کسانی که از آشفتهبازار شرایط اقتصادی کاسبی میکنند، طبیعی است که جلوی اصلاحات اقتصادی دولت بایستند.
به گزارش مجاهدت از مشرق، روزنامه کیهان در ستون ویژه های خود نوشت: روزنامه رسالت در سرمقاله خود، با اشاره به تصمیم دولت برای اصلاحات اقتصادی نوشت: دولت گذشته با اعلام ارز ۴۲۰۰ تومانی به عنوان ارز تکنرخی آنهم برای همه کالاها قیمت ارز را ۸ برابر، قیمت طلا را ۱۰ برابر، قیمت مسکن را ۷ برابر، قیمت خودرو را ۶ برابر و قیمت بقیه کالاها را تا ۳۰۰ درصد افزایش داد.
تیم رسانهای دولت گذشته، رفع این بیسامانیها را در گرو توافق با غرب میدانست . در توافق اولیه برجام هرچه امتیاز غرب میخواست داد و حتی یک امتیاز هم نگرفت و در اواخر دوره رئیسجمهور، میخواست باز تتمه امتیاز درخواستی غرب را بدهد که با مصوبه هوشمندانه مجلس روبهرو شد. لذا دولت که تغییر کرد قرار شد اگر مذاکرهای شد تحریمها برداشته شود، طرف مقابل تضمین دهد بازی درنمیآورد و زیر عهد و پیمان خود نمیزند و این دو شرط طی یک دوره راستیآزمایی محک زده شود تا از یک سوراخ ۱۰ بار گزیده نشویم. آمریکا امروز متوجه قدرت هوشمند ایران شده است. فعلا پاپس کشیده، دم به تله مذاکرات نمیدهد. امروز کسانی که در برابر آشفتگی قیمتها در دولت گذشته سکوت کرده بودند زبان باز کردند و هرچه میخواهند علیه دولت نوپای رئیسی میزنند که جمع جبری حرفهای آنها را در سرمقاله مسیح مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی و توییتهای محمد مهاجری سردبیر خبرآنلاین میشود رصد کرد.
برخی رسانههای اصلاحطلب همصدا با رسانههای دشمن از تکنیک بزرگنمایی مشکلات، کوچکنمایی توفیقات دولت، تکنیک سیاهنمایی و تکنیک تزریق ویروس ناامیدی و بدبینی زیر پوست جامعه همچنان استفاده میکنند.
نقد غیرمنصفانه دولت، نشان میدهد این دسته از منتقدین از حریم و حرم انقلاب حداقل حمایت از جمهوریت نظام مهاجرت کردند و برای ارتش رسانهای آمریکا و رژیم صهیونیستی و قارونهای عرب در ایراناینترنشنال خوراک تهیه میکنند. این جماعت چشم خود را از تورم جهانی و خصومتورزی آمریکا علیه ملت ایران در تشدید تحریمها، اثرات ناشی از جنگ اوکراین، قاچاق کالا از کشور به بیرون از مرزها و ارث و میراثی که دولت قبل از خزانه خالی نه بلکه از بدهیهای نجومی برای دولت رئیسی به جای گذاشته میبندند. کمکی که به دولت و مسئولین نمیکنند چوب لای چرخ دولت هم میگذارند. در این میان نفوذیهای آنها در دولت که هنوز جای خود را به مدیران جدید ندادهاند در ناکارآمد نشان دادن دولت، سنگتمام میگذارند. این جماعت بر طبل مطالبهگری خوارجی، خیالانگیز، کاریکاتوری و غیراخلاقی میکوبند، حاضر نیستند مصالح و منافع باندی، حزبی و گروهی خود را فدای مصالح و منافع ملی کنند.
کسانیکه از این اوضاع آشفته کاسبی میکنند بیتردید جلوی اصلاحات اقتصادی میایستند دولت باید با کرامت و بزرگواری از آنها عبور کند.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
مدیر مسئول روزنامه «جمهوری اسلامی» میگوید با تک نرخی کردن ارز مخالفتی ندارد اما دولت با چاقوی زنگ زده جراحی میکند!
به گزارش مجاهدت از مشرق، روزنامه کیهان در ستون ویژه های خود نوشت: او در سرمقالهای نوشت: «این روزها که دولت سیزدهم به قول مسئولین خود این دولت مشغول جراحی اقتصادی کشور است، به سیره شهید مظلوم آیتالله بهشتی بیش از هر زمان دیگری نیازمند است. دولت باید راه انتقاد سازنده را باز بگذارد تا صاحبنظران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حرفهای خود را مطرح کنند و دولتمردان با استفاده از نقطهنظرهای آنان متوجه ایرادهای کار خود شوند و در حین انجام این جراحی، ایرادها را برطرف کنند و مانع بدتر شدن حال این بیمار رنجور شوند. اینکه رسانه ملی مأموریت پیدا کند در تمام بخشها و از تمام شبکهها به تعریف و تمجید طرح اصلاح یارانهها بپردازد و هیچ صاحبنظری حق راه پیدا کردن به این رسانه برای نقد کردن آن را نداشته باشد، با هیچیک از معیارهای جامعه آزاد منطبق نیست».
وی اضافه کرد: «درباره جراحی اقتصادی مورد نظر دولت، کسی مخالفتی با تکنرخی کردن ارز و واقعی کردن نرخها ندارد. ایراد اینست که چاقوی این جراحی، همان چاقوی دولت نهم است که مدتهاست زنگ زده و آثار تورمی و تشدید فاصله طبقاتی و گسترش فقر را به بار آورده است. ادامه پرداخت یارانه آنهم با گسترهای که شما از آن سخن میگوئید به منزله اینست که چاقوی جراحی زنگزدهتان را در بدن بیمار جا بگذارید و او را به عفونت و رنجوری بیشتر مبتلا کنید. شما در این جراحی سخن از آزادسازی چهار قلم کالا به میان آوردهاید ولی کیست که نداند آثار آزادسازی این چهار قلم به چهار هزار قلم کالا و خدمات سرایت خواهد کرد و نتیجه این خواهد شد که فقر ماندگار و فاصله طبقاتی بیشتر خواهد شد. عدالت هم اگر اکنون زخمی است، در اثر این عمل جراحی شما کاملاً قربانی خواهد شد.
این نوع جراحی کردن هنر نیست، هنر اینست که ارز ترجیحی را طوری حذف کنید و تکنرخی شدن ارز را بگونهای عملی نمائید که بساط یارانه را جمع کنید و در تقسیم ثروت چنان عمل کنید که فاصله طبقاتی هر روز کمتر شود و عدالت بتواند جای تبعیض را بگیرد. مطمئن باشید جراحی با چاقوی زنگزده جواب نخواهد داد».
چند سؤال:
– اگر مخالفتی با جراحی اقتصادی مورد نظر دولت ندارید و آن را لازم میدانید، باید پاسخ دهید این بیماری منتهی به جراحی غیر قابل گریز را کدام دولت با سوءتدبیر خود به وجود آورده است؟ نسبت شما با آن دولت و انحرافاتش چه بوده است؟ انتقاد و هشدار یا سکوت و تأیید و تمجید؟!
– چرا در همان دولت یک بار ننوشتید که سیاست تعیین قیمت ۴۲۰۰ تومانی برای ارز و توزیع بیهدف ۶۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی (۱۲۶۰ هزار میلیارد تومان یارانه) سیاست غلطی است و باید متوقف شود؟ آیا آن دولت را اساساً در قواره و اندازه این کار- و این نقد- نمیدیدید یا چون منافع شما با برخی دولتمردان یکی بود، دم برنمیآوردید و تازه آقای رئیسی که سرکار آمده لکنت زبان شما برطرف شد و توانستید به جای دعوت مدعیان تدبیر و امید به استعفا پس از ۱۸ سال سوء مدیریت فاحش، از نجابت رئیسی سوءاستفاده کردید و پرخاشگری پیشه کردید؟
– شما که حتی نقد را با فحاشی و ناسزاگویی و درشتگویی و خلافنویسی و تحریف اشتباه گرفتهاید، چرا جنبه نقد شنیدن را ندارید؟
– شهید والامقام بهشتی، به خاطر پایبندی به جمهوری اسلامی مغضوب آمریکا و گروهکها قرار گرفت و ابتدا ترور شخصیت و سپس ترور فیزیکی شد. نسبت شما با جمهوری اسلامی چه تغییری کرده که همان دشمنان جنایتکار و رسانههایشان، برای شما کف میزنند و عیناً تحلیلهای انحرافی و تحریف شده شما را بازنشر میکنند و بهانه عقدهگشایی علیه نظام و دولت و نیروهای انقلابی قرار میدهند. قاتلان خونریز شهید بهشتی عوض شدهاند، یا شما تغییر هویت دادهاید که در کنار همه آدرسهای غلط، و با وجود آشکار شدن کلاهبرداری آمریکا در برجام، باز هم دعوت بر اعتماد نسبت به شیطان بزرگ و بازگشت به هر قیمت به توافق میکنید؟!
– غیر از حرفهای سیاسیکارانه، نقد کارشناسی شما به هدفمندسازی و باز توزیع عادلانه یارانهها (بستن مسیر رانتخوری رانتخواران) چیست؟
– چه کسانی و یا کدام مدیریت، یارانه ۴۵ هزار تومانی را که موجب تأمین زندگی طبقات پایین و کاهش شکاف طبقاتی شده بود، بیارزش کردند و تورم ۶۰ درصدی را سرسفره مردم گذاشتند؟! کدام سیاستهای عقیم اقتصادی، موجب شد دولت غربگرای اشرافیت زده، رکورد تورم چند دهه اخیر را از آن خود کند؟ دولت طراح ارز ۴۲۰۰ تومانی و پرداخت یارانه واردات به ۲۷ قلم کالا، چه شد که بی سر و صدا یارانه ۱۸ کالا از ۲۴ قلم کالا را حذف کردند و بودجهآفرینی سال ریاست خود را همان چهار ماه اول خرج کردند و خزانه انباشته از کسری بودجه و بدهکاری را به یادگار گذاشتند؟
آیا جناب مسیح مهاجری یک بار جرأت داشته کارنامه ولینعمتهای خود در دولت مدعی تدبیر را بازگویی کند؛ یا از مردم بهخاطر حمایت از چنان مدیریتی که به جای تبعیت از خط امام و رهبری، خط اعتماد به دشمن و معطلی در مدیریت را ترویج میکرد، عذرخواهی کند؟ متأسفانه پاسخ بسیاری از این سؤالات این است که چاقو، دسته خود را نمیبرد!
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
حال بازار خوب نیست. قیمتها بالا میرود اما پایین نمیآید. دولت مشغول یک جراحی در مالیه عمومی است.هدف دولت از اصلاحات اقتصادی، عدالت در پرداخت یارانههاست. این هدف با تدبیر و صبوری دست یافتنی است.
به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدکاظم انبارلویی در یادداشتی تحت عنوان « درآمدی بر اصلاحات اقتصادی دولت» نوشت:
حال بازار خوب نیست. قیمتها بالا میرود اما پایین نمیآید. دولت مشغول یک جراحی در مالیه عمومی است.هدف دولت از اصلاحات اقتصادی، عدالت در پرداخت یارانههاست. این هدف با تدبیر و صبوری دست یافتنی است.
دولت گذشته با اعلام ارز ۴۲۰۰ تومانی به عنوان ارز تک نرخی آنهم برای همه کالاها قیمت ارز را ۸ برابر، قیمت طلا را ۱۰ برابر ، قیمت مسکن را ۷ برابر ، قیمت خودرو را ۶ برابر و قیمت بقیه کالاها را تا ۳۰۰ درصد افزایش داد.
تیم رسانهای دولت گذشته، رفع این بیسامانیها را در گرو توافق با غرب میدانست . در توافق اولیه برجام هرچه امتیاز غرب میخواست داد و حتی یک امتیاز هم نگرفت و در اواخر دوره رئیسجمهور، میخواست باز تتمه امتیاز درخواستی غرب را بدهد که با مصوبه هوشمندانه مجلس روبهرو شد.
لذا دولت که تغییر کرد قرار شد اگر مذاکرهای شد تحریمها برداشته شود، طرف مقابل تضمین دهد بازی درنمیآورد و زیر عهد و پیمان خود نمیزند و این دو شرط طی یک دوره راستیآزمایی محک زده شود تا از یک سوراخ ۱۰ بار گزیده نشویم.آمریکا امروز متوجه قدرت هوشمند ایران شده است . فعلا پاپس کشیده ، دم به تله مذاکرات نمیدهد.
امروز کسانی که در برابر اغتشاش در بازار و شورش قیمتها در دولت گذشته سکوت کرده بودند زبان باز کردند و هرچه میخواهند علیه دولت نوپای رئیسی میزنند که جمع جبری حرفهای آنها را در سرمقاله مسیح مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی و توییتهای محمد مهاجری سردبیر خبر آنلاین میشود رصد کرد.
برخی رسانههای اصلاحطلب همصدا با رسانههای دشمن از تکنیک بزرگنمایی مشکلات، کوچکنمایی توفیقات دولت ، تکنیک سیاهنمایی و تکنیک تزریق ویروس ناامیدی و بدبینی زیر پوست جامعه همچنان استفاده میکنند. اخیرا گیورا ردلر خاخام صهیونیستی در دیدار با مدیران BBC ، منوتو، صدای آمریکا و ایران اینترنشنال گفته بود : راست و دروغ را به هم بریزید. اطمینان دارم مردم ایران حرف شما را باور میکنند.
این نوع نقد غیرمنصفانه از دولت ، نشان میدهد این دسته از منتقدین از حریم و حرم انقلاب حداقل حمایت از جمهوریت نظام مهاجرت کردند و برای ارتش رسانهای آمریکا و رژیم صهیونیستی و قارونهای عرب در ایراناینترنشنال خوراک تهیه میکنند.
این جماعت چشم خود را از تورم جهانی و خصومتورزی آمریکا علیه ملت ایران در تشدید تحریمها، اثرات ناشی از جنگ اوکراین، قاچاق کالا از کشور به بیرون از مرزها و ارث و میراثی که دولت قبل از خزانه خالی نه بلکه از بدهیهای نجومی برای دولت رئیسی به جای گذاشته می بندند.کمکی که به دولت و مسئولین نمیکنند چوب لای چرخ دولت هم میگذارند. در این میان نفوذیهای آنها در دولت که هنوز جای خود را به مدیران جدید ندادهاند در ناکارآمد نشان دادن دولت، سنگ تمام میگذارند. این جماعت بر طبل مطالبهگری خوارجی، خیالانگیز، کاریکاتوری و غیراخلاقی میکوبند ، حاضر نیستند مصالح و منافع باندی ، حزبی و گروهی خود را فدای مصالح و منافع ملی کنند.
کسانیکه از این اوضاع آشفته کاسبی میکنند بیتردید جلوی اصلاحات اقتصادی میایستند دولت باید با کرامت و بزرگواری از آنها عبور کند.
دولت رئیسی با تواناییهایی که دارد به حول و قوه الهی از این مرحله عبور خواهد کرد. اگر چندروزی قفسه فروشگاه ها از ماکارونی و روغن خالی باشد ، بلافاصله پر خواهد شد و دیدیم شد.
اما چندتوصیه مشفقانه و دلسوزانه به مسئولانی که در صف مقدم جنگ اقتصاد با دشمن دست و پنجه نرم میکنند را لازم میدانم.
۱- دولت هر تلاشی برای اصلاح قیمتها، برای بیرون آوردن میلیاردها تومان رانت از حلقوم رانتخوران، قاچاقچیان و کاسبان تحریم میکند باید این تلاشها حول محور مهم و اساسی حفظ ارزش پول ملی ، مهار تورم و مهار نقدینگی باشد. کسانی که دانش و تخصص کافی در حوزه مالی پولی و بانکی دارند در بدنه دولت باید رئیسی را در این وادی کمک کنند.
۲- دولت و مجلس باید دست به دست هم بدهند تا تصمیمات درست و کارشناسی دقیق اجرا شود .محور این همگرایی باید بسط گفتمان «عدالت در جمهوریت» باشد. روشنگری در مجلس ، دولت و کسانی که وظیفهای سنگین در این باره دارند تعیینکننده است.از هر گونه اظهارنظر ضد و نقیض پرهیز کنند. شرط توفیق طرحهای اصلاح اقتصادی دولت در گرو همصدایی قوا، توجیه مردم و ذکر فواید این کار در کارآمدی نظام اجرایی کشور است .
۳- دولت براساس مطالبات معلمان ، طرح بیمه سلامت ، افزایش حقوق و دستمزدها و …نیاز به پرداختهای سنگین دارد. کشف و تأمین این منابع از میان هرزرفت اختصاص ارز ۴۲۰۰ به برخی کالاها یک مسئله است که دولت اکنون مشغول بازیافت آن است.
اما کشف منابع جدید از صرفهجویی در هزینهها و سرک کشیدن به حساب شرکتهای دولتی سودده و حداقل رویت مانده حساب آنها در سال ۱۴۰۰ و اخذ مالیات حقه از شرکتهای دولتی، خصوصی و خصولتی میتواند دولت را از رفتن به سوی استفاده نابجا از استقراض از سیستم بانکی برحذر دارد. این پرداختهای سنگین در دولت جدید که میراث دولت گذشته است نیاز به «دریافتهای» سنگین هم دارد. دولت باید فکری برای احیای آن از طریق فعال کردن سازمان حسابرسی و معاونت خزانهداری و معاونت مالیاتی وزارت اقتصاد دارایی بکند و نیز مجلس از طریق فعال شدن دیوان محاسبات ، دولت را در بازیافت منابع جدید یاری دهد.
۴- ثبات بخشیدن به دادوستد داخلی در بازارها و دادوستدخارجی در بازارهای منطقهای و جهانی نیاز به آدمهای بزرگ اجرایی و با دانش و مهارت کافی دارد، باید کار را برید و جلو رفت . در دولت رئیسی آدمهای این چنینی کم نیستند همه آنها را باید به کار گرفت و یک همافزایی در ارکان نظام اجرایی کشور درحوزه اقتصادی باید پدید آید.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
سرویس سیاست مشرق –روزانه میتوان از لابهلای گزارشها و عناوین خبری رسانههای مکتوب و حتی غیر مکتوب، نکات قابلتوجهی استخراج کرد؛ موضوعاتی که میتواند برای مخاطبین قابلاستفاده و محوری برای تحلیل باشد، در گزارش روزانه “ویژههای مشرق” نکات و تأملات قابلاستخراج از رسانهها برای مخاطبین عرضه خواهد شد؛ با «ویژههای مشرق»همراه شوید.
*******
** خوب شد قالیباف رئیس جمهور نشد، وگرنه دلار ۵ هزارتومان می شد!
روزنامه سازندگی– ارگان رسانه ای حزب کارگزاران- در مطلبی با عنوان «سقوط دلار» نوشت: «قیمت دلار به ۲۲ هزارتومان رسید و قیمت سکه به زیر ۱۰ میلیون تومان. آیا وعده روحانی برای دلار ۱۵ هزارتومانی پیش از سال جدید محقق می شود؟».
روزنامه اعتماد– به مدیرمسئولی «الیاس حضرتی» رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس دهم- نیز در گزارشی با عنوان «سقوط روزانه نرخ دلار» نوشت: «نرخ دلار با افزایش خوشبینیها در بازار ارز، کاهشی شده است…اگر صحبتهای رییسجمهور درباره کاهش نرخ دلار به ۱۵ هزار تومان تحقق پیدا کند؛ بانک مرکزی مجبور است نرخ دلار در سامانه نیما را تا حد زیادی کاهش دهد. قیمت دلار از شهریور سال جاری تاکنون بیش از یکچهارم ارزش خود را از دست داده است. بیشترین قیمت دلار در هفته آخر مهرماه حدود ۳۲ هزار و ۲۰۰ تومان بود و دلار در معاملات دیروز تا کف کانال ۲۲ هزار تومان ارزان شده است».
روزنامه های اصلاح طلب با افتخار از دلار ۲۲ هزارتومانی سخن می گویند. این در حالی است که همین طیف در سال ۹۶ با هراس افکنی مدعی بودند که اگر آقایان رئیسی یا قالیباف به ریاست جمهوری برسند، دلار ۵ هزارتومان خواهد شد.
اصلاح طلبان و حامیان برجام در سال ۹۴ به گونه ای درباره دستاوردهای توافق هسته ای فضاسازی کردند که برخی از مردم در تهران با این تصور که به زودی قسمت هر دلار، یک هزارتومان خواهد شد، به خیابان ها آمده و به جشن و پایکوبی پرداختند.
روزنامه سازندگی که امروز تیتر سقوط دلار را در صفحه اول منتشر کرده است، همان روزنامه ای است که در بهار ۹۷ تصویر جهانگیری را در لباس سوپرمن منتشر کرد و از تصمیم دولت درباره دلار ۴۲۰۰ تومانی تمجید کرد. این در حالی است که این تصمیم غلط و غیر کارشناسی، موجب از دست رفتن۲۵تا۳۰میلیارد دلار و حدود۷۰تا۸۰تن طلاشد.
در سال ۹۲ قیمت هر دلار حدود ۳ هزارتومان بود، اما در دولت روحانی و در پسابرجام، قیمت دلار تا ۳۲ هزارتومان افزایش یافت و اکنون نیز در کانال ۲۲ هزارتومان است.
«اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیس جمهور- اردیبهشت ۹۶- گفت: «اگر ما پیروز بشویم دیگر هیچکس در ایران سرگرسنه زمین نخواهد گذاشت و هیچ کارتن خوابی دیگر نخواهد بود…ملت! یادتان رفته قیمت دلار لحظه ای عوض می شد… د. امروز دیگر کسی از گرانی و تورم حرفی نمیزند… چون کاری شد کارستان. رئیسجمهور خودش وقت گذاشت. رونق شروع شده، ما به همه اهدافمان در برجام رسیدیم. ما ایرانهراسی را به ایراندوستی تبدیل کردیم. ما ریسکهای مهمی را از ایران دور کردیم. دنیا عاشق کار کردن با ایران شده. هجوم شرکتهای غربی و شرقی به ایران برای کارکردن آغاز شده است».
جماعتی که همین سه سال پیش مردم را از دلار ۵ هزارتومانی می ترساند، اکنون با دلار ۲۲ هزارتومانی فخرفروشی کرده و به آن افتخار می کند.
** تسخیر سفارت آمریکا، نگاه محترمانه دنیا به ایران را از بین برد
«ابوالفضل بازرگان» برادرزاده «مهدی بازرگان» و از اعضای اتاق فکر جریان فتنه در پاریس در مصاحبه با روزنامه شرق گفت: «شعار اصلی انقلاب «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی» بود. در قانون اساسی هم نوشته شده است که به بهانه استقلال، آزادی را نمیتوان محدود کرد. امروز نیز همه متفکران میگویند که اگر آزادی به وجود نیاید، بقیه موارد به وجود نخواهد آمد و استقلال نیز از بین خواهد رفت. جریان ۱۳ آبان باعث شد که جریان دموکراتیزاسیون متوقف شود».
بازرگان در ادامه گفت: «یکی از پیامدهای بد تسخیر سفارت آمریکا گروگانگیری بود که چهره انقلاب ایران را تحت تأثیر قرار داد.پیشازآن دنیا به انقلاب ملت ایران با احترام نگاه میکرد و حتی یک مجله آمریکایی نوشته بود که انقلاب ایران مسالمتآمیزترین انقلابی بود که تا آن زمان رخ داده بود. البته انقلاب تلفاتی داشت و تندرویهایی هم وجود داشته است؛ ولی بُعد معنوی داشت و تنها یک انقلاب سیاسی نبود. بعد از گروگانگیری این چهره عوض شد و ایران را بهعنوان کشوری گروگانگیر شناختند…تصاحب سفارت آمریکا باعث شد که…آمریکا با دولت جدید ایران دشمن شود و روندی که میتوانست روابط را عادی کند، غیرفعال شد».
امام خمینی(ره) پس از تسخیر لانه جاسوسی، این حرکت را «انقلاب دوم» نامیدند. رهبر معظم انقلاب– ۱۲ آبان ۷۲- در جمع دانش آموزان و دانشجویان فرمودند: «یک عدّه ضعیف، امروز نیایند وسوسه کنند و طوری شود که جوان ما، دانشجوی ما، با خودش فکر کند:”این چه کاری بود که لانه جاسوسی را تسخیر کردیم!؟ ” نه آقا! یکی از بهترین کارهایی که در انقلاب ما شد، همان کار بود. امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتی شد و حرفی زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیده مجرّب، با دید نافذ خود، آنطور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتی پی برده بود که این را گفت. ما نیز همان را – نه فقط از روی تبعیت؛ بلکه از روی احساس، از روی بینش و از روی منطق – تأیید و تصدیق میکنیم».
چندی پیش «عباس سلیمی نمین» فعال سیاسی با اشاره به مسئله تسخیر لانه جاسوسی گفت: «امروز برخی تلاش میکنند بگویند ضدیت آمریکا با ما بعد از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آغاز شد و میگویند این ما بودیم که به سفارت آمریکا- که برابر با خاک آن کشور است- تعدی کردیم، پس ما ظالم هستیم و ظلم کردیم و آنچه آمریکاییها انجام میدهند نیز پاسخ به ظلم ماست… در حالی که واقعیت به گونه دیگری است. سفارت آمریکا سال ۳۲ کانون هماهنگی کودتا در کشور بود…سفارت آمریکا قبلا کانون کودتا بوده، کودتای موفقی هم صورت گرفته که ملت ایران ۲۵ سال در پی آن کودتا چپاول شده و یک بار دیگر هم قرار بود این کودتا با هماهنگی و مرکزیت سفارت آمریکا صورت بگیرد و جوانان نگذاشتند».
سلیمی نمین در ادامه گفت: «اگر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جوانان چنین اقدامی انجام دادند به خاطر این بود که یک بار آمریکا را بخشیدند ولی آنها از روز ۲۳ بهمن ۵۷ بحث تجزیهطلبی را در کردستان کلید زدند و نیروهای نظامی دوران شاه را در مرز با ترکیه به رهبری «آریانا» جمع کردند و در مرز پاکستان هم نیروهایی را سازماندهی کردند».
** مهاجری: منتقدان روحانی از شکست ترامپ زخم خورده اند
«مسیح مهاجری» فعال سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی در روزنامه جمهوری اسلامی خطاب به منتقدان دولت نوشت: «شما از شکست ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا زخم خورده اید و چون نمی توانید آشکارا به این واقعیت اعتراف کنید، مشکل خودتان را به گردن کاهش قیمت ارز و سکه می اندازید. نفستان از جای گرم درمی آید و از زخم های کاری اقتصادی که بر تن مردم نشسته، غافلید»
مهاجری در ادامه نوشت: «شما حضرات چرا سخن گفتن از عدالت را فراموش کرده اید؟ چرا به هم جناحی هایتان نمی گویید دست از بداخلاقی های سیاسی و بی عدالتی های اقتصادی بردارید تا مردم به پای صندوق های رای بیایند و به کاندیدای مورد نظر شما رای بدهند؟ آیا صدها هزار شهید و جانباز که این مردم برای حفاظت از انقلاب و نظام و کشور داده اند، کافی نیست که شما را از این بدمستی های قدرت طلبانه دور کند و به شما آموزش بدهد عدالتخواهی را بر قدرت طلبی به قمیت زیرپاگذاشتن منافع مردم ترجیح دهید!؟».
همین چند روز پیش بود که «فائزه هاشمی» از فعالین فتنه ۸۸ و از حامیان دولت روحانی در مصاحبه با سایت اصلاح طلب انصاف نیوز گفته بود: «دوست داشتم آقای ترامپ انتخاب شود؛ به خاطر فشارهایی که ترامپ به ایران میآورد، بالاخره شاید یک تغییر سیاستی اتفاق بیفتد. شاید اگر فشارهای آقای ترامپ ادامه پیدا میکرد، بالاخره ما مجبور میشدیم یک تغییر سیاستهایی را داشته باشیم».
فائزه هاشمی در این اظهارنظر صراحتا اعلام کرد که از شکست ترامپ ناراحت است چرا که رویکرد وی در «فشار حداکثری علیه مردم ایران» می توانست به نتیجه برسد!
این اظهارنظر تأمل برانگیز واکنش های زیادی در پی داشت، اما اشخاصی همچون «محمد خاتمی»، «سعید حجاریان»، «مصطفی تاجزاده»، «بهزاد نبوی»، «عباس عبدی»، «علیرضا علوی تبار»، «مجید انصاری»، «عبدالله رمضان زاده»، «معصومه ابتکار»، «علی مطهری»، «محمدرضا خاتمی»، «علی شکوری راد»، «آذر منصوری»، «علی تاجرنیا»، «حمیدرضا جلایی پور»، «عبدالله ناصری» و…هیچکدام اظهارات فائزه هاشمی را محکوم نکردند.
برخی اینگونه تحلیل کردند که افراد مذکور با فائزه هاشمی هم نظر هستند اما به دلیل عدم صداقت با مردم و نفاق، از بیان صریح این مسئله امتناع کرده و در عوض در مقابل اظهارنظر فائزه هاشمی، با سکوت، رضایت خود را از این طرز تفکر نشان دادند.
اتفاقا این طیف تندرو اصلاح طلب است که از اتفاقات ماههای اخیر در آمریکا زخم خورده است. این طیف همواره آمریکا را مظهر دموکراسی در دنیا معرفی کرده اند، اما اتفاقات اخیر در این کشور، بیش از پیش بر این طرز تفکر حقارت آمیز، خط بطلان کشید.
کسانی نفسشان از جای گرم درمی آید که در مقطعی که با مدیران نجومی بگیر برخورد شد، از این افراد دفاع کردند و در مقابل دلار ۳۲ هزارتومانی و مرغ ۳۶ هزارتومانی و تخم مرغ شانه ای ۴۵ هزارتومانی سکوت کردند…
سرویس سیاست مشرق- مرحوم استاد محمدرضا شجریان، استاد بیبدیل موسیقی سنتی ایرانی و از چهرههای ماندگار هنر ایران، روز ۱۷ مهر چشم از جهان فرو بست و عرصه موسیقی ایرانی یکی از چهرههای مطرح خود را از دست داد و به سوگ نشست.
مرحوم شجریان البته هر اندازه در عرصه موسیقی کمنظیر بود، در حوزه سیاسی (چیزی که قطعا تخصص و شناخت عمیقی از آن نداشت)، دچار لغزشهایی شد که بیش از هر کس دیگری بعدا خود او از آن پشیمان شد که مهمترین آن، قرار گرفتن در پازل تبلیغاتی شبکه سلطنتی انگلستان، بی بی سی و بیان سخنانی مطلوب روباه پیر استعمار بود. خود استاد مرحوم چند سال بعد در گفتگویی تلاش کرد آن حضور و آن اظهارات را تعدیل کند و تلویحا خواستار بایگانی کردن آن تجربه در خاطرات شود.
اما در یکی دو روز اخیر، تلاش یک جریان سیاسی خاص برای سوء استفاده از فقدان مرحوم شجریان، و تبدیل ایشان به نمادی از تقابل با نظام، وارد فاز جدیدی از ماکیاولیسم و فرصتطلبی سیاسی شد که در نوع خود بدیع است، گرچه سوءاستفاده و فرصتطلبی تبدیل به بخشی از منش سیاسی جریان مورد نظر، یعنی اصلاحات شده است. البته جریان اصلاحات و متحد راهبردی آن، یعنی دولت اعتدال، همین سوء استفاده را در سال ۹۶ از استاد و «ربنای» او صورت دادند و با بیاخلاقی از آن استاد مرحوم ابزاری برای ایجاد دوقطبی و تخریب رقیب ساختند.
اما در همین فاز جدید از ماکیاولیسم سیاسی و فرصتطلبی، برخی پردهها کنار رفته و آن «فاشیسم» و «تمامیتخواهی» که در زیر لعاب نازک «آزادیخواهی» و «لیبرالصفتی» جریان چپ دیروز و اصلاح طلب امروز در غلیان است، بیرون زده است.
ماجرا از این قرار است که استاد علیرضا افتخاری، در رثای مرحوم شجریان، پیامی ویدیویی ضبط کرد و در جو ایجاد شده توسط بوقهای سیاسی آشنا، تلاش کرد در قالب ابراز تاسف و تاثر از فقدان شجریان، یک موضع سیاسی هم بروز دهد. همین مساله موجب شد که برخی از وابستگان به آن جریان سیاسی، در توئیتها و پستهای خود در شبکههای اجتماعی ژست «بخشندگی» و «بزرگواری» به خود بگیرند و از این در وارد شوند که حالا که استاد افتخاری در پازلی که ما می خواهیم قرار گرفته، “قلم عفو بر جنایت قبلی او بکشیم و او را ببخشیم! “
اما «جنایتی» که به زعم ایشان استاد علیرضا افتخاری مرتکب شد، چه بود؟ در آغوش کشیدن و خوش و بش کردن با رییس جمهور منتخب و قانونی مملکت که حدود ۲۴ میلیون رای به خود اختصاص داده بود! اما چون رییس جمهور مورد نظر و اصولا انتخابات مورد نظر وفق مراد آن جریان سیاسی نبود، از همین اقدام کاملا طبیعی (که حق افتخاری و هر انسان دیگری است)، یک گناه نابخشودنی و یک «جنایت» بزرگ تراشیدند که این هنرمند بزرگ، مردمی و محجوب می بایست بابت آن تاوان سنگین می داد.
شرح تخریبها، فشارها و ترور شخصیتی که این جریان و وابستگان آن، بر سر افتخاری آوردند خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، اما همین اندازه بگوییم که به گفته خود استاد افتخاری، آنچنان عرصه را در کار و زندگی بر او تنگ کردند و انچنان آبرو و حیثیت و اعتبار او و خانوادهاش را ویران کردند که حتی این هنرمند محجوب و حقیقتا بااخلاق کشورمان قصد داشت خود را حلقآویز کند و دستکم اینگونه از ان همه فشار و هجمه و تهمت راحت شود. و آنها که با یک هنرمند چنان کردند که رفت، همینهایی هستند که امروز مدعی «هنردوستی» و عشق به استاد شجریان هستند و برای مدیحهسرایی و مرثیهسراییهای بعضا مبالغهآمیز برای هنرمند فقید، با هم مسابقه گذاشتهاند.
بر کسانی که به خوبی با جریانشناسی گروههای سیاسی و تاریخ انقلاب به خوبی آشنا هستند، این «نفاق» جریان اصلاحات در برخورد با هنر و هنرمندان، امر پوشیدهای نیست، کما این که برای همین اهل نظر، فاشیسم و انحصارطلبی و تمامیتخواهی لانه کرده در باطن بخش قابل ملاحظهای از جریان اصلاحطلب امروز(و چپهای دیروز)، که نمونهاش را در برخورد با استاد افتخاری دیدهایم، مسالهآی غیرمترقبه و دور از انتظار نیست.
از همین رو، تصمیم گرفتهایم مروری بسیار اجمالی و کوتاه به برخی عملکردهای این جریان در گذشتهای نه چندان دور و فراموششده، آن هم صرفا در حوزه فرهنگ و هنر، بیاندازیم تا روشن گردد که «دیکتاتورصفتی» امروز این جریان که در پس شعارهای فریبنده «حقوق بشر» و «آزادیخواهی» پوشانده شده، ریشه در چه سابقه و عقبهای دارد.
لیبرالیستهای امروز، شلاقزنان دیروز
عبدالله علیخانی، تهیهکننده سینمای ایران، در آذر ۹۳ روایت تلخ و قابلتاملی را دربارهی نحوه مواجهه مدیران وقت وزارت ارشاد با اهالی سینما تعریف کرد که بسیار جنجالی شد. او داستانی که بر خود او در سال ۶۳ گذشت چنین روایت کرد:
” تا چند سال پس از انقلاب، هنوز فیلمهای خارجی در سینماهای ایران پخش میشد و برخی از آن فیلمها نیز در اختیار بنده و دیگر تهیهکنندگان بود. آقای انوار و همکارانشان در سال ۶۳ ضربالاجلی تعیین کردند که مطابق با آن، باید مدارک فیلمهای خارجی را به وزارت ارشاد ارائه میکردیم؛ اما زمان لازم برای این کار بسیار اندک در نظر گرفته شده بود و امکان چنین اقدامی در این زمان کوتاه نبود.
این تهیه کننده سینما ادامه داد:
“ما ۲۰، ۳۰ نفر بودیم که به وزارت ارشاد رفتیم و درباره این مهلت اندک اعتراض کردیم. بعد از این بود که یکباره از دفتر مدیرکل وقت حراست وزارت فرهنگ و ارشاد، در دفتر من ریختند و من را به حراست وزارت فرهنگ و ارشاد ـ که یک طبقه پایین دفتر وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود ـ بردند و برای مدت یک هفته حبس کردند. البته تنها من نبودم و اشخاص دیگری را هم گرفتند. “
او درباره وقایعی که در این یک هفته رخ داد، به تلخی میگوید:
“در این مدت، بنده را جوجه کبابی (یک روش خاص که فرد را مانند جوجه میبندند تا مضروب نتواند از ضربه بگریزد) کردند. علاوه بر این، کف پایم شلاق میزدند و میگفتند، روی موزاییک راه برو تا خونمردگی به وجود نیاید. باورم نمیشد که در وزارت فرهنگ و ارشاد چنین اتفاقی برای من میافتد. “
او در پاسخ به اینکه آیا زمان دستگیری حکم قضایی داشتند، گفت:
“تا آنجا که میدانم، وزارت ارشاد مسئولیت برای دستگیری ندارد و وزارت ارشاد هم جایی برای بازداشت نیست؛ اما در هر حال من حکمی ندیدم و به هر حال در آن سالها حراست آنجا اسلحه داشت و با بیسیم و کلاشینکف آمده بودند و طبیعتاً من مجبور بودم، همراهشان به حراست وزارت فرهنگ و ارشاد بروم. “
علیخانی درباره اینکه آیا موضوع قضایی شد، گفت:
“بله، چون میدانستند با این اتفاقی که افتاده، من پیگیر ماجرا میشوم، ماجرا را قضایی کردند و تا دو سال بعد از آن، به دادگاه میرفتیم و بعد در همان سالها به ما گفتند یک نامه بنویسید و بگویید اشتباه کردید و فیلمها مبتدل بوده، والا زندان میروید که ما هم به واسطه جو آن دوران نوشتیم، ولی در نهایت در مراحل قضایی تبرئه شدیم. با این حال، چنان زهرچشمی گرفته بودند که دیگر جرأت پیگیری قضایی نداشتیم. “[۱]
نکته جالب اینجاست که وزارت ارشاد در آن سال تحت سیطره مطلق طیف چپ و امثال سیدمحمد خاتمی، مصطفی تاجزاده، امین زاده، عباس عبدی و فیضالله عربسرخی بود. مسوول وقت حراست ارشاد هم که شخصا این تهیهکننده را شلاق زد، کسی جز فیضالله عربسرخی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب و از طیف رادیکال اصلاحات نبود. قوه قضاییه وقت هم از قضا تحت قدرت شیوخ جریان چپ چون موسوی اردبیلی، موسوی خوئینیها و حسین موسوی تبریزی بود.
فیلم «برزخیها» و بیعت ستارههای فیلمفارسی با انقلاب
فیلم «برزخیها» ساخته مرحوم ایرج قادری در سال ۶۱، به واسطه حضور بازیگران سرشناس سینمای پیش از انقلاب چون فردین، ملکمطیعی، سعید راد و ایرج قادری و همچنین تم انقلابی و میهندوستانه آن بسیار جنجالی شد. در واقع، ستارگان سینمای فارسی با این فیلم می خواستند ارادت و بیعت خود را با انقلاب نشان دهند و آمادگی خود را برای کار با فضای جدید اعلام کنند. اما روایت توقیف این فیلم و ممنوعالکاری بازیگران و عوامل ان بسیار جالب و عبرتآموز است.
عبدالمجید معادیخواه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت نیز در گفتگویی که سال ۹۲ با سایت خبری خبرآنلاین داشته است، روایت جالبی از این اتفاقات دارد:
“آن زمان یک دعوای مفصلی به وجود آمد که از آقای مخملباف در آن شرکت داشتند و علیه من موضع میگرفتند تا آقای مسیح مهاجری. دعوا بر سر اکران فیلم «برزخیها» بود.
این مساله خودش یک پرونده است که جنجال زیادی درست کرد به همهجا ازجمله مجلس هم کشید. بسیجی هم علیه بنده راه افتاد که بخشی از آن در مطبوعات آن دوران هست. هم مطبوعاتی که آقای خاتمی اداره میکردند، مثل کیهان به ما میتاختند و هم امثال آقای مخملباف فریاد «وا اسلاما» سر میدادند. در آن هیاهو هیچکس نیامد ببیند که اصلاً داستان فیلم «برزخیها» چیست. “
معادیخواه روایتی هم از جلسهای که با آیتالله خامنهای(رییس جمهور وقت)، داشته است ارائه میدهد. او میگوید که ایشان را در جریان مسئله قراردادم و فشارها را هم توضیح دادم. نظر ایشان این بود که بهصرف حضور یک بازیگر در فیلم نباید جلوی اکران آن گرفته شود و اگر فیلم اشکالی ازنظر محتوایی ندارد میتواند اکران داشته باشد.
مهدی کلهر، که در آن مقطع مسوول امور سینمایی کشور بود، سالها بعد در گفتوگویی با ماهنامه سینما رسانه گفت:
” روزی که ما جلوی فیلم برزخیها را گرفتیم، وزیر وقت که آقای معادیخواه بود رفت پیش حضرت آقا که آن زمان رئیسجمهور بودند. با من تماس گرفت و گفت: آقای خامنهای میگویند به دلیل بازی کردن فردین نباید جلوی فیلم گرفته شود. اگر فیلم اشکالی دارد؛ اشکالش را برطرف کنید و فیلم را نشان بدهید. بازی کردن فردین اشکالی ندارد! “[۲]
به هر صورت برزخیها اکران شد، البته فقط در تهران. با شروع اکران فروش فیلم بسیار جلب توجه کرد. در همین زمان بود که نخستین نقد منتشره علیه «برزخیها» را روزنامه کیهان در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۶۱ تحت عنوان «دوزخ ابتذال در برزخیها» نوشت. دومین نقد معترضانه را روزنامه جمهوری اسلامی(تحت مسوولیت مسیح مهاجری) با تیتر «برزخیها متن نامطلوب وقاحت» به چاپ رساند که نویسنده بینام در آن از «ذکر مصیبت» نوشت و اینکه «بیایید گریه کنیم در سوگ هنر اسلامی!». افزایش فشارها به وزارت ارشاد موجب کنارهگیری معادی خواه از این سمت شد و میرحسین موسوی شخصاً اداره وزارتخانه را به عهده گرفت. ازجمله نخستین تصمیمات موسوی نیز توقف اکران برزخیها بود.
این دوره، همان دورهای است که به گفته منوچهر وثوق، بازیگر سینمای قبل از انقلاب، سید محمد خاتمی وزیر ارشاد دولت موسوی رسما در رادیو اعلام کرد که “هنرپیشههای قبل از انقلاب اگر نماز هم بخوانند، نمازشان قبول نیست. “
دوربین ویدیو و عینک دودی، نمادهای غربزدگی
محمدطه عبدخدایی، از مدیران فرهنگی دهه ۶۰ که در مقطعی معاون سیدمحمد خاتمی در وزارت ارشاد بود، در مصاحبهای با تسنیم، روایتهای جالبی از دیدگاه و نوع مدیریت اصلاحیون رادیکال امروز ارایه کرده است. یکی از اقدامات طیف «چپ» حاکم بر حوزه فرهنگ، ممنوعیت وارادات و نگهداری دستگاه پخش «ویدیو» بود که به واسطه جرمانگاری ازآن، مشکلات و معضلات دامنهداری در حوزه اجتماعی ایجاد شد و بیهوده به تقابل دستگاههای انتظامی با بخشی از بدنه جامعه دامن زد. جالب این که همین ویدیو که تحت مدیریت چپهای آن زمان(و اصلاح طلبان امروز) چیزی در حکم مواد مخدر و ابزار فحشاء بود، در دوران مدیریت یک مدیر از جریان راست(یعنی علی لاریجانی) که جایگزین خاتمی در ارشاد شد، آزاد گردید. به هر حال عبدخدایی خاطرهای در همین زمینه تعریف کرده است:
” ببینید، در این کشور دستگاه فیلم ویدیو ممنوع شد، چهکسی ممنوع کرد؟ آقا ممنوع کرد؟ امام ممنوع کرد؟ حوزه علمیه ممنوع کرد؟ چرا ممنوع شد؟ دادستانی موظف بود برود داخل خانهها آن را بهعنوان اشیاء ممنوعه بگیرد و بیاورد و بعد میداد ارشاد و دوباره با برگ سبز وارد میشد.
یادم هست رفته بودم اجلاس توریسم در پاریس، داشتم برمیگشتم در هواپیما برگههایی میدادند که چهچیزهایی در ایران ممنوع است، مثلاً مواد مخدر، ورود اسلحه، ورود مشروبات الکلی و دستگاه و فیلم ویدئو و… یک آقایی به مهماندار میگوید “من دوربین ویدیو دارم با آن چه کنم؟ “، مهماندار میدانست من معاون گردشگری هستم گفت “از آن آقا بپرس”، آن آقا با لهجه صحبت میکرد و گفت “با این چه کنم؟ ” من هم نمیدانستم چه بگویم! گفتم “بیایید فرودگاه راهنمایی میکنند که چه کنید”. من آمدم در جلسۀ معاونین این را مطرح کردم که “چرا ما این کار را میکنیم؟ “، آقای تاجزاده روبهروی من بود، گفت “آقا رفته فرنگ متجدد شده“! و یکسری آقایان ما را هو کردند که چنین سخنی را گفتیم. بعد آقای خاتمی گفت “پس مواد مخدر را هم آزاد کنیم! ” من گفتم “مواد مخدر ماهیتش مشکل دارد. پس شما دوربین عکاسی را هم ممنوع کنید چون ممکن است با دوربین عکاسی عکسهای مستهجن گرفته شود. “
او در جایی دیگر از فهرست ۱۵۰ نفره بازیگران پیش از انقلاب می گوید که قرار بود توسط وزارت ارشاد خاتمی اخراج شوند و مخالفت یک شخصیت مانع شد:
” یک خاطره هم از آیتالله خامنهای مربوط به زمان ارشاد بگویم. حدود ۱۵۰ هنرپیشه جزو اخراجیهای وزارت فرهنگ بودند. من آمدم خدمت آقا و گفتم “اینها لیست را به من دادند که اخراج کنم ولی وجداناً نمیتوانم چنین کاری بکنم”. آقا گفتند “هرگز این کار را نکن، اینها بندگان خدا هستند بالاخره فضای آن زمان اینگونه بوده و این شغلشان بوده”، یعنی از سال ۶۱ تا ۶۶ یک نفر اخراج نشد و اینها آمدند پست گرفتند و الآن جزء هنرپیشههای مملکت هستند. اخراج نشدن اینها با حمایت آقا بود و جایی هم نگفتم و این اولین بار است که میگویم. “[۳]
این مدیر فرهنگی دهه شصت درباره تفکرات شبه کمونیستی چپهای آن دوره می گوید:
“ همین آقای میرلوحی (محمود میرلوحی عضو شورای شهر تهران و فعال سیاسی اصلاحطلب) که دانشجوی هند بود، بعد میآید رئیس کمیتۀ تهران میشود و میرود پیست اسکی دیزین و شمشک دستور میدهد تمام عینکهای دودی را جمع کنند! چون این مظهر غرب است! همین آقا امروز روشنفکر میشود! اگر یادتان نرفته بیایید از مردم عذرخواهی کنید.
مگر نه این بود که شماها بین دانشجویان چادر و حصار کشیدید و امام خمینی بهمحض اینکه فهمید که این اتفاق افتاده است دستور داد که سریعاً به موضوع رسیدگی شود. چرا امروز آقایان بهدنبال گم کردن آثار اقدامات افراطی خود هستند؟ “
فیلم مستهجنی به نام «خواستگاری»!
مهدی فخیمزاده، کارگردان و بازیگر قدیمی سینمای ایران که همواره شریفترین و اخلاقیترین آثار سینمایی پس از انقلاب را ساخته است و یکی از ماندگارترین فیلمهای انقلابی تاریخ سینمای ایران، یعنی «تشریفات» محصول اوست، در کتاب خاطرات خود از دوران فعالیت در سینما(سینما و من)، بخشی تفصیلی را به بلاهایی اختصاص می دهد که مدیران فرهنگی دهه ۶۰ و وزارت ارشاد آن دوران(تحت فرمان سیدمحمد خاتمی و طیف چپ) بر سر اهالی سینما می آوردند.
او روایت می کند که چگونه به خاطر ساخت یک کمدی شریف و خانوادگی به نام «خواستگاری» (که بعدها به فیلم محبوب سیمای جمهوری اسلامی بدل شد و بارها به نمایش درآمد) مدیران سینمایی وقت چون سیدمحمد بهشتی و فخرالدین انوار برای او پروندهسازی می کردند و او را «مستهجنساز» می نامیدند.
فخیمزاده روایت می کند که آن اندازه از مدیریت پادگانی و جو وحشتی که مدیران چپ آن دوران(و اصلاحطلب بعدی) در سینما ایجاد کردند، آزرده خاطر و رنجور بود که در سال ۷۶، حاضر نشد از خاتمی برای ریاست جمهوری حمایت کند و از معدود سینماگرانی بود که این مخالفت خود را اعلام کرد و البته تاوان آن را هم پرداخت و اگر مدیران وقت سیمای جمهوری اسلامی به کمکش نمی آمدند و او را برای سریالسازی به تلویزیون نمی بردند، در فضای دوم خردادی بایکوت و از صحنه از حذف می شد.
۴ سال ممنوعالکاری به خاطر سر طاس!
جمشید آریا(هاشمپور)، بدون شک، ستارهی بیرقیب سینمای بیستارهی دهه ۶۰ بود. در جوّ ضدقهرمانی که مدیران سینمایی وقت(در وزارت ارشاد تحت سیطره چپها) بر سینما حاکم کرده بودند، جمشید آریا، بیش از حد جلوه «قهرمانی» داشت و از این رو تصمیم گرفتند او را از جلوه بیاندازند. اینگونه بود که بعد از فیلم «عقابها» (پرفروشترین و پربییندهترین فیلم تاریخ سینمای ایران)، جمشید هاشم پور را به بهانههایی از این قبیل که با سر طاس در فیلمها ظاهر شده، ۴ سال ممنوعالکار کردند!
حسین فرحبخش، تهیهکننده قدیمی سینما، در این باره گفت:
“ اولین باری که جمشید هاشم پور تاس شد، توسط آقای بهرام پور برای فیلم «بالاش» بود. جمشید هاشم پور نیز توسط حسین ملکی که آن زمان کار عکاسی میکرد، به مرحوم قادری برای فیلم «تاراج» معرفی شد. مرحوم قادری هم وقتی عکس هاشم پور را دید، او را انتخاب کرد و پس از فیلم «عقاب ها» نیز جمشید هاشم پور به مدت چهار سال ممنوع الکار شد!
فرحبخش ادامه داد:
” کسانی که در دهه ۶۰، در سینما بودند علاقه نداشتند قهرمان در سینما وجود داشته باشد. پس از آن در سال ۶۸ این هنرمند، در فیلم «روز با شکوه» ساخته عیاری نقش کوتاهی را بازی کرد. “[۴]
او افزود:
” آن زمان اکران تهران در دست وزارت ارشاد بود و کاری میکردند کسی دنبال این فیلمها نباشد و با فیلمسازهایی که فیلم اکشن میساختند، مانند یک جنایتکار برخورد میکردند. در حقیقت اساسا چراغ فیلمهای اکشن را وزارت ارشاد آن زمان خاموش کرد. “
اما ماجرا فقط مربوط به فیلم اکشن و قهرمانان اکشنکار نبود. استاد زنده یاد داوود رشیدی، ۹ سال در زمان سلطه مطلق این طیف فکری-سیاسی بر فرهنگ و هنر کشور، در سینما ممنوعالفعالیت بود! ممنوع الفعالیتی رشیدی زمانی رقم خورد که عوامل فیلم «بی بی چلچله»، مهمانِ مهمانی پایان فیلمبرداری «شهر موشها» شده بودند(سال ۶۴). پس از یک حاشیه در این مهمانی، مأموران فارابی گزارشی برای رشیدی رد کردند و بر همین اساس، صرفاً برای او ۹ سال محرومیت از سینما در نظر گرفته شد. [۵]
با این حال، مدیران وقت سینمایی نتوانستند رشیدی را خانه نشین کنند و درهای تلویزیون برای این بازیگر برجسته بازی بود و برخی از بهترین بازیهای رشیدی نظیر «هزار دستان»، «کوچک جنگلی» و «گرگها» در همین سالها ثبت شد و از تلویزیون به نمایش درآمد. داود رشیدی با فیلم «عبور از تله» در سال ۱۳۷۲ و زمانی به سینمای ایران بازگشت که امپراتوریِ مطلق مدیران دهه شصتیِ سینما در هم شکسته بود.
ابوالفضل پورعرب، ستاره شروع دهه ۷۰ در سینمای ایران، که ورود او به سینما با فیلم «عروس» (۱۳۶۹) و در سالهای پایانی امپراتوری جریان سیاسی چپ در وزارت ارشاد رقم خورد، در گفتگویی تلویزیونی روایتهایی را از فضای ترس و وحشت حاکم بر سینما در دوران سیدمحمد بهشتی و انوار(مریدان و نوچههای خاتمی) نقل می کند. پورعرب گفت:
” ما با آقای افخمی شمال (سر صحنه فیلم عروس) پینگ پنگ بازی میکردیم. پینگ پنگم بد نبود و همه را بردم. خانم (نیکی) کریمی هم اینجا ایستاده بود. آقای افخمی (به نیکی کریمی) گفت: میخواهی بازی کنی؟ (نیکی کریمی) گفت: نه ممنون؛ ترسید. (افخمی به نیکی کریمی) گفت: نه بیا بازی کن. (نیکی کریمی) آمد بازی کرد و من بردم. صبح امیر اسفندیاری (از مدیران بنیاد سینمایی فارابی در دوره سیدمحمد بهشتی) پرسید که پینگ پنگ بازی کردند، چه اتفاقی افتاده است؟ شما تصور کنید، در آن فضا نباید ترسید؟ “
این بازیگر سینمای ایران نمونهای دیگر از این برخورد را نیز این گونه مورد اشاره قرار داد:
“آقای (رسول) صدرعاملی به من گفت هنرپیشه زن که میخواهد با تو بازی کند، نیاز دارد با تو حرف بزند. حرف که نمیتوانستیم بزنیم. گفتم: آقا من چه کار کنم؟ حالا این در شرایطی است که از آن بک گراند نیز می ترسی. (صدرعاملی) گفت باهاش حرف بزنم و قدم بزنم. گفتم: مشکل میشود. (صدرعاملی) گفت: من اینجا هستم. ما رفتیم قدم بزنیم. با اینکه آقای صدرعاملی گفته بود، صبح آقای اسفندیاری آنجا بود که چه شده است. اشکال از من یا آقای صدرعاملی نبود و یک بازیگر باید نقش مقابلش را بشناسد. خیلی حرف است. این انرژی را میگذاری و حقوق را میگیری، بیایی اینجا که چه بشود؟ “
نکته جالب این که آقای امیر اسفندیاری (که به همراه برادرش عبدالله از مدیران همیشگی وزارت ارشاد است) در طول سال، با هزینه وزارت ارشاد در تورهای سینمایی انواع جشنوارههای ریز و درشت در اقصی نقاط دنیا حضور پیدا میکند، بدون آن که این سفرها و خرجها دستاورد مشخصی برای سینمای ایران داشته باشد.