«پرواز ۳۳ فرانکفورت قدس»
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
«پرواز ۳۳ فرانکفورت قدس» بیشتر بخوانید »
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
«پرواز ۳۳ فرانکفورت قدس» بیشتر بخوانید »
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
«رزم نامه ی افتخار» بیشتر بخوانید »
دفاع مقدس»” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1403/6/22/2600023_227.jpg” alt=”«تاریخ توصیفی نقش استان کردستان در دفاع مقدس»” width=”306″ height=”216″ align=”left”>به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از سنندج: کتاب «تاریخ توصیفی نقش استان کردستان در دفاع مقدس» در سال ۱۴۰۲ به نویسندگی آقای« مخمد فایق فرجی » در قالب دو جلد که هر جلد شامل سه فصل میباشد به رشته تحریر درآمده هست.
نویسنده در فصل اول جلد اول که شامل پنج بخش میباشد به معرفی استان در مولفههای مثل موقعیت جغرافیایی استان، تقسیمات شهری و جمعیتی، نقش مردم کردستان در پیروزی انقلاب اسلامی و جریانهای سیاسی و غائلههای آشوبگری میپردازد.
فرجی در فصل دوم این کتاب که شامل شش بخش میباشد به نقش نیروهای مسلح استان از قبیل لشکر۲۸پیاده کردستان، سپاه پاسداران، ژاندارمری، سازمان پیشمرگان مسلمان کرد وبسیج در مقابله با گروههای منحله و عملیاتهای پاکسازی و عملیاتهای بینابینی وبرون مرزی نیروهای مسلح استان میپردازد
در بخشی از کتاب در خصوص چگونگی تشکیل سازمان پیشمرگان مسلمان کرد آمده هست: بلاشک اعلام موجودیت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد، آغاز تحولی نو در مسایل کردستان محسوب میگردد. پشمرگان مسلمان کرد، همان مسلمانانی بودند که علیرغم کثرت تعداد، گروههای سیاسی آنها را در معادلات سیاسی کردستان حذف کرده بودند و هیأت حسن نیت نیز هیچ گاه در مذاکرات به آنها توجهی نکرد.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
«تاریخ توصیفی نقش استان کردستان در دفاع مقدس» بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از اردبیل، کتاب «تا بلندای ماه» برگزیده آثار داستانی جشنواره یاران شیدایی (ویژه کودکان و نوجوانان) به کوشش و نویسندگی «حاتم رسولی» توسط انتشارات «خط هشت»» در ۱۰۰۰ نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل به چاپ رسیده هست.
مجموعه حاضر آثار منتخب بخش داستان جشنواره یاران شیدایی میباشد که برای کودکان و نوجوانان برگزار شده هست. این آثار توسط نویسندگان نوجوان از شهرهای مختلف استان اردبیل به دبیرخانه جشنواره ارسال شده بود که پس از داوری با هدف تشویق و معرفی نو قلمان توانای استان به زیور طبع آراسته شده هست. در این مجموعه ۲۰ اثر از نوجوانان نویسنده استان به علاقمندان عرضه شده. از جمله این آثار میتوان به آگهی استخدام، هادی، آخرین عکس، انتظار، مدافعان حرم، پیله تنهایی، عاشقانه خورشید، لطفا با وضو وارد شوید و … اشاره کرد.
در بخشی از کتاب آمده هست:
حالم گرفته هست، اما به روی خودم نمیارم. دیروزم مثل تموم این سالها با بابا بحثمون بالا گرفت. امروزم بابام نمیخواست که بیام، اما نتونستم بهش بگم که ازش خسته شدم. دلم هوای آزاد بیرون رو میخواد. خسته شدم از این خاطرات تکراریش که هر روز مرورشون میکنه، بهش گفتم:مگه غیر از اینه که حق من و مادرم رو از یه پیاده روی، از یه والیبال بازی کردن یا از یه خرید دسته جمعی گرفته؟ بهش گفتم کاش میذاشتن عراقیا این کشور رو میگرفتن اون موقع وضع خیلی فرق داشت. ما هم مثل این کشورها شاید تا حالا پیشرفت کرده بودیم. من میگم اونایی که شهید شدن بچه هاشون رو از حق پدر، همسرهاشون رو از حق همسر و پدر ومادرشون رو از حق فرند محروم کردن. گفتم خیلی آدمهای بزرگی نبودین.
آه کشید و گفت:آره ما آدمهای بزرگی نبودیم ولی تو خط مقدممونفرمانده بزرگی داشتیم که مثل شاه شطرنج همهی ما رو به جلو حرکت داده تا نذاره هیچ احدی کیش و ماتمون کنه. وقتی که خرمشهر رو گرفتن وقتی که بهمون کیش دادن، اما اون شاهمون نذاشت که ما، مات بشیم.
من شطرنج رو میفهمم؛ شاه رو میفهمم؛ وزیر رو میفهمم، اما بابام میگه:تو نمیفهمی که وقتی خرمشهر اشغال شد رزمندهها چی کشیدن. به چه چیزهایی فکر کردن؛ که اگه پیشروی کنن چی؟ اگه تهران رو بگیرن چی؟ اصلا اگه کل ایران رو بگیرن با چه رویی باید بر میگشتیم؟ به بچه هامون چی میگفتیم؟ چه طوری باید میگفتیم نتونستیم؟
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
«تا بلندای ماه» بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از اردبیل، کتاب «دیدار در سوسنگرد» نگاهی بر نقش رزمندگان اردبیل در نبرد سوسنگرد است که به نویسندگی «سید سعید اطهر نیاری» توسط انتشارات «خط هشت»» در هزار نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل به چاپ رسیده است.
آنچه در این کتاب نگاشته شده است خاطرات فرماندهان، رزمندگان و شهدای استان اردبیل در سوسنگرد است که در روزهای ابتدایی جنگ با حضور در منطقه، با دلیری از خاک پاک میهن دفاع کردند و در جای جای منطقه و به ویژه مناطق حساس خرمشهر، بستان، سوسنگرد و… کام بعثیان کوردل را تلخ نمودند و با عملیاتهای غرورآفرین بر سیطره دشمن که با هدف براندازی نظام و با فکر و وسوسه واهی حکومت بر ایران قسمت عظیمی از استان خوزستان را تحت تسلط خود گرفته بودند؛ تاختند و با غیرت اسلامی همه آنها را از بین بردند.
در بخشی از کتاب آمده است:
در منطقه کوت عبدالله بودیم. خبر آوردندکه سوسنگرد به محاصره نیروهای عراقی درآمده است. دستور دادند خودمان را به آنجا برسانیم و از سقوط شهر جلوگیری کنیم. به سوسنگرد که رسیدیم، با خرابیها و ویرانیهای بسیار مواجه شدیم. اکثر بچههای اردبیل باهم بودیم. داخل سوسنگرد پیرمردی را دیدیم، خودمان را به او رساندیم. او ابتدا با دیدن ما به وحشت افتاد؛ مضطرب و نگران خودش را عقب کشید و از ما فاصله گرفت. وقتی فهمید ایرانی هستیم شروع کرد به ناله و گریه، بر سر و صورت خود میزدو با صدای بلند گریه میکرد. کمی آرامش کردیم و علت کار را پرسیدیم. هر چه اصرار کردیم چیزی نگفت. زمان که گذشت و به ما اعتماد کرد به حرف آمد. از تجاوز نیروهای عراقی در شهر سوسنگرد گفت و از جنایاتی که انجام داده بودند حرف زد. عراقیها در داخل شهر بودند و وحشیانه به مردم بی دفاع سوسنگرد میتاختند. پیرمرد را از شهر خارج و مشغول نبرد شدیم.
در جاده سوسنگرد-هویزه درگیری شدیدی بین ما و عراقیها رخ داد. ژ-۳ دستم بود. یکی از نیروهای عراقی را که جلوتر از بقیه حرکت میکرد زدم و با سرنیزه شکمش را دریدم. حرفها و گریههای پیرمرد جلوی چشمم بود، انگار تلافی همه جنایتهای عراقیها را از آن سرباز عراقی میگرفتم. دستها و لباس هایم پر از خون شده بود وقتی دکتر چمران مرا در آن حال دید گفت: سریع برو بهداری و آمپول کزاز بزن و برگرد. قبول نکردم. به راننده اش دستور داد که مرا به بهداری ببرد و برگرداند. قبول کردم و سوار جیپ دکنر شدم. راننده مرا به بیمارستان صحرایی دب حردان رساند. آن آمپول را تزریق کردند و بلافاصله به خط برگشتم. تا نزدیکیهای صبح، درگیر بودیم. خبری از دکتر نبود. دم دما صبح دکتر را با میرجعفر دیدم.
به محض دیدن دکتر چمران گفتم:فرمانده که به خط مقدم نمیآید! از پشت خط با بی سیم دستور میدهد و نیروها را مدیریت میکند. خندید و گفت:من که فرمانده نیستم. برادر، دوست و همرزم شما هستم. شیفته دکتر شده بودم و از این که در کنار او دفاع میکردم به خودم میبالیدم.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
«دیدار در سوسنگرد» بیشتر بخوانید »