مشرق

«سعدالله» همه مسائل را با «صلوات» حل می‌کرد!

«سعدالله» همه مسائل را با «صلوات» حل می‌کرد!



کتاب شهد فروش - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب شهدفروش از انتشارات ستاره‌ها به چاپ سوم رسید.

این کتاب روایتی است از سعدالله شهدفروش، معروف به جلال صلواتی که تمام کارهایش را با صلوات پیش می‌برد و به تمام همرزمانش نیز آموخته بود همه خواسته‌های دنیوی و اخروی‌اش را با صلوات بر محمد و آل محمد به‌دست آورند.

اگر جلال صلواتی زنده بود… 

تخریب‌چی شهید سعدالله شهدفروش، معروف به جلال صلواتی در عصر خمینی زندگی کرده بود. از دوران حیاتش آدم‌هایی زنده‌اند که معروف‌ترین‌شان حاج ماشاءالله آخوندی است. فرمانده او یعنی فرمانده تخریب خراسان. کتاب «شهدفروش» برگی از زندگی و زمانه اولیاء خداست. زندگی سرشار از خلوص و تقوا در عین سادگی. او کمی هم درس طلبگی خوانده بود و عاشق مرام مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی. هم‌رزمان او زنده‌اند پس نکته‌ای که می‌گوییم اغراق بعد موت و غلو بعد شهادت نیست: همه مسائلش و مسائلی که به او ارجاع میشد با «صلوات» حل می‌کرد. ما جرأت آن را نداریم که بگوییم حل مشکل مهم امروز جهان و … با صلوات حل نمی‌شود. جلال صلواتی ما اگر بود می‌گفت: «چند تا صلوات بفرست درست میشه» اما حقیقتاً خیلی تقوا و ایمان می‌خواهد که او داشت و ما…

یکی از دوستان ما می‌گفت «جشنواره صلوات» بگیرید. حق هم می‌گفت. کتاب «شهدفروش» را در این روزها بخوانید. گره‌ها باز کرده و می‌کند. یعنی صلوات بر محمد و آل محمد گره باز می‌کند. مردم خوب ایران. نمونه‌هایی که در حیاتش و بعد شهادتش (حیات واقعی) از صلوات در این کتاب آمده شما را امیدوار می‌کند.

ضمنا چقدر خوابیم همه‌مان که حرکتی در خور شأن نبی مکرم اسلام نسبت به توهینی که به ایشان شد انجام ندادیم. نوسان نرخ ارز و انتخابات آمریکا این‌قدر برایمان مهم شده که بی‌حرمتی به پیامبر رحمت هم برایمان گویا عادی شده. وای بر روزی که روزمرِّگی به روزمردگی تبدیل شود. این روزها کرونا برای خیلی‌ها بهانه‌ای شده تا کم کاری‌هایشان را پوشش دهند. توقع در بلاد و شهر امام مهربانی‌ها این بود تا علیه این بی‌حرمتی اعتراضی باشکوه در حرم مطهر سازماندهی می‌شد. حوزه علمیه خراسان هم که… فیه تأمل! راستی اگر جلال صلواتی زنده بود…

کتاب شهدفروش را سید علیرضا مهرداد نوشته و انتشارات ستاره‌ها با قیمت ٢٧٠٠٠ تومان منتشرکرده است.



منبع خبر

«سعدالله» همه مسائل را با «صلوات» حل می‌کرد! بیشتر بخوانید »

کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» رونمایی شد

کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» رونمایی شد



کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» رونمایی شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق در چهلمین سالگرد از شروع دفاع مقدس و پنجمین هفته متمادی، از کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» رونمایی کرد. کتابی که به‌واقع نقطه اتصالی بین حوزه پژوهش جنگ با دانشگاه است و به مقایسه قدرت ملی ایران و عراق در دوران جنگ تحمیلی می‌پردازد. این مراسم با توجه به وضعیت ناشی از شیوع ویروس کرونا بدون حضور رسانه‌ها برگزار شد. به‌منظور آشنایی بیشتر با این کتاب با مرتضی قاضی مدیر گروه مطالعات فرهنگی اجتماعی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و دکتر سید هادی زرقانی نویسنده کتاب به گفتگو پرداختیم.

مرتضی قاضی مدیر گروه مطالعات فرهنگی اجتماعی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در ابتدای این گفتگو با اشاره به اینکه جنگ، ابعاد مختلفی دارد و این پدیده از زوایای مختلفی قابل‌بررسی است، گفت: این مسئله تقریباً انکارناپذیر است که بسیاری از دانش‌ها و علوم در جنگ‌ها جهش پیدا می‌کنند. پدیده‌ای مثل جنگ، روال معمول زندگی آدم‌ها را به هم می‌زند و نیازهای جدیدی برای زندگی آدم‌ها ایجاد می‌کند که متناسب با آن‌ها انسان به این فکر می‌کند که بیاید و نیازها را پاسخ دهد؛ بنابراین دانش و علوم در اختیار انسان می‌آیند برای اینکه بتواند آن نیازهایش را پاسخ بدهد.

وی مسائل استراتژیک، علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی را از حوزه‌های دانشی برشمرد که با وقوع جنگ می‌توانند قابل‌بررسی باشند و در ادامه تأکید کرد: در جنگ هشت‌ساله بین ایران و عراق که به‌عنوان طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم است، خیلی از مسائل اتفاق افتاده که می‌تواند با علوم مختلف پیوند بخورد و برای آیندگان موردسنجش قرار گیرد.

مدیر گروه مطالعات فرهنگی اجتماعی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با اشاره به چرایی انتشار کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» اظهار کرد: یکی از مأموریت‌های گروه مطالعات فرهنگی ـ اجتماعی پیوند دادن مراکز علمی یا تلاش برای پیوند یافتن بین مراکز دانشگاهی با حوزه‌های مطالعات جنگ ایران و عراق است. درواقع جنگ همواره بین دو کشور، دو قوم، دو ملت یا بین دو ایدئولوژی و دو تفکر اتفاق می‌افتد و این می‌تواند برای یک استاد دانشگاه و یا یک دانشجو موضوع قرار گیرد و متناسب با آن رشته که دارد تحصیل می‌کند ببیند که در پدیده‌ای به نام جنگ چطور می‌تواند آن نظریه دانشگاهی خودش را آنجا آزمون کند. یکی از این ارتباطات با دکتر سید هادی زرقانی عضو هیئت‌علمی دانشگاه فردوسی مشهد و دانش‌آموخته رشته جغرافیای سیاسی بود که در قالب رساله دکتری به طراحی مدل جامعی جهت سنجش قدرت ملی کشورها پرداخته‌اند.

وی افزود: درواقع ایشان یک سنجه جدید برای سنجش قدرت ملی ارائه کرده است و در این کتاب همان مدل سنجش در رابطه با قدرت دو کشور ایران و عراق در دوره دفاع مقدس مورداستفاده قرارگرفته است. همچنین آقای دکتر حافظ نیا استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس استاد راهنمای رساله و ناظر علمی این طرح تألیف بودند.

قاضی با اشاره به محتوای کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» عنوان کرد: در این کتاب به مفهوم قدرت پرداخته‌شده است. اصلاً قدرت در کشورها چه تعریفی دارد؟ قدرت چه مؤلفه‌هایی دارد؟ سپس با طرح نظریات مختلف، انواع قدرت را بیان کرده و مؤلفه‌های آن را آورده است و مفهومی تحت عنوان قدرت ملی را مطرح کرده است که قدرت ملی یک کشور چه مؤلفه‌هایی دارد؟ آنگاه آن مؤلفه‌ها را مطرح کرده و مدل‌های مختلف را برای محاسبه قدرت ملی بیان کرده است.

وی افزود: در ادامه کتاب مدل‌های مختلف مفهومی و عملیاتی سنجش قدرت ملی که توسط اندیشمندان مختلف طرح‌شده موردبررسی قرارگرفته است. در پایان نیز مدل طراحی‌شده توسط دکتر زرقانی ارائه‌شده است که این مدل سنجش قدرت ملی به دلیل توجه به ابعاد 9 گانه قدرت ملی شامل قدرت سرزمینی، قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی، قدرت فرامرزی، قدرت نظامی و… جامع‌ترین مدل سنجش قدرت ملی محسوب می‌شود. در بخش دوم کتاب و بر مبنای این مدل سنجش قدرت ملی، ابعاد نظامی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی-حکومتی، سرزمینی و اقتصادی دو کشور ایران و عراق در دوره دفاع مقدس مورد ارزیابی قرارگرفته است.

مدیر گروه مطالعات فرهنگی اجتماعی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس مقایسه قدرت ملی کشورهای درگیر در جنگ را با اهمیت دانست و این نکته را موضوع اصلی کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» برشمرد و اظهار کرد: این مسئله مهمی است که قدرت ملی ما در زمان جنگ چگونه بوده و در چه فاکتورهایی بالاتر، پایین‌تر و یا مساوی بوده است.

وی تأکید کرد: این نوع کارها برای کسانی که آینده استراتژی سیاسی یا جغرافیایی کشور را ترسیم می‌کنند، می‌تواند خیلی راهگشا باشد به‌این‌علت که ابزار در دستشان است و بر اساس این ابزار می‌توانند آینده‌نگری کنند.

قاضی افزود: خیلی از این کارها تک‌رشته‌ای نیستند، کارهای میان‌رشته‌ای هستند یعنی شما می‌بینید مؤلفه‌های جامعه‌شناسی، دفاع نرم و جنگ نرم هم تأثیرگذار هستند و مجموعه این‌ها یک ذهنیت و دیدی به مخاطب می‌دهد.

کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» قابلیت مرجع شدن در دانشگاه را دارد

وی با اظهار به اینکه کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» این قابلیت را دارد تا در دانشگاه به‌عنوان یک مرجع قرار بگیرد، گفت: دکتر زرقانی به‌صورت مفصل نظریات را در این کتاب ارائه کرده‌اند و کسی که دارد در حوزه جغرافیای سیاسی‌ کار می‌کند، می‌تواند از یافته‌های این کتاب و خود مبانی نظری موجود در کتاب استفاده کند و یک نمونه موردی هم در آن ببیند.

مدیر گروه مطالعات فرهنگی اجتماعی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در خاتمه با بیان اینکه این مرکز از پایان‌نامه‌هایی که در حوزه جنگ ایران و عراق و در حوزه دفاع مقدس باشند حمایت خواهد کرد، درعین‌حال متذکر شد: مرکز از انتشار پایان‌نامه‌های در حوزه دفاع مقدس حمایت می‌کند به‌شرط اینکه قابلیت کتاب شدن را داشته باشد.

در ادامه سید هادی زرقانی در رابطه با ضرورت نگارش کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» گفت: رشته تحصیلی بنده جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک است و تحلیل پدیده‌هایی چون جنگ، دفاع، امنیت، قدرت، صلح و…جزء حوزه‌های مطالعاتی این رشته می‌باشد. درواقع جنگ تحمیلی نیز به‌عنوان یک تصمیم و اقدام سیاسی دارای زمینه‌ها، ابعاد و پیامدهای مختلفی در عرصه فضای جغرافیایی دو کشور بوده است که می‌تواند موردبررسی و واکاوی قرار گیرد. وضعیت ابعاد مختلف قدرت ملی دو کشور در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، دوره دفاع مقدس و پس‌ازآن ازجمله سؤالاتی بود که توجه مؤلف را به‌سوی انجام این طرح پژوهشی جلب کرد. به‌ویژه در دوره دفاع مقدس که عراق از حمایت‌های بسیار زیاد مالی، تجهیزاتی، اطلاعاتی از سوی کشورهای عربی منطقه و قدرت‌های بزرگ جهانی برخوردار بود و در مقابل جمهوری اسلامی ایران به دلیل دوران پس از انقلاب و همچنین ماهیت ضد سلطه نظام اسلامی با تحریم‌های شدیدی در عرصه‌های مختلف اقتصادی و نظامی قرار داشت. البته برای ایجاد یک تصویر کامل‌تر از وضعیت قدرت دو کشور، مؤلفه‌های قدرت ملی دو کشور در دو سال قبل از جنگ، دوره دفاع مقدس و دوره اخیر موردبررسی و مقایسه قرار گرفت.

وی با بیان اینکه کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» دو بخش دارد؛ عنوان کرد: بخش اول کتاب مباحث نظری مرتبط با قدرت و قدرت ملی است و تلاش شده است تا تبیین دقیقی از ماهیت، انواع، ابعاد و کارکردهای قدرت صورت گیرد. همچنین نظریه‌ها و مدل‌های مربوط به ماهیت و سنجش قدرت ملی موردبررسی قرارگرفته است. این بخش ممکن است به دلیل ماهیت تخصصی بیشتر برای قشر دانشگاهی مناسب باشد و برای عموم جذابیت کمتری داشته باشد.

در بخش دوم کتاب در شش مؤلفه قدرت ایران و عراق مقایسه شده است

زرقانی اظهار کرد: بخش دوم کتاب به مقایسه تطبیقی قدرت ملی ایران و عراق در دوره دفاع مقدس در ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، سرزمینی و نظامی پرداخته است. مقایسه قدرت دو کشور در قالب نمودارهای ساده به تصویر کشیده شده است و این موضوع می‌تواند برای اقشار مختلف مخاطب جذاب باشد که به بررسی و مقایسه قدرت دو کشور در سال‌های دفاع مقدس بپردازند.

نویسنده کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» با اظهار به اینکه موضوع کتاب و نحوه پژوهش آن برگرفته از تز رساله دکترایم است، توضیح داد: قدرت ملی به مجموعه توانمندی‌های مادی و معنوی یک کشور گفته می‌شود. در طی دهه‌های گذشته در مورد مؤلفه‌ها و شاخص‌های قدرت ملی و به‌ویژه محاسبه و سنجش آن تلاش‌های متعددی صورت گرفته بود که عمدتاً به یک یا چند بُعد محدود از قدرت توجه شده بود. در ادامه این تلاش‌ها و در قالب رساله دکتری این‌جانب در دانشگاه تربیت مدرس به راهنمایی آقای دکتر حافظ نیا مدل جامع و جدید قدرت ملی طراحی شد که نسبت به مدل‌های پیشین جامع‌ترین مدل محسوب می‌شود. رساله دکتری در قالب کتاب فارسی و لاتین در داخل و خارج از ایران منتشر شد و به‌عنوان منبعی معتبر از سوی اندیشمندان حوزه قدرت ملی موردتوجه و استناد قرارگرفته است. به‌ویژه از سوی دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی داخل و خارج از کشور که در حوزه قدرت ملی و مدل‌سازی آن کار می‌کنند.

زرقانی به منابع خود در پژوهش این کتاب اشاره و عنوان کرد: شما وقتی‌که می‌خواهید ابعاد مختلف قدرت کشوری مثل ایران را به‌تنهایی موردسنجش قرار دهید می‌توانید به داده‌ها و گزارش‌های داخلی استناد کنید اما هنگامی‌که بحث مقایسه قدرت کشورها پیش می‌آید باید از متغیرها و شاخص‌های کمی جهان‌شمول استفاده کنید. به‌عبارت‌دیگر، منبع اصلی دریافت اطلاعات و داده‌های شما گزارش‌ها و داده‌های آماری سازمان‌های بین‌المللی و منطقه‌ای خواهد بود. به‌عنوان نمونه می‌توان به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از‌های بانک جهانی، یونسکو و سازمان‌های بین‌المللی مختلف اشاره کرد.

وی متذکر شد: یکی از مشکلاتی که برای تهیه آمار و گزارش‌ها در طی این پژوهش داشتم، محدودیت دسترسی به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از‌ها و داده‌ها مربوط به سه دهه قبل بود که عمدتاً نسخه چاپی داشته و برخلاف امروز به‌راحتی در اینترنت قابل‌دسترسی نیست.

 نویسنده کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» با مقایسه تطبیقی قدرت ملی ایران و عراق در دوره دفاع مقدس به اهداف خود برای نگارش این کتاب اشاره کرد و گفت: اساساً وضعیت قدرت ملی دو کشور قبل از جنگ، در دوره دفاع مقدس و پس از جنگ برای خود من به‌عنوان یک سؤال مطرح بود. به‌ویژه ازآن‌جهت که ایران قبل از انقلاب به‌عنوان متحد آمریکا دریافت‌کننده مدرن‌ترین سلاح‌ها و تجهیزات نظامی بود، لیکن با وقوع انقلاب و آغاز جنگ دچار تحریم‌های شدیدی شد و این در حالی بود که بعد از شروع جنگ تا روزهای پایانی جنگ عراق از حمایت‌های بسیار زیاد مالی، تسلیحاتی و تجهیزاتی برخوردار بود. مثلاً ما در ابتدای جنگ ازنظر نظامی در حوزه برخی شاخص‌های قدرت نظامی مانند تعداد هواپیمای جنگی کاملاً بر عراق برتری داشتیم ولی کم‌کم در طی دوران جنگ به دلیل تحریم‌های ظالمانه ایران و از رده خارج شدن هواپیماها از یکسو و حمایت‌های شدید قدرت‌های غربی و منطقه‌ای از عراق از سوی دیگر برتری کاملاً از آن عراق شد.

وی افزود: در شاخص‌های دیگری نیز چون بودجه دفاعی، تعداد نیروی نظامی نیز وضعیت تا حد زیادی بدین منوال بود. به‌ویژه در مورد درصد بودجه دفاعی از تولید ناخالص ملی در سال‌های پایانی جنگ در عراق به رقم بیش از 50 درصد رسید و شاید به همین دلیل بود که در طی این سال‌ها در سایر ابعاد قدرت چون قدرت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی وضعیت عراق مانند شاخص‌های نظامی مطلوب نبود.

زرقانی اظهار کرد: همچنین در این کتاب، آخرین وضعیت شاخص‌های قدرت ملی دو کشور در سال‌های اخیر یعنی 2014 تا 2017 موردبررسی قرار گرفت و نتایج نشان‌دهنده آن بود که تقریباً در تمامی شاخص‌های قدرت ملی ایران بعد از دوره دفاع مقدس رشد مطلوبی داشته است، حال‌آنکه عراق در شاخص‌های قدرت ملی غالباً روند نزولی داشته است.

وی متذکر شد: پی بردن به دلایل این امر البته مستلزم پژوهش دقیق‌تری است اما آنچه در این میان مهم و قابل‌ذکر است این است که در دوره دفاع مقدس عراق با حمایت قدرت‌های غربی و عربی در شاخص‌های قدرت رشد داشت و وقتی این حمایت‌ها قطع شد شاهد نزول این شاخص‌های قدرت ملی هستیم. اما تقویت و رشد شاخص‌های مختلف قدرت ملی در ایران به‌ویژه در بُعد نظامی مبتنی بر قابلیت‌ها و توانمندی‌های درون‌زا بود و ازاین‌رو شاهد رشد روزافزون شاخص‌های قدرت ملی ایران در طی سال‌های بعد از جنگ تحمیلی هستیم.

نویسنده کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» در پاسخ به این پرسش که چه مدت‌زمانی برای نگارش این کتاب زمان گذاشته است، گفت: نگارش این کتاب حدود یک سال و نیم طول کشید. بیشتر آن وجهی که باعث طول کشیدن زمان شد دسترسی به داده‌های معتبری بود که ما نیاز داشتیم، چون داده‌هایی که عراق داده بود، داده‌های زیادی نداشت و خیلی دنبال منابع گشتیم.

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس رویکرد انتقادی را می‌پسندد

وی در خاتمه با ابراز رضایت از همکاری که برای انتشار کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی با تأکید بر مقایسه تطبیقی قدرت ایران و عراق در دوره دفاع مقدس» با مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس داشته است، گفت: خوشبختانه مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس رویکرد انتقادی را می‌پسندد و مدیران در این مرکز با نگرشی علمی و واقع‌بینانه با موضوعات برخورد می‌کنند و ازاین‌جهت خوشحال هستم که مطالب کتاب بدون هیچ ملاحظه و ممیزی تصویب و منتشر شد.



منبع خبر

کتاب «درآمدی بر مبانی و سنجش قدرت ملی» رونمایی شد بیشتر بخوانید »

خاطرات ناگفته‌ «بازجوی مهربان» مسابقه شد

خاطرات ناگفته‌ «بازجوی مهربان» مسابقه شد



خاطرات ناگفته‌ "بازجوی مهربان" سوژه پویش "کتاب قهرمان" شد - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سومین دوره پویش «کتاب قهرمان» با محوریت کتاب «پوتین قرمزها» به قلم فاطمه بهبودی از بیستم آبان‌ماه سال ۱۳۹۹ آغاز خواهد شد. 

«پوتین قرمزها» خاطرات مرتضی بشیری، بازجو و مدیر مسئول جنگ روانی قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) در دوران دفاع مقدس است. او که در دوران کارش این نام مستعار را برای خود برگزیده، طی مصاحبه‌هایی به همت فاطمه بهبودی، خاطرات خود را از بازجویی افسرهای رده بالای عراقی بیان کرده است.

بهبودی داستان را با بازجویی یکی از این افسرهای رده بالا آغاز می‌کند و با این روش، خواننده را به فضای اصلی داستان می‌کشاند. سپس با استفاده از فلش‌بک، به گذشته برمی‌گردد و زندگی راوی را روایت می‌کند. در واقع فصل‌های کتاب بین گذشته راوی تا زمانی که او به مسئولیت جنگ روانی قرارگاه می‌رسد، در رفت و آمد است. بخش‌هایی که نویسنده از زندگی شخصی راوی بیان کرده، شامل بخشی از روابط خانوادگی و برادران راوی، تحصیلات و شغل‌های قبلی وی و فعالیت‌های انقلابی اوست.

بشیری علاوه بر بیان جزئیات بازجویی اسرای عراقی، ناگفته‌هایی را از دوران دفاع مقدس بیان می‌کند که در هیچ کتابی آنها را نمی‌بینیم. نویسنده نیز با پاورقی‌های متعدد، این ناگفته‌ها را تکمیل کرده و به بیان جزئیات پرداخته است.

در طول کتاب، مهم‌ترین ویژگی راوی را انعطاف و عطوفت او در برابر اسرای عراقی می‌بینیم. او در طول کارش به این نتیجه می‌رسد که با خشونت، کینه و انتقام‌گیری، نمی‌توان از اسرای عراقی و افسرهای متکبر عراقی که کینه شیعیان ایرانی را در دل دارند، حرف بیرون کشید. به همین دلیل، با آنها از در رفاقت وارد صحبت شده و علاوه بر نمایش دادن هوش و زیرکی بی‌نظیرش، اسرا را گرفتار مهربانی خودش می‌کند. تا جایی که بسیاری از آنها خودخواسته با او همکاری و حرف‌های مگو را بازگو می‌کنند. بشیری حتی‌ امکانات رفاهی را برای اسرای عراقی فراهم می‌کند و با همین ترفندهایش، بسیاری از آنها را به اصطلاح نمک‌گیر خودش می‌کند.

اما بشیری علاوه بر بیان خاطراتش از بازجویی‌ها، از همکاران و دیگر افراد قرارگاه نیز می‌گوید و گاهی نیز درد دلی می‌کند از همکاری نکردن مدیران رده‌ بالا و سنگ‌اندازی در کارهایش.

از بخش‌های جالب کتاب، مصاحبه‌های رسانه‌های خارجی زبان با اسرای عراقی تحت نظر بشیری است که بسیاری از آنها با میل خود از صدام برائت می‌جویند و به خمینی کبیر درود می‌فرستند.

خواننده در طول مطالعه خاطرات بشیری، با بسیاری از وقایع جنگ نیز آشنا و به اطلاعاتش افزوده می‌شود.

این کتاب ۳۹۲ صفحه‌ای در ۳۶ فصل گردآوری شده و انتشارات سوره مهر آن را در ۵ هزار نسخه به قلم فاطمه بهبودی منتشر کرده است.

نسخه ویژه پویش کتاب قهرمان با قیمت ۴۰ هزار تومان به فروش خواهد رسید.



منبع خبر

خاطرات ناگفته‌ «بازجوی مهربان» مسابقه شد بیشتر بخوانید »

کتابی که به درخواست «حاج قاسم» نوشته و منتشر شد

کتابی که به درخواست «حاج قاسم» نوشته و منتشر شد



کتابی که به درخواست حاج قاسم نوشته و منتشر شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب پاییز ۵۰ سالگی سرگذشت شهید «حاج محمد جمالی پا قلعه» است. شهید جمالی در ۱۲ آبان، سال ۱۳۹۲ در جبهه سوریه شهید شد و در ۱۴ آبان در آرامگاه شهدای کرمان به خاک سپرده شد. حالا مزار او با مزار حاج قاسم سلیمانی ۴ قدم بیشتر فاصله ندارد.

«حاج محمد جمالی» مردی که سابقه دوستی‌اش با حاج قاسم به ۳۵ سال می‌رسد. اولین سلامی که به حاج قاسم داده بود در میدان جنگ بود وقتی ۱۶ سال بیشتر نداشت؛ آخرین خداحافظی‌اش هم با حاج قاسم در میدان جنگ بود وقتی ۵۰ ساله شده بود. نقطه مشترک هر دو دفاع از امنیت کشور بود. همه رفت‌وآمدها، همه قرارها، همه دلدادگی‌هایشان برای امنیت کشور بود. چه در زمان ۸ سال دفاع مقدس، چه وقتی جلوی نیروهای داعش در سوریه ایستاده بودند. اما زمانی هم بین این دفاع‌ها وجود داشت. می‌پرسید کی؟ کجا؟ همان موقع که سال‌ها اشرار در منطقه سیرجان کرمان قد علم کرده بودند تا امنیت کشور را از داخل لکه‌دار کنند. در تمام این مبارزه‌ها شهید محمد جمالی خودش را سرباز حاج قاسم می‌دانست. حتی بعد از بازنشستگی در مأموریت‌های سخت و جان‌فرسا فرمانده اش را همراهی می‌کرد.

شهادتش شبیه به زندگی‌اش بود

شهید محمد جمالی وقتی به شهادت رسید که مبارزه در جبهه سوریه هنوز علنی نشده بود و شهادت او، آن‌طور که باید برای خیلی از مردم جامعه آشکار نشد؛ حتی خیلی‌ها خبر شهادت او را از رادیوهای بیگانه شنیدند. هرچند اهالی کرمان به‌واسطه همه تلاش‌هایی که شهید جمالی سال‌ها برای دفاع از وطن و مبارزه با اشرار داشت در مراسم خاک‌سپاری او سنگ تمام گذاشتند و همین بس که خود حاج قاسم، در مراسم خاک‌سپاری او شرکت کرد و مراسم را خودش انجام داد.

و اما همه قصه دلدادگی فرمانده و سرباز وفادارش با شهادت شهید جمالی تمام نشد. در سال ۱۳۹۷ حاج قاسم در کنار همه دغدغه‌های امنیتی کشور دوست داشت یاد حاج محمد جمالی را نه‌تنها برای خودش بلکه برای همه مردم زنده نگه دارد. پیگیری نوشتن کتاب زندگی شهید، یکی از راه‌هایی بود که به ذهن حاج قاسم رسید. با پیگیری‌های سردار حاج قاسم سلیمانی ظرف مدت ۳ ماه کتاب حاضر شد. حاج قاسم کتاب را خواند با «مرتضی سرهنگی» نویسنده کتاب‌های مقاومت تماس گرفت که: کتاب خوب نوشته‌شده است. تقریر کتاب را هم کنار آن نوشته‌ام هر چه زودتر برای کتاب، مراسم رونمایی برگزار کنید حتماً خودم در این مراسم حاضر می‌شوم.

روز رونمایی رسید و حاج قاسم نبود

 حاج قاسم انتشارات «خط مقدم» را برای چاپ انتخاب کرد؛ روز رونمایی کتاب فرارسید؛ اما حاج قاسم نبود. در روز برگزاری رونمایی کتاب حدود ۳۵ روز بود که سردار شهید شده بود، مراسم رونمایی درست شبیه به مجلس ختم دیگری برای حاج قاسم بود. مجلسی که قرار بود حاج قاسم صاحب‌مجلس باشد؛ اما او رفته بود و مهرش مانده بود.

نویسنده کتاب پاییز ۵۰ سالگی فاطمه بهبودی نویسنده جوانی است که پیش‌ازاین داستان‌هایی  درباره جنگ نوشته است. او در بهمن‌ماه سال ۹۷ همراه با چند نویسنده دیگر راهی کرمان شد تا داستان زندگی یکی از رزمندگان دفاع مقدس را بنویسد. او تنها خانمی بود که در جمع نویسندگان، مسافر کرمان شد.

نشانه‌ها دست‌به‌دست هم داده بودند

«فاطمه بهبودی» نویسنده‌ای که او را بیشتر به کتاب «پوتین قرمزهایش» می‌شناسند. از روزی می‌گوید که قرار شد کتاب زندگی شهید جمالی را بنویسد: «بیشتر سال‌های عمرم را درباره جنگ ایران و عراق پژوهش کرده‌ام. چند کتاب هم در این زمینه نوشته‌ام. دلم می‌خواست اتفاق تازه‌ای بیفتد. یادم می‌آید همان روزها به مادرم گفتم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد؛ تنها، مثل سفر حجی که رفتم! مادرم تعجب کرد چون تمام گلایه من از این سفر بی‌همسفری‌ام بود. چند روز بعد من و تنی چند از نویسنده‌ها برای معارفه به کنگره سرداران سپاه کرمان دعوت شدیم. سوژه‌ها یکی‌یکی به نویسنده‌ها معرفی شدند. به من که رسید نام شهیدی را آوردند که مدافع حرم بود. جا خوردم! قرار بود کارها مربوط به جنگ باشد! از طرفی تا کرمان رفته بودم که سوژه من یکی از شهدای جنگ هشت‌ساله باشد، چراکه سال‌ها در این حوزه تحقیق کرده بودم و می‌خواستم تکه دیگری از این پازل را بازآفرینی کنم، اما در آن لحظه انگار به دهانم قفل زدند! انگار کسی در گوشم می‌گفت: هیس! تو برای این کار انتخاب‌شده‌ای!

هرچند از همان‌جا دست‌به‌دست تقدیر دادم؛ اما انگار سرنوشت خیال سکوت داشت. مدتی از معارفه گذشته و راوی به من معرفی نمی‌شد، این در حالی بود که دوستان نویسنده مصاحبه را گرفته و مشغول نگارش بودند. با مسؤولان کنگره تماس گرفتم و گفتم: «مشکل چیست؟ چرا شرایط مصاحبه را فراهم نمی‌کنید؟»

بعد از سکوتی طولانی گفتند که: شما درخواست مصاحبه با همسر شهید را داشتید. ایشان مشهد زندگی می‌کنند. الآن هم فصل امتحانات پسرشان است و نمی‌توانند به تهران بیایند. گفتم: «خب ما می‌ریم!»

گفتند که: راه دور است. گفتم: «مشکلی نیست.»

گفتند که: مشهد است

دلم هری ریخت. یاد چند روز پیش افتادم که به مامان گفته بودم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد! تنهایی! در آن زمستان سرد! نمی‌دانم دعای خیر مامان بود یا توجه شهید.

رفتنم به مشهد مصادف شد با میلاد بانوی دمشق. سه چهار روز مصاحبه گرفتم باقی وقتم را به حرم امام رضا (ع) می‌رفتم و گوش کرده‌ها را می‌نوشتم، بی‌آنکه مصاحبه‌ها پیاده شود. نمی‌دانم وسواس همیشگی‌ام کجا رفته بود که سطر به سطر مصاحبه پیاده شده را با صدایم تطبیق می‌دادم!

به تهران برگشتم. درخواست ملاقات با مادر شهید را دادم. برحسب اتفاق مصادف شد با وفات عقیله بنی‌هاشم. کتاب به مراحل پایانی نزدیک شده بود. بخش اسناد و تصاویر کتاب مانده بود و مطلعین همراهی نمی‌کردند، اما شهید با من همراه بود و کتاب چاپ شد. و در مدت کوتاهی به چاپ سوم رسید.

راوی کتاب پاییز ۵۰ سالگی

«مریم جمالی» همسر شهید حاج محمد جمالی همه قصه زندگی‌اش را ظرف سه روز برای خانم نویسنده تعریف کرد. مریم خانم از ۱۸ سالگی همسر پسرعمه‌اش محمد جمالی شده بود و از همان ابتدا می‌دانست محمد، حامی نه‌تنها خانواده بلکه هر مظلومی است که از او کمک بخواهد یا نخواهد. یاد گرفته بود که او هم باید همپای شوهرش باشد. وقتی حاج محمد برای کمک به زلزله‌زدگان بم رفت اقوام به مریم خانم شکایت می‌کردند که این نشد زندگی! هر جا که مشکلی هست حاج محمد رها می‌کند و می‌رود. مریم خانم گفته بود اگر هر همسری اجازه ندهند مردش به کمک دیگران برود پس همه مردها باید در خانه بمانند. آن‌وقت دیگر مردی پیدا نمی‌شود که بار از دوش دیگران بردارد.

 همه زندگی آن‌ها همین قانون را داشت چه آن زمان که ۴ سال زندگی‌اش را جمع کرده و رفت سیرجان تا اگر حاج محمد دو هفته یک‌بار بعد از مأموریت‌های مبارزه با اشرار به خانه بیاید خانه نزدیک باشد و زودتر خستگی از تن بگیرد چه وقتی حاج محمد همه ۸ سال جنگ را در جبهه بود. با همه این‌ها وقتی حاج محمد می‌خواست به سوریه برود مریم خانم بی‌تاب بود. او دیگر طاقت جوانی‌هایش را نداشت. حاج محمد ۵۰ ساله شده بود. داماد داشت و وقتش رسیده بود که دل به دل مریم خانم بدهد.

اولین سفر به سوریه

مریم خانم جمالی می‌گوید: «حاج محمد بازهم مثل جوانی‌هایش عطش رفتن داشت. اولین بار ۵۵ روز رفت سوریه و برگشت دو هفته پیش ما ماند دخترها هزار بار گفتند که باباجان دیگر نرو. طاقت دوری شمارا نداریم. به دخترها می‌گفت از مادرتان یاد بگیرید در تمام این سال‌ها هیچ‌وقت مانع من نشد. سرم را پایین می‌انداختم و آرزو می‌کردم که من هم می‌توانستم به او بگویم نرو؛ اما نمی‌شد او آرزوی رفتن داشت آرزوی شهادت داشت. ایستادم و چیزی نگفتم تا رفت. شب قبل از رفتن دفترچه‌ای به من داد که اگر من شهید شدم این‌کارهای مانده من است آن‌ها را انجام بده گفتم: «حاج ممد فکر می‌کنی نوشیدن شربت شهادت به این راحتی‌هاست؟» شوخی می‌کردم که بفهمد دلم بی‌تاب است؛ اما خودش را به راه دیگری می‌زد..

باز اصرار می‌کرد که یادت نرود همه کارهایم را نوشته‌ام همه را موبه‌مو انجام بده می‌گفتم: «بهتر نیست خودت بمانی و کارهایت را به من محول نکنی، خودت کارهایت را انجام بده.» می‌خندید و ادامه نمی‌داد. نمی‌خواست به بی‌قراری من دامن بزند.

نیمه پاییز وقت رفتنش بود

۱۲آبان شهید شد ۴ روز بعدازاینکه از تهران عازم سوریه شده بود. ۱۴ آبان روز خاکسپاری بود. مراسم خاکسپاری در آرامگاه شهدای کرمان برگزار شد به‌محض اینکه وارد آرامگاه شدم حاج قاسم را دیدم که در آرامگاه قدم می‌زند. از چشمانم سیل اشک می‌بارید؛ اما خودم را جمع‌وجور کردم تا به حاج قاسم عرض ادب کنم.

گفت: ناراحت نباشید حاج محمد به آرزویش رسید.

 گفتم: این را خوب می‌دانم.

 حاج قاسم برای حاج محمد سنگ تمام گذاشت. خودش وارد قبر شد و او را به خاک سپرد با آمدنش دلمان  آرام گرفت. روز چهلم شهید، باورمان نمی‌شد که بااین‌همه دغدغه خودش را برساند. آمده بود بی‌صدا نشسته بود بین مهمان‌ها. درخواست کردند که حاج قاسم سخنرانی کند.

 گفته بود: نه! خیلی خسته‌ام.

 گفتند اگر پسر شهید از او تقاضا کند رویش را زمین نمی‌اندازد. پسرم حسین از حاج قاسم درخواست سخنرانی کند و حاج قاسم بی‌معطلی رفت پشت میکروفن مسجد.

تنها عکس به‌جامانده در ۳۵ سال رفاقت

مریم جمالی نفس تازه می‌کند و می‌گوید: «دوستی حاج قاسم سلیمانی و حاج محمد به سال‌های خیلی دور برمی‌گردد. حاج محمد عکس انداختن را دوست نداشت و الا امروز می‌دیدید که از کودکی در رکاب حاج قاسم بود. تنها عکس به یادگار مانده وقتی است که ۵ ماه قبل از شهادت حاج محمد به‌رسم هرساله حاج قاسم دوستان بازنشسته‌اش را دورهم برای افطاری جمع کرده بود. همه باهم عکس دسته‌جمعی می‌گیرند. محمد طبق معمول وقت عکس انداختن که می‌شود پشت دوربین می‌ایستد. این بار حاج قاسم شاکی می‌شود که «بیا یک عکسی با ما بگیر تو قرار است شهید شوی آن‌وقت یکی عکس باهم نداریم ها» با شنیدن این حرف حاج محمد لبخند بر لبش می‌نشیند و کنار حاج قاسم عکس یادگاری شهادت می‌اندازد، این عکس برای همیشه به یادگار ماند. حالا آرامگاه حاج محمد و سردار حاج قاسم سلیمانی فقط سه قدم باهم فاصله دارد.»

این قربانی را من بپذیر

مریم جمالی از آن روزها که می‌گوید نفسش تنگ می‌شود دلش بی‌تاب می‌شود و غم می‌دود در خانه دلش می‌گوید: «خانم بهبودی الحق نویسنده بسیار توانمندی است همه این‌ها را که من به شما می‌گویم او خیلی بهتر در کتاب نوشته است. تابه‌حال ۱۰۰ بار کتاب پاییز ۵۰ سالگی یعنی داستان زندگی خودم را خوانده‌ام. هر بار که می‌خوانم نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم حتی حالا که ۷ سال از رفتن حاج محمد گذشته هنوز هم خاطراتش زنده است. فصل‌های آخر کتاب خیلی غمگین است چون فصل آخر زندگی ماست؛ اما همیشه برای آرامش دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر» مثل دعایی که حضرت زینب (ع) داشت.

چند سالی است به خاطر دانشگاه پسرم در مشهد زندگی می‌کنم هر بار که از مشهد به کرمان برمی‌گردیم در تاریکی شب پسرم نوحه حضرت زینب (ع) را در ماشین می‌گذارد و من ریزریز  از دوری و دل‌تنگی حاج محمد گریه می کنم . پسرم حسین در تاریکی شب من را نمی‌بیند؛ اما در همان تاریکی دستش را روی صورتم می‌کشد و می‌گوید: اگر گریه کنی نوحه را خاموش می‌کنم آن‌وقت در دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر.»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب پاییز ۵۰ سالگی سرگذشت شهید «حاج محمد جمالی پا قلعه» است. شهید جمالی در ۱۲ آبان، سال ۱۳۹۲ در جبهه سوریه شهید شد و در ۱۴ آبان در آرامگاه شهدای کرمان به خاک سپرده شد. حالا مزار او با مزار حاج قاسم سلیمانی ۴ قدم بیشتر فاصله ندارد.

«حاج محمد جمالی» مردی که سابقه دوستی‌اش با حاج قاسم به ۳۵ سال می‌رسد. اولین سلامی که به حاج قاسم داده بود در میدان جنگ بود وقتی ۱۶ سال بیشتر نداشت؛ آخرین خداحافظی‌اش هم با حاج قاسم در میدان جنگ بود وقتی ۵۰ ساله شده بود. نقطه مشترک هر دو دفاع از امنیت کشور بود. همه رفت‌وآمدها، همه قرارها، همه دلدادگی‌هایشان برای امنیت کشور بود. چه در زمان ۸ سال دفاع مقدس، چه وقتی جلوی نیروهای داعش در سوریه ایستاده بودند. اما زمانی هم بین این دفاع‌ها وجود داشت. می‌پرسید کی؟ کجا؟ همان موقع که سال‌ها اشرار در منطقه سیرجان کرمان قد علم کرده بودند تا امنیت کشور را از داخل لکه‌دار کنند. در تمام این مبارزه‌ها شهید محمد جمالی خودش را سرباز حاج قاسم می‌دانست. حتی بعد از بازنشستگی در مأموریت‌های سخت و جان‌فرسا فرمانده اش را همراهی می‌کرد.

شهادتش شبیه به زندگی‌اش بود

شهید محمد جمالی وقتی به شهادت رسید که مبارزه در جبهه سوریه هنوز علنی نشده بود و شهادت او، آن‌طور که باید برای خیلی از مردم جامعه آشکار نشد؛ حتی خیلی‌ها خبر شهادت او را از رادیوهای بیگانه شنیدند. هرچند اهالی کرمان به‌واسطه همه تلاش‌هایی که شهید جمالی سال‌ها برای دفاع از وطن و مبارزه با اشرار داشت در مراسم خاک‌سپاری او سنگ تمام گذاشتند و همین بس که خود حاج قاسم، در مراسم خاک‌سپاری او شرکت کرد و مراسم را خودش انجام داد.

و اما همه قصه دلدادگی فرمانده و سرباز وفادارش با شهادت شهید جمالی تمام نشد. در سال ۱۳۹۷ حاج قاسم در کنار همه دغدغه‌های امنیتی کشور دوست داشت یاد حاج محمد جمالی را نه‌تنها برای خودش بلکه برای همه مردم زنده نگه دارد. پیگیری نوشتن کتاب زندگی شهید، یکی از راه‌هایی بود که به ذهن حاج قاسم رسید. با پیگیری‌های سردار حاج قاسم سلیمانی ظرف مدت ۳ ماه کتاب حاضر شد. حاج قاسم کتاب را خواند با «مرتضی سرهنگی» نویسنده کتاب‌های مقاومت تماس گرفت که: کتاب خوب نوشته‌شده است. تقریر کتاب را هم کنار آن نوشته‌ام هر چه زودتر برای کتاب، مراسم رونمایی برگزار کنید حتماً خودم در این مراسم حاضر می‌شوم.

روز رونمایی رسید و حاج قاسم نبود

 حاج قاسم انتشارات «خط مقدم» را برای چاپ انتخاب کرد؛ روز رونمایی کتاب فرارسید؛ اما حاج قاسم نبود. در روز برگزاری رونمایی کتاب حدود ۳۵ روز بود که سردار شهید شده بود، مراسم رونمایی درست شبیه به مجلس ختم دیگری برای حاج قاسم بود. مجلسی که قرار بود حاج قاسم صاحب‌مجلس باشد؛ اما او رفته بود و مهرش مانده بود.

نویسنده کتاب پاییز ۵۰ سالگی فاطمه بهبودی نویسنده جوانی است که پیش‌ازاین داستان‌هایی  درباره جنگ نوشته است. او در بهمن‌ماه سال ۹۷ همراه با چند نویسنده دیگر راهی کرمان شد تا داستان زندگی یکی از رزمندگان دفاع مقدس را بنویسد. او تنها خانمی بود که در جمع نویسندگان، مسافر کرمان شد.

نشانه‌ها دست‌به‌دست هم داده بودند

«فاطمه بهبودی» نویسنده‌ای که او را بیشتر به کتاب «پوتین قرمزهایش» می‌شناسند. از روزی می‌گوید که قرار شد کتاب زندگی شهید جمالی را بنویسد: «بیشتر سال‌های عمرم را درباره جنگ ایران و عراق پژوهش کرده‌ام. چند کتاب هم در این زمینه نوشته‌ام. دلم می‌خواست اتفاق تازه‌ای بیفتد. یادم می‌آید همان روزها به مادرم گفتم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد؛ تنها، مثل سفر حجی که رفتم! مادرم تعجب کرد چون تمام گلایه من از این سفر بی‌همسفری‌ام بود. چند روز بعد من و تنی چند از نویسنده‌ها برای معارفه به کنگره سرداران سپاه کرمان دعوت شدیم. سوژه‌ها یکی‌یکی به نویسنده‌ها معرفی شدند. به من که رسید نام شهیدی را آوردند که مدافع حرم بود. جا خوردم! قرار بود کارها مربوط به جنگ باشد! از طرفی تا کرمان رفته بودم که سوژه من یکی از شهدای جنگ هشت‌ساله باشد، چراکه سال‌ها در این حوزه تحقیق کرده بودم و می‌خواستم تکه دیگری از این پازل را بازآفرینی کنم، اما در آن لحظه انگار به دهانم قفل زدند! انگار کسی در گوشم می‌گفت: هیس! تو برای این کار انتخاب‌شده‌ای!

هرچند از همان‌جا دست‌به‌دست تقدیر دادم؛ اما انگار سرنوشت خیال سکوت داشت. مدتی از معارفه گذشته و راوی به من معرفی نمی‌شد، این در حالی بود که دوستان نویسنده مصاحبه را گرفته و مشغول نگارش بودند. با مسؤولان کنگره تماس گرفتم و گفتم: «مشکل چیست؟ چرا شرایط مصاحبه را فراهم نمی‌کنید؟»

بعد از سکوتی طولانی گفتند که: شما درخواست مصاحبه با همسر شهید را داشتید. ایشان مشهد زندگی می‌کنند. الآن هم فصل امتحانات پسرشان است و نمی‌توانند به تهران بیایند. گفتم: «خب ما می‌ریم!»

گفتند که: راه دور است. گفتم: «مشکلی نیست.»

گفتند که: مشهد است

دلم هری ریخت. یاد چند روز پیش افتادم که به مامان گفته بودم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد! تنهایی! در آن زمستان سرد! نمی‌دانم دعای خیر مامان بود یا توجه شهید.

رفتنم به مشهد مصادف شد با میلاد بانوی دمشق. سه چهار روز مصاحبه گرفتم باقی وقتم را به حرم امام رضا (ع) می‌رفتم و گوش کرده‌ها را می‌نوشتم، بی‌آنکه مصاحبه‌ها پیاده شود. نمی‌دانم وسواس همیشگی‌ام کجا رفته بود که سطر به سطر مصاحبه پیاده شده را با صدایم تطبیق می‌دادم!

به تهران برگشتم. درخواست ملاقات با مادر شهید را دادم. برحسب اتفاق مصادف شد با وفات عقیله بنی‌هاشم. کتاب به مراحل پایانی نزدیک شده بود. بخش اسناد و تصاویر کتاب مانده بود و مطلعین همراهی نمی‌کردند، اما شهید با من همراه بود و کتاب چاپ شد. و در مدت کوتاهی به چاپ سوم رسید.

راوی کتاب پاییز ۵۰ سالگی

«مریم جمالی» همسر شهید حاج محمد جمالی همه قصه زندگی‌اش را ظرف سه روز برای خانم نویسنده تعریف کرد. مریم خانم از ۱۸ سالگی همسر پسرعمه‌اش محمد جمالی شده بود و از همان ابتدا می‌دانست محمد، حامی نه‌تنها خانواده بلکه هر مظلومی است که از او کمک بخواهد یا نخواهد. یاد گرفته بود که او هم باید همپای شوهرش باشد. وقتی حاج محمد برای کمک به زلزله‌زدگان بم رفت اقوام به مریم خانم شکایت می‌کردند که این نشد زندگی! هر جا که مشکلی هست حاج محمد رها می‌کند و می‌رود. مریم خانم گفته بود اگر هر همسری اجازه ندهند مردش به کمک دیگران برود پس همه مردها باید در خانه بمانند. آن‌وقت دیگر مردی پیدا نمی‌شود که بار از دوش دیگران بردارد.

 همه زندگی آن‌ها همین قانون را داشت چه آن زمان که ۴ سال زندگی‌اش را جمع کرده و رفت سیرجان تا اگر حاج محمد دو هفته یک‌بار بعد از مأموریت‌های مبارزه با اشرار به خانه بیاید خانه نزدیک باشد و زودتر خستگی از تن بگیرد چه وقتی حاج محمد همه ۸ سال جنگ را در جبهه بود. با همه این‌ها وقتی حاج محمد می‌خواست به سوریه برود مریم خانم بی‌تاب بود. او دیگر طاقت جوانی‌هایش را نداشت. حاج محمد ۵۰ ساله شده بود. داماد داشت و وقتش رسیده بود که دل به دل مریم خانم بدهد.

اولین سفر به سوریه

مریم خانم جمالی می‌گوید: «حاج محمد بازهم مثل جوانی‌هایش عطش رفتن داشت. اولین بار ۵۵ روز رفت سوریه و برگشت دو هفته پیش ما ماند دخترها هزار بار گفتند که باباجان دیگر نرو. طاقت دوری شمارا نداریم. به دخترها می‌گفت از مادرتان یاد بگیرید در تمام این سال‌ها هیچ‌وقت مانع من نشد. سرم را پایین می‌انداختم و آرزو می‌کردم که من هم می‌توانستم به او بگویم نرو؛ اما نمی‌شد او آرزوی رفتن داشت آرزوی شهادت داشت. ایستادم و چیزی نگفتم تا رفت. شب قبل از رفتن دفترچه‌ای به من داد که اگر من شهید شدم این‌کارهای مانده من است آن‌ها را انجام بده گفتم: «حاج ممد فکر می‌کنی نوشیدن شربت شهادت به این راحتی‌هاست؟» شوخی می‌کردم که بفهمد دلم بی‌تاب است؛ اما خودش را به راه دیگری می‌زد..

باز اصرار می‌کرد که یادت نرود همه کارهایم را نوشته‌ام همه را موبه‌مو انجام بده می‌گفتم: «بهتر نیست خودت بمانی و کارهایت را به من محول نکنی، خودت کارهایت را انجام بده.» می‌خندید و ادامه نمی‌داد. نمی‌خواست به بی‌قراری من دامن بزند.

نیمه پاییز وقت رفتنش بود

۱۲آبان شهید شد ۴ روز بعدازاینکه از تهران عازم سوریه شده بود. ۱۴ آبان روز خاکسپاری بود. مراسم خاکسپاری در آرامگاه شهدای کرمان برگزار شد به‌محض اینکه وارد آرامگاه شدم حاج قاسم را دیدم که در آرامگاه قدم می‌زند. از چشمانم سیل اشک می‌بارید؛ اما خودم را جمع‌وجور کردم تا به حاج قاسم عرض ادب کنم.

گفت: ناراحت نباشید حاج محمد به آرزویش رسید.

 گفتم: این را خوب می‌دانم.

 حاج قاسم برای حاج محمد سنگ تمام گذاشت. خودش وارد قبر شد و او را به خاک سپرد با آمدنش دلمان  آرام گرفت. روز چهلم شهید، باورمان نمی‌شد که بااین‌همه دغدغه خودش را برساند. آمده بود بی‌صدا نشسته بود بین مهمان‌ها. درخواست کردند که حاج قاسم سخنرانی کند.

 گفته بود: نه! خیلی خسته‌ام.

 گفتند اگر پسر شهید از او تقاضا کند رویش را زمین نمی‌اندازد. پسرم حسین از حاج قاسم درخواست سخنرانی کند و حاج قاسم بی‌معطلی رفت پشت میکروفن مسجد.

تنها عکس به‌جامانده در ۳۵ سال رفاقت

مریم جمالی نفس تازه می‌کند و می‌گوید: «دوستی حاج قاسم سلیمانی و حاج محمد به سال‌های خیلی دور برمی‌گردد. حاج محمد عکس انداختن را دوست نداشت و الا امروز می‌دیدید که از کودکی در رکاب حاج قاسم بود. تنها عکس به یادگار مانده وقتی است که ۵ ماه قبل از شهادت حاج محمد به‌رسم هرساله حاج قاسم دوستان بازنشسته‌اش را دورهم برای افطاری جمع کرده بود. همه باهم عکس دسته‌جمعی می‌گیرند. محمد طبق معمول وقت عکس انداختن که می‌شود پشت دوربین می‌ایستد. این بار حاج قاسم شاکی می‌شود که «بیا یک عکسی با ما بگیر تو قرار است شهید شوی آن‌وقت یکی عکس باهم نداریم ها» با شنیدن این حرف حاج محمد لبخند بر لبش می‌نشیند و کنار حاج قاسم عکس یادگاری شهادت می‌اندازد، این عکس برای همیشه به یادگار ماند. حالا آرامگاه حاج محمد و سردار حاج قاسم سلیمانی فقط سه قدم باهم فاصله دارد.»

این قربانی را من بپذیر

مریم جمالی از آن روزها که می‌گوید نفسش تنگ می‌شود دلش بی‌تاب می‌شود و غم می‌دود در خانه دلش می‌گوید: «خانم بهبودی الحق نویسنده بسیار توانمندی است همه این‌ها را که من به شما می‌گویم او خیلی بهتر در کتاب نوشته است. تابه‌حال ۱۰۰ بار کتاب پاییز ۵۰ سالگی یعنی داستان زندگی خودم را خوانده‌ام. هر بار که می‌خوانم نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم حتی حالا که ۷ سال از رفتن حاج محمد گذشته هنوز هم خاطراتش زنده است. فصل‌های آخر کتاب خیلی غمگین است چون فصل آخر زندگی ماست؛ اما همیشه برای آرامش دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر» مثل دعایی که حضرت زینب (ع) داشت.

چند سالی است به خاطر دانشگاه پسرم در مشهد زندگی می‌کنم هر بار که از مشهد به کرمان برمی‌گردیم در تاریکی شب پسرم نوحه حضرت زینب (ع) را در ماشین می‌گذارد و من ریزریز  از دوری و دل‌تنگی حاج محمد گریه می کنم . پسرم حسین در تاریکی شب من را نمی‌بیند؛ اما در همان تاریکی دستش را روی صورتم می‌کشد و می‌گوید: اگر گریه کنی نوحه را خاموش می‌کنم آن‌وقت در دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر.»



منبع خبر

کتابی که به درخواست «حاج قاسم» نوشته و منتشر شد بیشتر بخوانید »

حال و هوای خانه شهید امنیت در سالگرد شهادتش + عکس

حال و هوای خانه شهید امنیت در سالگرد شهادتش + عکس



وداع با پیکر بسیجی شهید محمدمهدی رضوان

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید مدافع امنیت «محمدمهدی رضوان» از بسیجیان گردان ۱۲۱ امام علی (ع) یگان امام حسن مجتبی (ع)، ۱۶ آبان سال ۱۳۹۸ در حال گشت اطلاعاتی، عملیاتی به منظور مقابله با جرائم و مفاسد اجتماعی و تأمین امنیت اخلاقی، در منطقه شوش تهران مورد سوءقصد قرار گرفت و از ناحیه سر دچار آسیب شد و به کما رفت که نهایتاً بعد از گذشت سه روز در ۱۹ آبان، در بیمارستان «سینا» به شهادت رسید.

حال و هوای خانه شهید امنیت در سالگرد شهادتش+ تصاویر

حال و هوای خانه شهید امنیت در سالگرد شهادتش+ تصاویر

حال و هوای خانه این شهید با گذشت یک سال از شهادت و با وجود تصاویری از شهید و لوازم به جای مانده از او دیدنی است و نظر مهمانان خانه را به خود جلب می‌کند.

حال و هوای خانه شهید امنیت در سالگرد شهادتش+ تصاویر

حال و هوای خانه شهید امنیت در سالگرد شهادتش+ تصاویر



منبع خبر

حال و هوای خانه شهید امنیت در سالگرد شهادتش + عکس بیشتر بخوانید »