مشرق نیوز

باور «محسن رضایی» به بزرگ‌ترین غافلگیری

باور «محسن رضایی» به بزرگ‌ترین غافلگیری



آغاز عملیات بیت المقدس 2

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پس از انجام عملیات کربلای۵ که به هدف اصلی‌اش، یعنی تصرف شهر حیاتی بصره نرسید، تمام نگاه‌ها به سمت غرب و شمالغرب کشور رفت تا در سال ۱۳۶۶ و خصوصاً در عملیات بزرگی که باید برای این سال طراحی می‌شد، به اهداف بیشتری دست پیدا کنیم.

رزمندگان و فرماندهان جنگ اعم از ارتش و سپاه تمام تلاش‌شان را کردند تا به بصره برسند؛ اما تجهیزات و تسلیحات پیشرفته‌ای که در اختیار حکومت عراق قرار گرفته بود و همچنین موانع عجیب و غریبی که روی زمین و در مقابل‌شان می‌دیدند، مانع از پیشروی‌های گسترده بود و در تعدادی از محورها، برنامه از پیش تعیین شده عملیات را با چالش‌هایی مواجه می‌کرد. تنها راهی که در پیش رو بود، تغییر تاکتیک جنگی و تمرکز بیشتر بر جبهه‌های غرب و شمالغرب بود.

پیش از این هم جمهوری اسلامی مصمم بود با یک عملیات بزرگ سالانه در این مناطق، سرزمین‌های تحت کنترل معارضین کُرد عراقی در استان سلیمانیه عراق را آزاد کند. اجرای این هدف تا پایان سال ۱۳۶۵ از اهمیت کمتری برخوردار بود؛ اما وقتی عملیات در جنوب کشور با مشکلات بزرگی همراه شد و تردیدهایی به همراه آورد،‌ نگاه‌ها هم به سمت این قسمت از مرزهای کشور کشیده شد.  عملیات کربلای۵ در ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ شروع شد و روزهای زیادی به طول انجامید. مردانگی و سرسختی رزمندگان ایرانی مانع از این بود که روند عملیات با تمام مشکلاتش به زودی پایان یابد؛ اما گره‌های بزرگی به کار پیشروی آنان افتاده بود.

برخی محورها هم که تصرف شده بود در مرحله پدافند با مشکلاتی روبه‌رو بودند. شهید و زخمی شدن تعداد قابل توجهی از رزمندگان در طول عملیات اگرچه غم را به چهره‌ها آورده بود؛ اما از عزم و ایستادگی نکاسته بود. نیروهای پدافندی با چهره‌های آفتاب‌سوخته و چشم‌های گود افتاده، حاضر نبودند از خاکریزهای‌شان دست بردارند و به عقب برگردند. عملیات کربلای۸ که در هجدهمین روز از سال ۱۳۶۶ آغاز شد هم در محور شلمچه بود تا بتواند به روند عملیات قبل از خود، سر و سامانی بدهد. این، آخرین ابتکار عمل ایران و عملیات بزرگش در جبهه‌های جنوب بود و فرماندهان متوجه شدند که این روش از نبرد، با بن‌بست مواجه شده است. نگاه فرماندهان که پیش از آن هم به سوی غرب و شمالغرب افتاده بود، به طور دقیق‌تری متوجه این جبهه‌ها شد و تصمیم گرفتند ضمن اجرای عملیات‌های محدود، طرح یک عملیات گسترده و بزرگ در این سرزمین‌ها را هم بچینند.

عملیات کربلای ۱۰ در ۲۵ فروردین‌ماه ۱۳۶۶ در ارتفاعات منطقه عمومی ماووت شروع شد. در همین روز و در منطقه سلیمانیه هم عملیات محدود فتح۵ آغاز شد. حدود دو ماه از این عملیات‌ها گذشته بود که در ۳۱ خردادماه ۱۳۶۶ و همزمان با سالگرد شهادت دکتر چمران، با هدف تصرف شهر ماووت و ارتفاع ژاژیله و تکمیل اهداف عملیات کربلای۱۰، عملیات نصر ۴ کلید خورد.

عملیات نصر۷، نبردی بود که در چهاردهمین روز از مردادماه ۱۳۶۶ با هدف تصرف دوپازا و بُلفَت در محور سردشت انجام شد. عملیات بعدی با نام نصر۸ هم فقط سه ماه و نیم بعد،‌ در ارتفاع گرده‌رش در منطقه عمومی ماووت و با هدف گرفتن سرپل در غرب رودخانه قلعه چولان انجام شد و موفقیت‌هایی به دنبال داشت.

این عملیات‌ها البته محدود بودند و زمینه را برای انجام یک عملیات بزرگ‌تر فراهم می‌کردند. این بار،‌ چندین منطقه در جنوب و غرب، مدنظر قرار داده شد تا در صورت موفق نشدن در هر یک از عملیات‌ها، طرح عملیات دیگری به مرحله اجرا در آید. نظر فرمانده کل سپاه، ‌برادر محسن رضایی، انجام عملیات همزمان در جبهه‌های جنوب و شمالغرب بود. به همین دلیل در بهمن‌ماه ۱۳۶۶ به برادر ذوالقدر، فرمانده قرارگاه رمضان (قرارگاه عملیات‌های برون‌مرزی در داخل خاک عراق) درباره دورنمای فعالیت‌های این قرارگاه گفت:‌ «شما باید هدف‌تان دوکان، ‌قلعه دیزه و کرکوک باشد که زمینه‌ای برای عملیات بهار ۱۳۶۷ بشود.»

برادر رضایی باز هم در حین عملیات بیت‌المقدس ۲ و در دوم بهمن‌ماه ۱۳۶۶به فرماندهان سپاه گفت:‌ «باز هم تأکید می‌کنم برنامه شما در شمال غرب است. تا بهار سال آینده (۱۳۶۷) اینجا هستید… .» وی همچنان بر آمادگی رزمندگان در چند نقطه تأکید می‌کند و می‌گوید: «وضعیت جنگ به گونه‌ای شده که در این مقطع ما نمی‌توانیم روی یک جا سرمایه‌گذاری کنیم. بعد اگر عملیات موفق نشد، اصرار کنیم و تلفات بدهیم. چون باید جواب مردم را بدهیم. این است که امسال به این نتیجه رسیدیم دو منطقه را آماده کنیم. ضمن اینکه اگر هر یک لو رفت، مجبور نشویم آن را عمل کنیم… .»

این استدلالی بود که محسن رضایی برای فرماندهانی که از منطقه فاو به شمال‌غرب آماده بودند، ارائه داد. این فرماندهان همچنان بر انجام عملیات در منطقه فاو اصرار داشتند اما به دلیل هوشیاری دشمن و آماده نشدن شرایط، عملیات در فاو به تعویق افتاد و همزمان عملیات بیت‌المقدس۲ در غرب ماووت واقع در استان سلیمانیه شروع شد.

محسن رضایی در جای دیگری به فرماندهان می‌گوید: «در مورد عملیات جنوب، ما از قبل پیش‌بینی می‌کردیم ممکن است تا پایان بهمن‌ماه هر کاری بخواهیم انجام بدهیم لو برود. لذا این بار سعی کردیم با لشکرهایی که قرار بود موج دوم و سوم در جنوب به کار بگیریم، حتما یک عملیات در شمالغرب بکنیم و جنوب را هم کنترل می‌کردیم. یکی از مزیت‌های این تصمیم این است که می‌شود دشمن را از جنوب جاکن کنیم. از طرف دیگر اگر در جنوب هم هیچ موفقیتی نداشته باشیم و در اینجا موفقیت قابل توجهی به دست بیاوریم،‌ در ذهن‌مان این بود که باید تمرکز قوا داد تا یک قسمت‌های مهمی برویم… آزادسازی شهر حلبچه و دریاچه دربندیخان برای ما خیلی مهم است و از نظر سیاسی و نظامی می‌تواند ما را تا پایان اسفند ‌تأمین کند.»

فرمانده کل سپاه در ادامه به این مطلب اشاره می‌کند که در صورت دستیابی به نتایج مورد نظر که از نگاه او تا حد زیادی امکان‌پذیر است، عراقی‌ها برای جلوگیری از پیروزی‌های بیشتر ما، ناچار به جاکن شدن از جنوب و آمدن به شمالغرب می‌شوند. در این صورت است که ما عملیات بعدی‌مان را در جنوب انجام خواهیم داد.

برادر محسن معتقد بود اگر غافلگیری رعایت نشود، به جز ضرر چیزی نداریم. دشمن در فاو و کلاً منطقه جنوب، همه کارهایش آماده است؛ مانند فاو که در ۲۴ ساعت اول، جلوی‌مان پر شد. مشکل خاکریز هم مشکل بزرگی بود. کافی بود در گوشه‌ای خاکریز زده نشود و الحاق صورت نگیرد؛ مانند همان تجربه‌ای که در کربلای ۵ و در نوک کانال ماهی، الحاق صورت نگرفت و ضربه خوردیم.

باور فرمانده کل سپاه این بود که دشمن باور نمی‌کند ایران برای انجام عملیات‌هایش، خصوصاً در فصل زمستان به مناطق شمالغرب برود و این بزرگ‌ترین غافلگیری برای دشمن است.

*میثم رشیدی‌مهرآبادی



منبع خبر

باور «محسن رضایی» به بزرگ‌ترین غافلگیری بیشتر بخوانید »

شکنجه اسبی که به "فرح پهلوی" سواری نداد/ قصه یک اسب اصیل ایرانی که مقطوع‌النسل و منقرض شد!

شکنجه اسبی که به "فرح پهلوی" سواری نداد/ قصه یک اسب اصیل ایرانی که مقطوع‌النسل و منقرض شد!


سرویس جامعه مشرق – “اسب” قدیمی‌ترین دوست بشر در میان سایر مخلوقات الهی است. حیوانی نجیب، کارآمد و باهوش که در هزاره‌های متمادی توانسته اعتماد انسان را به خود جلب کند و یاریگر او باشد.

اسب‌ها نژادها و تیره‌های مختلفی دارند. نژادها و تیره‌هایی که هریک فرم و صفات خاص خود را دارا هستند. و مردمان کشورهایی که صاحب تیره‌های خاص اسب هستند؛ به این نژادها افتخار می‌کنند و آنها را نمادی از غرور و اقتدار ملی خود می‌دانند.

در واقع تقریبا هیچ کشوری در جهان نیست که در کنار اساطیر واقعی یا افسانه‌ای آن تصویر یا پیکره‌ی یک اسب نباشد.

دین اسلام نیز نگاه محبت‌آمیزی نسبت به اسب دارد و او را محترم می‌شمارد.

در احادیث شیعی و مثلا در کتاب محترم مفاتیح‌الحیات علامه جوادی آملی این روایت نقل شده است که به اسب‌ها سلام کنید. و همینطور احادیث دیگری در سایر منابع که می‌گویند نباید به صورت اسب شلاق زد و یا “نگهداری اسب از اعمال نیک است که در قیامت محاسبه می‌شود”. همینطور روایت مشهور لزوم آموختن سوارکاری به فرزندان که عموم مسلمانان آنرا شنیده‌اند.

در بحث اسب و سوارکاری البته ایران ما از سرآمدان تاریخ است.

گفته می‌شود ایرانی‌ها نخستین قومی در جهان بوده‌اند که اسب را رام کردند و بر آن سوار شدند.

و همانان بودند که ورزش‌های مفرّح اما پر مخاطره “چوگان” و یا “بُز کشی” را بنیاد گذاشتند. ورزش‌هایی که از افتخارات حکمرانان و پهلوانان ایرانی در همه اعصار بوده است و در ایرانی‌بنیاد بودن آنها هیچ شک و تردیدی نیست.

افسانه‌های زیادی از برخورد مهربانانه ایرانی‌ها با اسب‌ها و محترم بودن این حیوان نجیب وجود دارد که رامشگری اسب‌ها در طول تاریخ ایرانیان شاهدی بر درستی آن افسانه‌هاست. این در حالی است که مثلا در سفرنامه مارکوپولو می‌خوانیم که مغول‌ها هنگام طی طریق برای جنگ‌های کشورگشایانه خود گاهی رگی از بدن اسبشان را می‌بریده و خونش را می‌نوشیدند تا بدنشان قوی بماند! رفتارهای وحشیانه و ددمنشانه‌ای علیه “اسب” که هرگز در تاریخ ایران و در رفتار با اسب‌ها بصورت یک رویه جاری، دیده و شنیده نشده است.

ارزش اسب‌ها قبل از هرچیز با نژاد آنها و خصلت‌های نژادی‌شان سنجیده می‌شود و ایران یکی از کشورهایی است که نژادهای اصیل و چندگانه اسب از قبیل عرب، دره‌شوری، ترکمن، فارسی، کاسپین و… قرن‌هاست که در آن میزی‌اند.

جالب است که بدانیم حتی گفته می‌شود اسب عرب که یکی از نژادهای مشهور در جهان است نیز ریشه‌ای ایرانی دارد.

رسمی در تمام کشورهای جهان وجود دارد که از نژادهای اصیل اسب‌های خویش حمایت می‌کنند و به انحاء مختلف مراقب آن هستند.

حتی می‌دانیم که در برخی کشورها که به داشتن یک نژاد خاص مشهور هستند؛ واردات اسب ممنوع است و اسبی هم که به هر دلیلی توسط صاحبش از آن کشور خارج شود؛ دیگر اجازه بازگشت ندارد. برای اینکه نژاد اصیل اسب در یک کشور دچار خلط ژنتیکی، چند خونی و ضعف نژادی نشود.

جالب است که بدانیم برای تولد یک اسب خوب و دارای تمام خصائل نژادی باید از چند نسل قبل شروع کرد و اجداد خوبی را در کنار یکدیگر آورد تا در نهایت یک کرّه‌ی خالص، زیبا و خوش‌نژاد به دنیا بیاید.

اسب‌های نژاد خالص البته مهربان‌ترند، رفتارهای بهتری دارند، از نجابت و قدرت بیشتری برخوردارند و می‌توانند اصالت نژادی و خون خالص خود را نیز به کرّه‌هایشان منتقل کنند.

از همین روست که همیشه در مطالعه اسب‌ها و برای انتخاب آنها، نام پدر و مادر و حتی اجداد و گاهی جد اول اسب نیز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

*وقتی ملکه پهلوی “خوشرو”، اسب اصیل ایران را مقطوع‌النسل کرد/ رسوایی نمایش ایرانی‌گری پهلوی‌ها با فدا شدن یک اسب اصیل

اکنون که بیش از گذشته راجع به اسب‌ها، احترام‌انگیزی آنها در نزد مسلمانان ایرانی و اهمیت غیر قابل انکار نژاد اسب‌ها در هر کشوری دانستیم شاید اهمیت خاطره تلخ و ظلمی که در ادامه خواهیم خواند بیشتر و ملموس‌تر باشد.

جنایتی رخ داده از سوی “فرح پهلوی” نسبت به یکی از اصیل‌ترین اسب‌های ایرانی که خوانش آن قلب هر انسانی را به درد می‌آورد.

این داستان واقعی، روایت شکنجه و مقطوع‌النسل کردن یک اسب اصیل دره‌شوری (از نژادهای خالص ایرانی و متعلق به استان فارس) است که نمی‌خواست به فرح پهلوی سواری بدهد!

شکنجه اسبی که به "فرح پهلوی" سواری نداد/ قصه یک اسب اصیل ایرانی که مقطوع‌النسل و منقرض شد!

تصویری از یک اسب درّه‌شوری

این قضیه را مرحوم “مهرداد شیدفر” از بزرگان معاصر سوارکاری و چوگان ایران در خاطرات خود گفته است که نشریات و کانال‌های تخصصی مربوط به اسب از جمله کانال تلگرامی horse و مجله دنیای اسب نیز آنرا نقل کرده‌اند.

ماجرای این ظلم بزرگ پهلوی را در ادامه و به روایت مرحوم شیدفر می‌خوانید:

“می خواهم واقعیتی را که انجمن بهبود نژاد و پرورش اسب ایرانی –در دوران پهلوی- در مورد این نژاد ایرانی (اشاره به اسب نژاد دره‌شوری) مرتکب شد و من به نوعی شاهد آن بوده و خودم هم در آن دخیل گردیدم را به عرض شما خوانندگان برسانم…

جریان این طور بود که در سال ۱۳۵۲ یک سیلمی داغ ۲ (اشاره به یک اسب نر با شناسنامه ثبت‌شده) به عنوان تحفه به فرح پهلوی تقدیم شد.

که اسبی بود به رنگ کهر سیر به غایت زیبا با سری بسیار ظریف و کوچک و قدی نسبتا بلند که حقا و شاید جز دو یا سه تا اصیل‌ترین اسب‌های دره شوری در آن زمان بود.

و چون من به جهت تماس با دوست شیرازیم از جریان مطلع شده بودم، از طریق نزدیکانم در اصطبل شاهنشاهی شنیدم که پس از امتحان‌های بسیار از این اسب که بی خطر بودن سواری با او را تضمین می‌کرد، برای اولین بار فرح پهلوی بر آن سوار شد، ولی به سبب ضعف او در سواری، نتوانست اسب را کنترل کند و سریعا پیاده گردید.

در اینجاست که می خواهم از شما دوستان خواننده در قضاوت کمک بگیرم. در هر کشوری اگر این اتفاق می افتاد؛ مسئولین با دانایی بر اینکه این اسب درجه یک که نژادش در حال نابودی است ولی برای ملکه کشور مناسب نیست و با توجه به این که ده‌ها اسب دیگر در اختیار دارند که ملکه با آنها سواری می‌کند؛ فورا به هر قیمت که شده چندین مادیان اصیل باقیمانده را خریداری کرده و شروع به کشش این اسب (جفتگیری این اسب نر) با مادیان‌ها می‌نمودند تا شاید در آخرین فرصت‌های باقیمانده برای این اسبان اصیل احیایی صورت گیرد و بر تعداد آنها افزوده شود. “

مرحوم شیدفر در ادامه خاطره خود اما از حقیقتی تلخ خبر می‌دهد و می‌گوید:

“خلاصه اسب را اخته کردند. نشان به آن نشان که طبق اخباری که از اصطبل شاهنشاهی به من می رسید، فرح یک بار دیگر هم پس از اخته کردن بر آن اسب نشست و یک بار دیگر هم به این نتیجه رسید که نمی‌تواند با این اسب سواری کند و این یعنی پایان کار یک اسب، وقتی ارباب او را نمی‌خواهد. “

شیدفر همچنین با اشاره اینکه نوکران فرح حتی این تعقّل را نداشتند که لااقل قبل از مقطوع‌النسل کردن این اسب اصیل از او کره‌های اصیل بگیرند به ادامه سرنوشت این اسب بیچاره اشاره می‌کند و می‌گوید:

“دیر زمانی طول نکشید که اسب از اصطبل دربار به دلال‌های خیابان قزوین فروخته شد و سر از کاروانسرای مرحوم مشهدی عبدا… درآورد و من هم به محض این که خبر را شنیدم، سریعا به کاروانسرا رفته و اسب را به مبلغ ۱۰۰۰ تومان برای یکی از اقوامم خریدم و او هم پس از خرید یک اسب دیگر، هر دوی آنها را به منطقه کلاردشت که محل کارش بود، حمل کرد. و دیر زمانی هم نگذشت که در سال ۱۳۵۴، ایشان به من تلفن کرد و گفت که نمیتواند با اسب کنار بیاید و لذا نگهداریش امکان ناپذیر شده و از من خواست تا او را برایش بفروشم. بلافاصله به او گفتم که خریدارش آماده است و او که تعجب کرده بود، گفت کی به این سرعت مشتری‌اش شده؟

که فرصت ادامه‌ی حرف را به او ندادم و گفتم خودم اسب را برای چوگان بازی می‌خواهم و او هم لطف کرده و در همان پای تلفن او را به من بخشید.

دو روز بعد اسب در تهران و اصطبل فدراسیون چوگان بود و من هم سریعا او را به کار کشیدم و شروع به ساختن بدنش نمودم. (اشاره به اقدامات تمرینی برای بهبود عضلانی اسب)

بعد از ۳ ماه دیگر کمتر کسی او را می شناخت و در بهار ۱۳۵۴ اسب چنان آب و رنگی پیدا کرده بود که حتی از جاهای دور برای دیدنش می‌آمدند و داوطلب خرید او میشدند که جواب من منفی بود.

از طرفی چون بدنش عضلانی شده بود، با آن سر کوچکش بیشتر از اسب، شبیه آهوان صحرا خود را نشان میداد و به این طریق شد که من هم نام او را “خوشرو” گذاشتم.

خوشرو حدود ۷ ماه پس از شروع تربیتش در میدان چوگان بازی روز به روز هم پیشرفت میکرد و حالا که فکرش را می‌کنم، او یکی از سریع‌ترین اسبهایی بود که در طول سالها که چوگان بازی می‌کردم، در اختیار داشتم و اگر به لطف انجمن سلطنتی او را اخته نکرده بودند! شاید حالا هم نوه و نتیجه‌هایش در میادین مختلف جرأت، سرعت و حرف شنوی جدشان را به رخ اسب های دوخون امروزی می‌کشیدند. “

*این خاطره تلخ و دردآور هنگامی دچار تأملات بیشتر می‌شود که تاریخ به ما می‌گوید شاه پهلوی و ملکه او در انظار عمومی البته مدعای اصالت و ایرانی‌گری داشتند و چه خرجها و بودجه‌های کلانی را که در نمایش این ژست و مثلا در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی هدر ندادند.

اما کسی نمی‌دانست که آنها در تاریکخانه خود حتی از شکنجه حیواناتی هم که برآمده از خاک و اصالت ایرانی بودند؛ هیچ اِبایی نداشتند.

لازم به توضیح است که در دوران نظام جمهوری اسلامی ایران اقدامات حقوقی و حمایتی گسترده‌ای در دفاع از حقوق حیوانات بعمل آمده است.

در بحث اسب نیز شاهد اقدامات مطلوب وزارت جهاد کشاورزی و فدراسیون سوارکاری در بهبودبخشی به اسب‌های ایرانی و تکثیر نژادهای خالص ایرانی هستیم.

نظر فقهی نظام جمهوری اسلامی در بحث حرمت آزار رساندن به حیوانات و نیز محترم بودن اسب‌ها در نصوص دینی ما؛ ‌ یکی از اصلی‌ترین دلایل جلوگیری از بروز ظلم و شکنجه در حق این مخلوق الهی است که به مدد نظام جمهوری اسلامی ایران محقق شده است.



منبع خبر

شکنجه اسبی که به "فرح پهلوی" سواری نداد/ قصه یک اسب اصیل ایرانی که مقطوع‌النسل و منقرض شد! بیشتر بخوانید »

راسته کتابفروش‌های ‌خیابان انقلاب میزبان اولین کتاب به قلم «حاج قاسم»

تا ۲۰سالگی «حاج قاسم» در «از چیزی نمی‌ترسیدم»



کتاب از چیزی نمی ترسیدم - حاج قاسم سلیمانی - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» زندگینامه خودنوشت شهید سردار قاسم سلیمانی است که در انتشارات شهید کاظمی منتشر شد. این اثر دست نوشته‌های شخصی این سردار شهید از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانه مبارزات انقلابی سال ۵۷ است.

اولین نسخه  این کتاب، چهارشنبه ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۹ در پایان دیدار خانواده شهید سلیمانی به رهبرمعظم انقلاب اسلامی اهدا شد.

دختر حاج قاسم سلیمانی در مقدمه این اثر نوشته است:

«من به نمایندگی از حاج قاسم برای ایشان هدیه‌ای برده بودم. این هدیه زندگی‌نامه‌ای به قلم حاج قاسم بود که قصد داشتیم به‌مناسبت ایام سالروز شهادتشان، در قالب کتابی منتشر کنیم. آنچه همراهم بود در واقع ماکت یا نمونه‌ اولیه‌ای از کتاب بود. بعد از پایان دیدار، آن را تقدیم رهبر انقلاب کردم. ایشان سؤالاتی درباره‌ کتاب پرسیدند و این هدیه کوچک را با مهر پذیرفتند. چند روز بعد از این دیدار و در دقایق پایانی نهایی‌شدن کتاب، متنی از سوی دفتر رهبر معظّم انقلاب به دستم رسید. ایشان منت گذاشته و یادداشتی را به یاد سرباز وفادار خود نوشته بودند. متنی پر از عطوفت و بزرگواری به شرح زیر که چون روح بر کالبد کل این کتاب نشست:

بسمه تعالی

هر چیز که یادِ شهیدِ عزیز ما را برجسته کند، چشم‌نواز و دلنواز است. یادِ او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین‌گونه پاداش دنیایی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد، ولی ما هم هر کدام وظیفه‌ای داریم. کتاب حاضر را هنوز نخوانده‌ام، اما ظاهراً می تواند گامی در این راه باشد. رزقنا الله ما رزقه من فضله. سیّدعلی خامنه‌ای. 

زینب سلیمانی کتاب را اینگونه توصیف می‌کند:

کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» زندگی نامه‌ای است که حاج قاسم با دست مجروحش نوشته است. داستان شخصیت مردی است از دل روستایی دور افتاده در کرمان که چند دوره از زندگی ساده و گیرای خودش را برایتان روایت کرده است. این داستان درباره مردی است که از چوپانی به جایگاهی رسید به بلندای آسمان ها، خیلی دوست دارم آنان که حاج قاسم را در لباس نظامی دیدند بدانند که او چگونه بزرگ شد. “از چیزی نمی‌ترسیدم” آغاز رسالتی عظیم از شناختن مردی بزرگ است.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» زندگینامه خودنوشت شهید سردار قاسم سلیمانی است که در انتشارات شهید کاظمی منتشر شد. این اثر دست نوشته‌های شخصی این سردار شهید از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانه مبارزات انقلابی سال ۵۷ است.

اولین نسخه  این کتاب، چهارشنبه ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۹ در پایان دیدار خانواده شهید سلیمانی به رهبرمعظم انقلاب اسلامی اهدا شد.

دختر حاج قاسم سلیمانی در مقدمه این اثر نوشته است:

«من به نمایندگی از حاج قاسم برای ایشان هدیه‌ای برده بودم. این هدیه زندگی‌نامه‌ای به قلم حاج قاسم بود که قصد داشتیم به‌مناسبت ایام سالروز شهادتشان، در قالب کتابی منتشر کنیم. آنچه همراهم بود در واقع ماکت یا نمونه‌ اولیه‌ای از کتاب بود. بعد از پایان دیدار، آن را تقدیم رهبر انقلاب کردم. ایشان سؤالاتی درباره‌ کتاب پرسیدند و این هدیه کوچک را با مهر پذیرفتند. چند روز بعد از این دیدار و در دقایق پایانی نهایی‌شدن کتاب، متنی از سوی دفتر رهبر معظّم انقلاب به دستم رسید. ایشان منت گذاشته و یادداشتی را به یاد سرباز وفادار خود نوشته بودند. متنی پر از عطوفت و بزرگواری به شرح زیر که چون روح بر کالبد کل این کتاب نشست:

بسمه تعالی

هر چیز که یادِ شهیدِ عزیز ما را برجسته کند، چشم‌نواز و دلنواز است. یادِ او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین‌گونه پاداش دنیایی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد، ولی ما هم هر کدام وظیفه‌ای داریم. کتاب حاضر را هنوز نخوانده‌ام، اما ظاهراً می تواند گامی در این راه باشد. رزقنا الله ما رزقه من فضله. سیّدعلی خامنه‌ای. 

زینب سلیمانی کتاب را اینگونه توصیف می‌کند:

کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» زندگی نامه‌ای است که حاج قاسم با دست مجروحش نوشته است. داستان شخصیت مردی است از دل روستایی دور افتاده در کرمان که چند دوره از زندگی ساده و گیرای خودش را برایتان روایت کرده است. این داستان درباره مردی است که از چوپانی به جایگاهی رسید به بلندای آسمان ها، خیلی دوست دارم آنان که حاج قاسم را در لباس نظامی دیدند بدانند که او چگونه بزرگ شد. “از چیزی نمی‌ترسیدم” آغاز رسالتی عظیم از شناختن مردی بزرگ است.



منبع خبر

تا ۲۰سالگی «حاج قاسم» در «از چیزی نمی‌ترسیدم» بیشتر بخوانید »

خرید نیویورک با 24 دلار!

خرید نیویورک با 24 دلار!



کتاب راهپیمایی اشک ها - سوره مهر - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «وجه تسمیه» یعنی آن صورتی که شخصی یا چیزی نام برده می‌شود یا به آن معروف است. در تعریف دیگر وجه تسمیه این چنین آمده است: «دلیل نامگذاری یا تاریخچه بعضی از کلمات و عبارات.»

وجه تسمیه درس امروز ادبیات‌مان بود که آقای خیری داشت تند تند درس‌مان می‌داد. درسی که در کلاس تاریخ و جغرافی نیز آقای یعقوبی برایمان گفته بود. آقای خیری گفت: «من با آقای یعقوبی هماهنگ شده‌ایم تا این درس را به‌صورت تحقیق از شما تحویل بگیریم. هر کدام از شما باید اسم یک مکان یا واقعه تاریخی را انتخاب کنید و وجه تسمیه آن را توضیح دهید. برای این تحقیق دو نمره کلاس در نظر گرفته‌ایم که هرکس انجام بدهد هم در درس تاریخ و جغرافی هم درس ادبیات دو نمره کلاسی می‌گیرد. نماینده کلاس آقای بصیری باید اسم هر کدام از دانش‌آموزانی را که تمایل دارند این تحقیق را انجام دهند بنویسد و به ما تحویل بدهد.

تا به مرور در کلاس هر هفته، دانش‌آموزان تحقیقات‌شان را ارائه دهند.» همین‌طور که آقای خیری داشت این حرف‌ها را می‌زد فکرم مشغول شد و به یاد کتابی که به‌تازگی دایی جان رسول برایم خریده بود افتادم. کتاب «راهپیمایی اشک‌ها» نوشته آقای مهدی میرکیایی که توسط بخش کودک و نوجوان انتشارات سوره مهر، مهرک به چاپ رسیده است. این کتاب در مورد سرخپوستان آمریکاست و ظلم و ستم‌هایی که اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها به آنها وارد می‌کردند. کتاب عجیبی است وقتی که می‌خوانیش دلت می‌خواهد بنشینی و یک دل سیر گریه کنی، اما این کتاب و موضوعش چه ربطی به وجه تسمیه دارد الان خدمت‌تان عرض می‌کنم. این کتاب ۱۱۲ صفحه‌ای انگار که اندوه نامه سرخپوستان است. کتابی که

پر است از قصه‌های واقعی سرخپوستان و سیاهپوستانی که در سال‌های نه‌چندان دور در نظام سرمایه‌داری و برده‌داری به راحتی جان‌ها و مال‌هایشان نابود می‌شد. بچه‌هایشان از گرسنگی می‌مردند و کاری از دست والدین‌شان بر نمی‌آمد. والدینی که خودشان اگر از اوامر سرمایه‌داری تبعیت نمی‌کردند دست‌هایشان بریده می‌شد و به گوشه‌ای انداخته می‌شدند تا آن‌قدر از آنها خون برود و مرگ به سراغ‌شان بیاید.

دایی جان رسول این کتاب را وقتی برای من هدیه آورد که من حسابی از زندگی روزمره خسته شده بودم و شروع کردم به درددل کردن برای دایی جان رسول و او که خوره کتاب از هر نوعی بود حالا می‌دانست که چه کتابی به درد حال و روز من می‌خورد و همان را برایم هدیه آورده بود. دایی جان می‌گفت: «یکی از خوبی‌های کتاب خواندن این است که آدم متوجه می‌شود فقط خودش مشکل ندارد، بلکه خیلی از آدم‌ها هستند که در شرایط سخت‌تر و بدتر از ما هستند که زندگی را ادامه می‌دهند.»

می‌گفت: «خیلی وقت‌ها آدم باید خودش را برای ادامه زندگی گول بزند. درست مثل بچه‌ای که برای انجام کاری به او قول شکلات می‌دهیم، ما هم برای ادامه زندگی به امید نیاز داریم حتی اگر آن امید فقط شیرینی‌اش چند لحظه زیر دندان‌هایمان باقی بماند.»

اما برایتان بگویم از وجه تسمیه؛ یادم آمد که در قسمتی از همین کتاب، وجه تسمیه نیویورک آورده شده بود. بگذارید قسمت‌هایی از آن را برایتان بگویم: «هلندی‌هایی که به آمریکا رسیده بودند «مانهاتان» را جای خوبی برای تجارت و آغاز نفوذ خود در قاره جدید می‌دانستند، اما قبیله‌ای از سرخپوست‌ها در این ساحل وسوسه‌انگیز که آینده پرسودی را به هلندی‌ها وعده می‌داد ساکن بودند. «پیترمینوییت: فرمانده هلندی‌ها به دیدار رئیس قبیله رفت و به او پیشنهاد کرد که مانهاتان را به هلندی‌ها بفروشد. 

رئیس قبیله می‌خواست بداند هلندی‌ها در برابر محل زندگی آنها که باید از آن کوچ می‌کردند چه بهایی می‌پردازند؟ 

فرمانده هلندی‌ها کیسه‌ای را از جیبش بیرون کشید و سر آن را باز کرد. تعدادی مهره شیشه‌ای رنگارنگ که در هلند برای بازی بچه‌ها ساخته شده بودند. 

رئیس قبیله زیر بار نرفت. به نظر او هلندی‌ها باید بهای بیشتری را می‌پرداختند. مینوییت به کشتی بازگشت و این‌بار با تعدادی قلاب ماهیگیری برگشت. قلاب‌های فلزی که سرخپوست‌ها با آنها آشنا نبودند و شیوه‌های دیگری برای ماهیگیری داشتند. فرمانده کیسه قلاب‌ها را هم کنار کیسه مهره‌ها گذاشت. این‌بار رئیس قبیله با خشنودی سر تکان داد و از جا بلند شد. به نشانه آن که حاضر است قبیله‌اش را از مانهاتان کوچ دهد. ارزش دو کیسه‌ای که فرمانده هلندی به رئیس سرخپوست‌ها داده بود و مانهاتان را صاحب شده بود ۲۴ دلار بود. این بندر پس از غلبه انگلیسی‌ها بر هلندی‌ها «نیویورک» نامیده شد. البته هلندی‌ها به مانهاتان بسنده نکردند، آنها با تصرف سرزمین‌های بیشتر، از برخی قبیله‌ها درخواست مالیات هم می‌کردند.» 

بله و این بود که کار کلاسی من به همین راحتی و به‌واسطه لطف دایی جان رسول آماده شد و چهار نمره کلاسی را به‌راحتی نوش جان کردم. 

*نجمه نیلی‌پور / ویژه نامه قفسه کتاب / روزنامه جام جم



منبع خبر

خرید نیویورک با 24 دلار! بیشتر بخوانید »

در حلقه عشّاق مالزی و دوبی چه گذشت!؟ / "آه" راننده‌تاکسی‌ها و لبوفروش‌ها گرفت!

در حلقه عشّاق مالزی و دوبی چه گذشت!؟ / "آه" راننده‌تاکسی‌ها و لبوفروش‌ها گرفت!


سرویس سیاست مشرق – «وبلاگ مشرق» خوانشی روزانه در لابه‌لای اخبار و مطالب رسانه‌های کشور است. ما درباره این خوانش البته تحلیل‌ها و پیشینه‌هایی را نیز در اختیار مخاطبان محترم می‌گذاریم. هر روز با بسته ویژه خبری-تحلیلی مشرق همراه باشید.

*** 

از مروّج برجام تا منتقد برجام

“آه” راننده‌تاکسی‌ها و لبوفروش‌ها گرفت!

محمود سریع‌القلم، از استادان اصلاح‌طلب و فردی که گفته می‌شود سمت مشاورت رئیس‌جمهور روحانی را نیز بر عهده داشته است، به تازگی طی یادداشتی که سایت جماران آنرا منتشر کرد در اشاره به سیاست‌های آمریکا در دوران جو بایدن نوشته است:

“دلیل اصلی که این نویسنده حتی قبل از جشن های خیابانی در تهران، ناکامی برجام را پیش بینی می کرد ناشی از نادیدهِ گرفته شدنِ مسایل بنیادی اختلافاتِ ایران و آمریکا در مذاکراتِ برجام بود. اصولاً توافقات موردی ایران و آمریکا بدونِ در نظر گرفتن کلیتِ روابط، دوام نخواهد داشت! “[۱]

*آنچه که افکار عمومی جامعه ایرانی از آقای سریع‌القلم می‌داند اتفاقا نه مخالفت با برجام یا پیش‌بینی شکست آن که اتفاقا کارچاق‌کنی برای برجام، تلاش برای بسترسازی پیرامون آن و تقلای آشکار برای بازی دادن افکار عمومی در بحث مذاکرات هسته‌ای است.

این استاد سریع‌القلم بود که روزی از روزهای سال ۹۲ و در بحبوحه تأکیدات دولت آقای روحانی بر “توافق نهایی با غرب” که بعدها برجام نامیده شد؛ لوله اسلحه را به سمت منتقدان و مردم گرفت و گفت: صدا و سیمای ما هم متاسفانه به این جریان کمک می‌کند. از یک لبوفروش یا راننده تاکسی که تمام روز را سرگرم حل مشکلات معیشتی‌اش است، درباره جریان هسته‌ای نظرخواهی می‌کند. بنابراین صدا و سیما اصالتا یک نهاد پوپولیستی است و به جلوگیری از رشد عقلی و استدلالی جامعه کمک می‌کند. [۲]

و یا همین آقای سریع‌القلم بود که در روزهای سرسمتی از پیروزی رئیس‌جمهور روحانی و زمینه‌سازی برای برجام از این می‌گفت که آمریکا دیگر در فکر براندازی ایران نیست، خودکفایی معنا ندارد و ایران باید بپذیرد که یک قدرت میان‌پایه است.

جالب است که سریع‌القلم پس از مشاهده بی‌دستاوردی برجام نیز نه به “عذرخواهی” که به بازی در پروژه معطل‌نگه داشتن افکار عمومی رو آورد و طی اظهاراتی در سال ۹۴ اظهار کرد: در اجلاس اخیر داووس سرمایه گذاران خارجی می‌گفتند که ما منتظر نتیجه انتخابات دوره بعدی ریاست جمهوری ایران هستیم و بعد جدی وارد مذاکره برای سرمایه‌گذاری می‌شویم!

او گفته بود: این نشان می‌دهد که اگر آنها سرمایه‌گذاری هم می‌کنند نگران آینده هستند، چون تجربه تغیییر سیاست‌ها را در دوران اقای احمدی‌نژاد دیده‌اند. [۳]

مع‌الوصف شاهدیم که آقای سریع‌القلم با وجود این سابقه محرز اما با یک پشتک واروی آشکار سیاسی و “عوض کردن جای شهید و جلاد”؛ امروز که تشت رسوایی برجام با صدای بلندی از بام افتاده اظهار می‌دارد که او نیز در جرگه پیش‌بینی‌کنندگان شکست برجام بوده است!

جالب توجه است که سایت رجانیوز طی یادداشتی در سال ۹۶ با اشاره به طرح یک انتقاد از سریع‌القلم به روند توافقات خارجی دولت آقای روحانی نوشته بود:

“آیا احتمال دارد که تداوم روند فعلی به وضعیتی منجر شود که حتی سریع‌القلم نیز به جرگه لبوفروشان و رانندگان تاکسی بپیوندد؟ “[۴]

می‌توان اذعان کرد که امروز و در سال ۹۹؛ آن روز رسیده است و البته بدون آنکه کسی از محمود سریع‌القلم و امثال او شنوای “عذرخواهی” باشد.

***

به اسم جوانان، به کام باورهای ۳۰ سال قبل!

در حلقه عشّاق مالزی و دوبی چه گذشت!؟

محمدصادق خرازی، فعال چپ و دبیر کل حزب ندای ایرانیان در سخنانی در کنگره اخیر این حزب اصلاح‌طلب با بیان اینکه مشکل این کشور (یعنی ایران!) این است که یک ماهاتیر محمد ندارد که درد مردم را بفهمد، گفت: ماهاتیر محمد همزمان با نخست‌وزیری میرحسین نخست وزیر شد. مردم در فقر مطلق بودند و روی درختان می‌خوابیدند. اکنون ببینید که مالزی چه شرایطی داشته و در تراز جهانی قرار دارد.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از ایلنا، وی با اشاره به پیشرفت دبی نسبت به ۴۰ سال پیش تصریح کرد: این همان دبی چند سال پیش است که طوفان رمل جاده‌های آن را می‌پوشاند؟ دبی بر اساس عقل خردمند ساخته شده است. درست است که خارجی‌ها به آنها کمک کردند اما عقلی آن را خواسته است که آنها توانستند.

خرازی در اظهارات خود همچنین برخی انتقادات را نیز نسبت به اصلاح‌طلبان مطرح می‌کند و می‌گوید: بزرگترین مشکل، حضور پدرخوانده ها در تمام گروه‌های مرجع و گروه‌های کوچک سیاسی و همچنین در محفل‌هایی است که به صورت مافیا سایه خودشان را در احزاب چپ و راست انداخته‌اند و باز هم آنها می‌خواهند تصمیم بگیرند.[۵]

*آنچه که آقای خرازی به زبان آورده است همان ترّهات حزب کارگزاران و چپ‌های سنتی در ابتدای دهه ۷۰ است.

حرف‌هایی که موجب می‌شد برخی مدیران چپ سفرهایی را به مالزی داشته باشند و هر بار با به به و چه‌چهی فزون‌تر به ایران بازگردند و از این بگویند که ما چرا از آنها پیروی نمی‌کنیم!؟

و دست آخر نیز همین حرف‌ها بود که دولت‌هایی مثل اصلاحات و اعتدال را در دامن رأی مردم گذاشت بی‌آنکه هیچ خاطره خوبی از آنها برجای بماند.

از طرفی گویا قرار است حزب ندا با محوریت همین تفکرات نیز در انتخابات شرکت کند و مومیایی‌های جدیدی را به مردم تحویل بدهد…

جالب آنکه بر اساس تازه‌ترین رنکینگ اقتصادهای جهانی؛ اقتصاد جمهوری اسلامی ایران در رتبه ۲۲ دنیا قرار دارد اما اقتصاد مالزی در جایگاه چهلم است!

سیدامیر سیّاح، کارشناس مسائل اقتصادی چندی قبل در همین رابطه نوشت: “۲۰ سال پیش مالزی و ماهاتیر محمد کعبه آمال تکنوکرات‌های ایران شده بود. با حسرت از قول ماهاتیر می‌گفتند با انتقال فناوری از غرب، مالزی را تا۲۰۲۰ یک قدرت جهانی میکند. او پستان گاو را گرفته و ما شاخش را!

۲۰۲۰ تمام شد و اقتصاد ایران بدون نفت و با وجود همه فشارها، ۲۲ام و مالزی چهلم دنیاست. [۶]

فؤاد ایزدی، از کارشناسان مسائل بین‌المللی هم چندی قبل با انتشار جدیدترین پیش‌بینی صندوق بین‌المللی پول از وضعیت رشد GDP در میان کشورهای جهان در یک توییت نوشت:

“اگر ملاک رشد تولید ناخالص داخلی (GDP) و برآورد صندوق بین‌المللی پول باشد وضع جمهوری اسلامی ایران بهتر از کشورهای زیر است:

عربستان

رژیم صهیونیستی

امارات

کویت

عمان

عراق”

مسئله دیگر نیز این است که ایران اسلامی یک کشور صاحب هژمون در جهان است که از متحدان خود ولو در قلب اروپا (اشاره به جنگ بوسنی) دفاع سیاسی و اقتصادی و نظامی می‌کند و مرزهای گفتمانی او از مرز چین و دشت قبچاق در شرق تا سواحل مدیترانه در غرب و حتی در آمریکای لاتین گسترانیده شده است.

فلذا مقایسه چنین هژمونی بزرگی با کشورهای میکروسکوپی مثل مالزی یا دوبی که به نسبت ایران هیچ تأثیر یا توانایی خاصی در جهان پیرامون ندارند؛ یک اشتباه فلسفی آشکار است.

اینکه چرا گروه‌ها و رجال اصلاح‌طلب در بیان این حقایق دچار لکنت هستند، بهروزی خود را در سیاه‌نمایی از نظام اسلامی می‌جویند و ایضا حاضر به بحث و صحبت و پیرامون اشتباهات گفتمانی خود نیستند! مقوله‌ای است که امثال آقای خرّازی باید برای جوانان حزب ندای ایرانیان توضیح بدهد.

***

آخوندی:

دولت رسمی منفعل شده و قادر به تصمیم گیری نیست

عباس آخوندی، وزیر سابق مسکن و از فعالان فتنه ۸۸ به تازگی طی اظهاراتی در کنگره حزب ندای ایرانیان گفته است: ما با یک شبکه عجیبی مواجه هستیم که مستقل از جامعه است و هیچ نیازی به جامعه و پاسخگویی به آن ندارد و همه ارتباطات آن زیر زمینی و مخفیانه‌ است. ‌ درنتیجه من فکر می‌کنم اکنون که در آستانه انتخابات هستیم باید ماهایی که جوانی و زندگی خود را برای انقلاب گذاشتیم این روند را برای مردم توضیح دهیم و بگوییم که نتیجه این فرآیند این شده که دولت رسمی منفعل شده و قادر به تصمیم گیری نیست.

او می‌افزاید: دولت اکنون در ضعیف ترین حالت است. امروز قوه قضائیه، مجلس و یا نهادی مانند مجمع تخشیص مصلحت نظام به یک قوه در برابر دولت تبدیل شده‌اند و اساساً ما امروز پنج دولت داریم و در عمل با پدیده بی‌دولتی مواجه هستیم.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از ایلنا، وزیر سابق راه و شهرسازی با بیان اینکه این شرایط نشان می‌دهد که یک عدم قطعیت بر کشور حاکم است، گفت: بین ایرانی‌ها بیشترین چیزی که مبادله می‌شود، “چه خبر است؟ “؛ صبح که از خواب بر می‌خیزند، میپرسند، چه خبر است؟ چرا که این ملت هر لحظه منتظر یک اتفاق هستند.  این یعنی اینکه عدم قطعیت مطلق وجود دارد و در این شرایط امکان سرمایه‌گذاری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی وجود ندارد. نمی‌دانید که فردای شما چه خبر است. حال می‌خواهید چند میلیارد دلار در این جامعه سرمایه‌گذاری انجام شود؟ [۷]

*اظهارات آقای آخوندی در بحث دولت مخفی و غیر رسمی تنها با یک انگاره کاملا ساده رد می‌شود و آن اینکه فرضا اگر نه ۵ دولت که تنها یک دولت در سایه هم در ایران داشتیم؛ بدیهی بود که دستی قوی از درون این دولت پیدا شود تا به سیاست‌های غلط آقای آخوندی در بحث مسکن تودهنی بزند و اجازه گران شدن چند صد درصدی مسکن در دوران وزارت ایشان را ندهد!

اما این اتفاق رخ نداد چون پای هیچ دولت در سایه‌ای در میان نیست و دولت و وزرای دولت حاضر در ساختمان پاستور بر بیش از ۹۵ درصد از اجرائیات و بودجه کشور استیلا دارند.

به سخن دیگر اینکه اگر دولت رسمی قادر به تصمیم‌گیری نیست پس چگونه آخوندی بعنوان یک عضو دولت رسمی توانست یک‌شبه چنین بلای بزرگی را بر سر قیمت مسکن و اضلاع مختلف آن بیاورد!؟

اظهارات آقای آخوندی در واقع یک فرار رو به جلو برای پاسخ ندادن به افتضاحی است که ایشان و دوستان ایشان در دولت اعتدال به وجود آوردند و موجب کوچک شدن سفره‌های مردم شدند.

جالب است که یکی از ارکان اصلی بروز بلیّه عدم قطعیت در ابعادی از اقتصاد ایران که آخوندی مدعی آن شده؛ همین آقایان و کارنامه مدیریتی همینان است و مقصّرتراشی از باب اشتباهات یا شاید جرم‌های رخ داده در دولت اعتدال؛ یکی از زوایای پنهان این فرار رو به جلو محسوب می‌شود.

به تازگی حرف و حدیث‌هایی مبنی بر پیگیری قانونی سوء مدیریت‌های آخوندی در دوران حضور او در وزارت مسکن مطرح شده است.

***

1_ https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1491826

2_ https://www.dana.ir/37803

3_ https://www.jamnews.com/detail/News/631163

4_ http://kayhan.ir/fa/news/122138

5_ https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1024877

6_ mshrgh.ir/1162391

7_ https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1024896



منبع خبر

در حلقه عشّاق مالزی و دوبی چه گذشت!؟ / "آه" راننده‌تاکسی‌ها و لبوفروش‌ها گرفت! بیشتر بخوانید »