مشرق

واقعیت‌هایی از زندگی «حاج قاسم» که از چشم‌ها دور مانده

واقعیت‌هایی از زندگی «حاج قاسم» که از چشم‌ها دور مانده


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شبکه‌هایی در خارج از کشور می‌خواهند ارزش‌های دفاع مقدس و پیروزی در مقابل نیروهای داعش را کم اهمیت جلوه دهند این در حالی است که سپهبد حاج قاسم سلیمانی در شکست تروریست‌های داعشی نقش اصلی انجام داد که از چشم کارشناسان نیز پنهان نمانده است.

برای پی بردن به اصل ماجرا و اینکه عقیده و سلوک سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره پاره‌ای از موضوعات چه بوده است گفت‌وگویی با «مرتضی حاج باقری» از فرماندهان زمان جنگ و از دوستان نزدیک حاج قاسم سلیمانی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

*ماجرای حمله داعش به عراق و سوریه چگونه آغاز شد؟

حاج باقری: در اوایل جنگ داعش به هدف خود نزدیک شده بود، دشمن ۸۵ درصد سوریه و ۵۰ درصد عراق را به تصرف خود در آورده بود و متاسفانه ما با انتشار تصاویر کشتار مردم سوریه و ایجاد خبرهای هولناک به داعش قدرت بیشتری داده و ناخواسته عاملان دشمن شده بودیم. مسئولان کشور بخاطر حفظ امنیت مردم ایران از نیروهای حرب الله حمایت و پشتیبانی کردند و حزب الله توانست نیروهای داعش را متوقف کتند تا امروز دست اسرائیل از ایران دور بماند.

اگر نیروهای مردمی و جهادی مسلمان از کشورهای دوست مانند پاکستان، افغانستان و عراق با ارتش سوریه همگام نمی‌شدند قطعاً ایران دیگر در اختیار ما نبود، حالا برخی می‌گویند ایران به مجاهدان افغانی میلیون‌ها پول داده این دروغ محض است؛ مسلمانان به عشق حضرت زینب (ص) و حضرت رقیه (ص) پیشگام بودند و مادیات در موضوع مقاومت و ایثار هرگز دخیل نبوده است.

*نقش حاج قاسم در وحدت این نیروها چگونه بود؟

حاج قاسم با تکیه بر اعتقاد، فرامین مقام معظم رهبری و ایمان و اخلاصی که داشت، توانست نیروهای حزب الله، فاطمیون، حیدریون، زینبیون، نقویون و نیروهای جیش وطنی ارتش سوریه را جذب کند و فرماندهی آن‌ها را در اختیار بگیرد تا کشورهای سوریه و عراق به دست متجاوزان داعش نیفتد. در صورتی‌که بهترین سلاح‌ها و نیروهای نظامی دنیا پشت داعش بود، اما با تفکر نظامی و تاکتیک حاج قاسم، دشمن در خاک سوریه زمین گیر شد، افرادی که بخاطر حضور ما در سوریه گله‌مند هستند،‌ای کاش کشور سوریه را از نزدیک می‌دیدند که چگونه تمام زیرساخت‌ها و ساختمان‌های بلند آن نابود شده و این آینده‌ای بود که دشمنان برای ایران ترسیم کرده بودند و آرامش و امنیتی که در ایران وجود دارد به برکت خون شهدا به ویژه حاج قاسم است چرا که شهدا با خون خود انقلاب را بیمه کردند.

*فرماندهی حاج قاسم در میدان نبرد چگونه بود؟

زمانیکه داعش ۶۵ درصد عراق را در اختیار گرفت حاج قاسم هرگز عقب‌نشینی نکرد و به تنهایی نیروها را جلو نفرستاد بلکه همیشه یک گام از بقیه جلوتر بود و جان نیروهایش از جان خودش عزیزتر بود؛ اگر رزمنده‌ای در سوریه یا عراق زخمی می‌شد بسیار سختگیرانه موضوع را پیگیری می‌کرد و علت مجروح یا شهید شدن افراد را می‌پرسید و آرام و قرار نداشت تا نیروی دیگری را به دلیل غفلت از دست ندهند و همین توجه به نیروها موجب شده بود که همه خود را فدایی حاج قاسم بدانند.

اندیشه‌های حکیمانه که بر زبان حاج قاسم جاری می‌شد در هیچ کتابی نوشته نشده، جملاتی تاثیرگذاری که نیروها را با خود همراه می‌کرد که یکی از آن‌ها «آقای ترامپ قمار باز، ما را از شهادت می‌ترسانی ما ملت شهادتیم ما ملت امام حسنیم» بود. تنها خدا شاهد است که در هنگام نبرد در سوریه مانند زمان جنگ ایران و عراق امکانات و تغذیه کافی در سنگرها وجود نداشت، رزمندگان نخود و برنج می‌خوردند، اما حاج قاسم برای رزمندگان قوت قلب بود.

*چه چیز او را از بقیه جدا می‌کرد؟

زمانیکه حاج قاسم مسئولیت انجام کاری را بر عهده می‌گرفت از تمام زوایا به موضوع توجه داشت و کوچک‌ترین مسئله‌ای از چشم ایشان پنهان نمی‌ماند به عنوان مثال در جبهه‌های سوریه نزدیک منطقه قوچمان یکی از مسئولان به نام آقای ابوباقر کمردرد شدید داشت و همیشه از درد می‌نالید. یکروز یکی از رزمندگان کمربند درمانی بسیار نفیسی را برای او آورد و گفت: این کمربند را حاج قاسم برای شما فرستاده و برای سلامتی شما همیشه دعاگو هستند.

حاج قاسم بی نظیر بود و توجه او به همه باعث شده بود محبتی عمیق در قلب همه ایجاد شود و هر کسی با او برخورد داشت خود را فدایی حاج قاسم می‌دانست و جزء افتخارات خود می‌دانستند که حتی با او همصحبت شوند، زیرا نگاه او به دنیا نگاه خدایی بود، در همه لحظات خداوند را شاهد و ناظر اعمالش می‌دانست و این در رفتار او کاملاً مشهود بود.

*شهید علاقه ویژه‌ای هم به خانواده شهدا داشتند؛ این علاقه و احترام به چه صورت بود؟

حاج قاسم علاقه بسیار شدیدی به خانواده شهدا داشت و معتقد بود که خانواده‌های شهدا اعتبار و سرمایه مردم هستند و باید هزینه‌های درمان آن‌ها تامین شود که حتی یکروز بیشتر عمر کنند یا اینکه درد آن‌ها کم شود.

حتی حاج قاسم در یک سخنرانی عنوان کردند: «اگر در حیاط خانه‌ای حوض باشد در سرما و گرما از آن محافظت می‌کنیم که نشکند، آیا پدر و مادر شهید از یک حوض کمتر هستند؟ آیا ما به اندازه کافی برای درمان خانواده‌های شهدا به ویژه پدر و مادر شهدا تلاش کرده‌ایم که مشکلات درمان آن‌ها را برطرف کنیم؟»

حمایت از خانواده شهدا جزء دغدغه‌های حاج قاسم بود، به عنوان مثال اگر پدر شهیدی به داروی خارجی نیاز داشت حتماً برایش با هزینه خود تامین می‌کرد و هیچ توجیهی را برای عدم توجه به خانواده شهدا نمی‌پذیرفت و با آن برخورد قاطع می‌کرد.

*حاج قاسم اعتقاد ویژه‌ای هم به ولایت فقیه و تبعیت از شخص رهبری داشت؛ از این اعتقاد شهید خاطره‌ای دارید؟

ولایت فقیه و مقام معظم رهبری خطر قرمز حاج قاسم بود. او به مناسبت‌های مختلف کادر لشکر ثارالله را برای سخنرانی جمع می‌کرد که بعضی مواقع جلسات دو روز به طول می‌انجامید گرچه همه افراد میانسال بودیم، اما همیشه گوشه‌ای از سخنرانی او درباره مقام معظم رهبری بود که می‌گفت: «بچه‌ها وجود خودتان را خرج چهار سال نمایندگی مجلس و هشت سال ریاست جمهوری نکنید که حامی شخصی یا گروهی باشید. فدایی دیگران نباشید که آن‌ها گذرا هستند از طرفی ارزش ما بالاتر از دیگران است، اما گوش و چشم شوید و تنها در زندگی صحبت‌های مقام معظم رهبری را سرلوحه زندگی خود قرار دهید.»

من معتقدم که صحبت‌های ایشان در مورد مقام معظم رهبری همیشه حکمیانه و صمیمانه بود.

او معتقد بود باید خدمت گزار کسانی باشیم که مقام معظم رهبری و نظام را قبول دارند و بقیه مسائل از جمله اصولگرا و اصلاح طلب را باید کنار گذاشت، زیرا این موضوعات فرعی باعث ایجاد تفرقه میان مردم می‌شود و مقام معظم رهبری قبول دارد ما باید نوکری کنیم و چپ و راست و اصولگرا و اصلاح طلب همه فرع است و باید بقیه را کنار بگذاریم.

*سردار سلیمانی در برابر خواسته‌های مردمی چگونه عمل می‌کرد؟

حُسن خلق حاج قاسم گفتنی و قابل وصف نیست. او مشکلات دیگران را در راس برنامه‌های خود قرار می‌داد گویا خودش هیچ مشکلی ندارد. به عنوان مثال یکی از فرمانده گردان‌ها باید به دلایلی بازداشت می‌شد و هیچ راهی وجود نداشت جز اینکه شخصی سندی گرو بگذارد و حاج قاسم سند منزل خود را برای ضمانت گذاشت تا فرمانده آزاد شود.

بخاطر دارم زمانیکه در کرمان با مردم ارتباط برقرار می‌کرد از کنار هیچ موضوعی ساده رد نمی‌شد حتی اگر شخصی می‌گفت گوسفندم گم شده، برای پیدا شدن اموال فرد پیگیری می‌کرد، تمام نامه‌ها را می‌خواند و حتماً پاسخ نامه‌ها را ارسال می‌کرد و به ندرت اتفاق می‌افتاد که بگوید نتوانستم کاری انجام دهم.

*دوست و همراه همیشگی حاج قاسم؟

همیشه حاج قاسم همراه خود کتاب داشت و زمانیکه از ایران به سمت سوریه حرکت می‌کردیم در حال مطالعه بود. در سفرها کتاب از دست ایشان جدا نمی‌شد مگر اینکه راجع به موضوع مهمی می‌خواست صحبت کند. بخاطر دارم یک روز زمانیکه عازم سوریه بودیم ایشان غرق در مطالعه بود که پس از نیم ساعت کتاب را بست و من که دو تا صندلی عقب‌تر بودم را صدا کرد و گرم صحبت شدیم. زمانیکه به مقصد رسیدیم لبخندی زد و گفت: حاج مرتضی امروز یک کتاب به من ضرر زدی. خندیدم و گفتم: خودتون مرا صدا زدید، اما باز حاج قاسم لبخند می‌زد و می‌گفت: نه خودت را توجیه نکن امروز به من یک کتاب ضرر زد.

*شهید در زندگی شخصی چگونه عمل می‌کرد؟

حاج قاسم اخلاق‌های ویژه و منحصر به فردی داشت؛ او همیشه اهل ورزش بود شاید برای جوانان جالب باشد که بدانند حاج قاسم در اوج جوانی زیبایی اندام کار می‌کرد. همیشه لباس‌های شیک می‌پوشید، اما دلبسته آن‌ها نبود که مبادا کثیف نشود حتی اگر لازم بود با همان لباس به صحنه جنگ می‌رفت. همیشه کم غذا می‌خورد، بیشتر وقت خود را صرف حل مشکلات می‌کرد، کم می‌خوابید و عقیده داشت فرصت برای خوابیدن زیاد است.

اگر حاج قاسم در قید حیات بود و مردم از گرفتاری و گرانی قیمت‌ها گلایه داشتند اگر ایشان در تریبون آزاد واقعیت‌ها و علل گرانی‌ها را برای مردم توضیح می‌داد شک نکنید که مردم با جان و دل طلاها و دلارهای خود را به حاج قاسم قرض می‌دادند تا ایشان با مدیریت خود مشکلات را حل کند، چون مردم می‌دانند که او اهل دروغگویی و ریا نبود و اهل عمل بود و مردم عاشق ایشان بودند.

منبع:صحاب نیوز



منبع خبر

واقعیت‌هایی از زندگی «حاج قاسم» که از چشم‌ها دور مانده بیشتر بخوانید »

برگزاری رزمایش دریایی کویت و آمریکا در خلیج فارس

برگزاری رزمایش دریایی کویت و آمریکا در خلیج فارس



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) از برگزاری رزمایش با نیروی دریایی کویت در شمال خلیج فارس خبر داد.

به نوشته وبگاه «نیوی ریکاگنیشن» در این رزمایش گارد ساحلی کویت همراه با نیروی دریایی و گارد ساحلی آمریکا  در یک رزمایش در شمال خلیج فارس شرکت کردند. این رزمایش شامل گشتزنی‌های مشترک، مانورهای تاکتیکی و همکاری‌های مخابراتی برای افزایش توانایی دو طرف بود.

ناخدا «مبارک الصباح» فرمانده نیروی دریایی کویت در این باره گفت، گارد ساحلی کویت از هر فرصتی برای همکاری با نیروی دریایی و گارد ساحلی آمریکا جهت افزایش سطح توانایی‌ها در قالب همکاری دوجانبه و برای افزایش امنیت دریایی در شمال خلیج فارس استقبال می‌کند.

در این رزمایش چند فروند ناوچه موشک انداز کویت، گارد ساحلی این کشور مجهز به قایق‌های تندرو «مرزوق» و از سوی آمریکا ناوشکن «یواس اس رالف جانسن»، نیروهای گارد ساحلی و برخی ادوات دریایی دیگر این کشور شرکت داشتند.

نیروی دریایی آمریکا چندی قبل نیز  از برگزاری یک رزمایش مین روبی مشترک با پرسنل نیروی دریایی انگلیس و عربستان در آب‌های خلیج فارس خبر داد  و یک عملیات مشترک مین روبی با نیروی دریایی عربستان و انگلیس در خلیج فارس انجام داد. این آموزش شامل شبیه سازی‌های واقعی شکار مین بود که در آن یگان‌های شرکت کننده ضمن رعایت روشهای استاندارد شکار مین، شبه مین‌ها را کشف می‌کردند. 

در این تمرین مشترک دو  فروند کشتی نیروی دریایی آمریکا به نام‌های «دکسترو» و «گلادیاتور»، یک فروند کشتی نیروی دریایی انگلیس به نام «براکلزبی» و یک فروند کشتی نیروی دریایی عربستان به نام «الشقرا»  حضور داشتند.  این تمرین در منطقه عملیاتی ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در منطقه انجام شد.

منبع: فارس



منبع خبر

برگزاری رزمایش دریایی کویت و آمریکا در خلیج فارس بیشتر بخوانید »

الکاظمی راهی عربستان می‌شود

الکاظمی راهی عربستان می‌شود



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «مصطفی الکاظمی»، نخست‌وزیر عراق قرار است بعد از نیمه ماه جاری میلادی تور خود به مقصد کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را آغاز کند؛ توری که پس از سفر اخیر وی به فرانسه، بریتانیا و آلمان دومین نوع از این سفرها محسوب می‌شود.

هدف از این سفرها، کسب حمایت از عراق در دو پرونده اقتصادی و امنیتی به علاوه کمک به این کشور در پشت سر نهادن بحران بهداشتی ناشی از کرونا بعد از ثبت آمارهای بی‌سابقه در موار ابتلا به این اپیدمی است که تاکنون تقریبا نیم میلیون ابتلا داشته و بیش از 11 هزار نفر را به کام مرگ کشانده است.

صبح امروز هیئتی سعودی به ریاست وزیر صنایع و کشاورزی و رئیس بانک مرکزی عربستان برای مقدمه‌چینی دیدار آتی «محمد بن سلمان»، ولیعهد سعودی و الکاظمی به بغداد سفر کرد.

در همین رابطه، مسؤولی عراقی تصریح کرد: سفر قریب الوقوع الکاظمی شامل عربستان و کویت خواهد بود، این احتمال هم وجود دارد که دیگر کشورهای شورای همکاری هم به عنوان مقصد الکاظمی به برنامه سفر وی افزوده شوند.

وی در گفت‌وگو با العربی الجدید تاکید کرد: مذاکرات هیئت سعودی در عراق بر موضوع سرمایه‌گذاری در زمینه کشاورزی و دیگر حوزه‌ها، اتصال خطوط برق و زمان گشایش گذرگاه مرزی عرعر متمرکز بود.

نخست‌وزیر عراق در دیدار با اعضای کمیته هماهنگی عراق و عربستان دربار اجرایی توافقات و یادداشت‌های تفاهم امضا شده گفت‌وگو کرد.

به نقل از میدل ایست نیوز، «مصطفی الکاظمی» در دیدار با اعضای کمیته هماهنگی عراق و عربستان دربار طرح‌های اجرایی توافقات و یادداشت‌های تفاهم امضا شده میان دو کشور گفت‌وگو کرد.

الکاظمی در این دیدار بر اهمیت برگزاری این نشست‌ها که منجر به توسعه مناسبات میان بغداد و ریاض می‌شود و چشم‌اندازهای همکاری مشترک در زمینه‌های مختلف را در راستای منافع مردم تقویت می‌کند، تاکید کرد.

نخست‌وزیر عراق همچنین ضمن اشاره به فرصت‌های سرمایه‌گذاری فرا روی شرکت‌های سعودی تاکید کرد: دولت عراق تلاش خواهد کرد تا همه موانع پیش روی شرکت‌هایی که تمایل دارند در عراق سرمایه‌گذاری کنند را رفع کند.

وی در پایان به اهمیت فعال‌سازی برخی پروژه‌های مشترک میان دو کشور در چارچوب اتحادیه عرب و توسعه همکاری‌ها در بازار نفت اشاره کرد.

هیئت سعودی که صبح امروز وارد بغداد شد، شامل مسؤولانی از وزارت بهداشت، برق، نفت، صنعت، محیط زیست و شماری از مدیران شرکت‌های سعودی مهم است.

منبع: ایسنا



منبع خبر

الکاظمی راهی عربستان می‌شود بیشتر بخوانید »

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!

ایرانی‌های مهاجر در نیویورک یخ زده‌اند!



کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!



منبع خبر

ایرانی‌های مهاجر در نیویورک یخ زده‌اند! بیشتر بخوانید »

بسیاری از کتاب‌های خوب در بازاریابی متوقف می‌شوند!

بسیاری از کتاب‌های خوب در بازاریابی متوقف می‌شوند!



کتاب قهرمان - سرباز کوچک امام

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در حوزه ادبیات دفاع‌مقدس فعالیت دارد و تالیفات گرانقدری نیز در این زمینه داشته است. از جمله آثار او می‌توان به «چشمان ‌تَر»، «صباح» و «ساز و برگ»‌ اشاره کرد و نیز کتاب «سرباز کوچک امام»، که خاطرات مهدی طحانیان، نوجوان بسیجی ۱۳ ساله از دوران حضور در جبهه و اسارت است. این کتاب مورد توجه رهبری قرار گرفته و ایشان تقریظی بر آن نگاشته‌اند.

 دلخوشی وی نشان دادن مظلومیت فرزندان امام خمینی(ره) است. او برکات این نیت را در زندگی کاری و شخصی خود دیده و معتقد است که شهدا مدیون کسی نمی‌مانند…

فاطمه دوست‌کامی ‌نویسنده حوزه دفاع مقدس، متولد ۱۳۶۱ و کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی است که در مقطع کارشناسی ارشد خبرنگاری بین‌المللی خوانده. سفر به مناطق عملیاتی در دوران نوجوانی و آشنایی با آثار شهید آوینی شوق و انگیزه حضور در عرصه دفاع مقدس را در وی ایجاد کرد و فعالیت چندساله به‌عنوان خبرنگار حوزه دفاع‌مقدس فرصت آشنایی و انس با افراد فعال این حوزه را برایش فراهم کرده و به گفته خودش به برکت حضور گسترده در این میدان، می‌تواند سره را از ناسره تشخیص دهد.

خبرنگار ما مصاحبه کوتاهی با این نویسنده پرتلاش داشته که در ادامه آن را می‌خوانیم…

در حال حاضر خاطره‌نویسی خیلی باب شده است. در مقابل کتاب و ادبیات داستانی انقلاب کمرنگ شده است. آیا خاطره‌نویسی می‌تواند جای ادبیات داستانی را بگیرد. بهتر نیست این دو حوزه، در امتداد یکدیگر قرار گیرند؟

برای پاسخ دادن به این سؤال لازم است کمی‌درباره اهمیت و امتیازات ژانر مستندنگاری صحبت کنیم. این نوع ادبی که خاطره‌نگاری بخش برجسته‌ای از آن محسوب می‌شود با دربر گرفتن اطلاعات و جزئیات دقیق پیرامون حوادثی که در گذر زمان اتفاق افتاده، در حقیقت به مرور و ارائه بخشی از تاریخ می‌پردازد. در این حوزه تخیل و وهم محلی از اعراب ندارد و مستندنگار نهایت تلاش خود را می‌کند تا با ضبط حقایقی که اتفاق افتاده، بدون دخل وتصرف، آنها را مانند یک آینه منعکس کند.

این میزان پایبندی و رعایت اصل امانتداری در انتقال مفاهیم و وقایع به خواننده، پژوهشگر و مخاطب کتاب، این اذن و اطمینان را به او می‌دهد که با نگرانی کمتر از درهم آمیخته شدن اصل ماجرا با تخیل نویسنده، به بررسی سایر جوانب امر بپردازد.

برای روشن شدن موضوع مثالی می‌زنم؛ فرض کنیم قرار است درباره فاجعه «جمعه سیاه» که در هفدهم شهریور سال ۵۷ اتفاق افتاد، اطلاعاتی به دست بیاوریم. برای همین از دو طیف مستندنگار و داستان‌نویس می‌خواهیم که برایمان قلم بزنند. در بررسی آثار به دست آمده با دو نوع ادبی متفاوت روبه‌رو هستیم.

الف: با داستان‌هایی که با محوریت واقعه ۱۷ شهریور نوشته شده‌اند اما در فضاسازی، شخصیت‌پردازی، تیپ‌سازی و… دست نویسنده برای کمک گرفتن از عنصر تخیل باز بوده است. بنابراین در این نوع ادبی تعیین و تشخیص مرز واقعی یا مجازی بودن بسیاری از اطلاعات، سخت است. مثلا نمی‌توان به راحتی تشخیص داد که آیا شخصیت اول داستان وجود حقیقی داشته یا اینکه زاییده فکر نویسنده اثر بوده. هرچند اتفاقاتی که بر او گذشته می‌تواند و البته می‌بایست برگرفته از حداقل بخشی از ماجراهای واقعی روز جمعه سیاه باشد.

ب: با اثری در حوزه خاطره‌نویسی روبه‌رو هستیم که اطلاعات اولیه آن بر پایه مصاحبه با اشخاص و روایت‌های تاریخ شفاهی است. گفت‌وگو با افراد مختلفی که در روز جمعه سیاه در میدان ژاله حضور داشته و با چشمان خود شاهد فجایای اتفاق افتاده بوده‌اند، اگرچه شاید با سختی‌های زیادی روبه‌رو باشد؛ اما به لحاظ استناد بسیار قابل توجه است.

حال اگر در این بین با نویسنده‌ای حرفه‌ای روبه‌رو باشیم که برای اطمینان از یک ماجرا تنها به روایت یک یا دو راوی بسنده نکرده و برای دستیابی به اطلاعات موثق بر اساس اصل تواتر به سراغ چندین راوی رفته و با پرسش سؤالات مختلف از زوایای متفاوت، یک ماجرا را مورد بررسی قرار داده، با اطمینان بیشتر می‌توان به آنچه توسط او مکتوب شده، استناد کرد.

ممکن است برخی ‌اشکال وارد کنند که ما در ژانر داستان‌نویسی حظّ و بهره بیشتری به لحاظ واژگانی و ادبی و همچنین فضاسازی، می‌بریم در صورتی که در نوع ادبی خاطره‌نگاری این موضوع مغفول مانده. در جواب باید گفت ارکان موجود در خاطره که ارزش پرداخت در این حوزه را دارند، حقیقتا به لحاظ زیبایی و جذابیت ادبی و همچنین جزئیاتی که به نویسنده برای خوب درآمدن کار کمک می‌کنند، چیزی از داستان کم ندارند و این تنها برعهده نویسنده است که چطور و از کجا و چگونه روایت کند تا بتواند مخاطب را راضی کند.

با این حال، اگرچه اهمیت و جذابیت خاطرات راویان، این روزها باعث جذب مخاطبین بیشتری شده اما این به آن معنا نیست که باید از سایر فرآورده‌های ادبی مثل داستان دست شست. به هر حال باید نیاز مخاطبین در حوزه‌های مختلف برآورده شود. خاطره می‌تواند به‌عنوان یک اثر مادر، فرزندان مختلفی داشته باشد؛ موالیدی چون داستان، نمایشنامه، شعر و….

اما بخش دیگر و مهم کار، بحث بازاریابی کتاب و معرفی این اثر به‌عنوان یک کالای فرهنگی به مخاطب است. نویسنده در این حوزه امکانات و استعداد زیادی ندارد و در اینجا بحث کانال‌های مختلف توزیع و معرفی کتاب در سطح کشور و حتی فراتر از آن مطرح است.متأسفانه بسیار شاهد بوده‌ایم که آثار خوبی بعضا با مشکلات فراوان و صرف زمان طولانی توسط نویسنده و راوی تولید شده؛ اما در این بخش متوقف شده و خواننده از آشنایی و موانست با آن محروم شده است.‌ حتی بعضی از دوستان نویسنده بعد از قرار گرفتن در چنین شرایطی از ادامه کار دلسرد شده و فرصت‌های خوبی از دست رفته است. امیدوارم شرایط به‌گونه‌ای پیش برود که در حوزه تولید محتوا و کتاب هرکس به وظیفه خود به‌صورت شایسته بپردازد.

در حال حاضر شاهد نفوذ قلم‌های مسموم نویسندگان سکولار در ادبیات داستانی هستیم که هیچ نسبتی با دین و انقلاب ندارند. وجود این قلم‌های مسموم چه آفاتی و آثار سوئی برای ادبیات ایران دارد؟

این اتفاق جدیدی نیست و تاریخ شروع این جریان از اولین روزهای جان گرفتن ادبیات داستانی و روایی در ایران ماست. حتی سال‌ها قبل از انقلاب و در روزهایی که شاید پروژه‌هایی مثل پروژه نفوذ این قدر مثل حالا مطرح و پررنگ نبود، شاهد ماجراهایی از این دست بودیم.

حتما شنیده و یا خوانده‌اید که در فلان سال‌ها که مطالعه آثار افرادی مثل صادق هدایت خیلی مد شده بود و بازار پُررونقی داشت، میزان و آمار خودکشی بین جوان‌های روشنفکرمآب بالا رفته بود. خب حالا هم اگرچه سال‌ها از آن روزها گذشته؛ اما این تأثیرگذاری‌ها در قالب‌هایی دیگر، نمود پیدا کرده‌اند. از دیرباز، هنر، یکی از قوی‌ترین ابزارهای انتقال معنی بین مردم جهان بوده و در این بین، «قلم» یکی از اصیل‌ترین و پرطرفدارترین آلات انتقال مفاهیم مختلف بوده. به اندازه قداست محتوایی که ارائه می‌شود، طهارت واژگان دستخوش تغییر می‌شوند. زمانی «قرآن» این معجزه الهی، می‌شود رسانه‌ای در دست آخرین فرستاده و گاهی شیطان دست به قلم می‌شود و «آیات شیطانی» توسط سلمان رشدی خلق می‌شود.روایت نفوذ نویسندگان سکولار در ادبیات داستانی در ‌اشل‌هایی کوچک‌تر از همین دست هستند. نمی‌شود قلم بر دست گرفت و  بدون سوگیری، قصد خلق اثر کرد. نویسنده خواه‌ناخواه بنده تفکر و منویات درونی خویش است.

آنچه امروز در ادبیات داستانی سکولار می‌بینیم، چه بخواهیم و نخواهیم، چه بپذیریم و چه نه، دارای رسالتی است که بسیار ظریف در حال انجام است. ممکن است در مطالعه یک کتاب حتی با یک جمله هم برنخوریم که رنگ و بوی جدایی انسان از خدا و دین داشته باشد؛ اما چه بسیار اتفاق افتاده زمانی که مخاطب کتاب را به پایان رسانده و آن را بسته، درست در لحظه‌ای که باید تزکیه (کاتارسیس) اتفاق بیفتد، حسی اهریمنی و از جنس شیطان حضور خداوند را در وجود او به چالش کشیده است. این دقیقاً همان هدفی است که چنین نویسنده‌ای بعد از ساعت‌ها و روزها قلم فرسایی، منتظر رسیدن به آن بوده است. پرواضح است مقابله با اثر ژرفی که این نوع ادبیات بر ذهن مخاطب می‌گذارد، به سادگی امکان‌پذیر نیست و ادوات و تجهیزاتی از جنس خودش می‌طلبد.

موضوع کتاب‌هایتان را چگونه انتخاب می‌کنید؟

سوژه بعضی از کتاب‌ها توسط بعضی ناشران پیشنهاد و بعد از بررسی‌های لازم پذیرفته می‌شود.‌ سوژه تعدادی دیگر از کتاب‌ها را هم خودم مشخص می‌کنم.‌ در بین پیشنهاداتی که می‌شود، آنهایی که راوی‌اش به لحاظ کنشگری، داشتن نقش مهم در ادوار مختلف دفاع مقدس و ادبیات پایداری بین‌المللی حرفی برای گفتن دارد و با پرداخت به آنها باری از زمین برداشته و ذهن مخاطب و پژوهشگر در آن وادی روشن می‌شود، مورد علاقه و دغدغه‌ام برای انجام است.

چه روش‌هایی برای جذب مخاطبین عام دارید؟

کاری که بنده به‌عنوان نویسنده می‌توانم انجام بدهم، شناخت و انتخاب سوژه‌ای مناسب با جمیع استانداردهای مورد نیاز در این حوزه و تالیف اثر درخوری است که نیازهای طیف گسترده‌ای از مخاطبان را پاسخگو باشد. آشنایی با ذائقه مخاطب، داشتن حسن سلیقه در پرداختن به مباحثی کاربردی، راهبردی و  پر اهمیت، دور نماندن از فضای ادبیات روز، به کاربردن تکنیک‌هایی که در عین حفظ استناد اثر و پایبندی به لحن راوی، اثر را خواندنی و مخاطب را راضی می‌کند، از جمله کارهایی است که در حیطه توان و استعداد نویسنده است.

البته تمام مواردی که در حوزه توجه و رضایت مخاطب مطرح می‌شود همگی در سایه رسالت اصلی نویسندگان هر ژانر است. مثلا برای بنده و همکارانم در حوزه ادبیات پایداری که دغدغه اصلی‌مان رساندن پیام امام و انقلاب اسلامی(با تکیه به داشته‌های بی‌نظیرش) به مخاطب داخلی و خارجی است، بالطبع پرداختن به سوژه‌های ناب و مغفول که ظرفیت‌های بی‌شماری برای آگاهی‌بخشی و جذب مخاطب دارد، با هیچ رکن دیگری برابری نمی‌کند.

 آیا به‌نظر خودتان تا به حال توانسته‌اید پیام دفاع مقدس را به درستی به نسل‌های جدید انتقال دهید؟

یقینا راه طولانی در پیش است. هر چقدر هم که در این مقوله اهتمام به خرج داده شود، آن‌قدر اقیانوس معارف دفاع مقدس در جنبه‌ها و عرصه‌های مختلف، گسترده است که ادعای رساندن تمام و کمال پیغام آن به دیگران، ادعای گزافی است. همان‌طور که در بیانات رهبر معظم انقلاب   داریم، «هرچه برای دوره‌ دفاع مقدس سرمایه‌گذاری و کار کنیم، زیاد نیست؛ چون ظرفیت هنری و ادبی کشور برای تبیین این دوره، خیلی گسترده، وسیع و عمیق است و از این ظرفیت تاکنون استفاده‌ خوب و درخوری نشده است.»

با این وجود در طول این سال‌ها سعی‌ام بر این موضوع بوده و همیشه گفته‌ام که اگر یک نفر با خواندن این خاطرات و روایت‌ها نسبت به مظلومیت فرزندان امام خمینی(ره) و حماسه‌هایی که در اوج این مظلومیت آفریده‌اند، آگاهی پیدا کند، برای من کافی است.حقیقتا اگر این قصد و نیت در کار نباشد، تلاش‌های شبانه‌روزی نویسندگان این حوزه که جز خداوند متعال به چشم کس دیگری نمی‌آید، بی‌معنا تلقی می‌شود. ‌در این بین گاهی اوقات که بازخوردهای خوانندگان را می‌گیریم و می‌بینیم چطور توانسته‌اند با محتوای آثار ارتباط درونی برقرار کنند، برای ادامه کار قوت قلب می‌گیریم.

برکات پرداختن به تاریخ‌نگاری و روایت دفاع مقدس و ادبیات پایداری چه بوده و در حال حاضر برنامه‌ شما برای نوشتن در حوزه دفاع مقدس چیست؟

از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین برکات حاصله برای بنده در این حوزه، رشد فکری و معرفتی در این وادی بوده است.قبل از ورود به حوزه کتاب، برای سال‌های طولانی با عنوان خبرنگار در مقوله دفاع مقدس فعالیت می‌کردم. در تمام این سال‌ها فرصت‌های بی‌نظیری برای موانست با طیف‌های مختلفی از افراد فعال و موثر در دفاع مقدس برایم به‌وجود آمد. فرصتی که کم‌کم قوه تشخیص و تحلیل مسائل را برایم به ارمغان آورد و باعث شد حداقل در حوزه کاری‌ام بتوانم تا حدود زیادی در مباحث مهم و مطرح سره را از ناسره تشخیص بدهم. بعد از آن هم که فعالیتم در بخش تالیف کتاب متمرکز شد، به عینه شاهد نزول برکات معنوی خوبی در زندگی شخصی و کاری‎ام شدم و یقین پیدا کردم که شهدایی که در راه اعتلای نام و مرام آنها قلم می‌زنیم، ذره‌ای مدیون ما نمی‌مانند.

آیا کتاب جدیدی در این زمینه نوشته‌اید؟ در مورد آن مختصر توضیح دهید.

دو اثر به فاصلا تقریبا یک سال از من منتشر شده است. اولین اثر به نام «صباح» خاطرات خانم صباح وطن‌خواه است که سال گذشته توسط انتشارات سوره مهر در نمایشگاه کتاب در اختیار مخاطب قرار گرفت. این کتاب که ماحصل سیصد ساعت مصاحبه با راوی درباره حضور و فعالیت او از اولین روزهای شروع جنگ در خرمشهر است. از روزهایی که او به‌عنوان امدادگر در اولین تیم امداد سیار شهر خدمت می‌کرد تا روزهایی که به‌دلیل تنگ شدن حلقه محاصره دشمن به دور خرمشهر و بالا رفتن آمار شهدا، این دختر جوان اسلحه دست می‌گیرد و در کنار امداد مجروحین به دفاع از شهرش می‌پردازد.

بعد از سقوط شهر، صباح در کنار تیم فداییان اسلام به فرماندهی شهید سید مجتبی‌ هاشمی، وارد نبرد ذوالفقاری می‌شود و یکی از زیباترین صحنه‌های دفاع جانانه در مقابل دشمن را به‌عنوان تنها زن حاضر در آن معرکه روایت می‌کند و…

اثر دوم هم تحت عنوان «ساز و برگ» یک اثر پژوهشی در حوزه بررسی نقش کمک‌های مردمی و پشتیبانی از جنگ است که بر پایه ساعت‌ها مصاحبه با افراد برجسته و مسئول در این حوزه (زنان و مردان) انجام شده است. این کتاب در تیر ماه امسال توسط سپاه و موسسه جنات فکه منتشر شده و ناگفته‌های بسیاری در خود دارد.

*محمد مشکات



منبع خبر

بسیاری از کتاب‌های خوب در بازاریابی متوقف می‌شوند! بیشتر بخوانید »