مشرق نیوز

حسن آمریکایی

«حسن آمریکایی» رفت و دیگر نیامد + عکس


‌به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، دفاع مقدس از آن رخدادهایی است که هر چقدر که می گذرد تازه تر می شود؛ درست مثل قالی کرمان. جنگ هشت ساله ای که صدام و رژیم بعث علیه کشورمان به راه انداختند و قرار بود یک هفته ای به تهران برسند؛ اما نه تنها به تهران نرسیدند, بلکه نزدیک بود تکه ای از خاک خود را نیز از دست بدهند.

در هشت سالی که پیر و جوان و زن و مرد و با سواد و بی سواد دفاع کردیم؛ احدی نتوانست به خاک این کشور چپ نگاه کند. در آن سال‌ها عملیات های بسیاری توسط رزمندگان اسلام انجام شد, مثل بیت‌المقدس, رمضان, خیبر، فتح‌المبین، طریق‌القدس، کربلا و والفجر. در این عملیات ها بود که رزمندگان ما به پیروزی‌هایی رسیدند در حالی که شهدای بسیاری را نیز تقدیم وطن و اسلام کردیم.

داستان حسن آمریکایی

حسن فاتحی (معروف به حسن سرطلا یا همان حسن آمریکایی) متولد بیشتم شهریور ماه  ۱۳۴۸ و از بچه های گردان غواصی حضرت یونس لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام) اصفهان بود. حسن فرزند پنجم خانواده بود که در نجف اشرف به دنیا آمد؛ وقتی او دو ساله بود، در سال ۱۳۵۰ خانواده او را عراق بیرون کردند. محل موقت زندگی همه اخراجی‌های عراق در جیرفت بود که در چادر زندگی می کردند.  مادرش می گوید که به قدری جمعیت زیاد بود که یک بار حسن را گم کردم و بعد از ساعتی در پشت بلندگو اعلام کردند که «بچه‌ای با موهای طلایی پیدا شده، خانواده اش بیایند و او را تحویل بگیرند». 

حسن آمریکایی

چند سالی که از جنگ می‌گذشت که او با لشکر ۱۴ امام حسین (ع) راهی جبهه شد و به مدت یک سال در جبهه و گردان غواصی حضرت یونس لشکر ۱۴ امام حسین (ع) حضور داشت، البته در آن مدت هیچ کس نمی دانست که که حسن آقای قصه ما دوره آموزش غواصی و ورزش رزمی گذرانده است. حتی گزارشگران رادیو در جبهه با او مصاحبه کرده بودند که خیلی با اقتدار هدفش را از جبهه رفتن و دفاع از اسلام بیان کرده بود.

حسن آمریکایی

وقتی حسن خیلی به خودش می رسد/ تافت زدن به مو در جبهه

حسن آقا به ظاهر خود خیلی توجه داشت؛ خوش تیپ و خوش لباس بود؛ در حدی که برای مرتب ماندن موهایش در جبهه، «تافت مو» هم برده بود. چون موهای حسن آقا طلایی بود، در جبهه به او می‌گفتند «حسن طلا». همین ظاهرش او را شاخص کرده بود و خیلی‌ها که او را می‌شناختند به او لقب حسن آمریکایی داده بودند, چون بسیار از لحاظ رنگ مو و ترکیب صورت شبیه آمریکایی‌ها بود.  حسن فاتحی در ۱۴ دی ۱۳۶۵ و در جریان عملیات «کربلای ۴» منطقه ام الرصاص به شهادت رسید و دوستان و همرزمانش به دلیل حجم آتش سنگین ارتش بعث حتی نتوانستند به پیکر حسن نزدیک شوند و آن را به عقب بازگردانند. 

حسن آمریکایی

حاج مهدی مظاهری فرمانده شهید حسن فاتحی در عملیات کربلای چهار در مورد او می گوید: زمانی که با شهید حسن فاتحی آشنا شدم، سن و سال زیادی نداشت. معلوم بود که حسن به محض اینکه اقتضای آمدن به جبهه را کرده بود و ضوابطش اجازه به او داده بود- از لحاظ سن شناسنامه‌ای و غیره- آمده بود جبهه! ابتدای حضورش در گردان امیرالمومنین (ع) خدمت می‌کرد، ولی به خاطر اهمیت عملیات کربلای چهار، به یونس پیوست.

حسن آمریکایی

حاج مهدی مظاهری می گوید: جوانی بود رعنا و رشید. بسیار خوش چهره و خوش سیما با موهای طلایی و چشم آبی و پوست سفید. اصلا یک شخصیت ویژه و متفاوتی داشت. حسن شب قبل از حرکت‌مان به من گفت: اوستا میشه من یه خواهشی از شما بکنم؟ گفت: «من واقعیتش این است که مشکلی دارم. قبل از آمدن به جبهه، زیاد دنبال لباس و تیپ و … و جلوی آینه بودم برای ظاهرم. خواهشم این است که اگر من شهید شدم، شما مقداری از خون من را به بدنم بمالید. چون احساس می‌کنم که با این قیافه خودنمایی کرده‌ام، باید کفاره‌ای بدهم!» این حرف خودش است نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد! حسن گفت: «من از شما می‌خواهم از این خونم به موهایم بمال که من روز قیامت، خوب محشور بشم.»

حسن آمریکایی

مادر شهید حسن فاتحی می گوید که هر لحظه از عمرم را منتظر آمدن حسن بودم؛ گاهی فکر می‌کردم که او اسیر شده است؛ گاهی می‌گفتم شاید مجروح شده و او را بیمارستان شهرهای دیگر برده‌اند؛ شاید این بچه گم شده است و به خاک عراق رفته و نتوانسته به ایران برگردد؛ سال‌ها از حسن خبری نداشتیم؛ وقتی که اسرا در سال ۶۹ به کشور بازگشتند، سراغ آن‌ها رفتم تا خبری از حسن بگیرم؛ بچه‌های لشکر ۱۴ او را می‌شناختند، اما خبری از او نداشتند؛ هر کدام از عزیزان حرفی می‌زدند.

حسن آمریکایی

مادر حسن همچنین می گوید که بعد از اینکه خبر دادند او جاویدنشان است، مزار خالی در گلستان شهدای اصفهان دادند؛ وقتی دلم می‌گرفت سر مزارش می‌رفتم؛ پدر شهید هم بعد از ۱۲ سال بی‌خبری از حسن آقا به رحمت خدا رفت و بالاخره چهل روز بعد از فوت همسرم، استخوان‌های پسرم را آوردند؛ وقتی برای شناسایی رفتیم، استخوان‌هایش تیره رنگ شده بود؛ پلاکش همراهش بود؛ حتی موهای طلایی حسن روی لباس‌هایش بود.



منبع خبر

«حسن آمریکایی» رفت و دیگر نیامد + عکس بیشتر بخوانید »

می‌خواستم قصه‌ای بگویم که مردم از خواندنش لذت ببرند / این رمان علیه «اصالت سود» و «بی‌عاری» است/ «وضعیت بی‌عاری»  با دهه ۹۰ مناسبت دارد

می‌خواستم قصه‌ای بگویم که مردم از خواندنش لذت ببرند / این رمان علیه «اصالت سود» و «بی‌عاری» است/ «وضعیت بی‌عاری» با دهه ۹۰ مناسبت دارد


گروه جهاد و مقاومت مشرق – چندی پیش در هفته دفاع مقدس، نشستی با هدف نقد و بررسی داستان «وضعیت بی‌عاری» با حضور حامد جلالی (نویسنده کتاب)، هادی عبدالوهاب (منتقد ادبی) و محمدقائم خانی (نویسنده و مجری کارشناس) در کتابفروشی به‌نشر تهران برگزارشد. این نشست بدون حضور مخاطبان بود و از طریق شبکه‌های اجتماعی به صورت زنده پخش شد.

این کتاب را انتشارات شهرستان ادب منتشر کرده و در سال ۱۳۹۸ توانست در جایزه ادبی جلال آل احمد شایسته تقدیر شود.

آنچه در ادامه می‌خوانید، متن کامل این نشست است.

محمدقائم خانی: به نام خدا. با سلام به عزیزانی که در این نشست به صورت مجازی و حقیقی حضور دارند. به عنوان اولین سئوال، از آقای عبدالوهاب می پرسم که بین این رمان و دیگر رمان‌های دفاع مقدس چه نسبتی برقرار است؟

هادی عبدالوهاب: در مورد سوال شما که چه نسبتی وجود دارد بین این رمان و رمان های جنگی دیگر، باید بگویم که ما در این سی سالی که از جنگ می گذرد و ادبیاتی که درباره آن تولید شده، تقریبا دو نوع راوی داشتیم و دو نوع شخصیت اصلی و مرکزی داشتیم و پی رنگ کار و نقطه اتکای کار روی این دو نوع بود. یکی خود رزمنده و کسی که در عرصه جنگ حضور داشته و داستان و رمان گزارشی تهیه کرده و منتشر کرده. و دیگری خانواده های این افراد هستند؛ کسانی که می خواستند فداکاری کنند یا از سر اعتقاد پایشان کشیده شده به عرصه دفاع.

ما یک دسته مغفولی داشتیم این وسط که همان آدم‌هایی بودند که نسبتی نداشتند با ایران انقلابی و ایرانی که به واسطه انقلاب ارزشی‌اش مورد هجمه قرار گرفت. این خانواده‌ها بخش زیادی از افکار عمومی جامعه را تشکیل می‌دهند، یعنی هنوز هم نتوانستند نسبت مشخصی برقرار کنند بین ارزش و وطن؛ بین اعتقاد و خاک کشورشان.

همانطور که از اسم رمان و نقطه اتکای آن بر می‌آید، دچار یک بی‌عاری هستند. این بی‌عاری ناشی می‌شود از اینکه صرفاً دفاع از کشور و وطن را یک مسأله ارزشی می‌بینند و می‌خواهند خودشان را به نحوی کنار بکشند و گوشه آسایش و رفاه را برای خودشان انتخاب کنند و در واقع می‌خواهند کسی کاری به کارشان نداشته باشد.

این آدم‌ها جایشان خالی بود در رمان‌ها، در شخصیت های مرکزی و اصلی و در زاویه دیدها. ما اینجا از این لحاظ با یک کار نویی طرف هستیم. یعنی با یک دیدگاه انتقادی حتی به ارزش‌های حاکم بر ایران انقلابی که از شخصیت اصلی بر می‌آید و گرفتار شده به خاطر این حوادث؛ یعنی همین وضعیت یکی دو سالة بعد از انقلاب این فرد را گرفتار کرده و مدام دارد فرار می‌کند. البته ضربه‌ای که به او وارد شده، بیش از آن که از ارزش‌های انقلابی باشد، از سنت‌های غیردینی است. بیشتر از ارزش‌ها و تعصب‌هایی است که خیلی ربطی به ایران انقلابی هم نداشته اما این با آن دید انتقادی که به مذهب و سیاست دارد، منشأ همه اینها را در جبهه جنگ و انقلاب می‌بیند و می‌خواهد خودش را به هر نحو که شده کنار بکشد.

نکته کار این است که ما یک کشمکشی را می‌بینیم بین شخصیت اصلی و کانونی با این وضعیتی که به او تحمیل شده و او باید تصمیم بگیرد که چطور می‌خواهد با این وضعیت کنار بیاید. آیا می‌تواند خودش را بکشاند به کنج عزلت و گوشه‌نشین باشد و با آن پاسدارها و آن تیرها و خمپاره‌ها که در آن جزیره فرود می‌آید کاری نداشته باشد، یا مجبور می‌شود که وارد این عرصه شود؟ از این لحاظ من رمان را ضدجنگ نمی‌دانم.

بر خلاف آن چیزی که حالا خیلی کلیشه شده بین منتقدها و بلافاصله برچسب ضدجنگ می‌زنند، من رمان را یک زاویه دید جدید می‌بینم نسبت به جنگ. البته اگر ما بخواهیم صحنه به صحنه نگاه کنیم به صورت یک بریده جداگانه از رمان، می‌توانیم جاهایی از آن را برجسته کنیم که این‌جا دارد چنین حرفی می‌زند. ولی وقتی که کل بسته رمان را می‌بینیم و پایان بندی‌اش را می‌خوانیم، متوجه می‌شویم که این آدم فقط جزو آن دسته‌ای است که در طول سی ساله تولیدات ادبیات دفاع مقدس، به او پرداخت نشده. در این رمان هم در نهایت اسلحه دست می‌گیرد و در کنار آن آدم‌هایی قرار می گیرد که با اعتقاد ایستادند در خط مقدم و علیه دشمن جنگیدند.

محمدقائم خانی: ممنون آقای عبدالوهاب. آقای جلالی لطفاً صفحه ای را که انتخاب کردید، بخوانید.

حامد جلالی: چیزی بخوانیم که به هفته دفاع مقدس هم بیاید…

صدام دیوانه شد و با طیاره و بمب و موشک حمله کرد به ایران. پدر و سمیع و نعیم رفتند خرمشهر تا جلوی دشمن را بگیرند، من هم هرازگاهی می‌رفتم سراغ بی‌بی احلام و می‌خواستم با حلیمه خاتون صحبت کنم تا خلیل را ببینم. اهالی جزیره کنایه‌هایشان شروع شد. چون اکثر مردها رفته بودند. نامزد من فقط مانده بود آن هم چه ماندنی. توی پاییز که هیچ قایقی برای ماهیگیری روی شط نمی‌رفت حلیمه خاتون خلیل را مجبور می‌کرد برود ماهیگیری، آن هم روی شطی که زیر آتش گلوله عراقی‌ها بود. نمی‌توانستم تحمل کنم.

می‌خواستم نامزدم برود جنگ و مردانه بجنگد تا من هم سرم را بالا بگیرم. از طرفی می‌ترسیدم توی جنگ کشته شود یا زخمی شود. نمی‌توانستم یک لحظه هم مرگش را تصور کنم اما این ذلت هم برایم سنگین بود. دخترهای جزیره به من فخر می‌فروختند که شوهرهایشان رفتند جنگ. انگار می‌کردند که من و نامزدم بی‌غیرتیم. به خلیل می‌گفتند دورگة بی‌عار، دلم می‌خواست همه‌شان بروند به اسفل السافلین. اما بی‌راه هم نمی‌گفتند و برای همین من هرازگاهی که یواشکی خلیل را می‌دیدم شیرش می کردم که برود جنگ. خودش هم راضی بود اما حلیمه خاتون چنان به کارش گرفته بود و جلیل و بی‌بی احلام را به پاسبانی‌اش گذاشته بود که نه تنها نرفت جنگ بلکه پای من را هم بریدند از آن خانه.

محمدقائم خانی: ممنون آقای جلالی. من یک چیز کوتاهی بگویم و بعد برویم خدمت آقای عبدالوهاب. این روزها در مورد صحبت پیرامون برخی چیزها باید احتیاط کرد. وقتی درباره آن موارد صحبت می‌کنیم بیشتر سوتفاهم ایجاد می‌شود تا آگاهی ایجاد شود. چند سالی است درباره اسطوره داخل یک متن ادبی و زیرلایه‌های آن طوری صحبت می‌شود که دست و دل آدم می‌لرزد سراغ آن برود. چون محتمل است سخن منتقل نشود به مخاطب یا ژستی تبلیغاتی به خودش بگیرد. به هر دلیل ـ که الان فرصت بررسی نیست ـ مد شده که همه بیفتند به جان متن و از دلش اسطوره دربیاورند و نشان بدهند متن مورد نظر بزرگ و عمیق است. می‌توان گفت به یک فرمول تبدیل شده. از این فرمول‌ها استفاده کنید در نوشتن تا کتاب‌هایتان عمیق شوند. صحبت کردن از اسطوره در متن جایگزین بحث‌های فنی و جدی در مورد داستان شده است. ضعف‌های فنی داستان‌ها با همین بحث‌ها پوشانده می‌شود.

بنابراین این حرف‌ها عمومی و لوث شده. به همین دلیل صحبت کردن درباره متونی که واقعاً این کار را کرده‌اند یا سعی کرده‌اند به آن نزدیک شوند، سخت است. منتها الان بعد از گذشت یک سال و نیم از انتشار وضعیت بی‌عاری و نقدها و جایزه جلال، به نقطه‌ای رسیده‌ایم که ظرفیت‌های فنی کار معلوم شده و می‌توانیم راحت‌تر درباره جنبه اسطوره‌ای متن صحبت کنیم. احتمالاً این شائبه کمتر پیش می‌آید که چنین بحثی را پیش کشیده‌ایم تا بر ضعف‌های کتاب پرده‌ای بکشیم.

عمده کارهای عمیق حوزه جنگ یک نسبتی با اسطوره‌های ملت‌ها یا متون اصلی دارند. البته ادبیات در تمام متون اصلی‌اش همین طور است اما به طور مشخص ادبیات جنگ وضعیتی دارد که نمی‌تواند از سایه اسطوره‌ها بیرون بیاید. یک بار در جلسه نقد کتاب نگهبان تاریکی آقای قیصری در خدمت آقای شرفی خبوشان بودیم؛ من همین سوال را مطرح کردم. ایشان گفت نویسنده خوب نیازی ندارد از قبل تصمیم بگیرد اسطوره را کجا قرار بدهد، حین نوشتن داستان، اسطوره خودش را نشان می‌دهد. من فکر می‌کنم در وضعیت بی‌عاری هم چنین اتفاقی افتاده. وجه اسطوره‌ای آن هم چیز پوشیده‌ای نیست و معمولاً در صحبت‌ها بدان اشاره می‌شود. یعنی در جایی ایستاده که اسطوره‌ها ملی و دینی خودشان را نشان داده و وارد درام شده‌اند. آقای عبدالوهاب خوب است از اینجا شروع کنیم.

هادی عبدالوهاب: کاری اگر بخواهد خودش را، ضعف فنی و حتی محتوایی خودش را با اتصال خودش به اسطوره پوشش بدهد، به راحتی مشخص می‌شود. مخصوصاً مخاطب کتابخوان اینقدر باهوش هست که متوجه این خلأ بشود و ضعف کار را بفهمد و تشخیص بدهد. با گذشت یک سال و نیم از انتشار کتاب، از بحث‌های فنی رد شده‌ایم و می‌خواهیم ببینیم زوایای پنهان کتاب چه بوده که باعث شده مورد توجه قرار بگیرد. من فکر می‌کنم یکی از زوایای پنهان رمان بعد اسطوره‌ای آن است. اصل وجود اسطوره و اتصال اثر ادبی به آن باعث می‌شود داستان شناسنامه‌دار شود. یک اتصال تاریخی و فرهنگی برقرار می‌کند با محل رویداد اسطوره و تولد آن. این بازتولید یا بازنمایی اسطوره به جذابیت کار اضافه می‌کند و خواندنش را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

ما می‌توانیم به دو وجه اسطوره اشاره کنیم: یک بُعد ملی آن است و یکی بعد دینی. ولی قبل از اینها باید بگویم اصل وجود اسطوره ایرانی و اسلامی در رمان، خودش نشان‌دهنده این است که این رمان نسبت به دفاع مقدس نظر منفی ندارد. چرا؟ چون اکثر اسطوره‌های دینی و ملی ما ذیل عنوان حماسه قرار می‌گیرند. چه اسطوره‌های فردوسی و نظامی و چه اسطوره‌های دینی ما کربلا و امیرالمومنین و جاهای دیگر، همه اینها ذیل عنوان حماسه قرار گرفته‌اند. حماسه امری به شدت ستودنی و برای مخاطب جذاب است. در نهایت هم برعکس تراژدی به پیروزی ختم می‌شود. اصل جنگ البته امری مذموم است. مگر اینکه حالا جهاد باشد از لحاظ دینی که نکات خودش را دارد. اما جنگی که تحمیلی و از ناحیه متجاوز باشد، حتماً امر مذمومی است؛ مخصوصا از زاویه دید مردمی که می‌خواهند در آسایش زندگی کنند. اما وقتی پای دفاع از وطن وسط می‌آید، مردم باید مثل شخصیت حلیمه تصمیم بگیرند در صحنه دفاع کجا قرار می‌گیرند.

با این مقدمه می‌خواهم بروم سراغ اسطوره‌های این رمان. یکسری که در خود متن هستند، اکثراً اسطوره‌های عاشورا و کربلا هستند. در روضه‌هایی که حلیمه گوش می‌دهد، رد پای اسطوره وجود دارد. با وجود این که نمی‌خواهد گوش بدهد و در برابر اسطوره‌ای شدن زندگی خودش مقاومت می کند، ولی روضه‌های شیخ ابوالقاسم بالأخره تحت تاثیرش قرار می‌دهد. خصوصاً در صحنه آخر شنیده‌ها کار خودشان را می‌کنند و حلیمه متصل می‌شود به تاریخ و اعتقاداتش. اسطوره حر هست، اسطوره حضرت علی اکبر و قاسم هست، خود امام حسین هست. ما حتی سیاوش را هم داریم که اسطوره‌ای ملی مذهبی است. از آن طرف اسطوره‌های صابئین را داریم مثل رام و رود که خودشان در انتظار منجی اسطوره‌ای خودشان هستند. آن زوج وعده داده شده‌ای که می‌خواهند جهان را نجات بدهند. در واقع پدر رام او را یکی از ارکان آن زوج افسانه‌ای و اسطوره‌ای تصور می‌کرده.

اما من می‌خواهم به یک اسطوره اشاره کنم که در زیرمتن رمان حضور دارد و داستانش کاملاً بر کار منطبق است. اتفاقاً جزو اسطوره‌های مغفول شاهنامه هم هست: بیژن و منیژه. بیژن یک پهلوان ایرانی بوده، شهری در توران هدف تورانیان قرار می‌گیرد و مردم آن شهر مرزی از ایرانیان طلب کمک می‌کنند؛ بیایید ما را از دست تورانیان نجات بدهید. کیخسرو شاه ایران، بیژن را به همراه یک پهلوان دیگر می‌فرستد آنجا. بیژن آنجا می‌جنگد و مردم را آزاد می‌کند. بعد در اردوگاه تورانیان منیژه را می‌بیند. منیژه با خرامیدن و عشوه‌گری و دلربایی‌هایش، بیژن را جذب می‌کند و خودش هم جذب بیژن می‌شود؛ چون شمایلش خیلی به سیاوش شباهت داشته است. بعد منیژه با یک ترفندی بیژن را وارد کاخ شاه توران می‌کند. بعد از مدتی افراسیاب و درباریان متوجه می شوند که این اتفاق افتاده. می روند سراغ بیژن و قصد می‌کنند او را بکشند.

 این اتفاق نمی‌افتد و در یک چاهی می‌اندازندش. منیژه هم از دربار طرد می‌شود. شب ها سر چاه گریه می‌کند و صبح‌ها جهت پیدا کردن غذا برای بیژن پابرهنه صحرا را می‌گردد. نگاه کنید تا اینجای داستان، شروع رمان وضعیتب ی‌عاری چقدر شبیه به این موقعیت است. شروع رابطه عاشقانه رام و حلیمه که لب رود شکل می‌گیرد. اینکه زنی باعث شود مردی به او عشق بورزد و از آرمان، کشور و اعتقاد خودش دست بکشد، بیاید سمت او و زیر همه چیز بزند و پشت به همه چیز بکند؛ عشقشان نافرجام بماند، کسی وارد چاه بشود و این احساس گناه تا ابد برای حلیمه باقی بماند، این یک نوع بازآفرینی و بازنمایی اسطوره است. در ادامه و در پایان رمان هم خیلی شبیه ماجرای بیژن و منیژه می‌شود. وقتی ایرانیان باخبر می‌شوند که بیژن برنگشته، رستم را می‌فرستند سراغ توران. او هم می‌رود بیژن را آزاد می‌کند و بر می‌گرداند به ایران؛ دربار تورانیان را هم با خاک یکسان می‌کند.

چون تفکر پشت اثر، تفکر دعوت به حماسه است، دعوت به بی‌عار نبودن است، ما این را در ناخودآگاه نویسنده و در نمادهای کارش هم می‌بینیم، در اسم کار هم می‌بینیم. درخت بی‌عاری درختی است بی‌ریشه، هر چه می‌زنندش باز در می‌آید، مثل آدم‌هایی می‌ماند که خودشان را می‌کشند کنار، کار به کسی ندارند؛ اگر شهری تصرف شود، جایی سقوط کند، متجاوزی بیاید جلو، ککشان هم نمی‌گزد، اما در نهایت شخصیت اصلی تصمیم می‌گیرد خودش را وارد این حماسه کند. پس درون‌مایه اسطوره‌ای تکرار می‌شود و اسطوره در شکلی جدید خودش را بازآفرینی می‌کند. از این لحاظ من می‌توانم نمره خیلی خوبی به کار بدهم. چون کاملاً اجزا به هم می‌نشینند. یک قصه جداگانه‌ای از آن درآمده و کار جذابی هم شده برای مخاطب.

محمدقائم خانی: وضعیت بی عاری در عین حال که به دهه ۴۰ و ۵۰ می‌پردازد، به یک معنی معاصر ماست، یعنی خیلی با دهه ۹۰ مناسبت دارد. منظورم بحث اسطوره نیست که اثر را فرازمانی می‌کند؛ آن سر جایش. رمان به چیزی اشاره می‌کند که یا در ذهن مخاطبان هست یا پس ذهنش قلقلکش می‌دهد. بی‌عار نبودن چیزی است که آدم‌ها ناخودآگاه دوست دارند بسته‌بندی‌اش کنند و از زندگی بیاندازند بیرون.

اینکه آدم با هیچ چیز نسبتی نداشته باشد، امروزه مسأله ماست. زندگی همه به سمتی می‌رود که هر چه بی‌عارتر باشند راحت‌ترند. راحت‌تر تصمیم می گیرند و راحت‌تر کارشان را انجام می‌دهند. اگر یک بازرگان بی‌عار باشد خیلی راحت تصمیم می‌گیرد و کارهای زیادی را انجام می‌دهد. اگر با جامعه نسبتی داشته باشد، یک سری کارها را نمی‌تواند بکند که اتفاقاً ستون بازرگانی و اقتصاد امروز است. یک تصمیم کوچک یک تاجر می‌تواند اثر بزرگی روی زندگی خیلی‌ها داشته باشد. اینقدر فشار نیروهای مختلف زیاد است که اولین گزینه آدم‌ها بی‌عار بودن است. چرا من باید دردسر بکشم و برای همه چیز فکر کنم؟

در روایت سکولار، من شانس آورده‌ام چون از بچگی شانسم خوب بوده؛ در روایت مذهبی، خدا اینطور خواسته من دست به آهن بزنم طلا بشود؛ بعدش هر کاری دلش می‌خواهد می‌کند. ولی این رمان یک نگاه انتقادی به زندگی ما دارد؛ آدم تا کجا می‌تواند این بی‌عاری را جلو برود؟ شاید یکسری آدم‌ها تا انتها بروند اما عموم مردم درون خودشان نمی‌توانند با این وضعیت کنار بیایند؛ در نقطه‌هایی دیگر نمی‌توانند بی‌عار زندگی کنند. پس داستان قابل توصیه و پیشنهاد است برای کسانی که دارند به همین امروز فکر می‌کنند.

هادی عبدالوهاب: بی‌عاری را در یک کلمه و عبارت می‌توانیم بگوییم اصالت سود. چیزی که حلیمه بارها به آن اشاره می‌کند و حتی آدم‌های بی‌عار دیگر. یکی از نقاط قوت این کار این است که ۱۱ شخصیت با ۱۱ روایت مختلف، با ۱۱ درون مختلف در مورد جریان داستان و وقایعی که به خودشان گذشته صحبت می‌کنند. شخصیت‌های بی‌عار این رمان شعارشان اصالت سود است؛ «دیگی که برای من نجوشد، سر سگ درآن بجوشد»، این شعارشان است.

حلیمه هم رسماً با رفتار و گفتارش این را می‌گوید. می‌گوید چه کار دارید به من؟ ولم کنید؟ یک زندگی می‌خواستم این گوشه، یک آدمی می‌خواستم از این دنیا، با او رفتیم یک گوشه از این جهان را پیدا کردیم تا در آن زندگی کنیم، من دیگر هیچ وظیفه‌ای ندارم. به هر چیزی که می‌خواستم رسیدم، می‌خواهم الان زندگی ام را بکنم. ولی خوب دنیا دار تزاحم است. تو نمی‌توانی کنار بنشینی. باید وسط بازی باشی. حالا که با ورود ماشینیزم این تزاحمات دنیای مدرن بیشتر هم شده، درگیری آدم‌ها بیشتر شده، خیلی‌ها ترجیح می‌دهند تبدیل به پیچ و مهره‌های این ماشین بزرگ بشوند در عوض آسوده باشند. خاصیت ماشین این است که بی‌عارها را در خود فرو می‌برد. این مطلب، بُعد معاصر بودن رمان است. با وجود این که چهل، پنجاه سال پیش را روایت می‌کند، اما به مسأله انسان امروزی می‌پردازد.

این رمان مخصوصاً با آن پایان‌بندی، علیه اصالت سود و علیه بی‌عاری است. چیزی که نمادش درخت بی‌عار است که از انگلستان آمده؛ نه ریشه می‌دهد، نه میوه دارد نه غیرت. هر چقدر می‌زنندش باز در می‌آید. در بخشهایی که به بی‌بی سکینه ربط دارد رد پای استعمار را می‌بینیم. در پرورش دادن آدم‌های بی‌عار و درخت بی‌عار که نتیجه‌اش می‌شود وضعیت بی‌عاری. رمان علیه آن فضا قد علم می‌کند. با وجود تمام همدلی‌هایی که با شخصیت اصلی و دغدغه‌هایش و عواطف و احساساتش دارد، اما علیه آن وضعیت است. اگر تا قبل از تحول حلیمه بیاییم جلو، می‌گوییم که کار ضدجنگ است، ضد انقلاب و ضد همه چیز است. دوربین را گذاشته طرف حلیمه. ولی وقتی پایان‌بندی را می‌بینیم، متوجه می‌شویم تمام روایت‌های قبلی، برای ساختن شخصیت حلیمه بوده و بسط دادن دغدغه‌هایش.

نتیجه بی‌عاری این وضعیت نهیلیستی است که از قرن ۱۸ ـ ۱۹ به بعد شروع شد و تا الان ادامه دارد. برای نمونه سر همین ماجرای کرونا، طرف آب دهانش را می‌مالید به دستگیره‌های مترو و اتوبوس تا بقیه هم بگیرند؛ چون من کرونا گرفتم بقیه هم باید بگیرند. یا مثلاً یک چیزی مثل کروناپارتی رواج پیدا کرده با این شعار که هر کسی زودتر کرونا بگیرد برنده است! این نشان‌دهنده رسیدن به اوج پوچی است.

من دیگر کاری به دنیا ندارم، وضعیت فعلی جهان به کجا می‌خواهد برود. من نقشی نخواهم داشت در تغییر این وضعیت. اینجاست که چنین رمانی با درون ما سخن می‌گوید که تو اگر مانند حلیمه آدم‌ها و عزیزانی را از دست دادی، اگر مثل حلیمه احساساتت سرکوب شد، حالا در اثر اتفاقات مختلف چه جنگ چه سنت‌های تعصب‌آمیز و کورکورانه‌ی آن منطقه جغرافیایی کشور در آن دوره تاریخی، چه بر اثر حوادث دیگر؛ در این دنیای دار تزاحم، بالاخره می‌خواهی کجا بایستی؟ می‌خواهی چه کار کنی؟ جلال آل احمد در غربزدگی این وضعیت را شرح می‌دهد که شخصیت ما، وجود ما، اصالت ما دچار این سوال تاریخی است. باید فکر کنیم که می‌خواهیم کجای این دنیای ماشین‌زده بایستیم؟ دنیایی که از غرب آمده و مثل درخت بی‌عار انگلیسی، دارد همه جا را می‌گیرد. به اشاره رمان رواج بی‌عاری به نفع استعمار است.

هم بهره سیاسی می‌برند هم بهره اقتصادی و اجتماعی؛ برای خودشان پایگاه ایجاد می‌کنند. حالا ای انسان ایرانی! بالاخره می‌خواهی در مقابل اینها چه کار کنی؟ اگر آن موقع ساکت بودی، اگر مثل سکینه با این‌ها ازدواج کردی و گفتی من راه دیگری نداشتم، الان که رسماً دارند خاکت را می‌گیرند، دارند بچه‌ات را می‌گیرند، بهت تعدی می‌کنند، می‌خواهی چه کار کنی؟ تو هر چه قدر کنار بنشینی، دنیای وحشی ماشینی جلوتر می‌آید و بیشتر تو را می‌بلعد. این چیزی است که می‌توانم در مورد معاصر بودن این رمانِ به ظاهر تاریخی با شما در میان بگذارم.

محمدقائم خانی: ممنون. حرف آخر این که همه اینها به کنار، مخاطبان از این رمان لذت خواهند برد. آقای جلالی سخن آخر با شما.

حامد جلالی: بحث اسطوره را فرمودید، یا بحث اینکه کار تنه به تنه معاصر می‌زد؛ اعتقاد من این است. البته بحث من نیست حتما بزرگان گفته‌اند اما من فکر می‌کنم کشفش برای خودم است. فکر کردن به کار در لحظه خلق، چه فرم و چه محتوایش، خروجی کار را افتضاح می‌کند. باشد تجربه تئاتری‌ام به من می‌گوید آن موقعی که بازیگر می خواهد به این فکر کند که حتماً این کار خوب را بکند، اصطلاحش این است ـ عذر می‌خواهم ـ حتما گند می‌زند روی صحنه.

فرم و محتوا باید ته‌نشین شود در جایی، شاید در ناخودآگاه هنرمند. به شخصه موقع خلق من فقط و فقط به این فکر می کردم قصه‌ای بگویم که مردم از خواندنش لذت ببرند. جالب است بعداً وقتی خودم به کار رجوع می‌کنم، شگفت‌زده می‌شوم که این را اینجا گفتم، در حالی که آن موقع اصلاً در ذهنم نبود. نمونه‌اش این است که آقای خانی وقتی در جلسه‌ای از هزار و یک شب صحبت کردند من گفتم که چه نکته جالبی دارد می‌گوید، بعد رفتم آن فصل را خواندم دیدم من اصلاً آنجا نوشته‌ام. اینقدر به لحظة لذت بردن خودم و مخاطب فکر می‌کردم اصلاً در ذهنم نبود که این تکنیک را به کار برده‌ام.

من بعد از چهل سال یک رمان نوشتم. یک جوان ۱۵ ـ ۲۰ ساله نیستم. چهل سال هنرهای مختلفی کار کردم، کتاب‌های مختلفی خواندم، حتما اینها رفتند یک گَل و گوشه در ذهنم نشسته‌اند. در مورد اسطوره هم بالاخره من بچه قم هستم و در بحث فضای دینی بودم. نکته‌ای که بعداً دقت کردم، جالب است که من ۱۱ تا راوی دارم که همه می‌گویند زیاد است، اما قاعدتاً باید ۱۲ تا می‌شد، اما دوازدهمی سکوت محض است در رمان من. دوازدهمین راوی حتی یک دیالوگ نمی‌گوید چون از اول قرار بود فرجام باشد، موعود باشد. چیزهایی که یک عمری بهش فکر کردم و راجع بهش خواندم، اینها یک جایی نشسته‌اند و موقعی قصه گفتن من، دانه دانه آمدند.

من نمی‌دانستم هر کدام می‌نشیند و چه کار کرده. اگر این اتفاق از دید شما افتاده، خب من خوشحالم. تشکر می‌کنم که اینطور از کار تعریف می‌کنید. از شهرستان ادب، آقای مودب و عزتی پاک باید تشکر بکنم بابت فراهم کردن زمینه کار. از دوستان به‌نشر باید تشکر ویژه کنم برای برگزاری این جلسه. البته به زودی یک کتاب داستان کودک از من در به نشر چاپ می‌شود، یک مقدار پیوندمان بیشتر می‌شود.

محمدقائم خانی: از شما و دست‌اندرکاران کتابفروشی به‌نشر تشکر می‌کنم که فضای خوبی برای گفت‌وگو به وجود آوردند.



منبع خبر

می‌خواستم قصه‌ای بگویم که مردم از خواندنش لذت ببرند / این رمان علیه «اصالت سود» و «بی‌عاری» است/ «وضعیت بی‌عاری» با دهه ۹۰ مناسبت دارد بیشتر بخوانید »

مادر شهید «محمدحسن مشرفیان» آسمانی شد

مادر شهید «محمدحسن مشرفیان» آسمانی شد



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از
مشرق، بانوی انقلابی و ایثارگر حاجیه خانم «اکرم سادات قمی (لاجوردی)» مادر بزرگوار شهید والامقام «محمد حسن مشرفیان» و مادر همسر سردار شهید «حاج احمد کریمی» فرمانده شجاع گردان حضرت معصومه (س) لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع)، پس از ۳۶ سال تحمل رنج بیماری ناشی از فراق فرزند رشیدش، به لقاءالله پیوست.

پیکر این بانوی ایثارگر فردا یکشنبه ۲۰ مهر ساعت ۱۰ صبح از مقابل درب گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) به سمت قطعه والدین شهدای این گلزار تشییع و در جوار مزار فرزند شهیدش خاکسپاری خواهد شد.

حاجیه خانم سادات قمی (لاجوردی) همسر رزمنده پیشکسوت حاج ابوالقاسم مشرفیان، مادر جانبازان سرافراز محسن، محمد و حسین مشرفیان و نیز مادر همسر رضا بختیاری از جانبازان هشت سال دفاع مقدس بود.

شهید محمد حسن مشرفیان فرزند ابوالقاسم متولد هشتم فروردین ۱۳۴۰ بود که در تاریخ ۲۴ اسفند سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر در شرق دجله به شهادت رسید.

شهید مشرفیان اهل قلم بود و از وی آثار مکتوب و یادداشت‌های خواندنی بسیاری به یادگار مانده است.

منبع: خبرگزاری بسیج



منبع خبر

مادر شهید «محمدحسن مشرفیان» آسمانی شد بیشتر بخوانید »

دارابی: به ۲۰ شبهه پیرامون ولایت فقیه پاسخ داده‌ایم

دارابی: به ۲۰ شبهه پیرامون ولایت فقیه پاسخ داده‌ایم



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب فقه، سیاست و حکومت نوشته علی دارابی و مسعود مطلبی که به همت نشر جهاد دانشگاهی، منتشر شده بود، پیش از ظهر امروز نوزدهم مهرماه در تالار هویزه موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس رونمایی شد.

پاسخ به شبهات و پرسش‌ها در زمینه «ولایت فقیه» در کتاب فقه، سیاست و حکومت

در ابتدای مراسم آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری امام جمعه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری و دبیر شورای عالی حوزه های علمیه به مناسب رونمایی این کتاب پیام تصویری را ارائه کرد.

او در این پیام تصویری ضمن تشکر از  عنوان کرد: در جامعه امروز ما که متأسفانه کتابخوانی آن جایگاه بایسته خودش را از دست داده و مردم ما بخاطر مشغله های فراوان، کمتر از کتاب سراغ می گیرند، خود این برنامه های رونمایی می تواند گام و مشوقی برای کسانی باشد که علاقمند به کتاب و کتابخوانی هستند.

وی افزود: این کتاب به یکی از موضوعات کلیدی و اساسی که پایه و اساس نظام اسلامی ما بر آن استوار است، طراحی و برنامه ریزی شده است.

وی بیان کرد: این کتاب تا کنون به دلیل استقبال بسیار در مجامع حوزوی و دانشگاهی، دوبار چاپ شد که این امر نشان دهنده موفقیت نویسنده وهمکارش است. آنها توانستند مسأله مورد نیاز جامعه را به گونه ای تبیین و روشنگری کنند که مخاطب را جذب کنند. 

وی خاطرنشان کرد: این کتاب در هفت فصل و  ۵ زمینه پیوست تنظیم شده که شامل کلیات و مفاهیم فقه، تاریخچه فقه و اجتهاد شیعی، مکتب‌ها و مدرسه‌های فقهی، چیستی و چرایی فقه سیاسی و فقه حکومتی و نظریه ولایت فقیه اشاره کرد.

وی افزود: این کتاب عهده دار تبیین مدارس و مکتب های فقهی بوده و به خوبی مکتب های فقهی را تبیین کرده است. این کتاب را به همه مخاطبان پیشنهاد می کنم و مخاطب این کتاب دانشگاهیان است. به هرحال در این کتاب تاریخچه فقه و مکتب های فقهی اشاره شده و از جامعیت خاصی برخوردار است. 

وی بیان کرد: دیگر ویژگی کتاب «فقه، سیاست و حکومت» پاسخ به شبهات و پرسش‌ها در زمینه «ولایت فقیه»، به عنوان یکی از مهم‌ترین ضرورت‌های این روزگار برای نسل جوان از جمله فصول اصلی کتاب است. در نتیجه نویسندگان به سوالات مهمی، چون «انتخاب یا انتصاب، ولی فقیه، زمان‌دار و مدت‌دار بودن دوره رهبری، حق و نحوه اعتراض و انتقاد به رهبری»  به شیوه‌ای مستدل پرداخته و پاسخی تأمل برانگیز داده‌اند.

وی افزود: یکی دیگر از ویژگی های کتاب این است که چهل سال حاکمیت نظام اسلامی را بر مبنای ولایت فقیه در بعد نظری و عملی مطرح کرده و به جهات مختلف پرداخته است. این امر تنها یک بحث تئوری نبوده و در میدان عمل ورود کرده است و به آثار و برکات نقش ولایت فقیه در چهاردهه انقلاب پرداخته و به پرسش های مختلف مطرح شده پاسخ داده است.

وی بیان کرد: توصیه من این است که این کتاب مورد توجه قرار بگیرد و به این جلسه رونمایی معطوف نشود. بازار نشر و کتاب از رونقی که مورد انتظار بوده برخوردار نیست اما این چنین کتاب هایی لازم است که منتشر و ترویج شود.

وی خاطرنشان کرد: معتقدیم در پرتو ولایت فقیه است که ما هرسال انتخابات داریم. از روز پیروزی انقلاب اسلامی در مقایسه با کشورهای همسایه که مورد حمایت ابرقدرت ها هستند، انتخابات مردمی انجام شده و مردم سالاری دینی در همین عصر حاکمیت ولایت فقیه مطرح است؛ بنابراین در مجامع روشنفکری و دانشگاهی این بحث ها باید مطرح شود و برکات بحث ولایت فقیه مورد توجه قرار بگیرد.

علی دارابی عضو هیأت علمی دانشگاه صداوسیما و محقق در حوزه ارتباطات و انقلاب اسلامی ایران است. وی علاوه بر مسئولیت های مختلف در سازمان صداسیما، بیش از ۲۰ عنوان کتاب را تا کنون تألیف کرده است که می توان به آینده پژوهی انقلاب اسلامی، درآمدی بر جامعه شناسی ارتباطات، فرهنگ و رسانه، جریان شناسی سیاسی در ایران، جریان شناسی انتخاب یازدهم، رفتار انتخاباتی در ایران، شبکه های ماهواره ای و شبهات انتخاباتی، زیتون سرخ(حزب الله لبنان الگوی مقاومت)، سیاستمداران اهل فیضیه، انتخاب هشتم، ۲۵ گفتار پیرامون انقلاب اسلامی، کارگزاران سازندگی از فراز تا فرود اشاره کرد.

**اسماعیلی: مخاطب کتاب کسی است که دل در گرو یافتن حقیقت دارد

محسن اسماعیلی عضو مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: زمانی که می خوهیم کتابی را ارزیابی کنیم، می توانیم از منظرهای مختلف به آن نگاه کنیم؛ گاهی خود کتاب را از لحاظ محتوا، نوع نگارش و ترتیب مطالب و امثال اینها ارزیابی کنیم که روش خوبی بوده و گاهی به مؤلفان نگاه می کنیم که سابقه، پشتوانه های فکری و سابقه اخلاقی شان چیست که البته سابقه اخلاقی بسیار مهم است؛ چراکه اعتقادی به دانش منهای اخلاق ندارم و حتی مضر می دانم. حرف را باید از دهان پاک بشنویم. 

وی ادامه داد: مطالب علمی را از دهان پاک یاد بگیریم، بسیار فرق می کند. نوشته ها هم همینطور است و باید از قلم پاک بشنویم.

وی بیان کرد: سال های ۷۳ و ۷۴ وارد سیستم اجرایی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شدم و در آن مقطع آقای دارابی را زیارت کردم. از آن زمان تا کنون یک بار از او عدم تعامل را شاهد نبودم. عدالت و تعادل ویژگی بارز آقای دارابی است.

وی افزود: برای کسی که کار تاریخی می کند، چنین ویژگی هایی اعم از برخورداری عدالت و تعادل رفتاری، بسیار لازم است.

وی خاطرنشان کرد: کتاب جریان شناسی سیاسی در ایران آقای دارابی را برای فرزندم پیش از آنکه وارد اجتماع شود، خریدم تا بخواند. خودم هم این کتاب را خواندم و در موردش هم نوشتم.

وی با اشاره به ویژگی های شهید مطهری گفت: آنچه که مطهری را تبدیل به مطهری کرد، این بود که او هر آنچه که نیاز جامعه را احساس می کرد، در موردش می نوشت، حتی اگر داستان راستان باشد.

وی یادآور شد: آقای دارابی در بطن جامعه است و با قشر جوان و دانشجو سرکار دارد و با همه مسئولیت های سخت و وقت گیرش، هیچ زمانی این را کنار نگذاشت و به خوبی دریافته است که وقتش را کجا باید مصرف کند.

وی بیان کرد: این نظام مقدس نورانی که خداوند به برکت خون شهیدان پایه های آن را برای همیشه مستحکم بدارد و از گزند حوادث مصون بدارد، بر مبنای فقه پایه گذاری شده است و آن روح بلندی که سلسله جنبان این حرکت شد، در کنار همه مزایای دیگری که داشت، یک فقیه برجسته بود.

وی امام خمینی(ره) را عارفی بدون خدشه دانست و ادامه داد: شاه در آن مقطع قصد داشت بعد فقهی امام را زیرسوال ببرد و به همه بگوید که امام راحل فقیه زبردستی نیست. ما از این جهت نباید فقه را دست کم بگیریم.

وی یادآور شد: امام راحل با چنین نگاهی حماسه هشت سال دفاع مقدس را اداره کردند. همه دنیا به ما هجوم آورد  و این مقاومت ها با فتوای ایشان رقم خورد و عزت به وجود آورد.

وی افزود: در قانون اصل ۴ تصریح شده است که همه مقررات کشور باید براساس موازین شرعی باشد و زمانی که مبنای فکری یک نظام سیاسی، یک نظریه خاصی است طبیعتا به هراندازه که ما در تقویت این مبنا کوشش کنیم در حفظ نظام کوشش کرده ایم.

وی خاطرنشان کرد: به هراندازه قلم و بیان ما به اساس این طرز تفکر ضربه ای بزند،ما مسئولیم. برخی ها باید مراقب باشند، حرف ها باد هوا نیست و اثرگذار است و نوشته می شود؛ بنابراین با اساس نظام نباید این اندازه سهل انگارانه سخن گفت.

وی یادآور شد: امام راحل بر مبنای فقهش این انقلاب را برپا کرد و فقه امام راحل که این شجره طیبه را آفرید دو فرق با دیگران داشت؛ فقه امام راحل برخلاف فقه رایج، فقه فردی و فرعی نبود، درحالی که فقه رایج در آن زمان فقه فردی و فرعی بود. 

وی ادامه داد: اگر نگاهی به تولیدات فقهی در آن مقطع داشته باشید متوجه فردی بودن فقه می شوید، یعنی فقهی که کاری به سیاست، اجتماع، اقتصاد، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و قضاوت نداشت. حتی فقه فرعی بود، یعنی هر نکته ای از فقه مورد بررسی قرار می گرفت، اما امام راحل فقه را از فردی به اجتماعی و از فرعی به یک سیستم و نظام تبدیل کرد. امام فقه را نظام وار برای اداره جامعه دید.

وی یادآور شد: ما براساس این نوع فقه امام راحل حکومت را بدست آوردیم وباید از روز اول به تقویت پایه های فکری آن توجه می کردیم که البته توجه شد اما گاهی به دلیل مشکلات موجود این توجهات به اندازه کافی نبود.

وی افزود: ما امروز با شبهاتی روبرو هستیم و آقایان دارابی و مطلبی از این منظر شایسته تکریم هستند که کم کاری امثال من را جبران کردند؛ ما باید زودتر از این به نگارش چنین موضوعی می پرداختیم. از آنها خواهش می کنم تا این کار بزرگ را رها نکنند و این کتاب به جلدهای چندم برسانند.

وی بیان کرد: مخاطب این کتاب، تنها جامعه دانشگاهی نیست، بلکه هر کسی است که دل در گرو یافتن حقیقت بسته است. ویژگی این کتاب این بوده که مخاطب بدون پیش نیاز هم می تواند آن را بخواند. هرکسی به اندازه وقتی که می گذارد از این سفره پربرکت دانش می تواند بهره برداری کند.

وی یادآور شد: مهم ترین نکته، امانت دار بودن نویسندگان کتاب است که به وجهه اخلاقی آنها مربوط می شود. هر نقطه از کتاب را خواندم، نقطه ای نبود که از منبعی که در کتاب آورده شده بود، آن را ذکر نکرده باشند. این نکته اخلاقی در این روزگاری که رسم و حقوق مالکیت معنوی رعایت نمی شود، بسیار اهمیت دارد. آنها با قلم مناسب این نکات را به نگارش درآوردند.

وی افزود: در کتاب اگر مطلبی عنوان و نقل شد، به دور از درشتی و با لحن خوب و آمیخته با ادب بود که بر مخاطب اثر مضاعف می گذارد. یکی از مشکلات ما این است که بیانات ما آمیخته با الفاظ درشت و الحان نادرست است، به ویژه کسانی که از تریبون دین با جوانان صحبت می کنند.

وی ادامه داد: ما باید علاوه بر الفاظ شایسته استفاده کنیم و به روح مخاطب چنگ نزیم و لحن مان پیامبرانه باشد. تبلیغ دین کارپیامبران است نه کار سلاطین. ما باید با لحن پیامبرانه به تبلیغ دین بپردازیم و به دنبال گسترش پیام انقلاب باشیم، کاری که امام راحل انجام دادند. کاری که این کتاب به سهم خودش چنین کاری را انجام داد.

وی بیان کرد: ما کم کاری کرده ایم و امروز بعد از ۴۰ سال نمی دانیم معنای بانکداری اسلامی، حزب اسلامی، انتخابات اسلامی، رقابت اسلامی چیست؟ و شیوه ای که ما رفاقت یا رقابت می کنیم و یا انتخابات را انجم می دهیم،چه تفاوتی با سایر مکاتب دارد. کارمان بعد از ۴۰ سال دعوا بر سر این موضوع است که آیا علم اقتصاد اسلامی داریم یا نه. ما باید بیشتر از این ها کار می کردیم و البته کارهای خوبی شده اما به اندازه نیاز نبوده است. این کتاب جان تازه ای بوده که دمیده شده است.

وی بیان کرد: این کتاب می تواند دانشگاهیان مان را از نزدیک با چنین موضوعاتی آشنا کند و لازم است اینگونه مباحث حقوق و آزادی مردم را از این نگاه بنویسند.امیدواریم این راه همچنان گشوده و قابل پیمایش باقی بماند و هم خودشان این کار را ادامه دهند و ما این کتاب را بخوانیم و الگو بگیریم و از آن استفاده کنیم.

وی در پایان خاطرنشان کرد: این کتاب روان و آسان می تواند مخاطبان را با مبانی فکری و فقهی این انقلاب و نظام پربرکت آشنا کند. به دلیل مجاهدتی که آقایان دارابی و مطلبی نشان دادند، امیدواریم اجر شهادت نصیب شان شوند و داغ شهادت به دل شان و دلمان نماند.

در ادامه مراسم محمود اکرامی فر به شعرخوانی پراخت.

**خجسته: دارابی می‌تواند تاریخ تحولات صداوسیما را هم بنویسد

در ادامه نیز حسن خجسته کارشناس رسانه با اشاره به ارتقای دنشگاهی علی دارابی در هیأت ممیزی دانشگاه، گفت: زمانی که پرونده آقای دارابی به هیأت ممیزی دانشگاه آمد، او از امتیازات بسیاری برخوردار بود. یکی از اعضا چنین پرسشی داشتند مبنی بر اینکه آقای دارابی علی رغم مسئولیت هایی که در سازمان صداوسیما داشتند، چگونه فرصت داشتند تا چنین تعدادی کتاب و مقاله داشته باشند؟ در پاسخ به او گفتم که آقای دارابی خدای خودنویس بوده و اساسا جنس او نویسنده است.

وی افزود: آقای دارابی در تمام جلسات، موارد را یادداشت می کنند. حتی می توانم بگویم که او می تواند تاریخ تحول صداوسیما را حداقل طی ۱۵ سال اخیر بنویسند؛ چراکه یادداشت های کاملی دارد.

وی با اشاره به ذکر مثالی در اتحادیه رادیو تلویزیون های آسیا و اقیانوسیه (ABU)گفت: در آن سالی که اجلس عمومی این اتحادیه در شهر بالی اندونزی درحال برگزاری بود، آقای دارابی را به عنوان تنها سخنران آسیا انتخاب کردیم. موضوع سخنرانی با عنوان تروریست بود. او با قلم روانش طی یکساعت توانست مطلبی را با عنوان چرایی تروریست بنویسد که در آن جلسه بسیار عالی شد.

وی ادامه داد: پس از سخنرانی آقای دارابی نوبت به سخنران رئیس اتحادیه رادیو تلویزیون های آسیا و اقیانوسیه شد و او نسبت به این موضوع چرایی اعتراض کرد. در آن جلسه درخصوص این موضوع بحث کردم که چرا نباید به چرایی موضوع تروریست اشاره کنیم و آن را مطرح نکنیم. مسئول میز خانم پاکستانی بود، در جهت حمایت از ما به رئیس ABU  اعتراض کرد و گفت که چرا نباید به چرایی تروریست بپردازیم. نوه من جلوی چشمانم در عملیات انتحاری ترور شد و من چرا نباید بفهمم که چرا او ترور شد.

وی یادآور شد: آقایان دارابی و مطلبی با یک بنیاد فکری سراغ موضوع فقه رفتند. باید بگویم که کتاب شما پنج کتاب است، یعنی از فصل یک تا فصل ششم یک جلد به حساب می آید و فقصل ششم هم یک جلد مستقل بوده و فصل هفتم هم یک جلد دیگر است و حتی بهتر است بگویم ضمائم هم یک جلد مستقل است و یک دایرالمعارف فوق العاده به شمار می رود.

وی خاطرنشان کرد: پیشنهادم این است که عنوان فقه را میان سیاست و حکومت گذاشته شود یعنی از فقه وارد سیاست و حکومت شدن درست است. اگر فقه را میان این دو بگذاریم می توانیم به مفاهیمی همچون فقه سیاست، فقه حکومت، سیات فقهی و سیاست حکومتی وارد شویم.

وی افزود: بنظر می رسد رسانه ها باید بیشتر به فصل ضمائم و هفتم بپردازند که این دو بخش بسیار می تواند به آنها کمک کند. فصول قبل برای شبکه جهار و شبکه های سیما و رادیویی مناسبت بوده که بیشتر با محوریت معرفتی است. این فصول می تواند سرمایه خوبی برای شبکه های معارفی باشد. شبکه هایی همچون یک، دو، سه، رادیو جوان و ایران هم می توانند بیشتر از فصول هفتم و ضمائم بهره مند شوند.

وی خاطرنشان کرد: در این کتاب به ۲۰ پرسش پاسخ داده شد که بنظرم بسیار ظرفیت فوق العاده ای برای برنامه های جاری روزانه صداوسیما دارد.

وی با اشاره به کار در صداوسیما گفت: کار در صداوسیما استرس دارد و اگر کسی بگوید این استرس چگونه است، برایش چنین مثالی را میزنم. فرض کنید بلیط هوایپما برای ساعت ۱۱ است و از ساعت هفت صبح راه افتاده اید. در میان راه تصادف می کنید. در این شرایط نه می توانید از ماشین پیاده شوید و نه می توانید سوار ماشین دیگری شوید؛  بنابراین خیلی مهم است که آقای دارابی با این استرس دائمی که همراه اهالی صداوسیما و رسانه ها است، توانسته تا ذهنش را در موضوعی متمرکز و آن را محقق کند.

وی در پایان خاطرنشان کرد: صداوسیما سازمانی است که در فشار فوق العاده ای قرار دارد. بسیاری انتقاد می کنند که چرا صداوسیما هر خبری را منتشر نمی کند. این اتفاق در همه کشورها رخ می دهد، اما رسانه های معاند چنین اخباری را نشر می دهند. بنظر می رسد اساتید رسانه و ارتباطات، دانشگاهیان باید وارد میدان شوند تا این آگاهی بخشی را انجام دهند و در نهایت بتوانیم تدابیر لازم را در این زمینه اتخاذ کنیم.

**مطلبی: ۲ هزار صفحه فیش نویسی داشتیم

مسعود مطلبی یک از نویسندگان کتاب فقه، سیاست و حکومت، اظهار داشت: کارکردن با آقای دارابی بسیار لذت بخش است، درست است که او وسواس و دقت علمی بسیاری دارند، اما به هرحال برای من تجربه خوبی بود و به این همکاری افتخار می کنم.

وی افزود: اساس این کتاب جزوه و مقاله ای بود که آقای دارابی، در دورانی که به عنوان استاد و در رشته فقه سیاسی در دانشگاه تدریس می کردند، آماده شد. 

وی بیان کرد: دو هزار صفحه فیش برداری در دست داشتیم که آقای دارابی بخشی از آن را حذف کرد و آنچه که امروز شاهد هستیم چنین کتابی است که چاپ سوم آن از امروز در دانشجویان، اساتید و علما قرارخواهد گرفت.

وی خاطرنشان کرد: این کتاب دو مقدمه وزین دارد. در مقدمه اول که آقای محسن اسماعیلی بر آن نگارش داشت، تأکید بر این بود که انقلاب اسلامی مولد فقه است و آقای دارابی تأثیر آن انقلاب بر فقه سیاسی را برجسته نشان دادند.

وی ادامه داد: کتاب در هفت فصل تنظیم شد و از فقه به فقه سیاسی بود. سه فصل اول کتاب دارای بعد تاریخی مشهور بوده و سپس بعد تحلیلی و فقه سیاسی خود را نمود دارد؛ نوآوری ما در فصل ۵ ، ۶ و ۷ که البته به ویژه فصل هفت که درباره آینده پژوهی فقه سیاسی است.

وی افزود: ضمیمه آخر بسیار مناسب مهندسی شده است که کل تاریخ فقه و اجتهاد فقه را نشان می دهد. این بخش توسط حامد دارابی تنظیم شده است.

وی در پایان خاطرنشان کرد: امیدواریم که این کتاب نقد شود، زیرا نقد سازنده می تواند برای ادامه کار راهگشا باشد.

**دارابی: به ۲۰ شبهه پیرامون ولایت فقیه پاسخ داده ایم

علی دارابی نویسنده کتاب فقه، سیاست و حکومت، اظهار داشت: ضمن تشکر از همه کسانی که بنده را در تهیه این کتاب کمک کردند، از دانشجویانم متشکرم که پرسش های آنها موجب شد تا ما را به این فکر انداخت که مباحث داخل کلاس  تبدیل به کتاب شود.

وی ادامه داد: در بحث مربوط به شبهات، پرسش هایی وجود داشت. ما در بحث شبهات از میان ۷۰ پرسش و شبهات، ۲۰ شبهه را انتخاب کردیم؛ چراکه حجم کتاب برای مان مهم بود. امیدواریم این کار را ادامه دهیم.

وی یادآور شد: مقام معظم رهبری فرمودند، نظریه ولایت فقیه یک سابقه هزارساله در فقه شیعه دارد و این یک واقعیت است؛ ما تلاش کردیم تا در این کتاب تاریخچه هزارساله را به رسم امانتداری با صداقت به نگارش دربیاوریم.

وی افزود: بیش از ۵ سال فیش برداری و دسته بندی و آماده کردن مطالب طول کشید؛ به خصوص ما در دریک جامعه ای زندگی می کنیم که براساس نظام ولایت فقیه و مردم سالاری دینی است. همچنین مقام معظم رهبری از بیانیه گام دوم به عنوان حیات طیبه چهل ساله دوم انقلاب یاد کردند و این کتاب پیش درآمدی بر این بخش در حوزه نظریه پردازی است.

وی خاطرنشان کرد: این کتاب دارای ۵۱۴ صفحه و هفت فصل و ۴۰۰ منبع، مأخذ و ضمائم است که همه اینها را در کنار هم قرار دادن، کار دشواری است. ما تلاش کردیم تا امانت داری لازم را انجام دهیم.

وی بیان کرد: پیدا کردن و جستجوی نظریات برخی از بزرگان در حوزه فقه، سیاست و حکومت که مربوط به چندصدسال قبل است، در لابه لای کتاب ها کار دشواری است اما ما این کار را تلاش کردیم تا آن را سامان دهیم.

وی تصریح کرد: ما در آغاز راه هستیم و نظام ولایت فقیه مبتنی بر مردم سالاری دینی نیاز به نظریه پردازی، تحقیق و پژوهش است و از طرفی با این نظریه پرداری که انجام می شود، می توان کاربست آن را در عرصه عمل مورد واکاوی قرار داد.

وی یادآور شد: از جهاد دانشگاهی سپاسگزارم که ناشر کتاب بودند. ما امروز چاپ سوم را رونمایی می کنیم و این نوید را می دهم که کتاب توسعه سیاسی در ایران( دوره جمهوری اسلامی) که بیش از ده سال در دستورکارم بوده فیش برداری و کارهایش انجام شده و تا چند ماه آینده توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی چاپ خواهد شد.

علی دارابی در پایان این کتاب را به روح پرفتوح شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم کرد.

در پایان چاپ سوم کتاب فقه، سیاست و حکومت توسط حسن خجسته کارشناس رسانه، محسن اسماعیلی عضو مجلس خبرگارن رهبری، نصرت الله لطفی قائم مقام شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، مسعود مطلبی و علی دارابی نویسندگان کتاب، رونمایی و عکس یادگاری را به ثبت رساندند.

امضای یادگاری و دست نوشته ازدیگر برنامه های مراسم رونمایی این کتاب به شمار می رفت.

منبع: فارس



منبع خبر

دارابی: به ۲۰ شبهه پیرامون ولایت فقیه پاسخ داده‌ایم بیشتر بخوانید »

واکنش امام خمینی(ره) به شکست در برخی عملیات‌ها

واکنش امام خمینی(ره) به شکست در برخی عملیات‌ها


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حمید داودآبادی از جمله کسانی است که نامش با جبهه و جنگ گره خورده است. کم‌تر کسی است که علاقمند به مقوله دفاع مقدس داشته باشد و نام وی را نشنیده یا یکی از آثار ارزشمند وی را نخوانده باشد.

خاطرات حمید داودآبادی یکی از گنجینه‌هایی است که با آن می‌شود با سبک زندگی رزمندگان بدون غلو و مبالغه آشنا شد. خیلی از جوانان و نسل جنگ‌ندیده امروز از جمله آن زن سنی و آن سه جوان با خواندن کتاب‌های او مسیر زندگی خود را تغییر دادند. وی کارنامه درخشانی در میان رزمندگان دوران دفاع مقدس و جوانان نسل امروز دارد که بیش از این نیاز به تعریف در خصوص فعالیت‌ها و شخصیت وی نیست.

چهل‌سالگی دفاع‌ مقدس بهانه‌ای شد تا خبرنگار ما پای سخنان «حمید داودآبادی» بنشیند تا وی از ناگفته‌ها و سختی‌های جنگ بگوید. در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید:

**: در خصوص فعالیت‌های «خلق عرب» پیش از تصرف خرمشهر در ایران برایمان بگویید.

گروهی به نام «جمعیت خلق عرب» در ایران فعالیت می‌کردند که این افراد مزدور صدام بودند. این افراد در میان مردم عادی زندگی می‌کردند. «خلق عرب» بر این اعتقاد بودند که خرمشهر متعلق به عراق است و نژاد عرب نیز برتری دارد. گروهی از این جمعیت همچنان در مرزهای کشور زندگی می‌کنند. البته خیلی از این افراد فرار کردند و به عراق پناهنده شدند.

یک هفته پیش از اشغال خرمشهر و شروع جنگ تحمیلی، کماندوهای عراقی به خرمشهر آمدند و در منازل این افراد پنهان شدند. ۳۱ شهریور سال ۵۹ مردم شهر خرمشهر ناگهان در کوچه و خیابان کماندوهای عراقی را دیدند.

**: رژیم بعث تجهیزات و زمین مسلح داشت، چرا ما اینگونه نبودیم؟

ما مدافع بودیم و عراق مهاجم. کسی که مهاجم است، فرصت دارد که زمین را مسلح کند تا به وی حمله نشود. یک سال اول جنگ به ما حمله شد و سپس ما قصد بازپس گیری زمین‌ها را داشتیم. در دوران جنگ تحمیلی ما مین‌گذاری نکردیم بلکه مین‌ها را خنثی می‌کردیم. این تفاوت جنگ ما و عراق بود. رژیم بعث خط پدافندی مستحکم و سنگرهای بتونی ساخته بود. زمانی که رژیم بعث خرمشهر را تصرف کرد، شعبه بانک و مدرسه تاسیس و برق شهر را تامین کرد. خانواده فرماندهان عراقی همراه با مردم خرمشهر در این شهر زندگی می‌کردند.

حقایق دفاع مقدس نباید سانسور شود

**: به نظر شما مطالب ناگفته جنگ تحمیلی چه زمانی مطرح خواهد شد؟

تمام وقایع دوران دفاع مقدس از تلخ و شیرین باید به موقع و حقیقی گفته شود. باید جوان امروز بداند که ما در جبهه همه نوع رزمنده‌ای داشتیم. همه نماز اول وقت‌خوان نبودند. آنقدر رزمندگان را مقدس معرفی می‌کنیم که هیچ کس جرات نمی‌کند به آن‌ها نزدیک شود یا شخصیت آن‌ها را در خود بپروراند والا زمانی که یک جوان از افرادی همچون شاهرخ ضرغام و… می‌شنود، اعتماد خودش را به مطالب دفاع مقدس و معنویات جنگ از دست می‌دهد.

انتقادات زیادی در خصوص فیلم اخراجی‌ها وجود دارد که چرا از شخصیت گروه اخراجی‌ها و مجید سوزوکی گفته شد. در حالی که این موضوع از واقعیت‌های جنگ است. اگر این افراد که آن‌ها را «لات» می‌نامیم نبودند، در همان روزهای آغازین جنگ، کشور تصرف شده بود. چرا باید این افراد را در تاریخ پنهان کنیم؟!

روزهای پایانی جنگ با هجوم وحشیانه منافقین به کشور، گروهی از همین جوان‌ها به اسلام آباد آمدند. من آن زمان مسئولیت یک گروهان ۱۰۰ نفره را بر عهده داشتم که ۸۰ نفر از آن‌ها نماز نمی‌خواندند. می‌گفتند: «با خود گفتیم که ما چقدر بی‌غیرت هستیم که در خانه بنشینیم و منافقین بخواهند شهر ما را تصرف کنند.» همه این افراد بعد از اتمام جنگ و عملیات مرصاد، تاسف می‌خوردند که چرا زودتر به جبهه نیامده‌اند. این افراد در جنگ بودند و باید واقعیت‌ها را بیان کنیم. نمی‌توانستیم بگوییم افرادی که نماز نمی‌خوانند به جبهه نیایند و از کشور خود دفاع نکنند.

فردی را در جبهه به خاطر دارم که گاهی با وی شوخی می‌کردم. می‌گفت: «با من شوخی نکن». پاسخ می‌دادم: «مگه تو کسی هستی که با تو نباید شوخی کنم؟» وی دوست نداشت که از گذشته‌اش برایمان بگوید. می‌گفت: «اگر گذشته من را بدانی دیگر جرات نمی‌کنی با من شوخی کنی». مدتی از این ماجرا گذشت و من به مرخصی آمدم. در جمعی نام وی را آوردم. یک نفر با حالت تعجب گفت: «فلانی با شماست؟ او یکی از گنده‌لات‌های تهران بود». به جبهه که برگشتم، چیزهایی که شنیده بودم را به او گفتم. ابتدا سر باز می‌زد و منکر می‌شد. نهایتا گفت که «من تغییر کردم و نمی‌خواهم دیگر گذشته‌ام را مرور کنم.» او واقعا تغییر کرده بود و شجاعانه در میدان نبرد می‌جنگید.

اعجوبه‌هایی که گمنام جنگیده و گمنام ماندند

ما از این گونه اعجوبه‌ها در زمان جنگ کم نداشتیم. یک هفته قبل از شهادت شهید آوینی، با وی در صف نماز جمعه بودم. پیرمردی با ظاهری ژولیده به سمت ما می‌آمد. خطاب به شهید آوینی گفتم: به آن پیرمرد نگاه کند تا ماجرایی را برایش بگویم.

واکنش امام خمینی (ره) به شکست برخی عملیات‌های دفاع مقدس/ «پنهان‌کاری بی‌مورد» از اعتبار تاریخ دفاع مقدس می‌کاهد

آن پیرمرد ژولیده به سمت من آمد و با لهجه زیبایی گفت: «سلام داودآبادی.» طبق دیدار همیشه‌مان دو شکلات به دستم داد و ادامه داد: «یاد شهید سعید طوقانی بخیر.» او شهید آوینی را نمی‌شناخت. دو شکلات هم به وی داد و از ما فاصله گرفت.

پس از رفتن وی خطاب به شهید آوینی گفتم: «در دوران پهلوی، او یکی از قاچاقچیان کالا بود. با آغاز جنگ تحمیلی، متحول می‌شود و به جهه می‌رود. زمانی که نیروهای اطلاعات و عملیات می‌خواستند از کوه‌های صعب‌العبور بگذرند و راهی را پیدا نمی‌کردند، این فرد به آن‌ها کمک می‌کرد و از آن‌جایی که مسیرهای کوهستانی را به خوبی بلد بود از میان تونل‌هایی که در قدیم از آن‌ها برای قاچاق کالا استفاده می‌کردند، این نیروها را عبور می‌داد.

کمک‌های وی به این یک بار ختم نمی‌شود. بار دیگر هم پیش از عملیات خیبر، نیروهای اطلاعات و عملیات را با لباس‌های عراقی به قاچاقچی‌ها می‌سپارد تا آن‌ها را به خاک عراق برسانند. یک هفته بعد هم آن‌ها را سالم به کشور برمی‌گرداند.

آن پیرمرد بدون هیاهو و هیچ درخواستی هشت سال به کشور خود خدمت و نهایتا حدود هفت سال پیش فوت کرد. هیچ کس برای او یادواره‌ای برگذار نکرد و حتی کتابی ننوشت. از اینگونه افراد بسیار در دوران دفاع مقدس داشتیم که در گمنامی خدمت و در گمنامی هم شهید یا مرحوم شدند.

آوینی پس از شنیدن فعالیت‌های این پیرمرد، گفت بعد از ماموریت فکه، برنامه‌ای در خصوص فعالیت‌های این پیرمرد در دوران جنگ تحمیلی خواهد ساخت. آوینی در همان عملیات و در فکه به شهادت رسید و فرصتی نیافت تا از این مرد شجاع مستندی به یادگار بسازد.

واکنش امام خمینی (ره) به شکست رزمندگان اسلام در برخی عملیات‌ها

در خصوص عملیات‌ها هم متاسفانه به مرحله سانسور رسیده‌یم. تمام عملیات‌های دوران دفاع مقدس ما با رژیم بعث همیشه پیروز نبودیم. در برخی عملیات‌ها پیروز و در برخی دیگر شکست می‌خوردیم، اما کم‌تر به این موضوعات می‌پردازیم. بعد از آزادی فاو (در عملیات والفجر ۸) حضرت امام (ره) در حسینیه جماران فرمودند: «یک وقت مغرور نشوید؛ این‌ها کار خداست، از جانب خداست؛ یعنی و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه، اتکال به خدا سبب شد که این پیروزی نصیب ما شود و اتکال به خدا هم سبب شده بود که انقلاب به پیروزی برسد.»

زمانی که نیروها در عملیات کربلای ۴ و بدر شکست خوردند، فرماندهان در قرارگاه حال بدی داشتند و خودشان را شکست خورده می‌دانستند. امام (ره) نامه‌ای ارسال کردند و فرمودند: «چرا ناراحتید؟ پیغمبر (ص) هم در جنگ احد شکست خورد. به جای ناراحتی به دنبال جبران باشید.»

**: به نظر شما چه نوع خاطره‌گویی می‌تواند بر روی نسل امروز تاثیرگذار باشد؟

با خاطره‌گویی نظامی در اردوهای راهیان نور مخالف هستم. در حال حاضر راهیان نور بیشتر خاطرات نظامی گفته می‌شود. نقطه حمله و تلفات دشمن برای یک جوان نسل امروز هیچ جذابیتی ندارد. به نظرم دوران دفاع مقدس به دو قسمت جنگ و جبهه تقسیم می‌شود. روزی یک نفر از من پرسید چند سال در جنگ حضور داشتی؟ پاسخ دادم: «۱۰۰ روز». گفت چه مدت در جبهه بودی؟ گفتم: «۵۰ ماه.»

فضای دفاع مقدس بر روایت جنگ تحمیلی ارحج است

یک بسیجی در مدت ۹۰ روزی که به ماموریت می‌رفت. ۸۰ روز در فضای معنوی اردوگاه و ۱۰ روز در درگیری بود. آن فضای معنوی که خدا را ناظر بر اعمال خود دیدند، ارزشمند است و امثال من دلشان برای آن روزها تنگ شده است. تانک و ترکش زدن، هیچ لذتی ندارد. آن فضایی که روح تو را رشد می‌دهد، ارزشمند است.

فیلم‌ها و مستندات ساخته‌شده از دوران دفاع مقدس به نظر من همان تعبیر «جنگ» است. ترکیدن تانک زیبایی ندارد. جبهه است که زیباست. فهم ما به فضای معنوی کربلا و جبهه نرسید و خودمان را با مادیات و جنگ زمینی اسیر کردیم.

**: برخی حضور رزمندگان در جبهه را به دو دسته تقسیم می‌کنند. گروه اول کسانی بودند که دفاع از کشور را از واجبات می‌دانستند و گروه دیگر نیز بر حسب احساسات راهی جبهه شدند. حضور این دو گروه در جبهه را چگونه تبیین می‌کنید؟

رزمندگان بیشتر تحت تاثیر یکدیگر بودند. خیلی‌ها بر این باورند که با سخنرانی و برگزاری کلاس‌های عقیدتی باعث شدند که جوانان برای دفاع از کشور به جبهه بروند، در حالی که آن‌ها بصیرت داشتند و هیچ کس از روی احساسات یا سخنان یک نفر به جبهه نمی‌رود.

«بصیرت» بزرگترین عامل گسیل جوانان به جبهه

تنها بیانات امام خمینی (ره) بود که مردان کشورمان را مجاب می‌کرد باید در جبهه حضور داشته باشند. دیدیم در دورانی که امام راحل فرمودند: «جبهه‌ها را پر کنید». جمعیت کثیری به سمت مناطق عملیاتی رفتند. رهبر و فرمانده در حرکت بسیار مهم است. ۷۲ تن از یاران امام حسین (ع) می‌دانستند که فردا چه سرنوشتی خواهند داشت، اما با اطاعت از امام خود در صحرای کربلا ماندند. رزمندگان دوران دفاع مقدس هم می‌دانستند که در جبهه تانک و گلوله هست، اما صحنه را خالی نکردند.

در میان نیروها، رزمنده‌ای داشتیم به نام شهید «محمد عاطف» هر زمان صدای اذان را می‌شنید، اشک می‌ریخت. اشک‌هایش را می‌بوسیدم و می‌پرسیدم: «چرا گریه می‌کنی؟» می‌گفت: «نمی‌دانم صدای اذان که به گوشم می‌رسد، اشک در چشمانم حلقه می‌زند». این افراد عاشق خدا و با بصیرت بودند. مگر می‌شود چنین فردی از روی احساسات یا شنیدن صدای «آهنگران» راهی جبهه شده باشد.

البته در مقابل داشتیم کسانی را که به «بسیجی تلویزیونی» معروف بودند. این افراد وقتی صدای مارش عملیات را از تلویزیون می‌شنیدند، جوگیر شده و به جبهه می‌آمدند، اما در رزم شبانه در پادگان با شنیدن خمپاره می‌ترسیدند و به عقب برمی‌گشتند.

اغراق در معنویت جبهه نتیجه عکس دارد

ما مسیرمان را گم کردیم. آنقدر در تعریف از معنویات جبهه غرق شدیم که گاهی دشمنان به تمسخر می‌گیرند و از القابی همچون «شربت شهادت» و «کلید بهشت» استفاده می‌کنند.

واکنش امام خمینی (ره) به شکست برخی عملیات‌های دفاع مقدس/ «پنهان‌کاری بی‌مورد» از اعتبار تاریخ دفاع مقدس می‌کاهد

این را باید بپذیریم که خیلی از رزمندگان دوران جنگ نیز به سابقه خدمت خود مغرور شدند و تمام معنویات کسب کرده را باختند. در قرآن آمده است که «کسی پذیرفته می‌شود که تقوا دارد» تقوا داشتن به معنای داشتن کارت جانبازی نیست.

**: آیا با کسانی مواجه شده‌اید که با خواندن زندگی‌نامه شهدا مسیر زندگی‌شان تغییر کرده باشد؟

بله. شاید برخی باور نکنید که یک خانم سنی با خواندن کتاب «دیدم که جانم می‌رود» شیعه شد. یک پروفسور آلمانی با خواندن کتاب‌های دفاع مقدسی از مظلومیت رزمندگان اشکش سرازیر شد. یک روز سه جوان به دفتر کارم آمدند و گفتند که با خواندن خاطرات شهید «مصطفی کاظم‌زاده»، نماز اول وقت می‌خوانند و هر هفته بر سر مزار وی می‌روند. آن‌ها سطر به سطر کتاب قطور «از معراج برگشتگان» را حفظ بودند.

به خاطر دارم خانمی نزدم آمد و گفت که من حجاب نداشتم. کتاب «دیدم که جانم می‌رود» شما را به خاطر شرکت در مسابقه خواندم و با حجاب شدم. همسرم چند سال سعی کرد تا بتواند من را به حجاب تشویق کند، اما نتوانست. همسرم گفته است که بیایم و از شما تشکر کنم.

«خاطرات زندگی شهدا» بهترین ابزار اصلاح سبک زندگی جامعه

به کرات رخ داده است که به من گفته‌اند با خواندن خاطرات شهدا و یا کتاب شما، راهمان را پیدا کردیم، اما معتقدم که شهدا این افراد را به راه راست دعوت کردند.

من به عنوان یک رزمنده بر خودم واجب می‌دانم تا خاطرات جبهه و جنگ را برای نسل بعدی بیان کنم. این خاطرات تنها به من تعلق ندارد. حداقل یک میلیون رزمنده به جبهه رفتند و در میان آن‌ها ۷۰۰ هزار نفر زنده ماندند و از دوران دفاع مقدس خاطرات زیادی دارند. این در حالی است که ما تنها حدود ۲۰ نویسنده دفاع مقدسی که خود رزمنده بودند، داریم.

من به عنوان یک رزمنده وظیفه دارم که رسالتم را با نوشتن خاطرات جبهه و جنگ به اتمام برسانم. همچنین ناشران و خبرنگاران نیز وظیفه دارند، این خاطرات را منتشر کرده و به گوش نسل امروز و آینده برسانند.

**: از خاطرات خود با شهید «جعفر علی گروسی» که در کتاب‌هایتان نام وی را آوردید، برایمان بگویید.

با جعفر سال ۶۴ در اردوگاه کرمانشاه آشنا شدم. وی از ساعت ۱۰ صبح وضو می‌گرفت و بی‌تاب شنیدن صدای اذان بود. من همیشه کنارش نماز می‌خواندم. با درختچه‌های بلوط در گوشه‌ای آلاچیق ساختیم. یک پتو زیرش انداختیم و بعد از ظهرها زیارت عاشورا می‌خواندیم. جعفر سرش را روی شانه‌های من می‌گذاشت و گریه می‌کرد. یک بار پرسیدم: «چرا وقت نماز بدنت می‌لرزد؟» با کمی تاخیر پاسخ داد: «همان قدر که عاشق شروع نماز خواندن هستم. به سلام نماز که می‌رسم، وحشت می‌کنم. زیرا من خدا را عاشقانه دوست دارم. در پایان نماز به این می‌اندیشم که خدا هم من را دوست دارد؟» همیشه منتظر این بود که خدا نشان دهد، دوستش دارد.

شهیدی که گمشده‌اش عشق به خدا بود

ارتباط نزدیکی با جعفر داشتم. آنقدر به وی علاقه داشتم که وقتی به من می‌گفت یک قند به من بده، با سرعت این کار را انجام می‌دادم. به خاطر دارم در همان سال یک روز که بی‌حوصله بودم، گفت: «حمید میای به اندیشمک برویم؟» من هم با کمال میل پیشنهادش را پذیرفتم. در اندیشمک به عکاسی رفت و یک حلقه فیلم دوربین خرید. سپس گفت: «برگردیم.» تعجب کردم و گفتم: «من که حلقه فیلم داشتم. چرا تا اندیشمک آمدیم؟» پاسخ داد: «می‌خواستم خودم حلقه فیلم را تهیه کنم.» زمانی که به پادگان برگشتیم، ۳۶ عکس تکی و دسته‌جمعی از وی گرفتم. شب فیلم را به جعفر تحویل دادم. حلقه فیلم را به دستم داد و گفت: «عکس‌ها را نزد خودت نگهدار، لازمت می‌شود.»

واکنش امام خمینی (ره) به شکست برخی عملیات‌های دفاع مقدس/ «پنهان‌کاری بی‌مورد» از اعتبار تاریخ دفاع مقدس می‌کاهد

چند سال بعد، من و جعفر از هم جدا شدیم. من به دوکوهه رفتم و جعفر به کردستان. با نامه با یکدیگر در ارتباط بودیم. به وی می‌گفتم به دوکوهه بیا، اینجا معنویت زیاد است. پاسخ می‌داد: «خوب ماندن در جایی که معنویت هست، ارزشمند نیست. می‌خواهم در کردستان به دنبال معنویت بگردم. به اینجا آمدم تا ببینم خدا من را هنوز دوست دارد یا نه». پس از این نامه، یک ماه از وی بی‌خبر بودم و پاسخ نامه‌هایم را نمی‌داد تا اینکه نامه‌ای از سوی سپاه به دستم رسید که جعفر در درگیری با ضدانقلاب به شهادت رسیده است. خدا در کردستان به جعفر گفت که دوستش دارد. جعفرعلی گروسی در ۱۷ مهر سال ۶۶ به شهادت رسید.

بعد از اتمام جنگ تحمیلی، بارها عکس‌های شهید گروسی را در رسانه‌ها و فضای مجازی منتشر کردم. یک روز پدر جعفر ۲۸ سال بعد از شهادت وی، به دفترم آمد و خواست تا برایش خاطرات پسرش را بگویم. عکس‌های جعفر را در همان دیدار به پدرش تقدیم کردم.

من در خاطراتم از جعفر و دیگر رزمندگان و شهدا به صحنه نبرد اشاره نکردم، زیرا معتقدم که بیان منش و شخصیت شهدا می‌تواند بر روی جوانان تاثیر بگذارد نه نحوه جنگیدن آنها.

**: از ماجرای اعزام ۱۰ رزمنده با نامه جعلی برایمان بگویید.

آن زمان کسانی که برای اولین بار قصد اعزام به جبهه را داشتند باید حداقل دو ماه دوران آموزشی را سپری می‌کردند. با نزدیک شدن به زمان عملیات، رزمندگان می‌خواستند بدون گذراندن دوره آموزشی در عملیات شرکت کنند. از این رو نامه سابقه جبهه جعلی را با دست خط خودم نوشتم. تصویر مهر را از یک نامه دیگر پاره و به نامه الصاق کردم. سپس نام آن رزمنده را نوشته و کپی می‌گرفتم. آن زمان هم استعلام وجود نداشت تا صحت و سقم نامه مشخص شود. به آن رزمنده هم مناطق عملیاتی را توضیح می‌دادم که اگر نامه لو رفت. سوالات را بتواند جواب دهد. مصطفی کاظم زاده نیز از این نامه استفاده کرد و از آن جایی که فرمانده بر منطقه گیلانغرب مسلط بود، به وی مشکوک و مانع حضورش در عملیات شده بود. ۱۰ نفر از این نامه استفاده کردند و به شهادت رسیدند.

**: شما با رزمندگان دوران دفاع مقدس و رزمندگان مدافع حرم در ارتباط بودید؟ کدام نسل را پیروز واقعی می‌دانید؟

رزمندگان دفاع مقدس با همه آن ادعاها و از خودگذشتی‌ها از جوانان امروز عقب‌تر هستند.

**: در خصوص ثبت زندگی‌نامه شهدای مدافع حرم هم برنامه‌ای دارید؟

روزی خواهر شهید مدافع حرم «عباس کردانی» با من تماس گرفت و درخواست کرد در خصوص زندگی برادر شهیدش کتابی بنویسم. ابتدا به جهت اینکه چند کتاب همزمان در دست کار داشتم، قبول نکردم. خواهر شهید ادامه داد که برادرم کتاب‌های شما را مطالعه می‌کرد و علاقه زیادی به قلم شما داشت، به همین خاطر علاقمندم که شما کتاب زندگی نامه عباس را بنویسید.

پذیرفتم که کتاب زندگی‌نامه شهید کردانی را بنویسم. زمانی که زندگی‌نامه شهید را خواندم، غبطه خوردم که چرا در زمان حیات وی با هم ملاقات نداشتیم. این شهید بزرگوار فرد با بصیرتی بود. این کتاب نیز از سوی انتشارات شهید کاظمی به زودی منتشر خواهد شد.

غبطه می‌خورم که چرا دو شهید را در دوران حیات ندیدم یکی از آن‌ها «شاهرخ ضرغام» و دیگری شهید مدافع حرم «عباس کردانی» است.

**: کتاب دیگری در دست چاپ دارید؟

بله. خاطرات خودم از دوران کودکی، پیروزی انقلاب تا پایان دوران دفاع مقدس در ۱۱ جلد به زودی از سوی انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر خواهد شد.

نوشتن خاطراتم بعد از اتمام جنگ را آغاز کردم که حدود یک هزار صفحه شده است.

**: شیوه خاطره‌نویسی شما به چه صورت است؟

در تمام خاطراتی که می‌نویسم، خودم حضور داشتم. همچنین خاطراتم شاهدان زیادی دارد. برخی در خاطرات خود می‌گویند «یک نفر، یک جایی و یک عملیاتی». به نظر من این‌گونه خاطرات دروغ است و بر دل نیز نمی‌نشیند. خاطره‌ای که با اسناد و مدارک گفته شود، تاثیرگذار است.

به کرات دیده‌ام که برخی در کتاب‌ها و روایات‌شان خاطره دزدی می‌کنند و یا دروغ می‌گویند که این یک ضربه بدی به تاریخ و فرهنگ دفاع مقدس می‌زند.

**: به نظر شما فضای مجازی چه میزان توانسته جای کتاب را پر کند؟

فضای مجازی مثل یک سوپرمارکت است. کسی که بدون هدف وارد آن می‌شود، خرید خوبی نخواهد داشت. در فضای مجازی خواه ناخواه اخبار دروغ انتشار می‌یابد. هر زمان هم که می‌پرسیم منبع این خبر از کجاست؟ پاسخ می‌شنویم: «اینترنت». فضای مجازی منبع موثق و مستندی نیست. این خود یک عیب و خطر بزرگ است که فرهنگ ما را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد.

از سوی دیگر باید بگویم که هیچ چیز جای کتاب را نمی‌گیرد. هیچ فردی با خواندن مطالب فضای مجازی دانشمند نشده است. حضور در فضای مجازی، هیجانی زودگذر است، اما خواندن کتاب هدفمند است.

منبع: دفاع پرس



منبع خبر

واکنش امام خمینی(ره) به شکست در برخی عملیات‌ها بیشتر بخوانید »