معرفی کتاب

«این جکایت ما بود...»

«این حکایت ما بود…»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، کتاب «این حکایت ما بود…» به روایت سردار «حمیدرضا رستمیان» به قلم «زینب بابکی» زمستان ۱۴۰۰ توسط انتشارات «سرو سرخ» وابسته به اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران در ۳۲۶ صفحه و ۵۰۰ نسخه منتشر شد.

این کتاب که در قالب تاریخ شفاهی به نگارش درآمد شامل ۱۲ فصل به موضوعات روزگار کودکی، دوران انقلاب، تیپ ۳۷ نور، عملیات الی بیت المقدس، تیپ ویژه شهدا، آزادسازی جاده سردشت-پیرانشهر، عملیات والفجر ۴، خط پدافندی جفیر، عملیات والفجر ۶، عملیات بدر، خط پدافندی چنگوله، عملیات والفجر ۸، عملیات کربلای ۱، عملیات کربلای ۴، عملیات کربلای ۵، عملیات کربلای ۸، عملیات کربلای ۱۰، عملیات نصر ۴، عملیات والفجر ۱۰، تیپ ۳۰ القارعخ، تیپ ۲۰۲ القارعه و پایان جنگ می‌پردازد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

اولین فرمانده لشکر ۲۵ کربلا، آقای عبدالعلی عمرانی، به همراه آقای رزاقیان و شهید مزدستان، فرمانده تیپ ۲ لشکر، برای شناسایی به منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی رفتند که در آنجا، بر اثر انفجار مین، آقای عمرانی و آقای رزاقیان مجروح و آقای مزدستان شهید می‌شود. بعد از این اتفاق، آقای ییلاقی که جانشین فرمانده لشکر بود، به فرماندهی می‌رسد و آقای کمیل کهنسال هم جانشین ایشان می‌شود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«این حکایت ما بود…» بیشتر بخوانید »

«دوسوم آسمان»

«دو سوم آسمان»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، کتاب «دو سوم آسمان» که به قلم «یاور باقری» تالیف شده است، ‌نگاهی به زندگی «نوروزعلی اخلاقی» یکی از رزمندگان جانباز استان آذربایجان غربی در دوران جنگ تحمیلی دارد.

این اثر 216 صفحه‌ای توسط انتشارات کتاب خوبان وابسته به کنگره ملی بزرگداشت 12 هزار شهید آذربایجان غربی به چاپ رسیده است.

نویسنده در مقدمه ای از این کتاب آورده است:

«برای نیل به اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی به نظر می رسد یکی از مهمترین وظایفی که همگان به ویژه نخبگان و اهل قلم و محققین و پژوهشگران و همه شاهدان عینی وقایع تاریخ انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس که به عنوان اسناد زنده این حقایق هستند بر عهده دارند مستند سازی، ثبت و ضبط تاریخ شفاهی و کتبی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس به منظور ممانعت از تحریف و انحراف و جلوگیری از انکار دستاوردها و برداشت های غیرواقعی و غیر منصفانه و همچنین نشانه گذاری مسیر برای تعریف و ارائه صراط مطمئن برای نیل به آرمان ها می باشد».

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«دو سوم آسمان» بیشتر بخوانید »

«راهِ سبز»؛ مروری بر زندگینامه و خاطرات شهیدان «جشان‌زاده»

«راهِ سبز»؛ مروری بر زندگینامه و خاطرات شهیدان «جشان‌زاده»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یاسوج، کتاب «راهِ سبز»، شامل زندگینامه و خاطرات شهیدان «محمدرضا جشان‌زاده»، «رمضان جشان‌زاده» و «نورمحمد جشان‌زاده» است که در سال 1400 با حمایت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کهگیلویه و بویراحمد به چاپ رسید.

این کتاب، بر اساس روایات، منقولات و مشاهدات، در 92 صفحه توسط «حمدالله مبشری» گردآوری و به رشته تحریر در آمده و در شمارگان 500 جلد توسط انتشارات «آناپنا» چاپ و به بازار نشر عرضه شده است.

«تبارشناسی ایل بهمئی»، «بیوگرافی خانواده شهیدان جشان‌زاده»، «زندگینامه، وصیت‌نامه و دست‌نوشته‌های شهید محمدرضا جشان‌زاده و خاطرات هم‌رزمان شهید»، «زندگینامه، وصیت‌نامه و دست‌نوشته‌های شهید رمضان جشان‌زاده و خاطرات هم‌رزمان شهید» و «زندگینامه، وصیت‌نامه و دست‌نوشته‌های شهید نورمحمد جشان‌زاده و خاطرات هم‌رزمان شهید» از جمله مطالبی است که در این کتاب آورده شده است.

بخشی از متن کتاب:

جهاد، در دهه شصت، ارگانی انقلابی و فعال در همه عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی، خدماتی و عمرانی بود. جوانان انقلابی برای خدمت‌رسانی به مردم در همه زمینه‌ها تلاش می‌کردند. در بهمئی هم جمعی از جوانان آن روزگار داوطلبانه و بدون چشم‌داشت مادی، به جهاد سازندگی مراجعه و با آن همکاری می‌کردند. یکی از آن جوانان که در کمیته فرهنگی کار می‌کرد، رمضان جشان‌زاده بود.

رمضان از دانش‌آموزان مستعد و فعال دبیرستان شهید بهشتی لیکک بهمئی بود که صبح‌ها در دبیرستان درس می‌خواند و عصرها تا پاسی از شب در روستاها مشغول تلاش و خدمت‌رسانی بود. او برای مردم، سخنرانی می‌کرد و به تبیین جایگاه شوراها و اتحادیه‌های منطقه‌ای می‌پرداخت و از عهده مأموریت خود به خوبی بر می‌آمد.

شهید رمضان، هم ناطق بود و هم اهل تحلیل سیاسی. به خوبی در بالا بردن سطح فکری مردم منطقه تلاش می‌کرد. در روستاها کلاس قرآن برپا می‌کرد. در مراسمات شهیدان مداحی می‌کرد و دعا و روضه‌خوانی انجام می‌داد. خستگی‌ناپذیر بود و بسیار به کار فرهنگی علاقه داشت و مسلط به مسائل مذهبی بود. با کلام نافذ خود مردم و جوانان را جذب مسائل انقلاب و جبهه می‌نمود.

او علاوه بر آنکه در مسائل فرهنگی در صف مقدم بود، مرتب به جبهه‌ها اعزام می‌شد. شهید به دلیل رابطه خوبی که با جوانان داشت، بخش عمده‌ای از آنها را به مسائل فرهنگی و جبهه جذب کرد. در انجام تبلیغات سپاه ناحیه بهمئی، همواره از رمضان استفاده و کمک می‌گرفتند. در دعوت مردم و جوانان به جبهه و پیگیری مسائل مردم در ادارات و نهادها کوتاهی نمی‌کرد و در بین مردم چهره‌ای محبوب بود. آثار، رفتار و عمل رمضان در کارهای فرهنگی بهمئی، هنوز ماندگار است و جوانان زیادی که الآن به سن میان‌سالی رسیده‌اند، ذکر یاد و نام رمضان برایشان خاطرات زیادی را زنده می‌کند. او همواره در همه مجالس فرهنگی از مردم درخواست می‌کرد که برای شهادتش دعا کنند و سرانجام به آرزوی خود رسید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«راهِ سبز»؛ مروری بر زندگینامه و خاطرات شهیدان «جشان‌زاده» بیشتر بخوانید »

«حاج جلال»

«حاج جلال»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، کتاب «حاج جلال» نوشته «لیلا نظری گیلانده» روایت‌گر خاطرات «جلال حاجی‌بابایی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس و پدر شهیدان «علیرضا و ابوالقاسم حاجی‌بابایی» است.

این کتاب توسط انتشارات «سوره مهر» سال ۱۳۹۹ در ۳۱۲ صفحه به چاپ رسیده و به‌دلیل استقبال مخاطبان، تاکنون به چاپ چهاردهم رسیده است.

در بخشی از کتاب «حاج جلال» آمده است:

هنوز یکی دو روز نبود از منطقه برگشته بود که شنیدیم در مأموریت شناسایی خانه‌های تیمی منافقان با آن‌ها درگیر و مجروح شده است. «افروز» و مادرم نشسته بودند توی خانه و گریه می‌کردند. «ابوالقاسم» و «حمیدرضا» قبل از من رفته بودند بیمارستان «اکباتان». مادرم داشت از نگرانی کباب می‌شد. می‌گفتند «علیرضا» فرماندهی انحلال یک خانه تیمی را بر عهده گرفته بود که منجر به فرار منافق‌ها شده!

در تعقیب و گریز آن‌ها «علیرضا» هم بود. آن‌روز یکی از منافقین خودش را به جمع دانش‌آموزان دختری می‌رساند که داشتند از مدرسه بیرون می‌آمدند؛ وقتی به زور او را از بین دانش‌آموزان دختر بیرون کشانده بودند. خودش را تپانده بود توی یکی از خانه‌ها و رفته بود توی زیرزمین خانه‌ای. «علیرضا» می‌دود دنبالش و از نارنجک توی دستش متوجه می‌شود که می‌خواهد عملیات انتحاری انجام دهد.

وقتی می‌بیند کار تمام است، زود خودش را انداخته بود بیرون و همان لحظه در حالی که نیم‌تنه بالایش بیرون از در زیرزمین بود و پاهایش روی پله‌ها، نارنجک منفجر شده بود. فرد منافق در جا کشته شده و پا‌ها و بدن «علیرضا» را ترکش‌های نارنجک گرفته بود.

وقتی او را روی تخت بیمارستان دیدم، انگار از آسمان پرت شدم روی زمین. رفتم بالای تختش و سر و صورتش را بوسیدم؛ «قربانت برم علیرضا جان! کی تونه به‌ای روز انداخته!».

سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در سفر خود به همدان در سال ۱۳۹۷، به دیدار پدر «علیرضا و ابوالقاسم حاجی‌بابایی» رفته بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«حاج جلال» بیشتر بخوانید »

«مردان بی‌ادعا»

«مردان بی‌ادعا»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، کتاب «مردان بی‌ادعا» در برگیرنده خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که به قلم «مجید مظهر صفاری» به قلم «مجید مظهر صفاری» به نگارش درآمده و در ۲۴۶ صفحه به چاپ رسیده است.

«مجید مظهر صفاری» در بخشی از مقدمه این کتاب نوشته است: «کتاب‌هایی که در مورد خاطرات هشت سال دفاع مقدس نوشته و یا فیلم‌هایی که در این خصوص ساخته می‌شوند، فراتر از یک اثر هنری و یا ادبی هستند و این آثار در واقع تزریق سیمان به پایه‌های انقلاب و هویت ملی و پیشرفت کشور است تا این پایه‌ها مستحم‌تر و ماندگار‌تر شودند».

«بهرام بزرگی» یکی از رزمندگان دفاع مقدس نیز با اشاره به اخلاص رزمندگان دفاع مقدس، در این کتاب چنین نقل کرده است: «خالقان دفاع مقدس کسانی بودند که با ایمان و معنویتشان توانستند در مقابل دشمن عرض اندام بکنند و این وعده الهی (یا ایها الذین امنوا ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم) را محقق نمایند».

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«مردان بی‌ادعا» بیشتر بخوانید »