لزوم معرفی دستاوردهای شهید «رئیسی» در جامعه
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
لزوم معرفی دستاوردهای شهید «رئیسی» در جامعه بیشتر بخوانید »
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
لزوم معرفی دستاوردهای شهید «رئیسی» در جامعه بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از ارومیه، کتاب «روایت رندان تشنه لب» که به قلم «جلال کاویانی» و «جعفر باقری» نوشته شده، نگاهی به زندگی جانباز«جعفر باقری» یکی از رزمنده گان استان آذربایجان غربی در دوران جنگ تحمیلی دارد.
این کتاب در چهار فصل شامل: «دوران کودکی»، «انقلاب اسلامی»، «مبارزه با ضد انقلاب»، «حضور در جنگ تحمیلی»، «اسناد و عکس» تنظیم و تدوین شده است.
این اثر 382 صفحهای در سال 1399 توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس آذربایجان غربی به چاپ رسیده است.
در بخشی از متن کتاب که راوی به بیان خاطراتی از دوران دفاع مقدس و روایتی از آغازین روزهای عملیات بیت المقدس اشاره کرده آمده است:
«شب ساعت ۳۰ دقیقه بامداد بامداد تاریخ ۶۱/۲/۱۰ بود . قرار بود نیروهای اطلاعات عملیات با قایق رد شده تا جلوی خاکریز اول راه را باز کنند و ما حرکت کنیم. به آن طرف که رسیدیم حمیدآقا به من گفت دسته شما و یک دسته دیگر سوار تویوت اها و کامیون بشوید! مختصات را با یک قطبنما و گرا به من داد و گفت: شما با این گرا حرکت کرده و مستقر شوید و در ادامه عملیات باید خاکریز را از طرفی که نیروها رفتند دور بزنید.
گروهان یک و دو هم از طرف دیگر عمل کردند. ما با ماشین چراغ خامو ش رفتیم. گرد و خا ک شد، هوا مهتابی بود اما هر از گاهی با آمدن ابرها هوا تاریک میشد . در حالی که حرکت میکردیم اتفاقی ماشین جلویی نگه داشت و ماشین تویوتای ما به پشت چرخ ماشین جلویی زد . من که جلو نشسته بودم دست و پایم زخمی شد و به دلیل آنکه که نو ک اسلحهها به طرف بالا بود آنها به سر و صورت بچههای خورده بود، اما با این وجود زخمی شدید نداشتیم . پرسیدیم کسی چیزیش نشده؟
گفتند: نه برادر برویم. در همان حال مختصات را گم کردم گفتم ماشین را نگه دارید شاید هم کار خدا بود ما تصادف کنیم و ماشین را نگه داشتند؛ پایین آمدم و با بیسیم به حمیدآقا گفتم حمید حمید جعفر، گفت : به گوشم مستقر شدید؟ کجایید؟ مختصات بدهید . گفتم : حمیدآقا ما الان روی جاده آسفالت هستیم . گفت : آللاهین « بندهسی آسفالت ؟» هاردای دی آسفالت کجا بود؟ گفتم: به خدا الان روی آسفالت نشستم. گفت: مطمئنی؟ گفتم به خدا الان نشستم دستم را همین الان به آسفالت می مالم. گفت : همان جا باشید . به من یک آدر س شاخص بدهید، قطبنما هم نبود ، در تصادف گم شده بود گفتم: واللّه حمید آقا ما الان به جایی رسیدیم که لودرهای عراقی دارند خاکریز میزنند و براحتی صدایشان را میشنویم. گفت: تکان نخورید به بچه ها بگویید صدایشان را در نیاورند .
دوباره گفت: یک گرای شاخص به من بدهید، نمیدانم یک لحظه در نزدیکی ما توپ افتاد یا تانک و یا انبار مهماتی منفجر شد! گفتم: حمیدآقا الان یک چیزی دارد منفجر میشود و همه جا آتش و نور است. گفت: سریع برگردید شما تو دل عراقیها هستید . پرسید شما از کجا رفتید؟ گفتم با همان گرایی که بود رفتیم. سریع برگشتیم و دو ساعتی طول کشید تقریبا ساعت چهار صبح بود که به لب کارون رسیدیم.»
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
«روایت رندان تشنه لب» بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از ارومیه، کتاب «قهرمان ناشناس» که به قلم «نجمالدین اسدی» و «خسرو آدمنژاد غفور» نوشته شده، نگاهی به زندگی آزاده جانباز «خسرو آدم نژاد غفور» یکی از رزمندگان آزاده و جانباز استان آذربایجان غربی در دوران جنگ تحمیلی دارد.
این کتاب در هشت فصل شامل «دوران قبل از ورود به ارتش»، «دوران آموزشی تا ورود به اولین یگان عملیاتی»، «انجام عملیاتهای نامنظم و پاکسازی در مناطق داخلی استان آذربایجان غربی»، «عملیاتهای کلاسیک و جنگ با رژیم بعثی»، «ماموریتهای برون مرزی»، «آغاز گرفتاری و اسارت به دست دشمن»، «ورود به زندان عراق و تحمل شکنجه و اسارت»، «آزادی از بند اسارت»، «زندگی پس از آزادی و اسارت و بازنشستگی» و اسناد و عکس تنظیم و تدوین شده است.
این اثر 442 صفحه ای توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس آذربایجان غربی به چاپ رسیده است.
کتاب حاضر تاریخ شفاهی یکی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس است که بهترین و با ارزش ترین دوران زندگی خود را در یگان های رزمی نیروی زمینی ارتش در راه پاسداری از شرف و ناموس این مرزبوم و برقراری امنیت و آرامش برای هموطنانش سپری کرده و مسئولیت های مختلف دوران خدمتی خود چون فرمانده گردان جنگاوران لشگر 64 ارومیه و فرمانده جنگ های نا منظم قرارگاه غرب ارتش در ارتفاعات سربه فلک کشیده استان های شمالغرب و غرب و دشت های وسیع جنوب کشور ایران اسلامی حماسه ها و رشادت های بی نظیری را خلق کرد و در عملیات آفندی و پدافندی متعددی از جمله پاکسازی شهرهای پیرانشهر، اشنویه، میرآباد سردشت و سایر محورهای مواصلاتی استان آذربایجان غربی و عملیات های برون مرزی مانند والفجر2، کربلای 2، کربلای7، بیت المقدس5، رمضان، نصر3، نصر9 شرکت نموده و سپس در حین انجام یک ماموریت ویژه برون مرزی به اسارت نیروهای رژیم بعثی عراق درآمده و بعد از تحمل 4 سال اسارت سپس به آغوش میهن اسلامی برگشته است.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
«قهرمان ناشناس» بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از ارومیه، کتاب «راکبان نینوا» که به قلم «جلال کاویانی» و «صمد ملاعلی عباسیان» نوشته شده، نگاهی به زندگی «صمد عباسی» یکی از رزمندگان جانباز استان آذربایجان غربی در دوران جنگ تحمیلی دارد.
این کتاب در 5 فصل شامل «دوران کودکی»،«انقلاب»،«ورود به سپاه»،«جنگ تحمیلی»،«مهندسی رزمی» و اسناد و عکس تنظیم و تدوین شده است.
این اثر 332 صفحهای در سال 1399 توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس آذربایجان غربی به چاپ رسیده است.
این کتاب حاصل 56 جلسه مصاحبه حضوری با بیش از 70 ساعت مصاحبه با راوی «صمد عباسی» است.
در خاطره ای از این کتاب آمده:
« یک روز با موتور داشتم به خط می رفتم، دیدم یک نفر سرباز ارتشی کنار جاده ایستاده، سوارش کردم و رفتیم. در وسط راه چفیه من افتاد و من برگشتم که چفیه ام را بردارم؛ جلوتر از ما یک خمپاره زدند سرباز گفت که این چفیه جان ما را نجات داد.»
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
«راکبان نینوا» بیشتر بخوانید »