معرفی کتاب

«عروج عاشقانه»

«عروج عاشقانه»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از زاهدان، کتاب « عروج عاشقانه» زندگینامه و وصیت نامه ۵۲ طلبه و روحانی شهید استان سیستان و بلوچستان که توسط « محمد هادی حیدری نسب » به رشته تحریر درآمده است.

این کتاب توسط انتشارات مطیع و در ۲۰۰ صفحه نوشته شده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

حجت الاسلام سید صادق حسینی طباطبایی برادر شهید از وی به عنوان قهرمان ملی شرق ایران یاد می‌کند؛ و در ابعاد شخصیتی و تلاش این شهید والا مقام از خاطرات خود چنین بیان می کند.

با اوج گیری مبارزات مردمی و گسترش نهضت امام خمینی(ره) شهید طباطبایی ضمن همراهی مردم منطقه، سخنرانی و بیانیه های امام  را که به وسیله تلفن به وی مخابره می کردند، ضبط؛ و با همکاری جمعی از مبارزان در میان مردم منتشر می‌کرد.

با گسترش حرکت انقلابی شهید طباطبایی، ساواک وی را بشدت تحت نظر و بارها مورد شکنجه و آزار قرار داد. در سال ۱۳۵۲ که گروهی از دانشجویان توسط ساواک دستگیر شده بودند، بر اساس اقرار تحت شکنجه ی یکی از آنان، ساواک به منزل، مدرسه و نیز مسجد شهید طباطبایی هجوم آورد، و ایشان را دستگیر کرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«عروج عاشقانه» بیشتر بخوانید »

کتاب «جواهری در گونی» روایت اسارت و صبر جانباز «مهرداد فردوسیان» منتشر شد

کتاب «جواهری در گونی» روایت اسارت و صبر جانباز «مهرداد فردوسیان» منتشر شد


به گزارش مجاهدت از دفاع پرس از البرز، کتاب «جواهری در گونی» که توسط «طاهره کیانی» ویراستاری شده، روایتگر خاطرات دوران اسارت «مهرداد فردوسیان» در دوران جنگ ایران و عراق است. فردوسیان در دوم فروردین سال ۱۳۶۱ در جریان عملیات فتح المبین به اسارت دشمن درآمد و تا پایان جنگ در اردوگاه‌های مختلف عراق حضور داشت.

«جواهری در گونی» در پنج فصل نگاشته شده و شامل خاطرات دوران اسارت فردوسیان در اردوگاه‌های مختلف، فعالیت‌های فرهنگی و هنری او در اسارت و همچنین بازگشت به ایران است.

از ویژگی‌های بارز این کتاب، می‌توان به قلم زیبا و روان نویسنده، صداقت و صراحت در بیان خاطرات، و روحیه طنزپردازی فردوسیان در دوران اسارت اشاره کرد.

این کتاب در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه، در قطع رقعی و در ۴۵۲ صفحه به چاپ رسیده است.

علاقه‌مندان به مطالعه خاطرات دوران دفاع مقدس می‌توانند برای تهیه این کتاب به مراکز عرضه کتاب‌های دفاع مقدس مراجعه کنند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کتاب «جواهری در گونی» روایت اسارت و صبر جانباز «مهرداد فردوسیان» منتشر شد بیشتر بخوانید »

«قاسمان زمان از دیار ساوالان»

«قاسمان زمان از دیار ساوالان»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اردبیل، «کتاب قاسمان زمان از دیار ساوالان» زندگی پژوهشی چهل شهید سیزده ساله استان اردبیل که به نویسندگی یوسف بدرزاده توسط نشر «خط هشت» در هزار نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اردبیل در سال ۱۳۹۸ به چاپ رسیده است

این کتاب شرح حال نوجوانانی است که مانند بزرگسالان در دفاع از میهن عزیز و انقلاب اسلامی از جان مایه گذاشتند. آن‌ها به ندای رهبر و پیشوای خود لبیک گفتند و والدین خود را راضی کردند تا رخصت حضور در جبهه و مبارزه علیه دشمنان را به آن‌ها بدهند. استان اردبیل ۴۰ شهید نوجوان ۱۳ ساله دارد. شرح حال این شهدای والامقام در این کتاب گردآوری شده است.

در بخشی از کتاب آمده است: 

چکیده‌ای از زندگی زندگی نامه شهید «اباصلت جعغری»:

اباصلت جعفری فرزند اسماعیل در سال ۱۳۵۰ در روستای جناقرد در خانواده‌ای که با کشاورزی و دامداری گذران زندگی می‌کردند به دنیا آمد. 

به دلیل شرایط نامناسب مالی و کمبود امکانات تحصیلی در روستا علاقه خاص وی به تحصیل موجب شد تا با تلاش خود فقط تا پایان مقطع ابتدایی درس بخواند. علاقه ویژه اش به جبهه باعث شد تا از طریق بسیج عازم جبهه شد و سرانجام در تاریخ ۲۵ اسفندماه سال ۱۳۶۳ در جریان عملیات بدر در جزیره مجنون شربت شهادت را نوشید و در گلزار شهدای روستای جناقرد آرام گرفت.

مسئولیت پذیر:

از طریق کشاورزی او دامداری به سختی امرار معاش می‌کردیم. با این کار تنها هزینه‌های زندگی چهارماه از سال تامین می‌شد باقی سال در تامین هزینه‌ها با مشکل مواجه بودیم تا جایی که برخی مواقع حتی نان خالی را از همسایه‌ها قرض می‌کردیم. آن زمان ما فقط یک گاو داشتیم و یکی از سرگرمی‌های اباصلت رسیدگی به آن گاو بود. با وجود این که سن کمی داشت مسئولیت پذیر بود و خودش را درقبال خانواده مسئول می‌دانست.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«قاسمان زمان از دیار ساوالان» بیشتر بخوانید »

«مرزبانان عاشورایی»

«مرزبانان عاشورایی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اردبیل، کتاب «مرزبانان عاشورایی» با موضوع جنگ عراق و ایران با نویسندگی «روح الله زینالی» توسط انتشارات «ساوالان ایگیدلری» در هزار نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اردبیل در سال ۱۳۹۳ به چاپ رسیده است.

در بخشی از کتاب آمده است: 

شهید والا مقام حق شناس دولت خواه
«دانش آموخته مکتب حضرت علی (ع)»

همراهم تو بودی‌ای …!
پس همراهم بمان …!

تا هر لحظه ندایت را بشنوم.‌ای کسی که حرف‌های قلب‌های ساکت را می‌خوانی
و طوفان ضمیر کسانی که از یادت خاموش شده اند را می‌فهمی!
تو مرا اینجا کشانده‌ای ای مهربان!

پس همراهم بمان… آری من پرواز در اوج‌ها را زمزمه کرده ام.

حق شناس در خانواده فرهنگی علمی در شهرستان بیله سوار به دنیا آمد. پدرش بازنشسته فرهنگی و اهل علم و فرهنگ است و مادرش نیز زنی آگاه به مسائل دین و شرعیات است که فرزندش را از دوران کودکی مومن به بارآورده است. پدرش می‌گوید در ششم خرداد ماه هزار وسیصد و چهل و هفت با تعراکتور در مزرعه کار می‌کردم که خبر آوردند سومبن فرزندت به دنیا آمد. با خوشحالی برای دیدن اش به خانه آمدم. اسم اش را حق شناس انتخاب کردم تا بلکه به دنبال معنایش گشته حق واقعی باشد. از کودکی در خانواده‌ای آگاه تربیت و رشد یافت. در هفت سالگی همراه پدر برای تحصیل به دبستان پهلوی (امام خمینی) وارد و تا پنجم ابتدایی را ادامه داد. پدرش می‌گوید بچه‌ای آرام مودب و دوست داشتنی، متین و با حیا بود و از جهت درسی هم خوب بود. یک روز برای یررسی وضعیت درسی او به مدرسه رفتم. معلم اش گفت پسر تو دانش آموز زرنگی هست و آینده خوبی خواهد داشت.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«مرزبانان عاشورایی» بیشتر بخوانید »

کتاب «زخم هایم را نبندید»

کتاب «زخم هایم را نبندید»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، کتاب «زخم‌هایم را نبندید» روایت داستانی از زندگی آزاده سرافراز «علی اکبر شفیع زاده» به قلم «طوبی زارع» توسط «خط شکنان» اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس یزد چاپ و منتشر شده است.

چاپ اول این کتاب در زمستان ۱۴۰۲ در ۱۶۸ صفحه به زیور طبع آراسته شده است.

بخشی از متن کتاب:

«به یاد مادر» 

قصه زندگی همه در گورستان به نقطه آخر میرسد؛ اما در کنار مزار مادرم زندگی برای من شروع شد. معنی تلخی زندگی بدون مادر را، آن هم در سه سالگی، میان گورستان میان گریه‌های تشییع کنندگان فهمیدم. این گونه بود که کودکی من ذره ذره با خاک‌هایی که روی کفن مادرم در میان قبر می‌ریختند، آغشته شد.

صدای گریه زن‌های همسایه، لرزش شانه‌های پدرم و نوای ساکت و تلخ گورستان تبدیل به اژد‌های مخوفی شده بود که کودکی مرا به یکباره می‌بلعید. حالا که به آن روز‌ها فکر میکنم با خودم می‌گویم عجیب است که برای هر کسی روشن‌ترین نقطه زندگی یعنی شادی‌های کودکی، اما برای من تاریک‌ترین نقطه عمر همان روز بود روزی که به من آینده‌ای سخت و طاقت فرسا را نوید می‌داد.

انگار مادرم از وسط گور برخاسته و میان جمعیت مرا در آغوش کشیده و در گوشم زمزمه کرده باشد علی اکبرم باید از همین روز، باور کنی که زندگی روی سختش را به تو نشان داده است. باید خودت را برای عمری زجر و رنج آماده کنی.  سال ۱۳۴۵ بود و سه سالگی من و سرمای گورستانی در حوالی محله چهارصد دستگاه کرج نسیم همیشه با نوازش همراه است؛ اما من از این نسیم سرما، سیلی می‌خوردم و بی صدا در نگاه‌های جمعیت، کند و کاو می‌کردم. 

نمی‌دانستم دنبال چه چیزی می‌گردم. شاید دلم می‌خواست» یکی از آن زن‌هاییکه صورتش را زیر چادر سیاهش پوشانده و شانه‌هایش می‌لرزدء» برای لحظه‌ای آن پارچه سباه را کنار بزند و منببینم که او مادر خودم است! شاید می‌خواستم» کسی تکانم دهد و از جا بپرم و ببینم همه این صحنه‌ها خوابی بیش نبوده است. سه برادرم را می‌دیدم که گوشه‌ای از گورستان بر خاک سرد. ء تکیده بودند و مثل پرنده‌ای پرشکسته سر در خویشفرو برده بردند. خواهرانم غریبانه سر بر خاک مزار مادر گذاشته بودند و ضجه می‌زدند.

به چشم‌های پدرم خبره شدم. چشم‌هایی سرخ و خیس! انگار یک حفت گنجشک بی‌جان میان کاسه چشم‌هایش آشیانه کرده بودند. پدرم» گریه کرده بود. این یعنی تصویری از فروریختنیک کوه! اولین باری بود که چشم‌های او را آن طور سرخ و اشک آلود می‌دیدم؛ اما هنوزنتوانسته بودم عمق این فاجعه را درک کنم. هنوز معنی گریه‌ها و ضجه‌های اطرافیان را و بدتر از همه معنای خوابیدن مادر میان پارچه‌ای سفید» زیر خروار‌ها خاک را درک نکرده بودم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کتاب «زخم هایم را نبندید» بیشتر بخوانید »