معرفی کتاب دفاع مقدس

«تا بلندای ماه»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اردبیل، کتاب «تا بلندای ماه» برگزیده آثار داستانی جشنواره یاران شیدایی (ویژه کودکان و نوجوانان) به کوشش و نویسندگی «حاتم رسولی» توسط انتشارات «خط هشت»» در ۱۰۰۰ نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اردبیل به چاپ رسیده هست.

مجموعه حاضر آثار منتخب بخش داستان جشنواره یاران شیدایی می‌باشد که برای کودکان و نوجوانان برگزار شده هست. این آثار توسط نویسندگان نوجوان از شهر‌های مختلف استان اردبیل به دبیرخانه جشنواره ارسال شده بود که پس از داوری با هدف تشویق و معرفی نو قلمان توانای استان به زیور طبع آراسته شده هست. در این مجموعه ۲۰ اثر از نوجوانان نویسنده استان به علاقمندان عرضه شده. از جمله این آثار می‌توان به آگهی استخدام، هادی، آخرین عکس، انتظار، مدافعان حرم، پیله تنهایی، عاشقانه خورشید، لطفا با وضو وارد شوید و … اشاره کرد.

در بخشی از کتاب آمده هست:

حالم گرفته هست، اما به روی خودم نمیارم. دیروزم مثل تموم این سال‌ها با بابا بحثمون بالا گرفت. امروزم بابام نمی‌خواست که بیام، اما نتونستم بهش بگم که ازش خسته شدم. دلم هوای آزاد بیرون رو میخواد. خسته شدم از این خاطرات تکراریش که هر روز مرورشون میکنه، بهش گفتم:مگه غیر از اینه که حق من و مادرم رو از یه پیاده روی، از یه والیبال بازی کردن یا از یه خرید دسته جمعی گرفته؟ بهش گفتم کاش می‌ذاشتن عراقیا این کشور رو میگرفتن اون موقع وضع خیلی فرق داشت. ما هم مثل این کشور‌ها شاید تا حالا پیشرفت کرده بودیم. من می‌گم اونایی که شهید شدن بچه هاشون رو از حق پدر، همسرهاشون رو از حق همسر و پدر ومادرشون رو از حق فرند محروم کردن. گفتم خیلی آدم‌های بزرگی نبودین.

آه کشید و گفت:آره ما آدم‌های بزرگی نبودیم ولی تو خط مقدممونفرمانده بزرگی داشتیم که مثل شاه شطرنج همه‌ی ما رو به جلو حرکت داده تا نذاره هیچ احدی کیش و ماتمون کنه. وقتی که خرمشهر رو گرفتن وقتی که بهمون کیش دادن، اما اون شاهمون نذاشت که ما، مات بشیم.

من شطرنج رو می‌فهمم؛ شاه رو می‌فهمم؛ وزیر رو می‌فهمم، اما بابام می‌گه:تو نمی‌فهمی که وقتی خرمشهر اشغال شد رزمنده‌ها چی کشیدن. به چه چیز‌هایی فکر کردن؛ که اگه پیشروی کنن چی؟ اگه تهران رو بگیرن چی؟ اصلا اگه کل ایران رو بگیرن با چه رویی باید بر می‌گشتیم؟ به بچه هامون چی می‌گفتیم؟ چه طوری باید میگفتیم نتونستیم؟

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

«تا بلندای ماه» بیشتر بخوانید »

«دیدار در سوسنگرد»

«دیدار در سوسنگرد»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اردبیل، کتاب «دیدار در سوسنگرد» نگاهی بر نقش رزمندگان اردبیل در نبرد سوسنگرد است که به نویسندگی «سید سعید اطهر نیاری» توسط انتشارات «خط هشت»» در هزار نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اردبیل به چاپ رسیده است.

آنچه در این کتاب نگاشته شده است خاطرات فرماندهان، رزمندگان و شهدای استان اردبیل در سوسنگرد است که در روز‌های ابتدایی جنگ با حضور در منطقه، با دلیری از خاک پاک میهن دفاع کردند و در جای جای منطقه و به ویژه مناطق حساس خرمشهر، بستان، سوسنگرد و… کام بعثیان کوردل را تلخ نمودند و با عملیات‌های غرورآفرین بر سیطره دشمن که با هدف براندازی نظام و با فکر و وسوسه واهی حکومت بر ایران قسمت عظیمی از استان خوزستان را تحت تسلط خود گرفته بودند؛ تاختند و با غیرت اسلامی همه آنها را از بین بردند.

در بخشی از کتاب آمده است:

در منطقه کوت عبدالله بودیم. خبر آوردندکه سوسنگرد به محاصره نیرو‌های عراقی درآمده است. دستور دادند خودمان را به آنجا برسانیم و از سقوط شهر جلوگیری کنیم. به سوسنگرد که رسیدیم، با خرابی‌ها و ویرانی‌های بسیار مواجه شدیم. اکثر بچه‌های اردبیل باهم بودیم. داخل سوسنگرد پیرمردی را دیدیم، خودمان را به او رساندیم. او ابتدا با دیدن ما به وحشت افتاد؛ مضطرب و نگران خودش را عقب کشید و از ما فاصله گرفت. وقتی فهمید ایرانی هستیم شروع کرد به ناله و گریه، بر سر و صورت خود می‌زدو با صدای بلند گریه میکرد. کمی آرامش کردیم و علت کار را پرسیدیم. هر چه اصرار کردیم چیزی نگفت. زمان که گذشت و به ما اعتماد کرد به حرف آمد. از تجاوز نیرو‌های عراقی در شهر سوسنگرد گفت و از جنایاتی که انجام داده بودند حرف زد. عراقی‌ها در داخل شهر بودند و وحشیانه به مردم بی دفاع سوسنگرد می‌تاختند. پیرمرد را از شهر خارج و مشغول نبرد شدیم.

در جاده سوسنگرد-هویزه درگیری شدیدی بین ما و عراقی‌ها رخ داد. ژ-۳ دستم بود. یکی از نیرو‌های عراقی را که جلوتر از بقیه حرکت می‌کرد زدم و با سرنیزه شکمش را دریدم. حرف‌ها و گریه‌های پیرمرد جلوی چشمم بود، انگار تلافی همه جنایت‌های عراقی‌ها را از آن سرباز عراقی می‌گرفتم. دست‌ها و لباس هایم پر از خون شده بود وقتی دکتر چمران مرا در آن حال دید گفت: سریع برو بهداری و آمپول کزاز بزن و برگرد. قبول نکردم. به راننده اش دستور داد که مرا به بهداری ببرد و برگرداند. قبول کردم و سوار جیپ دکنر شدم. راننده مرا به بیمارستان صحرایی دب حردان رساند. آن آمپول را تزریق کردند و بلافاصله به خط برگشتم. تا نزدیکی‌های صبح، درگیر بودیم. خبری از دکتر نبود. دم دما صبح دکتر را با میرجعفر دیدم.

به محض دیدن دکتر چمران گفتم:فرمانده که به خط مقدم نمی‌آید! از پشت خط با بی سیم دستور می‌دهد و نیرو‌ها را مدیریت می‌کند. خندید و گفت:من که فرمانده نیستم. برادر، دوست و همرزم شما هستم. شیفته دکتر شده بودم و از این که در کنار او دفاع می‌کردم به خودم می‌بالیدم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«دیدار در سوسنگرد» بیشتر بخوانید »

«فرود در رضوان»

«فرود در رضوان»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمانشاه، کتاب «فرود در رضوان» نوشته و تدوین «مریم سمندری»که توسط انتشارات «مرصاد» وابسته به اداره کل حفظ آثار ونشرارزش های دفاع مقدس استان کرمانشاه در سال 1402 چاپ ومنتشر شد.

کتاب فرود در رضوان مستندی از زندگی نامه سرلشگر خلبان «سعدالله داور زاده» است که شامل 7 فصل از بدو تولد تا هنگام شهادت و فصل آخر این کتاب اشعارو تصاویر ی  در وصف آن شهید  به رشته تحریرو نمایش در آمده است.

در قسمتی از کتاب آمده است:

او یکی از حماسه سازان غرب است و تک تک درختان بلوط تنگه چهارزبر و کوه های سر به فلک کشیده بازی دراز و تنگه حاجیان و نخل های سر بریده قصرشیرین گواهی می دهند از صبر و استقامت این شهید بزرگوار و…………………………

آری چه جوان هایی که جانشان را  در میان دستانشان گرفتند وبی ادعا در راه این کشور خاصانه دفاع کردند تا اکنون مادر امنییت و آرامش در کنار خانواده های خود به زندگی خود ردازیم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«فرود در رضوان» بیشتر بخوانید »

«مثل مادر»

«مثل مادر»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمانشاه، کتاب «مثل مادر»  به نویسندگی «عین اله یعقوب زاده» مجموعه‌ای  مستند داستانی، خاطرات و زندگی نامه شهید طلبه حجت الاسلام «سید محسن نجفی اصفهانی» می‌پردازد.

این کتاب که در ۱۵۴ صفحه که با حمایت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کرمانشاه توسط انتشارات «مرصاد» با شمارگان هزار نسخه به بازار نشر عرضه شده است.

در بخشی از این کتاب آمده است:

با دستانش تابوت را محکم گرفت. چند نفر خواستند او را دور کنن، اما کسی حریف انگشتان نحیفش نشد.

‌«مویه کردن جانسوزش به زبان لکی آتشی به جان جمعیت انداخت. ضجه و شیون  و فغان یک مادر بر سر جنازه خونین فرزند احتیاجی به هیچ تفسیری ندارد همه از آن می‌سوزند حتی بی احساس‏ترین آدم‏ها. «جان مادر، مسافر بی بدرقه مادر، این قدر بی صدا و بی خبر رفتی که از وداع جا ماندم باز به غیرت کاسه چشمانم که ریختن آبشان را پشت سرت دریغ نکردند».

دلش به حال خودش سوخت! با رفتن محسن بین این همه خویشاوند غریب بود و تنها؛ به خصوص که باید خودش را برای از دست دادن محمدباقر آماده می‌کرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«مثل مادر» بیشتر بخوانید »

«باروت بیداری» خاطرات شهید حجت‌الاسلام «علی ایرانمنش»

«باروت بیداری»


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کرمان، کتاب «باروت بیداری» روایت‌گر زندگی‌نامه و خاطرات شهید حجت‌الاسلام «علی ایرانمنش»، توسط «آذر همتی» از نویسندگان حوزه دفاع مقدس استان کرمان به رشته تحریر درآمده و «محمدحسن میرزایی» ویراستاری آن را برعهده داشته است.

این کتاب در سه هزار نسخه، ۵۶ صفحه و در قطع پالتویی به چاپ رسیده و «باتوم»، «وقت نماز»، «شوخ‌طبعی»، «پول متبرک»، «روز‌های جمعه»، «کمک به نیازمندان»، «حق مدیر کلی»، «پذیرایی از شاکیان»، «شب ازدواج» عنوان‌های برخی از داستان‌های این کتاب هستند.

«علی ایرانمنش» سیزدهم‌ آذر سال ۱۳۱۱، در شهرستان کرمان چشم به جهان گشود. وی تا سطح ۲ اتمام‌الرسایل رشته الهیات و معارف اسلامی در حوزه علمیه تحصیل و سال ۱۳۴۴ نیز ازدواج نمود و صاحب ۲ پسر و ۲ دختر شد.

حجت‌الاسلام ایرانمنش مدیرکل آموزش و پرورش استان کرمان بود که بیست و هفتم بهمن سال ۱۳۶۵ در زادگاهش توسط گروه‌های منافقین به شهادت رسید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«باروت بیداری» بیشتر بخوانید »