مشرق

«شاخص‌های مکتب شهید سلیمانی» روسی شد +‌ عکس

«شاخص‌های مکتب شهید سلیمانی» روسی شد +‌ عکس



کتاب «شاخص‌های مکتب شهید سلیمانی» به زبان روسی - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «شاخص‌های مکتب شهید سلیمانی» که در ایران به تازگی به چاپ نهم رسیده است به زبان روسی هم منتشر شد.

کتاب «شاخص‌های مکتب شهید سلیمانی» که با قلم حجت‌الاسلام علی شیرازی نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه پاسداران نوشته شده و توسط انتشارات «خط مقدم» به چاپ رسیده است. سعی دارد تا با مبنا قرار دادن سخنان شهید سلیمانی، نگاهی به مکتب و ویژگی‌های این شهید بزرگوار داشته باشد.

حالا این کتاب به زبان روسی منتشر شده است و مخاطبان روسی هم می توانند با ویژگی ها و مکتب این شهید بزرگوار آشنا شوند. با توجه به تجریه های گذشته در مورد چاب کتاب به زبان روسی می توان حدس زد که این کتاب هم مورد استقبال مخاطبان روسی قرار بگیرد.

در بخش هایی از این کتاب با توجه به روحیه شهاد ت طلبی و جان نثاری که در سردار شهید حاج قاسم سلیمانی وجود داشت آمده است:«کسانی هستند که درک زیباتر و والاتری از فلسفه حیات دارند و حاضرند جان خود را در راه آرمان معنوی خویش فدا کنند و از شهادت در راه مکتب و دین استقبال می کنند. به چنین روحیه ای که همراه با رهایی از تعلقات دنیوی است، شهادت طلبی گفته می شود.

سردار حاج قاسم سلیمانی نیز در مکتب امام خمینی(ره) با همین عشق به شهادت پرورش یافت. سردار سرتیپ پاسدار محمدرضا فلاح‌زاده می‌گوید: «در سوریه در تمامی خطوط عملیاتی، هجومی و دفاعی حاضر می شد. در باشکوی حلب مورد هجوم تیرهای مستقیم داعش قرار گرفت. در سابقیه در جنوب حلب ماشین او را به رگبار بستند. همه جا خودش به استقبال خطر می‌رفت و…»



منبع خبر

«شاخص‌های مکتب شهید سلیمانی» روسی شد +‌ عکس بیشتر بخوانید »

روزی که «ساسی» شهید شد

روزی که «ساسی» شهید شد



روزشمار دفاع مقدس (۱۱ آذر)

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق،‌ ۱۱ آذر ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۱۵ ربیع الثانی ۱۴۴۲ هجری قمری و ۱ دسامبر ۲۰۲۰ میلادی است. مروری می کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (۱۱ آذر)

• شهادت شهید میرزا کوچک خان جنگلی (۱۳۰۰ ه.ش)

• ولادت شهید ابتهاج صمیمی خلخالی (استان اردبیل، شهرستان خلخال) (۱۳۴۳ ه.ش)

• ولادت شهید سیدمنصور منصوری (استان گیلان، شهرستان رضوانشهر) (۱۳۴۴ ه.ش)

• شهادت شهید محسن صدقی بجنوردی (استان خراسان شمالی، شهرستان بجنورد) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید اسماعیل قره گوزلو (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا وفایی‌نژاد (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای تویه دروار) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید علی اصغر قزوینی ساسی (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید علی اکبر علی‌نژاد (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای امام آباد) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید علی اخوت گیوشاد (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید ارسطو کلار احمدی (استان مازندران، شهرستان عباس آباد) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید منصور قاسمی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید کمال‌الدین مولایی (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی فرجی کله بستی (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسین علی تیموری (استان قزوین، شهرستان بوئین زهرا، روستای صادقلو) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت خلبان شهید رضا محبعلی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید قربان راز (استان سیستان و بلوچستان، شهرستان زابل) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید احمد کره بندی (استان بوشهر، روستای کره بند) (۱۳۹۲ ه.ش)

• شهادت خلبان شهید بهمن مصائبی (استان زنجان، شهرستان خدابنده، روستای مزیدآباد) (۱۳۹۵ ه.ش)



منبع خبر

روزی که «ساسی» شهید شد بیشتر بخوانید »

تشییع و تدفین پیکر ۶ شهید در ۵ نقطه از خوزستان

تشییع و تدفین پیکر ۶ شهید در ۵ نقطه از خوزستان



تشییع و تدفین پیکر ۶ تن از شهدای گمنام در ۵ نقطه از خوزستان

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پیکر مطهر شش تن از شهدای گمنام بسیجی دوران دفاع مقدس در پنج نقطه از استان خوزستان با رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی تشییع و تدفین می‌شوند. اطلاعات این شهدا در ادامه می آید:

شرکت گروه ملی صنعتی فولاد ایران :

شهید گمنام بسیجی ۱۸ ساله که طی عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ و در منطقه شرق بصره به درجه رفیع شهادت نائل شد.

سازمان آب و برق :

شهید گمنام بسیجی ۲۴ ساله که در تک دشمن در سال ۱۳۶۷ در منطقه زبیدات به درجه رفیع شهادت نائل شد.

گروه توپخانه ۶۴ الحدید :

شهید گمنام بسیجی ۲۶ ساله که طی عملیات کربلای ۵ در سال ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شد.

شرکت لوله‌سازی :

شهید گمنام بسیجی ۱۹ ساله که طی عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ در منطقه شرق بصره به درجه رفیع شهادت نائل شد.

شرکت ملی فولاد :

شهید گمنام بسیجی ۲۴ ساله که در تک دشمن  سال ۱۳۶۷ در منطقه زبیدات به درجه رفیع شهادت نائل شد.

شهید گمنام بسیجی ۲۴ ساله که طی عملیات کربلای۵ در سال ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شد.



منبع خبر

تشییع و تدفین پیکر ۶ شهید در ۵ نقطه از خوزستان بیشتر بخوانید »

سه شهیدی که «حاج‌قاسم‌»های عصر خود بودند

سه شهیدی که «حاج‌قاسم‌»های عصر خود بودند



سه شهیدی که «حاج‌قاسم‌»های عصر خود بودند

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، زمستان سال ۶۱ در اواسط مقطع سوم راهنمایی تصمیم گرفت با نگاه به راه دوستان شهیدش به لشکر علی بن ابیطالب (ع) بپیوندد. الگوهایی چون شهید «حسن اروجی»، شهید «مجتبی ناطقی»، شهید «اکبر چمنی»، شهید «حسین رنجبر»، شهید «محمدحسن محمدی»، شهیدان «حسن و حسین غفوری»، شهید «حسین دریایی»، شهید «حسین دماوند» و افرادی که در عرصه فوتبال در تیم ذوب آهن و پرسپولیس شهر شاهرود با او بودند.

شهید حسن اروجی عضو تیم فوتبال بزرگسالان کشور و بزرگ و الگوی بچه‌های شهر خود محسوب می‌‎شد، زمانی که در عملیات رمضان به عنوان آرپیجی‌زن و شکارچی تانک در شرق بصره به شهادت رسید، این «رضا جلالی» بود که بی تابی در وجودش لانه کرد و باعث شد با اضافه کردن دو سال به سن شناسنامه‌اش و نوشتن نامه‌ای برای برادرش که آن را در کفشش قرار داد، با اصرار و اجبار به جبهه برود. او که اکنون جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس است بعد از جنگ تحصیلاتش را ادامه داد و به عضویت هیئت علمی دانشگاه درآمد و هم اکنون نیز مسوول ایثارگران شهرداری تهران است.

خبرنگار ما ساعتی را با «رضا جلالی» به گفت‌وگو نشست تا خاطرات او را از دوران دفاع مقدس و برنامه‌های ایثارگران شهرداری جویا شود. در ادامه بخش اول این مصاحبه را می‌خوانید.

*: چطور شد که به جبهه رفتید؟

زمستان سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در پدافندی پاسگاه «زید» که متعلق به لشکر علی بن ابیطالب (ع) بود شرکت کردم. چون سنم کم بود ابتدا به عنوان امدادگر دوره ۴۵ روزه دیدم و در جبهه وارد آموزش‌های نظامی شدم تا به عنوان تک تیرانداز و تیربارچی و آرپیجی‌زن خدمت کنم. بعد از ۲۸ ماه فعالیت به عنوان نیروی بسیجی با تاکید شهید «زین‌الدین» فرم سپاه به من داده شد و در نیروی زمینی سپاه عضو شدم.

*: چطور جانباز شدید؟

بعد از سه بار حضور در جبهه، زمانی که ۱۳ سال سن داشتم، آبان سال ۶۲ در والفجر ۴ در ارتفاعات کانی‌مانگا چشمم را در جوار ۱۱۶ شهید از دست دادم.

در مرحله سوم عملیات بودیم، تعداد نیروها کم شده بود. از این رو ته‌مانده‌های یگان‌ها حضور پیدا کردند، فرماندهان پیش‌بینی کردند در سه ارتفاعی که نزدیکی آنها بودیم تنها حدود ۱۴ نفر از نیروهای دشمن حضور دارند، غروب روزی که شبش باید وارد عملیات می‌شدیم همزمان با ورود ما از یال‌های شمالی ارتفاعات کانی‌مانگا یک لشکر تیپ کماندویی و ورزیده دشمن از آن سوی تپه آمدند. من ششمین نفر ستون گردان بودم، صدایی نخراشیده در ساعت یک بامداد و در گرگ و میش هوا و بارش شدید برف، در آن سیاهچال سردسیر کانی‌مانگا ستون را از هم پاشاند، همزمان با شنیدن صدای «قف» افسر عراقی صدها گلوله به سمت بچه‌های ما سرازیر شد و خیلی از رزمنده‌ها افتادند.

دایی من شهید «فریدون عباسی» در عملیات مرصاد شهید شد و من را به دوستش «حسن عباسی» سپرد، این حسن معمایی است، در عملیاتی که چشمم را از دست دادم، گلوله آرپیجی که تانک را منفجر می‌کند به کمر او خورد. آخرین تصویری که چشم مجروحم دید شلیک آرپیجی از ارتفاعات کانی‌مانگا و اصابت آن به کمر حسن عباسی بود. دیدم که چگونه حسن مثل تخته چوبی دو نیم شد و آتش گرفت، در زمستان سرد زیر ۳۵ درجه منطقه. آنقدر سوخت و سوخت که جزغاله شد و باد خاکسترهای جسدش را برد.

شب عملیات که می‌خواستیم از «دره شیلر» حرکت کنیم عطر بزرگی را آورد و به همه ۳۶۰ نفر ستون گردان عطر زد. به همه گفت پیشانی من را ببوسید امشب شهید می‌شوم. نامه‌هایش را من می‌نوشتم و می‌خواندم، کسی که در هر وعده غذا همه ظرف‌ها را خودش می‌شست. سواد زیادی نداشت، اما بسیار مخلص و اهل دل بود. هر شب پاورچین پاورچین پوتین بچه‌ها را می‌آورد و در ۳۰ متری سنگرها پوتین بچه‌ها را واکس می‌زد. هر شب کار واکس زدن پوتین یک دسته را انجام می‌داد. کار تمیز کردن سرویس‌های بهداشتی نیز با او بود، ۱۸ سرویس بهداشتی را با اختیار خودش تمیز می‌کرد. می‌گفت هدیه من به بچه‌هایی که نماز شب می‌خوانند آفتابه‌هایی بود که او پر می‌کرد.

وقتی گلوله دوم به جمع ۹ نفره ما خورد، هفت نفر شهید شدند، من و «حسین غنیمت‌پور» زنده ماندیم که بعدها حسین نیز به شهادت رسید. من از تپه‌ای پرت شدم و ترکشی به اندازه یک انگشت از ابرو وارد شد و از نزدیک بینی‌ام بیرون آمد. یک شب سخت و عجیب را گذراندم، روی زمین افتاده بودم که سه نفر وارد شدند، شهید «حمید شهری»، شهید «کاظم میرحسنی» و «سید هاشم حسینی» که به واقع اگر بودند حاج قاسم‌های زمانه می‌شدند. بالای سرم آمدند، چراغ قوه‌ای دست حمید بود که روی صورت زخمی‌ها می‌انداخت و آن‌ها را شناسایی می‌کرد، من مدام از هوش می‌رفتم و به هوش می‌آمدم و یکباره دیدم در تاریکی شب هنوز اذان صبح را نگفته‌اند که من را در پتوهای خیس عراقی گذاشته‌اند. سید کاظم میرحسنی من را که دید شناخت، گفت این که رضای خودمان است. گاهی دعا می‌کنم کاش من را تشخیص نمی‌دادند و آن شب همانجا به شهادت می‌رسیدم، اما قسمت این بود که زنده بمانم. باید به هر زحمتی بود برمی‌گشتیم، با همان حال زیر بغلم را گرفتند و راه افتادیم، به جای اینکه به محل استقرار گردان روح الله قزوین برسیم اشتباهی به سمتی دیگر رفتیم، فقط جای خوب آنجا بود که وسط راه قاطری آوردند و مرا سوارش کردند. یک لحظه شنیدم که صدای نیروهای عراقی می‌آید، آتشی بین دو طرف رد و بدل شد، هلیکوپتری آمد و ما را به بیمارستان سنندج برد، چشمانم کامل بیرون زده بود، دردی بدتر از آن چند دقیقه‎ای که هلیکوپتر سوار شدم نکشیدم، به خاطر کم و زیاد شدن ارتفاع هلیکوپتر درد شدیدی به چشمانم وارد شد.

بعدها فهمیدم در آن عملیات چهار نفر از بچه‌ها اسیر و ۱۱۶ تن شهید و مجروح شدند، ما بین عراقی‌های مجروح بودیم، خون زیادی از من رفته بود، وقتی به بیمارستان سنندج آمدم فهمیدم پنج لیتر از من خون رفته بود، سفید سفید شده بودم، و وقتی شهید زین‌الدین را بالای سرم دیدم ماجرای آن شب و نجات یافتنم از مهلکه‌ای سخت را تعریف کرد.



منبع خبر

سه شهیدی که «حاج‌قاسم‌»های عصر خود بودند بیشتر بخوانید »

حماسه‌سازان عملیات طریق‌القدس

حماسه‌سازان عملیات طریق‌القدس



حماسه‌سازان عملیات طریق‌القدس - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، قاسم اکبری مقدم و داوود الیاسی از پژوهشگران سازمان حفظ آثار و نشر ارزش­های دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران در یادداشتی پیرامون حماسه‌سازان عملیات طریق‌القدس و آزادسازی بستان از حماسه‌آفرینی‌ها سرلشکر شهید مسعود منفرد نیاکی یاد کرده‌اند.

در این یادداشت می‌خوانیم:

آذرماه سال۶۰ دومین سال دفاع مقدس است. رزمندگان حال و هوای خوبی دارند. تازه عملیات ثامن‌الائمه(ع) را در مقیاسی وسیع و گسترده و با موفقیت و پیروزی انجام داده‌اند. با روی کار آمدن شهید صیاد شیرازی به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش، همبستگی نیروهای ارتش و سپاه بیشتر شده است. راهبرد انجام عملیات‌های آفندی و بازپس‌گیری مناطق اشغالی فکر فرماندهان را به خود اشغال نموده است و اجرای سلسله عملیات کربلا آغازی برای اجرایی نمودن این راهبرد است. با وجودی که در عملیات ثامن‌الائمه(ع) شرق رودخانه کارون پاکسازی شد ولی هنوز منطقه غرب دزفول-شوش و در جبهه میانی غرب سوسنگرد-بستان و منطقه جنوب غربی اهواز-  خرمشهر در اشغال دشمن است.

برای تحلیل‌گران نظامی پر واضح بود که درصورت تصرف منطقه میانی غرب سوسنگرد-بستان، ارتباط خطوط دشمن گسسته شده و این امکان برای نیروهای ایرانی بوجود می‌آمد که با امکان صرفه‌جویی در قوا، نیروی بیشتری برای عملیات‌های آفندی آزاد گردد.

با عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و سازماندهی نیروهای سپاه پاسداران و بسیج مردمی در قالب یگان‌های مانوری پیاده نظام، توان رزمی جمهوری اسلامی ایران افزایش یافت و با مشارکت کامل نیروهای سپاه و بسیج در عملیات‌ها از مرحله طرح‌ریزی تا اجرا، اینک دیگر توان و نیروی رزمی کافی برای اجرای عملیات‌های آفندی وسیع و قاطع بر علیه دشمن وجود داشت.

در صورت رعایت اصل صرفه جویی در قوا، نیروی آزاد بیشتری در اختیار قرار می‌گرفت و عملیات‌ها می‌توانستند تداوم پیدا کنند. بنابراین عملیات طریق‌القدس برای قطع ارتباط خطوط پدافندی دشمن در شمال و جنوب و آزادی بستان طرح‌ریزی و در دستور کار قرار گرفت. ویژگی مهم و منحصربفرد این عملیات “حضور مردم در صحنه نبرد” است این دومین تجلی بکارگیری قدرت مردم در کسب پیروزی‌های بزرگ بود. اولین تجربه پیروزی در عملیات ثامن الائمه(ع) در ۵ مهرماه ۱۳۶۰بود و این تلاش وسیع ایرانی‌ها در جنگ نوعی تغییر استراتژی از دید غربی‌ها قلمداد می‌گردید که هراس و وحشتی در دل کارشناسان نظامی کشورهای حامی صدام قرار داده بود.

نهایتاً طرح عملیاتی کربلای یک با نام «طریق‌القدس» تهیه و بصورت مشترک توسط ارتش و سپاه در نیمه شب هشتم آذرماه ۱۳۶۰ با رمز یا حسین(ع) آغاز و بعد از هشت روز نبرد طولانی و سخت با پیروزی کامل پایان یافت. یکی از نبردهای مهم و حساس این عملیات در منطقه پل سابله به وقوع پیوست.

نبرد در سابله

در روز ۱۳آذرماه۶۰، ششمین روز از نبرد طریق‌القدس و درحالیکه بستان آزادشده و نیروهای خودی به تحکیم هدف مشغول هستند اما اطلاعات واصله از پست شنود حکایت از پاتک قریب الوقوع عراق دارد. «گردان‌های ۲و۴تیپ۱۲عراق» از پل «سابله» عبور و نیروهای ایرانی را به عقب می‌رانند و قصد دارند با توسعه سرپل سابله خود را به نهر عبید و بستان برسانند و بدین ترتیب مجددا ارتباط جبهه شمالی و جنوبی خود را برقرار نمایند.

دشمن از شمال و جنوب با شدت و پشتیبانی بسیار خوب در حال پیشروی بود تا در بستان الحاق نماید. شهید صیاد در خاطرات خود بیان می‌گوید:« در این شرایط از سه نیروی موجود که عبارت بودند از گردان ۱۲۵ به فرماندهی شهید سرگرد مخبری و یک گردان تانک از لشکر ۹۲زرهی به فرماندهی لهراسبی و یک گردان از بچه‌های سپاه که در سعیدیه بودند در شکلی مثلثی استفاده و آنها را به سمت پل حرکت دادم بدین ترتیب که گردان تانک لشکر ۹۲ از بستان راه افتاد گردان پیاده سپاه در حاشیه رودخانه سابله که به هور  می‌خورد و گردان ۱۲۵ مکانیزه هم از سابله عبور کرد و از جناح راست یا شرق تا از سه نقطه بیایند و از سه طرف جلوی پیشروی دشمن را بگیرند، خطر زدن همدیگر وجود داشت؛ اما وقتی فرمانده گردان ۱۲۵ اطلاع داد که تانک‌هایی که به سمت‌شان می‌آید خودی است، فهمیدم الحاق بدون مشکل ایجاد شده است.»

مرحوم امیر سرتیپ‌ سیروس لطفی که در عملیات«طریق‌القدس» فرمانده لشکر ۱۶ زرهی قزوین بود و حماسه‌آفرینی یگان‌های تحت امر او در«پل سابله» در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شده است؛ بعد از تشریح وضعیت عملیات و پیروزی نیروهای تحت امر شهید غلامرضا مخبری در خاطره‌ای که در کتاب«میان خون» آمده، می‌گوید: «ابتکار و شجاعت مخبری مستحق یک تشویق آنی بود. لذا در همان حین عملیات، با بی‌سیم از سرهنگ صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی دعوت کردم که برای دادن درجه تشویقی به این سرباز مخلص و فداکار اسلام خود را به پل سابله برساند. هنگامی‌که سرهنگ صیادشیرازی رسید چون درجه نداشتیم یکی از درجه‌های خود را کندم و به ایشان دادم تا با دست خودشان آن را به شانه‌های مخبری نصب کنند.»

بی‌شک یکی از عوامل عمده و مهم در موفقیت عملیات طریق‌القدس، همانا ابتکار و شهامت سرهنگ مخبری بود که پس از انجام موفقیت‌آمیز عملیات طریق‌القدس، مورد توجه فرماندهان و به خصوص فرمانده وقت نیروی زمینی ـ شهید صیاد شیرازی ـ قرار گرفت.

 به این ترتیب عملیات طریق‌القدس که امام راحل(ره) آن را فتح الفتوح نامیده بودند با عقب‌نشینی نیروهای عراقی به جنوب «شط نیسان» پایان گرفت و ترکیب مقدس که شهید صیاد همواره از همکاری ارتش و سپاه در این عملیات از آن یاد می‌کرد، نتیجه داد.

 در عملیات طریق‌القدس یک کار بزرگ را نیروهای پشتیبانی جهاد سازندگی با بهره‌گیری از جهاد سازندگی استان سمنان به سرپرستی آقای مهندس حسن بیگی و مسولیت اجرایی آقایان مهندس علی‌آبادی و میری انجام دادند و با ایثار و تلاشی وصف ناپذیر بر روی رملها جاده احداث نمودند و این جاده عامل مهم پیروزی و دستیابی به عقبه دشمن دشمن در جبهه شمال کرخه به صورت صددرصد غافلگیر گردید.

در عملیات طریق‌القدس لشکر ۹۲ زرهی اهواز با رشادت و مجاهدت فرماندهان، افسران، درجه‌داران و سربازان خود نقش اساسی و مهم در پیروزی ایفا نمودند. یکی از حماسه‌سازان عملیات طریق‌القدس، شهید سرلشکر مسعود منفرد نیاکی فرمانده شجاع و خستگی ناپذیر لشکر ۹۲ زرهی اهواز است.

شهید سرلشکر سید مسعود منفرد نیاکی به عنوان فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز، یک سرباز به معنی واقعی کلمه بود و همه علایق دنیوی‌اش را یکپارچه در طبق اخلاص گذاشت و با تمام توش و توان که حاصل یک عمر تجربه و دانش بود، در مصاف با متجاوزان، مردانه ایستاد تا نام ایران و دلاوری مردان ایرانی در تاریخ جاودانه بماند.

بزرگ­مردی که با رویت بارقه­‌های جنگ و درگیری و تهاجم ناجوانمردانه دشمن بعثی، آسایش و آرامش را برخود حرام دانست و در کوتاه‌ترین زمان ممکن خود را به صف مجاهدان و دلاورمردان رساند و تمام قد در برابر دشمن ایستادگی و مقاومت کرد، زخم برداشت اما دم بر نیاورد، دوستان و هم­سنگرانش به شهادت رسیدند، فرزند دلبندش به سوی خدا پر کشید، غمش را فرو خورد و نگذاشت سربازان و درجه­داران و افسران تحت فرماندهی­‌اش ذره­ای تزلزل و ناراحتی را در سیمای مومنانه‌­اش مشاهده کنند.

از خطه قهرمان‌پرور شمال کشور بود. ولی وقتی سیمای او را مشاهده می­‌کردی اصلا به ذهنت خطور نمی­‌کرد که او اهل مناطق شمالی کشور که دارای آب و هوای مطلوب است، ­باشد. چهره­ای که نشان از خدمت صادقانه در لشکر۸۸ زرهی زاهدان در جنوب شرق کشور و لشکر ۹۲ زرهی اهواز در جنوب غرب داشت.

مسعود منفرد نیاکی در سال ۱۳۰۸ در شهرستان آمل متولد شد. در سال ۱۳۳۱ با دیپلم طبیعی وارد دانشکده افسری ارتش شد و پس از طی دوره سه ساله به درجه ستواندومی نائل و با انتخاب رسته زرهی به خدمت مشغول شد. در طول خدمت با نظمی مثال زدنی و جدیت و صداقت در سمت­‌های مختلف فرماندهی در یکان­‌های رزمی به انجام وظیفه پرداخت و مدارج تحصیلی را از دوره مقدماتی و عالی زرهی تا دوره فرماندهی و ستاد و سپس دانشکده پدافند ملی با موفقیت پشت سر گذاشت و در سال ۱۳۵۵ به درجه سرهنگی نائل آمد.

نیاکی پس از انقلاب به پاس فداکاری و خدمات ارزشمند خود در سال ۱۳۵۹ به سمت فرماندهی لشکر ۸۸ زرهی و در سال ۱۳۶۰ به سمت فرماندهی لشکر قدرتمند ۹۲ زرهی منصوب گردید و در این مسئولیت­‌ها، در همه میدان­‌های دفاع از میهن اسلامی و در برابر دشمنان به انجام وظیفه پرداخت.

نیاکی در منطقه عملیاتی خوزستان شاید مسن­‌ترین و با تجربه­ ترین فرماندهی بود که در یکان­‌های عملیاتی حضور داشت و به همین دلیل از ایشان در تماس­‌های بیسیمی باعنوان پدر بزرگ یاد می­‌شد: از … به پدر بزرگ! و پاسخ ایشان این بود: از پدر بزرگ به …! به گوشم!

کارنامه شهید نیاکی در دوران دفاع مقدس مشحون از افتخارات بسیار است. وی در مسئولیت های فرماندهی در عملیات­های بزرگ طریق القدس، فتح­المبین، بیت المقدس، والفجر و رمضان خدمت کرد و در سمت فرماندهی لشکر۹۲ زرهی خوزستان و فرمانده قرارگاه فتح بارها به قلب دشمن تاخته و شکست­های سنگین به نیروهای عراقی وارد آورد.

یکی از عملیات­‌های مهم و سرنوشت‌سازی که شهید نیاکی در آن حضور و نقشی بی­بدیل داشت، عملیات طریق‌القدس بود که منجر به آزادسازی بستان گردید.

شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در خاطرات خود از عملیات طریق‌القدس روایت می‌کند: «در یکی از ساختمان­‌های سوسنگرد فرماندهان جنگ ارتش و سپاه یک جلسه فوق‌العاده و مشورتی داشتیم. پس از کلی بحث و بررسی وضعیت موجود عملیات و موفقیت‌ها و ناکامی‌ها؛ برادر ردانی‌­پور که طلبه جوانی بود گفت: اگر موافقید چراغ‌­ها را خاموش کنیم و دعای توسل بخوانیم. این سخن به دل همه چسبید و دعای توسل شروع شد.

واقعاً اشک ریخته می‌­شد؛ ناگهان متوجه هق هق یکی از حضار شدم؛ طوری که گریه او همه را تحت الشعاع قرار داده بود. نگاه کردم دیدم سرهنگ نیاکی ۵۴ ساله است. پیرترین مرد نه تنها جمع ما، بلکه کل ارتش و ما از او پیرتر نداشتیم. ایشان چند سال اضافه بر خدمت متعارف ۳۰ سال ساله، خدمت کرده بود پابرجا، استوار و مقاوم بود. او دستمال بزرگی را جلوی صورتش گرفته بود و گریه می‌کرد.

من با دیدن گریه او در خود احساس حقارت کردم و به خودم گفتم: ما می‌گوییم تعهدمان بیشتر است و انقلابی‌تر هستیم  و مدعی هم هستیم؛ ولی به حال این پیرمرد نرسیدیم. خوش به حال این افراد. این‌ها وضع‌شان خیلی بهتر از ماست. این خاطره را بعد از عملیات طریق‌القدس برای حضرت امام(ره) بیان کردم. حضرت امام(ره) فرمودند:« این، اصل رجعت انسان به فطرت خود است. اینها دلشان نور الهی دیده و قلب­شان روشن شده است. از این فضای نورانی بهره برداری کنید».

شهید نیاکی به واسطه شجاعت وافر خود در حکمی از سوی امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی به جانشینی فرمانده نیروی زمینی ارتش در جنوب منصوب شد و در طراحی عملیات­‌های بزرگ در جنوب، نقش کارسازی داشت. وی در سال ۱۳۶۳ با کوله‌باری از تجربیات گران‌بها به سمت جانشینی اداره سوم ارتش منصوب و آماده ایفای مسئولیت­‌های سنگین و جدید دیگری شد.

یکی از ویژگی‌های آن شهید بزرگوار این بود که همواره در خط مقدم و در کنار سربازان خود می­‌جنگید، به آنها روحیه می­‌داد، آنها را تشویق به پیشروی می­کرد و با تک تک سربازان تماس نزدیک داشت، گرفتاری‌­های آنها را می­‌شناخت و تا سر حد امکان به رفع آنها می­‌پرداخت.

پرتوان و همراه کارکنان

مرحوم سرتیپ دوم سیروس لطفی فرمانده دلاور لشکر ۱۶ زرهی قزوین در خاطرات خود می‌گوید: شهید نیاکی آدمی پرتوان، مقتدر و مقاوم بود. در گرماگرم تابستان درکانکس او کولر روشن نمی­‌شد و بیشتر وقت­ها به خاطر گرما فقط با یک زیر پیراهن در داخل کانکس به کارها رسیدگی می­‌کرد و همیشه یک کلاه آهنی به سر و کلتی بر کمر داشت. یک بار برای دقایقی وارد کانکس او شدم. گرما کشنده بود. گفتم: جناب نیاکی تو چطور در این گرما در داخل این کانکس بدون کولر زندگی می­‌کنی؟ با لبخند گفت: سربازهای من در خط مقدم کولر ندارند. چطور وجدانم را راضی کنم به داشتن کولر. آنها وقتی به کانکس من بیایند و ببینند من هم کولر ندارم با انگیزه بیشتری کار می­‌کنند. به شوخی گفتم: تو با آنها فرق می­‌کنی. آنها جوان هستند، ولی شما پیر شده‌­ای. با قیافه­‌ای ورزشکارانه گفت: درسته که من پیرم، ولی مقاومتم از همه بیشتر است.

شناسایی نزدیک از منطقه عملیات

یکی از همرزمان شهید نیاکی می‌گوید: روزی به همراه شهید نیاکی، یک محافظ و یک راننده به خط مقدم رفتیم. وقتی پیاده شدیم جناب سرهنگ به طرف مواضع دشمن حرکت کرد و همینطور به جلو می‌­رفت. ما هم باید پشت سرش می­‌رفتیم. عرض کردم: جناب سرهنگ خطرناک است. صلاح نیست شما به­عنوان فرمانده لشکر جلو بروید. اگر خدای ناکرده اسیر شوید، خیلی مشکل­‌ساز می­‌شود.

ایشان نگاه معناداری به من کرد و گفت:« اولا ما که کارت شناسایی و درجه  نداریم که ما را بشناسند؛ در ثانی من باید بروم جلو و نقطه عملیاتی را شناسایی کنم تا بتوانم با خیال راحت و وجدان آسوده سربازان و درجه داران را برای انجام عملیات به اینجا بکشانم.»

فرزندان سرباز

همیشه کارتی در جبیش بود که روی آن نوشته شده بود:«اگر زمانی در حین خدمت، جانم را از دست دادم و قرار شد ارتش مرا به خاک بسپارد، هر جا که برای ارتش راحت­‌تر و ارزان­‌تر است، مرا خاک کند.»

مهمترین حادثه تلخی که در زندگی شهید نیاکی به وقوع پیوست فوت دختر عزیز ایشان مژگان بود. درست زمانی که ایشان در جنگ بود( شروع عملیات بیت‌المقدس دهم اردیبهشت ۱۳۶۱)، در حالی که عاطفه پدری حکم می­‌کرد در کنار دخترش باشد، وقتی به او تلگراف زده شد و خبر فوت مژگان را به او دادند، ایشان در جواب تلگراف، تلگرافی به این مضمون فرستاد:«همسر عزیزم ملیحه! آن فرزندم کسانی را دارد که در کنارش باشند، ولی من نمی­‌توانم در این بحبوحه جنگ، فرزندان سرباز خود را تنها بگذارم». شهید نیاکی چهل و هفت روز بعد از وفات دخترش بر سر مزار فرزند عزیزش حاضر شد.

شهادت در کسوت سربازی

تقدیر بر این بود که مسعود منفردنیاکی در کسوت مقدس سربازی به شهادت برسد. امیر سرافراز ارتش که در سمت جانشینی اداره سوم ستاد مشترک ارتش خدمت می­‌کرد، در جریان یک رزمایش به قافله همرزمان شهیدش پیوست. او در تاریخ 1364/5/6 به عنوان ناظر آموزش در رزمایش لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار که در شرایط واقعی جنگی اجرا می­‌شد، شرکت داشت و گویی چنین مقدر شده بود که در سن ۵۶ سالگی و پس از سی وسه سال خدمت پر افتخار سربازی، در میدان آموزش و تمرین نظامی به درجه رفیع شهادت برسد.                                    

روحش شاد و راهش مستدام.



منبع خبر

حماسه‌سازان عملیات طریق‌القدس بیشتر بخوانید »