به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهیدستار مهری ورنیاب متولد سال ۱۳۲۸ در روستای ورنیاب شهرستان سرعین استان اردبیل بود. او پس از طی کردن دوران ابتدایی برای ادامه تحصیل راهی تهران و در کنار تحصیل مشغول کار شد.
شهیدمهری در ۲۱ سالگی ازدواج کرد و از او دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است. اکنون هر سه فرزند شهیدمهری دارای تحصیلات عالی هستند و راه پدر را در سنگر دیگری ادامه میدهند.
پسر اول شهید دارای مدرک دکترای برنامهریزی شهری است و دخترش پزشک عمومی و در بیمارستان شهیدچمران مشغول خدمت است. دکتر عادل مهری، پسر کوچک شهید هم دکترای روانشناسی دارد. آنچه در ادامه میآید گفتگو با دکتر عادل مهری است که ماحصلش را پیش رو دارید.
پدر را چطور آدمی شناختید؟ چه ویژگیهایی داشت که با وجود داشتن سه فرزند به جبهه رفت و شهید شد؟
عمدهترین ویژگی شهید این بود که بسیار دستگیر و حامی اطرافیان بود. اگر کسی مشکلی داشت با تمام وجود درصدد برطرف کردن مشکل برمیآمد.
همچنین از خصوصیات اخلاقیاش خوشرویی و مهماننوازی بود. معتقد و مقید به کسب روزی حلال بود.
نقل است در بیمارستانی که کار میکرد به شهید میگفتند شما که دارای مسئولیت در بیمارستان هستید، کسر شأنتان نیست که جارو دست میگیرید و نظافت میکنید.
شهید در جواب میگوید ساعت کاریام کم بود و برای اینکه نان امروزم حلال باشد، میخواهم به خاطرش عرق بریزم.
پدر اگر مسئولیتی را قبول میکرد، واقعاً مسئولیتپذیر بود و کار را برای رضای خدا به سرانجام میرساند.
گفتید پدرتان در بیمارستان کار میکرد؟ یعنی جزو کادر درمان بود؟
خیر، ایشان اوایل مدتی در پشتیبانی یکی از بیمارستانها مشغول کار شد. دیپلمش را که گرفت مدیر داخلی بیمارستان شد.
همشهریها وقتی دچار بیماری میشدند، برای ادامه درمان به همان بیمارستان میآمدند و شهید مهری با احترام از آنها در خانهمان پذیرایی و درمانشان را تا زمانی که در سلامت به خانههایشان برگردند، پیگیری میکرد.
پدرم قبل از پیروزی انقلاب جزو انجمن اسلامی بیمارستان بود و کارهای انقلابی انجام میداد. فعالیتهای پدر سبب شد چندبار بازداشت شود.
ادامه فعالیتهایش باعث شد تا یک بار ساواک تصمیم به ترورش بگیرد که فرد دیگری به جای پدر ترور شد. شهیدمهری همچنین در کمیته استقبال از امام در بدو ورود امام راحل به میهن نقش داشت.
شغل شهید نظامی نبود، داوطلبانه به جبهه رفتند؟
بله، این را هم بگویم که قبل از آغاز جنگ تحمیلی پدرم در دانشگاه پذیرفته شده بود، اما با شروع جنگ نتوانست ادامه تحصیل بدهد. داوطلبانه رفت و پس از چهار مرحله اعزام به جبهه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
زمان جنگ تحمیلی هم در هر بیمارستانی که نیاز به پشتیبانی داشتند، به آن بیمارستان میرفت و آنجا را تجهیز میکرد و مشکلات بیمارستان را در حد امکان برطرف میکرد. شهیدمهری در چهار نوبت راهی جبهه شد و آخرینبار سوم اسفند سال ۶۲ راهی جبهه شد. البته قبل از شهادت فیلمی از شهید و همرزمانش در تلویزیون عراق پخش شد که تصور میرفت ایشان به اسارت درآمده، اما بعدها مشخص شد که شهید شده است.
ماجرای فیلم چه بود؟ یعنی ایشان بعد از اسارت به شهادت رسیدند؟
گویا پدرم و تعدادی از همرزمانشان قبل از شهادت به اسارت دشمن درمیآیند. بعثیها از آنها فیلمی تهیه میکنند و در تلویزیون عراق پخش میکنند. بعدها مشخص شد که دشمن بعثی پس از فیلمبرداری، همه اسرا را به شهادت رسانده و در گور دسته جمعی به خاک سپرده بودند و تا مدتها هیچ اطلاعی از این موضوع در دست نبود. این طرف ما هم چشمانتظار پدر بودیم. خصوصاً که نامهای هم از پدرم دریافت کرده بودیم.
در آن نوشته بود نهم اسفندماه، یعنی شش روز بعد از اعزام اسیر شده است. سال ۱۳۶۹ زمانی که تبادل اسرا بین ایران و عراق انجام شد، خانواده همچنان چشمانتظار آزادی پدرم بودند که این انتظار ۱۱ سال طول کشید تا اینکه نوروز سال ۱۳۷۳ گروه تفحص پیکر پاک شهید را از روی پلاک در همان گور دسته جمعی شناسایی کردند و به معراج شهدا تحویل دادند و بعد خبر شهادتش به خانواده اطلاع داده شد.
پیکر ایشان چه زمانی تشییع شد؟
خبر شهادت را به پدربزرگم که در شهرستان سرعین زندگی میکردند، اطلاع دادند. پیکر مطهر شهید را پس از ۱۱ سال، روز ۲۳ خرداد همان سال که مصادف بود با ماه محرم به خانواده تحویل دادند. سپس تشییع و به خاک سپرده شد.
شما مدت زیادی با عنوان فرزند شهید زندگی کردید، زندگی در خانواده یک شهید چه نکتههای ناگفتهای دارد؟
بسیاری از مردم فکر میکنند ما در رفاه بزرگ شدهایم و هیچ غمی نداریم، اما مردم بدانند که فرزندان شهدا خلأ بزرگی در زندگی دارند و آن نبود پدر است. آنها خودشان را جای فرزند شهید بگذارند و ببینند آیا حاضرند پدرشان را از دست بدهند؟
حضور یک پدر میتواند در تربیت فرزندانش تأثیرات بسزایی داشته باشد. بهطور مثال ما اگر خوب و بد حرفی یا کاری را نمیدانستیم در جامعه به ما گفتند و گاهی در جمع خجالت کشیدیم تا تجربه پیدا کردیم، اما اگر پدر داشتیم با دلسوزی ما را آگاه و تربیت میکرد تا دیگر در جامعه – از آن حرفی که فکر میکردیم درست است – شرمنده نشویم.
زمانی که ما پدر میشویم، چون تربیت پدری را ندیدیم، نمیتوانیم به خوبی برای فرزندانمان پدری کنیم. من یک کلامی را از پیامبر شنیدم که خدا میفرماید: زمانی که عزیزی را از خانوادهای میگیرم، خودم جای او مینشینم و جای خالی او را پر میکنم.
من پس از شهادت پدرم؛ پدری را بالای سر خودم دیدم که اسمش خدا بود. شاید اگر پدرم بالای سرم بود، این همه موفقیت نداشتم که خدا نقش پدری را برای من ایفا کرد.
این را بگویم که ما فرزندان شهدا خیلی جاها سختی کشیدیم تا بزرگ و باتجربه شدیم. من اعتقاد دارم که فرزندان شهدا، چون افرادی خودساخته هستند، توان اجرایی بالایی در جامعه دارند و مسئولیتپذیرند و این بچهها به قول حضرت امام وارثان انقلاب هستند و نمیگذارند آسیبی به کشور اسلامی و این راه مقدس وارد شود.
البته ما افراد ولایتمدار کم نداریم، اما روی سخنم با کسانی است که دلسوز نیستند و اگر یکی از همین فرزندان شهدا بخواهد با آنان همکار شود، روی خوش نشان نمیدهند. بسیاری دست به دست هم دادند تا فرزندان شهدا به ثمر برسند؛ بنابراین مسئولان باید از وجود این نخبگان استفاده کنند. نخبگانی که با همه مشکلات به مقام علمی رسیدهاند و دلیلی ندارد که از آنها استفاده نشود. ببینید فرزندان شهدا خیانت نمیکنند، ولی دزدی را هم نمیتوانند ببینند و، چون نمیتوانند این رفتارهای زشت را ببینند از آن جمع میروند و ضربه میخورند.
اکثر خانواده شهدا با قناعت و سختی اموراتشان را سپری کردند، ولی همیشه مورد حسد دیگران قرار گرفتند. اگر خانواده شهید با وام و پساندازی وسیلهای خریداری کنند، میگویند اینها بودند که بیسرپرست و یتیم بودند، نگاه کن ببین چقدر خوششان است، ولی متأسفانه بدون تحقیق و با ناآگاهی که از زندگی شخصی خانواده شهدا دارند، زود تهمت میزنند.
ما هم میتوانستیم مثلاً درس نخوانیم و به دنبال کارهای بیهوده برویم و وقتمان را تلف کنیم، اما با تمام سختیهایی که داشتیم تلاش کردیم و درس خواندیم تا بتوانیم پیشرفت کنیم.
درسی که ما خواندیم شاید ورودی دانشگاه امتیازی به ما داده باشند که راحتتر وارد دانشگاه شویم، اما هیچگاه از روی دلسوزی به ما مدرک افتخاری ندادند که راحت بهدست آورده باشیم، بلکه با پشتکار بسیار به اینجا رسیدیم. من پایاننامهام را با نمره ۱۹ دفاع کردم که نمره عالی است.
در پایان صحبت خاصی با خوانندگان صفحه دارید؟
همیشه باید به این نکته توجه داشته باشیم که شهدا واسطه فیض هستند. آنها بهانههایی هستند که خدا در اختیار جامعه گذاشته که از من نوعی تا افرادی که شاید نسبت ایثارگری هم ندارند، باعث میشود که اینها به یک شفافیت و زلالیتی برسند. وگرنه شهید، جانباز یا خانواده ایثارگر به وظیفه خود عمل کرده و راهش را ادامه میدهد و مسیرش را هم میشناسد.
مسئولانی که در کار خودشان کوتاهی میکنند باید حساب کار خودشان را بکنند. کسی هم که برای خانواده شهدا سنگ تمام میگذارد، بداند شهدا در دنیا و آخرت او را یاری خواهند کرد.
یک جملهای هست که اگر شهید نشوی میمیری، من این جمله را قبول دارم و واقعیت دارد. اگر شهید نشویم، معلوم نیست که به چه شکل از دنیا میرویم.
من هم خیلی دوست داشتم جزو مدافعان حرم باشم. زمانی که خانواده شهدای مدافع حرم به بنیاد شهید میآمدند، میدیدم با بچه کوچکی که دارند در چه سختیهایی زندگی میکنند. آنها در همان مسیر هستند که ما سالها قبل قرار داشتیم.
آنها باید این بچهها را در سختی بزرگ کنند. به باور من در دوران دفاعمقدس جامعه بیشتر پذیرای شهید و شهادت بود؛ چون اکثریت همسو و همفکر و هم عقیده بودند.
جو جامعه نسبت به ما خوب و یک فضای معنویتری حاکم بود و بحث دفاعمقدس بود، ولی مدافعان حرم خیلی شرایط جامعه برایشان به لحاظ جنگ روانی سختتر است.
اگر همه ما به حرف شهدا عمل کنیم و پشتیبان ولایت فقیه باشیم، خیلی از مشکلاتمان حل میشوم.
سخن آخرم این است که خانواده شهدا، خصوصاً شهدای مدافع حرم را دریابید تا به یک شفافیتی برسید. وگرنه خانواه شهدا و جانبازان هیچ احتیاجی به خدمت ما ندارند و اینکه حضرت آقا میفرمایند خادمی خانواده شهدا یک افتخار است، برای این است که خانواده شهدا به یک منبع مأورایی و بینهایت وصل هستند و از نظر علمی هم بخواهیم نگاه کنیم کسانی که به یک منبع بینهایت وصل هستند از آلودگیها و پلیدیها پاک میشوند و هر چه به این خانوادهها رسیدگی کنیم، برای خودمان بهتر است.
من با مسئله علمی میتوانم ثابت کنم وقتی یک نفر در قبال کار دیگری تشکر میکند، بیشتر از اینکه طرف مقابل سود کند خودش سود کرده و بالا میرود.
منبع: روزنامه جوان