معرفی کتاب

«از الوند تا اروند»

«از الوند تا اروند»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، کتاب «از الوند تا اروند» روایت‌گر تاریح شفاهی سرهنگ «مصطفی خانی» به تالیف «فاطمه رنجبران»، توسط انتشارات «حماسه ماندگار» وابسته به اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان همدان در ۱۸۸ صفحه در سال ۱۴۰۰ به چاپ رسیده است.

در بخشی از کتاب آمده است:

ظهر جمعه ۱۲ دی ۱۳۵۹ بود. ماشین دیگری از خط آمد. راننده خبر آورد دشمن با آتش تهیه خود، رزمندگان را در ذوالفقاریه به خاک و خون کشیده است. با این خبر خودم را باختم. زانوانم سست شد و روی خاک نشستم. «محمود صندوقچی» مسئول ستاد از خط برگشت. دنبال من بود. گفت: برادر «خانی»، فکر می‌کنم تعدادی از بچه‌های همدان مجروح شده‌اند. برو و خبری از بچه‌ها بگیر. وقتی وارد بیمارستان شدم، هرچه بیشتر می‌پرسیدم، کمتر جواب می‌شنیدم که یک پرستار را گرفتم و راهنمایی خواستم. نگاهی به نوشته روی لباسم انداخت و جوابی نداد. اعزامی از همدان.

انتظار نداشتم فاجعه به این بزرگی باشد، باورش سخت و دردناک بود. هشت نفر از بچه‌های «مریانج» که چندتایشان از رفقای صمیمی‌ام بودند، در یک روز شهید شدند؛ «سعید لاله‌کار»، «اسدالله رستمی»، «محمد قادری مظاهر»، «علی قادری مظاهر»، «حبیب قادری»، «مصطفی سلطانی»، «خلیل قادری» و «عباس حاج محمدیان». روحشان شاد.

در روز ۲۳ اردیبهشت‌ ۶۵ به مرخصی اعزام شدم؛ البته همراه با خاطره عجیب. وقتی زنگ خانه را زدم، پدرم در را باز کرد. همین که مرا دید، بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن و بوسیدن من. داخل حیاط که شدم گریه او بیشتر شد. پرسیدم: اتفاقی افتاده که این‌طور گریه می‌کنی. گفت: نه. من که نگران شده بودم، باز پرسیدم: برای برادرم اتفاقی افتاده؟ گفت: نه. چای حاضر است برو برای خودت بریز.

دو استکان چای ریختم و آوردم در حالی که چشمانم از نگاه پدر جدا نمی‌شد. چای که تمام شد پدر هنوز اشک می‌ریخت. مادرم خانه نبود. نگران شدم که مبادا برای مادر اتفاقی افتاده باشد و حالش را پرسیدم، جواب داد چیزی نشده و حالش خوب است. نزدیک‌تر رفتم و دوباره پرسیدم: پدر جان می‌شود دلیل این همه گریه را بگویی؟ دوباره مرا در آغوش گرفت و گفت: پسرم این‌ها اشک شادی است. با تعجب گفتم: شادی؟!، گفت: بله، چند شب است بلند می‌شوم و به جای خواب رختخوابتان نگاه می‌کنم. هر بار می‌بینم که از سه پسرم حتی یکی هم در خانه نیست و هر سه در جبهه‌اید. به خدا این اشک شادی است که با دیدن تو سرازیر شد و اینکه بالاخره یکی از بچه‌هایم از منطقه برگشته. دست خودم نیست، خیلی دلتنگی می‌کنم و با نبودتان خوابم نمی‌برد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«از الوند تا اروند» بیشتر بخوانید »

«دیدن روی ماه»

«دیدن روی ماه»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، کتاب «دیدن روی ماه» از مجموعه کتاب‌های مجاوران خورشید یادنامه شهدای طلبه دانشجوی دانشگاه علم اسلامی رضوی است که زندگی شهید «علی‌عباس حسین‌پور» را به‌صورت داستانی روایت می‌کند.

کتاب «دیدن روی ماه» به قلم «طیبه مزینانی» به رشته تحریر درآمده و با حمایت آستان قدس رضوی توسط انتشارات «به‌نشر» منتشر شده است.

«علی‌عباس حسین‌پور» از رزمندگان واحد اطلاعات عملیات قرارگاه نجف اشرف پنجم مرداد ۱۳۴۵ در یکی از خانواده‌های سرشناس خرم‌آباد به دنیا آمد. وی بعد از اخذ دیپلم و شرکت در آزمون سراسری دانشگاه‌ها، با رتبه ۱۱۲ در دانشگاه علوم اسلامی رضوی در جوار بارگاه ملکوتی حضرت ثامن‌الحجج (ع) مشغول به تحصیل شد. علی‌عباس حسین‌پور قبل از شرکت در عملیات والفجر هشت، برای استقبال از شهادت، ۴۰ روز روزه گرفت و در غروب ۲۳ بهمن ۱۳۶۴ هنگام گرفتن وضو، ترکش راکت شیمیایی ارتش بعث عراق به وی اصابت کرد و اینگونه با ذکر «یا زهرا» به وصال یار شتافت.

بخشی از کتاب

اهل خرم‌آباد بود و عاشق و دلداده امام رضا (ع). در دوران دانشجویی‌اش در دانشگاه رضوی صدایش می‌زدند «کبوتر حرم».

 پس از شهادت، پیکرش از مشهد سر در آورده بود!

رفقایش می‌دانستند که اتفاقی نبوده و کبوتر حرم برای آخرین بار به پابوسی مولایش آمده است.

آخرین زیارتش را توی تابوت، روی دست دوستان طلبه‌اش انجام داد. پس از طواف در حرم مطهر، پیکرش را روبروی قبله مسلمین گذاشتند. باز هم پیشاپیش همه بود تا برای آخرین‌بار پشت سرش صف بکشند و نماز بخوانند.

کتاب «دیدن روی ماه» با شمارگان ۵۰۰ نسخه در ۱۶۴ صفحه و در قطع رقعی در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«دیدن روی ماه» بیشتر بخوانید »

«جان بی‌قرار»

«جان بی‌قرار»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، کتاب «جان بی‌قرار» روایت‌گر زندگی‌نامه همافر شهید «حسین شاه‌حسینی» فرمانده عملیات سپاه پاسداران، به‌همت سردار «باقر سلیواری» از پیشکستوان دوران دفاع مقدس و به کوشش «فاطمه رنجبران» جمع‌آوری و تدوین شده و با همکاری اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان همدان و انتشارات «حماسه ماندگار» در ۲۸۴ صفحه به چاپ رسیده است.

در بخشی از این کتاب آمده است:

«اولین زندانی در حیاط دادگاه انقلاب پیاده شد. مردی حدوداً ۶۰ ساله با چهره‌ای مصمم که گام‌های آهسته برمی‌داشت. درجه روی دوشش نبود، اما معلوم بود زمانی برای خودش کسی بوده. خیلی ابهت داشت. آقای شاه‌حسینی در مقابل زندانی، پا جفت کرد. دستش را بالا برد و خبردار ایستاد. برق شادی در چشمان تیمسار درخشید. ایستاد و با تکان دست آزادباش داد. آقای شاه‌حسینی با احترام گفت: «تیمسار بفرمایید!».

… بچه‌ها هاج و واج مانده بودند که یعنی چه؟ این دیگر چه مدلش است؟ مگر آن زندانی کی بود که رئیس ما، بزرگ ما، جلوی پایش احترام گرفت…. پرسنل دادگاه آن‌روز به چشم خود دیدند که آقای شاه‌حسینی چطور تواضع نشان می‌دهد و در عین قدرت به زندانیان پایگاه احترام می‌گذارد و درگیر احساسات نمی‌شود، آن‌هم در جوّی که بر آن زمان حاکم بود.

بچه‌ها می‌دیدند که او گاهی در سلام دادن هم سبقت می‌گرفت. یک‌بار هم وقتی تیمسار شعاعی و دیگر زندانیان را برای هواخوری توی حیاط آورده بودند، با اینکه تیمسار تلخ و بیزار نشسته بود، آقای شاه‌حسینی، استکان چای خود را برداشت و سریع جلوی فرمانده سابق گذاشت.

تیمسار که این روز‌های از اوج به زیر آمدن را خوب تجزیه تحلیل می‌کرد و دریافته بود که دیگر رئیس نیست، دیگر هیچ‌چیز نیست، با خود می‌اندیشید این همافر ما، چه بامعرفت است. یقیناً بزرگ‌زاده است که چنین بزرگوارانه رفتار می‌کند. رگ اشکی در چشمانش دوید و به یاد آورد که یک بار پرسیده بود: «بالاخره تو شاهی هستی یا حسینی؟»، همافر جوان هم با متانت جواب داده بود: «در آینده ثابت خواهد شد که من شاهی هستم یا حسینی».

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«جان بی‌قرار» بیشتر بخوانید »

«فراتر از ستاره‌هایم»

«فراتر از ستاره‌هایم»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، کتاب «فراتر از ستاره‌هایم» روایت‌گر خاطرات سرهنگ «محمدولی محمودی هرسینی» از رزمندگان دفاع مقدس، دوان کودکی، قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و حضور این رزمنده در جنگ تحمیلی را به تصویر کشیده است.

مصاحبه و تدوین این اثر توسط «فاطمه رنجبران» انجام شده و به‌همت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان همدان در ۳۹۰ صفحه و شمارگان هزار و در طول یک سال به چاپ رسیده است.

در بخشی از این کتاب آمده است:

آخرین اطلاعات به دست آمده در ۱۲ شهریور سال ۱۳۵۹ حاکی از آن بود که در اواخر شهریور عراق می‌خواهد به مرزهای ایران از شمال غرب تا جنوب حمله کند. اخبار رسیده بیانگر آن بود که ابتدا هواپیماهای عراقی تمامی فرودگاه‌ها و نقاط حساس ایران را بمباران خواهند کرد… گزارشی را با نام لشکرهای حمله‌کننده عراقی به مرزهای جمهوری اسلامی نوشتم و آن را مستقیماً از طریق مرزبانی دهلران به صورت رمز به هنگ ژاندارمری ایلام ناحیه ژاندارمری کرمانشاه ستاد ژاندارمری در تهران استانداری ایلام لشکرهای ۸۱ و ۹۲ اداره دوم و ستاد مشترک ارتش مخابره کردم. اگر تنها به آخرین گزارش مشروحی که در ۱۱ و ۱۲ شهریور مخابره کرده بودم توجه می‌شد، یقیناً جلوی پیشروی عراقی‌ها را سد می‌کردیم.

مسئول رکن دوم بودم و بر اساس وظیفه‌ای که داشتم، اولین کاری که کردم شناسایی مرز بود. این شناسایی‌ها سراسر مرز ایلام را شامل می‌شد. از مرز هلاله و نی‌خزر که هم‌جوار مرز سومار است شروع کردم تا به فکه رسیدم. در این مأموریت باید معابر اصلی و نفوذی محورهای ورودی، پل‌ها، گردنه‌ها، ایستگاه‌ها و حتی قهوه‌خانه‌ها را هم در داخل کشور و هم آن سوی مرز ایران در خاک عراق شناسایی و یادداشت می‌کردم؛ سپس این اطلاعات با فاصله دقیق جغرافیایی در نقشه ثبت می‌شد تا یک طرح برآورد اطلاعاتی به دست بیاید.

خلاصه در همان ماه‌های اول و تلاش شبانه‌روزی در یک طرح عملی و عینی، برآورد اطلاعاتی جامعی تهیه نمودم. طرح را با توجه به موقعیت و شرایط آن زمان تحت عنوان تهیه طرح جمع‌آوری برآورد اطلاعاتی در زمینه‌های سه‌گانه‌ی جو. زمین، دشمن به مبادی ذی‌ربط منعکس کردم.

انتهای یپام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«فراتر از ستاره‌هایم» بیشتر بخوانید »

«فصل عسل» خاطرات شهید «علیرضا اشرف گنجویی»

«فصل عسل»


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کرمان، کتاب «فصل عسل» شامل زندگی و خاطرات شهید «علیرضا اشرف گنجویی»، توسط نشر کنگره شهدای استان کرمان در هزار نسخه و 164 صفحه روانه بازار نشر شده است.

این کتاب نتیجه مصاحبه و تحقیق «فهیمه طاهری» از فعالین فرهنگی حوزه دفاع مقدس با «ملیحه ابراهیمی»، همسر شهید اشرف گنجویی است که «حکیمه مجاهدی» آن را به رشته تحریر درآورده است.

در بخش هایی از کتاب «فصل عسل» آمده است:

همیشه اولین بارها، دل نشین و به یاد ماندنی هستن. اولین بارها توی هر روزی رقم بخورن، اون رو جزو تاریخ های خاص زندگیت میکنن. اگه هر آدمی یک تقویم شخصی برای خودش درست می کرد، مطمئنم که هیچ تاریخ معمولی توش ثبت نمی شد. گزیده ای می شد از روزهای خاص زندگیش، به ویژه روزهایی که با اولین بارها شکل گرفته بودن، مثلا تقویم خصوصی من می تونی خیلی ساده حدس بزنی.

اولين بارهای زندگیم یک به یک می شناسی. مثل اولین باری که دست گرفتم. اولین باری که عاشقت شدم. اولین باری که بهت سلام کردم. اولین باری که باهات هم قدم شدم . اولین باری که بهت گفتم، دوستت دارم . اولین باری که مادر شدم. اولین باری که فاطمه گفت، بابا».
اولین باری که مریم خندید، با اولین باری که بدرقه ت کردم ! اولین بارها، اکثر موارد شیرین و دل چسب هستن. اگه از من بپرسی، تاریخ تک تک اولین بارهای زندگیم از حفظ برات میگم. هیچ فرقی نمیکنه، چقدر زمان بگذره. چند سالم بشه. محاله از یادم برن، اما زندگی آدما، آخرین بارهایی ام داره.

آخرین بارها اگه حتی بار معنایی به انتها رسیدن و تمام شدن در نظر نگیریم، می تونه جزو خاطرات شیرین و به یاد موندنی باشه. آخرین بارها رو چی ویژه میکنه؟ میدونم، همه امور نسبی ان. هر پدیده ای می تونه هم زمان، در بطن خودش، حاوی سودها و زیان های دونسته و ندونسته ای باشه. برای همین نمیشه چیزی بد مطلق يا خوب مطلق دونست.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«فصل عسل» بیشتر بخوانید »