مشرق

دبیرکل اتحادیه علمای مسلمان خواستار عذرخواهی مکرون شد

دبیرکل اتحادیه علمای مسلمان خواستار عذرخواهی مکرون شد



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق از خبرگزاری “آناتولی” ترکیه، القره داغی همچنین از رییس جمهوری فرانسه خواست که قوانینی را تصویب کند که اهانت به اسلام و مقدسات دینی در فرانسه جرم محسوب شود.

مکرون ۲۱ اکتبر سال جاری اعلام کرد که کشورش از بازنشر کاریکاتورهای موهن به پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) منصرف نخواهد شد، اقدامی که موجی از خشم مسلمانان در سراسر جهان را به دنبال داشت و در نتیجه بسیاری از کشورهای اسلامی کالاهای فرانسوی را تحریم کردند.

القره داغی در حساب توئیتری‌ خود نوشت: سخنان مکرون در گفت‌وگو با شبکه الجزیره [قطر]  گامی به سوی میانه‌روی بود، اما این اقدام برای درمان ناشی از سخنرانی اول وی و تأثیراتی که این سخنرانی در قلب مسلمانان برجا گذاشت، کافی نیست.

مکرون روز شنبه در گفت‌وگو با شبکه خبری “الجزیره” قطر گفته بود که وی احساسات مسلمانان در قبال کاریکاتورهای موهن را درک می‌کند، وی البته صراحتا توهین به اسلام را رد نکرد.

القره داغی افزود: از مکرون انتظار داریم، شجاعت داشته باشد و از حضرت محمد (ص) و تمام مسلمانان عذرخواهی کند و دست به آغاز گفت‌وگویی سازنده و جدی بزند و قوانینی را در فرانسه تصویب کند که مانع از اهانت و توهین به اسلام و مقدسات دینی شود و این کار در فرانسه ممنوع و جرم محسوب شود.

منبع: ایرنا



منبع خبر

دبیرکل اتحادیه علمای مسلمان خواستار عذرخواهی مکرون شد بیشتر بخوانید »

تساوی گرانادای ۱۰ نفره مقابل لوانته

تساوی گرانادای ۱۰ نفره مقابل لوانته



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در ادامه بازی‌های هفته هشتم لیگ دسته اول فوتبال اسپانیا (لالیگا)، گرانادا امشب (یکشنبه) میزبان لوانته بود که این دیدار با تساوی یک – یک به پایان رسید.

داروین ماچیس در دقیقه ۸ دروازه لوانته را گشود، اما روبن وسو در دقیقه ۳۴ گل تساوی را به ثمر رساند. گرانادا از دقیقه ۱۶ با اخراج ماکسیمه گونالونس، با ۱۰ بازیکن به این دیدار ادامه داد.

گرانادا در جایگاه پنجم و لوانته در رتبه هجدهم جدول لالیگا حضور دارد.

در آخرین بازی امشب لیگ دسته اول اسپانیا، والنسیا از ساعت ۲۳:۳۰ (به وقت ایران) برابر ختافه صف‌آرایی می‌کند.



منبع خبر

تساوی گرانادای ۱۰ نفره مقابل لوانته بیشتر بخوانید »

شهید «بهنام محمدی» را سه‌بار عقب بردند؛ اما فرار کرد و دوباره آمد!

«بهنام» را سه‌بار عقب بردند اما دوباره فرار کرد و آمد!



شهید «بهنام محمدی» را سه‌بار عقب بردند؛ اما فرار کرد و دوباره آمد!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آن‌روزهایی ارتش بعث عراق از زمین، آسمان و دریا تجاوز خود را به ایران اسلامی آغاز کرد، ارتش کشورمان به‌دلیل حوادث ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی دچار تزلزل شده بود و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج نیز تازه تشکیل شده بودند و هنوز سازماندهی کاملی نداشتند؛ بنابراین «صدام» و اربابان غربی و شرقی او فکر می‌کردند که انقلاب اسلامی ایران با وجود تحریم‌هایی که خصوصاً در عرصه نظامی وجود داشت، تنها مدت کوتاهی بتواند در این جنگ تحمیلی مقاومت کند و در همان سال‌ها و حتی روزهای ابتدایی شروع آن، سرنگون شود؛ برای همین بود که «صدام» در ابتدای جنگ تحمیلی، در مصاحبه‌ای گفت که می‌خواهد سه‌روزه خوزستان را اشغال کند و یک‌هفته‌ای به تهران برسد؛ اما زهی خیال باطل؛ چراکه محاسبات‌ «صدام» و اربابان غربی و شرقی او، براساس قدرت مادّی بود؛ غافل از این‌که ملت ایران، سلاح بزرگ دیگری در اختیار دارند که آن‌ها در محاسبات خود، آن را نادیده گرفته بودند، و آن سلاح چیزی نبود جز «معنویت» که همانا روحیه «ایثار» و «شهادت» ملت ایران نیز برگرفته از آن بوده و هست.

ارتشی که «صدام» مدعی بود یک‌هفته‌ای به تهران می‌رسد، نزدیک به ۳۴ روز در خرمشهر، در مقابل قدرتی به بزرگی «مردم» متوقف شد؛ البته در این مقاومت جانانه، دلاورمردان نیروهای مسلح نیز نقش‌هایی حیاتی ایفا کرده و همین‌ها بودند که به سازمان‌دهی مردم پرداختند؛ اما اگر مردم اعم زن و مرد، به‌صورت خودجوش برای دفاع از سرزمین خود، احساس تکلیف نکرده و به‌پا نمی‌خواستند، بی‌شک «صدام» در رسیدن به اهداف خود موفق‌تر بود.

وقتی نام «خرمشهر» برده می‌شود، در کنار آن نیز نام دیگری با عنوان «خونین‌شهر» در ذهن‌ها تداعی می‌شود؛ نامی که روایت‌گر خون‌های بر زمین ریخته‌شده و حماسه‌هایی است که در آن شهر، در تاریخ این مرز و بوم ماندگار شد. «خونین‌شهر» را همه با شهیدانش می‌شناسند، صدها شهیدی که به‌همراه همرزمان خود، علی‌رغم امکانات کم، مقابل ارتش تا به دندان مسلح بعثی، مقاومتی جانانه کردند؛ اما در این میان، نام دو شهید والامقام، شاید بیشتر از نام شهیدان دیگر بر سر زبان‌ها جاری باشد، آن‌هم به‌دلیل این است که آن‌ها علی‌رغم سن کمی که داشتند، دفاع از خاک میهن را وظیفه خود دانسته و تا آخرین قطره خون خود ایستادند؛ شهیدان «محمدحسین فهمیده» و «بهنام محمدی».

شهید «بهنام محمدی»

شهید «بهنام محمدی» ۱۲ بهمن سال ۱۳۴۵ در «خرمشهر» متولد شد و ۲۸ مهر سال ۱۳۵۹ در «خونین‌شهر» به شهادت رسید؛ شجاعت این شهید والامقام علی‌رغم سن کمی که داشت، زبان‌زد رزمندگان و فرماندهانی است که در روزهای ابتدایی جنگ در «خونین‌شهر» می‌جنگیدند.

شهید «بهنام محمدی» را سه‌بار عقب بردند؛ اما فرار کرد و دوباره آمد!

مرحوم سرهنگ جانباز «علی قمری» فرمانده پادگان دژ خرمشهر در دوران دفاع مقدس، درباره فعالیت اطلاعاتی شهید «بهنام محمدی» و فریب بعثی‌ها توسط وی گفته است:

«بهنام محمدی نوجوان زبر و زرنگی بود که به او تعلیمات لازم را جهت کسب اطلاعات از دشمن داده بودم و به‌عنوان اطلاعات‌چی در خدمتم بود. یک‌روز به بهنام گفتم «برو پیش عراقی‌ها و بگو صدام کِی به خرمشهر می‌آید؟ مادرم یک گوسفند نذر کرده که هر وقت صدام آمد، زیر پایش قربانی کند؛ آن‌وقت آن‌ها دیگر با تو کاری نخواهند داشت. بعد به آن‌ها بگو که تعداد زیادی تانک از فلان مسیر در حال حرکتند و دارند به سمت شما می‌آیند»؛ می‌خواستم با استفاده از این ترفند، جلوی پیشروی دشمن گرفته شود تا نیروی کمکی برسد؛ که البته جلوی پیشروی دشمن گرفته شد، اما نیروی کمکی هیچ‌وقت نرسید». 

شهید «بهنام محمدی» در یکی از مواردی که برای کسب اطلاعات به میان بعثی‌ها رفته بود، توسط آن‌ها به اسارت گرفته شد؛ اما با فریب سربازان بعثی، توانست از چنگال آن‌ها بگریزد. «سید عباس بحرالعلوم» از رزمندگان حاضر در مقاومت خرمشهر که به «سید عباس» مشهور است، در این‌باره گفته است:

«هنگامی که یک گردان تانک وارد میدان راه‌آهن شده بودند، به «بهنام» گفتم برو ببین تانک‌های عراقی که وارد میدان می‌شوند، در چه جایی مستقر شده و موضع می‌گیرند. «بهنام» گفت «عمو این‌ها اگه منو بگیرند اسیرم می‌کنند و…» بهش گفتم تو برو چون سن و سالت کمه باهات کاری ندارند، بهنام قبول کرد و جلو رفت، ما پشت مسجد راه‌آهن مستقر بودیم، بعد از نیم ساعت دیدم بهنام برگشته و صورتش قرمز شده، گفتم «بهنام و آن طرف چه خبر بود؟ چرا صورتت قرمز شده؟!» بهنام گفت: «عمو، عراقی‌ها جلوی مسجد میدان منو گرفتند و از من سوال کردند اینجا چه‌کار میکنی؟ منم بهشون گفتم که خونمون این‌جاست و اومدم دنبال خانوادم می‌گردم و توی همین حین نگاه کردم و دو سه تا از تانک‌های عراقی را دیدم که روبروی مسجد مستقر شدند، افسر عراقی بعد از شنیدن حرف‌های من دو تا سیلی به گوشم زد و رهایم کرد». خلاصه با اطلاعاتی که از بهنام گرفتم به همراه دو نفر از بچه‌ها از پشت وارد میدان شده و تانک‌ها را با گلوله آر.پی.جی مورد اصابت قرار دادیم».

«محسن راستانی» یکی دیگر از رزمندگان حاضر در مقاومت خرمشهر است که عکس معروف شهید «بهنام محمدی» – که سلاح «ژ-۳» در دست دارد – را وی از این شهید والامقام گرفته است. وی درباره روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی گفته است (۱):

تجربه جنگ، یک تجربه سنگینی بود

«وقتی که جنگ شد، ما هیچ‌کدام تصور این را نداشتیم که در همچین مقطعی واقع شویم؛ اساساً آمادگی نداشتیم، نه از نظر آموزش، نه از نظر ذهنی. آدم‌هایی به‌عنوان «شهروند» بودیم که در سنین نوجوانی قرار داشته و مسئولیت چندانی هم نداشتیم؛ در واقع مانند یک بادکنک این‌طرف و آن طرف می‌پریدیم و شاد بودیم و از دنیا فوق‌العاده لذت می‌بردیم.

تجربه جنگ، برای همه ما در آن سن و سال، یک تجربه سنگینی بود؛ خصوصاً برای افرادی مثل ما که حدوداً ۱۹ یا ۲۰ سال سن داشتیم و یک شخصیتی مانند «بهنام» که ۱۱ سال داشت. تصور کنید که آن صحنه‌ها وقتی برای من آن‌قدر حجیم و سنگین بود، برای کسی مانند «بهنام» چگونه بود!

شهری که یک‌زمان در کوچه‌های آن بستنی می‌خوردیم، سوت می‌زدیم، دوچرخه سواری می‌کردیم، عشق می‌کردیم، می‌خندیدیم، می‌دویدیم؛ اما با شروع جنگ، به یک‌باره باید در همان کوچه‌ها و خیابان‌ها، یک حس دیگری بین ما رد و بدل می‌شد که خیلی عجیب و غریب بود! گاهی اوقات مانند یک انسانی که خوابش برده و متوجه نیست، یک‌باره انفجار یا خبر شهادت یکی از دوستانت، تو را به خودت می‌آورد».

شهید «بهنام محمدی» را سه‌بار عقب بردند؛ اما فرار کرد و دوباره آمد!

محسن راستانی

«محسن راستانی» همچنین درباره حضور شهید «بهنام محمدی» در مقاومت خرمشهر گفته است:

«اوایل شاید برای افرادی مانند «بهنام»، جنگ یک بازی یا شیطنت بود؛ اما وقتی روزها سپری می‌شد و آدم‌ها در کنارش بر زمین می‌افتادند و وی به آن‌ها کمک می‌کرد، متوجه می‌شد که دارد یک واقعیتی اتفاق می‌افتد و خودش هم جزو آن واقعیت است.

گاهی‌اوقات حرکاتی را از یک کودک می‌بینیم که برای عقل ما بزرگ‌سال‌ها یک‌مقدار غیر عادی به‌نظر می‌رسد؛ اما، چون در آن سن و سال اتفاق افتاده است، آن را عادی می‌پنداریم و با شرایط سنی او مناسب می‌دانیم؛ مگر می‌شود که آدم‌هایی در کنار او کشته شوند، اما احساس کند که در یک بازی قرار دارد؟ مانند کیفی که در اسلحه در دست گرفتن می‌کند، مثل این‌که بازیگر یک فیلم سینمایی شده است. ما متوجه این حقیقت نیستیم که کودکان در دریافت حقایق، افراد پرداخت‌کننده‌ای مانند ما نیستند؛ بلکه بدون، چون و چرا آن‌ها را دریافت می‌کنند.

یادم می‌آید که «سیدصالح موسوی» یک دوربینی را به من داد و گفت که «از بچه‌ها عکس بگیر، این بچه‌ها ممکن است دقایقی بعد به شهادت برسند، خوب است که عکسی از آن‌ها ثبت شود»، من هم واقعا با دوربین بلد نبودم کار کنم. جالب بود که تنها لبخند آن دوران بچه‌ها، همان لبخندهایی بود که در مقابل دوربین من شکل می‌دادند».

«محسن راستانی» ماجرای شهادت «بهنام محمدی» را این‌گونه روایت کرده است:

نگاه می‌کردم که بهنام دارد می‌رود

از یک جاده فرعی بود که ما داشتیم برمی‌گشتیم، انگار یک وانت از کنار ما رد شد و چراغ و بوق زد. برگشتیم کنار همدیگر و دیدیم که برادر «بهنام» است. من پیاده شدم و او به من گفت که «محسن تو از بهنام عکسی گرفتی؟»، وقتی کسی از من سوال می‌کرد که تو عکس فلانی را گرفتی، دلم می‌ریخت و متوجه می‌شدم که اتفاقی افتاده است؛ چون در شرایط عادی کسی این سوال را نمی‌کرد. بعد من با آرامی و البته بهت‌زده به او گفتم: «مگر چه شده؟ مگر بهنام طوری شده؟»، گفت: «آره!»، گفتم: «کجاست؟»، گفت: «همین‌جا».

دیده بودم که در وانت یگ گونی وجود دارد که روی آن یخ ریخته‌اند، فکر کردم که دارند برای جایی یخ می‌برند؛ غافل از این‌که «بهنام» آن زیر خوابیده است. دیگر جدا شدیم و من یادم می‌آید که از پشت پنجره ماشین نگاه می‌کردم که «بهنام» دارد می‌رود و ما زیر خمپاره‌ها داشتیم برمی‌گشتیم به خرمشهر.

در تنهایی خودم فکر می‌کنم که چه سعادت، بزرگی و موهبتی است که یک نفر در سن ۱۱ سالگی همه‌چیز را کامل و تمام می‌کند. امروز من ۵۲ سال دارم و از آن سال‌ها خیلی می‌گذرد؛ ما داریم ادامه می‌دهیم و هم یک حسرتی در آن هست و هم یک گمگشتگی در آن وجود دارد که بالاخره ما برای چه هستیم؟ در شرایطی که او بازی را می‌برد، ما بازی را باخته‌ایم!

«سیدصالح موسوی» کسی است که به‌همراه «بهنام محمدی»، ۲۸ مهر سال ۱۳۵۹ تیر می‌خورند؛ «بهنام محمدی» شهید می‌شود و «سیدصالح» از شدت جراحت از هوش می‌رود. وی درباره نحوه آشنایی خود با شهید «بهنام محمدی» گفته است (۲):

در سن نوجوانی که بودم، برادر بزرگترم برای تمرین کُشتی به «خانه جوانان» نزدیک میدان «راه‌آهن» می‌رفت؛ بنابراین من هم کم‌کم رفتم آن‌جا و جذب کُشتی شدم و بعد از مدرسه می‌رفتم برای تمرین. در محله‌ای که «بهنام» در آن ساکن بود، چند خانواده بودند که بزرگترهای آن‌ها قبل از ما اهل کشتی و ورزش بودند؛ بنابراین کوچک‌ترهای‌شان هم به تبعیت از آن‌ها، آمده بودند سمت کُشتی. یک مدتی دیدیم که یک پسر نوجوانی – که در حقیقت کودک بود – بین آن‌ها به تمرین می‌آید و بعد هم رفتارها و شیطنت‌های بچه‌گانه‌ای از او سر می‌زد که جلب توجه می‌کرد و برای خودش شیرین‌کاری‌هایی داشت. فکر می‌کنم که اختلاف سنی من و «بهنام»، چهار سال و نیم بود.

شهید «بهنام محمدی» را سه‌بار عقب بردند؛ اما فرار کرد و دوباره آمد!

سیدصالح موسوی

«سیدصالح موسوی» حضور شهید «بهنام محمدی» در مقاومت خرمشهر را نیز این‌گونه روایت کرده است:

بچه تخس با کی بودی؟

وقتی که جنگ به‌صورت رسمی آغاز شد، همه‌جای شهر را زده بودند. دلتنگ و نگران همه بچه‌ها بودیم؛ بنابراین رفتیم به سپاه خرمشهر، وقتی رسیدیم، دیدیم که درِ محل سپاه خرمشهر کاملاً باز است و درِ دژبانی آن هم باز است و تعدادی از افراد در پیاده‌رو مقابل آن جمع شده‌اند. قیافه یکی از این افراد به نظر من آشنا آمد؛ خیلی درگیر کار بود و «وَرجه وورجه» می‌کرد. برای من جلب توجه کرد، یک کمی که نزدیک‌تر شدم و خوب که به چهره او نگاه کردم، دیدم «بهنام» است. هیچی به خودش نگفتم، بلند شدم و به «رضا» گفتم که «این را می‌شناسی؟»، گفت: «نه این کیه؟»، گفتم: «این بهنام است، از آن بچه تخس‌هاست، حواست به او باشد که آدم کار درستی است»، وقتی این حرف را زدم، شنید و بلند شد و گفت: «بچه تخس با کی بودی؟»، گفتم: «با تو!»، گفت: «خودت تخسی، برای چی به من گفتی تخس؟ دارم این‌جا فانوس می‌چینم، مگر چه‌کار کردم؟»، رفتم جلو و گفتم که «تو من را نشناختی؟»، گفت: «هرکه می‌خواهی باش!»، گفتم: «نه! یک مقدار من را نگاه کن، ببینم من را می‌شناسی؟»، ساکت شد، آمد جلو و یک‌مقداری نگاهم کرد و به یک‌باره گفت: «کاکا صالح تویی؟»، من را شناخت، پرید بغلم و گفت: «کاکا کجا بودی؟ قربونت برم، نگاه کن دارم کار می‌کنم، کمک می‌کنم، خوبه؟» گفتم: «آره دستت درد نکنه، کارت را انجام بده!». کفت: «نه! من را با خودت ببر به جبهه، اسلحه به من می‌دهی؟ نارنجک به من بده!».

شهید «بهنام محمدی» را سه‌بار عقب بردند؛ اما فرار کرد و دوباره آمد!

لحظه‌ها برای ما همانند یک سال بود

«بهنام» را دیگر من به آن صورت ندیدم تا روز دهم؛ روز دهم، روز سختی بود؛ روزی بود که ارتش بعث عراق عزم خود جزم کرده و تمام امکانات زرهی، آتش‌بار توپخانه‌ای و خمپاره‌ها را به کار گرفته و نفرات ورزیده در نیروهای مخصوص خود را جمع کرده و از سمت «پل نو» به شهر یورش برده بود. آن‌روز چنان آتشی بر سر ما ریختند که هیچ‌چیزی حتی فولاد و بتن هم جلودار آن نبود. زمین را شخم می‌زدند و آسمان از گلوله‌های تانک و کالیبر قرمز شده بود. به یک‌باره حال عجیبی به من دست داد؛ پیراهن فرم سپاه را از تن خود درآوردم و بوسیدم و گذاشتم کنار و با نیم‌تنه برهنه، به میدان رفتم، آن لحظه هیچ‌کدام، دیگر خودمان را نبودیم و لحظه‌ها برای ما همانند یک سال بود. بلند شدم از میدان رفتم کنار دیواره مسجد، درحالی که عطش تمام وجودم را گرفته، گوش‌هایم کیپ و حلقم هم خشک شده بود و صدایم هم درست درنمی‌آمد. داشتم نگاه می‌کردم و فکر می‌کردم که چه‌کار کنم تا یک تانک [که داشت می‌آمد]از حرکت بایستد. یک‌باره دیدم که یک کسی از آن‌طرف بلوار وسط این آتش‌ها دارد می‌دوَد و از لابه‌لای آتش‌ها رد می‌شود. من تعجب کردم که او چگونه زنده ماند! دیدم که دارد می‌آید سمت من، وقتی وسط بلوار رسید، دیدم که «بهنام» است. گفتم «بهنام کجا داری می‌آیی؟ نیا باباجان، مگر آتش را نمی‌بینی؟» گفت: «کاکا، برایت آب آورده‌ام!».

شهید «بهنام محمدی» را سه‌بار عقب بردند؛ اما فرار کرد و دوباره آمد!

سیدصالح موسوی

کاکا، آب می‌خوری؟

شرایط به‌گونه‌ای بود که آدم‌های بزرگ هم جرأت نمی‌کردند تا سر خود را بالا بیاورند و من هم در جای بدی قرار داشتم، گفتم «بهنام، عزیزم، چرا آمدی این‌جا، مگر این همه آتش و گلوله را نمی‌بینی؟ این‌جا نمان!». گفت: «کاکا، آب می‌خوری تا تشنگی‌ات برطرف شود؟ آب بخور ناراحت نشو!»، وقتی من آب را خوردم، انگار که زنده شدم.

«مهدی» سه‌بار «بهنام» را [از صحنه جنگ] بُرد؛ اما فرار کرد و دوباره آمد! اصلاً این‌گونه نبود که ما دوست داشته باشیم «بهنام» در صحنه درگیری حضور داشته باشد؛ بلکه خودش می‌خواست. شوخی نبود! من و شما کنار هم بودیم؛ اما دو دقیقه بعد ممکن بود که من نباشم یا شما نباشی!

به یاد «بهنام» زیباترین چهره کودک

[از غم و غصه] نشسته بودم کنار دیوار، «بهنام» آمد و به من گفت: «کاکا، صالح چه شده؟ عزیزم چرا ناراحتی؟» دوتا دست‌هایم را از مقابل صورت پایین آورد و دست کرد در جیب خود و یک مقدار پول خرد ریخت در دستان من. گفت «کاکا، این پول‌ها برای خودت، ناراحت نباش! غصه نخور!». «محسن» یک تعبیر زیبایی داشت؛ سال ۵۹ یا ۶۰، برای من پشت یک عکس، به یادگار نوشته بود: «تقدیم به صالی (صالح) و به یاد «بهنام» زیباترین چهره کودک».

در آن شب‌ها، «بهنام» آمد و سر خود را گذاشت روی بازوی من و گفت: «خیلی دلم برای بچه‌هایی که شهید می‌شوند، تنگ می‌شود و روی دوش خود، احساس سنگینی می‌کنم»، من هم همین‌طور بغض خود را کنترل می‌کردم. خاطرم هست که «محسن راستانی» از بچه‌ها عکس می‌گرفت و آن عکسی که از «بهنام» با اسلحه «ژ-۳» وجود دارد را هم او گرفت و خیلی هم فیلم گرفت.

«سیدصالح موسوی» درباره نحوه شهادت «بهنام محمدی» گفته است:

روز آخر…

روز ۲۸ مهر بود؛ آن‌روز گیر داده بود تا عصبانی‌ام کند و من به او بگویم که «سوار شو تا به خط مقدم برویم»؛ بنابراین آن‌روز از عمد به او گفتم که «اصلا حق نداری امروز به خط مقدم بیایی، آمدی دمار از روزگارت درمی‌آورم و می‌فرستمت بروی اهواز»؛ اما با گریه ماند. همین‌طور که بچه‌ها داشتند مهمات را خالی می‌کردند و هماهنگ می‌کردیم که به دل عراقی‌ها بزنیم، به یک‌باره دیدم که یکی از پشت سرم گفت: «کاکا، کاکا، صالی (صالح)»، برگشتم دیدم که «بهنام» است. اعصابم خراب شد و گفتم «مگر نگفتم که نیا این‌جا بچه! این‌جا چه‌کار می‌کنی؟ چرا نمی‌گذاری تا ما کارمان را انجام دهیم».

گفتم «بهنام تو امانتی، نباید برای تو اتفاقی بیافتد. مگر نگفتم که نیا، چرا آمدی؟» دیدم اشک در چشمانش جمع شد و دست کرد در جیب خود و گفت: «کاکا من رفتم پیش بچه‌های تکاور نیروی دریایی، کمپوت بردم و گفتم که یک جوراب بدهید، می‌خواهم ببرم برای کاکا صالی (صالح)، تو با ما این‌جوری می‌کنی؟». دست کرد در جیب خود و یک جوراب سفید درآورد. گفتم: «بهنام! ما الان جوراب سفید پای‌مان می‌کنیم، اصلا این‌جا جای جوراب پا کردن است». گفت: «چه‌کار کنم کاکا! دوست داشتم برایت یک جوراب بیاورم، پایت زخم شده، داری اذیت می‌شوی!». گفتم: «این جوراب را پیش خودت نگه دار و بشین این‌جا تا ما کار خودمان را انجام دهیم، وقتی به سلامت برگشتیم، چشم، جوراب را هم می‌گیرم».

انگار با حالت پلک‌هایش با من حرف می‌زد

بعدازظهر ۲۸ مهر، وقتی داشتیم برنامه‌ریزی می‌کردیم که برویم و بزنیم به دل عراقی‌ها؛ همین‌طور که داشتیم صحبت می‌کردیم، یک‌باره رفتیم تو هوا، همین‌طوری که داشتم بچه‌هایی که ترکش خورده بودند را نگاه می‌کردم، بعد از ۱۰ یا ۱۵ متر که رفتم، یک‌باره با صورت خوردم زمین، تازه دیدم که پاهای خودم هم ترکش خورده است و دیگر نمی‌توانم راه بروم. گریه‌ام گرفت و گفتم که «خدایا این همه شهید، این همه سختی، آخرش این‌طوری شد؟». آمدم پایین‌تر و دیدم که بهنام در بغل یکی از بچه‌هاست و دیگر چشم‌های قشنگ او بسته شده است و صدای زیبای او را دیگر من نمی‌شونم. موهایش ریخته بود روی صورتش و ترکشی به سینه‌اش اصابت کرده است. شوکه شدم و گفتم «بهنام، چشم‌هایت را باز کن، کاکا صالی آمده، حرف بزن، چه‌کار کردی با ما، چه‌شد کاکا»؛ چهره‌اش حالت خاصی داشت، انگار با حالت پلک‌هایش با من حرف می‌زد. دیگر «بهنام» را ندیدم، نه سر خاک او رفتم و نه در تشییع جنازه‌اش بودم.

منابع:

(۱) مستند «بهنام ۳۰ سال بعد»
(۲) مستند «بهنام ۳۰ سال بعد»



منبع خبر

«بهنام» را سه‌بار عقب بردند اما دوباره فرار کرد و آمد! بیشتر بخوانید »

بایدن کلیتون نیست، ترامپ دیگر ترامپ نیست

بایدن کلیتون نیست، ترامپ دیگر ترامپ نیست


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، خانم کلیتون در سال ۲۰۱۶ با اتهام قصور در پرونده بنغازی لیبی پا به عرصه مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری گذاشت. با وجود این، او با خود شیفتگی خاص خویش، خود را پیروزی این میدان نبرد ماراتونی می دانست. لذا، به ایالت‌های معروف به میدان نبرد همانند ویسکانسن اصلا سفر نکرد، یا اینکه فقط دو هفته مانده به روز رای‌گیری سری به ایالت میشگان زد. این در حالی بود، که او بر اساس نظرسنجی‌ها فقط با ۲/۲ درصد در سطح ملی از ترامپ جلو بود. علاوه بر این، کلینتون شش روز مانده به انتخابات حدود ۸ درصد در نظرسنجی های عمومی افت کرد. برعکس، محبوبیت عمومی ترامپ از ۴۲ به ۴۵ درصد ارتقاء یافت. از این نظر، در شرایط کنونی بایدن با ۶/۹ در صدد از ترامپ پیشتاز است. هیچ نامزدی به جزء اوباما تا این حد در روزهای پایانی تبلیغات پیشتاز نبوده است.

بیشتر بخوانید:

چرا بایدن بَدمن را سوپرمن جا می‌زنند؟

بایدن همانند اوباما دارای شخصیت کاریزمایی است. او به طور مستقیم با مردم امریکا ارتباط برقرار می کند. از این نظر، دمکرات‌ها، جمهوریخواهان و مستقل‌ها او را تائید می‌کنند. آنها او را فردی باهوش و دارای تجربه ارزشمند می دانند. بایدن برخلاف کلینتون حمایت سندرز و حامیان او را جلب کرد. اوباما رئیس جمهور سابق امریکا نیز در این دوره از کارزار انتخاباتی برای بایدن سنگ تمام گذاشت و به طور تمام قد به نفع او تبلیغ می‌کند. او در روز  شنبه ۱۰ آبان در شهر «فلینت» ایالت میشگان در حمایت از بایدن سخنرانی کرد و قول داد که بایدن به قدرت برسد، ویروس کرونا را تحت کنترل در خواهد آورد. این وضعیت خود بیانگر انسجام حزبی دمکرات‌هاست.

بیشتر بخوانید:

ترامپ نقشه خود برای پیروزی در انتخابات را افشا کرد

عامل دیگری که در شکست خانم کلینتون نقش آفرینی نمود، آراء نامزد حزب سوم در ایالت های معروف میدان نبرد بود.  نامزد حزب مذکور در این دوره بر خلاف سال ۲۰۱۶ در بهترین حالت یک درصد آراء عمومی را کسب خواهد کرد. گشودن پرونده ایمیل‌های کلینتون توسط جیمز کوبی رئیس وقت اف بی آی در حکم تیرخلاص برای او بود. این مسئله برای مردم امریکا از اهمیت بالایی برخوردار بود.

ترامپ در این دوره نه تنها از بایدن بهتر ظاهر نشده است. بلکه سوء مدیریت او در مقابله و کنترل بیماری کرونا، شکست در جنگ تجاری با چین و عدم موفقیت در مذاکره با ایران، شکست های ویرانگر دولت او در شورای امنیت برای بازگرداندن تحریم های بین المللی تسلیحاتی ایران، افزایش بیکاری، وضعیت بد اقتصادی، ترویج خشونت، نژادپرستی و ایجاد ناامنی در داخل و ناتوانی در رهبری و انسجام حزبی خود (عدم تصویب کنوانسیون ملی حزب در ۲۰۲۰) باعث تخریب او نسبت به سال ۲۰۱۶ شده است. با وجود این، شانس پیروزی او در بهترین حالت ۱۲ درصد و در بدترین وضعیت ۵ درصد است. شانس او در سال ۲۰۱۶ ، ۳۶ درصد بود.

بیشتر بخوانید:

طرفداران ترامپ برنامه انتخاباتی بایدن در تگزاس را لغو کردند

کلینتون برغم اینکه پس از اوباما بیشترین آرائ عمومی را در تاریخ امریکا کسب کرد. او با اختلاف ناچیزی مانند ۱۰۰۰۰ رای در میشگان معادل ۲۳/.%، از ۵/۴ میلیون رای مأخوذه، در پنسیلونیا با اختلاف ۲۲۰۰۰ رای از ۶ میلیون رای مأخوذه، نتیجه نهایی را به ترامپ واگذار کرد. شرایط کنونی در این ایالت ها همچون گذشته برای پیروزی ترامپ هموار نیست. بایدن در ایالت های معروف به میدان نبرد نبست به ترامپ از ۲ تا ۸ درصد جلو است.

بر اساس نظرسنجی ها در سال ۲۰۱۶، کلینتون در ایالت‌های فلوریدا، جورجیا، کارولینای شمالی، اوهایو و آیوا، تگزاس، آریزونا، در بخش های دوم مین و نبراسکا می بازد، درست بود و فقط در ویسکانسین بر خلاف نظر سنجی ها برد.

در سال ۲۰۱۶ انتخاب بین دو شیطان بود. ولی حالا بایدن از محبوبیت خوبی، حتی در میان جمهوریخواهان برخوردار است. برای نمونه، کالین پاول قهرمان ملی، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش و وزیر خارجه سابق جمهوریخواهان، بایدن را فردی مناسب به عنوان ضامن ارزش های امریکایی، جان سربازان، دیپلمات ها و افسران اطلاعاتی معرفی می‌کند و نسبت به حضور دوباره ترامپ در کاخ سفید در مقام فرمانده کل قوا نسبت به جان افراد مذکور ابراز نگرانی می‌نماید. جان بولتون مشاور سابق امنیت ملی ترامپ، می گوید در انتخابات شرکت خواهد کرد ولی به ترامپ رای نخواهد داد. حزب جمهوریخواه دیگر حتی به مثل سال ۲۰۱۶ از ترامپ حمایت نمی کند و این حزب در حال حاضر فاقد انسجام داخلی است.

ترامپ اگر از هفت ایالت میدان نبرد به شرح زیر، حتی آراء یکی از آنها از دست بدهد، کل انتخابات را خواهد باخت، برعکس بایدن با پیروزی در یکی از این ایالت ها به کاخ سفید خواهد رفت.

وضعیت نامزدها از نظر آراء الکترال کالج در ایالت های میدان نبرد

در کل بایدن با ۹۶ درصد شانس با طیفی از آراء الکترال کالج (۴۱۵- ۲۵۴ )  و با  ۹۹درصد شانس  کسب در اکثریت آرای عمومی در مقابل ترامپ با  ۴ درصد شانس آراء الکترال کالج با طیفی از ( ۲۸۴- ۱۲۳ ) و یک درصد شانس اکثریت آراء عمومی پیروزی دارد.

مدل‌ها

آلن لیکتمن: ایشان در مدل خود سیزده مؤلفه ساختاری و غیر ساختاری در نظر می گیرد که بایدن در هفت مؤلفه، به ویژه اقتصادی نسبت به ترامپ از وضعیت خوبی برخوردار است. لذا او نتیجه گیری می‌کند که بایدن پیروز خواهد شد. نکته حائز اهمیت در مدل او این است که نظر خود را سه ماه قبل از روز برگزاری انتخابات اعلام می کند. همچنین در پیش بینی نتیجه نامزد پیروز در ۹ انتخابات ریاست جمهور گذشته بدون خطا بوده است. او این بار اعلام کرد که بایدن پیروز انتخابات ۲۰۲۰ ریاست جمهوری خواهد بود.

در بررسی دلایل اینکه، چرا برخی از رؤسای جمهور یک دوره‌ای شده‌اند، سه عامل به عنوان تعیین کننده  سرنوشت آنها اعلام شده است. وضعیت اقتصادی، انسجام حزبی و نقش حزب سوم. در انتخابات کنونی نیز، وضعیت اقتصادی بد است و حزب رئیس جمهور نیز فاقد انسجام است. این دو عامل به ضرر نامزد ریاست جمهوری مستقر در کاخ سفید است. البته نقش حزب سوم نیز در این دوره قابل توجه نیست.

برخی از صاحب نظران فضای مجازی و کانال های اجتماعی را به نفع ترامپ ارزیابی می کنند. در مقابل افراد صاحب نظری دیگری[۱] شرایط در مجموع به نفع بایدن می دانند و او را نامزد پیروز این دوره از انتخابات ریاست جمهوری امریکا عنوان می کنند. در این صورت با توجه به شخصیت بایدن، تحولات در عرصه سیاست داخلی و خارجی امریکا و کارنامه چهارساله ترامپ می توان گفت که بایدن، کلینتون نیست، ترامپ هم ترامپ گذشته نیست. لذا شواهد و قرائی حکایت از این دارد که ترامپ در آستانه خروج از کاخ سفید قرار دارد.



منبع خبر

بایدن کلیتون نیست، ترامپ دیگر ترامپ نیست بیشتر بخوانید »

چرا قرارداد الجزایر پاره شد؟

چرا قرارداد الجزایر پاره شد؟



قرارداد الجزایر میان ایران و عراق.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، اختلافات مرزی میان کشورها همواره از جمله مسائلی بوده است که کشورهای جهان را در نقاط مختلف درگیر کرده است؛ اختلافاتی که بعضا باعث به وجود آمدن جنگ‌های خانمان سوز متعدد شده و به قیمت کشته شدن جان صدها هزار نفر به پایان رسیده است. در این میان، منطقه خاورمیانه از جمله مناطقی در دنیا محسوب می‌شود که به دلیل قدمت تاریخی و وجود امپراتوری‌هایی که هر یک در مقطعی از هم پاشیده شده‌اند نقش اختلافات مرزی بسیار پررنگ بوده است؛ به خصوص که استعمار نیز نقش خود را ایفا کرده و تلاش کرده با به وجود آوردن مرزهای مصنوعی زمینه جنگ و منازعات فراگیر بیشتر را فراهم آورد.

در این میان، ایران نیز به عنوان یکی از کشورهای مهم منطقه که دارای مرزهای گسترده‌ای با کشورهای مختلف در شمال، جنوب، شرق و غرب بوده از این چالش جهانی دور نمانده است. یکی از این اختلافات که چالش‌های بسیاری برای ایران به باور آورده اختلافات مرزی با همسایه غربی، یعنی عراق، است. در همین رابطه در دوران پهلوی قراردادی میان ایران و عراق بسته شده که به قرارداد الجزایر یا قرارداد ۱۹۷۵م مشهور است. در اهمیت این قرارداد همین بس که صدام هنگام آغاز حمله به ایران بهانه خود را برای تجاوز و تعدی به خاک کشورمان نارضایتی از قرارداد ۱۹۷۵م اعلام کرد؛ تصاویری که پخش آن از رسانه‌ها به عنوان نقطه عطفی در آغاز جنگ بوده است. بر این اساس برآنیم تا در پی بررسی زمینه‌ها، ابعاد، نتایج و پیامدهای این قرارداد تاریخی باشیم.

محمدرضا پهلوی در سفر به الجزایر در کنار صدام حسین، معاون رئیس‌جمهور عراق (سال ۱۳۵۳)

عهدنامه ۱۹۷۵م و آغاز یک پایان

مناقشات و درگیری‌های مرزی میان ایران و عراق پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و تشکیل کشور عراق پایان نیافت. اردیبهشت سال ۱۳۴۸ش روابط ایران و عراق به‌شدت تیره شد و دو طرف شروع به جنگ تبلیغاتی علیه یکدیگر کردند. در همین سال بود که دولت عراق اعلام کرد کشتی‌های ایران حق تردد و عبور و مرور از اروندرود یا شط‌العرب را ندارند و از ایران به صورت رسمی درخواست کرد که کشتی‌هایش وارد آب این رودخانه نشوند. در نتیجه ایران به ارتش اعلام آماده‌باش داد. شرایط به گونه‌ای بحرانی شد که نیروهای نظامی در اطراف این رودخانه مستقر شدند. نیروی دریایی ایران برای آنکه حاکمیت خود را بر این رودخانه تثبیت نماید کشتی ابن سینا را که پرچم ایران بر آن برافراشته شده بود محافظت و مورد حمایت و پشتیبانی خود قرار داد. در مقابل عراق واکنش نشان داد و به‌سرعت نزدیک به بیست‌هزار ایرانی ساکن عراق را اخراج کرد. در عین حال، درگیری‌های پراکنده‌ای میان دو طرف رخ داد؛ درگیری‌هایی که در آن ارتش و نیروی دریایی ایران موضع نسبتا برتری داشت. با این حال، همین درگیری‌ها بود که از هر دو طرف تلفاتی برجای گذاشت و شورای امنیت را بر آن داشت تا با میانجیگری این چالش منطقه‌ای را حل و فصل نماید. سازمان ملل این کار را با واسطه الجزایر انجام داد و این کشور تلاش کرد دو طرف را به مذاکره، گفت‌وگو و حل و فصل مسائل فی مابین از طریق دیپلماتیک تشویق نماید.۱

در سال ۱۳۵۳ش بود که در الجزایر گفت‌وگوهای رسمی میان مذاکره‌کنندگان دو طرف به سرانجام رسید و زمینه امضای عهدنامه فراهم گردید. هم‌زمان با مذاکرات دیپلماتیک و آب شدن یخ روابط دو کشور، صدام حسین، نایب رئیس‌جمهور عراق، در اردیبهشت سال ۱۳۵۴ش همراه با هیئتی بلندپایه به تهران سفر کرد. مرتضی کاخی، از دیپلمات‌های حاضر در مذاکرات، می‌گوید در نهایت در خرداد سال ۱۳۵۴ش و این بار در بغداد بود که ایران و عراق با وساطت عبدالعزیز بوتفلیقه، وزیر خارجه الجزایر و عضو شورای انقلاب این کشور، قرارداد مرزی منعقد کردند؛ قراردادی که یک طرف آن عباسعلی خلعتبری، وزیر خارجه ایران، طرف دیگر آن سعدون حمادی، وزیر خارجه عراق، بود و به قرارداد الجزایر یا قرارداد ۱۹۷۵م مشهور گردید. در واقع باید گفت که هرچند که قرارداد و تمام الحاقات آن در عراق به امضای دو نفر رسید، اما از آنجا که هواری بودمین، رئیس‌جمهور الجزایر، و سایر مقام‌های این کشور نقشی بی‌بدیل در به ثمر رساندن آن داشتند به قرارداد الجزایر شهره گشت؛ قراردادی که بیش از آنکه پایان یک آغاز باشد، آغاز یک پایان بود و در درگیری‌های بعدی دو کشور اثرگذار بود.۲

در واقع باید گفت که هرچند که قرارداد و تمام الحاقات آن در عراق به امضای دو نفر رسید اما از آنجا که مقامات الجزایری نقشی بی بدیل در به ثمر رساندن آن داشتند به قرارداد الجزایر شهره گشت؛ قراردادی که بیش از آنکه پایان یک آغاز باشد، آغاز یک پایان بود و در درگیری‌های بعدی دو کشور اثرگذار بود

محتوای کلی عهدنامه الجزایر  

در عهدنامه الجزایر مرزهای آبی دو کشور بر اساس خط تالوگ و مرزهای خاکی بر اساس پروتکل قسطنطنیه در زمان امپراتوری عثمانی تعیین شد. همچنین دو کشور توافق کردند تا از ورود و عملیات مسببین ناامنی در مرزهای دو کشور جلوگیری به عمل آورند. ایران اگرچه توانست خطوط مرزی میان دو کشور را تثبیت نماید، اما شاه متعهد شد دست از حمایت و پشتیبانی کردهای عراق بردارد و این دستاوردی برای حزب بعث بود که با کردهای عراق مشکل داشت. البته عراقی‌ها نیز متعهد شدند که از فعالیت مخالفان رژیم ایران و به‌خصوص کمونیست‌ها در عراق و به‌خصوص نواحی مرزی جلوگیری به عمل آورند. این عهدنامه دارای هشت ماده، سه پروتکل و برخی الحاقات بود و در اردیبهشت سال ۱۳۵۵م به تصویب مجلس شورای ملی و سنای ایران رسید.۳

مواضع رهبران دو کشور در قبال قرارداد

پس از انعقاد قرارداد دو طرف به اظهارنظر در مورد قرارداد پرداختند و هریک آن را موفقیتی برای سیاست خارجی خود قلمداد نمودند. اسدالله علم آن را یک پیروزی برای سیاست خارجی ایران و رژیم پهلوی توصیف کرد. البته با توجه به پیروزی‌های ایران در زمان درگیری‌های دو کشور و دست بالای ایران در مذاکرات انتظار می‌رفت ایران بتواند قرارداد بهتری امضا کند. در مقابل در عراق برخی از شخصیت‌ها و رجل سیاسی این کشور صدام را به واسطه آن تحسین کردند. در عین حال برخی نیز آن را شکستی برای عراق توصیف نمودند. صدام برای اینکه از مخالفت‌ها با خود بکاهد در جریان دیدار امیر عباس هویدا از عراق، که در سال ۱۳۵۵ش رخ داد، به صورت نامتعارفی در یک صندلی بلندتر نشست تا به این ترتیب مقام رسمی ایران را تحقیر نماید. در اظهار نظری دیگر طارق عزیز، وزیر امور خارجه وقت عراق، بعدها مدعی شد شاه ایران در مورد امضای قرارداد الجزایر دچار تردید شده بود. در نتیجه او را تحت فشار قرار دادیم و به او متذکر شدیم اگر قرارداد را امضا نکند دست مخالفان حکومت پهلوی در عراق را باز خواهیم گذاشت. در نتیجه از تردیدهای شاه کاسته شد و موافقت خود را با امضای قرارداد اعلام کرد.۴

قرارداد الجزایر در عمل

در بهار سال ۱۳۵۶ش با نظارت مراجع بین‌المللی، طرفین شروع به تعیین خطوط مرزی کردند. در حالی که این کار باید هم‌زمان توسط دو طرف قرارداد انجام می‌شد طرف عراقی مرزها را ترک و کار را به صورت نیمه‌تمام رها کرد. در واقع طرف عراقی با عدم میل‌گذاری مرزی در منطقه میمک، معاهده الجزایر را جامه عمل نپوشانید و به نوعی اجرای آن را زیرپا گذاشت. بدین‌ترتیب عراقی‌ها توانستند با صرف کمترین هزینه از دادن امتیازات بیشتر به ایران جلوگیری به عمل آورده و بستر را برای استفاده به موقع از اختلافات آماده نمایند. در نتیجه، بغداد دیگر در مناطق مرزی دست به ایجاد تحرکاتی نزد و درگیری‌های دو طرف به حداقل رسید. این روند تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.۵

انقلاب اسلامی در ایران و آغاز اختلافات  

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سرنگونی رژیم پهلوی، دولت عراق جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت و علاقه خود را به ادامه حسن همجواری و گسترش روابط دو جانبه ابراز نمود. با وجود این از ایران خواست در قرارداد الجزایر و به‌ویژه در بخش مربوط به اروندرود تجدیدنظر نماید؛ درخواستی که با پاسخ منفی تهران روبه‌رو شد و عراق با توجه به وجود شرایط انقلابی در ایران و عدم تثبیت نظام جدید فرصت را مناسب دید تا اغراض و اهداف خود را دنبال کند. صدام حسین که در مورد اوضاع داخلی ایران دچار اشتباه محاسباتی شده بود درصدد برآمد که از طریق زور نیات خود را عملی کند.۶

بنابراین در اوایل سال ۱۳۵۹ش بود که صدام رسما اعلام کرد عهدنامه الجزایر به نفع ایران بوده و سه شرط را برای توقف رویکرد خصمانه بغداد علیه ایران اعلام نمود. صدام که با پیمان کمپ دیوید و صلح مصر با اسرائیل قاهره را به فروختن آرمان اعراب متهم و خود را رهبر جهان عرب معرفی می‌کرد خواستار خروج بی‌قید و شرط ایران از جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی، بازگرداندن اروندرود به حالت قبل از ۱۹۷۵ و به رسمیت شناختن خوزستان با نام عربستان شد. صدام سپس در پیامی تهدیدآمیز به مقام‌های جمهوری اسلامی اعلام کرد که عراق آماده است با زور تمام اختلافات خود را با ایران حل کند. وی در شهریور ۱۳۵۹ش ضمن لغو یکجانبه عهدنامه الجزایر گفت الغای عهدنامه مذکور وضع را به حالت قبل از امضای عهدنامه برمی‌گرداند و بدین‌ترتیب اروندرود به اعراب و در واقع عراق باز می‌گردد و هرکسی که بخواهد با این وضع مقابله کند با نیروی نظامی عراق روبه‌رو خواهد شد.۷

با استناد به همین بهانه بود که صدام در تصاویر تلویزیونی عهدنامه الجزایر را پاره کرد و جنگی هشت‌ساله و فرسایشی را علیه ایران به راه انداخت؛ نبردی که در نهایت اهداف صدام را جامه عمل نپوشاند و با آتش‌بس میان دو طرف و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل به پایان رسید. اما جاه طلبی‌های صدام که پایانی نداشت با حمله عراق به کویت ادامه پیدا کرد که با واکنش آمریکا و در قالب عملیات طوفان صحرا روبه‌رو شد؛ امری که باعث شد صدام برای فیصله مسائل با ایران دوباره قرارداد الجزایر را بپذیرد و بر آن صحه گذارد.  

*محمدرضا چیت‌سازیان / موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

منبع

http://www.iichs.ir/s/۱۷۲۷۱

۱. اصغرجعفری‌ ولدانی، اختلافات‌ مرزی‌ ایران‌ و عراق، تهران، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌ المللی، ۱۳۶۷، ص ۳۵.

۲. در گفت‌وگو با مرتضی کاخی مطرح شد: ناگفته‌های قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، اعتماد، ش ۱۵۸۳ (۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰).
۳. همان.
۴. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (دولت دست‌نشانده) ۱۳۵۷- ۱۳۲۰، تهران، انتشارات قومس، ص ۴۰۹.
۵. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، ش ۱۹ (تابستان ۱۳۸۳)، ص ۱۵۵.
۶. همان، ص ۱۵۶.
۷. یعقوب توکلی و دیگران، «روابط ایران و عراق پس از صدام، فرصت‌ها و چالش»، پژوهش‌های انقلاب اسلامی، ش ۵ (تابستان ۱۳۹۲)، ص ۱۶۶.  

محمدرضا پهلوی در سفر به الجزایر در کنار صدام حسین، معاون رئیس‌جمهور عراق (سال ۱۳۵۳)



منبع خبر

چرا قرارداد الجزایر پاره شد؟ بیشتر بخوانید »