مشرق

روایت «حاج قاسم» از قرآن خواندن پیکر شهید در قبر

روایت «حاج قاسم» از قرآن خواندن پیکر شهید در قبر



شهید و شهادت - لاله - تشییع

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید عبدالمهدی مغفوری معاون ستاد لشکر ۴۱ ثارالله در دوران دفاع مقدس بود، او در سال ۱۳۳۵ در کرمان به دنیا آمد و توانست درسش را تا مقطع فوق دیپلم رشته برق ادامه دهد. سال ۱۳۵۹ به سپاه پاسداران پیوست و به عنوان مسوول روابط عمومی سپاه پاسداران منصوب شد.

سال ۱۳۶۳ فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان سیرجان را برعهده گرفت و پس از حضور در کردستان در سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ به دلیل بمباران‌های رژیم بعث به شدت مجروح شد. در این مقطع همزمان مسوول واحد بسیج سپاه پاسداران استان کرمان شد. او ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ با «زهرا سلطان‌زاده» ازدواج کرد و سه فرزند به نام‌های «مریم»، «فاطمه» و «مصطفی» از او به یادگار مانده است. این فرمانده سرافراز در عملیات کربلای ۴ در حالی که معاونت ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را برعهده داشت بر اثر بمباران منطقه توسط هواپیماهای دشمن به شهادت رسید.

مظهر اسکندری‌زاده یکی از دوستان شهید درباره او اظهار داشت: «وسط جلسه شورای تامین استان، با شنیدن اذان مغرب به آهستگی از جایش بلند شد و با عذرخواهی کوتاهی در گوشه اطاق استاندار به نماز ایستاد. نمازی به یاد ماندنی و یکپارچه نور و خلوص. وقتی همه وجودت خدایی شود حتی وسوسه شیطان برای جلوگیری از کاری که می‌دانی جز برای رضای او نیست هم هیچ اثری در تصمیمت ندارد و تو آنقدر محو جمالی و مشتاق دوست که سر از پا نمی‌شناسی و ابلیس را هم مبهوت خلوصت میکنی چه رسد انسان‌ها را.

مغفوری را همه بچه‌های انقلاب و انقلابیون و رزمندگان تاریخ‌ساز کرمان می‌شناسند، نه بعنوان فرمانده بسیج استان کرمان بلکه به عنوان فرمانده لشکر عرفا و شب‌زنده‌داران عاشقی که همه کارهایشان خدایی شده بود، حرف زدنش، خنده‌های زیبایش، زندگی شخصی‌اش و خلاصه همه وجودش.

وقتی پای بیت المال میان بود مغفوری حاضر نشد از موتور بسیج برای رساندن همسر فداکارش جهت وضع حمل استفاده کند، چه رسد به راننده و محافظ و خدم و حشم و هزار تشریفات؛ و زمانی که عملیات می‌شد خود در صف مقدم بسیجیانی که فرماندهشان بود، چون شیر می‌غرید و می‌جنگید و رسم مردانگی، همراهی و دوستی را با همه وجود به‌جا می‌آورد.»

سردار سلیمانی در صحبتی اشاره کرده بود که ما هرگز فراموش نمی‌کنیم قرآن خواندن شهید مغفوری را در تابوت و اذان گفتنش را در قبر هنگام دفن، در همین رابطه یکی از دوستان شهید روایت کرده است: «وقتی پیکر شهید مغفوری را آوردند حال مساعدی نداشتم، داشتم گریه می‌کردم. در حزن و اندوه بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می‌گفت، شهید قرآن می‌خواند. یکی از روحانیون هم قسم خورد که صدای قرآن او را شنیده است. گفتم خدایا این شهید چه مقامی پیش شما دارد که این کرامت را به وی عطا کردی که از جنازه‌اش پس از چند روز که شهید شده صدای تلاوت قرآن می‌آید.

وضو گرفتم، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتاب نور می‌داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می‌رسید، وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد، چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست یادم است در همان لحظه‌ای که گوشم نزدیک دهان او بود شنیدم که سوره کوثر را می‌خواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن می‌خواند.»



منبع خبر

روایت «حاج قاسم» از قرآن خواندن پیکر شهید در قبر بیشتر بخوانید »

دلار به ۲۵ هزار و ۷۵۰ تومان رسید

دلار به ۲۵ هزار و ۷۵۰ تومان رسید



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امروز دوشنبه ۲۴ آذرماه ۹۹، قیمت هر اسکناس دلار آمریکا در صرافی‌های بانکی برای خرید ۲۴ هزار و ۷۵۰ تومان و برای فروش ۲۵ هزار و ۷۵۰ تومان است.

بیشتر بخوانید:

قیمت سکه در بازار آزاد تهران چند است؟

همچنین قیمت هر اسکناس یورو نیز برای خرید ۳۰ هزار و ۲۵۰ تومان و برای فروش ۳۱ هزار و ۲۵۰ تومان است.

منبع: مهر



منبع خبر

دلار به ۲۵ هزار و ۷۵۰ تومان رسید بیشتر بخوانید »

«مکتب سلیمانی» به «برهان» رسید

«مکتب سلیمانی» به «برهان» رسید



مکتب سلیمانی - حاج قاسم سلیمانی - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در آستانه سالگرد شهادت سردار پرآوازه و سرافراز اسلام سپهبد شهید، حاج قاسم سلیمانی توسط رژیم جنایتکار آمریکا، با همت اندیشگاه گفتمان، شماره 24ام از نشریه برهان اندیشه با عنوان مکتب سلیمانی منتشر شد.

تبیین ابعاد نظری مفهوم «مکتب سلیمانی» که توسط رهبر انقلاب اسلامی در توصیف جایگاه رفیع سردار شهید سلیمانی بیان شده است، مهم‌ترین محور این شماره از نشریه برهان اندیشه را به خود اختصاص داده است.

«دین و ولایت فقیه از منظر سردار شهید»، «ویژگی‌های مدیریتی سردار سلیمانی» در تبیین سبک مدیریتیِ انقلابیِ سردار سلیمانی و «سردار سلیمانی در نگاه رسانه‌ها و متفکرین بین المللی» در مقطع بعد از شهادت، نام برخی فصول و بخش‌های این ویژه‌نامه است.

برای تهیه این نشریه به سایت didemanbook.ir مراجعه نمایید.



منبع خبر

«مکتب سلیمانی» به «برهان» رسید بیشتر بخوانید »

سردار جلالی: گریه‌های سردار زارعی در ماجرای برجام باید به‌عنوان یک سمبل بازشناسی و تعریف شود

سردار جلالی: گریه‌های سردار زارعی در ماجرای برجام باید به‌عنوان یک سمبل بازشناسی و تعریف شود



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار غلامرضا جلالی، رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور صبح امروز(دوشنبه) در آیین گرامیداشت مجازی سردار دکتر علی اصغر زارعی جانشین فقید سازمان پدافند غیرعامل با بیان اینکه سردار زارعی در دوران نمایندگی در مجلس شورای اسلامی با دو موضوع در اذهان مردم ماندگار شد، گفت: اولین موضوع برخورد با رشوه دهنده‌ای بود که در دوران دولت نهم برای رای آقای کردان به دنبال خریدن نمایندگان مجلس بود و مرحوم زارعی سیلی محکمی به آن فرد رشوه‌دهنده زدند و نشان داد پاسداری فقط به لباس نیست و به عقیده و باور است.

بیشتر بخوانید:

شاید گریه‌های آن مرد برای دلار ۳۰ هزارتومانی بود!

وی افزود: در ماجرای برجام هم تمام مردم ایران اشک و گریه او را که از تعصب و غیرت ایرانی-اسلامی او بود را دیدند، راز گریه زارعی این بود که او گریه می کرد برای اینکه صداقت را در برخی از دوستانش نمی دید. رمز گریه او این بود که آینده برجام را می دید آینده ای که شاید با بصیرت سیاسی می توانست تصور کند و نتایج امروز برجام را ببیند.

سردار جلالی ادامه داد: مرحوم زارعی اعتماد و باور به دشمن در چرخه‌های سیاسی را تحمل نمی کرد و وقتی می دید برخی دولتمردان به امضای دشمنان اعتماد دارند، گریه می کرد. این گریه یک انقلابی است. گریه ای که می شناخت و می‌دانست که چه اتفاقی قرار است بیافتد و منافع ملی قربانی منافع جناحی می شود. گریه سردار زارعی باید بعنوان یک سمبل در ادبیات سیاسی کشور بازشناسی و تعریف شود.

رئیس سازمان پدافند غیرعامل با اشاره به حضور هشت ساله مرحوم زارعی در مجلس شورای اسلامی و ۴ سال حضور وی بعنوان جانشین سازمان پدافند غیرعامل، گفت: شهید زارعی ۱۲ سال از سپاه دور بود اما وقتی با او برخورد می کردید تمام خصلت های یک پاسدار را داشت. شاید برخی افراد که از پاسداری دور می شوند، تغییر کنند و رفتارشان تغییر کند، اما زارعی یک پاسدار نمونه بود و با اینکه ۱۲ سال از نظر عضویت از سپاه دور بود، اما همه آن ویژگی هایی که یک پاسدار در سال ۵۸ داشت را او کماکان داشت.

وی گفت: ایثارگری و اخلاص او به گونه ای بود که احساس می کردی حداکثر اخلاص ممکن را دارد و حتی اگر متوجه می‌شد جایی اشتباه کرده می گفت من اشتباه کردم.

منبع: فارس



منبع خبر

سردار جلالی: گریه‌های سردار زارعی در ماجرای برجام باید به‌عنوان یک سمبل بازشناسی و تعریف شود بیشتر بخوانید »

غربتی که موشک‌های صدام برای محله‌ها آورد

غربتی که موشک‌های صدام برای محله‌ها آورد



۹۰ دقیقه بمباران/شهری که وقت نکرد آخ بگوید!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، بیوک ملکی متولد سال ۱۳۳۹ دارای مدرک درجه یک هنری، شاعر، روزنامه‌نگار و نویسنده است. وی عضو هیئت مدیره خانه شاعران و مدیرعامل دفتر شعر جوان و مدیر بخش هنری شکوفه انتشارات امیرکبیر است.

ملکی در خاطره‌ای از روزهای دوران دفاع مقدس و موشک‌باران شهرها توسط صدام اظهار داشت: «اوایل جنگ، برای مردم حمله‌های هوایی یک جورهایی انگار شوخی بود. مثلا وقتی به تهران حمله می‌شد، وقتی آژیر قرمز می‌زدند، مردم به جای رفتن به پناهگاه‌ها به کوچه و خیابان می‌آمدند و سر به آسمان می‌گرفتند تا ببینند هواپیماها از چه سمتی می‌آیند و مسیر ضدهوایی‌ها را دنبال می‌کردند. یک جوری این حمله‌ها برایشان شوخی بود. این مسئله همین طور ادامه داشت. مردم از بمباران نمی‌ترسیدند، مگر مردم محله‌هایی که به آن مناطق حمله شده بود.

مردم مناطقی که مورد حمله واقع شده بودند، دیگر حملات را شوخی نمی‌گرفتند و با صدای آژیر قرمز به دنبال پناهگاهی واقعی و امن می‌گشتند. حتی بعضی‌ها در منزل خود پناهگاه می‌ساختند. یکی از اقوام ما هم این کار را کرده بود. در یک اتاقش با کمی فاصله از دیوارها گودال بزرگی کنده بود. در اصل کمی کوچک‌تر از همان اتاق، طوری که کل ساختمان را در معرض ریزش قرار داده بود و بعضی از دیوارها هم ترک برداشته بود و اگر بناها به دادش نمی‌رسیدند شاید خانه دو طبقه‌اش بدون اصابت بمب یا موشک فرو می‌ریخت. زمانی که موشک‌باران‌های تهران شروع شد، ما در مجله سروش نوجوان بودیم.

اتاق من و آقای امین پور یک جا بود، وقتی آژیر قرمز می‌زدند، ما می‌رفتیم کنار شیشه می‌ایستادیم آسمان را نگاه می‌کردیم که ببینیم موشک از کجا می‌آید و چگونه عمل می‌کند. اگر سمت جنوب می‌آمد ما کاملا آن را می‌دیدیم. موشک می‌آمد. در آسمان دو تکه می‌شد و یک تکه‌اش مستقیم می‌آمد پایین و به هر جا می‌خورد منفجر می‌شد. دردناک بود. اینکه می‌دیدی خیلی‌ها زیر آوار مانده‌اند. بیشتر مردم هم همین طور بودند. می‌ایستادند موشک را نگاه می‌کردند. یک شب که حمله هوایی شد، کوچه پایین‌تر از ما مورد هدف قرار گرفت. احتمالا می‌خواستند پادگان حشمتیه را بزنند. ما در حال پایین آمدن از طبقه دوم بودیم که یک‌دفعه دیدیم ساختمان با صدای مهیبی لرزید.

هر لحظه منتظر بودیم روی سرمان آوار شود. کمی بعد که آرام شد، از خانه بیرون آمدیم و متوجه شدیم دو کوچه پایین‌تر را زده‌اند. یک خانواده زیر آوار مانده بود که یکی از پسرهایشان دوست من بود. شب بعد از آن، شب خیلی عجیبی بود. کل منطقه خالی از سکنه شد. کسانی که روستا داشتند رفته بودند روستا، باقی مردم هم رفته بودند بیرون شهر و در ماشین خوابیده بودند. هیچ کس در محل نبود. خانواده ما هم به روستا رفتند. دو نفرمان به خاطر کارمان مانده بودیم. محله کاملا سوت و کور و تاریک بود، چراغ‌ خانه‌ها همه خاموش. حس غریبی داشت. ما در خانه تنها بودیم. آمدیم پایین و در کوچه نشستیم، کوچه غریبه شده بود. احساس غربت عجیبی داشتیم. غم غربت و غم ندیدن دوستی دیگر.»



منبع خبر

غربتی که موشک‌های صدام برای محله‌ها آورد بیشتر بخوانید »