مشرق

اگر آدم‌ها «ما» بودند، محمدباقر صدر شهید نمی‌شد

اگر آدم‌ها «ما» بودند، محمدباقر صدر شهید نمی‌شد



اگر آدم‌ها «ما» بودند، محمدباقر صدر شهید نمی‌شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «نا» که به‌تازگی توسط انتشارات دارالصدر منتشر شده، زندگی شهید سید محمدباقر صدر و کوشش‌ها و مصائب ایشان در مسیر تعالی فکر و جان انسان‌ها را روایت می‌کند. “نا” با استناد به منابع موجود پیرامون زندگی شهید صدر، جزئیات زندگی، فعالیت‌ها و خانواده‌ی ایشان را در یک روایت نه چندان بلند، آورده است که خواندن آن دریچه‌ی روشنی به زندگی این عالم ناشناخته‌ باز می‌کند. خانم دکتر برادران در این کتاب که پاییز امسال روانه‌ی بازار شده است، راوی روزگاری است که بر یکی از انسان‌ترین انسان‌های هم‌عصر ما گذشت. فاطمه نباتیان در گفت و گو با نویسنده کتاب سوالاتی در مورد ایده اولیه، چکنی جمع آوری اطلاعات و .. پرسید که در ادامه می خوانید:

کتاب «نا» چطور خلق شد؟

این‌طور که از پژوهشگاه صدر با من تماس گرفتند و گفتند کارهای قبلی من را دیده‌اند و پیشنهاد تولید کتابی درباره زندگی شهید صدر را دادند. همان ابتدا دلم خالی شد، چون صدرها همیشه برای من جذاب بوده‌اند. اما خود شهید صدر در ذهن بیشتر ما آدمی است که هست؛ در همین حد که اسمش را شنیده بودم، می‌دانستم در عراق زندگی می‌کردند و در زمان صدام با خواهرشان شهید شدند. مهم‌تر از همه‌ی اینها در حوزۀ علوم انسانی هم اسم فلسفتنا و اقتصادنا را شنیده بودم.

محمدباقر صدر از جهت شخصیت علمی‌اش برایم مهم بود. ولی برای این کار مردد بودم و راحت نپذیرفتم. چون شناخت زیادی نداشتم. بنابراین به درخواست من چند کتاب فرستادند که بخوانم و با ایشان آشنا بشوم. کتاب شرح صدر را که خواندم موضوع برایم بسیار جذاب شد و ناخودآگاه، من را کامل به خودش مشغول کرد، طوری که مدام با دوستانم درباره‌اش گفت‌وگو می‌کردم.

در مقدمه‌ی کتاب درباره‌ی تصویری که از شهید صدر پیش از نوشتن «نا» داشتید گفتید، پس از نوشتن، این تصویر چه تغییری کرد؟

همان عکس و همان تصویر برایم مأنوس‌تر شد: عالم متفکری که سرش به نوشتن و اندیشیدن گرم است. گاهی کسی را دوست داریم و این دوست داشتن فقط حسی است، اما گاهی این دوست داشتن همراه با شناخت است. الآن علاقه‌ی من به شهید صدر در این وضعیت است و حالا می‌توانم به ایشان به‌طور فعال فکر کنم.

چرا به اسم «نا» برای این کتاب رسیدید؟

در طول این روایت، احساس می‌کردم اگر آدم‌ها «ما» بودند، محمدباقر صدر شهید نمی‌شد. شهید صدر برای «ما بودن» خیلی زحمت کشید و در تجربه‌های زندگی ایشان هم مشهود است که هروقت مشکلی پیش می‌آمد، (حصری بود، دستگیری یا انزوا رخ می‌داد) ما بودن راه‌حل خارج شدن از بن‌بست می‌شد. اتفاق بد وقتی افتاد که آن شکاف ایجاد شد و ما دیگر ما نشد. این مسئله در آن روزهایی که می‌خواندم و مخصوصاً روزهایی که می‌نوشتم برایم خیلی غم‌انگیز بود، چون وقتی می‌نویسم با یک موضوع به‌طور فعالانه متصل می‌شوم و این حسرت و ناراحتی را بسیار بیشتر احساس می‌کردم. هنوز هم که یادش می‌افتم بغض می‌کنم. به نظرم اتفاقی بود که می‌شد نیفتد.

خود شهید صدر هم روی همین تأکید می‌کند، خود امت با همین ما شدن شکل می‌گیرد و حریم امام با همین ما شدن حفظ می‌شود. هنوز و همیشه، ضربه‌هایمان را از همین ما نبودن می‌خوریم و خورده‌ایم.

«نا» برای چه کسانی روایت می‌کند؟ مخاطب نا چه کسانی هستند؟

درست است که محتوا تعیین می‌کند چگونه بنویسم، اما مخاطب مشخص می‌کند که نقاط اثر کجا باشد و کجاها باید پررنگ‌تر باشد. برای من نسل جوان مهم است؛ چون اثرگذارترین و فکورترین بخش جامعه هستند. اولین جایی که نوشته‌ها می‌توانند جریان‌ساز بشوند، در ذهن و فکر جوان‌هاست. برای خودم جوان تحصیل‌کرده و اهل کتاب مدنظر بوده است؛ یعنی کسی که سطحی از دغدغه‌مندی را داشته باشد و با کتاب که مواجه می‌شود فرقش را با روزنامه یا سرگرمی بفهمد. کتاب من برای تفنن نیست؛ یعنی هیچ تلاشی نکردم برای اینکه کتاب نا سرگرمی ایجاد بکند، یک نفر بخواند و فقط وقتش را بگذارند. مخاطبِ هدفم نسل جوانی است که اهل مطالعه و دغدغه‌مند است.

تفاوت «نا» با دیگر آثاری که درباره شهید صدر نوشته شده‌اند چیست؟

به نظر من نویسنده، زاویه نگاه و نسبتش با موضوع در اثری که خلق می‌کند تأثیر دارد. تفاوت اصلی این کتاب با کتاب‌های دیگر در اینجاست که مریم برادران روایت خودش از شهید صدر را نوشته است. مثلاً خیلی‌ها می‌پرسند تفاوت نا با شرح صدر چیست؟ مهم‌ترین نقطه‌قوت شرح صدر این است که راوی مستقیم روایتش می‌کند، هیچ‌چیزی نمی‌تواند جای این نقطه‌قوت را بگیرد. یعنی خیلی روایت دست‌اولی است؛ اما روایت من، دست‌اول نیست. البته سعی کردم هر منبعی درباره ایشان بود را بخوانم. اما مطمئنم نقطه‌ضعف و نقاط خالی زیادی دارد. حتی من یک جاهایی نتوانستم با موضوع ارتباط برقرار کنم و ننوشتم و خاطره‌های قشنگی داشتم که ظرفیت متنم را نداشت و کنارش گذاشتم.

چه چیزهایی نوشتن کتاب «نا» را برای شما سخت می‌کرد؟

من داستان‌نویس نیستم، یعنی سعی می‌کنم سندیت متن را حفظ کنم. خود این، دشواری‌های بسیاری را به همراه دارد، هم باید جذاب بنویسی، هم سندیت را حفظ کنی، هم تصویر خلق کنی و هم اینکه این تصویر خودش باشد؛ کسی که او را می‌شناخته وقتی این کتاب را می‌خواند، این همانی تداعی شود. یعنی تخیل آن‌قدر روایت را دستکاری نکند که از موضوع اصلی دور شود. علاوه‌بر همه‌ی اینها وقتی درباره کسی که دوست داری می‌نویسی خیلی باید از خودت در نوشتن مراقبت کنی. اگر تأمل انتقادی نداشته باشی و سؤال نپرسی و خودت و او را نقد نکنی، نتیجه کار به اغراق نزدیک می‌شود و از فهم مخاطب فاصله می‌گیرد. در این موارد سعی کردم، ولی نمی‌دانم چقدر موفق بوده‌ام.

آیا بخشی از زندگی شهید صدر بوده که بخواهید بنویسید اما نتوانستید؟

بله، گاهی متنم ظرفیت خاطراتی را نداشت. البته اندک بودند؛ مثلاً روایتی از ارتباط عبدالعزیز حکیم با ایشان بود که عبدالعزیز در یازده‌سالگی کتاب کوچکی درباره نماز می‌نویسد که ده صفحه بیشتر نداشته. در همان عالم کودکی فکر می‌کند تنها کسی که خوب است کتاب او را تصحیح کند محمدباقر صدر باید باشد! سراغ ایشان می‌رود درحالی‌که در درس خارج بوده‌اند. اما از این نوجوان استقبال می‌کند و می‌پذیرد که کتاب او را تصحیح کند و چند روز بعد با یادداشت‌هایی بر متن به او برمی‌گرداند و می‌گوید «اگر پدرت این کتاب را چاپ نکرد، من حاضرم چنین کنم!» خود عبدالعزیز حکیم در اینجا گفته بود رفتار او در مقابل بزرگ و کوچک رفتار انبیا را برایم تداعی می‌کرد.

کدام ویژگی شخصیت ایشان شما را خیلی جذب کرد؟

همه‌ی ویژگی‌های ایشان جذاب است، یک آدم که به همه‌ی ابعادش توجه کرده و رشدشان داده است. نمی‌شود او را به این ابعاد تجزیه کرد، یعنی وقتی بُعد عاطفی ایشان را نگاه می‌کنید، محبت فراوان شهید صدر وقتی معنی دارد که علمش را ببینیم. آدمی در این سطح علمی است که محبتش به دل می‌نشیند، وگرنه برای یک آدم معمولی این میزان محبت کردن در خانواده شاید طبیعی باشد. ارتباط پدرانه‌اش با شاگردانش با آن تواضع و مهربانی وقتی برایم جذاب است که در همین سطح علمی او را نگاه می‌کنم یا در کنارش می‌بینم برای اینکه آنها نوآور شوند چطور تشرشان می‌زند که بیشتر فکر کنند و باهم مباحثه‌های کارساز داشته باشند. اثرگذاری کنشگرانه او در حل بسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی وقتی برایم معنادار است که می‌بینم درعین‌حال چشمداشتی به مقام و جایگاه و اعتبارایات دیگر ندارد و همین‌هاست که او را در مقام مرجعیت مردمی می‌نشاند. من ایشان را یک آدم یکپارچه می‌بینم که همه‌ی ابعادش در کنار هم خوب و تکمیل‌کننده و معنابخش هستند. من در میدان‌های علمی می‌بینم که متأسفانه خصیصه‌های ناهنجاری رایج است مثل حسادت، عصبانیت، خودبزرگ‌بینی، که به‌طور طبیعی وجود دارند! ولی این آدم در عین علمی بودن در ساحات مختلف کاملاً با اخلاقی رشدیافته رفتار می‌کند و اتفاقاً این‌گونه بودن برایش طبیعی است.

ما در جامعه به کدام ویژگی شهید صدر نیاز داریم؟

آدم‌هایی مثل شهید صدر سعی کردند انسان باشند. اگر بخواهیم انسان باشیم باید این‌طور زندگی کنیم. ما در جامعه‌مان بسیار از اخلاق و انسانیت و اسلامیت حرف می‌زنیم، اما چقدر مراعاتشان می‌کنیم؟ یعنی نمی‌توانیم بگویم ما نمونه‌های خوبی برای اسلامیت و انسانیت و عالمیت هستیم.

من این نکته را هم یادآور شوم؛ الگوی کامل ما فقط رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمه(علیهم‌السلام) به‌عنوان انسان‌های کامل‌اند. درعین‌حال در دنیای امروز که آن انسان‌های کامل درک نشده‌اند، امثال محمدباقر صدر، نمونه‌های خوبی هستند برای اینکه ببینم در همین عصر حاضر امکان طور دیگری زندگی کردن و امکان نزدیک شدن به آن الگوهای کامل وجود دارد و ناشدنی نیست.

برای زندگی من و امثال من، الگو شدن شهید صدر به این معنی است که بزرگ‌منشی را از او یاد بگیرم، اگر یک معلم هستم، از ویژگی‌های پدرانه او در عین نقدپذیری و ارج نهادن به اندیشه در زیست معلمی الهام بگیرم و با این الهامات مأنوس باشم، ضعف‌های خودم را اصلاح کنم و امیدوار باشم به این که یک انسان معمولی هم می‌تواند رشد کند. امید انسان را رشد می‌دهد.

زندگی‌نامه‌نویسی برای من مهم است؛ پر است از امیدواری. وقتی این آدم‌ها را می‌بینم دلم گرم می‌شود که «می‌شود جور دیگری شد». به نظر من این آدم‌ها انسان‌هایی بودند که سعی کردند خودشان را به الگوهای دینی نزدیک کنند و به نظر موفق بودند. شهید صدر ایمان داشت که راه انسان کامل را می‌شود طی کرد، این امیدبخش است و راه را هموار می‌کند.

نگارش کدام فصل «نا» برای شما سخت‌تر بود؟

فصل آخر، خیلی دردناک بود. نوشتن برگ آخر زندگی شهید صدر برایم سخت تمام شد، تا وقتی که فصل آخر را ننوشتم اسمش نا نشد. وقتی این اسم را مطرح کردم هم شاید شنوندگانی بودند که خیلی دوستش نداشتند و همین حالا هم می‌شنوم که «اسمش خوب نیست.» اما این عنوان از حس درونی من برخاسته که در هم‌نشینی با او سرریز شده، پس تا حد خوبی انتخاب مطلوبی است.

از تجربه‌ی ارتباطتان با خانواده شهید صدر بگویید.

وقتی کنار فاطمه خانم و اسما بودم کاملاً حس می‌کردم که با همان قصه‌ها هنوز زندگی می‌کنند. در کتاب «به‌رنگ صبر» همه مصائبی که بر این خانواده گذشته، ذکر شده است. من همان یک جلسه هم که به ملاقاتشان رفتم قصدم گفت‌وگو نبود، چون نمی‌خواستم اذیتشان کنم و برایشان زحمتی باشم. همین دیدن آنها برای اینکه بتوانم بفهمم در مورد چه کسانی می‌خواهم حرف بزنم خوب بود. درک همان بزرگواری‌ها و گرمی ارتباطات، توصیفات مرا در ارتباط با دیگران، چه خانوادگی و چه با دیگری، را غنی کرد. همان یک جلسه حضوری و چندبار مکالمه تلفنی، به من جنس محبت و بزرگواری فاطمه خانم را چشاند. اینکه فهمیدم انسان رهایی است و این‌همه مصیبت نه‌تنها روحش را نکُشته، بلکه نوعی شکفتگی از درون دارند. همان چند لحظه‌ای که اسما را دیدم نوع گفت‌وگو و تعاملشان با مادر و تعامل مادر با ایشان کاملاً نشان می‌داد که زندگی چقدر در دستان فاطمه خانم مهار شده است. اینکه من نوشتم سلطان مهربان واقعاً سلطان بودن را در عین مهربانی درک می‌کردم. «صدر بودن» را در همان لحظات کوتاه توانستم ببینم و این کمک کرد که وقتی که داشتم کتاب را می‌نوشتم، امیدوار باشم که دارم درست تکه‌های پازلم را کنار هم می‌چینم. کمااینکه وقتی متن نهایی را خواندند گفتند: گویا همه‌جا با ما حاضر بودی.

و برای سؤال آخر، دوست دارید «نا» چطور معرفی بشود؟

من کارم را کرده‌ام، تا حد امکان سعی کردم بشناسم و سعی کردم دوست داشتنم را با دیگران به اشتراک بگذارم. دوست دارم آدم‌هایی که این کتاب را می‌خوانند، علاوه‌بر لذتی که، امیدوارم منتقل بشود، به‌سراغ آثار شهید صدر بروند. آثار هم فقط کتاب نیست، یک قسمتش همان خلق‌وخوی ایشان و زنده و جاری شدن آن در جامعه است. فقدان چشم‌پوشی از خطاها، نقدپذیری و تفکر به‌جای تقلید، از صفات ضعف‌ ما هستند. همین نقادی عالمانه و با اخلاق را در ایشان بسیار دوست داشتم چون نقطه‌ی مهم در علم‌ورزی است. ما در جامعه‌ی علمی خودمان این‌گونه نقادی را کم داریم و برای همین جلو نمی‌رویم و احساس خوشایند باهم رشد کردن را نمی‌چشیم.

اگر سخن پایانی هست بفرمایید.

نابغه بودن شهید صدر قابل‌اعتنا است، اما ایشان فقط نابغه نیست. نبوغ هرچند که یک داده‌ی ارزشمند خدادادی است؛ اما شهید صدر را مرعوب و تافته جدابافته نکرد. به نظرم بیش از اینکه بگوییم ایشان یک نابغه است، بهتر است بگوییم متفکری در جامعه است؛ چراکه تأکید بر نبوغ می‌تواند فاصله‌ی مخاطب را از ایشان زیاد کند.

به نظرم هرکسی این کتاب را بخواند از جنبه‌ای با شهید صدر نقطه‌ی تلاقی پیدا می‌کند. من از زاویه درگیری‌های علمی، کسی که خانه‌دار است، از بُعد عاطفی و شخصی، یا یک سیاستمدار از جنبه‌ی سیاست فکورانه و اخلاق‌مند. سعی کردم آن‌قدر که ممکن است به ابعاد مختلف ایشان در حد اشاره بپردازم.

*برنا



منبع خبر

اگر آدم‌ها «ما» بودند، محمدباقر صدر شهید نمی‌شد بیشتر بخوانید »

«صدام» با تسلیحات شیمیایی خود چه کرد؟

«صدام» با تسلیحات شیمیایی خود چه کرد؟



«صدام» با تسلیحات شیمیایی خود چه جنایاتی انجام داد؟

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، رژیم بعث عراق پس از تحمیل جنگ هشت‌ساله علیه ملت ایران، انواع و اقسام تسلیحات، خصوصاً تسلیحات شیمیایی را که عمدتاً آن‌ها را از کشورهای غربی تأمین کرده بود، بر سر مردم ایران و حتی مردم کشور خودش، فرو ریخت.

در این راستا، «صدام» ۵۷۲ حمله شیمیایی را در هفت مرحله (از ۱۵ مهر ۱۳۵۹ تا ۴ شهریور ۱۳۶۷) انجام داد که حاصل این حملات، ۱۷ هزار و ۲۵۰ شهید و ۱۲۷ هزار نفر مصدوم شیمیایی شد که تنها ۷ هزار نفر از این شهدا، مربوط به بمباران شیمیایی «حلبچه» در سال ۱۳۶۶ هستند.

این بمباران‌ها با استفاده از عوامل تاول‌زا، اعصاب، سیانور، خون، خفه‌کننده فسفری و ناپالم، V و VX در مناطق خوزستان، کردستان، ایلام، آذربایجان غربی، کرمانشاه و ده‌ها شهر و روستای دیگر صورت گرفت که در اغلب بعد از پیروزی‌های بزرگ ایران در عملیات‌های «والفجر ۲»، «والفجر ۴»، «خیبر» و «بدر» بود.

«صدام» با تسلیحات شیمیایی خود چه جنایاتی انجام داد؟+ فیلم

اولین حمله شیمیایی «صدام» در جنگ تحمیلی، برمی‌گردد به ۲۳ مهر سال ۱۳۵۹ در محور دزفول به هویزه که ارتش بعث برای اولین‌بار از عامل «خردل» استفاده کرد و یک شهید و ۱۰ مجروح برجای گذاشت؛ اما این تازه آغاز ماجرای تلخ بمباران شیمیایی بود و پس از آن، چنان جنایاتی اتفاق افتاد که نام «صدام» و حامیانش را به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین و بی‌رحم‌ترین جنایت‌کاران، در تاریخ بشریت ماندگار کرد.

ارتش بعث عراق همچنین در ۲۳ دی سال ۱۳۵۹، بلندی‌های «میمک» را بمباران شیمایی کرد که به شهادت ۴۰ نفر و مجروحیت ۱۰۰ نفر دیگر منجر شد؛ این درحالی بود که عراق جزو امضاکنندگان پروتکل منع استفاده از تسلیحات شیمیایی بود؛ اما کشورهای مدعی حقوق بشر با سکوت معنادار خود، در واقع به صدام برای ادامه حملات شیمایی، چراغ سبز نشان می‌دادند.

«صدام» در ادامه جنایات خود در استفاده از تسلیحات شیمیایی، در اسفند سال ۱۳۶۲ برای نخستین‌بار در تاریخ، گاز «اعصاب» را علیه مردم بی‌گناه ایران آزمود و در حملات هوایی به پاسگاه شهید برزگر و جزیره، از آن استفاده کرد و پس از آن نیز در حمله بعثی‌ها به «نودشه»، «اشنویه» و «پیرانشهر»، از بمب فسفری، گاز اعصاب و ترکیبات سیانور، علیه ده‌ها شهر و روستا استفاده شد.

یکی از طولانی‌ترین بمباران شیمایی تاریخ جنگ، بعد از پیروزی رزمندگان ایرانی در عملیات «والفجر ۸» رقم خورد که در این راستا، ۲۳ بهمن سال ۱۳۶۴، ارتش بعث عراق منطقه «فاو» را با استفاده از حدود ۳۲ فروند هواپیما، به‌صورت گروه‌های کوچک و هماهنگ، به‌مدت یک ساعت، توسط گازهای اعصاب و به‌مقدار کمتری با خردل و سیانید، مورد بمباران شیمیایی قرار داد و پس از آن نیز این منطقه بااستفاده از توپ‌خانه، بمباران شیمیایی شد.

همچنین گلوله‌باران منطقه با توپ حاوی گاز «خردل» در روزهای بعد نیز باعث تداوم آلودگی محیط شده و در مواردی نیز از ارتش بعث عراق، از هلی‌کوپتر جهت پرتاپ سلاح شیمیایی استفاده کرد. بر این اساس، تعداد مصدومین شیمیایی عملیات فاو که در روز اول ۲ هزار ۵۰۰ نفر اعلام شده بود، طی دو روز بعد (با توجه به پایداری گاز خردل) تا ۸ هزار ۵۰۰ نفر افزایش یافت.

بمباران شیمیایی «سردشت»، بزرگ‌ترین، بی‌رحمانه‌ترین و فجیع‌ترین جنایت صدام در استفاده از تسلیحات شیمیایی به‌شمار می‌رود که ۷ تیر سال ۱۳۶۶ به‌وقوع پیوست و منجر به شهادت ۱۱۹ غیرنظامی و مصدومیت بیش از ۸ هزار نفر شد. حجم بمباران شیمایی نقاط پرجمعیت «سردشت»، به‌حدی بود که این شهر اولین قربانی جنگ‌افزارهای شیمیایی در جهان، پس از بمباران‌های هسته‌ای «هیروشیما» و «ناکازاکی» نامیده شد.

رژیم جنایت‌کار و بی‌رحم «بعث» عراق در جریان جنگ تحمیلی، حتی به مردم کشور خودش هم رحم نکرد و در این راستا، شهر کردنشین «حلبچه» را در ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۶ توسط بمب‌افکن‌های میراژ و سوپراتاندارد «فرانسوی»، با گازهای اعصاب وی ایکس، سارین، تابون و خردل، با دستور مستقیم صدام، بمباران شیمایی کرد که بر اثر آن، ۵ هزار نفر کشته و بیش از ۱۵ هزار نفر مجروح شدند.



منبع خبر

«صدام» با تسلیحات شیمیایی خود چه کرد؟ بیشتر بخوانید »

روایت کودکانه زندگی‌ شهید «محمدعلی معصومیان»

روایت کودکانه زندگی‌ شهید «محمدعلی معصومیان»



غواص قهرمان؛ روایت داستانی زندگی‌نامه شهید «محمدعلی معصومیان»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «غواص قهرمان» عنوان کتابی است که در قالب ادبیات کودک به روایت داستانی زندگی‌نامه شهید «محمدعلی معصومیان» می‌پردازد و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

آشنایی با زندگی شهدا که قهرمانان واقعی بشریت هستند علاوه بر شناساندن الگو به کودکان، عزت نفس، غرور ملی، شجاعت و غیرت را در انسان پرورش می‌دهد.

رزمندگان اسلام و به خصوص شهدای گرانقدر که غالبا از خانواده‌های مستضعف بوده اند، بن بست شکن‌های تاریخ هستند و در این زمانه جنگ اقتصادی بهترین راهنمای انسان‌ها هستند.

کتاب غواص قهرمان، زندگی هنرمند شهید محمد علی معصومیان را برای کودکان و نوجوانان روایت می‌کند و آن‌ها را با ابعاد مختلف زندگی تکلیف محور این شهید آشنا می‌کند.

این اثر به قلم علی شعیبی و تصویرگری مهسا محمد رضایی در ۲۴ صفحه توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «غواص قهرمان» عنوان کتابی است که در قالب ادبیات کودک به روایت داستانی زندگی‌نامه شهید «محمدعلی معصومیان» می‌پردازد و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

آشنایی با زندگی شهدا که قهرمانان واقعی بشریت هستند علاوه بر شناساندن الگو به کودکان، عزت نفس، غرور ملی، شجاعت و غیرت را در انسان پرورش می‌دهد.

رزمندگان اسلام و به خصوص شهدای گرانقدر که غالبا از خانواده‌های مستضعف بوده اند، بن بست شکن‌های تاریخ هستند و در این زمانه جنگ اقتصادی بهترین راهنمای انسان‌ها هستند.

کتاب غواص قهرمان، زندگی هنرمند شهید محمد علی معصومیان را برای کودکان و نوجوانان روایت می‌کند و آن‌ها را با ابعاد مختلف زندگی تکلیف محور این شهید آشنا می‌کند.

این اثر به قلم علی شعیبی و تصویرگری مهسا محمد رضایی در ۲۴ صفحه توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است.



منبع خبر

روایت کودکانه زندگی‌ شهید «محمدعلی معصومیان» بیشتر بخوانید »

خاطره‌ ماندگار ادواردو آنیلی از دیدار با امام خمینی

اسلام آوردن «ادواردو» کاملا سانسور شد



ادواردو آنیلی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، جدیدترین قسمت از برنامه سایه روشن به همت فرهنگسرای اندیشه همزمان با ایام شهادت ادواردو آنیلی برگزار شد. 

در این مراسم، محمدحسن قدیری ابیانه، حسین عبدالهی و سهیل کریمی به بررسی ابعاد شخصیتی شهید ادواردو، خدمات و فعالیت‌های او و ماجرای شهادتش پرداختند. 

ماجرای مسلمان شدن ادواردو و گرایش او به تشیع

محمدحسن قدیری ابیانه در ابتدای صحبت‌های خود درباره ماجرای آشنایی‌اش با ادواردو گفت: بنده در ابتدای انقلاب تا سال ۱۳۶۱ رایزن مطبوعاتی فرهنگی ایران در ایتالیا بودم. خاطرم هست در فروردین سال ۱۳۵۹، شبکه دوم ایتالیا با من تماس گرفت و گفت می‌خواهیم میزگردی گذاشته و درباره موضوع گروگان‌گیری صحبت کنیم. ایامی بود که ناوهای آمریکایی در خلیج فارس آرایش هجومی گرفته و هر لحظه این امکان وجود داشت که برای آزادی گروگان‌ها حمله کنند. آن میزگرد ۲۴ فروردین ۱۳۵۹ برگزار شد و باید بگویم برنده مطلق آن من بودم. 

وی اضافه کرد: هفته بعد، در روز یکشنبه دربان زنگ زد و گفت جوانی آمده است و می‌خواهد شما را ببیند. به او گفتم که فردا به سفارت بیاید و من را ببیند اما آن جوان اصرار کرد و بالاخره دیداری داشتیم. خودش را معرفی کرد و گفت من ادواردو آنیلی هستم. از او پرسیدم با خانواده معروف آنیلی نسبتی دارید؟ جواب داد: بله. پسرش هستم. به من گفت مناظره‌ را دیدم و از شما خوشم آمد و می‌خواهم با شما دوست شوم. به من گفت: مسلمانم. تعجب کردم؛ پرسیدم چه طور مسلمان شدی؟ گفت: چهار سال قبل از انقلاب، در پرینستون آمریکا دانشجو بودم؛ در کتابخانه دانشگاه چشمم به قرآن افتاد و چند آیه‌ای از آن را خواندم. احساس کردم که این کلام نمی‌تواند کلام بشر باشد. آن را برداشتم و خواندم و احساس کردم که آن را قبول دارم و احساسش می‌کنم. به مرکز اسلامی مراجعه کرده و آنان هم بدون اینکه بدانند کیست، برایش شهادتین می‌خوانند و مسلمان می‌شود. 

قدیری با اشاره با این که ادواردو حقیقت وجودی را در اسلام پیدا کرد، گفت: بعد از این جلسه با همدیگر دوست شدیم و صحبت کردیم تا در نهایت شیعه شد. در حقیقت او در اردیبهشت ۱۳۵۹ شیعه شد. جالب است بدانید پدر او کاتولیک است و مادرش یهودی صهیونیسم. او هم با انجیل آشنا بود، هم با تورات و پس از مطالعه این کتاب‌ها با قرآن آشنا شد و همین آشنایی سبب مسلمان شدن او شد. این که چرا به مطالعه درباره ادیان آشنا شد و به دنبال حقیقت رفت شاید به این دلیل است که دین پدر و مادرش با همدیگر فرق داشت. مسیحیت و یهودیت همواره دارای چالش‌هایی با یکدیگرند و همین مسئله موجب شد او به دنبال حقیقت برود و آن را در اسلام پیدا کند. 

ادواردو حکم امام خمینی در مورد سلمان رشدی را تایید می‌کرد

وی خاطرنشان کرد: او ناچار بود تقیه کند و توصیه ما هم به او همین بود، آرزویش این بود که ثروتش را در راه اسلام هزینه کند. دلش می‌خواست که در تبلیغات دین در اروپا مشارکت داشته باشد. به عبارت دیگر، او ثروت را وسیله می‌دانست و نه هدف. خاطرم هست وقتی از او در یکی از رسانه‌ها درباره حکم امام خمینی مبنی بر مرتد بودن سلمان رشدی می‌پرسند، حکم امام را تایید می‌کند و تا این اندازه جسور است. در جنگ ایران و عراق هم بسیار تلاش می‌کرد که جلوی توطئه‌های آمریکا علیه ایران را بگیرد. 

۲۰ سال است تلاش می‌کنیم بازپرس ایتالیایی پرونده ادوارد را بررسی کند

در بخش دیگری از این مراسم، حسین عبدالهی درباره تلاش‌های ادواردو برای شکست تحریف‌ها در غرب علیه اسلام گفت: او همیشه مدافع اسلام بود و همین موضوع خطراتی را در ایتالیا برایش به وجود آورده بود. حتی صدای مکالمات او را شنود می‌کردند و محدودیت‌هایی برای رفت و آمد داشت. نزدیک به ۲۰ سال است که در ایتالیا تلاش می‌کنیم بازپرس پرونده مربوط به فوت او را باز کرده و بررسی کند. 

وی اضافه کرد: می‌گویند که او خودش را از روی پل پرتاب کرده است اما با توجه به آب و هوای آن منطقه بعید است که شما از پل بیفتید و کفش‌تان را در پا داشته باشید. حتی یک کشاورز محلی می‌گوید که حدود ۷ صبح جسد او را زیر پل دیده است در حالی که اسکورت او می‌گوید آخرین بار او را ساعت ۱۰ مشایعت کردند. پس تناقضات زیاد است. 

قدیری ابیانه در بخش دیگری از صحبت‌های خود با اشاره به مستندی که از ادواردو ساخته شده است، گفت: آن مستند به کارگردانی سیاوش سرمدی و تهیه‌کنندگی حبیب‌الله کاسه‌ساز ساخته شد و من هم توصیه‌هایی داشتم. برای مثال توصیه کردم که نگویید می‌خواهید در مورد ادواردو آنیلی فیلم بسازید. توصیه دیگرم این بود که هر فیلمی می‌گیرید در چند جا نگه دارید که از شما می‌گیرند. 

وی تاکید کرد: دقت کنید وقتی ادواردو به شهادت رسید، آنان این اتفاق را خودکشی جلوه دادند. خاطرم هست خود ادواردو به من گفت که آنان نمی‌گذارند این ثروت عظیم دست یک مسلمان بیفتد و برای کشتن من اقدام خواهند کرد. برای ایتالیایی‌ها ایجاب می‌کرد که هیچکس نفهمد او مسلمان است و این موضوع منافع آنان را برهم می‌ریخت. بنابراین این موضوع به شکلی قوی سانسور شد. البته در ایران هم سانسورهایی داشتیم که برایمان عجیب بود. 

در بخش دیگری از این مراسم، مستند «همسفر با ادواردو آنیلی» پخش شد و پس از آن سهیل کریمی، مستندساز صحبت کرد. 

او با اشاره به اینکه این مستند اتفاق خاصی بوده است، گفت: به نظرم ساخت این مستند با توجه به امکانات و تجهیزات آن موقع خاص بوده است. فکر می‌کنم دوربین‌شان ۱۶ میلی‌متری بوده است و البته این مستند در شرایط بحرانی کشمیر و ملتهب بودن پاکستان و افغانستان ساخته شده است. 

وی با اشاره به اینکه ادواردو به عنوان یک محقق علوم اسلامی این مستند را ساخته است، گفت: تحصیلات ادواردو در حوزه ادیان بوده و او به عنوان محقق در جوامع اسلامی حضور پیدا می‌کرده است. این مستند با حضور میدانی او در افغانستان ساخته شده است که در آن روزها درگیر جنگ بود. او در این مستند دیداری با احزاب درگیر در جنگ در افغانستان داشته است. جالب است بدانید که در آن زمان گروه‌های مستندسازی بسیار کمی توانستند حضور پیدا کنند و فیلم بسازند. حضور ادواردو در این مناطق و مصاحبه‌هایش اتفاق قابل توجهی است. 

عبدالهی درباره مستند ادواردو گفت: بعد از این سفر، مصاحبه جنجالی با یکی از مجله‌های پرتیراژ انجام داده بود و نکاتی را درباره اسلام مطرح کرده بود. آن مصاحبه هم بسیار خبرساز شد. 

آزادی بیان غربی به سبک آمریکایی‌ها!

سهیل کریمی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با اشاره به این که کارکردن در این شرایط سخت است، گفت: بنده در سال ۱۳۸۲ که آمریکا تازه وارد عراق شده بود، به آنجا رفتم و چند روزی با مجوز بین‌المللی در آنجا کار می‌کردم. آمریکایی‌ها دنبال درست کردن پاپوش برای ما بودند. بعد از ۱۸ روز تحمل‌شان تمام شد و بدون هیچ مجوزی در حالی که مجوز تصویربرداری داشتیم ما را دستگیر کردند و شرایط بسیار سختی را در زندان برای ما ایجاد کردند. این آزادی بیان به سبک غربی است. 

ادواردو قربانی عدم آزادی اندیشه در غرب شد

قدیری با اشاره به اینکه ادواردو قربانی عدم آزادی اندیشه در غرب شد، گفت: یکی از موضوعاتی که در اروپا از اهمیت زیادی برخوردار است، ایجاد احساس آزادی، احساس برخورداری و احساس امنیت است. در مورد احساس آزادی که متفاوت با خود آزادی است باید بگویم تا زمانی که گروهی از بابت آزاد بودن فعالیت گروهی دیگر احساس خطر نکند، کاری به کارش ندارند اما اگر احساس خطر کنند، برایشان توطئه می‌چینند. برای مثال در ماشینش مواد مخدر می‌گذارند و او را با این مواد دستگیر می‌کنند تا بگویند او قاچاقچی است. حال اگر دروغ‌ها و پاپوش‌هایشان کارساز نشد، دست به اقدامات خطرناک دیگری می‌زنند. 

پشت پرده شهادت ادواردو؛ ثروتی که نصیب یهودیان شد

وی تاکید کرد: طبق باور یهودیان، یهودیت از طریق مادر به ارث می‌رسد. بنابراین ادواردو از نظر آنان یهودی بوده است. به عبارت دیگر، ازدواج با صاحبان ثروت توسط زنان یهودی برای این است که انتقال ثروت صورت بگیرد. نقشه آنان در مورد ادواردو به صورت کامل انجام شده بود. مادر ادواردو دوست داشت که او با دختری یهودی ازدواج کند و خواهرش نیز همین‌طور. وقتی ادواردو را به شهادت می‌رسانند این ثروت به مادر و خواهرش می‌رسد. در زمان حیات ادواردو عموزاده مسیحی او را به جایش گذاشتند. اگر این جریان ادامه پیدا می‌کرد، انگار که یک مسیحی مدیر این مرکز بزرگ شده است اما جالب است که او نیز بر اثر یک سرطان ناشناخته درگذشت که بنده معتقدم او را هم کشتند. بنابراین می‌توان گفت که یک کودتای بزرگ اقتصادی در ایتالیا رخ داد و باعث شد که این ثروت از دست مسیحیان خارج شده و به یهودیان برسد. 



منبع خبر

اسلام آوردن «ادواردو» کاملا سانسور شد بیشتر بخوانید »

سیدحمیدرضا برقعی و ۵ کتاب شعر جدید برای کودکان

سیدحمیدرضا برقعی و ۵ کتاب شعر جدید برای کودکان


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، تازه‌ترین آثار سیدحمیدرضا برقعی شاعر مطرح آیینی کشور در قالب شعرکودک همزمان با روز جهانی کودک توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

بر اساس این گزارش، سیدحمیدرضا برقعی در این سال‌ها توانسته با شعرهای آیینی‌اش سبک جدیدی از شعرگویی و شعرخوانی را توأمان به جامعه ادبی کشور هدیه دهد. برقعی با اشعارش نمِ اشکی را که برآمده از محبت به آل الله است، بر چشمان مخاطب بزرگسال می‌نشاند.

برقعی از مخاطب کودک و نوجوان هم غافل نیست و در تازه‌ترین حرکت خود، مجموعه اشعاری که برای اهل بیت (ع) و برای مخاطب کودک مناسب هستند را به نشر شهید کاظمی سپرده است. اشعار کودکِ سید برقعی همان حال و هوایی را دارند که اشعار بزرگسالش دارند؛ با همان عیار شعرهای دیگر او که از همان احساس و معرفت برآمده‌اند؛ با این تفاوت که زبان کودکانه دارند. معارفی که اگر در جانِ کودک نشینند، امید می‌رود تا سال‌ها همراه او باشند.

تازه‌ترین آثار سید حمیدرضا برقعی شاعر کتاب‌های رقعه، قبله مایل به تو، تحیر و طوفان واژه‌ها در قالب مجموعه ۵ جلدی شعر کودک در قطع خشتی همزمان با روز جهانی کودک توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار می شود.

• آن سلام آشنا؛ با محوریت زندگی پیامبراکرم(ص)
• دست‌های مهربان؛ با محوریت زندگی امیرالمومنین(ع)
• مهربان‌تر از مادر؛ با محوریت زندگی حضرت زهرا(س)
• سفره رنگین؛ با محوریت زندگی امام حسن(ع)
• درآغوش پرچم؛ با محوریت زندگی امام حسین(ع)

نشر شهید کاظمی این کتاب‌ها را با تصویرسازی مناسب کودکان و طراحی زیبا در اختیار خانواده‌های علاقه‌مند قرار می‌دهد.



منبع خبر

سیدحمیدرضا برقعی و ۵ کتاب شعر جدید برای کودکان بیشتر بخوانید »