مشرق نیوز

«رجوی» و تعیین سرنوشت ۳۰میلیون ایرانی

«رجوی» و تعیین سرنوشت ۳۰میلیون ایرانی



مسعود رجوی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، گروهک منافقین خلق که در طول حیات خبیثانه خود اقدامات وحشیانه‌ای علیه هم‌وطنان خود انجام دادند، از عبرت‌های بزرگی است که باید برای همیشه آن را به‌خاطر سپرد. «مسعود رجوی» لیدر معاند این گروهک با هم‌پیمانان داخلی و خارجی خود دستور ترور هزاران شهروند غیرنظامی بی‌گناه و صدها تن از فرزندان خدوم این مرزوبوم را صادر کرد و در اقدامی حیرت‌آور در عملیاتی تحت عنوان «فروغ جاویدان» به مرزهای ایران اسلامی حمله کرد.

عمل ریزلانه رجوی چنان عجیب و قابل تأمل است که در تاریخ ایران نمونه‌ای از آن دیده نمی‌شود. رجوی چنان در خیال خام خود فرو رفته بود که در میانه جنگ تحمیلی به شکست انقلاب اسلامی ایران و تشکیل حکومتی مبتنی بر اعتقادات التقاطی خود می‌اندیشید.

رجوی امید واهی داشت که مردم حکومتی که رهبر آن امام خمینی (ره) باشد را نمی‌خواهند و عنقریب ایران اسلامی دچار انقلابی دیگر خواهد شد. وی در این خیال جاهلانه چنان غرق شده بود که حتی نقشه محاکمه حضرت امام (ره) را نیز می‌کشید.

رجوی در مصاحبه با خبرگزاری آمریکایی «آسوشیتدپرس» مواضع خود نسبت به ایران اسلامی را به‌صراحت بیان کرده بود که مطالعه آن می‌تواند نگاه تازه‌ای به ماهیت این گروهک معاند بدهد.

متن زیر پیش‌ازاین در کتاب «آزادسازی سرزمین‌های ایران گام دوم: بستان» با عنوان فرعی «اوج‌گیری ترورهای کور؛ تشکیل دولت پس از بحران» نوشته «علیرضا لطف‌الله زادگان» منتشر شده است.

مطالعه روزهای جنگ تحمیلی به‌خصوص برای پژوهشگران و هنرمندانی که قصد ورود به این حوزه را دارند بسیار ضروری است و می‌تواند در خلق آثاری عاری از تحریف به آنها کمک کند.

 بخش پانزدهم این کتاب را در ادامه می‌خوانید:

خیال خام مسعود

خبرگزاری آمریکایی «آسوشیتدپرس» در نگاهی اجمالی به سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، امروز (۶ آبان ۱۳۶۵) گزارشی از فعالیت‌های سیاسی «مسعود رجوی» و دیدگاه‌های وی در مورد امام خمینی و پیش‌بینی سقوط نظام جمهوری اسلامی در آینده نزدیک تهیه کرده است. در این گزارش که بیشتر به یک آگهی تجاری شباهت دارد، به‌طور عمد از اقداماتی که این سازمان در حال حاضر در داخل ایران انجام می‌دهد، چشم‌پوشی شده است. در این گزارش آمده است:

رهبر چریک‌های انقلاب ایران درباره سقوط دولت آیت‌الله خمینی گفت: «یک هفته و یک ماه، مهم نیست چه مدتی طول خواهد کشید، کار [آیت‌الله] خمینی تمام است و ما تنها کسانی هستیم که راه چاره دیگری داریم.»

رجوی که در زمان شاه مخلوع زندانی و شکنجه داده شد و به مرگ محکوم گشت، در زمان [آیت‌الله] خمینی به فعالیت‌های زیرزمینی پرداخت و مجبور شد ایران را ترک کند. رجوی هم‌اکنون در محوطه‌ای که تحت حفاظت شدید قرار دارد، با قربانی دیگر انقلاب اسلامی، «ابوالحسن بنی‌صدر»، زندگی می‌کند.

این دو نفر یک اتحاد رسمی تشکیل داده و دولت موقتی را که قصد دارند به وجود بیاورند، مختصراً تشریح کرده‌اند. این دو نفر که زمانی [امام] خمینی را امید انقلاب می‌دانستند، هم‌اکنون در یک تنفر عمیق و ناامیدی در مورد وی، با یکدیگر شریک هستند. آنها همچنین از یک ایدئولوژی وسیع ناسیونالیسم، دمکراسی و عدالت اجتماعی حمایت می‌کنند.

شخصیت آنها به‌شدت از یکدیگر متفاوت است. بنی‌صدر بیشتر وقت خود را صرف نوشتن کتابی می‌کند که در آن سعی کرده است توضیح دهد چه اشتباهی در انقلاب ایران انجام شد و چه معنایی در تاریخ دارد. رجوی که فعال و با انرژی است، گفت: «بیشتر وقت خود را صرف طرح نقشه برای سرنگونی جمهوری اسلامی می‌کند.»

رجوی سه‌شنبه شب به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت: «من سابقاً مصاحبه‌های زیادی مانند این مصاحبه ترتیب می‌دادم، اما هم‌اکنون من کارهای دیگری برای انجام دادن دارم. ما با پیروزی فاصله زیادی نداریم.»

رجوی گفت: «مردم فکر می‌کنند [امام] خمینی دارای جذبه عظیم مذهبی است، این امر صحت ندارد. وی از طریق ترس به‌وسیله چماق و گلوله و شکنجه حکومت می‌کند. اگر وی از حمایت مردم برخوردار بود به این اعدام‌ها احتیاج نداشت. انزوای سیاسی، اجتماعی این رژیم حتی بیشتر از روزهای زمان شاه است. کار [امام] خمینی تمام است، ۷۰ درصد از اطرافیان وی کشته شده‌اند. وی آخرین کارت است و به‌زودی سقوط خواهد کرد.»

 هرگاه رژیم خمینی سقوط کند، رجوی امیدوار است نقش عمده‌ای در تعیین سرنوشت ۳۰ میلیون نفر جمعیت ایران و توزیع ثروت نفت این کشور بازی کند.

رجوی گفت: «گروه چریکی مجاهدین که برای کشتن آمریکایی‌ها و مقامات رسمی طرف‌دار شاه در اوایل انقلاب مورد سرزنش قرار گرفت، هرگز از [امام] خمینی کاملاً طرف‌داری نکرد. وی مراحل مختلف مبارزه مجاهدین علیه [آیت‌الله] خمینی را مبارزه پنهان، مبارزه آشکار و مقاومت آشکارا نام برد.

رجوی از بیان این مطلب که آیا جوخه‌های کماندویی مجاهدین درصدد کشتن [آیت‌الله] خمینی هستند، خودداری کرد و گفت: «ما ترجیح می‌دهیم یک محاکمه داشته باشیم.» احتیاط وی براثر تأکید دولت فرانسه است مبنی بر اینکه کسانی که به آنها پناهندگی سیاسی داده می‌شود، باید از فعالیت سیاسی خودداری کنند.

رجوی ادعا کرد که اطلاعات تازه‌ای در مورد سلامت آیت‌الله خمینی دارد که تصور می‌شود از بیماری قلب رنج می‌برد. رجوی گفت: «آیت‌الله خمینی از ناحیه چشم بیمار است؛ قرنیه چشم وی پاره شده و به من گفته‌اند این بیماری مشکلات دیگری را نیز به همراه دارد. یکی از پاهای وی نیز دچار آماس است.

رجوی گفت: «ولی ما روی مرگ وی حساب نمی‌کنیم، آنها پیش‌بینی کرده‌اند وی دو سال دیگر خواهد مرد. ما در مورد چیزهای مهم‌تر دیگری از قبیل عدم توانایی وی برای اداره کشور و مقاومتی که هرروز افزایش می‌یابد حساب می‌کنیم.»



منبع خبر

«رجوی» و تعیین سرنوشت ۳۰میلیون ایرانی بیشتر بخوانید »

عاشق امام حسین(ع) در محرم شهید شد

عاشق امام حسین(ع) در محرم شهید شد



عاشق امام حسین (ع) در محرم شهید شد و در محرم به وطن برگشت

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، بچه‌های تخریب هر کدام راز و رمز خاصی با خدای خودشان داشتند. هر نیرویی که پا به جبهه می‌گذاشت و به گردان تخریب می‌رفت، نخست به خودسازی خود می‌پرداخت. این نیروها در شجاعت و فداکاری حرف اول را می‌زدند و اخلاص و تواضع‌شان در جبهه زبانزد نیروها بود. بچه‌های تخریب پاک‌ترین نیروها بودند و شهادت را با رویی گشوده در آغوش می‌کشیدند. درست مثل علی محمد قنبری که همه در جبهه او را به خوبی و پاکی می‌شناختند؛ نیرویی که از شهادتش خبر داشت و این موضوع را برای همرزمانش نقل کرده بود.
شهید علی محمد قنبری در میانه‌های دهه ۴۰ در خرم‌آباد متولد شد و چندین سال بعد همراه خانواده به دلیل مشکلات خانوادگی به شهرستان نهاوند از توابع استان همدان مهاجرت کرد. شهید قنبری روزهای نوجوانی‌اش را که با پیروزی انقلاب اسلامی مصادف شد در این شهرستان گذراند. او با وجود سن و سال کم همراه دیگر جوانان و نوجوانان در راه پیروزی انقلاب بزرگ ملت ایران تلاش می‌کرد. در راهپیمایی‌ها حضور داشت و همراه دوستانش فعالیت‌های انقلابی را پیگیرانه انجام می‌داد. آرزوی او و هم‌نسلانش برپایی یک حکومت دینی و اسلامی بود. آن‌ها می‌خواستند زیر پرچم اسلام رشد کنند و از مظاهر مادی و طاغوتی بیزار بودند. آن‌ها برای هدف‌شان جنگیدند و در آخر به آنچه می‌خواستند رسیدند.

اما علی محمد آرزویی بزرگ‌تر در سر داشت. او با تمام وجود مفهوم شهادت را درونش پرورانده بود و هر لحظه آمادگی شهادت داشت. پس از پیروزی انقلاب، بنا بر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز وظیفه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و لباس سبز پاسداری از اسلام و انقلاب را به تن کرد. با آغاز سال‌های دفاع مقدس و حمله ناجوانمردانه ارتش بعث عراق به مرزهای ایران، داوطلبانه روانه جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و در عملیات‌های مختلف شرکت کرد.

این شهید بزرگوار برای حضور در جبهه به خانواده‌اش گفته بود دشمن به کشورمان حمله کرده است و نمی‌توانم بمانم و باید بروم. برادر شهید درباره حضور برادرش در جبهه می‌گوید برادرم واقعاً غیرتی بود و می‌گفت ما باید برویم و جلوی دشمن بایستیم. شهید عاشق امام حسین (ع) بود و محرم‌ها روضه حضرت زینب (س) می‌خواند و اشک‌هایش دلش را صفا می‌داد. سوز نوای علی محمد به قدری بود که هر کس که صدایش را می‌شنید دل در گرو راز و نیازهایش می‌داد و اشک‌هایش سرازیر می‌شد. از تمام خانواده خواسته بود برای شهادتش دعا کنند و بی‌صبرانه در انتظار شهادت بود. سرانجام آرزوی علی محمد قنبری در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۶۵ در جزیره مجنون محقق شد و او به مقام عند ربهم یرزقون نائل آمد. شهید قنبری هنگام شهادت ۲۱ ساله بود و در اوج جوانی و رعنایی به دیدار معبود شتافت.

او که در محرم ۱۳۶۵ شهید شده بود پیکرش در منطقه ماند تا پس از ۳۴ سال در محرم ۱۳۹۹ به میهن و نزد خانواده‌اش برگردد. خانواده در تمام این سال‌ها بی‌صبرانه منتظر آمدن عزیزشان ماند تا در نهایت در شهریور امسال پایانی بر تمام چشم‌انتظاری‌ها باشد. مادر که در تمام این سال‌ها، بی‌صبرانه منتظر خبری از پسرش بود، پس از بازگشت پیکر فرزندش تابوت او را در آغوش کشید و قربان صدقه جوان رعنایش رفت.

شهید علی محمد قنبری در بخشی از وصیتنامه‌اش چنین می‌نویسد: «پویندگان راه حسین (ع) باید تا آخرین قطره خون خودشان و تا آخرین نفس این راه را بپیمایند و این منافقان کوردل بدانند ما از کشته شدن هیچ هراسی نداریم چنانچه امام عزیزمان فرمودند شما اگر بکشید جایتان در بهشت است و اگر کشته هم شوید جایتان در بهشت است؛ پس چرا این از خدا بی‌خبران در خواب غفلت فرو رفتند و به این دنیای زودگذر دل بستند. آخر این دنیا به یک مسافرخانه‌ای می‌ماند. هر کس بیاید باید برود فقط اصل مطلب آن است که باید برداشتی از این دنیا کسب کرد؛ پس چه بهتر که من برداشتم را از این راه پر سعادت کسب کنم. بله اگر مورد رضای خدا باشد من خودم را یکی از سربازان امام حسین قرار دادم.»
*
جوان آنلاین

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، بچه‌های تخریب هر کدام راز و رمز خاصی با خدای خودشان داشتند. هر نیرویی که پا به جبهه می‌گذاشت و به گردان تخریب می‌رفت، نخست به خودسازی خود می‌پرداخت. این نیروها در شجاعت و فداکاری حرف اول را می‌زدند و اخلاص و تواضع‌شان در جبهه زبانزد نیروها بود. بچه‌های تخریب پاک‌ترین نیروها بودند و شهادت را با رویی گشوده در آغوش می‌کشیدند. درست مثل علی محمد قنبری که همه در جبهه او را به خوبی و پاکی می‌شناختند؛ نیرویی که از شهادتش خبر داشت و این موضوع را برای همرزمانش نقل کرده بود.
شهید علی محمد قنبری در میانه‌های دهه ۴۰ در خرم‌آباد متولد شد و چندین سال بعد همراه خانواده به دلیل مشکلات خانوادگی به شهرستان نهاوند از توابع استان همدان مهاجرت کرد. شهید قنبری روزهای نوجوانی‌اش را که با پیروزی انقلاب اسلامی مصادف شد در این شهرستان گذراند. او با وجود سن و سال کم همراه دیگر جوانان و نوجوانان در راه پیروزی انقلاب بزرگ ملت ایران تلاش می‌کرد. در راهپیمایی‌ها حضور داشت و همراه دوستانش فعالیت‌های انقلابی را پیگیرانه انجام می‌داد. آرزوی او و هم‌نسلانش برپایی یک حکومت دینی و اسلامی بود. آن‌ها می‌خواستند زیر پرچم اسلام رشد کنند و از مظاهر مادی و طاغوتی بیزار بودند. آن‌ها برای هدف‌شان جنگیدند و در آخر به آنچه می‌خواستند رسیدند.

اما علی محمد آرزویی بزرگ‌تر در سر داشت. او با تمام وجود مفهوم شهادت را درونش پرورانده بود و هر لحظه آمادگی شهادت داشت. پس از پیروزی انقلاب، بنا بر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز وظیفه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و لباس سبز پاسداری از اسلام و انقلاب را به تن کرد. با آغاز سال‌های دفاع مقدس و حمله ناجوانمردانه ارتش بعث عراق به مرزهای ایران، داوطلبانه روانه جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و در عملیات‌های مختلف شرکت کرد.

این شهید بزرگوار برای حضور در جبهه به خانواده‌اش گفته بود دشمن به کشورمان حمله کرده است و نمی‌توانم بمانم و باید بروم. برادر شهید درباره حضور برادرش در جبهه می‌گوید برادرم واقعاً غیرتی بود و می‌گفت ما باید برویم و جلوی دشمن بایستیم. شهید عاشق امام حسین (ع) بود و محرم‌ها روضه حضرت زینب (س) می‌خواند و اشک‌هایش دلش را صفا می‌داد. سوز نوای علی محمد به قدری بود که هر کس که صدایش را می‌شنید دل در گرو راز و نیازهایش می‌داد و اشک‌هایش سرازیر می‌شد. از تمام خانواده خواسته بود برای شهادتش دعا کنند و بی‌صبرانه در انتظار شهادت بود. سرانجام آرزوی علی محمد قنبری در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۶۵ در جزیره مجنون محقق شد و او به مقام عند ربهم یرزقون نائل آمد. شهید قنبری هنگام شهادت ۲۱ ساله بود و در اوج جوانی و رعنایی به دیدار معبود شتافت.

او که در محرم ۱۳۶۵ شهید شده بود پیکرش در منطقه ماند تا پس از ۳۴ سال در محرم ۱۳۹۹ به میهن و نزد خانواده‌اش برگردد. خانواده در تمام این سال‌ها بی‌صبرانه منتظر آمدن عزیزشان ماند تا در نهایت در شهریور امسال پایانی بر تمام چشم‌انتظاری‌ها باشد. مادر که در تمام این سال‌ها، بی‌صبرانه منتظر خبری از پسرش بود، پس از بازگشت پیکر فرزندش تابوت او را در آغوش کشید و قربان صدقه جوان رعنایش رفت.

شهید علی محمد قنبری در بخشی از وصیتنامه‌اش چنین می‌نویسد: «پویندگان راه حسین (ع) باید تا آخرین قطره خون خودشان و تا آخرین نفس این راه را بپیمایند و این منافقان کوردل بدانند ما از کشته شدن هیچ هراسی نداریم چنانچه امام عزیزمان فرمودند شما اگر بکشید جایتان در بهشت است و اگر کشته هم شوید جایتان در بهشت است؛ پس چرا این از خدا بی‌خبران در خواب غفلت فرو رفتند و به این دنیای زودگذر دل بستند. آخر این دنیا به یک مسافرخانه‌ای می‌ماند. هر کس بیاید باید برود فقط اصل مطلب آن است که باید برداشتی از این دنیا کسب کرد؛ پس چه بهتر که من برداشتم را از این راه پر سعادت کسب کنم. بله اگر مورد رضای خدا باشد من خودم را یکی از سربازان امام حسین قرار دادم.»
*
جوان آنلاین



منبع خبر

عاشق امام حسین(ع) در محرم شهید شد بیشتر بخوانید »

خیانت‌های منافقین علیه مردم ایران چه بود؟

خیانت‌های منافقین علیه مردم ایران چه بود؟



منافقین خلق چه خیانت‌هایی علیه مردم ایران انجام دادند؟

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از نیروهای استراتژیک در ساختار نیروزهای مسلح کشورمان به شمار می‌رود که وظیفه حراست از آسمان ایران اسلامی را برعهده دارد. کارکنان متعهد و انقلابی این نیرو از آغاز مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی با مردم همراه بودند و برای پیروزی نهضت مردمی ایران به رهبری امام خمینی (ره) تلاش‌های بسیاری کردند.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

بارزترین نمونه همراهی کارکنان نیروی هوایی ارتش با حضرت امام خمینی (ره) بیعت همافران در تاریخ ۱۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ بود که آن‌ها با حضور در محل اقامت امام با ایشان بیعت کردند و  شعار می‌دادند: «ما قطره‌ای از ارتش تو هستیم، خمینی».

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

همه این اتفاقات گذشت و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. نیروی هوایی ارتش که حامی انقلاب بود به جنگ ضد انقلاب در کردستان رفت و حتی نخستین شهید خود برای دفاع از انقلاب به نام شهید محمد نوژه را هم در کردستان به انقلاب تقدیم کرد. چندی بعد هم با حمله صدام به کشورمان باز هم نیروی هوایی بود که به عنوان آماده‌ترین نیروی نظامی کشورمان نخستین پاسخ را به ارتش بعث داد و به آن‌ها هشدار داد که عقابان آسمان ایران مراقب تمام وطن خود هستند.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

نیروی هوایی ارتش بعدها و در طول دفاع مقدس علاوه بر عملیات‌های مهمی چون حمله به الولید یا اچ ۳، حمله به اوسیراک، کمان ۹۹، بمباران شهر کوت و بسیاری دیگر از عملیات‌ها نقش مهمی در نابودی توان نظامی ارتش بعثی داشت. این نیرو در این راه البته شهدای بسیاری را هم به انقلاب و کشورمان تقدیم کرده است که از معروف‌ترین آن‌ها می‌توان به شهید بابایی، شهید دوران، شهید اقبالی دوگاهه، شهید خلعتبری و بسیاری دیگر اشاره کرد.  

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

منافقین خلق چه خیانت‌هایی علیه مردم ایران انجام دادند؟

گروهک منافقین یکی از گروهک هایی بود که خیانت های بسیاری را علیه کشورمان انجام داد. مهم ترین این خیانت ها انفجار دفتر نخست وزیری، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، ترور مردم انقلابی و بی گناه در کوچه و خیابان و بسیاری دیگر را شامل می شود. البته آن ها در جنگ تحمیلی نیز به سوی دشمن بعثی رفتند و در چند عملیات که مهم ترین آن عملیات فروغ جاویدان بود علیه کشورشان جنگیدند و سعی داشتند تا به عنوان مزدوران صدام تا تهران پیشروی کنند. اما رزمندگان کشورمان در مقابل آن ها ایستادگی کردند و توطئه آن ها در نطفه شد. 

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

یکی دیگر از خیانت های منافقین که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد، حضور به عنوان ستون پنجم و ارائه خدمات اطلاعاتی به رژیم بعث بود. اما دیگر موردی که از خیانت های منافقین است و کمتر به آن پرداخته شده است به شهادت رساندن یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش است. در این گزارش می خواهیم تا شهید مذکور را معرفی کنیم.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟

امیر سرتیپ خلبان شهید محمد علی فرزین یکی از خلبانان شهید نیروی هوایی ارتش است که اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۸ در روستای شیرگاه از توابع قائمشهر در استان مازندران چشم به جهان گشود. هنگامی که  ۹ سال بیشتر نداشت به همراه خانواده خود به فیروزکوه مهاجرت کرد و دوران تحصیلات ابتدای را در دبستان مسعودی فیروزکوه گذراند. پس از این بود که به همراه پدر و مادرش به شهرستان بهشهر رفت و نخستین سال دبیرستان را در همان جا سپری کرد.  

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

محمدعلی ۱۵ ساله بود که به تنهایی به تهران آمد و تا مقطع دیپلم را در دبیرستان اسد آبادی واقع در میدان رشیدیه گذراند. او پس از اینکه دیپلم گرفت به علت علاقه خود به خلبانی در سال ۱۳۴۸ وارد نیروی هوایی شد و به استخدام این نیرو درآمد. دوره‌های مقدماتی خلبانی و زبان انگلیسی را در تهران سپری کرد و برای طی دوره‌های تکمیلی و تخصصی جنگنده اف ۵ به آمریکا اعزام شد. از آمریکا که بازگشت با درجه ستوان دومی به پایگاه ششم شکاری بوشهر اعزام شد و در آن جا خدمت خود را آغاز کرد. به علت مهارت و استعدادهای بالا در سال ۱۳۵۵ برای طی دوره معلم خلبانی دوباره به آمریکا اعزام شد  و پس از بازگشت به ایران وظیفه آموزش خلبانان جوان را برعهده گرفت.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

جنگ تحمیلی که علیه کشورمان آغاز شد به پایگاه چهارم شکاری وحدتی دزفول آمد و در آن جا با اجرای ماموریت‌های مختلف خدمت خود را ادامه داد. وی به قدری ماهر بود که هرگاه توسط دشمن مورد اصابت قرار می‌گرفت، نجات پیدا می‌کرد و دوباره با سلامتی به پرواز باز می‌گشت.  

شهیدی که بسیار مشتاق پرواز و نبرد با دشمن بعثی بود

سومین روز از مهرماه سال ۵۹ بود که در هنگام پرواز در نزدیکی دهلران مورد اصابت دشمن قرار گرفت و با موفقیت از جنگنده خود اجکت (خروج اضطراری) کرد و به طرز معجزه آسایی در زمین فرود آمد. او که به سختی مجروح شده بود برای طی دوره پزشکی به بیمارستان اعزام شده و پس از طی دوره نقاهت دوباره به گردان پروازی خود باز می‌گردد. پس از آن نیز پروازهای موفق خود را علیه ارتش بعثی انجام می‌دهد و دشمن بعثی را در رسیدن به اهداف خود ناکام می‌گذارد.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

سوم آبان ماه سال ۵۹ بود که از فرماندهش درخواست  می‌کند تا به مرخصی رفته و ضمن دیدار با خانواده خود در تهران کمی هم استراحت کند. با مرخصی او موافقت شد و قرار می‌شود تا فردای آن روز با هواپیمای سی ۱۳۰ به تهران برود. اما اتفاقی باعث می‌شود که این هواپیما تاخیر داشته باشد و او هم از این فرصت استفاده می‌کند تا به یک ماموریت پروازی برود.  

صبح چهارم آبان ماه ۵۹ بود که شهید محمدعلی فرزین با یک فروند جنگنده اف ۵ جهت بمباران نیروهای دشمن در حوالی اهواز به پرواز در می‌آید. پس از بمباران موفق اهداف موردنظر توسط شهید فرزین به ناگهان پدافند دشمن جنگنده وی را از ناحیه چرخ عقب، خروجی موتور و چتر دم مورد هدف قرار می‌دهد و  جنگنده او به سرعت آتش می‌گیرد. او که چاره‌ای جز اجکت (خروج اضطراری) نداشت این کار را انجام می‌دهد و از جنگنده خود خارج می‌شود و در فاصله چند متری از نقطه سقوط هواپیمای خود فرود می‌آید.  

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

او آسیب شدیدی دیده بود و زخم‌های بسیاری هم بر بدنش داشت و در حال خونریزی  شدید بود. از طرفی پای او آسیب دیده بود و او لنگان لنگان راه افتاد تا از چنگ دشمن بعثی رهایی پیداکند. اما به ناگهان حضور یک ایرانی توجهش را به خود جلب می‌کند که او را به چادر خود برای استراحت و مداوا دعوت می‌کند. آن‌ها با یکدیگر به چادر آن شخص رفته و شهید فرزین مشغول استراحت می‌شود غافل از اینکه این فرد ایرانی از نیروهای منافقین است و در غالب ستون پنجم دشمن فعالیت می‌کند.  

این منافق بی رحم و مروت در حالیکه شهید فرزین در حال استراحت بود به سراغ او رفته و با بند چتر نجاتش او را خفه می‌کند و او را در تاریخ ۴ آبان ماه سال ۵۹ به شهادت می‌رساند. این منافق بی رحم و سنگ دل پس از اینکه شهید فرزین را به شهادت رساند تفنگ و سایر وسایل با ارزش او را برداشته و پیکر مطهرش را در بیابان رها می‌کند.  

منافقین کدام خلبان ایرانی را خفه کردند و به شهادت رساندند؟

این شخص یک ماه پس از این ماجرا توسط نیروهای اطلاعاتی ایران دستگیر می‌شود و اسلحه  کمری شهید فرزین که در اختیارش بود به دست آن‌ها توقیف می‌شود. با کسب اطلاعات درباره آن اسحله مشخص می‌شود که به شهید فرزین تعلق دارد چراکه شماره سریال آن با اسلحه شهید هم خوانی دارد و اینجاست که او به عمل ننگین خود اعتراف می‌کند و با حکم قاضی در محل تولد شهید فرزین او اعدام می‌شود.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

بارزترین نمونه همراهی کارکنان نیروی هوایی ارتش با حضرت امام خمینی (ره) بیعت همافران در تاریخ ۱۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ بود که آن‌ها با حضور در محل اقامت امام با ایشان بیعت کردند و  شعار می‌دادند: «ما قطره‌ای از ارتش تو هستیم، خمینی».

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

همه این اتفاقات گذشت و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. نیروی هوایی ارتش که حامی انقلاب بود به جنگ ضد انقلاب در کردستان رفت و حتی نخستین شهید خود برای دفاع از انقلاب به نام شهید محمد نوژه را هم در کردستان به انقلاب تقدیم کرد. چندی بعد هم با حمله صدام به کشورمان باز هم نیروی هوایی بود که به عنوان آماده‌ترین نیروی نظامی کشورمان نخستین پاسخ را به ارتش بعث داد و به آن‌ها هشدار داد که عقابان آسمان ایران مراقب تمام وطن خود هستند.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

نیروی هوایی ارتش بعدها و در طول دفاع مقدس علاوه بر عملیات‌های مهمی چون حمله به الولید یا اچ ۳، حمله به اوسیراک، کمان ۹۹، بمباران شهر کوت و بسیاری دیگر از عملیات‌ها نقش مهمی در نابودی توان نظامی ارتش بعثی داشت. این نیرو در این راه البته شهدای بسیاری را هم به انقلاب و کشورمان تقدیم کرده است که از معروف‌ترین آن‌ها می‌توان به شهید بابایی، شهید دوران، شهید اقبالی دوگاهه، شهید خلعتبری و بسیاری دیگر اشاره کرد.  

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

منافقین خلق چه خیانت‌هایی علیه مردم ایران انجام دادند؟

گروهک منافقین یکی از گروهک هایی بود که خیانت های بسیاری را علیه کشورمان انجام داد. مهم ترین این خیانت ها انفجار دفتر نخست وزیری، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، ترور مردم انقلابی و بی گناه در کوچه و خیابان و بسیاری دیگر را شامل می شود. البته آن ها در جنگ تحمیلی نیز به سوی دشمن بعثی رفتند و در چند عملیات که مهم ترین آن عملیات فروغ جاویدان بود علیه کشورشان جنگیدند و سعی داشتند تا به عنوان مزدوران صدام تا تهران پیشروی کنند. اما رزمندگان کشورمان در مقابل آن ها ایستادگی کردند و توطئه آن ها در نطفه شد. 

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

یکی دیگر از خیانت های منافقین که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد، حضور به عنوان ستون پنجم و ارائه خدمات اطلاعاتی به رژیم بعث بود. اما دیگر موردی که از خیانت های منافقین است و کمتر به آن پرداخته شده است به شهادت رساندن یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش است. در این گزارش می خواهیم تا شهید مذکور را معرفی کنیم.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟

امیر سرتیپ خلبان شهید محمد علی فرزین یکی از خلبانان شهید نیروی هوایی ارتش است که اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۸ در روستای شیرگاه از توابع قائمشهر در استان مازندران چشم به جهان گشود. هنگامی که  ۹ سال بیشتر نداشت به همراه خانواده خود به فیروزکوه مهاجرت کرد و دوران تحصیلات ابتدای را در دبستان مسعودی فیروزکوه گذراند. پس از این بود که به همراه پدر و مادرش به شهرستان بهشهر رفت و نخستین سال دبیرستان را در همان جا سپری کرد.  

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

محمدعلی ۱۵ ساله بود که به تنهایی به تهران آمد و تا مقطع دیپلم را در دبیرستان اسد آبادی واقع در میدان رشیدیه گذراند. او پس از اینکه دیپلم گرفت به علت علاقه خود به خلبانی در سال ۱۳۴۸ وارد نیروی هوایی شد و به استخدام این نیرو درآمد. دوره‌های مقدماتی خلبانی و زبان انگلیسی را در تهران سپری کرد و برای طی دوره‌های تکمیلی و تخصصی جنگنده اف ۵ به آمریکا اعزام شد. از آمریکا که بازگشت با درجه ستوان دومی به پایگاه ششم شکاری بوشهر اعزام شد و در آن جا خدمت خود را آغاز کرد. به علت مهارت و استعدادهای بالا در سال ۱۳۵۵ برای طی دوره معلم خلبانی دوباره به آمریکا اعزام شد  و پس از بازگشت به ایران وظیفه آموزش خلبانان جوان را برعهده گرفت.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

جنگ تحمیلی که علیه کشورمان آغاز شد به پایگاه چهارم شکاری وحدتی دزفول آمد و در آن جا با اجرای ماموریت‌های مختلف خدمت خود را ادامه داد. وی به قدری ماهر بود که هرگاه توسط دشمن مورد اصابت قرار می‌گرفت، نجات پیدا می‌کرد و دوباره با سلامتی به پرواز باز می‌گشت.  

شهیدی که بسیار مشتاق پرواز و نبرد با دشمن بعثی بود

سومین روز از مهرماه سال ۵۹ بود که در هنگام پرواز در نزدیکی دهلران مورد اصابت دشمن قرار گرفت و با موفقیت از جنگنده خود اجکت (خروج اضطراری) کرد و به طرز معجزه آسایی در زمین فرود آمد. او که به سختی مجروح شده بود برای طی دوره پزشکی به بیمارستان اعزام شده و پس از طی دوره نقاهت دوباره به گردان پروازی خود باز می‌گردد. پس از آن نیز پروازهای موفق خود را علیه ارتش بعثی انجام می‌دهد و دشمن بعثی را در رسیدن به اهداف خود ناکام می‌گذارد.

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

سوم آبان ماه سال ۵۹ بود که از فرماندهش درخواست  می‌کند تا به مرخصی رفته و ضمن دیدار با خانواده خود در تهران کمی هم استراحت کند. با مرخصی او موافقت شد و قرار می‌شود تا فردای آن روز با هواپیمای سی ۱۳۰ به تهران برود. اما اتفاقی باعث می‌شود که این هواپیما تاخیر داشته باشد و او هم از این فرصت استفاده می‌کند تا به یک ماموریت پروازی برود.  

صبح چهارم آبان ماه ۵۹ بود که شهید محمدعلی فرزین با یک فروند جنگنده اف ۵ جهت بمباران نیروهای دشمن در حوالی اهواز به پرواز در می‌آید. پس از بمباران موفق اهداف موردنظر توسط شهید فرزین به ناگهان پدافند دشمن جنگنده وی را از ناحیه چرخ عقب، خروجی موتور و چتر دم مورد هدف قرار می‌دهد و  جنگنده او به سرعت آتش می‌گیرد. او که چاره‌ای جز اجکت (خروج اضطراری) نداشت این کار را انجام می‌دهد و از جنگنده خود خارج می‌شود و در فاصله چند متری از نقطه سقوط هواپیمای خود فرود می‌آید.  

منافقین کدام خلبان ایرانی را به شهادت رساندند؟ + تصاویر

او آسیب شدیدی دیده بود و زخم‌های بسیاری هم بر بدنش داشت و در حال خونریزی  شدید بود. از طرفی پای او آسیب دیده بود و او لنگان لنگان راه افتاد تا از چنگ دشمن بعثی رهایی پیداکند. اما به ناگهان حضور یک ایرانی توجهش را به خود جلب می‌کند که او را به چادر خود برای استراحت و مداوا دعوت می‌کند. آن‌ها با یکدیگر به چادر آن شخص رفته و شهید فرزین مشغول استراحت می‌شود غافل از اینکه این فرد ایرانی از نیروهای منافقین است و در غالب ستون پنجم دشمن فعالیت می‌کند.  

این منافق بی رحم و مروت در حالیکه شهید فرزین در حال استراحت بود به سراغ او رفته و با بند چتر نجاتش او را خفه می‌کند و او را در تاریخ ۴ آبان ماه سال ۵۹ به شهادت می‌رساند. این منافق بی رحم و سنگ دل پس از اینکه شهید فرزین را به شهادت رساند تفنگ و سایر وسایل با ارزش او را برداشته و پیکر مطهرش را در بیابان رها می‌کند.  

منافقین کدام خلبان ایرانی را خفه کردند و به شهادت رساندند؟

این شخص یک ماه پس از این ماجرا توسط نیروهای اطلاعاتی ایران دستگیر می‌شود و اسلحه  کمری شهید فرزین که در اختیارش بود به دست آن‌ها توقیف می‌شود. با کسب اطلاعات درباره آن اسحله مشخص می‌شود که به شهید فرزین تعلق دارد چراکه شماره سریال آن با اسلحه شهید هم خوانی دارد و اینجاست که او به عمل ننگین خود اعتراف می‌کند و با حکم قاضی در محل تولد شهید فرزین او اعدام می‌شود.



منبع خبر

خیانت‌های منافقین علیه مردم ایران چه بود؟ بیشتر بخوانید »

زخمش خوب نشده بود که رفت و شهید شد

زخمش خوب نشده بود که رفت و شهید شد



نگاهی به زندگی‌نامه شهید «یوسف اسماعیل‌پور»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «یوسف اسماعیل‌پور» در دوم تیرماه ۱۳۴۵ در محله امیرخیز به دنیا آمد. وی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در انجمن اسلامی فعالیت کرد و با آغاز دفاع مقدس به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد و پس از حضور در چند عملیات، سرانجام در تاریخ هفتم اسفندماه ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

زندگی‌نامه شهید:

دوم تیرماه ۱۳۴۵ در محله امیرخیز به دنیا آمد. آخرین فرزند خانواده بود. دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان شریف‌زاده گذراند و در مقطع راهنمایی مشغول تحصیل شد. این دوران مصادف بود با اوج‌گیری مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاه. او بیش از سایر هم‌سن و سالان خود در تظاهرات شرکت داشت.

از ابتدای تشکیل انجمن اسلامی در مسجد رسول‌الله(ص)، از اعضای اصلی و فعال این انجمن بوده، فعالانه در جهت تبلیغ انقلاب تلاش می‌کرد. پس از تشکیل واحد احتیاط در مسجد حاج نوروز، در آن‌جا شروع به فعالیت نمود.

بعد از ورود به سپاه تبریز و طی دوره آموزشی، عازم جبهه شده، در عملیات والفجر ۴ شرکت نمود. اعزام بعدی‌اش، همزمان با شروع عملیات خیبر بود که در این عملیات بزرگ(جزایر مجنون) به شهادت رسید.

خصوصیات بارز شهید:

خوش‌رو، خوش‌اخلاق و خوش برخورد بود. به واجبات مخصوصا نماز جماعت و نماز جمعه اهمیت زیادی قائل بود. عشق و علاقه خاصی به ائمه اطهار(ع) داشت.

خاطرات، برادر شهید:

برای مرخصی آمده بود و از ناحیه شانه زخمی. در خانه کسی از مجروحیتش خبر نداشت. یعنی خودش راضی نمی‌شد کسی بفهمد که او زخمی شده است. یوسف می‌گفت: می‌روم دوش بگیرم.

به مادرم گفتم: برو ببین چی شده؟ مثل این که زخمی شده است.

هر کاری کرده بود، یوسف اجازه نداده بود جای زخمش را ببیند. حدود ۱۰ روز بعد از این ماجرا دوباره به جبهه برگشت که خبر آمد شهید شده است.

فرازی از وصیت‌نامه شهید:

برادران عزیز، قدر لحظه‌هایتان را بدانید، به دنیا پایبند نباشید. چنان که رسول‌خدا(ص) می‌فرمایند: دوستی انسان در دنیا سه حالت دارد، ثروت که انسان در موقع مرگ دست از همه آن‌ها برمی‌دارد. دوم دوست، اولاد و عیال انسان است و موقعی که در قبر گذاشته می‌شود، آن‌ها هم فرد را تنها می‌گذارند و از انسان دور می‌شوند اما سومین، عمل‌های خود شخص است. هرکجا برود، کنارش است در قبر و هر کجای دیگر.

امیدوارم تمامی آشنایان مخصوصا نزدیکان مرا حلال کنند. اگر بدی دیده‌اند مرا ببخشند. چون وقت نبود وصیت‌نامه‌ام را این‌طور نوشتم. به امید پیروزی رزمندگان اسلام. از امام اطاعت کنید که عصاره اسلام است. او را تنها نگذارید که نایب امامان است. به گفته‌هایش عمل کنید چون اسوه بشریت قرن است. او را دعا کنید که به ثمر رساننده انقلاب است.

انتهای پیام/



منبع خبر

زخمش خوب نشده بود که رفت و شهید شد بیشتر بخوانید »

شهید «ابراهیم هادی» پرسپولیسی بود یا استقلالی؟

خاطره خواهر شهید هادی از ملاقات با «حاج قاسم»



جوانان لندنی که به عشق شهید ابراهیم هادی گریه می کردند

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ابراهیم هادی یک مرتبه شهید ابراهیم هادی نشد او از همان سنین کم  برنامه های متفاوتی برای خودش داشت و این ساختار را از کودکی چیده بود. زمانی که جوان سیزده ـ چهارده ساله شد، با بچه های محل هیئت می زد و خلاصه خیلی انسان مردمی بود یعنی کسی را از مردم جدا نمی دانست، الان ما در وضعیتی هستیم که اگر کسی از نظر خیلی چیزها شبیه ما نباشد ما سریع او را جدا می کنیم، در حالیکه او اینطور نبود و معتقد بود این جوان ها برای همه رفتند و شهید شدند نه فقط برای خانواده هایشان.

دوستان ما هم در تئاتر کجایی ابراهیم زحمت زیاد کشیدند و الگوی این شهید را به تصویر کشیدند و جای قدردانی دارد چرا که این شهدا برای همه رفتند نه برای یک شخص خاص و اینکه امتیازی یا پست و مقامی کسب کنند . آقا ابراهیم همه را دور خود جمع کرد زمانی که حتی زخمی می شد و بچه های مدرسه ای که در آنجا مدتی تدریس می کرد، برای قدردانی پیش او آمدند او کسی نبود که برای یک زخم که حتی باعث شده بود نتواند راه برود، دست از کار و برنامه ریزی برای بچه ها بردارد.

این صحبت ها را زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی درباره برادر شهیدش می گوید شهید گمنامی که در کانال کمیل به شهادت رسید و پیکرش هنوز شناسایی نشده است.

این خواهر شهید درباره خاطره شهادت سردار سلیمانی و ملاقاتش با پیکر سردار پیش از تشییع در تهران می گوید حال که نمایش کجایی ابراهیم به کارگردانی لیلی عاج پیش از تعطیلات کرونایی تئاتر روی صحنه رفته و او هم نمایش را دیده و خیلی از کار استقبال کرده است.

نمایش کجایی ابراهیم با نگاهی به زندگی شهید ابراهیم هادی از ابتدای مهر ماه اجرای خود را در تماشاخانه سرو انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس آغاز و پس از چند شب اجرا به دلیل تعطیلات استانداری تهران مبنی بر محدودیت های سالن های فرهنگی و هنری تعطیل شد و هنوز هم این تعطیلی ادامه دارد. در ارتباط با این نمایش و الگوگیری درست از شهدا و همینطور خاطراتی از شهدا با زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی گفت وگو کردیم که در ادامه می خوانیم:

*خانم هادی شما درباره برادر شهیدتان چند وقت پیش نمایشی به نام کجایی ابراهیم را تماشا کردید نظرتان درباره این کار چه بود و آیا به نظرتان تئاتر می تواند فرهنگ ساز خوبی برای شهدا و انتقال آن به نسل جوان و جدید باشد چقدر نیاز داریم این مفاهیم را به جوانانمان منتقل کنیم؟

خدا را شکر این عزیزان در تئاتر کجایی ابراهیم زحمت زیادی کشیدند حتی چالش های زیادی مثل تهیه اسلحه و مسائل دیگر داشتند که به زحماتشان اضافه شده بود ما می بایست از ظرفیت های شهدا استفاده کنیم و من فکر میکنم باغ موزه دفاع مقدس لوازم زیادی برای این کارها را داشته باشد ، در آنجا حتی سالن های بزرگی است که می تواند مورد استفاده قرار بگیرد و کارگشای خیلی از این مسائل بزرگ باشد این ارگان ها و نهاد ها می توانند کمک کننده باشند.

اگر بخواهیم الگوی شهادت را نشان دهیم ، عزیزان زیادی زحمت کشیده اند که نقش شهدا را در فیلم ها و سریال ها و تئاتر بازی کردند اینها می بایست همه چیز در اختیارشان باشد ، نه اینکه دنبال وسایل بدوند . کجایند مردان بی ادعا و بی دریغ؟ شهدایی که برای هیچ چیز مادی نرفتند. من وقتی شنیدم که چنین تئاتری قرار است اجرا شود و بعد هم که کار را دیدم در تعجب توکلشان بودم بخدا کار عجیب و خیلی ارزشمندی بود.

شهدا نرفتند تا به پایشان پول خرج شود، آنها یا علی گفتند و تا آخر رفتند و همه این فرهنگ می طلبد که دیگران کمک و یاری کنند ، اینها دیگر گفتن ندارد که یک گروه تئاتری دنبال اسلحه و سالن و چیزهای دیگر بیافتند همه آنهایی که در این خط هستند می توانند به خوبی تصویر شهدا را به نسل جوان و همه دنیا نشان دهند و همه این کارها نیاز به قدردانی دارد.

شهدا نرفتند تا به پایشان پول خرج شود، آنها یا علی گفتند و تا آخر رفتند و همه این فرهنگ می طلبد که دیگران به هنرمندان در این عرصه کمک و یاری کنند

ما باید از این ظرفیت ها استفاده کنیم کارهایی که در بحث دفاع مقدس انجام می شود همه ظرفیت است کسانی باید دست یاری به هم دهند نباید گله و شکایت و ناراحتی باشد، کارشان هم به نحو احنست می بایست جلو برود وبیش از این کار و همدیگر را یاری کنیم ، حال این نظر بنده است و خیلی از این کار نمایشی درباره شهید هادی خوشم آمد و از عوامل کار تشکر میکنم.

*به نظرتان ظرفیت این کار نمایشی فراتر از تهران نیز هست؟

بله حتما این پیام ابراهیم هادی و دیگر شهدا است که می بایست به همه جا برسد، یک روزی آنها پای پیاده برای ما رفتند حال ما باید برویم همانطور که آنها رفتند و نتیجه خوبی دارد الان این ظرفیت در خیلی شهرهای ما وجود دارد و می بایست این برنامه ها اجرا شود.

خود شهرهای دیگر می بایست این ظرفیت ها را به لحاظ فضا و امکانات برای گروه های نمایشی فراهم کنند. نهادها هم در شهرهای مختلف مشتاق هستند تا یک جرقه ای خورده شود آنها هم کوتاهی نمی کنند و سنگ تمام می گذارند اگر در شهرهای مختلف از جمله شهر کرمان ، شهر سردار سلیمانی ظرفیت خیلی خوبی وجود دارد که اگر چنین برنامه ای صورت بگیرد، مورد استقبال مناسب خواهد بود.

*شما در این روزها مشغول چه فعالیت هایی هستید؟

ما هم کارهای فی سبیل الله انجام می دهیم، هر جایی که کار از ما بخواهند در خدمت هستیم، همین که شهدا رفتند و گفتند کجا نیرو لازم است، ما هم همینطور فعالیت های فرهنگی در مجموعه خودمان انجام می دهیم.

بهرحال خیلی کارها مثل همین ورزشگاه فارس که به راه افتاد و به نام شهید هادی زده شد،خواست خود شهداست ما هیچ کاره هستیم اولا که من با آقا ابراهیم زندگی میکنم، درباره کارهایم با او مشورت میکنم اگر او بگوید و بخواهد انجام می دهم وگرنه انجام نمیدهم و ارتباط معنوی خواهر برادری ما خیلی قوی است بهرحال او برادر بزرگترم است هشت سال با من فاصله سنی داشت و من همیشه قبولش داشتم و به او احترام گذاشتم.

حال این چیزها را خیلی ها شاید باور نداشته یا قبول نداشته باشند چند نفری حتی این را به من هم گفته ام اما من اعتقاد دارم وحتی اعتقاد دارم که در زمان شهادت سردار سلیمانی من در مشهد قسمتم دیدار با او شد.

*چطور این اتفاق افتاد؟

بهرحال در آن زمان من مشهد بودم برای زیارت رفته بودم سردار شهید شد و من واقعا شوکه شدم فکر میکردم که ابراهیم را از دست داده ام و او شهید شده و زمان تشییعش است بعد از چهل سال آن صحنه ها جلوی چشمم آمد چرا که سردار هم بی دریغ برای ما کار کرد و من یک لحظه فکر میکردم ابراهیم آمده است.

در هر حال روز تشییع سردار مشهد بودم به صحن رضوی رفتم از صبح تا شب آنجا بودیم اما چیزی قسمتم نشد یک نفر به من گفت که اگر می گویید شهدا کمک می کنند و اقا ابراهیم دستگیر است پس چرا نتوانستی سردار را ببینی و من هم گفتم که هر چه صلاح باشد همان اتفاق می افتد. از بین جمعیت گذشتم به یکی از دوستان تماس گرفتم و به منزل آمدم و تصور کردم دیگر راهی برای دیدار با سردار ندارم.

ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم حال سردار در یک قدمی ام بود و با او خداحافظی نکرده بودم دوست داشتم با او صحبت کنم تا سلام مرا به ابراهیم برساند نزدیک خانه که شدم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت اگر دوست داری سردار را ببینی به فرودگاه بیا.

ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم حال سردار در یک قدمی ام بود و با او خداحافظی نکرده بودم

من هم سریع ماشین گرفتم و به فرودگاه هاشمی نژاد مشهد رفتم ، در پایون ورود کردم یک دری باز شد و مرا صدا کردند و من هم کلی وسیله و کیف و بچه ها همراهم بود، با این حال مرا سوار کردند و اصلا عجیب بود که گیت بازرسی هم رد نشدم، دم هواپیما با ماشین ما را بردند و جلوی پلکان ایستادم سرداران و نیروهای حفاظتی انجا بودند، قرار بود پیکر را بالا بیاورند و من هم بالا رفتم.

یکی از دوستان آقا ابراهیم مرا دید و شناخت مسئول برنامه ها بود، او گفت شما اینجا چه می کنی، من هم گفتم نمی دانم، او گفت کار آقا ابراهیم است، او هم گفت ما به تهران می رویم همراه ما اگر می خواهی بیا اما من بچه ها و وسایل ها همراهم بودند، دلم شکسته بود می خواستم با سردار خداحافظی کنم و سلام مرا به ابراهیم برساند.

پیکر سردار را آوردند من هم جلو رفتم، عجب شبی بود با هم نجوا کردیم، حال عجیبی داشتم شهد شیرینی در وجودم نشست که همان آرامم کرد و به او گفتم خوشا به سعادتتان که پیکرتان قطعه قطعه آمد سلام مرا به ابراهیم برسانید فقط خواستم همین را بگویم.

بعد فهمیدم وقتی شهدا جایی دعوتت می کنند، همین طور کارها درست می شود من هم با همان وضع آنجا بودم و بعد دیگر نمی توانستم بمانم از پلکان پایین آمدم بچه ها را برداشتم و بیرون رفتم ، الان اگر این را من تعریف کنم می گویند خواهر شهید است اما از دوستان ایشان بپرسید کسانی که هر شب جمعه سر خاک او می آیند من هم از دور با روبنده تماشا میکنم اصلا جلو نمی روم که بگویند خودنمایی می کند، دختر و پسرهایی که سر مزار شهید می نشینند، اینها کنار ما هستند مثل ابراهیم که همیشه کنار من است همه جا با من نفس می کشد و کارهایم را تأیید یا رد می کند بالاخره برادر بزرگم است.

*از همان بچگی چطور ارتباطی با هم داشتید؟

خب همانطور که گفتم ما هشت سال فاصله سنی داشتیم او فرزند بزرگ و من کوچک خانواده بودم او هیچ وقت به ما زور نمی گفت حتی اگر می خواست چیزی یاد ما دهد خودش اول انجام می داد ما هم یاد می گرفتیم هیچوقت کاری را فقط برای انجام دادن ما نمی گفت.

وقتی با آن اورکت و پوتین ها به خانه می آمد ، ابهت خاصی داشت و خلاصه ما خودمان را جمع و جور می کردیم با اینکه هیچوقت اذیتمان نمی کرد و از ما ایراد نمی گرفت اما جوری به ما درس می داد که  اگر کار اشتباهی می کردیم خودمان متوجه شویم اشتباه کردیم تذکراتش به جا بود و ما خود می فهمیدیم، انشالا که در آن دنیا دست همه ما را بگیرد من هم از خانم لیلی عاج و عوامل نمایششان برای ساخت این تئاتر تشکر میکنم ان شاء الله که عاقبت خوبی داشته باشند.

از زمانی که نمایش کجایی ابراهیم را دیدم هر روز عکس های آقا ابراهیم را می بینم یاد زمزمه هایشان، سینه زنی ها و کانال کمیل می افتم

از زمانی که نمایش کجایی ابراهیم را دیدم هر روز عکس های آقا ابراهیم را می بینم یاد زمزمه هایشان، سینه زنی ها و کانال کمیل می افتم، همان که می گفتند شب ها هیئت برگزار می کردند و نماز جماعت می خواندند و اذان می گفتند، دوستانش می گفتند که اجازه نمی دادند نمازی قضا شود، خلاصه حال و هوایش به دلم بیش از قبل افتاده و دلم تنگ می شود وقتی به عکس هایی که دوستان برایم از کار می فرستند نگاه میکنم و خیلی خوشنودم که دوستان این نمایش این مسیر را رفتند و باعث افتخارم است و واقعا احساس میکنم که خانم عاج حرکت خواهرانه ای کرده اند چرا که شهدا متعلق به همه هستند از لطفشان ممنونم چرا که حتما لایق این کار برای شهدا بوده اند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ابراهیم هادی یک مرتبه شهید ابراهیم هادی نشد او از همان سنین کم  برنامه های متفاوتی برای خودش داشت و این ساختار را از کودکی چیده بود. زمانی که جوان سیزده ـ چهارده ساله شد، با بچه های محل هیئت می زد و خلاصه خیلی انسان مردمی بود یعنی کسی را از مردم جدا نمی دانست، الان ما در وضعیتی هستیم که اگر کسی از نظر خیلی چیزها شبیه ما نباشد ما سریع او را جدا می کنیم، در حالیکه او اینطور نبود و معتقد بود این جوان ها برای همه رفتند و شهید شدند نه فقط برای خانواده هایشان.

دوستان ما هم در تئاتر کجایی ابراهیم زحمت زیاد کشیدند و الگوی این شهید را به تصویر کشیدند و جای قدردانی دارد چرا که این شهدا برای همه رفتند نه برای یک شخص خاص و اینکه امتیازی یا پست و مقامی کسب کنند . آقا ابراهیم همه را دور خود جمع کرد زمانی که حتی زخمی می شد و بچه های مدرسه ای که در آنجا مدتی تدریس می کرد، برای قدردانی پیش او آمدند او کسی نبود که برای یک زخم که حتی باعث شده بود نتواند راه برود، دست از کار و برنامه ریزی برای بچه ها بردارد.

این صحبت ها را زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی درباره برادر شهیدش می گوید شهید گمنامی که در کانال کمیل به شهادت رسید و پیکرش هنوز شناسایی نشده است.

این خواهر شهید درباره خاطره شهادت سردار سلیمانی و ملاقاتش با پیکر سردار پیش از تشییع در تهران می گوید حال که نمایش کجایی ابراهیم به کارگردانی لیلی عاج پیش از تعطیلات کرونایی تئاتر روی صحنه رفته و او هم نمایش را دیده و خیلی از کار استقبال کرده است.

نمایش کجایی ابراهیم با نگاهی به زندگی شهید ابراهیم هادی از ابتدای مهر ماه اجرای خود را در تماشاخانه سرو انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس آغاز و پس از چند شب اجرا به دلیل تعطیلات استانداری تهران مبنی بر محدودیت های سالن های فرهنگی و هنری تعطیل شد و هنوز هم این تعطیلی ادامه دارد. در ارتباط با این نمایش و الگوگیری درست از شهدا و همینطور خاطراتی از شهدا با زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی گفت وگو کردیم که در ادامه می خوانیم:

*خانم هادی شما درباره برادر شهیدتان چند وقت پیش نمایشی به نام کجایی ابراهیم را تماشا کردید نظرتان درباره این کار چه بود و آیا به نظرتان تئاتر می تواند فرهنگ ساز خوبی برای شهدا و انتقال آن به نسل جوان و جدید باشد چقدر نیاز داریم این مفاهیم را به جوانانمان منتقل کنیم؟

خدا را شکر این عزیزان در تئاتر کجایی ابراهیم زحمت زیادی کشیدند حتی چالش های زیادی مثل تهیه اسلحه و مسائل دیگر داشتند که به زحماتشان اضافه شده بود ما می بایست از ظرفیت های شهدا استفاده کنیم و من فکر میکنم باغ موزه دفاع مقدس لوازم زیادی برای این کارها را داشته باشد ، در آنجا حتی سالن های بزرگی است که می تواند مورد استفاده قرار بگیرد و کارگشای خیلی از این مسائل بزرگ باشد این ارگان ها و نهاد ها می توانند کمک کننده باشند.

اگر بخواهیم الگوی شهادت را نشان دهیم ، عزیزان زیادی زحمت کشیده اند که نقش شهدا را در فیلم ها و سریال ها و تئاتر بازی کردند اینها می بایست همه چیز در اختیارشان باشد ، نه اینکه دنبال وسایل بدوند . کجایند مردان بی ادعا و بی دریغ؟ شهدایی که برای هیچ چیز مادی نرفتند. من وقتی شنیدم که چنین تئاتری قرار است اجرا شود و بعد هم که کار را دیدم در تعجب توکلشان بودم بخدا کار عجیب و خیلی ارزشمندی بود.

شهدا نرفتند تا به پایشان پول خرج شود، آنها یا علی گفتند و تا آخر رفتند و همه این فرهنگ می طلبد که دیگران کمک و یاری کنند ، اینها دیگر گفتن ندارد که یک گروه تئاتری دنبال اسلحه و سالن و چیزهای دیگر بیافتند همه آنهایی که در این خط هستند می توانند به خوبی تصویر شهدا را به نسل جوان و همه دنیا نشان دهند و همه این کارها نیاز به قدردانی دارد.

شهدا نرفتند تا به پایشان پول خرج شود، آنها یا علی گفتند و تا آخر رفتند و همه این فرهنگ می طلبد که دیگران به هنرمندان در این عرصه کمک و یاری کنند

ما باید از این ظرفیت ها استفاده کنیم کارهایی که در بحث دفاع مقدس انجام می شود همه ظرفیت است کسانی باید دست یاری به هم دهند نباید گله و شکایت و ناراحتی باشد، کارشان هم به نحو احنست می بایست جلو برود وبیش از این کار و همدیگر را یاری کنیم ، حال این نظر بنده است و خیلی از این کار نمایشی درباره شهید هادی خوشم آمد و از عوامل کار تشکر میکنم.

*به نظرتان ظرفیت این کار نمایشی فراتر از تهران نیز هست؟

بله حتما این پیام ابراهیم هادی و دیگر شهدا است که می بایست به همه جا برسد، یک روزی آنها پای پیاده برای ما رفتند حال ما باید برویم همانطور که آنها رفتند و نتیجه خوبی دارد الان این ظرفیت در خیلی شهرهای ما وجود دارد و می بایست این برنامه ها اجرا شود.

خود شهرهای دیگر می بایست این ظرفیت ها را به لحاظ فضا و امکانات برای گروه های نمایشی فراهم کنند. نهادها هم در شهرهای مختلف مشتاق هستند تا یک جرقه ای خورده شود آنها هم کوتاهی نمی کنند و سنگ تمام می گذارند اگر در شهرهای مختلف از جمله شهر کرمان ، شهر سردار سلیمانی ظرفیت خیلی خوبی وجود دارد که اگر چنین برنامه ای صورت بگیرد، مورد استقبال مناسب خواهد بود.

*شما در این روزها مشغول چه فعالیت هایی هستید؟

ما هم کارهای فی سبیل الله انجام می دهیم، هر جایی که کار از ما بخواهند در خدمت هستیم، همین که شهدا رفتند و گفتند کجا نیرو لازم است، ما هم همینطور فعالیت های فرهنگی در مجموعه خودمان انجام می دهیم.

بهرحال خیلی کارها مثل همین ورزشگاه فارس که به راه افتاد و به نام شهید هادی زده شد،خواست خود شهداست ما هیچ کاره هستیم اولا که من با آقا ابراهیم زندگی میکنم، درباره کارهایم با او مشورت میکنم اگر او بگوید و بخواهد انجام می دهم وگرنه انجام نمیدهم و ارتباط معنوی خواهر برادری ما خیلی قوی است بهرحال او برادر بزرگترم است هشت سال با من فاصله سنی داشت و من همیشه قبولش داشتم و به او احترام گذاشتم.

حال این چیزها را خیلی ها شاید باور نداشته یا قبول نداشته باشند چند نفری حتی این را به من هم گفته ام اما من اعتقاد دارم وحتی اعتقاد دارم که در زمان شهادت سردار سلیمانی من در مشهد قسمتم دیدار با او شد.

*چطور این اتفاق افتاد؟

بهرحال در آن زمان من مشهد بودم برای زیارت رفته بودم سردار شهید شد و من واقعا شوکه شدم فکر میکردم که ابراهیم را از دست داده ام و او شهید شده و زمان تشییعش است بعد از چهل سال آن صحنه ها جلوی چشمم آمد چرا که سردار هم بی دریغ برای ما کار کرد و من یک لحظه فکر میکردم ابراهیم آمده است.

در هر حال روز تشییع سردار مشهد بودم به صحن رضوی رفتم از صبح تا شب آنجا بودیم اما چیزی قسمتم نشد یک نفر به من گفت که اگر می گویید شهدا کمک می کنند و اقا ابراهیم دستگیر است پس چرا نتوانستی سردار را ببینی و من هم گفتم که هر چه صلاح باشد همان اتفاق می افتد. از بین جمعیت گذشتم به یکی از دوستان تماس گرفتم و به منزل آمدم و تصور کردم دیگر راهی برای دیدار با سردار ندارم.

ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم حال سردار در یک قدمی ام بود و با او خداحافظی نکرده بودم دوست داشتم با او صحبت کنم تا سلام مرا به ابراهیم برساند نزدیک خانه که شدم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت اگر دوست داری سردار را ببینی به فرودگاه بیا.

ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم حال سردار در یک قدمی ام بود و با او خداحافظی نکرده بودم

من هم سریع ماشین گرفتم و به فرودگاه هاشمی نژاد مشهد رفتم ، در پایون ورود کردم یک دری باز شد و مرا صدا کردند و من هم کلی وسیله و کیف و بچه ها همراهم بود، با این حال مرا سوار کردند و اصلا عجیب بود که گیت بازرسی هم رد نشدم، دم هواپیما با ماشین ما را بردند و جلوی پلکان ایستادم سرداران و نیروهای حفاظتی انجا بودند، قرار بود پیکر را بالا بیاورند و من هم بالا رفتم.

یکی از دوستان آقا ابراهیم مرا دید و شناخت مسئول برنامه ها بود، او گفت شما اینجا چه می کنی، من هم گفتم نمی دانم، او گفت کار آقا ابراهیم است، او هم گفت ما به تهران می رویم همراه ما اگر می خواهی بیا اما من بچه ها و وسایل ها همراهم بودند، دلم شکسته بود می خواستم با سردار خداحافظی کنم و سلام مرا به ابراهیم برساند.

پیکر سردار را آوردند من هم جلو رفتم، عجب شبی بود با هم نجوا کردیم، حال عجیبی داشتم شهد شیرینی در وجودم نشست که همان آرامم کرد و به او گفتم خوشا به سعادتتان که پیکرتان قطعه قطعه آمد سلام مرا به ابراهیم برسانید فقط خواستم همین را بگویم.

بعد فهمیدم وقتی شهدا جایی دعوتت می کنند، همین طور کارها درست می شود من هم با همان وضع آنجا بودم و بعد دیگر نمی توانستم بمانم از پلکان پایین آمدم بچه ها را برداشتم و بیرون رفتم ، الان اگر این را من تعریف کنم می گویند خواهر شهید است اما از دوستان ایشان بپرسید کسانی که هر شب جمعه سر خاک او می آیند من هم از دور با روبنده تماشا میکنم اصلا جلو نمی روم که بگویند خودنمایی می کند، دختر و پسرهایی که سر مزار شهید می نشینند، اینها کنار ما هستند مثل ابراهیم که همیشه کنار من است همه جا با من نفس می کشد و کارهایم را تأیید یا رد می کند بالاخره برادر بزرگم است.

*از همان بچگی چطور ارتباطی با هم داشتید؟

خب همانطور که گفتم ما هشت سال فاصله سنی داشتیم او فرزند بزرگ و من کوچک خانواده بودم او هیچ وقت به ما زور نمی گفت حتی اگر می خواست چیزی یاد ما دهد خودش اول انجام می داد ما هم یاد می گرفتیم هیچوقت کاری را فقط برای انجام دادن ما نمی گفت.

وقتی با آن اورکت و پوتین ها به خانه می آمد ، ابهت خاصی داشت و خلاصه ما خودمان را جمع و جور می کردیم با اینکه هیچوقت اذیتمان نمی کرد و از ما ایراد نمی گرفت اما جوری به ما درس می داد که  اگر کار اشتباهی می کردیم خودمان متوجه شویم اشتباه کردیم تذکراتش به جا بود و ما خود می فهمیدیم، انشالا که در آن دنیا دست همه ما را بگیرد من هم از خانم لیلی عاج و عوامل نمایششان برای ساخت این تئاتر تشکر میکنم ان شاء الله که عاقبت خوبی داشته باشند.

از زمانی که نمایش کجایی ابراهیم را دیدم هر روز عکس های آقا ابراهیم را می بینم یاد زمزمه هایشان، سینه زنی ها و کانال کمیل می افتم

از زمانی که نمایش کجایی ابراهیم را دیدم هر روز عکس های آقا ابراهیم را می بینم یاد زمزمه هایشان، سینه زنی ها و کانال کمیل می افتم، همان که می گفتند شب ها هیئت برگزار می کردند و نماز جماعت می خواندند و اذان می گفتند، دوستانش می گفتند که اجازه نمی دادند نمازی قضا شود، خلاصه حال و هوایش به دلم بیش از قبل افتاده و دلم تنگ می شود وقتی به عکس هایی که دوستان برایم از کار می فرستند نگاه میکنم و خیلی خوشنودم که دوستان این نمایش این مسیر را رفتند و باعث افتخارم است و واقعا احساس میکنم که خانم عاج حرکت خواهرانه ای کرده اند چرا که شهدا متعلق به همه هستند از لطفشان ممنونم چرا که حتما لایق این کار برای شهدا بوده اند.



منبع خبر

خاطره خواهر شهید هادی از ملاقات با «حاج قاسم» بیشتر بخوانید »