رئیسجمهور مردمی
رئیسجمهور مردمی بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از فضای مجازی دفاعپرس، شهیدان «محمدعلی رجایی» رئیسجمهور و «محمدجواد باهنر» نخستوزیر روز هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ بهدست مسعود کشمیری عضو گروهک تروریستی منافقین در دفتر نخستوزیری در خیابان پاستور به شهادت رسیدند.
بهمناسبت گرامیداشت یاد و خاطره این شهیدان که روز هشتم شهریور در ساختمان نخستوزیری به شهادت رسیدند، هفتهای که این روز در آن قرار دارد در تقویم رسمی کشور بهنام «هفته دولت» نامگذاری شده است.
مزار این شهیدان والامقام در گلزار شهدای بهشت زهرا (س)، آرامگاه شهدای هفتم تیر قرار دارد.
به همین مناسبت، چند تصویر از حضور آیتالله العظمی خامنهای بر سر مزار شهیدان رجایی و باهنر در دوران ریاستجمهوری ایشان منتشر میشود.
انتهای پیام/ 118
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
رهبر انقلاب بر سر مزار شهیدان رجایی و باهنر+ تصاویر بیشتر بخوانید »
زمانی که سازمان منافقین با عزل بنیصدر احساس کرد که دیگر امکان پیشروی و کسب قدرت از طریق سیاسی مقدور نیست، به بهانهای واهی اعلان جنگ مسلحانه داده، فعالیتهای تروریستی خود را آغاز کرد.
به گزارش مجاهدت از مشرق، مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: منافقین که از حمایت مردمی برخوردار نبودند، مشی نفوذ در نهادهای مختلفی مانند دادگاههای انقلاب، اداره دوم ارتش، دفتر نخستوزیری، کمیتهها، سپاه پاسداران، حزب جمهوری اسلامی و دفتر رئیسجمهور را در پیش گرفتند. نفوذیهای این سازمان از جمله محمدجواد قدیری، محمدرضا کلاهی، مسعود کشمیری و محمدکاظم افجهای به تدریج توانستند به مراکز حساسی همچون حزب جمهوری اسلامی و شورای امنیت کشور راه یابند و در دوران ترورها صدماتی جبران ناپذیر به نظام جمهوری اسلامی وارد نمایند. علاوه بر آن، سازمان مجاهدین خلق که از حمایت مردمی برخوردار نبود، نه تنها در برابر دستور خلع سلاح صادره از سوی امام، مقاومت کرد، بلکه به تجهیز تسلیحاتی خود از همه راهها پرداخت.
نخستوزیر رجایی دربارهی اقدامات سازمان مجاهدین خلق گفت: “سازمان از هر فرصتی استفاده میکرد که دست کم سه چیز را برای خودش آماده بکند. یکی از آنها اسلحه بود، به محض اینکه مردم ما در انقلاب پیروز شدند، اینها به انواع وسایل متوسل میشدند …
برای روزی که در نظر داشتند، بعد از جمعآوری اسلحه، شروع کردند به جمعآوری امکانات مالی و تدارکاتی، از بردن ماشینها گرفته تا بردن پولهای نقد و اسناد و تصرف اماکن که مدتها طول کشید تا مردم توانستند این اماکن را که آنها به زور گرفته بودند از آنها پس بگیرند. به موازات این دو کار، چیزی که برای همه ما تعجبآور باشد، اینها شروع کردند به شناسایی شخصیتهایی که ممکن است در آیندهی این انقلاب نقش داشته باشند.”
«ابراهیم خدابنده» از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق، در این خصوص گفت: “رجوی یک بار در صحبتهایش گفت: «زمانی که انقلاب شد، همه سازمانها و گروهها دنبال تشکیل حزب و کار سیاسی رفتند اما ما عاقل بودیم و از همان ابتدا رفتیم دنبال جمعآوری سلاح، تشکیلات نظامی و فرستادن نفوذی.» فردای انقلاب، کار اصلی سازمان، فرستادن نفوذی بود؛ سازمان هر کسی را که جذب میکرد، مثلا مانند کلاهی یا کشمیری، بلافاصله آنها را برای نفوذ مامور میکرد. بعضیها هم سرِ پستی که بودند، آنها را جذب میکرد، مانند سرهنگ بهزاد معزی؛ این شخص در نیروی هوایی بود، خلبان شاه بود؛ به ایران بازگشت و سازمان او را جذب کرد یا خیلی افراد دیگر. رجوی میگفت این نفوذیهای ما هر جا توانستند تأثیر گذاشتند مانند دفتر بنیصدر و هر جا نتوانستند تأثیر بگذارند، آنجا را منفجر کردند، مانند حزب جمهوری اسلامی.”
«رضا کیواننژاد» از اعضای سازمان مجاهدین خلق، درباره هدف سازمان از تجهیز و ذخیره سلاح گفت: «با اوجگیری و حاد شدن کامل جریانات در روزهای پیروزی انقلاب، خط سرقت سلاح و مهمات به وسیله افراد سازمان پیاده گردید. این خط عمدتاً به وسیله مرکزیت که آن موقع تشکیل شده بود از مسعود رجوی، موسی خیابانی، علی زرکش، مهدی ابریشمچی و عباس داوری بود… تحلیل این مسئله به وسیله مرکزیت این بود که از آنجا که رشد تضادهای دو جریان در نهایت به خشونت گراییده و با سلاح حل میشود، لذا باید برای این برخورد آماده گردید… سرقت سلاح و مهمات به وسیله گروهی به نام عملیات و تحت مسئولیت دو نفر از اعضای ارشد به نامهای فاضل مصلحتی و حمید جلالزاده صورت میگرفت.»
سلاحهای به غارت رفته، در خانههای اعضای سازمان یا در مکانهای امن دیگر مخفی میشد. علاوه بر این، سازمان منافقین به دلیل کمکهای مالی بنیصدر توانسته بود مقدار قابل توجهی سلاح از طریق واسطههای عراقی از راه کردستان وارد کند.
«احمدرضا کریمی»، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق، دربارهی قصد قبلی سازمان برای ترور آیتالله بهشتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نوشته است: “نکتهی مهمی که در ارتباط با مسائل فوق نباید از نظر دور بماند، اعترافی است که وحید [افراخته] در مورد شهید بهشتی دارد. در تک نویسی وحید برای تقی شهرام، آخرین عبارت آن این است که شهرام و دار و دستهاش قصد داشتند در سال ۱۳۵۴، دکتر بهشتی را ترور کنند. (حتماً برای این احتمال که مخالفت و عدم حمایت روحانیون را ناشی از ایشان میدانستند.) این اعتراف را در سال۵۹، من در پرونده تقی شهرام دیدم و متأسفانه روی آن کار نشد؛ بالاخره تروری که توسط مرکزیت سال ۵۴ سازمان طراحی شده بود، در ۷ تیر ۱۳۶۰، توسط مرکزیت سال ۶۰ سازمان به اجرا در آمد.”
«ابراهیم خدابنده» در این باره گفته است: “رجوی از زندان پیام داد و این [جریان مارکسیستی تقی شهرام] را محکوم کرد که نَه! این جریان اپورتونیستیِ چپنما بوده و ما همچنان مسلمانیم و یک ۱۲ مادهای از زندان بیرون داد، ماده ۱۰ آن میگوید: «تهدیدِ اصلیِ مبارزات ما جریان راست ارتجاعی است که ما با آن مبارزه میکنیم.» این همان حرف تقی شهرام بود یعنی مسعود رجوی در آن ۱۲ ماده هارت و پورت کرده که نخیر ما مسلمانیم و مارکسیست نیستیم اما اصل مطلب همان حرف تقی شهرام بود که میگفت تهدید اصلی، تهدید جریان انقلابی است؛ یعنی جریان مذهبی مشکل آنها بود که شاخص اصلیاش شهید بهشتی بود. رجوی میگفت: «وقتی که من از زندان آزاد شدم، تمام سعیام را کردم که نگذارم امام وارد ایران شود،» حتی به نزد آیتالله لاهوتی و افراد دیگری رفته بود که به امام خبر بدهید اینجا ما اطلاعات داریم، تهدید میشود، اینجا برسد ترور میشود.”
آیتالله بهشتی در ابتدای انقلاب به خاطر القائات منافقین و روزنامههای ضد انقلاب، همواره مورد تهمت و توهین بود. توطئهچینی برای عزل بنیصدر، آمریکایی و مدافع غرب بودن از جمله اتهاماتی بود که دکتر بهشتی صبورانه و مظلومانه با آنها برخورد میکرد.
زمانی که سازمان با عزل بنیصدر احساس کرد که دیگر امکان پیشروی و کسب قدرت از طریق سیاسی مقدور نیست، به بهانهای واهی اعلان جنگ مسلحانه داده، فعالیتهای تروریستی خود را آغاز کرد و اولین ضربهی هولناک را با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و به شهادت رساندن ۷۲ تن از مسئولان طراز اول مملکت، از جمله دکتر بهشتی، رئیس دیوانعالی کشور، وارد آورد.
سازمان مجاهدین خلق بر این گمان بود که آیتالله بهشتی بر روی امام خمینی نفوذ دارد و با کشتن او، نظام با مشکل جدی رو به رو خواهد شد. «مسعود خدابنده»، عضو جدا شده سازمان، در این باره گفته است:”متاسفانه اشتباه محاسبه مجاهدین در مقابله با حکومت نه از این نقطه شروع شده بود و نه به این نقطه پایان یافت. شروع اشتباه محاسبه سیاسی مجاهدین تحلیلی بود که بواسطه آن از آغاز انقلاب، جناح حاکم و مغز متفکر و رهبر این جناح را آیتالله بهشتی دانسته و آیتالله خمینی را هم اگر چه همنوع ولی بازیچه تحلیلهای وی میدید. این تحلیل حالا میگفت حکومت پس از حذف بنیصدر یکپارچه شده و دیکتاتور واقعی کشور اکنون آیتالله بهشتی است. پس با زدن این سر (آیتالله بهشتی) رژیم سرنگون خواهد شد.”
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
زمینههای بروز فاجعه هفتم تیر بیشتر بخوانید »
کتاب «تهران تا تیرانا» حاوی اطلاعاتی ناگفته از فعالیت سازمان مجاهدین خلق است، حتی مسعود خدابنده راوی این اثر که نزدیکترین فرد به مسعود و مریم رجوی است درباره شخصیت و سبک زندگی آنها میگوید.
به گزارش مجاهدت از مشرق، خاطرات مسعود خدابنده از اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق و سرتیم حفاظت از مسعود رجوی، توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر میشود.
این کتاب، شرح دو دهه حضور خدابنده در میان منافقین است. این خاطرات توسط محمد جعفربگلو جمعآوری و تدوین شده است.
بر اساس این گزارش، «جعفربگلو» در گفتوگو با خبرنگار حوزه تاریخ خبرگزاری «آنا» درباره این کتاب اظهار داشت: از حدود سال ۱۳۹۸ که با آقای مسعود خدابنده آشنا شدم و متوجه شدم که اطلاعات بسیار نابی درباره سازمان مجاهدین خلق دارد، از این رو تصمیم گرفتم خاطرات پراکنده ایشان را جمعآوری کنم.
** خاطرات بازگو نشده از مجاهدین خلق
وی با بیان اینکه چندین جلسه از طریق شبکههای اجتماعی با ایشان مصاحبه کردم توضیح داد: هرچه پیش رفتیم، متوجه شدم که این خاطرات بسیار جالب است و بخشی از این روایتها تاکنون بازگو نشده است.
وی ادامه داد: مسعود خدابنده به خاطر حضور دو دههای در جمع مجاهدین خلق، اطلاعات بسیار خوبی درباره سازمان دارد. او قبل از پیروزی انقلاب با سازمان آشنا شد و در سال ۱۳۷۵ از آن جدا شد. خدابنده، مسئول انتقال بسیاری از اعضای شناخته شده منافقین از جمله مهدی ابریشمچی، محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری از ایران بود. او در جریان عملیات موسوم به فروغ جاویدان نیز حضور داشته و در مقر مسعود بوده است.
** نزدیکترین فرد به مسعود و مریم رجوی از آنها میگوید
این نویسنده درباره ویژگیهای کتاب خاطرات مسعود خدابنده گفت: به نظر من، دو ویژگی مهم مسعود خدابنده در روایت خاطراتش، اول حافظه مثالزدنی و دوم قدرت تحلیل بالاست که همین دو عامل خاطرات او را خواندنیتر کرده است. اینکه وی بهعنوان نزدیکترین فرد به مسعود و مریم رجوی، اطلاعات ذیقیمتی از سرکرده فرقه منافقین دارد هم، خاطرات خدابنده را جذابتر میکند.
جعفربگلو درباره چینش محتوای این اثر گفت: این کتاب در سه گفتار تنظیم شده است؛ گفتار اول، دربردارنده خاطرات مسعود خدابنده از سالهای پیش از عضویت در سازمان است. گفتار دوم خاطرات راوی از سالهای حضور در جمع مجاهدین خلق را دربرمیگیرد و گفتار سوم به روند جدایی خدابنده از سازمان اختصاص دارد.
** ناگفتههایی از ترور آیتالله خامنهای (رئیس جمهور وقت) توسط مجاهدین در سال ۱۳۶۷
وی تصریح کرد: هرچند شیوه ما در ثبت و ضبط خاطرات، به صورت پرسش و پاسخ بود، اما در فرایند تدوین، متن را از حالت پرسش و پاسخ خارج کرده و آن را به صورت روایی درآوردیم تا مطالعه آن برای خواننده خسته کننده نباشد. همچنین خاطرات راوی را بر مبنای ترتیب وقوع زمانی رخدادها دستهبندی کردم تا خواننده در تاریخ گم نشود.
این نویسنده با اشاره به مهمترین فصول کتاب گفت: روابط سازمان مجاهدین خلق با شخصیتهایی، چون بازرگان، بنیصدر، منتظری و … از جمله فصول مهم خاطرات خدابنده است. این که یک عضو سابق فرقه رجوی درباره «عملیات مهندسی» و جنایتهای سازمان علیه مردم ایران سخن بگوید، قطعا جالب توجه خواهد بود. مسعود خدابنده همچنین اطلاعات بسیار جالبی درباره شخصیت مسعود و مریم رجوی دارد که بیانگر روحیات، اخلاق، سبک زندگی آنهاست.
وی ادامه داد: از دیگر فصول مهم و جالب توجه خاطرات مسعود خدابنده، افشای تلاشی است که سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۷ برای ترور آیتالله خامنهای -رئیس جمهور وقت – صورت داد. خاطرات مسعود خدابنده همچنین حاوی رازهایی از پادگان اشرف است. او به خوبی فضای داخلی این اردوگاه را ترسیم میکند و میگوید که چگونه عدهای از اعضای سازمان در این کمپ، قربانی زیادهخواهی و کینه سرکرده سازمان شدند.
این کتاب قرار است با عنوان «تهران تا تیرانا» روانه بازار شود.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
رازگشایی از زندگی مخوف مسعود و مریم رجوی بیشتر بخوانید »