مظلوم

مظلوم‌ترین مادر شهید در ایران چگونه شهرت یافت؟

مظلوم‌ترین مادر شهید در ایران چگونه شهرت یافت؟


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حاجیه خانم «فیروزه شجاعی»، مادر شهید «یوسف داورپناه»، معروف به مظلوم‌ترین مادر شهید ایران هست. پسرش «یوسف داورپناه» ۱۵ تیر ۱۳۴۴ در کرمان چشم به جهان گشود. مقطع دبستان را با موفقیت به پایان رساند. سپس وارد مقطع متوسطه شد و تحصیلات خود را تا پایه سوم رشته برق ادامه داد.

وی پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران در آمد. پس از ایجاد اغتشاش از سوی گروهک‌های منافقین و ضدانقلاب در غرب کشور، داوطلبانه به منطقه کردستان رفت و با پیوستن به گروه ضربت سپاه پاسداران پیرانشهر، به مبارزه با منافقین و ضدانقلاب پرداخت.

سرانجام ۵ شهریور ۱۳۶۲ حزب منحله دموکرات با هجوم به منزل شهید، وی را به اسارت گرفت و پس از شکنجه فراوان او را به شهادت رساند و پیکر مطهر این شهید بزرگوار را مثله کرده به مادرش برگرداند؛ در ادامه روایت چرایی این لقب را از زبان این مادر شهید می‌خوانید.

«پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت، منافقین من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچه‌ام را جلویم سر بریدند، شکم بچه‌ام را پاره کردند و جگرش را در آوردند.

با ساتور بدن فرزندم را قطعه قطعه کردند و من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم.

یوسف بعد از انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائماً به منطقه کردستان رفت و آمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، در همین ماه مبارک رمضان از طرف سپاه آمدند و گفتند که یوسف‌ات زخمی شده و حالا در بیمارستان امام تبریز بستری هست.

افطار نکرده راهی تبریز شدم، در بیمارستان چشمم از دور یوسف را شناخت، مادر قربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود.

از دور صدایش زده و خود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاری‌ام بیمارستان را به هم زد، همه داشتند ما را نگاه می‌کردند، مادری که مدت‌هاست پسر دلبندش را ندیده و یوسفی که مجروح در آغوش مادرش آرام گرفته…

یوسف گفت: مادر! تو را به خدا آرام باش! گریه نکن، من را از آغوشت بیرون بکش؛ بچه‌ها با دیدنت یاد مادرشان می‌افتند و دلشان می‌گیرد…

رنگ به رخسار نداشت. بعد از چند روز از بیمارستان مرخص‌اش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق. در منطقه همه او را می‌شناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی از یوسف در سینه داشتند، چندین نفر از سرکرده‌هایشان را غافل‌گیر و در بند کرده بود.

شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدار شدم، دیدم دمکرات‌ها روی دیوار‌های خانه با چراغ به یک دیگر علامت می‌دهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکرات‌ها بیرون خانه هستند.

گفت: آن‌ها هیچ‌کاری نمی‌توانند بکنند، آقا یوسف بیدار شد، گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت، رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکرات‌ها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آنها نمازش را خواند و تمام کرد.

اسلحه را به سمت من گرفتند، گفتند: لامصب! تو هم حزب اللهی هستی؟ یوسف تفنگ را از پیشانیم کشید و گفت: شما برای گرفتن من آمده‌اید، پس با مادرم کاری نداشته باشد، می‌خواستند یوسف را ببرند.

یوسف گفت: مرا از پشت بام ببرید! گفتند: میترسی که از نگاه‌های مردم روستا شرم‌سار باشی؟ گفت: میترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دل‌هایشان را فرا بگیرد و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شدید.

گفتند: تو نماز میخوانی؟ برای رهبرت هست؟ این نماز برای خدا نیست و این عبادت‌ها قبول نیست.

گفت: نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری می‌جنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا می‌کنند، در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق در خون شد، خلاصه یوسفم را بردند…

صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کرده‌ایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد. 

من و برادرش به آن سوی رودخانه رفتیم، یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضدانقلاب را به هلاکت رسانده بود، شهید کرده بودند، بدن یوسفم تکه‌تکه شده بود، انگشت‌هایش، جگرش، اعضا و جوارحش…

گفتند: اجازه نداری از اینجا خارجش کنی، همین جا دفنش کن… در حالی که اعضای ضدانقلاب به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، با دست‌هایم زمین را کندم، تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم، یک مهر کربلا در دستم بود، خرد کرده و روی تکه‌های جسدش پاشیدم…

با فریاد لااله الا الله، الله اکبر و خمینی رهبر دفنش کردم، با دست‌های خودم، خدایا! تو خودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی با چادر سیاه ایستاده بود و به من می‌گفت که آرام باش و بگو لا اله الله…

کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم.»

انتهای پیام/ 119

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مظلوم‌ترین مادر شهید در ایران چگونه شهرت یافت؟

مظلوم‌ترین مادر شهید در ایران چگونه شهرت یافت؟ بیشتر بخوانید »

فیلم/ فلسطین مقتدر مظلوم

فیلم/ فلسطین مقتدر مظلوم

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ فلسطین مقتدر مظلوم

فیلم/ فلسطین مقتدر مظلوم بیشتر بخوانید »

وقتی سفر به کربلا مسیر شهادت را هموار کرد/ شهیدی که روز تولدش آسمانی شد

عیدی پیامبر (ص) به شهید عسگری در روز تولدش/ آیه‌ای که خلاصه همه آرزوهای شهید «عسگری» بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، علی عسگری، دهم بهمن‌ سال ۱۳۶۲ در طاقانک از توابع شهرستان شهرکرد به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در سال ۱۳۶۹ در دبستان شهید مطهری همان شهرستان آغاز کرد و در همان‌جا به پایان رساند. دوره تحصیلی راهنمایی را در مدرسه شهادت و دوره متوسطه را در دبیرستان رازی طاقانک به اتمام رساند. آنچه از خصوصیات اخلاقی علی در دوران کودکی و نوجوانی بارزتر است تقید او به ترک محرمات و انجام واجبات دینی بود.

شهید عسگری از همان دوران نوجوانی روحیه حق‌طلبی داشت به‌طوری‌که برای دفاع از مظلوم و امر به‌ معروف و نهی از منکر با افراد شرور مقابله می‌کرد. علی پس از تحصیلات متوسطه وارد بازار کسب‌ و کار شد تا به موقعیت اقتصادی‌اش رونق دهد، به همین دلیل در پروژه‌های صنعتی شرکت کرد و در این عرصه تبحر یافت و استادکار ماهری شد. اما آنچه علی را در محیط کار و زندگی از دیگران متمایز می‌ساخت توجه به معنویات، رعایت مسائل شرعی و حفظ روحیه دینی و انقلابی بود.

شهید عسگری صدای خوبی داشت. مداح و موذن شایسته‌ای بود و همین ارادت او به اهل‌بیت (ع) باعث شد در سال ۸۳ راهی سفر کربلا شود و همین سفر مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. در همین سفر با مجاهدین عراقی در مسجد کوفه آشنا شد و در کنار آن‌ها به مبارزه با دشمنان آمریکایی پرداخت و پس از مدتی به ایران بازگشت و تا پایان تسخیر عراق توسط آمریکا چند بار دیگر به عراق سفر کرد و همراه مجاهدان عراقی با دشمنان آمریکایی مبارزه کرد.

پس از آزاد شدن عراق از اشغال آمریکا به ایران بازگشت و باز هم با شرکت در ساخت‌ و ساز‌های پروژه‌های صنعتی و ساختن بنا‌های عام‌المنفعه و مذهبی به مردم کشور کمک کرد. علی انسان ولایت‌مداری بود و به خاطر علاقه وافر به رهبر معظم انقلاب گاهی می‌شد که برای شرکت در نماز جمعه‌ای که به امامت آقا بود به تهران می‌آمد.

با آغاز بیداری اسلامی سفر‌های زیادی به کشور‌های عراق، لبنان و سوریه داشت. در لبنان با نیرو‌های حزب‌الله همکاری داشت و پس از یورش مزدوران تکفیری و سلفی و تروریست‌ها به سوریه، با هدایت نیرو‌های حزب‌الله برای کمک به مردم مظلوم سوریه و حفاظت از حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد.

وی در سوریه فعالیت‌های گوناگونی برای مردم مظلوم آن دیار انجام داد. هم خدمات فنی و مهندسی که در آن مهارت داشت و هم در امدادرسانی به مجروحان و آوارگان سوری و سکنی دادن آن‌ها و رساندن مایحتاج و مواد غذایی  کوشش می‌کرد.

در این مدت در سوریه خواب و آرام نداشت و با تمام توان می‌کوشید. سرانجام ساعت سه بعد از ظهر دوشنبه دهم بهمن‌ سال ۱۳۹۱ همزمان با سالگرد تولد حضرت رسول اعظم (ص) و سالروز تولد خودش، پس از نبردی جانانه در حفاظت از حرم حضرت زینب (س) در دمشق و کشتن بیش از ۱۰ نفر از تروریست‌ها، هدف تیراندازی‌های تکفیری قرار گرفت و به آرزوی دیرینه‌اش که شهادت بود، نائل آمد.

در فرازی از وصیت‌نامه شهید آمده است:

«اکنون‌که این وصیت‌نامه را می‌خوانید نمی‌دانم که خداوند مرگم را چگونه رقم زده است، ولی تمام آرزویم و تلاش شبانه روزی‌ام بر این بوده که شامل آیه «شهدا عند ربهم یرزقون» باشم، اما خدا می‌داند که برای شامل شدن بر این آرزو با تمام توان تلاش کرده‌ام، امید است که خداوند قبولم کرده باشد.»

انتهای پیام/361

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عیدی پیامبر (ص) به شهید عسگری در روز تولدش/ آیه‌ای که خلاصه همه آرزوهای شهید «عسگری» بود

عیدی پیامبر (ص) به شهید عسگری در روز تولدش/ آیه‌ای که خلاصه همه آرزوهای شهید «عسگری» بود بیشتر بخوانید »

وقتی سفر به کربلا مسیر شهادت را هموار کرد/ شهیدی که روز تولدش آسمانی شد

عیدی پیامبر (ص) به شهید عسگری در روز تولدش/ آیه‌ای که خلاصه همه آرزویهای شهید «علی عسگری» بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، علی عسگری، دهم بهمن‌ سال ۱۳۶۲ در طاقانک از توابع شهرستان شهرکرد به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در سال ۱۳۶۹ در دبستان شهید مطهری همان شهرستان آغاز کرد و در همان‌جا به پایان رساند. دوره تحصیلی راهنمایی را در مدرسه شهادت و دوره متوسطه را در دبیرستان رازی طاقانک به اتمام رساند. آنچه از خصوصیات اخلاقی علی در دوران کودکی و نوجوانی بارزتر است تقید او به ترک محرمات و انجام واجبات دینی بود.

شهید عسگری از همان دوران نوجوانی روحیه حق‌طلبی داشت به‌طوری‌که برای دفاع از مظلوم و امر به‌ معروف و نهی از منکر با افراد شرور مقابله می‌کرد. علی پس از تحصیلات متوسطه وارد بازار کسب‌ و کار شد تا به موقعیت اقتصادی‌اش رونق دهد، به همین دلیل در پروژه‌های صنعتی شرکت کرد و در این عرصه تبحر یافت و استادکار ماهری شد. اما آنچه علی را در محیط کار و زندگی از دیگران متمایز می‌ساخت توجه به معنویات، رعایت مسائل شرعی و حفظ روحیه دینی و انقلابی بود.

شهید عسگری صدای خوبی داشت. مداح و موذن شایسته‌ای بود و همین ارادت او به اهل‌بیت (ع) باعث شد در سال ۸۳ راهی سفر کربلا شود و همین سفر مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. در همین سفر با مجاهدین عراقی در مسجد کوفه آشنا شد و در کنار آن‌ها به مبارزه با دشمنان آمریکایی پرداخت و پس از مدتی به ایران بازگشت و تا پایان تسخیر عراق توسط آمریکا چند بار دیگر به عراق سفر کرد و همراه مجاهدان عراقی با دشمنان آمریکایی مبارزه کرد.

پس از آزاد شدن عراق از اشغال آمریکا به ایران بازگشت و باز هم با شرکت در ساخت‌ و ساز‌های پروژه‌های صنعتی و ساختن بنا‌های عام‌المنفعه و مذهبی به مردم کشور کمک کرد. علی انسان ولایت‌مداری بود و به خاطر علاقه وافر به رهبر معظم انقلاب گاهی می‌شد که برای شرکت در نماز جمعه‌ای که به امامت آقا بود به تهران می‌آمد.

با آغاز بیداری اسلامی سفر‌های زیادی به کشور‌های عراق، لبنان و سوریه داشت. در لبنان با نیرو‌های حزب‌الله همکاری داشت و پس از یورش مزدوران تکفیری و سلفی و تروریست‌ها به سوریه، با هدایت نیرو‌های حزب‌الله برای کمک به مردم مظلوم سوریه و حفاظت از حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد.

وی در سوریه فعالیت‌های گوناگونی برای مردم مظلوم آن دیار انجام داد. هم خدمات فنی و مهندسی که در آن مهارت داشت و هم در امدادرسانی به مجروحان و آوارگان سوری و سکنی دادن آن‌ها و رساندن مایحتاج و مواد غذایی  کوشش می‌کرد.

در این مدت در سوریه خواب و آرام نداشت و با تمام توان می‌کوشید. سرانجام ساعت سه بعد از ظهر دوشنبه دهم بهمن‌ سال ۱۳۹۱ همزمان با سالگرد تولد حضرت رسول اعظم (ص) و سالروز تولد خودش، پس از نبردی جانانه در حفاظت از حرم حضرت زینب (س) در دمشق و کشتن بیش از ۱۰ نفر از تروریست‌ها، هدف تیراندازی‌های تکفیری قرار گرفت و به آرزوی دیرینه‌اش که شهادت بود، نائل آمد.

در فرازی از وصیت‌نامه شهید آمده است:

«اکنون‌که این وصیت‌نامه را می‌خوانید نمی‌دانم که خداوند مرگم را چگونه رقم زده است، ولی تمام آرزویم و تلاش شبانه روزی‌ام بر این بوده که شامل آیه «شهدا عند ربهم یرزقون» باشم، اما خدا می‌داند که برای شامل شدن بر این آرزو با تمام توان تلاش کرده‌ام، امید است که خداوند قبولم کرده باشد.»

انتهای پیام/361

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عیدی پیامبر (ص) به شهید عسگری در روز تولدش/ آیه‌ای که خلاصه همه آرزویهای شهید «علی عسگری» بود

عیدی پیامبر (ص) به شهید عسگری در روز تولدش/ آیه‌ای که خلاصه همه آرزویهای شهید «علی عسگری» بود بیشتر بخوانید »

﷽
‌.
. |شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم |همه‌منتظرن‌‌مادرش‌برسه...
.____
‌ ._____ ....

﷽ ‌. . |شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم |همه‌منتظرن‌‌مادرش‌برسه… .____ ‌ ._____ ….


﷽
‌.
. |شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم |همه‌منتظرن‌‌مادرش‌برسه...
.____
‌ ._____ ....﷽
‌.
. |شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم |همه‌منتظرن‌‌مادرش‌برسه...
.____
‌ ._____ ....﷽
‌.
. |شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم |همه‌منتظرن‌‌مادرش‌برسه...
.____
‌ ._____ ....﷽
‌.
. |شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم |همه‌منتظرن‌‌مادرش‌برسه...
.____
‌ ._____ ....


‌.
.
|شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم
|همه‌منتظرن‌‌مادرش‌برسه…
.____
‌ ?
@rezahelaliofficial
@nariman__panahi
@hoseintaheri
@mohamadhosein_h
._____

.

﷽
‌.
. |شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم |همه‌منتظرن‌‌مادرش‌برسه...
.____
‌ ._____ ....

منبع

rezahelali.info@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

﷽ ‌. . |شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم |همه‌منتظرن‌‌مادرش‌برسه… .____ ‌ ._____ …. بیشتر بخوانید »