سازمان، نحوه شکل‌گیری این سازمان، مبنای فکری تشکیل سازمان، جریان‌های انقلابی و اجتماعی و سیاسی که از زمان تشکیل سازمان در جهان رخ دادند، پرداخت.

این پژوهشگر تاریخی افزود: شروع کار سازمان مجاهدین خلق با تأیید عالمان و دانشمندانی بزرگی مانند ربانی شیرازی، لاهوتی، مطهری، طالقانی و شریعتی همراه بود، اما با اعدام رهبران سازمان در سال ۱۳۵۰ ساختار رهبری سازمان دچار تغییر شد هرچند رهبران قبلی کشاورزی و شیمی و فنی درس خوانده بودند و اطلاعات آن‌ها از جامعه‌شناسی و دین و مذهب و شریعت بسیار کم بود.

وی ادامه داد: در دهه ۱۳۵۰ رهبران سازمان شروع به تحریف تفسیر آیات قرآن کردند و حتی بین چگوارا و هوشی مینه و امام حسین (ع) تفاوتی قائل نبودند. آن‌ها کفر آمده در قرآن را معادل امپریالیسم می‌دانستند و روحانیون را بلای جان اسلام و مسلمین می‌دانستند.

تبراییان با بیان اینکه اولین بار از سوی حاکمیت پهلوی دوم به گروه نادر شایگان و شعاعیان، لقب مارکسیست اسلامی داده شد، اظهار داشت: به نظر می‌رسد که اسلام ابزار دست مجاهدین بود، زیرا ۹۵ درصد جمعیت کشور شیعه بودند و نمی‌شد که با نهضت مارکسیستی برانگیخته شد و اسلام مارکسیستی را پیش برد؛ در حقیقت رگه‌های مارکسیسم در جزوه‌های رهبران و کادر اصلی سازمان وجود داشت.

تبراییان با استناد به سوابق تاریخی و جراید و مطبوعات آن دوره زمانی به نحوه فعالیت و تغییر رویکرد سازمان مجاهدین خلق پرداخت و اقدامات مسعود رجوی و همکاری وی ساواک را تشریح کرد.

از درخواست استرداد منافقین تا تشریح جنایات تروریستی آنها

در جلسه دوازدهمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات منافقین که در روز سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ماه در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حجت‌الاسلام والمسلمین دهقانی و مستشاران دادگاه مرتضی تورک و امین ناصری و وزیری نماینده دادستان در مجتمع قضائی امام خمینی (ره) برگزار شد، قاضی دهقانی با علنی اعلام کردن جلسه دادگاه گفت: پرونده‌ای مشتمل بر کیفرخواست واصله از دادسرای عمومی و انقلاب تهران در مورد اتهامات ۱۰۴ سرکرده گروهک منافقین و شخصیت حقوقی سازمان به دادگاه واصل شد که شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران طبق قانون در حال رسیدگی به این پرونده است.

قاضی بیان کرد: به کشورهایی که میزبان متهمان این پرونده هستند تذکر می‌دهیم، میزبانی از این متهمان برابر کنوانسیون‌ها بین‌المللی مبارزه با تروریسم جرم محسوب می‌شود و برخی از این کشورها مانند فرانسه نسبت به میزبانی متهمان این پرونده که متهم به اقدامات تروریستی و جنایت علیه بشریت هستند، تجدید نظر کنند و نسبت به استرداد آن‌ها مطابق اعلان قرمز صادر شده با سازمان‌های بین‌المللی همکاری کنند. همچنین مردم کشور آلبانی به دلیل اینکه میزبان متهمان این پرونده است، استرداد آن‌ها را به ایران را از دولت خود پیگیری کنند.

در ادامه قاضی از حکیم زاده وکیل شکات خواست تا در جایگاه قرار بگیرد.

در ادامه حکیم‌زاده وکیل شکات گفت: در در بازه زمانی سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰ که دوره جذب سازمان موسوم به مجاهدین خلق محسوب می‌شود، اعضای این سازمان متشکل از جوانان با تفکرات اسلامی و رویکردهای لیبرالی بود و در حوزه اعتقادی جز گروه‌های اسلام‌گرا محسوب می‌شدند و اهداف مبارزاتی خود را مبارزه با طاغوت، ظلم و فساد رژیم پهلوی اعلام کرده بودند.

در ادامه قاضی گفت: مسعود رجوی و تقی شهرام هر دو در راستای مارکسیست شدن سازمان حرکت کردند؟

وکیل در ادامه پاسخ داد: آنچه به عنوان تغییر ایدئولوژی در کیفرخواست به آن اشاره شده است این است که تغییر ایدئولوژیک توسط تقی شهرام صورت نگرفته است. بسیاری از اهل فن معتقدند که تغییر ایدئولوژی صورت نگرفته است، تقی شهرام نقاب سازمان به اسلام گرایی را در دوره‌ای از چهره سازمان مجاهدین برداشته است.

قاضی گفت: یعنی کتاب‌هایی که قبل از سال ۵۰ نگارش شده است در سازمان و منتشر شده ریشه‌های مادی‌گرایی داشته است؟

وکیل شکات گفت: سازمان مجاهدین به جهت اینکه در حال عضوگیری بوده پوسته و تفکر اسلامی را مطرح کرده و جوانان مسلمان و اسلام‌گرا را جذب کرده در یک مرحله تقی شهرام نه تنها تغییر ایدئولوژی بلکه روتوش برداری از سازمان را اجرایی کرده است.

قاضی پرسید: آیا کسانی بودند که در برابر این مادی گرایی مقاومت کرده باشند؟

وکیل گفت: در کتاب خاطرات احمد احمد که همراه با همسرش یکی از افراد جدا شده از سازمان مجاهدین است و اعتقادات محکمی داشتند و با هدف مبارزه با طاغوت وارد مجموعه سازمان شده و با تحریکات رؤسای سازمان آن‌ها به مبارزه دعوت شده‌اند.

وکیل شکات گفت: اعضای سازمان تا آنجا که می‌توانستند اعتقادات مذهبی را کمرنگ کنند و در نهایت به سمت حذف افراد می‌آوردند که حذف همسر احمد احمد از جمله اقدامات آن‌ها است. مسعود رجوی وقتی احمد احمد در زندان بوده است همسرش را به خارج از شهر دعوت می‌کند که در کتاب‌ها سه بار عنوان شده است و خواسته‌ای را مطرح می‌کنند که از سوی او رد می‌شود؛ و این برخورد سبب می‌شود در زمان آزادی احمد احمد در زندان است اجازه ملاقات با همسرش را نداشته باشد.

وکیل شکات در ادامه قرائت لایحه گفت: به تدریج سازمان مارکسیست را به عنوان مشی اعتقادی خود عنوان کرد، انحراف ایدئولوژیک سازمان به واسطه تقی شهرام ایجاد شد مهدی که از سوی سازمان توسط افراد نفوذی صورت گرفت و متوجه مقاومت افرادی، چون احمد احمد در برابر تغییر ایدئولوژیک شدند، ساواک با استفاده از مسعود رجوی به عنوان منجی مبارزه با مواضع مارکسیستی تقی شهرام در سازمان برجسته می‌کند. درحالیکه آنچه رجوی بیان می‌کند نیز ریشه‌های مادی‌گرایانه داشته و چهره‌ای دیگر از مارکسیست است؛ که به واسطه ساواک طراحی شده است.

از درخواست استرداد منافقین تا تشریح جنایات تروریستی آنها

در ادامه کارشناس مبانی اعتقادی علی صداقت به جایگاه حاضر شد.

علی صداقت با حضور در جایگاه گفت: در مورد سازمان موسوم به مجاهدین خلق که آن را سال‌ها به عنوان سازمان منافقین می‌شناسیم باید نکاتی را بدانیم. با سازمانی طرف هستیم که در دهه‌های گذاشته جرایم خشن اعم از شکنجه قتل و ترور به کرات انجام و مشی عملی برای خود داشته است باید ابتدا مبانی اولیه آن را بدانیم چرا که در فلسفه هر عملی بر مبنای نظری است بایدها و نبایدها بر مبنای هست‌ها و نیست‌ها است.

وی گفت: آنچه از سوی سازمان در سال ۵۴ اعلام شده تا به امروز باقی مانده و ما همه این جنایاتی که می‌بینیم در این سال‌ها صورت گرفته است با همین مشی مسعود رجوی است که آمده و یک تفکراتی را اعلام کرده است. سازمان کتاب‌های متعدد اعتقادی را چاپ کرده است و از قدیمی‌ترین و مهمترین آن کتاب شناخت است که مانیفست اصلی این سازمان حساب می‌شود.راه انبیا کتاب دیگری است که مقوله وحی و نبوت را مورد بحث قرار داده است، کتاب مهم و مختصر دیگر برای شناخت افکار آن‌ها دینامیزم قرآن است همه تلاش این است که باید هویت این سازمان را بشناسیم.

صداقت گفت: کلمه‌ای بنام التقاط برای آن‌ها مطرح می‌شود در این مفهوم همه می‌گویند آن‌ها ویترین اسلام داشتند و چیزهای دیگر، اما ابتدا ما باید ببینیم چگونه بودند.

این کارشناس مبانی اعتقادی گفت: برخی معتقد مارکسیست‌ها و سوسیالیسم‌های مسلمان نما هستند، اسلام و مارکسیست و همچنین سوسیالیسم تناقض اعتقادی دارد.

وی ادامه داد: همه ما دیدیم که پرده‌ها کنار رفت و اکنون آنها در دامن لیبرالیسم و امپریالیسم قرار گرفتند. حتی اگر بگوییم اعضای سازمان کمونیست‌های مسلمان نما هستند باز هم قابل اطلاق نیست. کمونیست باید در کنار مردم باشد، اما در شعبانیه عراق در مقابل توده‌ها و در کنار دیکتاتوری بنام صدام قرار گرفتند. بنده تعبیری دارم و آن‌ها را ماکیاولیست‌های مسلمان نما و یا پراگماتیسم‌های مسلمان نما برای رسیدن به قدرت مسعود رجوی می‌دانم.

وی ادامه داد: هر عملی بر مبنای نظر است، اما نظر این‌ها بر مبنای عمل شده بود، یعنی منفعت سنجی کردند، روزی با نقاب کمونیست، روزی با اسلام، روزی با امپریالیسم؛ ما با بی‌هویت‌ترین گروهی که در تاریخ معاصر شکل گرفته از لحاظ مبانی فکری مواجه هستیم. امام خمینی (ره) تعبیر منافق را برای آن‌ها برگزیدن. منافق کسی است که در ظاهر ادعای دین دارد و در باطن کافر است. تعریف کلاسیک منافق است ما باید پدیده جدیدتری مواجه شدیم در موضوع مجاهدین کسانی که می‌گویند ما مسلمانیم. اعتقاد به توحید و الله و معاد دارد بعد خودش می‌گوید این الله و این دینی که من اسلام می‌دانمش این نیست که شما می‌بینیدش.

این کارشناس گفت: این صحبت مریم رجوی در میتینگی در پادگان اشرف در اوایل دهه هشتاد است که می‌گوید ما خدای مشهور و خدای آخوندها را از روز اول قبول نداشتیم.

وی ادامه داد: ما وقتی بفهمیم به لحاظ اعتقادی با چه گروهی مواجه هستیم رفتارها و جنایت‌های آن‌ها نیز در کشتار ۱۷ هزار نفر قابل درک می‌شود.محسن زال در کتاب چریک مجاهدین خلق در زاویه با مسعود رجوی و اعتقاد او به خدا می‌گوید: خدای او (مسعود رجوی) تا از بین نرفتن امپریالیسم از تاریخ بیرون و به مثابه نابود است و پس از نابودی امپریالیسم هم مشخص نیست.

صداقت گفت: در صفر تا صد یکی دیگر از کتاب‌های آنها به نام تکامل، کلمه خدا در آن نیست. این کتاب یک سیر داروینیستی دارد که موضوعات این کتاب از جمله موضوعات مهم آنها در مانیفستشان است. اهل فن معتقدند این کتاب ترجمه درسنامه‌های مارکسیستی است. آنها خدا را همین قوانین طبیعت و قانون علیت می‌دانند. آنها اسم ماتریالیسم تاریخی را اصول شناخت دینامیک گذاشتند، اما به همان مبانی ماده گرایی معتقدند.

قاضی در ادامه به کارشناس مبانی اعتقادی گفت: چنانچه این‌ها اشهد ان لا اله الا الله بگویند به چه الله‌ای گواهی می‌دهند؟

صداقت گفت: الله آنها خارج از جهان ماده نیست و الله‌ای است که همان اصل علیت است آنها می‌گویند خارج از عالم ماده چیزی نداریم همان نگاه ماده‌گرایانه است.

صداقت گفت: کتاب‌های سازمان منافقین نشان می‌دهد که آنها یک نگاه کودکانه در دیدگاه‌های آنها وجود دارد و حتی الفبای مسائل اعتقادی را هم رعایت نمی‌کنند.

از درخواست استرداد منافقین تا تشریح جنایات تروریستی آنها

جوانان با تفکر اسلامی جذب سازمان مجاهدین خلق شدند

در ادامه حکیم‌زاده مجدد با اجازه قاضی در جایگاه قرار گرفت.

حکیم‌زاده، وکیل شکات با حضور در جایگاه گفت: در بازه زمانی سال‌های ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰، که دوره جذب سازمان موسوم به مجاهدین خلق محسوب می‌شود، جوانان با تفکر اسلامی جذب سازمان شدند. اعضای این سازمان متشکل از جوانان با تفکرات اسلامی بودند و این سازمان در حوزه اعتقادی جزو گروه‌های اسلام‌گرا محسوب می‌شد و اهداف مبارزاتی خود را مبارزه با طاغوت، ظلم و فساد رژیم پهلوی اعلام کرده بود. از سال ۱۳۵۰ ساواک، سازمان مجاهدین را زیر ذره‌بین قرار می‌دهد و مؤسسان اصلی سازمان اعدام می‌شوند و زمینه برای حضور «مسعود رجوی» و «تقی شهرام» در هسته مرکزی سازمان مجاهدین فراهم می‌شود.

وی بیان کرد: در مرحله نخست با محوریت تقی شهرام، سازمان «مارکسیسم» را به عنوان مشی اعتقادی خود انتخاب می‌کند. انحراف ایدئولوژیک سازمان توسط تقی شهرام در سازمان ایجاد شد. در مرحله دوم ساواک با به‌کارگیری مهره دیگری به نام مسعود رجوی او را به‌عنوان منجی مبارزه به مواضع مارکسیستی معرفی می‌کند، اما تمام تحرکات سازمان به سمت مارکسیسم بود.

در ادامه قاضی گفت: مسعود رجوی و تقی شهرام هر دو در راستای مارکسیسم شدن سازمان حرکت کردند؟

وکیل شکات در ادامه پاسخ داد: بسیاری از اهل فن معتقدند که تغییر ایدئولوژی در سازمان صورت نگرفته است و فقط تقی شهرام نقاب اسلام‌گرایی از چهره سازمان مجاهدین برداشته است.

قاضی از وکیل شکات پرسید: آیا افرادی از اعضای سازمان وجود داشتند که با برداشته شدن نقاب اسلام‌گرایی از چهره سازمان مخالفت کرده باشند؟

وکیل شکات پاسخ داد: بله؛ «احمد احمد» یکی از افراد جداشده از سازمان مجاهدین خلق است. این فرد به‌همراه همسرش با هدف مبارزه با طاغوت عضو سازمان مجاهدین خلق شدند، زیرا ابتدا سازمان پایه دینی داشت. احمد احمد و همسرش هر دو با اعتقادات مذهبی وارد سازمان شدند و در برهه‌ای از زمان به کوتاه شدن آیه قرآن از آرم سازمان و حذف کامل آیه قرآن اعتراض کردند.

از درخواست استرداد منافقین تا تشریح جنایات تروریستی آنها

باید ابتدا اصول اعتقادی سازمان مجاهدین خلق را بررسی شود

در ادامه علی صداقت کارشناس مبانی اعتقادی و استاد دانشگاه با اجازه قاضی در جایگاه قرار گرفت.

صداقت گفت: سازمان مجاهدین جنایات زیادی انجام داده است. باید ابتدا اصول اعتقادی سازمان مجاهدین خلق را بررسی کنیم. این سازمان اعضای زیادی داشته است. مسعود رجوی در سال ۱۳۵۴ اعلام کرده که سازمان مجاهدین یک مشی و اعتقاد مستقل دارد؛ جنایاتی که رخ داده است بر اساس اعتقادات و با دستور مسعود رجوی بوده است.

صداقت بیان کرد: سازمان مجاهدین کتاب‌های زیادی را برای اعضای خود منتشر کرده است که یکی از این کتاب‌ها، کتاب «شناخت» است. این کتاب به عنوان اصلی‌ترین مشی اعتقادی سازمان محسوب می‌شد.

صداقت بیان کرد: سازمان مجاهدین ابتدا یک ویترین اسلامی داشت. برخی گفته‌اند که اعضای سازمان، مارکسیست‌های اسلام‌گرا هستند، اما در بررسی‌ها می‌بینیم که مارکسیسم با اسلام در تناقض است. سازمان منافقین ۱۷ هزار نفر از مردم ایران را شهید کرد و در ماجرای انتفاضه شعبانیه مردم عراق نیز مقابل توده مردم و در کنار صدام جنایت‌کار قرار گرفت. تمام این اتفاقات رخ داد تا مسعود رجوی به قدرت برسد.

این کارشناس مسائل اعتقادی گفت: در کتاب «شناخت» سازمان مجاهدین آمده است اگر ما بخواهیم به خدا اعتقاد پیدا کنیم، به خدایی نیاز داریم که در عمل به سود ما باشد در غیر این صورت باید به خدا شک کنیم. یکی از نکات مهم این است که ما با گروهی مواجه هستیم که در برهه‌های زمانی، ایدئولوژی خود را بر اساس کارهایی که قصد داشتند انجام دهند، تغییر می‌دادند. در برهه‌ای از زمان مارکسیسم را انتخاب کردند و یک زمانی اسلام‌گرا بودن عامل موفقیت سازمان بود، نقاب اسلام را بر چهره زدند؛ یک زمانی به سمت امپریالیسم رفتند. در حقیقت ما با بی‌هویت‌ترین سازمان از نظر مبانی فکری در عصر معاصر روبه‌رو هستیم.

صداقت افزود: امام خمینی (ره) در مورد سازمان مجاهدین خلق از تعبیر منافقین استفاده کرده‌اند. منافق کسی است که در ظاهر ادعای دین‌داری می‌کند، اما در باطن به دین اعتقادی ندارد. منافقین رسماً اعلام می‌کنند که ما به خدا اعتقاد داریم، اما خدای ما با خدای شما متفاوت است. مریم رجوی در اواخر دهه ۸۰ در جلسه‌ای اعلام می‌کند که ما خدای مشهور و خدای آخوندها را از روز اول قبول نداشته‌ایم.

این کارشناس مسائل اعتقادی ادامه داد: «محسن زال» در کتاب «چریک مجاهد خلق» در رابطه با اعتقادات مسعود رجوی به خدا نوشته است: خدای مسعود رجوی تا از بین نرفتن امپریالیسم بیرون ایستاده است و بعد از نابودی امپریالیسم معلوم نیست این خدای نو ظهور چه نقش و کاربردی دارد.

صداقت گفت: در کتاب «تکامل» سازمان مجاهدین، که جز کتب اصلی این سازمان محسوب می‌شود، به تکامل عالم بر اساس نظریه داروین پرداخته شده، اما در هیچ جای این کتاب نامی از خدا برده نشده است.

صداقت بیان کرد: این کتاب در حقیقت ترجمه کتب مارکسیستی است.

صداقت ادامه داد: سازمان مجاهدین اعلام می‌کند که به توحید اعتقاد دارد، اما توحید آن‌ها با اعتقادات مردم متفاوت است. اعضای سازمان به دلیل اینکه مردم آن‌ها را کمونیست خطاب نکنند، اقدام به تغییر الفاظ و عناوین می‌کردند. در کتاب «مکتب راهنمای عمل» سازمان مجاهدین آمده است که فردی معتقد است که ابتدا کمونیسم را قبول کرده باشد.

از درخواست استرداد منافقین تا تشریح جنایات تروریستی آنها

اهداف ساواک از میان برداشتن افراد اسلام‌گرا که قصد نابودی رژیم پهلوی را داشتند بود

در ادامه دادگاه حکیم‌زاده، وکیل شُکات در جایگاه قرار گرفت و بیان کرد: یکی از اهداف ساواک از میان برداشتن افراد اسلام‌گرا که قصد نابودی رژیم پهلوی را داشتند، بود. در فروردین‌ماه سال ۱۳۵۸ زمانی که مسعود رجوی و موسی خیابانی به‌عنوان نفرات اول و دوم سازمان شناخته می‌شدند، به خواست امام خمینی (ره) مبنی بر اعلام مبنای اعتقادی سازمان مجاهدین، اعضای این سازمان ضمن اعلام اینکه به اصول اسلام معتقد هستند، مبنای اعتقادی خود را اسلام اعلام می‌کنند. این در حالی است که دلایل زیادی مبنی بر مارکسیسم شدن سازمان قبل از این تاریخ وجود دارد.

حکیم‌زاده گفت: در مکالمات بین مسعود رجوی و موسی خیابانی در زندان آمده است که تئوری سازمان به نوعی تطابق بین اسلام و مارکسیسم است و باید بازنگری در مورد آن انجام شود. خدا در تئوری سازمان مانند کلاه است و می‌توان این کلاه را از سر برداشت بدون اینکه اتفاقی رخ دهد.

به افراد دارای تفکر مستقل در سازمان اجازه رشد داده نمی‌شد

وکیل شُکات گفت: در آبان سال ۱۳۵۵ دو نفر از اعضای سازمان به نام‌های «محمدقاسم عبدالله‌زاده» و «محسن طریقت» وارد هسته مرکزی سازمان شدند. از همان زمان بین تقی شهرام و محمدقاسم عبدالله‌زاده و محسن طریقت اختلاف ایجاد می‌شود. محمدقاسم عبدالله‌زاده و محسن طریقت طرح ترور شاه را مطرح می‌کنند که از سوی تقی شهرام مورد مخالفت قرار می‌گیرد. این در حالی است که ترور افراد اسلام‌گرا در دستورکار تقی شهرام قرار داشت.

حکیم‌زاده گفت: سران سازمان برای بقای خود به هر کاری دست می‌زدند. به طور کلی در سازمان به افرادی که دارای تفکر و شخصیت مستقل بودند، اجازه رشد داده نمی‌شد.

حکیم‌زاده در ادامه بیان کرد: سازمان مجاهدین با رویکرد قدرت‌طلبی مسعود رجوی اقدام به حذف فیزیکی افراد شاخص این سازمان می‌کرد که نمونه آن لو دادن خانه زعفرانیه در سال ۱۳۶۰ است، که منجر به حذف موسی خیابانی، اشرف ربیعی و دیگر اعضا شد.

از درخواست استرداد منافقین تا تشریح جنایات تروریستی آنها

اعضای زندانی دستگیر شده توسط ساواک به اعتمادی که به آن‌ها شده بود پشت پا زدند

در ادامه تبراییان، پژوهشگر تاریخ گفت: سازمان دارای دو عضو به نام‌های «تراب حق‌شناس» و «حسین احمدی روحانی» بود. تراب حق‌شناس با مدرک کارشناسی ارشد حقوق سرشناس‌ترین فرد تحصیل کرده سازمان بود. سازمان به واسطه این افراد با حزب بعث ارتباط برقرار کرد. در اواخر سال ۱۳۵۸ چندین نفر از سازمان حذف شدند. در زمان پیروزی انقلاب اسلامی، اعضای زندانی سازمان که توسط ساواک دستگیر شده بودند، آزاد شدند. متأسفانه اعضای سازمان به اعتمادی که به آن‌ها شده بود پشت پا زدند و هزاران نفر را شهید کردند.

مسعود رجوی مرد حضور در میدان نبرد نبود

وی گفت: مسعود رجوی به همراه بنی‌صدر به خارج از کشور فرار کرد. بعد از ۶ ماه در ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ شاهد لو رفتن خانه زعفرانیه بودیم. این خانه توسط اعضای سازمان لو رفت تا موسی خیابانی حذف شود. نفوذ موسی خیابانی بین افراد بیشتر از مسعود رجوی بود.

قاضی گفت: به نظر شما سازمان به اعضای خود خیانت کرده است؟

تبراییان گفت: مسعود رجوی مرد حضور در میدان نبرد نبود. مسعود رجوی حدود ۱۰ ماه بعد از اتفاق خانه زعفرانیه و کشته شدن اشرف ربیعی با دختر بنی‌صدر ازدواج کرد. بعد از آن مسعود رجوی با مریم رجوی ازدواج کرد در حالی که مریم رجوی همسر یکی از اعضای سازمان بود.

وی بیان کرد: سازمان ۳ عملیات مهم انجام داده است. یکی عملیات آفتاب در منطقه فکه بود. این عملیات ۸ فروردین سال ۱۳۶۷ رخ داد و حدود ۲۰ روز بعد شاهد حمله آمریکا به دو سکوی نفتی ایران بودیم. عملیات دوم چلچراغ نام داشت و در شهر مهران انجام شد. بعد از این عملیات کنگره آمریکا از این سازمان مجاهدین را به رسمیت شناخت.

تبراییان گفت: در ۱۰ اسفند سال ۱۳۶۹ منطقه‌ای در عراق به نام عامریه بمباران شد. در پی این حادثه سازمان ۹۰۰ کودک را از اعضا خانواده آن‌ها جدا کرد و به اروپا فرستاد. این جنایات قابل پذیرش نیست. سازمان مجاهدین اعضای خانواده‌ها را از هم جدا می‌کرد. در این برهه زمانی سازمان در عراق دارای چندین زندان بود. سازمانی که برای اعضای خودش ۱۰ زندان تأسیس کرده بود با مردم عادی چه رفتاری می‌کرد.

وی بیان کرد: ما با افرادی مواجه هستیم که حتی اعضای خودش را هم به کشتن داده است و امیدواریم دولت عراق نیز به جنایات سازمان علیه مردم این کشور ورود کند.

در ادامه حکیم زاده وکیل شکات گفت: جنایات سازمان تنها به مردم ایران محدود نمی‌شد.

تا کنون دوازده جلسه از این دادگاه برگزار شده است و سه شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۳ نیز سیزدهمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین، برگزار خواهد شد.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

در دو جلسه اخیر دادگاه منافقین چه گذشت؟ بیشتر بخوانید »

ماجرای دستگیری سران منافقین توسط پلیس فرانسه در سال ۱۳۸۲

ماجرای دستگیری سران منافقین توسط پلیس فرانسه در سال ۱۳۸۲



حمله پلیس ضدتروریست فرانسه در 27 خرداد 1382 مصادف با 17 ژوئن 2003 به تعداد زیادی از پایگاه‌های سازمان و دستگیری مریم رجوی و 165 تن از کادرهای بالای آن به خبرسازترین موضوع روز در فرانسه و جهان تبدیل شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: حضور پلیس آلبانی در مقر منافقین در آن کشور مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت. اما این اولین باری نبود که منافقین در سالگرد ۳۰ خرداد با چنین اقداماتی مواجه می‌شوند. در اواخر خرداد ۱۳۸۲ اعضای ارشد منافقین که پس از حمله امریکا به عراق غافلگیر شده و به فرانسه گریخته بودند توسط پلیس فرانسه بازداشت شدند. دستگیری مریم رجوی نفر دوم رهبری سازمان در این ماجرا به خبر اصلی رسانه‌های جهان تبدیل شده بود.

سید حجت سید اسماعیلی از اعضای سابق شورای رهبری سازمان در خاطرات خود در این رابطه می‌نویسد: حمله پلیس ضد تروریست فرانسه در ۲۷ خرداد ۱۳۸۲ مصادف با ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ به تعداد زیادی از پایگاه‌های سازمان و دستگیری مریم رجوی و ۱۶۵ تن از کادرهای بالای آن به خبرسازترین موضوع روز در فرانسه و جهان تبدیل شد.

انعکاس این واقعه خیلی سریع بود. در همین رابطه روزنامه «نیویورک تایمز» انگیزه دولت فرانسه از این اقدام را «جلوگیری از انتقال کانون سیاسی ـ عملیاتی سازمان مجاهدین خلق از عراق به فرانسه» عنوان کرد.

پی‌یر دوبوسکه مسؤول سازمان اطلاعاتی فرانسه، در مصاحبه با روزنامه مزبور اظهار داشت: سازمان‌های اطلاعاتی فرانسه از پاییز گذشته و پس از [آغاز] جنگ عراق، متوجه ورود شمار زیادی از سربازان آن به فرانسه شدند… مجاهدین [خلق] یک کارخانه تولید رنگ را در شهر «سنت کوئن لامون» اجاره کردند و ضمن راه‌اندازی یک استودیوی تلویزیونی و نصب بشقاب‌های ماهواره‌ای، در حال تبدیل کردن آن به یک مرکز ارتباطات هستند…

مجاهدین برای حمله به سفارتخانه‌های ایران و سایر منافع این کشور در اروپا و ترور ۲۵ نفر از اعضای سابق خود برنامه‌ریزی کرده بودند… این [سازمان] به هیچ‌وجه یک جنبش سیاسی و یک جنبش دموکراتیک و سیاسی نبوده و نیست.

این گروه خود را برای احیای دموکراسی در ایران آماده نمی‌کند. این‌ها گروهی کاملاً‌ افراط‌گرا هستند. فرقه‌ای تندرو، فاقد هرگونه نظام دموکراتیک؛ فرقه کیش شخصیت در پیروی از رهبر(خودکامه).

سردرگمی سازمانی فرقه رجوی

ماجرای دستگیری مریم رجوی، در شرایطی اتفاق می‌افتاد که هنوز تب ضربه مهلک سقوط صدام از جان مجاهدین فروکش نکرده بود. این شوک آن قدر قوی بود که سران سازمان و به ویژه مسعود رجوی را سراسیمه کرده و به عکس‌العمل واداشت.

نامعلوم بودن تصمیم و حکم دادگاه فرانسه، احتمال استرداد مریم رجوی و برخی دیگر از کادرهای دستگیر شده به ایران، و از همه مهمتر به هم ریختن تمهیدات و تدارکاتِ به دقت طراحی شده، سازمان را به این اندیشه واداشت که واکنشی متناسب با ماهیت فرقه‌ای خود بروز دهد تا بتواند مانع از اقدامات بعدی فرانسه که سازمان آن را خیلی سخت‌گیرانه‌تر از وضعیت فعلی ارزیابی می‌کرد، نشان دهد.

واقعیت امر این است که سازمان همیشه تلاش کرده بود برای پیشبرد اهداف سازمانی و برای بدست آوردن حمایت‌های بین‌المللی، چهره‌ای انسانی و دموکراتیک و آزادیخواهانه از خود در عرصه جهانی نشان دهد ولی این بار در شرایطی قرار گرفته بود که مجبور بود برای رهایی مریم رجوی و دیگر دستگیرشدگان کاری در خور شأن سازمان که نشات گرفته از همان ماهیت فرقه‌ای تشکیلات رجوی است از خود نشان دهد.

به دنبال این واقعه سازمان مستمراً تهدید می‌کرد که صدها نفر خود را در لیست خودسوزی قرار داده و اگر دولت فرانسه به توطئه‌های مشترکش با ایران … پایان ندهد، مصمم‌اند که خود را به آتش بکشند.

ولی این واقعه بر خلاف ارزیابی‌های رجوی، سازمان را در عرصه سیاسی و در سطح بین‌المللی به طور جد با چالش‌های جدی‌تری روبرو کرد.

این چالش حاصل تقابل شاخص‌های مدنی و دمکراتیک در غرب با روح آنارشیسم اجتماعی و آوانتوریسم لجام گسیخته حاکم بر مجاهدین خلق بود که در پوشش آرمانگرایی تلاش می‌کردند با همسان‌سازی و جعل خود با اصیل‌ترین بخش مقاومت ضد فاشیستی اروپا برای خود وزن و قدی همانند بسازند.

خودسوزی اعضا؛ دستوری تشکیلاتی

دستگیری مریم رجوی و پیامدهای آن حداقل برای دولت‌ها و افکار عمومی اروپا این امکان را فراهم آورد تا ماورای چهره به ظاهر دمکراتیک این تشکیلات را رویت کنند. این واکنش سخت، متاثرکننده و ارتجاعی در واقع پاسخ حداقلی مجاهدین خلق به صورت مسئله ساده‌ای بود که با هر فرضی امکان تصحیح آن متصور بود.

مجاهدین خلق در واکنش به دستگیری مریم رجوی و شماری از اعضای بلندپایه این سازمان که بر اساس مدارک مستند ناگزیر به کشف و پیگیری موارد اتهامی از جمله پول‌شویی و در دستور کار قرار دادن حذف فیزیکی بخشی از اعضای جداشده خود بود، بر اساس یک دستور تشکیلاتی شماری از اعضای خود در اروپا را وادار به خودسوزی نمود. هدف سازمان از این اقدام تحت فشار گذاشتن فرانسه و ناگزیر کردن به آزادی افراد دستگیر شده و مشخصاً مریم رجوی بود. در پی این اقدام سازمان‌یافته تشکیلاتی در سراسر اروپا ده‌ها تن از اعضای مجاهدین خلق در مقابل چشمان بهت‌زده شهروندان اقدام به خودسوزی نمودند. حاصل این شانتاژ روانی به تایید سازمان دو قربانی به نام‌های ندا حسنی و صدیقه مجاوری بودند. ضمنا در این واقعه فردی بنام محمد ثانی از مسئولین مجاهدین نیز زخمی شد.

این اقدام که محصول تنظیم رابطه مناسبات درون تشکیلاتی و ساختاری است می‌تواند رویکرد به خشونت را در اشکال مختلف و از جمله خودزنی به عنوان وجهی پنهان از گرایش ایدئولوژیک به این راهکار را مورد بازنگری و نتیجه‌گیری تئوریک قرار بدهد. پدیده خشونت همواره در سازمان مجاهدین خلق به تناسب شرایط مورد بهره‌برداری قرار گرفته است. فقط اشکال آن متفاوت بوده، اما نتایج حاصل از آن در راستای یک هدف کلان به تأثیرات مورد نظر مجاهدین خلق منجر شده است.

فشار ناشی از این واقعه بر دولت مردان سیاسی و افکار عمومی آن به حدی بود که همه معیارها و قوانین جاری در فرانسه را تحت‌الشعاع قرار داد و دادگاه فرانسه ناگزیر برای جلوگیری از هزینه‌های احتمالی بیشتر که عمدتا بر افکار عمومی خود تحمیل می‌شد به تعدیل مواضع خود ناچار گردید.

اعتراف رجوی به تروریستی بودن سازمان مجاهدین خلق

واقعه ۱۷ ژوئن و سریال خودسوزی‌های بغایت سازماندهی شده سازمان بر خلاف تصمیم‌گیرندگان آن نتیجه معکوس داد و برخلاف پیش‌بینی تشکیلات فرقه‌ای مجاهدین، افکار عمومی و مردم اروپا و دیگر کشورها واکنش منفی نشان دادند و موجی از انزجار و تنفر و تعجب برانگیخته شد.

به دنبال این واکنش‌ها سازمان و رهبر آن مدعی شدند که این حرکت‌ها به صورت خودجوش و خود به خودی صورت گرفته و اعضای آن‌ها با دستور تشکیلاتی دست به خودسوزی نزده‌اند.

به قول مسعود رجوی که یک بار در یکی از نشست‌های عمومی گفته بود (خطاب به اروپائیان و آمریکا – نقل به مضمون است) : آقایان فکر نکنند ما که کت و شلوار می‌پوشیم و کراوات می‌زنیم می‌توانند هر کاری خواستند با ما بکنند و هوای ایران را داشته باشند. اگر دست به کار شویم یک تروریست‌هایی می‌شویم که دیگر از دست ما امان نخواهید یافت (کف زدن و سوت زدن حضار برای رجوی و در مقابل خنده و قهقهه رجوی. در ادامه رجوی با همان خنده‌اش از جمعیت می‌پرسد:شما تروریست هستید؟ حضار با صدای بلند می‌گویند: بله!

*منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای دستگیری سران منافقین توسط پلیس فرانسه در سال ۱۳۸۲ بیشتر بخوانید »

زمینه‌های بروز فاجعه هفتم تیر

زمینه‌های بروز فاجعه هفتم تیر



زمانی که سازمان منافقین با عزل بنی‌صدر احساس کرد که دیگر امکان پیشروی و کسب قدرت از طریق سیاسی مقدور نیست، به بهانه‌ای واهی اعلان جنگ مسلحانه داده، فعالیت‌های تروریستی خود را آغاز کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: منافقین که از حمایت مردمی برخوردار نبودند، مشی نفوذ در نهادهای مختلفی مانند دادگاه‌های انقلاب، اداره دوم ارتش، دفتر نخست‌وزیری، کمیته‌ها، سپاه پاسداران، حزب جمهوری اسلامی و دفتر رئیس‌جمهور را در پیش گرفتند. نفوذی‌های این سازمان از جمله محمدجواد قدیری، محمدرضا کلاهی، مسعود کشمیری و محمدکاظم افجه‌ای به تدریج توانستند به مراکز حساسی همچون حزب جمهوری اسلامی و شورای امنیت کشور راه یابند و در دوران ترورها صدماتی جبران ناپذیر به نظام جمهوری اسلامی وارد نمایند. علاوه بر آن، سازمان مجاهدین خلق که از حمایت مردمی برخوردار نبود، نه تنها در برابر دستور خلع سلاح صادره از سوی امام، مقاومت کرد، بلکه به تجهیز تسلیحاتی خود از همه راه‌ها پرداخت.

نخست‌وزیر رجایی درباره‌ی اقدامات سازمان مجاهدین خلق گفت: “سازمان از هر فرصتی استفاده می‌کرد که دست کم سه چیز را برای خودش آماده بکند. یکی از آنها اسلحه بود، به محض اینکه مردم ما در انقلاب پیروز شدند، این‌ها به انواع وسایل متوسل می‌شدند …

برای روزی که در نظر داشتند، بعد از جمع‌آوری اسلحه، شروع کردند به جمع‌آوری امکانات مالی و تدارکاتی، از بردن ماشین‌ها گرفته تا بردن پول‌های نقد و اسناد و تصرف اماکن که مدت‌ها طول کشید تا مردم توانستند این اماکن را که آنها به زور گرفته بودند از آنها پس بگیرند. به موازات این دو کار، چیزی که برای همه ما تعجب‌آور باشد، اینها شروع کردند به شناسایی شخصیت‌هایی که ممکن است در آینده‌ی این انقلاب نقش داشته باشند.”

«ابراهیم خدابنده» از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق، در این خصوص گفت: “رجوی یک بار در صحبت‌هایش گفت: «زمانی که انقلاب شد، همه سازمان‌ها و گروه‌ها دنبال تشکیل حزب و کار سیاسی رفتند اما ما عاقل بودیم و از همان ابتدا رفتیم دنبال جمع‌آوری سلاح، تشکیلات نظامی و فرستادن نفوذی.» فردای انقلاب، کار اصلی سازمان، فرستادن نفوذی بود؛ سازمان هر کسی را که جذب می‌کرد، مثلا مانند کلاهی یا کشمیری، بلافاصله آن‌ها را برای نفوذ مامور می‌کرد. بعضی‌ها هم سرِ پستی که بودند، آن‌ها را جذب می‌کرد، مانند سرهنگ بهزاد معزی؛ این شخص در نیروی هوایی بود، خلبان شاه بود؛ به ایران بازگشت و سازمان او را جذب کرد یا خیلی افراد دیگر. رجوی می‌گفت این نفوذی‌های ما هر جا توانستند تأثیر گذاشتند مانند دفتر بنی‌صدر و هر جا نتوانستند تأثیر بگذارند، آنجا را منفجر کردند، مانند حزب جمهوری اسلامی.”

«رضا کیوان‌نژاد» از اعضای سازمان مجاهدین خلق، درباره هدف سازمان از تجهیز و ذخیره سلاح گفت: «با اوج‌گیری و حاد شدن کامل جریانات در روزهای پیروزی انقلاب، خط سرقت سلاح و مهمات به وسیله افراد سازمان پیاده گردید. این خط عمدتاً به وسیله مرکزیت که آن موقع تشکیل شده بود از مسعود رجوی، موسی خیابانی، علی زرکش، مهدی ابریشمچی و عباس داوری بود… تحلیل این مسئله به وسیله مرکزیت این بود که از آنجا که رشد تضادهای دو جریان در نهایت به خشونت گراییده و با سلاح حل می‌شود، لذا باید برای این برخورد آماده گردید… سرقت سلاح و مهمات به وسیله گروهی به نام عملیات و تحت مسئولیت دو نفر از اعضای ارشد به نام‌های فاضل مصلحتی و حمید جلال‌زاده صورت می‌گرفت.»

سلاح‌های به غارت رفته، در خانه‌های اعضای سازمان یا در مکان‌های امن دیگر مخفی می‌شد. علاوه بر این، سازمان منافقین به دلیل کمک‌های مالی بنی‌صدر توانسته بود مقدار قابل توجهی سلاح از طریق واسطه‌های عراقی از راه کردستان وارد کند.

«احمدرضا کریمی»، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق، درباره‌ی قصد قبلی سازمان برای ترور آیت‌الله بهشتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نوشته است: “نکته‌ی مهمی که در ارتباط با مسائل فوق نباید از نظر دور بماند،‌ اعترافی است که وحید [افراخته] در مورد شهید بهشتی دارد. در تک نویسی وحید برای تقی شهرام، ‌آخرین عبارت آن این است که شهرام و دار و دسته‌اش قصد داشتند در سال ۱۳۵۴، دکتر بهشتی را ترور کنند. (‌حتماً برای این احتمال که مخالفت و عدم حمایت روحانیون را ناشی از ایشان می‌دانستند.) این اعتراف را در سال۵۹،‌ من در پرونده تقی شهرام دیدم و متأسفانه روی آن کار نشد؛ بالاخره تروری که توسط مرکزیت سال ۵۴ سازمان طراحی شده بود، در ۷ تیر ۱۳۶۰، توسط مرکزیت سال ۶۰ سازمان به اجرا در آمد.”

«ابراهیم خدابنده» در این باره گفته است: “رجوی از زندان پیام داد و این [جریان مارکسیستی تقی شهرام] را محکوم کرد که نَه! این جریان اپورتونیستیِ چپ‌نما بوده و ما همچنان مسلمانیم و یک ۱۲ ماده‌ای از زندان بیرون داد، ماده ۱۰ آن می‌گوید: «تهدیدِ اصلیِ مبارزات ما جریان راست ارتجاعی است که ما با آن مبارزه می‌کنیم.» این همان حرف تقی شهرام بود یعنی مسعود رجوی در آن ۱۲ ماده هارت و پورت کرده که نخیر ما مسلمانیم و مارکسیست نیستیم اما اصل مطلب همان حرف تقی شهرام بود که می‌گفت تهدید اصلی، تهدید جریان انقلابی است؛ یعنی جریان مذهبی مشکل آن‌ها بود که شاخص اصلی‌اش شهید بهشتی بود. رجوی می‌گفت: «وقتی که من از زندان آزاد شدم، تمام سعی‌ام را کردم که نگذارم امام وارد ایران شود،» حتی به نزد آیت‌الله لاهوتی و افراد دیگری رفته بود که به امام خبر بدهید اینجا ما اطلاعات داریم، تهدید می‌شود، اینجا برسد ترور می‌شود.”

آیت‌الله بهشتی در ابتدای انقلاب به خاطر القائات منافقین و روزنامه‌های ضد انقلاب، همواره مورد تهمت و توهین بود. توطئه‌چینی برای عزل بنی‌صدر، آمریکایی و مدافع غرب بودن از جمله اتهاماتی بود که دکتر بهشتی صبورانه و مظلومانه با آن‌ها برخورد می‌کرد.

زمانی که سازمان با عزل بنی‌صدر احساس کرد که دیگر امکان پیشروی و کسب قدرت از طریق سیاسی مقدور نیست، به بهانه‌ای واهی اعلان جنگ مسلحانه داده، فعالیت‌های تروریستی خود را آغاز کرد و اولین ضربه‌ی هولناک را با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و به شهادت رساندن ۷۲ تن از مسئولان طراز اول مملکت، از جمله دکتر بهشتی، رئیس دیوانعالی کشور، وارد آورد.

سازمان مجاهدین خلق بر این گمان بود که آیت‌الله بهشتی بر روی امام خمینی نفوذ دارد و با کشتن او، نظام با مشکل جدی رو به رو خواهد شد. «مسعود خدابنده»، عضو جدا شده سازمان، در این باره گفته است:”متاسفانه اشتباه محاسبه مجاهدین در مقابله با حکومت نه از این نقطه شروع شده بود و نه به این نقطه پایان یافت. شروع اشتباه محاسبه سیاسی مجاهدین تحلیلی بود که بواسطه آن از آغاز انقلاب، جناح حاکم و مغز متفکر و رهبر این جناح را آیت‌الله بهشتی دانسته و آیت‌الله خمینی را هم اگر چه همنوع ولی بازیچه تحلیل‌های وی می‌دید. این تحلیل حالا می‌گفت حکومت پس از حذف بنی‌صدر یکپارچه شده و دیکتاتور واقعی کشور اکنون آیت‌الله بهشتی است. پس با زدن این سر (آیت‌الله بهشتی) رژیم سرنگون خواهد شد.”

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

زمینه‌های بروز فاجعه هفتم تیر بیشتر بخوانید »

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم



حضور ثابتی در یک برنامه تلویزیونی با صلاحدید شخص شاه، و نامی که برای اشاره به او استفاده شد(«مقام امنیتی») در افکار عمومی ایرانی ها ماندگار شد و خیلی زود نام او به مظهر رعب و سرکوب رژیم شاه بدل گشت.

سرویس سیاست مشرق– چندی قبل در تجمع نیروهای ضدانقلاب در لس آنجلس آمریکا، تصویری منتشر شد که همچنان محل بحث و تحلیل و حتی واکنش کاربران شبکه‌های اجتماعی است. پرویز ثابتی شکنجه‌گر معروف ساواک و رئیس اداره سوم دستگاه امنیتی رژیم پهلوی همراه با خانواده اش به عنوان “دموکراسی‌خواه” و با شعار “آزادی” مردم ایران در این تجمع ضد ایرانی شرکت کرده‌ بودند. البته طنز و تناقض ماجرای حضور پرویز ثابتی در تجمع لس آنجلس به حدی است که نیاز به توضیح بیشتر ندارد.

گزارش تحلیلی مشرق درباره نمایان شدن ثابتی را اینجا بخوانید :

چرا سازمان سیا از یک ساواکی تاریخ مصرف گذشته رونمایی کرده است؟ /شکنجه‌گر مخوف دموکراسی‌خواه شد! + تصاویر

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

به همین مناسبت نگاهی به زندگی و زمانه «پرویز ثابتی»، نماد سرکوب و اختناق در دوران پهلوی دوم خواهیم داشت. (این گزارش، بازنشر گزارش مشرق در آبان ماه سال 1396 است )

“من همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کرده ام و هیچ وقت خودم نه شکنجه دیده ام و نه بازجویی کرده ام.”(پرویز ثابتی، «در دامگه حادثه»)

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

«پرویز ثابتی» مشهورترین مدیر اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی)، فرزند حسین در ۱۳۱۵ش. و در خانواده‌ای بهایی در بخش سنگسر از توابع شهرستان سمنان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان‌های حسینیه و شاه‌پسند سنگسر گذراند و دوران متوسطه را در مدرسه فیروز بهرام تهران طی کرد. در سال ۱۳۳۷ از دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشته قضایی مدرک کارشناسی گرفت. در همین سال به استخدام ساواک درآمد و در سال ۱۳۴۵ به ریاست اداره یکم اداره کل سوم ساواک منصوب شد؛ در ۱۳۴۹ معاون دوم اداره کل سوم ساواک شد. پرویز ثابتی در اوج سرکوبهای ساواک در ۱۳۵۲ به جای ناصر مقدم رئیس اداره کل سوم ساواک شد و این سمت را تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی عهده‌دار بود. پرویز ثابتی در بدو استخدام در ساواک که در بهمن ۱۳۳۷ و توسط مدیرکل وقت اداره کل ششم ساواک، ضرابی، معرفی شده بود

او در شرح حالی که برای استخدام در ساواک نوشت، دوران کودکی و خانواده خود را چنینی شرح داد:

“… از بدو تولد تا تاریخ مهرماه ۱۳۲۸ در سنگسر از بخشهای سمنان در محله‌ای به نام تپه‌سر سکونت داشته‌ام و از تاریخ مهر ۱۳۲۸ برای گذراندن تحصیلات متوسطه به تهران آمدم و مدت سه سال در منزل شوهر خواهرم آقای محمدحسین رحمانیان سکونت داشته‌ام و از مهر ۱۳۳۱ خانواده‌ام نیز به تهران آمدند و در همان منزل آقای رحمانیان سکونت گردیدند تا اسفندماه ۱۳۳۴ و از اوایل ۱۳۳۵ پدرم بعد از تهیه منزل ما نیز به آنجا عزیمت نمودیم. در مدرسه صابر در آسیاب دولاب تهران به شغل آموزگاری از سال ۲۶ مشغول شده‌ام و در ایام فراغت و دوران تحصیل با پدرم در امور حشمداری و تجارت در تهران کمک کرده‌ام. دوران ابتدایی را در دبستان حسینیه و شاه‌پسند سنگسر از سال ۱۳۲۲ الی ۱۳۲۸ و دوران دبیرستان در فیروز فهرام و تهران از ۱۳۲۸ الی ۱۳۳۴ و در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از ۱۳۳۴ الی ۱۳۳۷ مشغول به تحصیل بوده‌ام و در خردادماه ۱۳۳۷ نائل به اخذ لیسانس در رشته قضایی از دانشکده حقوق شده‌ام و به زبان انگلیسی تسلط دارم و در امور قضایی و اداری و اقتصادی و سیاسی نیز تحصیل نموده و مطالعه دارم و دارای چهار برادر… و یک خواهر… هستم. بنده از بدو تولد در یک خانواده بهایی می‌زیسته‌ام و پدر و مادرم بهایی بوده‌اند[،] لکن از زمان بلوغ و بلکه از ابتدای تحصیلات دوره متوسطه مسلمان بوده و هستم و به علت کفیل خرج بودن از تاریخ ۲۴/۱۰/۳۷ الی ۲۴/۱۰/۳۸ از خدمت معاف شده‌ام و این برگ برای سالهای بعد نیز تمدید خواهد شد. رسالة پایان تحصیلات دانشکده حقوق راجع به کسانی که مجازات نمی‌شوند، یعنی صغار و مجانین بوده است. همان‌طور که مشاهده می‌شود بنده از اهالی سنگسر هستم و سنگسر یک منطقه عشایری و دارای مردمی شاهدوست و وطن‌پرست است. رستاخیز اهالی سنگسر در قیام ملی ۲۸ مرداد دلیل بر این ادعاست. به طریق اولویت اینجانب نیز فردی شاهدوست و وطن‌پرست می‌باشم.”

ثابتی از جمله کسانی بود که در رأس یک گروه از مأموران ساواک به اسرائیل اعزام شد و به احتمال قوی در همان مأموریت در پیوند تنگاتنگ با موساد قرار گرفت. او که در اوایل دهه ۱۳۵۰ به عنوان «سخنگوی ساواک» و « مقام امنیتی» شهرت یافت، گرداننده اصلی سازمان ساواک به شمار می آمد و با ارتباطاتی که با «موساد» و عوامل این سازمان در ایران داشت حتی در امور مربوط به نمایندگی‌های ساواک در خارج از کشور نیز، که خارج از حدود اختیارات او بود مداخله می کرد. اطلاعات وی به ویژه در مورد فعالیت گروههای مبارز خارج از کشور، ساواک را در مبارزه با کنفدراسیون و سایر گروههای مخالف رژیم یاری داد.

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

وی که دوره جنگها و عملیات ضد پارتیزانی و ضد چریکی دیده بود، با تجهیزات و امکانات گسترده، گروهی را که در اسرائیل و دیکتاتوری‌های نظامی آمریکای لاتین دوره دیده بودند برای مبارزه با چریک های مارکسیست مسلح در سیاهکل گیلان به محاصره جنگل فرستاد.

در پی دستور محمدرضا شاه، کمیته مشترک ضد خرابکاری (ساواک – شهربانی) در تاریخ چهارم بهمن ماه ۱۳۵۰ تأسیس گردید که در این کمیته در واقع شهربانی نقش «اداره ویژه» اسکاتلندیارد را ایفا می‌کرد و ساواک نقش «ام. آی. ۵» را داشت. کمیته مشترک در محل اداره اطلاعات شهربانی تشکیل ‌شد و بعدها در شهرستان‌ها نیز شعبه‌هایی که تحت نظر مرکز فعالیت می‌نمودند، راه‌اندازی گردید. کمیته مشترک با ۳۷۵پست سازمانی که ۱۱۱ پست آن متعلق به ساواک و ۲۶۴ پست دیگر به شهربانی اختصاص ‌یافت، فعالیت خود را آغاز می‌نماید. اولین رئیس کمیته مشترک سپهبد جعفرقلی صدری رئیس شهربانی وقت و رئیس ستاد آن پرویز ثابتی از مقامات ساواک تعیین می‌گردد و نمایندگانی از ارتش و ژاندارمری به منظور هماهنگی در این ترکیب قرار می‌گیرند.

ثابتی در سال ۱۳۵۲ توسط ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، به سمت مدیرکل اداره سوم (امنیت داخلی)تعیین و عملاً همه کاره ساواک شد.

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم
ارتشبد نعمت الله نصیری

گزارشهایی که از طریق نصیری به شاه داده می شد، عمدتاً از طرف ثابتی و حلقه‌ی او تنظیم می گردید. ثابتی در انتصاب مقامات دولتی و انتخاب نمایندگان مجلس نقش اساسی داشت و گزارش منفی ساواک درباره هر کس که نامزد احراز یک مقام دولتی یا نمایندگی مجلس می شد برای جلوگیری از انتصاب یا انتخاب وی کافی بود. حتی فعالیتهای اعضای خاندان سلطنت هم از این گونه نظارت و گزارشها مصون نبودند، گاه حتی گزارشهای ثابتی در مورد فعالیتهای غیرقانونی اعضای خاندان سلطنت خشم شاه را برمی انگیخت. منابع اطلاعاتی او علاوه بر مأمورین ساواک و هزاران « منبع خبری» که در تمام سازمانهای دولتی و بخش خصوص داشت، عوامل جاسوسی اسرائیل (موساد) در ایران و افرادی از قبیل منوچهر آزمون، داریوش و هدایت الله اسلامی نیا بودند که مستقیماً با او تماس داشتند و اخبار و اطلاعات دست اولی را از دستگاههای دولتی و بخش خصوصی و بازار و محافل روحانی در اختیار او می گذاشتند.

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

ثابتی از زمره دوستان نزدیک هویدا بود و در ملاقات‌هایی که هر چهارشنبه شب با وی داشت اطلاعاتی را در اختیار وی قرار می داد که بی گمان یکی از ابزار تثبیت و تداوم قدرت هویدا بود. در هر ارزیابی از موقعیت هویدا نام وی به میان می آید زیرا در تمام دوران زندگی روابط نزدیک با همکیش بهایی خود داشته است.

علت مشهور شدن ثابتی

دو ماه پس از واقعه سیاهکل، پرویز ثابتی، مدیرکل اداره سوم ساواک، در کنفرانس مطبوعاتی که از او با عنوان «یک مقام امنیتی» یاد شد، به شرح این ماجرا، ریشه‌های آن، اقدامات پیشین گروه چریک‌های فدایی خلق و چگونگی برخورد ساواک با آن پرداخت. در این نشست خبری که ۱۵ فروردین ۱۳۵۰ با حضور خبرنگاران خبرگزاری‌های داخلی و خارجی، روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون برگزار شد، این مقام امنیتی «اسرار واقعه سیاهکل» را فاش کرد که در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ رخ داد. در آن واقعه، یک گروه چریکی مارکسیست که از شاگردان «بیژن جزنی» بودند به یک پاسگاه ژاندارمری حمله کردند و بعد در پی بسیج نیروهای امنیتی به منطقه تقریبا همه آن ها کشته و دستگیر شدند. این گروه مارکسیست، پایه گذار گروهی موسوم به «چریک های فدایی خلق» شدند.

به هر حال حضور ثابتی در این برنامه تلویزیونی که به صلاحدید شخص شاه انجام گرفت، و نامی که برای اشاره به او استفاده شد(«مقام امنیتی») در افکار عمومی ایرانی ها ماندگار شد و دیری نگذشت که نام او به مظهر رعب و سرکوب ساواک تبدیل شد. البته گروه های مسلح چپ در میان خود، او را با یک اسم مستعار دیگر می شناختند: ابرو کمانی

البته این تنها حضور «ابروکمانی» بر صفحه تلویزیون نبود و او چندبار دیگر به عنوان «مقام امنیتی» و در واقع سخنگو و «ویترین» ساواک به تلویزیون رفت. یکی از فیلم هایی که از حضور او در تلویزیون ملی آن زمان در اینترنت موجود است، یک جلسه مطبوعاتی است که در آن «مسعود بهنود»، روزنامه نگار سوگلی هویدا از مقام امنیتی درباره گزارش تایمز لندن می پرسد که مدعی شده بود، ساواک دارای «۵ میلیون»! کارمند است. ثابتی در پاسخ به این پرسش گفت:

“بنده تصور نمی‌کنم که سازمان‌های امنیتی آمریکا و شوروی هم این تعداد مأمور در اختیار داشته باشند. این رقم برای من تعجب‌آور و مسخره بود. ما دو نوع مأمور داریم. یک دسته کارمندان رسمی سازمان امنیت که مثل بقیه کارمندان رتبه شغلی و حقوق می‌گیرند و دسته دیگر که تعدادشان بیشتر است اما در استخدام رسمی ما نیستند و ممکن است برخی‌شان کارمند دولت هم باشند.”

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

«حسین فردوست»، دوست صمیمی و محرم محمدرضا پهلوی که به نوعی بنیانگذار ساواک بود، نقشی پررنگ در ارتقاء ثابتی داشت. فردوست درباره نقش این برنامه های تلویزیونی در صعود جایگاه ثابتی گفت:

“در این نمایش‌های تلویزیونی او بسیار خوب و محکم صحبت می‌کرد و همه را تحت‌تأثیر قرار می‌داد؛ به دلیل بیان عالی و عدم تردید در سخنانش. دعوت‌ها از او در خانه رجال شروع شد و ثابتی در چندین میهمانی از من خواهش کرد شرکت کنم که شرکت نمودم. در این میهمانی‌ها خانم‌های زیبا چندین‌هزار تومان هزینه آرایش خود می‌کردند تا موردپسند «مقام امنیتی» واقع شوند و دور او را می‌گرفتند و خود را معرفی می‌کردند و کارت و آدرس می‌دادند. من چند بار به چند خانم که میل داشتم صحبت کنم، نزدیک شدم و هرچه گفتم «من فردوست هستم» بی‌فایده بود! همه «مقام امنیتی» را می‌خواستند و فردوست و امثال فردوست برایشان مهم نبود! این عنوان «مقام امنیتی» تا انقلاب روی ثابتی ماند و همه‌جا به پذیرایی از او افتخار می‌کردند.”

ثابتی در مصاحبه با عرفان قانعی فرد درباره ارتقاء خود در ساواک چنین گفت:

” پس از سه ماه از آغاز خدمتم در ساواک، به علت گزارش های تحلیلی ام راجع به مسائل سیاسی جاری کشور به ریاست بخش بررسی های سیاسی در امور امنیت داخلی منصوب شدم. از همان ابتدا خواستم به رده های بالاتر در ساواک و شخص پادشاه توجه دهم که تامین امنیت کشور تنها از طریق سرکوب و مبارزه با سازمان ها و گروه های مخالف و برانداز امکان پذیر نیست. در طول دوران خدمتم در ساواک از هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده کرده و گزارش های مستند ارائه دادم و چندین بار برای تهیه این گزارش ها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفتم. تا آنجا که در سال ۱۳۵۰ اسدالله علم وزیر دربار و سپهبد ایادی و امیرهوشنگ دولو از نزدیکان شاه به علت اتهاماتی که به آنان وارد می کردم علیه من به شاه شکایت بردند و من از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی شدم.”

فردوست میل به خودنمایی و البته ظاهر خوش خط و خال ثابتی را در ترفیع او بسیار موثر می دانست:

” زمانی که قائم‌مقام ساواک شدم، ثابتی یک جوان کمتر از سی سال بود و شغل او ریاست بخش مربوط به احزاب پنهانی بود. او را ندیدم تا زمانی که مقدم را به جای مصطفی امجدی مدیرکل سوم کردم…، برداشت من از ثابتی این بود که بسیار مقام‌پرست و متظاهر است. دارای هوش خوب – و نه بیشتر- است ولی قوه بیان خیلی خوبی دارد. در مجموع کارمند خوبی به‌شمار می‌رفت، ولی به علت آن قدرت بیان و تظاهر، خود را بیش از آن چیزی که بود نشان می‌داد. این رفتار قطعا در من اثری نداشت ولی در دیگران مانند مقدم و نصیری مسلما بی‌اثر نبود. دروغ و راست را مخلوط می‌کرد تا میزان فعالیت و موفقیت خود را دو، سه برابر واقع جلوه دهد. آرام و مسلط بر اعصاب خود بود. ساختمان فکری‌اش طوری بود که همیشه به او خوش می‌گذشت. از خود انتقاد نمی‌کرد و راضی و خیلی راضی از خود بود…، ثابتی به هیچ‌وجه نمی‌توانست اعتماد مرا جلب کند و به نظر من او برای کار اطلاعاتی ساخته نشده بود و بیشتر به درد کار سیاسی می‌خورد. هیچ‌وقت میل نداشتم مرئوس مستقیمی مانند ثابتی داشته باشم.”

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم
ارتشبد حسین فردوست

فردوست درباره جاه طلبی بسیار بالای ثابتی و علاقه او به در چشم بودن و بروز بیرونی(رخلاف بیشتر مقامات امنیتی) نیز اظهارات جالبی کرده است:

“من که جاه‌طلبی ثابتی را می‌دیدم، خواستم که او را در کار سیاسی مشغول کنم لذا از هویدا خواستم که یک پست وزارت به ثابتی بدهد. او مطابق طبع هویدا هم بود. زمانی که مسئله را به ثابتی گفتم از خوشحالی باور نمی‌کرد. هویدا، ثابتی را خواست و وزارت را به او پیشنهاد کرد و او اجازه فکرکردن درباره نوع وزارتخانه خواست. در همین احوال منوچهر آزمون (کارمند ساواک) معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اوقاف شد. این مسئله به ثابتی برخورد و از وزارت منصرف شد. او بعدا به من گفت: «وقتی آزمون که در ساواک چندین رده از من پایین‌تر بود، معاون نخست‌وزیر شود، دیگر وزارت چه افتخاری دارد؟!» من گفتم: پس صبر کن تا نخست‌وزیر شوی! این حرف در او اثر کرد و باورش شد و تا زمان انقلاب این مسئله در ذهنش بود.”

از سال ۴۹ که به معاونت اداره کل سوم ساواک(اداره امنیت داخلی) و در واقع ستون ساواک، رسید، نقشی اساسی در حکومت پیدا کرد، چرا که تقریبا هر شغلی قابل توجهی در کشور، از وزارت تا نمایندگی تا استادی دانشگاه، وابسته به استعلامی بود که از اداره کل سوم گرفته می شد. ثابتی به لحاظ امنیتی هم سرکوب گروه های مسلح چپ و مذهبی را در کارنامه داشت، به طوری که در سال ۵۵ تقریبا همه گروه های مسلح رژیم یا متلاشی شده، و یا به گروه های چندنفره پنهان محدود شده بودند.

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

جنایت ساواک بر تپه های اوین

یکی از جنایات مهم دوران سیطره ثابتی بر ساواک به ۳۰ فروردین سال ۵۴ بازمی گردد. در این روز، ۹ تن از سران گروه های چپ(فدایی خلق و مجاهدین خلق) بدون محاکمه در جریان انتقال از زندان اوین توسط ساواک تیرباران شدند.

«بیژن جزنی» از رهبران چریک‌های فدایی، همراه با شش‌نفر دیگر از چریک‌های فدایی خلق به نام‌های «حسن ضیا ظریفی»، «احمد جلیلی افشار»، «مشعوف کلانتری»، «عزیز سرمدی»، «محمد چوپان‌زاده» و «عباس سورکی» به همراه «مصطفی جوان خوشدل» و «کاظم ذوالانوار» دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپه‌های اطراف زندان «اوین» به آمریت شخص شاه و کارگزاری ثابتی، در اطراف قریه اوین با چشمان و دستان بسته تیرباران شدند.

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

یکی از مهم ترین روایت ها که بر نقش ثابتی در این جنایت صحه می گذارد، شرح «بهمن نادری پور»(معروف به تهرانی)، از شکنجه‌گران معروف ساواک، در دادگاه انقلاب در سال ۵۸ است. تهرانی در دادگاه در شرح ان واقعه گفت:

“زندانیان را از زندان تحویل گرفتند. ما هم در قهوه‌خانه نزدیک زندان اوین به انتظار ایستادیم. پس از تحویل آمدند و از طریق جاده‌ای که از داخل قریه اوین می‌گذشت به بالای ارتفاعات بازداشتگاه اوین رفتیم. در آنجا زندانیان را – درحالی که دست‌ها و چشم‌هایشان بسته بود – از مینی‌بوس پیاده کردند و همه را در یک ردیف روی زمین نشاندند. پس از اینکه روی زمین نشستند، «عطارپور» (بازجوی ساواک) یک قدم جلوتر آمد و شروع به سخنرانی کرد. گفت: همان‌طور که دوستان و رفقای شما همکاران و رفقای ما را در دادگاه‌های خودشان به مرگ محکوم کردند و آنها را کشتند، ما هم تصمیم گرفتیم شما را که رهبران فکری آنها هستید و با آنها از داخل زندان ارتباط دارید، مورد تهاجم قرار بدهیم و شما را اعدام کنیم و از بین ببریم. این حرف مورد اعتراض بیژن جزنی و چند نفر دیگر واقع شد. ولی نمی‌دانم عطارپور نفر اولی بود یا سرهنگ وزیری (رییس وقت زندان «اوین») که با یک مسلسل که آورده بود، رگبار را به روی آنها خالی کرد.”

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

ثابتی اما در کتاب خاطرات شفاهی خود موسوم به «در دامگه حادثه»، مثل بسیاری از دروغ هایی که در آن کتاب رفته است، مدعی است که زندانیان در هنگام فرار از ون انتقال زندانی به رگبار بسته شدند:

” پس از اینکه محمدتقی شهرام و سعادتی از زندان ساری و ربابه عباس‌زاده (اشرف دهقانی) از زندان قصر فرار کردند، بیژن جزنی و دوستان وی درصدد برآمدند با فرار از زندان، از خود قهرمان‌سازی کنند. آنها در زندان قصر، بسیار به موفقیت نزدیک شده بودند و در لحظه آخر، ماموران شهربانی، توانسته بودند که نقشه آنها را خنثی کنند. سرهنگ عباس وزیری، معاون اداره کل چهارم ساواک که مسوولیت زندان اوین با آن اداره بود، به من تلفن کرد و گفت: «ماموران قصد داشته‌اند، تعدادی از زندانیان را از زندان اوین به زندان دیگری منتقل کنند و در حوالی بزرگراه شاهنشاهی، زندانیان که در یک ون قرار گرفته و کامیونی از سربازان پشت‌سر آنها حرکت می‌کرده، با بریدن دستبند از «ون» خارج و قصد فرار داشته‌اند که راننده و یک مامور برای تعقیب به همراه آنها از ون خارج شده، لذا ماموران همراه به طرف آنها تیراندازی و ۹ نفر از زندانیان کشته و مامور همراه راننده نیز، تیر خورده و زخمی شده است.”

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

این دروغ بزرگ ثابتی که ۹ زندانی مهم برای رژیم، با دستان و چشمان بسته، چگونه توانستند همگی دستبند خود را ببرند و همزمان در بیابان های آن موقع اطراف اوین پا به فرار بگذارند، خود به اندازه کافی مضحک است. جدای از این که روایت های دیگر از زندانیان سیاسی و برخی عوامل رژیم شاه از زوایای مختلف این جنیات ساواک را افشاء کرده است.

البته برای کسی که در اوج وقاحت مدعی می شود که نهایت شکنجه در ذهن نعمت الله نصیری(رییس ساواک) این بود که به زندانیان «چلوکباب با دوغ» بدهند و بعد اجازه خواب به او ندهند، جعل چنین دروغ‌هایی نه تنها بعید نیست، که بسیار محتمل است.

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم
صفحه ۳۰۸ کتاب «در دامگه حادثه»

مثلا ثابتی در همان دامگه حادثه مدعی شده است:

” با شکنجه و هرگونه اقدام غیرقانونی مخالف بودم و تا آنچه در توان داشتم از آن جلوگیری می‌کردم. هیچ‌گاه ندیدم فردی مورد شکنجه قرار گیرد. موقعی که از سرپرستان بازجویی سؤال می‌کردم غالبا جواب این بود که زندانی با مأموران به زدوخورد پرداخته و مجروح شده است!”

این در حالی است که عمده زندانیانی که نسبت به انتشار کتاب خاطرات ثابتی واکنش نشان دادند، بر نقش مستقیم او در شکنجه زندانیان صحه گذاشته اند. مثلا «نصرت الله تاجیک»، از زندنیان سیاسی قبل از انقلاب دعاوی خنده دار ثابتی را چنینی زیر سوال برده است:

” در بازداشت سال٥٢-٥٣ چون در زندان اوین بودم او را ندیده بودم و همچون سایرین وی را به نام مقام امنیتی می‌شناختم تا اینکه در دستگیری سوم در کمیته مشترک ضد خرابکاری در میان شکنجه و بازجویی‌ها او را که میان بازجویان، «آقا» نامیده می‌شد دیدم. در دو نوبت توسط رسولی و ثابتی مورد سؤال‌وجواب و شکنجه قرار گرفتم که نسخه‌های بازجویی من به احتمال زیاد موجود است.”

ثابتی، عامل اعدام نشدن رجوی

پرویز ثابتی طبق صفحه ۲۸۲ کتاب خاطرات خود، کاظم رجوی، برادر بزرگ تر مسعود را با حقوق ماهی ۱۰۰۰ فرانک به مأمور ساواک تبدیل می کند. در سال ۱۳۵۰ که در پی ضربه شهریورماه ساواک به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، اعضای سازمان دستگیر و به اعدام محکوم می شوند، کاظم رجوی با ثابتی تماس می گیرد تا برادر خود (مسعود رجوی) را نجات دهد. ثابتی در این زمینه می گوید:

“من یک گزارشی درست کردم که برادرش برای ساواک این کارها و خدمات را کرده و مسعود رجوی را یک درجه تخفیف بدهیم، شاه هم موافقت کرد و یک درجه تخفیف داده شد و مسعود رجوی اعدام نشد.”

فرار حمید اشرف از تور ثابتی

حمید اشرف، رهبر گروه مارکسیست مسلح چریک های فدایی خلق، در سال‌های ۵۴ و ۵۵ از اهداف اصلی تعقیب شهربانی و ساواک بود.

اشرف ان قدر برای شاه اهمیت داشت که تقریبا بعد از هر گزارش «شرف عرضی» نصیری و ثابتی به او، از آن ها درباره دستگیری حمید اشرف می پرسید:

“هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر و یا در درگیری ها کشته می شدند، شاه می پرسید با حمید اشرف چه کرده اید.”

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

در عملیات ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۵ علیه خانه های تیمی سازمان چریک های فدایی خلق، حمید اشرف دوباره موفق به فرار می شود و بار دوم از دو حلقه محاصره نیروهای امنیتی می گریزد. ثابتی می گوید:

“گزارش واقعه را با ذکر این که حمید اشرف، توانسته است از هر دو محاصره فرار کند، برای شاه فرستادم. چند روز بعد، از دفتر ویژه ی اطلاعات خبر دادند که گزارشی به عرض اعلیحضرت رسیده است که مأمورین واحد اجرایی کمیته ی مشترک ضد خرابکاری که عمدتا پرسنل شهربانی بودند، آموزش لازم را برای محاصره ی خانه های امن و مقابله ی با گروه های تروریستی ندارند و اعلیحضرت دستور داده اند، دفتر ویژه طی یک بازرسی وسیع، نواقص کار را یافته و گزارش کند “

در نهایت حمید اشرف و ده تن دیگر از اعضای سازمان در تیر ماه ۱۳۵۵ بعد از ساعت های درگیری به دست نیروهای ساواک کشته می شوند. کشتن حمید اشرف و متلاشی کردن مرکزیت چریک های فدایی، یکی از بزرگ ترین دستاوردهای امنیتی ثابتی برای رژیم شاه بود.

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم
سفر ثابتی به مشهد با همسرش به اتفاق سپهبد جعفرقلی مستوفی و همسرش(نحوه چادر سر کردن همسران آن ها به خوبی گسست مقامات پهلوی از مردم را نشان می دهد)

پیش بینی انقلاب توسط ثابتی

ثابتی در خاطرات شفاهی خود مدعی شد که دو سال پیش از پیروزی انقلاب، وقوع ان را پیش بینی کرده و ان را با شاه مطرح کرده بود و البته انتظار از او به عنوان مسوول اصلی تشکیلات اطلاعاتی شاه نیز همین بود. او می گوید که گزارشی مفصل را در آذر ۵۵ برای شاه نوشت و از طریق رییس وقت ساواک، نصیری، نزد شاه فرستاد:

“موقعی که کارتر در آمریکا داشت برای ریاست جمهوری فعالیت می کرد مطالبی را علیه شاه گفته بود. نتیجتا در داخل، مخالفین رژیم بسیج شده بودند و فکر می کردند که الان دوباره فرصتی پیش می آید که بتوانند کارهایی بکنند. زمانی که کارتر انتخاب شد ولی هنوز به دفترش نرفته بود، یعنی در آذر ۱۳۵۵، من بوسیله (ارتشبد نعمت الله) نصیری (سومین رئیس ساواک) یک گزارشی برای اعلیحضرت فرستادم و گفتم به نظر می آید که سناریوی سال ۱۳۳۹ و ۴۰ یعنی دوره ۱۹۶۰ و ۶۱ در دوره کندی دوباره دارد تکرار می شود و مخالفین به این نتیجه رسیده اند که حالا کارتر اعلیحضرت و ایران را تحت فشار قرار می دهد و فرصتی پیش می آید که اینها بتوانند خود را به صحنه بیاورند و به اصطلاح ایشان را به چالش بکشند.”

او در این گزارش با اشاره به افزایش قابل توجه جمعیت دانشجویان و افزایش ۴ برابری جمعیت پایتخت، شکل گیری واحدهای کارگری بزرگ در تهران و اطراف آن، پیدایش گروه های مسلح جدیدی و کارآزموده شدن عناصر مسلح ضدرژیم در زندان‌ها به شاه یادآور شد که اوضاع با زمان کندی و شکل گیری ماجرای ۱۵ خرداد ۴۲ متفاوت است. گرچه ثابتی در این تحلیل خود به عنصر اصلی، یعنی رهبری مقتدرانه و مرشدیت معنوی حضرت امام در هدایت خیزش مردمی علیه رژیم شاه، وزن چندانی نمی دهد و این اشتباه بزرگ او و سایر کارگزاران رژیم شاه و حامیان خارجی آن ها بود. به هر حال، ارسال همین گزارش هم ظاهرا باعث خشم شدید شاه می شود که در سال ۵۵ خود را در اوج قدرت و اقتدار تصور می کرد:

” این گزارش را دادم نصیری برد برای اعلیحضرت. اعلیحضرت هم از دست من عصبانی شد که این ثابتی باز چیزهای منفی را سرهم کرده و هیچ پیشرفت های مملکت را ندیده، به اصلاحات ارضی اشاره نکرده، سهیم شدن کارگران در سهام کارخانجات را ندیده، ارتش ما از ۱۵۰ هزار نفر شده ۶۰۰ هزار نفر را ندیده، ساواک و شهربانی را ندیده و همه سیاه ها را سرهم کرده و می گوید اوضاع خراب می شود. نخیر هیچ چیز نخواهد شد و شما کار خودتان را بکنید. این اولین گزارش است در آذر ۱۳۵۵. اعلیحضرت فکر می کرد مثل همان بحرانی که در دوره کندی پیش آمد و توانست طوری اداره کند تا طوفان از سر بگذرد، این بار هم می تواند اداره کند. این بار اما، -البته ما که آن موقع نمی دانستیم- ولی به هر حال ایشان مریض بود و نمی توانست قاطعانه تصمیم بگیرد و به هر حال مملکت به مرحله ای رسید که دیگر کنترل از دست خارج شد.”

مقاله رشیدی مطلق

حضرت امام به مناسبت چهلمین روز درگذشت فرزندش – مصطفی خمینی – بیانیه هایی منتشر کرده و در آنها از فجایع و مظالم شاه سخن می گوید. شاه با دیدن آن ها به شدت عصبانی شده و به نصیری – رئیس ساواک – می گوید:

“این مرد عقب مانده و عامل اجنبی، جسارت را از حد گذرانده است، دستور بدهید دو مقاله تهیه و در آنها به سوابق خانوادگی او که به وسیله ی انگلیسی ها از هندوستان به ایران، آورده شده اند و مخالفت او با اصلاحات ارضی و حقوق زنان و برنامه های اصلاحی مملکت، تهیه و در شرفیابی بعدی بیاورید تا ملاحظه و دستور چاپ آنها در مطبوعات داده شود “

نصیری به ثابتی می گوید اعلیحضرت به ما دستور داده اند و شما این دو مقاله را تهیه کنید. ثابتی مطابق دستور شاه عمل می کند. اما شاه همین دستور را به هویدا که در آن زمان وزیر دربار بود می دهد. هویدا هم این امر را به فرهاد نیکخواه محول کرده و او نیز به فردی به نام شعبانی می گوید تا مقاله را بنویسد. آن مقاله را شاه می پسندد و به دستور او در روزنامه ی اطلاعات به نام مستعار رشیدی مطلق منتشر می شود. اقدامی که به باور بسیاری از مورخان، یکی از نقاط عطف تبدیل جنبش انقلابی مردم ایران به یک قیام سراسری شد.

ماجرای فهرست «۱۵۰۰ نفره» انقلابیون

در خردادماه ۵۷، زمانی که دولت جمشید آموزگار(فراماسون معروف و عامل مارکدار ایالات متحده) کم کم سررشته کنترل اوضاع کشور را در برابر انقلابیون از دست می داد، ارتشبد نعمت الله نصیری و بالتبع، پرویز ثابتی که مهره مورد وثوق او بود، از چشم شاه افتاده بودند و زمزمه های خانه تکانی در ساواک جدی بود. با این حال، ثابتی برای حفظ نظامی که همه چیزش را به ان مدیون بود دست از فعالیت برنداشت.

او به ادعای خود در آستانه ۱۵ خرداد ۵۷، طرحی را برای دستگیری ۱۵۰۰ نفر از چهره های مخالف رژیم تهیه کرد تا به زعم خود خیزش مردمی را کنترل کند. او ابتدا این طرح را به جمشید آموزگار، نخست وزیر، ارایه داد، ولی آموزگار که چهره ای به شدت محافظه کار و اصولا تکنوکرات بود، موافق اجرای این طرح نبود. از همین رو، ثابتی طرح خود را نزد دوست دیرین و همکیش خود، امیرعباس هویدا برد که در آن مقطع وزیر دربار پهلوی بود:

“رفتم پیش هویدا و گفتم خبر اعلامیه دولت را شنیدید؟ گفت بله خوب بود بد نبود. گفتم حالا داستان این شده و آقای آموزگار اینطوری می گوید و شما باید اعلیحضرت را متقاعد کنید که ما این ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنیم وگرنه اوضاع از کنترل خارج می شود. گفت اینها کی هستند؟ من یکی یکی می گفتم و او یادداشت می کرد. سران نهضت آزادی و جبهه ملی و ۳۰۰ نفر وعاظ افراطی طرفدار خمینی، ۴۰۰ نفر طلاب مدارس حقانی و فیضیه و خان قم بودند، تعدادی هم اعضای همین گروه های تروریستی بودند که ما پیش از آمدن صلیب سرخ آزادشان کرده بودیم که دلیلش مفصل است و باید جداگانه بگویم. هویدا این ها را یادداشت کرد و گفت بهت خبر می دهم. ساعت ۹ شب به من تلفن کرد که من مطالب شما را به عرض شاه رساندم و فردا صبح نصیری یک گزارش بیاورد.”

ثابتی مدعی است که شاه جلوی بسیاری از اسامی این فهرست منها گذاشت و در نهایت لیست دستگیری‌ ها را به ۳۰۰ نفر تقلیل داد:

” دیدم که جلوی بعضی از این اسم ها منها و جلوی بعضی به اضافه گذاشته. اول از همه نهضت آزادی و سرانش منها داشتند. گفتم یعنی چی؟ گفت اعلیحضرت فرموده اند که چون اینجا یک کمیته حقوق بشر درست کرده اند و اینها با آمریکا در ارتباطند، نه. جبهه ملی هم همینطور، نه. بعد ۴۰۰ نفر طلاب مدرسه فیضیه و حقانی و خان قم هم نه. گفتم اینها دیگر برای چه نه؟ گفت فرموده اند اینها بازداشت دسته جمعی است… نه، نه، نه، تا آمد روی وعاظ افراطی طرفدار خمینی با چند تا افراد تروریست که روی هم ۳۰۰ نفر بود. ما از فردایش شروع کردیم به دستگیری این ۳۰۰ نفر. تمام تدارکاتی که اینها می کردند برای ۱۵ خرداد بود تا در سالگرد ۱۵ خرداد قدرتشان را نشان دهند. بعلت دستگیری این ۳۰۰ نفر، ۱۵ خرداد آب از آب تکان نخورد. در صبح ۱۵ خرداد در بازار تهران ۲۰-۳۰ درصد از مغازه ها بسته بود بعدش هم باز شد و تمام شد و رفت.”

با وجود این ادعای گزاف ثابتی که طبق معمول از ان اغراق ها و خودنمایی‌های خاص نشان دارد، در ۱۶ خرداد ۵۷ نصیری از ریاست ساواک برکنار شد پس از برکناری ارتشبد نصیری رئیس ساواک در روز ۱۶ خرداد ۱۳۵۷ تغییرات مهمی در ساواک روی داد بدین معنی که سپبهد ناصر مقدم رئیس اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران که در امور امنیتی تا حدودی به ملایمت و اعتدال شهرت داشت و در گذشته سال‌ها از مقامات مهم ساواک و مدیرکل اداره سوم بود، جانشین نصیری شد و با رفتن او، دوران یکه تازی ثابتی هم در ساواک به پایان رسید. او که از قبل، یعنی از زمان ریاست مقدم بر اداره کل سوم، با او رابطه چندان خوبی نداشت، کم کم به حاشیه رفت تا این که در پاییز ۵۷ دچار این احساس خطر شد که در صورت ماندن در کشور، به سرنوشت نصیری، هویدا، داریوش همایون و امثال آن ها دچار شود که شاه برای کاستن از التهابات عمومی، آن‌ها را بلاگردان خود کرده و به زندان انداخته بود.

بنا بر یکی از گزارش های ساواک به تاریخ ۱ آبان ۵۷، پرویز ثابتی با نام مستعار «عالیخانی» از طریق فرودگاه مهرآباد و با پروازی به مقصد نهایی لندن از کشور خارج شد.

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم

گرچه روایت دیگری هم وجود دارد که طبق آن، در روز ۱۵ آبان ۱۳۵۷ عده‌ای از مدیران بلندپایه ساواک مانند پرویز ثابتی و عضدی با عده‌ای از زندانیان که به موجب ماده پنج قانون حکومت در طول ماه‌های شهریور و مهر بازداشت شده بودند، در زندان دیدار و از آنان حلالیت طلبیده و خداحافظی کردند و عضدی به یکی از زندانیان سرشناس گفت: “یک هواپیمای مسافربری شرکت هواپیمایی «ال‌عال» ‌متعلق به اسرائیل مستقیما از تل‌آویو به تهران پرواز کرده و در فرودگاه مهرآباد فرود آمده است و همین امروز حدود ۲۵ تن از مدیران و رؤسای ساواک با آن هواپیما عازم اسرائیل شده و از آنجا به آمریکا و اروپا خواهند رفت.”

و خود ثابتی در خاطراتش ادعا کرده که در ۹ آبان، برای ان که به سرنوشت هویدا و نصیری و داریوش همایون و تنی چند از سران زندانی شده رژیم در دولت نظامی دچار نشود، ایران را به مقصاد اروپا ترک کرده بود. و این با واقعیت سازگارتر است، چرا که روزنامه اطلاعات در تاریخ هشتم آبان ٥٧ عکس بزرگی از پرویز ثابتی چاپ کرد به اضافه فهرستی از ٣٤ عضو سازمان اطلاعات و امنیت کشور. اطلاعات نوشته بود این مأموران بلندپایه که ثابتی هم جزء آن هاست اخراج، بازنشسته یا تصفیه شده‌اند. زیر عکس نوشته شده بود «پرویز ثابتی معروف به مقام امنیتی از مهم‌ترین پست ساواک برکنار شد».

ثابتی در نهایت به آمریکا رفت و نام کوچک خود را به «پیتر» تغییر داد. در همه این سال‌ها او ظاهرا به تجارت مشغول بوده، لیکن به هیچ عنوان منطقی نیست که یک «مقام امنیتی» رژیم شاه در آن سطح، با ان ارتباطات گسترده با موساد و سیا و ام آی۶، تنها در کنج حجره تجارت به چرتکه انداختن مشغول بوده باشد.

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم
محل زندگی و کار ثابتی در شهر اورلاندو ایالات متحده

**سهیل صفاری

منابع

http://sharghdaily.ir/Modules/News/PrintVer.aspx?Src=Main&News_Id=۳۲۴۹۸

https://www.tasnimnews.com/fa/news/۱۳۹۳/۰۷/۲۲/۵۲۷۲۱۸

http://www.iichs.org/index.asp?id=۳۴۴&doc_cat=۷

http://sharghdaily.ir/News/۷۷۷۸۹/۳۷

http://shekanjegaran-savak.mihanblog.com/post/۳

http://www.parhamnews.com/۱۳۹۶/۰۱/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شکنجه‌گر «ابروکمانی» رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی «چلوکباب با دوغ» اوج شکنجه ساواک بود!+عکس و فیلم بیشتر بخوانید »

ادعای سخنگوی منافقین: با سازمان جاسوسی فرانسه ارتباط نداریم/ مسعود رجوی :کاخ الیزه از عملیات‌های ما در ایران آگاه بود، ولی به ما نمی‌گفتند تروریست!

ادعای سخنگوی منافقین: با سازمان جاسوسی فرانسه ارتباط نداریم/ مسعود رجوی :کاخ الیزه از عملیات‌های ما در ایران آگاه بود، ولی به ما نمی‌گفتند تروریست!



گزارش افشاگرایانه مشرق از ارتباط گسترده عنصر منافقین با یکی از سیاسیون داخلی که سال‌ها است تحرکات سیاسی خود را به گروه‌های برانداز خارج از کشور گره زده آن قدر برای منافقین گران تمام شده که …

به گزارش مجاهدت از مشرق، گزارش افشاگرایانه مشرق از ارتباط گسترده عنصر منافقین با یکی از سیاسیون داخلی که سال‌ها است تحرکات سیاسی خود را به گروه‌های برانداز خارج از کشور گره زده آن قدر برای منافقین گران تمام شده که سخنگوی این گروهک تروریستی در واکنشی شتاب زده وارد میدان گردیده و نکات جالبی را به زبان آورده است.

جوابیه منافقین که در ترور و اقدامات تروریستی علیه مردم ایران کم نگذاشته‌اند، کوتاه اما دارای مضامین بسیار مهم درون متنی است.

به گزارش مجاهدت از مشرق با تیتر «۲۵ بهمن ماه برنامه بعدی منافقین برای میرحسین» برمی‌گردیم در قسمتی از گزارش به نقل از یک منبع مطلع امنیتی عنوان می‌شود: «اردشیر امیر ارجمند همان زندانی فراری است که در جریان فتنه ۸۸ میرحسین را به شکل مرموز و تمام عیاری در اختیار گرفته، اداره می‌کرد و عامل اصلی خروج وی علیه نظام جمهوری اسلامی بود. این عنصر مرموز در همان مقطع بازداشت شد اما با استفاده از فرصت مرخصی از زندان، توسط گروهک منافقین از کشور فراری داده شد و به مقر آن ها در اطراف پاریس منتقل گردید».

ماجرای فراری دادن امیر ارجمند توسط منافقین در فرصت مرخصی اعطا شده در سال ۸۸ از جمله مواردی است که این گروهک بدسابقه را به واکنش واداشته است.

سابقه ارتباط امیر ارجمند با منافقین، به زمان فرار این فرد از ایران برمی‌گردد.

او با کمک ویژه منافقین موفق به فرار از ایران شده و بعد از آن یک وظیفه مهم را بر عهده گرفت.

اردشیر امیر ارجمند از جمله سرپل‌های مهم منافقین برای ارتباط با یک عنصر سیاسی داخلی است و برقراری ارتباط این دو نفر با هم برای گروهک نفاق که همه سرمایه خود را برای انتقال افکار خود به عنصر داخلی به کار بسته بسیار راهبردی است.

منافقین برای اینکه انرژی امیر ارجمند را هدر ندهند تا بتواند اهداف آن‌ها را پیش ببرد، تاکنون هیچ اظهار نظر رسمی در این خصوص نکرده بودند که البته با گزارش اخیر مجبور شدند این ارتباط را انکار کنند.

در بخشی از گزارش مشرق آمده بود: «برادر اردشیر امیرارجمند به نام منصور از سران سازمان تروریستی منافقین است که اکنون نمایندگی آن سازمان تروریستی در استراسبورگ فرانسه را به عهده دارد. این فرد عامل وصل اردشیر به گروهک نفاق و سرپل بعدی اردشیر با گروهک است. از آن جا که منافقین برای اردشیر ماموریت مهمی را طراحی کرده و اصرار داشتند که عضویت وی در گروهک آشکار نشود لذا نامبرده را پس از مدت کوتاهی با هماهنگی سرویس اطلاعاتی فرانسه به محل امن دیگری منتقل و برادرش منصور را به عنوان رابط وی با سازمان قرار دادند. سرویس اطلاعاتی فرانسه نیز با اغتنام از فرصت، ارتباط خود با اردشیر امیر ارجمند را تقویت و گسترش داد و به تدریج وی را به عنوان منبع اطلاعاتی به استخدام خود درآورد».

حالا در جوابیه منافقین به این گزارش، نکات جالبی وجود دارد که اشاره به آن خالی از لطف نیست.

مشرق در گزارش پیشین خود از ابلاغیه‌ای سخن به میان می‌آورد که از طرف سر پل منافقین یعنی امیر ارجمند به میرحسین موسوی دیکته شده است.

نوع انکار منافقین در خصوص وجود چنین چرخه کاری و ارتباط گسترده‌ و این که می‌گویند«کدام عقل سلیمی باور می‌کند که مجاهدین چنین ابلاغی به کسی بکنند و آقای امیر ارجمند هم‌چنین ابلاغی را بپذیرد؟!» نشان می‌دهد گویا امیر ارجمند از جایگاه ویژه‌ای در گروهک منافقین برخوردار است که حتی سخنگوی این گروهک هم در ادبیات خود نسبت به او بسیار با احتیاط رفتار می‌کند و کانه شان امیر ارجمند را بالاتر از صرفا یک مجری محض می‌داند.

نکته دیگری که در بیانیه اخیر سخنگوی منافقین توجه افکار عمومی را به خود جلب می‌کند نیاوردن اسم میرحسین موسوی به صورت مستقیم است.

منافقین در بیانیه خود هیچ اشاره مستقیمی به نام میرحسین موسوی نمی‌کنند و در حقیقت حاضر

به سوزاندن مهره دست دوم خود در تهران نیستند و نمی‌خواهند ارتباط مستقیمی با عنصری که

از طریق رشته‌های ارتباطی دیگر جذب شده است را راسا بر عهده بگیرند.

اما در عین حال برای امیرارجمند، مشاور ارشد موسوی سنگ تمام گذاشته و تمام تلاش خود

را می‌کنند تا موضوع ارتباط و انتساب امیرارجمند به خود را رد نمایند.

ذکر این نکته ضروری است که سخنگوی منافقین در بیانیه خود قسمتی از گزارش مشرق را ذکر می‌کند، اما در ادامه به هیچ عنوان گزاره به کار برده شده را تکذیب نمی‌کند.

در گزارش مشرق آمده بود: «گروهک تروریستی منافقین هدایت کامل میرحسین موسوی یکی از سرکردگان م فتنه ۸۸ را به دست گرفته و بیانیه اخیر وی، دستپخت مستقیم منافقین است که از طریق اردشیر امیرارجمند به خورد آن فتنه گر داده شده است».

ارتباط منافقین و سازمان جاسوسی کشور فرانسه

مسئله جالب دیگر در بیانیه اخیر منافقین تکذیب ارتباط آن‌ها با سرویس‌های جاسوسی غربی است.

موضع‌گیری خشمگینانه سخنگوی منافقین نسبت به برملاسازی ارتباط عامل این گروهک با میرحسین موسوی و همچنین اشاره مستقیم به ارتباط آن‌ها با سرویس‌های جاسوسی ظاهرا برای آن‌ها گران تمام شده است.

ادعای عدم ارتباط این گروهک تروریستی با سازمان جاسوسی فرانسه درحالی توسط سخنگوی منافقین مطرح شده که بررسی سابقه تاریخی این گروهک نشان دهنده ارتباط تنگاتنگ آن‌ها با سرویس‌های جاسوسی غربی و به طور خاص دولت فرانسه است.

فرانسه به عنوان اولین حامی گروهک تروریستی منافقین شناخته می‌شود که به سرکردگان این گروهک پس از فرار از ایران پناه داد و امکانات مالی و امنیتی ویژه‌ای برای این فرقه در نظر گرفت.

براساس گزارشات منتشر شده، پس از فرار مسعود رجوی به همراه ابوالحسن بنی صدر در سال ۱۳۶۰ به فرانسه، یک خانه ویلایی که محل زندگی صالح رجوی (برادر بزرگتر مسعود رجوی) در شهرک «اور سور واز» در استان سرژی در ۳۰ کیلومتری پاریس بود، به مقر فعالیت‌های سرکرده منافقین در خارج از ایران تبدیل شد و از همان ابتدا با تأیید دولت فرانسه، نقش مقر سرفرماندهی جنگ مسلحانه و اقدامات تروریستی این گروهک علیه مردم ایران را به اشکال مختلف ایفا کرد.

مرحوم هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در جلسه ۴ اسفند سال ۶۰ در رابطه با حمایت فرانسه از گروهک تروریستی منافقین گفته بود: « فرانسه باید در آینده تاریخ جواب گوی ملت ما باشد و ما از فرانسه به این آسانی نخواهیم گذشت؛ اگر هم ما بگذریم مردم ما و این محرومانی که جسدهای قطعه‌قطعه شده بچه‌هایشان را از بیمارستان تحویل گرفتند و به گورستان بردند ازفرانسه نمی‌گذرند. البته فرانسه هم بدون آمریکا کار نمی‌کند.»

همچنین براساس گفت و گوهای مسعود رجوی و مقامات رژیم بعث عراق که منتشر شده، مشخص می شود رجوی در دیدار با سران رژیم بعث با اشاره به اطلاع واشنگتن و پاریس از اقدامات تروریستی این گروهک با افتخار می‌گوید: «همانگونه که اطلاع دارید من در سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ در پاریس بودم. در آن سال‌ها به این‌گونه نبود و به ما تروریست نمی‌گفتند؛ هرچند که کاخ سفید و کاخ الیزه می‌دانستند؛ با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم. می‌دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد و چه کسی و چرا عملیات علیه رئیس‌جمهور و علیه رئیس‌الوزرای[ایران] انجام داد. آن‌ها می‌دانستند و خوب هم می‌دانستند ولی صفت تروریست هم به ما نزدند.»

درخصوص ارتباط نزدیک گروهک منافقین با دولت‌ فرانسه و سازمان جاسوسی این کشور، اسناد و مدارک بسیاری وجود دارد که در این گزارش مجال پرداختن به همه آن ها وجود ندارد.

تاکنون بسیاری از گردهمایی‌های سالانه منافقین که تا چندی قبل در فهرست گروه های تروریستی اروپا بودند، به راحتی و بدون هیچ محدودیتی در فرانسه برگزار شده است.

این رابطه تنگاتنگ و البته ترورها و خرابکاری‌های گروهک منافقین در ۴۴ سال اخیر که جز با حمایت اطلاعاتی سرویس‌های جاسوسی کشورهای غربی امکان‌پذیر نبوده، همگی نشان دهنده کذب بودن ادعای اخیر سخنگوی این گروهک تروریستی است و برگ دیگری از دروغ‌ها و خیانت‌های این گروهک علیه ملت ایران را ورق می‌زند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ادعای سخنگوی منافقین: با سازمان جاسوسی فرانسه ارتباط نداریم/ مسعود رجوی :کاخ الیزه از عملیات‌های ما در ایران آگاه بود، ولی به ما نمی‌گفتند تروریست! بیشتر بخوانید »