معصومه رامهرمزی

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه



چه می‌شود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده می‌شود و خوب می‌فروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتاب‌ها در رویدادهای این‌چنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمی‌گردد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتاب‌های ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشان‌مان می‌دهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه می‌شویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و به‌ظاهر همه کنش و واکنش‌هایش زمینی‌اند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آن‌ها مواجه می‌شود، فضایل اخلاقی‌اش را نیز بروز می‌دهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمی‌آورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت می‌کند.

می‌خوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می‌کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می‌رفت و دوستانش را صدا می‌کرد. یکی‌یکی آن‌ها را می‌آورد و می‌گفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد می‌کرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی‌صدا می‌خندید. وقتی ابراهیم می‌نشست، جعفر می‌رفت و نفر بعدی را می‌آورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می‌رسه!

راوی می‌افزاید: آخر شب می‌خواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه‌های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیاده‌رو و ایستادم. دوتایی داشتیم می‌خندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه می‌گفت کسی اهمیت نمی‌داد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرت‌خواهی کرد و به بچه‌های گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچه‌های گروه، با خجالت از ایشان معذرت‌خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه‌اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده‌رو ایستاده و شدید می‌خندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخم‌های جعفر باز شد. او هم خنده‌اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه‌چیز تمام شد.

نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ و پرفروش‌های ادبیات مقاومت

شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت

کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروش‌های نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت می‌کند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمان‌های آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدم‌ها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی می‌کردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیبایی‌ها و خوبی‌ها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر می‌کند، لحن صمیمی و ساده‌ای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواه‌ناخواه خواننده را متأثر می‌کند و به درون روایت می‌برد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.

در جایی از کتاب، از قول مادرش می‌خوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه می‌خواهد، اسمش را عوض کرد. می‌گفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچه‌ها را به دل می‌کشیدم؛ اما وقتی به دنیا می‌آمدند، ساکت می‌نشستم و نگاه می‌کردم تا مادرم و جعفر روی آن‌ها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمی‌خواست میترا باشد. دوست داشت همه‌جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می‌خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.

همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگی‌اش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور می‌شود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، به‌اندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبه‌رو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت می‌کند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر می‌کردیم خیلی زود تمام می‌شود. به خیالمان هم نمی‌رسید که هی جوان‌ها بروند و برنگردند، مردها سایه‌شان از سر زن و بچه‌هایشان کم شود و زن‌ها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچه‌های‌شان را دست‌تنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان می‌رسید، پشت کامیون‌ها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگی‌مان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغض‌مان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»

حرف‌های مادر، خواننده را نه فقط درگیر می‌کند، که تکان می‌دهد. خاطراتش را می‌خوانیم و در بخش‌هایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه می‌شویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: مامان جان! می‌دونید شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟ نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پسرم با شهادت عاقبت‌به‌خیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه امامش باشد.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه بیشتر بخوانید »

سربازها تریبونی برای بیان خاطرات ندارند

سربازها تریبونی برای بیان خاطرات ندارند



سربازها در طول دوره خدمت به یکی از سازمان‌ها و ارکان نیروهای مسلح وابسته هستند اما پس از پایان خدمت وارد زندگی عادی می‌شوند و تریبونی برای بیان خاطرات و انتقال تجربیاتش ندارند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، کتاب «سیاوش» شامل خاطرات سیاوش قدیر از هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نوشته فائزه ساسانی خواه با حضور معصومه رامهرمزی و محسن شاه‌رضایی به‌عنوان منتقد و نویسنده اثر برگزار شد.

ساسانی‌خواه در ابتدای نشست گفت: نوشتن خاطرات سیاوش قدیر توسط اعظم حسینی مسئول بانوان دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری انقلاب اسلامی به من پیشنهاد شد. سیاوش قدیر متولد سال ۱۳۳۹ و اصالتاً خرم آبادی است. وی زندگی پر فراز و نشیبی در دوران کودکی و جوانی داشت. آقای قدیر خاطراتش از دوران رژیم پهلوی، روزهای اول انقلاب و سال‌های اول جنگ را به کمک همسرش مکتوب کرد و من نوشته اول ایشان را خواندم. با اینکه خاطرات را موجز نوشته بودند خوشم آمد و در جلسه اول آشنایی با آقای قدیر متوجه شدم راوی حافظه و بیان خوبی دارد.

وی افزود: از برجسته‌ترین خاطرات ایشان حضور در سنندج در روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی و حمله ضد انقلاب به پادگان ارتش در اسفند ۱۳۵۷ است. همچنین بخش زیادی از خاطرات قدیر مربوط به دوران سربازی و حضور داوطلبانه اش در جبهه‌ها است. او در روزهای مقاومت خرمشهر در برابر دشمن بعثی، داوطلبانه به خرمشهر رفت و خاطراتی شنیدنی از آن روزها دارد. وی در حال حاضر در خرم آباد زندگی می کندو دارای سه فرزند است.

نویسنده کتاب «سیاوش» در ادامه گفت: خاطراتی که از جنگ می‌خوانیم معمولاً از زاویه دید مدافعان و نیروهای نظامی است، اما این کتاب زاویه دید متفاوتی دارد. کتاب از زاویه دید یک سرباز وظیفه است. این کتاب در واقع یک دفاعیه از سربازانی است که در خرمشهر حاضر هستند.

در بخش بعدی این‌نشست معصومه رامهرمزی نویسنده و منتقد در ادامه این نشست کتاب سیاوش را از دو منظر خدمت سربازی و اهمیت نقش و جایگاه سربازان در جنگ و محتوا و ساختار مورد نقد و بررسی قرار داد.

وی گفت: طبق اطلاعات موجود بیش از ۴۶ هزار سرباز شهید از دوران دفاع مقدس داریم. نقش سربازها نه تنها در دوران جنگ که در دوران صلح هم بارز است. بخش مهمی از خدمت رسانی‌های عمومی کشور در زمان بحران‌های طبیعی مثل سیل و زلزله و بحران‌های اجتماعی بر عهده سربازها می‌باشد. این نقش آن قدر پررنگ و مهم است که به راحتی نمی‌توان از کنار آن عبور کرد. بخشی از خاطرات آقای قدیر درباره نقش او و دوستانش در سیل سال ۱۳۵۹ و حضور سربازها در محافظت از صندوق‌های رأی و مصادیق دیگر خدمت رسانی اجتماعی است.

سربازها پس از پایان خدمت تریبونی برای بیان خاطراتشان ندارند

این‌نویسنده در ادامه گفت: طبق مطالعاتی که در کتابخانه جنگ داشتم، ۴۰ کتاب در مورد خاطرات سربازها وجود دارد که روی آن‌ها عنوان سرباز خورده است. البته در بسیاری از کتاب‌های خاطرات آزادگان، بخشی از محتوا مربوط به سربازان است اما محور اصلی کتاب بحث اسارت است. از این ۴۰ کتاب فقط پانزده کتاب در مورد سربازان نظام وظیفه است. در باقی کتاب‌ها عنوان سرباز روی جلد مفهومی پر معنا و عام دارد شبیه همان تعبیر زیبای سردار قاسم سلیمانی که خود را سرباز نظام، رهبری و مردم می‌داند. از پانزده کتاب مربوط به خاطرات سربازان وظیفه، در چهار یا پنج کتاب الگوهای کتاب شدگی از موضوع و تولید محتوا تا ساختار و فرم و شکل ظاهری مورد توجه قرار گرفته است. باید پاسخ سوال «چرا با وجود تکثر حضور سربازها در جنگ و بالاترین تعداد شهیدی که تقدیم شده است سهم روایت آنها از جنگ به لحاظ کمی و کیفی تا این اندازه محدود است؟ را داد. برای پاسخ به این سوال نیاز به پژوهش است. سربازها در طول دوره خدمت به یکی از سازمان‌ها و ارکان نیروهای مسلح وابسته هستند اما پس از پایان خدمت ارتباط و وابستگی قطع می‌شود و سرباز وارد شغل جدید خود و زندگی عادی می‌شود و عملاً تریبونی ندارد که از آن برای بیان خاطرات و انتقال تجربیاتش استفاده کند.

اما با توجه به مطالعات کتابخانه‌ای و شناخت منظومه روایی آثار دفاع مقدس به چند نکته می‌توانم اشاره کنم. سربازها در طول دوره خدمت به یکی از سازمان‌ها و ارکان نیروهای مسلح وابسته هستند اما پس از پایان خدمت ارتباط و وابستگی قطع می‌شود و سرباز وارد شغل جدید خود و زندگی عادی می‌شود و عملاً تریبونی ندارد که از آن برای بیان خاطرات و انتقال تجربیاتش استفاده کند اگر هم در این زمینه فعالیت‌های پراکنده‌ای از سوی سازمان‌های وابسته انجام می‌شود به ذوق و سلیقه برخی مدیران بر می‌گردد و شامل حال همه افراد نمی‌شود که نتیجه‌اش یک‌جریان مستمر و قابل دفاع از خاطرات باشد.

نویسنده کتاب «راز درخت کاج» گفت: کتاب سیاوش نمونه تلاش یک سرباز ژاندارمری است که خودش به تنهایی و بدون آنکه از او بخواهند یادداشت‌هایش را دستش می‌گیرد و به حوزه هنری می‌آید و از خانم حسینی برای چاپ خاطراتش کمک می‌گیرد. دقیقاً ۱۵ کتاب موجود در کتابخانه جنگ قصه افرادی همچون آقای قدیر است که دست نوشته‌ها و خاطراتشان را در اختیار ناشران بعضاً خصوصی قرار داده اند که چاپ شود و کتاب‌ها با کمترین نظارت کارشناسی منتشر شده اند. اغلب تصور می‌کنند چون سربازی امری اجباری است و این قشر خواهی نخواهی باید این دوره را در جنگ طی می‌کردند و نیروی داوطلب نبودند پس شاید خاطره شنیدن و مناسب کتاب شدگی نداشته باشند.

رامهرمزی در ادامه گفت: باید در جنگ بضاعت هر کس را ببینیم. این غلط است که فقط دنبال کسی باشیم که از اول گفته من می‌روم شهید بشوم. یا به دنبال کسی برویم که خودش را به هر آب و آتشی زده تا در سن پایین به جبهه برود، اگر بخواهیم واقعیت‌های جنگ را از زوایای مختلف ببینیم همه را باید ببینیم. در جنگ سرباز با بسیجی فرق دارد. سرباز آمده جنگ و می‌گوید دو سال سربازی ام تمام شد بر می گردم زن می‌گیرم، زندگی می‌کنم. هر دو این‌ها در جنگ باید دیده شوند. بضاعت هر کدام از این‌ها یک چیزی است و ما نباید آن‌ها را با هم مقایسه کنیم. هر کدام در جای خود نماینده قشر وسیعی است که جنگ را تجربه کرده اند. از طرفی این حقیقت را نمی‌توان نادیده گرفت که در خاطرات سربازهای زیر مجموعه ارتش و ژاندارمری به دلیل ساختار جنگ کلاسیک و چارچوب‌های خاص در سازمان‌دهی و اعزام و مأموریت ریتم حوادث و خاطرات کند و سنگین است و سرباز بیش از آنکه فرصت خلاقیت و بروز استعدادها را پیدا کند مطیع و تابع دستورات است.

نویسنده کتاب «یکشنبه آخر» در بخش دیگری از سخنانش گفت: در کتاب سیاوش اگر آقای قدیر خودش خواهان رفتن به خرمشهر و منطقه درگیری با دشمن نبود، می‌توانست تمام وقت در همان پاسگاه حیر بماند. یا در خاطرات مربوط به گروهی از سربازان منقضی ۵۶ یا نیروهای اداری که به منطقه اعزام شده اند شاهد توقف آنها در مرکز ژاندارمری هستیم در حالی که در خرمشهر و مناطق مرزی آبادان جنگ شدیدی درگرفته است. برای حل این مشکل کیفی خاطرات سربازها باید به ارزش افزوده هر خاطره رسید و با چیدن خاطرات سربازی و بخش‌های مکمل ریتم کتاب را سرعت بخشید و ضرب آهنگ متن را پیدا کرد. در کتاب سیاوش قدیر خاطرات کودکی و شهادت جهانبخش برادر بزرگ خانواده در کردستان به کتاب ارزش مضاعفی بخشیده و آن را خواندنی‌تر کرده است. این وظیفه محقق است که در مصاحبه این نکته‌های پیدا و پنهان را بیابد و متن را از کرختی و یکنواختی در بیاورد.

سربازها پس از پایان خدمت تریبونی برای بیان خاطراتشان ندارند

وی گفت: بعد از تحقیق کتابخانه ای که داشتم و نکاتی که به دست آوردم به اقدام نشر مرز و بوم در انتشار کتاب سیاوش ایمان بیشتری آوردم و پیشنهادم به این نشر این است که به این رده موضوعی یعنی خاطرات سربازها ضریب دهد. حیف است از کنار تجربیات سربازی به راحتی عبور کرد. در زمان صلح و جنگ بیشتر جوان‌های کشور دوره خدمت را پشت سر می‌گذارند و شاید بیان خاطرات و تجربیات مجالی باشد برای مسئولین که با مشکلات و مسائل این قشر بیشتر و بهتر مواجه شوند و با رویکرد تعلیمی و تربیتی از این فرصت استفاده مناسب‌تری کنند. خوشایند سازی دوره سربازی موجب می‌شود که جوان‌ها با اشتیاق وارد این دوره شوند. دو سال خدمت سربازی می‌تواند از یک پسر جوان یک مرد توانمند برای ورود به جامعه بسازد یا بر عکس عمر او را هدر دهد. در بررسی کتاب‌ها متوجه شدم که یکی از کلیدواژه‌های این خاطرات فرار است. مرخصی روزانه و ساعتی، پرسه زدن در شهرهای نزدیک محل خدمت و تماس مکرر با خانواده محور مهم خاطرات است. اگر دوره سربازی دوره مهارت آموزی و آموزش‌های مورد نیاز سرباز باشد حتی این قابلیت را دارد که رشته و شغل ثابت جوان را برای آینده تعیین کند.

رامهرمزی ادامه داد: به قول آقای مرتضی قاضی، مسئول وقت نشر مرز و بوم «اگر ارتش می‌خواهد روایت و سهم خودش از جنگ را بگوید باید دنبال رفتار قهرمانانش باشد، قهرمانانش را پیدا کند و زندگی آن‌ها را به تصویر بکشد، حتی اگر یک سرباز باشد.» در کتاب سیاوش دو کار قهرمانانه از آقای قدیر می‌بینیم؛ ایشان در هجده سالگی در روزهای پر التهاب جنگ گروهک‌ها برای یافتن برادرش به کردستان می‌رود و در بدترین شرایط جنازه برادرش که حکم پدر خانواده را دارد، پیدا می‌کند و به خرم آباد می‌برد و خانواده را از بلاتکلیفی و چشم انتظاری در می‌آورد. کدام پسر هجده ساله ما امروز چنین شجاعتی دارد؟ رفتار قهرمانانه دیگر سیاوش قدیر رفتن به خرمشهر در روزهای مقاومت است. او هفده روز در کنار مدافعان می‌ایستد و هر آنچه از دستش برآمده انجام می‌دهد. در حالی که به لحاظ سازمانی دستوری برای حضور در خط مقدم جبهه را نداشته و به خواست خود وارد معرکه خرمشهر می‌شود. کسانی که در روزهای مقاومت حضور داشتند می‌توانند درک کنند که هفده روز ایستادگی در خرمشهر یعنی چه؟ البته او سایر دوستانش به دلیل نداشتن فرماندهی و سرگردانی در انجام وظیفه از خرمشهر خارج می‌شوند چه بسا در صورت سامان دهی نیروها، ایشان تا روز سقوط از خرمشهر خارج نمی‌شدند.

وی افزود: وارد بخش دوم نقد می‌شوم که توجه به متن، محتوا و ساختار کتاب است. معمولاً در حضور راویان، وارد نقد همه جانبه کتاب نمی‌شویم. بیشتر هدف ما معرفی کتاب و تجلیل از زحمات روای است که همه تجربه و سرمایه زندگی اش را در اختیار ما گذاشته که بخوانیم، درس بگیریم و لذت ببریم. از نظر من نقد همه جانبه با رویکرد تحلیلی با بیان نکات مثبت و منفی مربوط به نویسنده کتاب است. او در جایگاه محقق و نویسنده پاسخگوی کاستی‌های کتاب است. خاطرات برای راوی حکم فرزندش را دارد و با تجربه‌ای که طی این سال‌ها داشتم راوی‌های جنگ نقد همه جانبه را بر نمی‌تابند و شاید هم حق دارند چون کار آنها بیان و روایت این تجربیات و کار نویسنده، محقق و ناشر از آب و گل در آوردن سرمایه زندگی آن هاست. کتاب سیاوش کتاب آدم‌های معمولی، ساده و بی ادعای جنگ است. راوی کتاب راستگو و بی غل و غش است و خودش را سانسور نکرده از خدمات خودش و سربازان جان برکف خاطره گفته، از سربازهایی که دعوا می‌کنند و نمی‌خواهند به خرمشهر بروند روایت دارد. از سربازی یاد کرده است که تیر به پایش می‌زند تا از رفتن به جبهه معاف شود. هر کدام از این خاطرات به بخشی از واقعیت جنگ و آدم‌هایش پرداخته است. باید همه این آدم‌ها را در کنار هم دید اما از تکرار و تواتر روایت‌ها می‌توان به میانگین واقعی انسان جنگ رسید و سهم اصلی و شایع را به کسانی داد که با انگیزه و عشق در راه دین و وطن در جبهه‌ها مقابل دشمن ایستادند.

نویسنده من میترا نیستم افزود: ورود و خروج‌های نویسنده در کتاب سیاوش خوب است. خواننده نخ تسبیح را گم نمی‌کند. فصل‌های کتاب ارتباط خوبی با هم دارند. نویسنده اطلاعات را به یکباره در کتاب خرج نکرده است. برای درج خاطرات و اطلاعات برنامه داشته و ارزش اطلاعات را حفظ کرده است. مثلاً تعلیق خوبی درباره حادثه پدر راوی داریم که اندک اندک در متن گره گشایی می‌شود و خواننده را دنبال خود می‌کشاند. یا در حادثه‌ای متوجه آشنایی نزدیکی سیاوش قدیر اهل خرم آباد با شهید بهروز مرادی یکی از قهرمانان سپاه خرمشهر می‌شویم. نویسنده بعد از ایجاد شگفتی از دوستی آن دو با فلش بکی ماجرای آشنایی را مطرح می‌کند که در جای خود بسیار جذاب است. شخصیت شهید جهان بخش در کتاب به خوبی ترسیم شده است و حتی می‌شد اسم کتاب را برادر جهان بخش گذاشت. شخصیتی کاریزما که به تنهایی قادر است یک خانواده و فامیل را هندل کند و حامی اصلی سیاوش در زندگی بوده است.

معصومه رامهرمزی گفت: کتاب‌هایی می‌توانند معاصریت داشته باشند و در ذهن خواننده بنشینند که علاوه بر زندگی سوژه، مفهومی را معنا و ماندگار کنند. در این کتاب، مفهوم سربازی در ذهن ما می‌نشیند. کتاب هم معرف سیاوش قدیر است و هم سرشار از مفهوم سربازی است. کتاب‌های خاطره چون یکی از منابع اصلی مطالعات تاریخی است باید فهرست اعلام داشته باشد و این کتاب نیز فهرست اعلام دارد. فهرست اعلام باید آورده شود که محققین استفاده کنند و بهره ببرند. شاید نام بعضی از افراد مؤثر در جنگ یا اتفاقات مهم فقط یک بار در این کتاب آمده باشد و این مهم نباید از چشم محقق دور بماند. البته به نسبت اطلاعاتی که در کتاب می‌آید و نقشی که راوی دارد ضرورت ثبت اعلام متفاوت است. برای اینکه کتابی بی رویه فربه نشود و ریتم کندی پیدا نکند منظومه سوالات مصاحبه باید به گونه‌ای طراحی شود که معنای اصلی کتاب حاصل شود. گاهی جزئیات در خدمت معنا نیست و موجب طولانی شدن فرایند تولید، انتشار کتاب، چاق و چله شدن بی رویه متن و افزایش قیمت کتاب است و هزینه غیر ضروری را به مخاطب تحمیل می‌کند.

محسن شاه‌رضایی دیگر سخنران این نشست بود که گفت: سیاوش قدیر سرباز ارتش نیست. سرباز ژاندارمری است؛ جایی که امروز دیگر نیست اما خاطراتش از زبان این سرباز است. در سلسله آموزش‌های خاطره نویسی و مستند نگاری می‌گوئیم خاطره بنویسید؛ این خاطره باید سوژه داشته باشد، سوژه با روش پژوهش پیدا می‌شود، سوژه که پیدا شد باید با استفاده از روش مصاحبه نوشته می‌شود، بعد از مصاحبه گرفتن باید آن را پیاده کرد، بعد از پیاده سازی باید کد زد، تبدیل به نثر کرد، لحن گذاشت و در نهایت مستندات را آورد وتبدیل به کتاب کرد و داد برای چاپ، تمام این مراحل را در این این کتاب دیدم. این کتاب یک مثال موفقی است از آن سلسله آموزش‌هایی است که به نو قلم‌ها می‌دادیم.

روایت سیاوش قدیر با لحن و لهجه خرم آبادی و صداقت به یادگار مانده از دهه شصت پایان بند جلسه نقد کتاب بود. راوی کتاب مورد نظر با بیان خاطره‌ای درباره شهید جهانبخش قدیر و ۲۳ شهید پادگان سنندج که برای حفظ این پادگان جان دادند پرداخت و گفت: مقاومت و شهادت آنها موجب شد انبوه مهمات پادگان سنندج به دست گروهک‌های ضد انقلاب نیفتد که اگر این اتفاق می‌افتاد شاید سرنوشت کردستان در آن برهه حساس تاریخی تغییر می‌کرد.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سربازها تریبونی برای بیان خاطرات ندارند بیشتر بخوانید »

ماجرایی که باعث نگرانی امدادگران زن دفاع مقدس برای حجابشان شد

ماجرایی که باعث نگرانی امدادگران زن دفاع مقدس برای حجابشان شد


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «علی عچرش» از فعالان امداد در دوران دفاع مقدس در بخشی از کتاب «امدادگر کجایی؟» به عملیات بیت‌المقدس و نقش زنانی که سعی کردند با رعایت حجاب خود در پشت جبهه نقش‌آفرینی و به رزمندگان امدادرسانی کنند، اشاره دارد.

وی در یکی از خاطرات خود نقل می‌کند:

با اجرایی شدن قانون دوره احتیاط سربازان منقضی سال ۱۳۵۶، تعدادی از نیرو‌های خوب و کاری ما (بالاجبار و برخلاف میل باطنی ما)، امداد جبهه را رها کردند و به سربازی رفتند.

با شروع مرحله اول عملیات بیت‌المقدس، امدادگر‌ها در بیمارستان مستقر شدند. ما برای کنترل رفت‌وآمد به بیمارستان و جلوگیری از نفوذ منافقین، با هماهنگی سپاه ماهشهر، کارت‌هایی یک‌شکل با مهر ستاد امداد درمان ماهشهر برای نیرو‌های امدادگر و داوطلب صادر کردیم. نیرو‌های رسمی بهداری خودشان کارت شناسایی داشتند؛ اما نیرو‌های داوطلب عملیات را باید شناسایی می‌کردیم.

نگهبان‌های بیمارستان با کنترل کارت‌های شناسایی، فقط به کادر درمانی اجازه ورود و خروج می‌دادند. نیرو‌های سپاه ماهشهر، مسئولیت امنیت بیمارستان را بر عهده گرفتند و کمک زیادی به ستاد کردند. امدادگر‌های بسیج آبادان در بیمارستان مستقر شدند.

روز اول معصومه رامهرمزی و فرخنده اسماعیلی را برای کار به اتاق عمل بردم و به مسئول آنجا معرفی کردم. مسئول اتاق عمل گفت: تکنیسین و پرستار به‌اندازه کافی داریم و به امدادگر احتیاجی نداریم. گفتم: این دو نفر تکنیسین اتاق عمل هستن و شما به‌خوبی می‌تونین از توانایی اونا استفاده کنین. اینا دو ساله که تو اتاق عمل بیمارستانای جنگ کار کردن و تجربه زیادی دارن.

مسئول اتاق عمل با اصرار من قبول کرد. هنوز آن‌ها وارد اتاق عمل نشده بودند که برگشتند و مرا صدا زدند. با شنیدن صدای بچه‌ها پیش خودم فکر کردم که شاید مسئول اتاق عمل بیرونشان کرده؛ اما بعید می‌دانستم جرئت این کار را داشته باشند.

گفتم: چی شده؟ چرا برگشتین؟ خواهر همسرم گفت: خدا خیرت بده. ما رو می‌فرستی اتاق عمل بدون اینکه فکر لباس مناسب برای ما باشی! به ما بلوز و شلوار دادن که بپوشیم؛ اونم بلوز آستین‌کوتاه، از روسری و مقنعه هم که خبری نیست! اول یه فکری به حال حجاب ما بکن، بعد بگو برین اتاق عمل و مراقب اوضاع اونجا باشین.

آن‌ها را به خیاط‌خانه بیمارستان بردم و از خیاط خواستم طبق خواسته آنها، برایشان لباس اتاق عمل بدوزد. در کمتر از دو ساعت لباس‌ها دوخته شد و آن‌ها با مانتو و شلوار و مقنعه سبز به اتاق عمل برگشتند. هر دو کم سن و سال و فرز بودند. آن‌ها با اخلاق خوب توانستند با پرسنل ارتباط برقرار کنند.

روز‌های اول سخت گذشت. پرسنل فکر می‌کردند بچه‌ها موی دماغشان هستند و سعی می‌کردند شرایط کار را برایشان سخت کنند که خودشان خسته بشوند و بگذارند و بروند.

بعضی از پرسنل مرد برای اینکه ناراحتشان کنند، جلوی آن‌ها لباس عوض می‌کردند یا باخانم‌های همکار شوخی می‌کردند؛ اما بچه‌ها تحمل کردند. آن‌ها اجازه نمی‌دادند پرسنل با زخمی‌ها بی‌پروا رفتار کنند. سر این موضوع محکم ایستادند و این رفتار را هتک حرمت اخلاقی مجروح می‌دانستند.

پرسنل از آن‌ها کار می‌کشیدند؛ اما بچه‌ها خسته نمی‌شدند. مثلاً وقتی عمل تمام می‌شد و پرسنل خسته بودند، معصومه و فرخنده، بخیه‌های آخر عمل را می‌زدند، همه وسایل را جمع می‌کردند و همه لنگاز‌های خونی (نوعی گاز استریل مخصوص عمل) را می‌شستند و ست‌های عمل (ابزار موردنیاز عمل) را برای فرستادن به اتوکلاو (استریل کردن با بخار آب) آماده می‌کردند.

بچه‌ها به‌مرور جای خودشان را در اتاق عمل باز کردند و رفتار پرسنل با آن‌ها تغییر کرد.

منبع:

رامهرمزی، معصومه، امدادگر کجایی، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ دوم ۱۴۰۰، صفحات ۲۴۱، ۲۴۲، ۲۴۳

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرایی که باعث نگرانی امدادگران زن دفاع مقدس برای حجابشان شد بیشتر بخوانید »

مشکلات دست ناشر را برای ترویج کتابخوانی بسته است/ سوژه یابی باید با نیاز مخاطبان همراه باشد

مشکلات دست ناشر را برای ترویج کتابخوانی بسته است/ سوژه‌یابی باید با نیاز مخاطبان همراه باشد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس مستقر در محل برگزاری سی‌ و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران؛ نشست «الگو‌های تبلیغ و توزیع در نشر دفاع مقدس» با حضور معصومه رامهرمزی نویسنده کتاب‌ در حوزه دفاع مقدس، حمید خلیلی مسوول انتشارات شهید کاظمی، احسان عسگری مدیر مرکز رسانه‌ای شیرازه و امیر شهریار امینیان مدیر عامل مجمع ناشران دفاع مقدس در محل نمایشگاه بین‌المللی تهران برگزار شد.

در این نشست رامهرمزی اظهار داشت: موضوع تبلیغ و ترویج و همچنین نشر و توسعه کتاب در سال‌های اخیر تفاوت بسیاری کرده است در حالیکه نوع برخورد و روش سیاق ما، در این مقوله همانند الگو‌های ده سال پیش است.

این نویسنده تاکید کرد: امروزه انواع نشر‌های الکترونیکی، صوتی، مجازی وارد عرصه فرهنگی جامعه شده اند و هر کدام فرایند جدیدی را در حوزه تبلیغ و ترویج می‌طلبند. باید چالش‌های فرهنگی در کنار چالش‌های اقتصادی مورد توجه قرار گیرد. در غیر این صورت ما متضرر خواهیم شد.

وی تصریح کرد: برای دیده شدن هر کتاب خوب باید الگوی ویژه‌ای را مد نظر قرار داد کما اینکه لازم است هر نویسنده‌ای هنگام نوشتن متن به موضوع تبلیغ و ترویج اثر خود هم فکر کند. لازم است ناشر با ایجاد اتاق‌های فکر به این موضوع فکر کند که چگونه می‌توان این کالای فرهنگی را به اشکال مختلف در جامعه عرضه کرد و لباس‌های مختلفی برای دیده شدن به آن بپوشاند.

رامهرمزی با تاکید بر اینکه وقتی کتابی نوشته می‌شود، باید برای تولید، توزیع و عرضه آن ایده سازی شود و این ایده پردازی می‌تواند گروهی باشد، گفت: کتاب‌های مختلفی در حوزه دفاع مقدس نوشته شده‌اند که به لحاظ شکل و محتوا، مناسب با شرایط سال ۱۴۰۱ نیستند. یعنی ما در این زمینه بشدت پس رفت داشته‌ایم. چرا بعضی از کتاب‌های کودک اصلاً قصه ندارند؟ ایده پردازی بر اساس قانون آن، باید با رصد و انتخاب توام باشد یعنی نویسنده در میان سوژه‌های مختلف یکی را که مناسب‌تر است و با نیاز‌های جامعه و جوانان همسو‌تر می‌باشد انتخاب کند. اما آیا این امکان مهیاست؟ ما در این حوزه نیازمند فعالیت‌های پایگاهی و کانون‌های هم اندیشی، هستیم.

این نویسنده ادبیات دفاع مقدس در بخش دیگری از سخنان خود به دلایل افزایش و برتری میزان مطالعه در کشور‌های مختلف نسبت به اقبال عمومی خوانش کتاب در ایران پرداخت و گفت: در هند مردم بیشتر از ما کتاب می‌خوانند، چون به دو زبان هندی و انگلیسی مسلط اند و همین موضوع دامنه انتخاب آثار بیشتری را برایشان ایجاد می‌کند. مردم عراق و لبنان هم به دلیل شرایط سخت زندگی شان عطش زیادی برای دانستن دارند. در فرانسه، بعضی از خانواده‌ها تلویزیون ندارند، ولی در سرویس‌های بهداشتی شان کتاب‌های حمام دیده می‌شود. همچنین در بسیاری از کشور‌ها مسابقه «هجی کردن» کلمه برای گروه‌های سنی وجود دارد و این یعنی حرمت گذاشتن به کلمه و معنی.

نویسنده کتاب «امدادگر کجایی» افزود: زیست فرهنگی باید با زیست پژوهشی توام باشد. گاهی کتابی واقعاً خواننده دارد، اما فروش ندارد. این به سبب وجود حلقه‌های مفقوده است. چرا ما تلاش نمی‌کنیم در تبلیغ و ترویج کتاب‌ها موضوعی عمل کنیم مثلاً کتاب‌های پزشکی در بیمارستان‌ها معرفی و عرضه شود. تبلیغ و ترویج کتاب مقوله مهمی است. مشکل تولید ناشران این است که نسبت به این مقوله ورود جدی ندارند.

عسگری نیز با حضور در این نشست ضمن تاکید بر اینکه نیازسنجی مخاطب باید روزبه روز باشد، گفت: نویسنده باید با اتکا به نیاز مخاطب بنویسد. برخی از این نیاز‌ها از شناخت علاقه مخاطب نشأت می‌گیرند و پژوهشگران در این زمینه می‌توانند به کمک نویسندگان بیایند.

مدیر مرکز رسانه‌ای شیرازه افزود: نسبت ما با صدا و سیما برای تبلیغ و ترویج کتاب‌ها مانند کسی است که بخواهد از لای در آسانسور با فرد دیگری صحبت کند. ناشر می‌تواند برای اینکه مخاطب خود را حفظ کند و بعضاً به افزایش مخاطبان خود کمک کند به سیر مطالعاتی مخاطب توجه کند. بحث سیر مطالعاتی مهم است. مخاطب را باید نگه داشت. این کار گاه با تمرکز بر یک نویسنده انجام می‌شود و گاه با تمرکز بر نشری خاص. نزدیک ۵۰ درصد مخاطبان ما، بر اساس عنوان ناشر، کتابهایشان را انتخاب می‌کنند. بعضی هم بر اساس نام نویسنده نسبت به خرید کتاب‌ها اقدام می‌کنند. به هر حال ناشر باید برای هر دو نوع مخاطب فکر و برنامه داشته باشد.

خلیلی نیز با حضور در این نشست گفت: برخی از ناشران از جمله خود من، از طریق ترویج کتاب‌ها وارد حوزه نشر شده ایم. من با افتخار می‌گویم که در ابتدا من یک مروج کتاب بودم. ولی امروز من ناشر، با مشکلات عدیده تولید و فروش کتاب‌ها مواجه ام. مشکلات این حوزه دست ناشران را برای ترویج بسته و مانع از آن می‌شود که من ناشر بتوانم با فراغ خاطر در بحث ترویج ورودی داشته باشم. بسیاری از کتاب‌های خوب و پرطرفدار ما، به سبب نوسانات بازار نشر در اختیار مخاطبان قرار نمی‌گیرند.

امینیان نیز در پایان این نشست گفت: بخشی از نشر ما بیمار متولد شده است. ما نیازمند سازمان نشر هستیم. کار ترویج با نگارش یک اثر باید کلید بخورد. هر کتابی در حوزه تبلیغ و ترویج، سناریو‌های خاص خود را می‌طلبد.

سی‌ و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران با شعار «آینده خواندنی است» ۲۰ تا ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ در مصلی امام خمینی (ره) تهران و همزمان به‌صورت مجازی در ketab.ir در حال برگزاری است.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مشکلات دست ناشر را برای ترویج کتابخوانی بسته است/ سوژه‌یابی باید با نیاز مخاطبان همراه باشد بیشتر بخوانید »

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد



در جلسه نقد و بررسی کتاب «شماره پنج» منتقدان بر کشش بالای این اثر به قلم مرتضی قاضی تاکید کردند. این اثر شامل روایتی خاطره‌گونه از زندگی فرمانده خواهران سپاه آبادان در جنگ تحمیلی است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، کتاب «شماره پنج»، به قلم مرتضی قاضی یکی از کتاب‌هایی است که روایت‌گر مقاومت زنان آبادان در جنگ تحمیلی است. این اثر در بردارنده روایت فاطمه جوشی، فرمانده خواهران سپاه شهر آبادان در دوران جنگ است و مصاحبه‌های آن توسط سمیه حسینی انجام شده است.

کتاب «شماره پنج» در نوبت چاپ اول توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس روانه بازار نشر شد و در سیاست‌های جدید این مرکز، نشر مرز و بوم آن را با یونیفرم و قالب جدیدی روانه بازار نشر کرده است.

به مناسبت هفته دفاع مقدس در نشستی با حضور چهره‌های مختلف فرهنگی و علاقمندان به آثار دفاع مقدس همراه با مرتضی قاضی (نویسنده کتاب)، سمیه حسینی (مصاحبه کننده کتاب) و محمدرضا شرفی‌خبوشان و هادی لطفی به عنوان منتقدان اثر در خبرگزاری کتاب ایران، به بررسی ویژگی‌های مختلف کتاب «شماره پنج» پرداخته شد. لازم به یادآوری است سمیه حسینی با اقتباس از خاطرات کتاب «شماره پنج» قصه‌های مستقلی را به رشته تحریر درآورده که برنده جوایز معتبری شده‌اند.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

**: آقای قاضی نویسنده کتاب و مدیر انتشارات مرز بوم در مورد این کتاب توضیح دهید؟

مرتضی قاضی: کتاب شماره پنج توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده که سابقه ۴۱ سال دارد از زمان شروع جنگ (سال ۱۳۶۰) زیر نظر دفتر سیاسی سپاه یک ایده‌ای شکل گرفت تحت عنوان تاریخ جنگ ثبت و ضبط شود برای جلوگیری از تحریف. در آن زمان ۲۰ نفر شروع کردند از عملیات فتح‌المبین از ابتدای سال ۱۳۶۰ تا انتهای سال ۱۳۶۱ تحت عنوان راویان در کنار فرماندهان ضبط و ثبت می‌کردند و ثمر تلاش این افراد در زمان جنگ ۳۵هزار نوار، یک میلیون برگ سند نظامی، ۱۲۰۰ دفترچه راوی و کلی مطالب و محتوا که بعد از جنگ این افراد با مدیریت آقایان درودیان، مرحوم نخعی، مرحوم اردستانی و محسن رشید محصولاتی را مبتنی بر داشته و سرمایه تعریف کردند که بخشی از آن روزشمارها جنگ، اطلس عملیات‌ها، اطس نبردها، اطلس‌ یگان‌ها، نبردها بود و از سال ۸۵ به تدبیر و ابتکار جناب آقای مرحوم اردستانی رئیس فقید سابق مرکز، تاریخ شفاهی فرماندهان شروع شد.

به موازات کار تاریخ شفاهی فرماندهان یک بحثی پیش آمد؛ اینکه چون مرکز یک سال بعد از جنگ با یک سال تأخیر ایجاد شد، بخش‌هایی که قبل از تاسیس مرکز کار می‌کردند و در جبهه‌های جنوب و غرب فعال بودند چگونه مردم مقاومت می‌کردند برای پوشش این بازه یکساله پروژه‌هایی تعریف شد یکی از پروژه‌ها این بود که در آبادان چه خبر بوده و نقش زنان در مقاومت آبادان و خرمشهر و شهرهای دیگر چگونه بوده است؟ که کتاب شماره پنج اولین نمونه از این پروژه بود.

خانم جوشی، به عنوان راوی کتاب شماره پنج و مسئول بسیج خواهران آبادان به عنوان کسی که مطلع‌تر از دیگر بانوان شهر آبادان و اشراف بیشتری به موضوعات داشته در سلسله مراتب راویان انتخاب شدند و نهایتا کتاب شماره پنج با مصاحبه خانم حسینی [همسر مرتضی قاضی] و با نویسندگی اینجانب محقق شد و قرار شد -این نوع از کارها- ادامه‌دار باشد. این کتاب در سال ۹۶ در بخش خاطرات شایسته تقدیر شد و بعد از کتاب «فرنگیس» که مقام اول را آورد، به مقام دومی رسید و از نگاه داوران دیده شد.

اتفاق جالب‌تر اینکه خانم حسینی محقق کتاب شماره پنج از این کتاب دو تا الهام گرفتند داستان «نامیه» که در جشنواره ادبی یوسف جزء بیست داستان برگزیده شده و داستان «یخ در بهشت» الهام گرفته از یکی از داستان‌های همین کتاب بود که در سال ۹۶ در جایزه ادبی یوسف برگزیده شد و جایزه اول را گرفت و در سال ۹۷ در برنامه شب خاطره‌ای که نزد رهبر معظم انقلاب برگزار شد و شب مهم و تاریخ سازی شد که بحث صدبرابری و بحث نهضت ترجمه در حوزه دفاع مقدس در آن جلسه عنوان شد خانم جوشی خاطرات خودشان از بحث آبادان را تعریف کردند و این جزء ماجرهای این کتاب است. در سلسله نقدهای انتشارات مرز و بوم نقد اول«دیده‌بان تاریخ» نوشته خانم نظرلو زندگی‌نامه شهید اسحاقی و نقد دوم «امدادگر کجایی» نوشته خانم رامهرمزی بودند که در خبرگزاری مهر برگزار شد و نقد سوم مربوط به این کتاب است و نقد چهارم و پنج به دو کتاب «روزهای جنگی سعید» و کتاب «یحیی» در ایام دفاع مقدس است –که در آینده- به آن می‌پردازیم.

چاپ جدید کتاب شماره پنج در نشر مرزو و بوم منتشر می‌شود به این دلیل که مرکز اسناد براساس سیاست‌های خودش کتاب‌های خاطراتش را از انتشارات خودش (نشر مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس) به انتشارات مرز و بوم منتقل کرده است و نشر مرز و بوم برای کتاب‌های حوزه خاطرات تخصصی شده است. بنابراین دو چاپ اول این کتاب با مرکز نشر اسناد و چاپ‌های بعدی در انتشارات مرز و بوم به چاپ خواهد رسید و به همین دلیل نشر مرز و بوم به نقد این کتاب پرداخته است.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

**: آیا به لحاظ جلدی و بصری و محتوایی روی کتاب تغییراتی داشته یا ارزش افزوده‌ای داشته است یا خیر؟

مرتضی قاضی: بله کتاب‌ها در نشر مرز و بوم یونیفورم یکسانی به لحاظ ساختار اصلی دارند. جلدها سه تیکه و شامل عکس راوی که به صورت دستی طراحی شده است و عنوان کتاب و نام نویسنده به همراه آرم [نشان] نشر مرز و بوم در جلد قرار می‌گیرد. و شعار مرز و بوم و یونیفورم داخلی کتاب هم که براساس طراحی خاص هر کتابی انجام می‌شود.

چاپ کتاب‌های این چنین در نشر مرز و بوم فقط بحث انتقال نشر از مرکز نیست بلکه یونیفورم متفاوت و تغییراتی هم خواهد داشت.

**: آقای شرفی خبوشان شما نسخه قدیمی کتاب را مطالعه و نسبت به آن اشراف دارید، از حوزه تخصصی شما که حوزه داستان است دیدگاهی یا نظر و نقدی درباره کتاب دارید لطفا بفرمایید؟

محمدرضا شرفی خبوشان: خوشحالم که در جمع نویسندگان و پژوهشگران و فعالان عرصه ادبیات و تاریخ شفاهی دفاع مقدس هستم و جمعی که توانشان را در امری که بسیار لازم و جدی برای کشور است قرار داده‌اند. امر تاریخ‌ساز و حفظ تاریخ و فرهنگ‌ساز که باعث رونق ادبیات می‌شود و آبشخوری برای پدیدآمدن گونه‌های دیگر ادبیات است.

ما همواره باید درک کنیم که پدیدآمدن چنین کتاب‌هایی لازم و ضروری است و این دو کلمه‌ی به‌جا و مناسبی است که هرچه می‌گذرد ضرورت پدیدآمدن این کتاب‌ها بیشتر مشخص می‌شود و هرچقدر در این حوزه کار کنیم باز کم است چون در برابر یک عرصه ۸ ساله‌ای قرار داریم هر لحظه و ساعت آن ماجرا ساخته با یک عده انسان متفاوت با روحیات و جهان‌ها و اقشار و نگاه‌های مختلف که حضور در جنگ داشتند و هرکدام در جایگاه خود حماسه آفریدند و بعد از گذشت سالیان و تمام شدن جنگ تحمیلی هنوز هم بسیار ناگفته‌ها و خاطرات است که گفته و تدوین نشده است و بخش بسیار گسترده و بزرگی است که هنوز مانده است و این یک بخش اندکی از آن واقعه است که بیان شده و هرجای دنیا با پدیده‌های ملی و جمعی و تاریخ‌ساز یک برخورد هویتی دارند به این معنا که غفلت نمی‌کنند و تمام توان خود را می‌گذارند برای بخش هویتی خود که ثبت و حفظ شود و به واسطه آن فرهنگ‌سازی انجام دهند از این جهت همانطور که در کتاب هم ذکر شد خانم فاطمه جوشی قهرمان و راوی کتاب جایی اشاره می‌کنند که امام (ره) فرمودند که جنگ نعمت است از این جهت که نعمت برای هویت و فرهنگ و نعمت برای ساختن هویت یک انسان ایرانی معاصراست و نگاه امام از این جنبه بوده که این سخن را گفته؛ در طول تاریخ این جنگ‌ها هستند که هویت ملت‌ها را می‌سازند چرا که این جنگ‌ها عرصه‌ای هستند برای نمود ایثار و فداکاری و ازخودگذشتگی انسان‌ها؛ اگر جنگ نباشد چنین امکانی نیست که –فرد- درون خودش را بروز بدهد. نوشتن از جنگ، جنگ‌طلبی نیست اتفاقا نوشتن از جنگ یعنی استقبال از فرهنگ و هویت. تلاش در این عرصه، تلاش ویژه و خاصی است که باید قدرش را دانست.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

**: آیا در این کتاب هویت و فرهنگ به نمایش گذاشته شده است؟

محمدرضا شرفی خبوشان: بله؛ برگزاری جلسات نقد و بررسی و معرفی این گونه کتاب‌ها باید خیلی بیشتر از اینها باشد حسرت می‌خوریم که چرا از کتاب شماره پنج دوبار بازچاپ شده است احتیاج داریم که این چرخه فعالیت و این زحمات کامل شود فقط این نیست که محقق و تدوین‌گر و پژوهشگر کارشان را انجام دهند و عرضه و رسیدن به دست مخاطب و تلاش برای اینکه همه نسبت به کتاب حساسیت نشان دهند کامل نیست.

اهمیت –باید- آنچنان باشد که یک نگاه دولتی و حکومتی به اینگونه کتاب‌ها نداشته باشیم. این کتاب‌ها با هویت ما سروکار دارد باید هرکسی که احساس می‌کند ایرانی و مسلمان است علاقه‌مندی خود را به کنکاش و دانش و اوضاع ۸ سال جنگی که در خاطره تاریخی ما ایرانیان است نشان دهد و راهش هم خواندن این کتاب‌هاست و کتاب شماره پنج کتابی است که تمام مولفه‌های متن جذاب را دارد که انسان علاقه‌مند به تاریخ شفاهی معاصر اگر آن را بخواند جذب این کتاب بشود.

عناصری که ما قرار است در تاریخ شفاهی برای جذب مخاطب عام داشته باشیم در این کتاب وجود دارد؛ یکسری از کتاب‌ها جزء کتاب‌های تخصصی به شمار می‌روند و رویکرد و نگاه ما به این کتاب‌ها از جنبه اسنادی است و سند خاصی است برای پژوهشگری و اهل تاریخی و مورد مراجعه یک عده خاصی از جهت تحقیق و بررسی است. اما کتاب‌هایی داریم که این کتاب‌ها جنبه عمومی‌تری دارند مولفه‌هایی از لحاظ تکنیک‌های روایت‌گری در آن هست ما انتظار داریم این کتاب‌ها جزء کتاب‌هایی طبقه‌بندی شوند که مخاطب عام‌تری به آنها اقبال نشان دهد. کتاب شماره پنج جز این کتاب‌هاست و کتابی است که قاطبه عموم خوانندگان علاقه‌مند به تاریخ شفاهی و تاریخ دفاع مقدس و در یک دایره کلی خوانندگان علاقه‌مند به خواندن سرگذشت‌نامه را شامل می‌شود.

از لحاظ آسیب‌شناسی در بحث تیراژ پایین این کتاب باید تاریخ‌شناس و یا منتقد ادبی در مورد این کتاب صحبت کند در یک شکل تبلیغاتی کلی بیان کردن و صحبت کردن درباره آن نمی‌تواند جذب مخاطب کند و حلقه مفقوده در پیدا کردن مخاطب و عرضه کتاب‌ها، نداشتن متخصصان معرفی کتاب، نداشتن بررسی‌کنندگان و منتقدان و همچنین ضعف در بحث رسانه است که این کتاب‌ها را طوری تبلیغ کند که مخاطب احساس کند که خواندن این کتاب نیاز اوست و برخورد با موضوعات اساسی و معانی آرمانی برخوردی کلیشه‌ای و شعارگونه نباشد بلکه موضوعات آرمانی را همواره موضوعات اصلی جامعه تلقی کنیم اگر برخورد غیرفنی داشته باشیم با هر موضوعی؛ آن موضوع اهمیتش را از دست می‌دهد.

مفاهیم آرمانی خودشان ذاتا کلیشه نیستند برخورد رسانه‌ای و تبلیغی ماست که از این مفاهیم آرمانی و اصیل کلیشه می‌سازد. و در این مورد کیفیت آثار نقش بسیاری برای اقبال خواننده دارد محصول هم باید قابلیت‌هایی داشته باشد از نظر ما آثار ما در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس، آثار باکیفیتی هستند و ظرفیت آن را دارند که اگر حرکت رسانه‌ای درست و فنی و به معنای ایجاد حس نیاز در جامعه برایش فراهم شود حتما از آن استقبال خواهد شد نمونه‌اش کتاب شماره پنج است.

درکتابی که می‌خواهد مخاطب قاطبه جامعه را در نظر بگیرد باید مولفه‌ها و فنون روایت‌گری وجود داشته باشد و آن چیزی که روایت را می‌سازد عنصر درگیری است و اگر خواننده‌ای تاریخ شفاهی را از منظر علاقه‌مندی‌اش نه از منظر تحقیق بخواند این درگیری موجود در کتاب است که خواننده را شیفته می‌کند در کتاب شماره پنج این درگیری را می‌بینیم. خانم جوشی به عنوان نماینده زنان در خط مقدم و در منطقه جنگی حضور دارد و با واسطه شرایط بحرانی آبادان و مستقیما با دشمن برخورد می‌کند و مصائب جنگ دیده می‌شود این شخصیت زن ما اولین یک شخصیتی است که جامعه زنان را نماینده می‌کند و زنانی که در معرض مستقیم با دشمن و تبعات جنگ قرار گرفته‌اند. زنان در عرصه دفاع مقدس در بخش‌های مختلفی حضور فعال داشتند چه در پشت جبهه و حمایت از رزمندگان در کمک‌های مردمی در نقش مادران، و خواهر و همسران رزمندگان و شهدا و کمک به مجروحین اما یک بخشی از زنان هم بودند که مستقیم‌تر با جنگ در ارتباط بودند با تمام وجود واقعه جنگ را درک کردند گلوله خوردند و مجروح شدند و با دشمن رویارو شدند این کتاب جزء آن دسته از کتاب‌های تاریخ شفاهی دفاع مقدس است که زنان را در این عرصه به نمایش می‌گذارد و از این جهت یکی از قابلیت‌ها و ویژگی‌های این کتاب همین است. تعداد این کتاب‌های که قهرمان زن دارد اندک و کم است و همین قلیل بودن کتاب شماره پنج را کتاب ویژه و قابل اعتنا می‌کند. کتاب شماره پنج درگیری با موقعیت‌ها مختلف و مقابله با موانع را خوب پرداخته و جای جای کتاب وجود دارد و خسته‌کننده و یکسان طولانی نیست.

آسیب‌شناسی بعضی از خاطرات دفاع مقدس هم متاسفانه این مزیت را ندارد و این به خاطر نوع و کیفیت راوی است و هیجان لازم، ترکیب خاص و چینش خاص رعایت شده و وارد یک درگیری‌ای می‌شویم و ضمن اینکه راوی فقط به خودش نمی‌پردازد و به شخصیت‌ها دیگر می‌پردازد و آن‌ها را کنکاش می‌کند و به مکان توجه می‌کند و شهر را خوب معرفی می‌کند و همه اینها دست به دست هم داده که این کتاب برای مطالعه علاقه‌مند همراه با هیجان و تنوعی باشد که کتاب تا آخر ادامه دهد.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

**: آقای لطفی شما نظرتان را در مورد کتاب بفرمایید.

هادی لطفی: وقتی شروع به خواندن کتاب می‌کنیم، به آبادان دهه ۳۰ و ۴۰ می‌رویم و اتفاق خیلی خوب است که کتاب از همان ابتدا خواننده را به همان مکان و فضایی می‌برد که ما به عنوان مخاطب غیرآبادانی بتوانیم آبادان را برای خودمان ترسیم کنیم. حتی آدم‌ها و محیط آنجا در حین اینکه فقط توصیف نیست ما اتفاق هم داریم در حین توصیف آدم‌ها و مکان‌ها و تصویری که به ما می‌دهد ما وسط یک ماجرا و اتفاق قرار می‌گیریم و این کشش را برای من خواننده ایجاد می‌کند که ادامه بدهم و بخوانم مخصوصا ابتدای کتاب این کشش زیاد بود. حسن دیگر کتاب پر از داستان و اتفاق و ماجراهای شنیدنی و ناب و دست‌اول که حیف است بیان و بازگو نشود.

جای جای کتاب پر از قصه و پر از آدم‌هایی که می‌توانند تبدیل به شخصیت شوند غیر از خانم جوشی که داستان را می‌خوانیم و سال‌ها را سپری می‌کنیم و می‌رسیم به جنگ و ایام حصر آبادان را پشت سرمی‌گذاریم افراد دیگر این کتاب هرکدام می‌توانند یک شخصیت باشند اتفاق‌های خاص و ماجرا دارند و این آدم‌ها در یک زمان و مکانی قرار می‌گیرند که برای خودشان هم تازگی دارد. کتاب پر از تصویرها و صحنه‌هایی است که شاید برای یک کتاب ۲۰۰ صفحه‌ای یکی از این صحنه‌ها کافی باشد که به عنوان مثال ماندن بچه‌ها در جنگ که پدر و مادرشان شهید شدند و با یکسری بچه مواجهیم که پدر و مادرشان شهید شدند خود این کودکان یک کشش و داستانی دارند. یا هتل شهدا در خود این صحنه داستان‌های نهفته وجود دارد و عیدها و روزهای سال نو در غربت خودش قابلیت فیلم شدن را دارند یا روزهای ماه رمضان این کتاب پر از صحنه‌هایی است که می‌تواند مقدمه‌ای و بهانه‌ای شود برای خواندن داستان‌های مجزا مثل یخ در بهشت و… این تلنگر را به ما می‌زند که چرا باید تیراژ این کتاب ۱۵۰۰ عدد باشد.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

**: خانم حسینی شما به عنوان مصاحبه‌کننده با راوی در این کتاب، داستانی مجزا هم به رشته تحریر درآورید که برنده جوایزی شده و علاوه بر این کتاب شماره پنج هم دیده شده، با توجه به این موفقیت، در مورد دغدغه‌های خود به عنوان مصاحبه‌کننده با راوی بگویید و اینکه چطور خودتان را به این شخصیت نزدیک کردید و چطور سراغ این موضوع رفتید و چطور به این تنوع موضوعی رسیدید که در نهایت نویسنده (مرتضی قاضی) هم از دل آن کتابی را استخراج کرد.

سمیه حسینی: این کار پیشنهاد مرکز اسناد بود که با خانم جوشی این مصاحبه را انجام دادیم و به لحاظ گفت‌وگویی که انجام دادیم خیلی سخت نبوده است؛ حریم خصوصی که خانم جوشی برای خودشان داشتند جدی بود و با رعایت یکسری اصول اولیه و حریم خصوصی راحت با ایشان گفت‌وگو کردم. من و همسرم و فرزند اولم یک هفته در آبادان بودیم و مصاحبه‌ها را انجام دادیم.

تاریخچه‌ای که ما وارد حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس شدیم به دانشگاه صنعتی شریف بر می‌گردد و از طریق این بچه‌ها که انتشارات روایت فتح را دست گرفته بودند این ذهن شکل گرفت و وارد انتشارات روایت فتح شدیم. جمله‌ای که در ذهن ما حک شد این بود که ما می‌خواهیم شهدا را از قاب عکس بیرون بکشیم و ملموس کنیم و این سرلوحه کار ما شد. نکته‌ای که اصلی و تاثیرگذار است دنبال این هستیم که آن چیزی که واقعا اتفاق افتاده را با جزییات بیان کنیم. در حین مصاحبه با خانم جوشی وارد حوزه داستان نشده بودم و بعد از آن اتفاق افتاد و الان که وارد حوزه داستان شدم خیلی تاثیرگذار است.

وقتی سراغ راوی می‌رویم باید ببینیم چقدر فضاسازی کرد و چقدر شخصیت‌پردازی کرد و روایت‌ها را دقیق و درست بیان کرد و در مصاحبه‌ها با توجه به این نکات اساسی به جان خاطره می‌رسیم و خانم جوشی خاطراتی داشتند که آنها را در دفترچه‌ای یادداشت کرده بودند و منم از آن استفاده کردم و دور از انصاف است اگر به آن اشاره‌ نکنیم و از این خاطرات وقایع اصلی را بگیرم و به جزییات بیشتر توجه کنم و چقدر حیف که یکسری از این خاطرات از دست رفته است.

**: ارتباط با محیط آبادان و شخص خانم جوشی چطور بود؟

سمیه حسینی: محیط خیلی گرم و جذاب بود که راستش همان موقع داستان «ناریه» را نوشتم با استفاده از خاطرات خود خانم جوشی که عکاسی می‌کردند از جنازه‌ها که در جایزه یوسف هفتم شد و بعد از آن یخ در بهشت را نوشتم و الان هم از خاطرات ایشان استفاده می‌کنم و مشغول نوشتن داستان هستم و اینقدر این خاطرات و ماجراها جذاب و جاندار هستند که قابلیت این را دارد تبدیل به داستان شود.

در مورد خاطره «یخ در بهشت» جذابیت خاص داشت زن‌ها آبادان در زمختی جنگ روحشان لطیف است به فکر بو نگرفتن جنازه‌ها بودند، آنجا احساس کردم جا دارد این قسمت را بولد [برجسته] کنم. و ماجرا این بود که با وارد کردن شخصیت دیگری که کودکی بود که می‌خواست یخ در بهشت درست کند و دنبال یخ بوده و وارد بیمارستان می شود و زن‌های آبادانی در حال خردکردن یخ روی جنازه‌ها جوان‌های اصفهانی و شیرازی بودند؛  این توجهی است که وسط خشونت و زمختی‌ جنگ اتفاق می‌افتد و این خیلی انسانی بود. این کتاب پر از ماجراهای انسانی است.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

**: آقای قاضی درباره مراحل و کارهایی که برای آماده کردن این کتاب انجام شد، توضیح دهید.

مرتضی قاضی: این کار به شکل تحقیق انجام شد سوال و جواب در ۱۴ جلسه در ۳۰ ساعت و من تنظیم کردم و فقط از حالت محاوره خارج و تبدیل به متن سوال و جواب کردم. مرکز اسناد هم همین را می‌خواست و پروژه تحقیق و تاریخ شفاهی این کار تمام شده و تحویل دادیم و قرار شد به شکل خاطره دربیاید و آقای نیازی از مرکز اسناد اعتماد کردند و به خود من سپردند و این شکل کار، اولین کارم بود و یک اصرارهایی داشتند از جمله اینکه متن کاملا به هم پیوسته باشد و خاطره خاطره جدا نباشد. کتاب تیترگذاری دارد ولی من سعی کردم تیترها باعث نشود که راحت از یک خاطره به خاطره دیگری بروم بین خاطرات قلاب و پیوند ایجاد کنم و اصرار داشتند هیچگونه افزودنی به خاطرات نداشته باشند و به لحاظ دایره واژگانی و دایره کلامی خانم جوشی اصلا چیزی اضافه و کم نشود و طبق گفته خوانندگان کتاب و انگار خود خانم جوشی حرف می‌زند و انگار نوشته نشده است من احساس رضایت می‌کنم.

با همین هدف جلو رفتم و ارثی که برای آیندگان می‌گذاریم کمترین دخل و تصرف را داشته باشد نسبت به اصل راوی خاطره و علت نامگذاری این کتاب این بوده که خانمهایی که در ابتدای سال ۵۸ آموزش نظامی می‌دیدند ذیل تعالیم مربیان و پاسداران‌ آقای آبادانی بودند و خانم‌ها را به خاطر فضای آن زمان به اسم صدا نمی‌کردند و به شماره‌ها صدا می‌کردند و خانم جوشی شماره پنج بودند و به همین دلیل نام کتاب «شماره پنج» شد و این کتاب را به شهید سرخیلی، شهید قبادینیان، اکبر علی‌پور و مریم فراهانیان تقدیم کردند.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

**: آقای شرفی خبوشان لطفا در مورد نقدها و نقاط ضعف احتمالی- کتاب بفرمایید.

محمدرضا شرفی خبوشان: انتقاد کردن من از چنین کتاب‌هایی یک مقدار لحاظ نکردن سختی‌ها و دشواری‌های کار است. مصاحبه‌گر و تدوین‌گر با یک موضوعی سرکار دارد که بعد از سالیانی که گذشته رفته سراغ آن؛ و خود راویان مایل نیست وارد بیشتر مسائل شوند اینها دشواری کار است ضمن اینکه در مدت زمان کوتاه و کمی برای فراهم کردن یک چنین کتاب‌هایی وقت وجود دارد. این صحبت من معنایش انتقاد از کتاب نیست، به عنوان یک نمایه راهی است که می‌تواند مطلوب باشد و نوشتن از کتاب‌هایی که زندگی‌محور هستند باید پردامنه‌تر باشد مزیت این کتاب این است که مصاحبه‌کننده و تدوینگر از یک خانواده هستند و جدای از هم نیستند ولی در کتاب‌های دیگر که مصاحبه‌گر و تدوین‌گر جدا هستند آسیب‌ها و معایب زیادی به کتاب راه پیدا می‌کند و ممکن است که تدوینگر سوالاتی به ذهنش برسد که –بعدتر- به راوی دسترسی نداشته باشد یا دلایل دیگر که تدوین‌گر مفاهیم و مطالب و محتوایی که نیاز دارد در مصاحبه نباشد. ولی در این کتاب آقای قاضی و خانم حسینی یعنی تدوینگر و مصاحبه‌گر همسر هستند و از این لحاظ مشکلی ندارند.

این کتاب انتظارات ما را برآورده کرده و کتاب شاخص و نمونه‌ای است که من شخصا آن را به علاقه‌مندان به حوزه تاریخ شفاهی و زندگی‌نامه معرفی می‌کنم که بخوانند. ایده‌آل این است که مصاحبه‌گر و تدوینگر یکی باشد به خصوص در کتاب‌های زندگی‌محور که هدف تهیه زندگینامه است.

نوشتن زندگینامه فردی که در قید حیات است احتیاج دارد به آنکه با آن فرد [سوژه] سالیان سال زندگی کرد چون در زندگینامه مخاطب توقع دارد که شخص را بشناسد و شخص را دنبال کند و جهان را از دیدگاه آن شخص ببینید درونیات و روانشناسی آن شخص، حتی مسائل خصوصی آن شخص برای مخاطب مطالعه‌کننده بسیار مهم است مگر اینکه از ابتدا بگوییم که کتاب بخش اسناد است و به بقیه بخش‌های زندگی فرد کاری نداریم و این کتاب فراهم شده که استفاده اسنادی و تاریخی و پژوهشی از آن شود و ثبت شود ولی وقتی وارد حوزه زندگینامه می‌شویم مخاطبان ما علاقه‌مند به گونه زندگینامه هستند مجبوریم که به این توقعات پاسخ دهیم.

یکی از توقعات این است که وارد شدن بسیار دقیق و عمیق در لایه‌های درونی فردی که روایت زندگی‌ خودش را می‌کند و این در حوزه زندگینامه ایده‌ال است و از این ایده‌آل‌ها کم داریم. فرد زندگینامه‌نویس باید یکی دو سال مراوده تنگاتنگ با راوی داشته باشد بنا بر اصول زندگی‌نامه نیازهایی دارد تا نوشته شود. مصاحبه کننده باید –کارهایی- انجام دهد اعتمادسازی و متقاعد کردن راوی؛ همچنین او –باید- نقطه‌های تاریک زندگی راوی را کشف کند و تمام وقت روی این کار کند و پژوهش کند در حوزه‌های مختلف مرتبط با شخص راوی کار کند چه در حوزه تاریخ چه در حوزه حوادث مرتبط با و چه در حوزه شخصیت‌شناسی افرادی که با روای در ارتباط‌ند. [با انجام این فرایند] این چنین می‌شود که در دنیا زندگینامه‌های درخشانی داریم و در دنیا افرادی هستند که تخصص و حرفه‌شان نوشتن زندگینامه است و شغل‌شان این است در کشور ما هنوز حرفه نشده است.

نکته بعدی این است که این کتاب می‌توانست یک مقدار جنبه خرده روایت‌ها که محور درگیری دارد بالنده‌تر و پررنگ‌تر شود و تکیه بیشتری شود و به آن پرداخته شود به عنوان مثال جایی که راوی از آن بخشی صحبت می‌کند که گروه جدیدی که شامل چند خانم هستند که وارد بیمارستان می‌شوند و کشف می‌کنند که جزو منافقین هستند و برای جاسوسی آمده‌اند و این دارای –وضعیت- پردرگیری و تنش است که اینجا احتیاج دارد جزییات آن بیان شود. و در بخش اسناد به گفته خانم حسینی –اگر- چند برگه از دفترچه یادداشت خانم جوشی را در کتاب می‌آوردید و یک فصل را به نثر خانم جوشی اختصاص می‌داد، کتاب را غنی‌تر و جذاب‌تر می‌کرد و در این بخش کتاب پر و پیمان‌تر می‌شد.

نکته آخر این است که موضوع‌بندی‌ها طبق زمان در پرداخت خاطرات است شاید به خاطر محدودیت‌ها در منابع و راوی داشتند هرجا که کتاب طبق زمان پیش می‌رود جذابیت بیشتری دارد ولی بعضی جا مثل موضوع فصل پنجم گریز می‌زند و برگشته به موضوع قبلی و حس می‌کنیم که موضوع چیره شده بر زمان و مقداری از جذابیت کتاب کم می‌شود اما رویه زمانی حرکت کردن رویه‌ای است که برای زندگنامه ایده‌آل‌تر است طبق چیزی که مخاطب در ذهن دارد و از ابتدا رشد شخصیت راوی را ببیند و تجربیات و کمال وجودی این آدم را ببیند و متناسب با اتفاقات و رخدادهایی که طبق زمان می‌افتد اگر پررنگ‌تر بود و در کل کتاب بود خیلی بهتر بود.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

به گفته آقای قاضی از فصل اول تا سوم انجام شده ولی یک دو فصل میانی به خاطر شرایطی که وجود داشته و این نشان‌دهنده این است که آقای قاضی اشراف داشته روی این مسایل که طبق زمان پیش بردن زندگینامه چقدر جذاب است. و نکاتی که گفتم اثر ایده‌آلی است و معنایش این نیست که کتاب شماره پنج ایراداتی دارد هر اثری باید طبق امکانات اثر و توان نویسنده شرایط موجود و شرایط راوی سنجید. کتاب در نوع خودش در مقایسه با کتاب‌هایی که از این جنس نوشته شده کتاب شاخص و قابل توجهی است از جمله کتاب‌هایی که بپردازد به زنانی که در جنگ حضور فعال و مستقیم با رخداد جنگ داشتند بسیار کم است و این کتاب تکمیل‌کننده این توقع و انتظار ما از اینگونه از این کتاب‌هاست.

**: آقای قابلیت تبدیل به اثر سینمایی را دارد و این پتانسیل در این کتاب احساس می‌شود؟

محمدرضا شرفی خبوشان: قطعا هر کتابی که جنبه دراماتیک بالایی دارد و شخصیت و قهرمان با موانعی روبرو می‌شود و تلاش می‌کند بر چیزی پیروز شود این ظرفیت را دارد تا تبدیل به گونه‌ها و قالب‌های دیگر شود.

همانطور که خانم حسینی چندتا از این موضوعات را تبدیل به داستان کوتاه کردند و حتی برای نویسندگان می‌توانند مأخذی شود هرکدام از این موضوعات تلنگر و جرقه‌ای شود برای اثر دیگر و این کتاب قابلیت این را دارد تا با محوریت خود قهرمان از آن فیلم سینمایی یا سریال ساخته شود و اگر بنا و بودجه و توان را صرف اینگونه محتواها کنیم و حاصل کار ماندگار و تاثیرگذار خواهد بود.

قاضی: اینجا جا دارد از سه نفر یاد کنیم که برای این کتاب زحمت زیادی کشیدند تشکر کنم از مرحوم حاج احمد یلدادی به عنوان میزبان ما در آبادان و نفر بعدی سرکار خانم مرجان فولادوند همسر آقای شاه‌آبادی به عنوان مشاور این کتاب که از تیم اولیه روایت فتح بودند و تدبیر آقای نیازی بود که از تجربیات ایشان استفاده شود و نفر سوم آقای حسین سرخیلی مسئول گروه خوزستان بودند.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

**: آقای لطفی شما نظرتان را درباره نقدها و نقاط ضعف احتمالی اثر بفرمایید.

هادی لطفی: موردی که به ذهن من به عنوان یک مخاطب معمولی می‌رسد، کنار همه صحبت‌ها و دغدغه‌هایی که داریم فضای تحقیق را خیلی بهتر ‌دیدم و نمره این کار از صد ۹۹ تحقیق و تدوین ۹۰ است و این نشانه ضعف تحقیق نیست خواسته راوی بوده است. در بعضی جاهای کتاب مستند بودن ماجراهای خانم جوشی برایم سوال بود که آیا درست است یا خیر. که بنظرم باید نویسنده یا محقق در پاورقی یا در ابتدای کتاب به آن اشاره می‌کرد که تحقیقی غیر از مصاحبه با راوی صورت نگرفته یا اگر صورت گرفته مشخص شود.

اینکه الان یک روایت واقعی می‌خوانم یا نه روایت خانم جوشی را می‌خوانم که آیا باشد یا نباشد. فصل اول انتظاراتم را برآورده کرد بعضی جاها زمان به هم می‌خورد و در خاطرات پرش ایجاد می‌شد و از آینده هم می‌گفت؛ آقای قاضی را نمی‌دیدم فقط قصه از زبان خود راوی شنیده می‌شد. و نقدی که به کتاب وارد است از فصل دوم و سوم به بعد از آن دیگر آقای قاضی را نمی‌دیدم به عنوان تدوینگر آقای قاضی کجاست؟

در خاطره تکرار داریم واقعا تکرار است به عنوان مثال بارها گفتیم خانم ابوالهدایی شم سیاسی دارد به این دلایل و این را بارها تکرار کرده‌ایم و حدود ۱۰۰ صفحه از کتاب کم می‌شود و موضوع بعدی این است که هرکدام از این آدم‌ها قصه‌ و جذابیتی دارند ولی اینقدر این افراد زیاد هستند آدمهایی که باید بعد از شماره پنج در ذهنم بماند کم است و تعداد زیاد اسامی کار را سخت کرده است و راوی فقط می‌خواهد ادای دین کند. نبود بخش زیادی از این اسامی آسیبی به کتاب نمی‌زند. و نکته‌ای که خیلی برایم جالب بود عکس گرفتن راوی در آن سال‌ها بود عجیب و غریب و دوست‌داشتنی بود.

به گفته آقای خبوشان دوست داشتیم دستخط خانم جوشی را ببینیم و من دوست داشتم عکس‌های که خانم جوشی گرفته را ببینم.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

سمیه حسینی: طبق خواسته خانم جوشی به عنوان راوی حتی نصف صفحه‌ای که به زندگی خصوصی و همسر ایشان پرداخته شده بود از کتاب حذف شد و اگر در این مورد اصرار می‌کردیم امکان داشت خود خانم جوشی را از دست بدهیم و خاطرات به پایان نرسد. در مورد خانم‌ها در جامعه ما حشر و نشر صدق نمی‌کند و از قضاوت‌ها می‌ترسند و در مورد خانم جوشی نمی‌توان ورود کرد و بعد از ۳۰ ساعت مصاحبه اطلاعات من در حد کتاب است نه بیشتر و اینها موانع جدی در حوزه تاریخ شفاهی است.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

یحیی نیازی: این کتاب در یک سازمان خط‌شکنی کرد که به کارهای این شکلی اعتقادی نداشت درباره جنگ. ساختار مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ که همزمان با جنگ متولد شده و دقیقا در آبانماه سال ۱۳۶۰ حدود یک سال یا ۱۴ ماه بعد از جنگ شکل گرفت و پا به پای فرماندهان اسناد و منابع را جمع می‌کرد و بعد از جنگ روی می‌آورد به کارهای تحقیقاتی و پژوهشی و اساسا در حوزه سخت جنگ کار می‌کند مثلا مسائل سیاسی و نظامی و روزشمارهای جنگ را می‌نویسد و اصلا در مسیر ادبیات قرار نیست حرکت کند و این کتاب از این جنبه بیشتر از محتوا و نوع و عوض کردن رویکرد بسیار مهم است و طبق اشاره آقای قاضی که از اول بنا به چاپ نبود به دلیل مقاومت‌هایی که می‌شد و اینکه کار این مرکز این نیست و این در سایر مراکز اتفاق می‌افتد و تا پیش از این کتاب اصلا این فضا برایش نا آشنا بود.

اساس شکل‌گیری هم به این شکل بود بعد از اعزام ما به آبادان در سال ۹۰ بعد از ۲ سال از راه‌اندازی گروه به دنبال نقاطی که خلا اسنادی داشتیم و در سینه افراد بود، می‌رفتیم، اصلا دنبال اینکه سراغ بانوان برویم نبودیم و در جلسه‌ای که برگزار شد مسائلی مطرح کردیم که جانمایه‌های و وجوه انسانی جنگ چیز دیگری است که به آن نپرداختیم و صحبت از یک تعداد خانم‌هایی شد که از وجود خانم رامهرمزی که از همان دسته از بانوان آبادانی هستند با سن کم مشارکت‌های عجیب و فعالیت‌های خاصی را داشتند و این خانم‌ها آنقدر در آبادان ماندند در سال ۶۲ به اجبار از صحنه‌ها سعی کردیم کنار باشند وگرنه حتی کار مبارزاتی پا به پای مردان انجام دادند و از ایشان خواستیم کسی را معرفی کنند و خانم جوشی را معرفی کردند و ایشان به عنوان راوی کتاب انتخاب شد و خانم حسینی قرار بود که خودشان بنویسند چون قلم نرمی دارند و این کار هم کار زنانه بود ولی به دلیل بیماری فرزندشان در بین راه، نوشتن به عهده آقای قاضی افتاد و این کار به دلیل ویژگی مرکز یک کار دو مرحله‌ای شد. قرار شد تحقیق را آقای قاضی و خانم حسینی توامان انجام دهند و خانم حسینی بنویسند به مشاورت آقای علیانی ولی تا یک مرحله‌ای که رفتیم قرار شد آقای قاضی بنویسند با مشاورت خانم فولادوند و تاکید بر اینکه یک بانو در کنار کار باشند و کار شکل بگیرد و بعد از این کار با ۶ تن از همسران فرماندهان عالی جنگ گفت‌وگو کردیم که این فتح باب بزرگی بود که بعد از این ماجرا پذیرفتند که کنار دوربین و ضبط صوت باشند.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

معصومه رامهرمزی: خوشحالم که در جمع دوستان هستم. از نظرات جناب آقای شرفی خبوشان و آقای لطفی استفاده کردم. در این کتاب ما یکسری اختلاف روایت‌هایی را داریم، بهتر است وقتی به این اختلاف روایت‌ها می‌رسیم، یک تقاطع در روایت برسیم [اشاره به اینکه اختلاف روایت‌ها را بین افراد مشخص کنیم و نشان دهیم افراد دیگر روایت دیگری دارند]. چون این کتاب تاریخ شفاهی هست ما اکثرا خاطره شفاهی داریم و فرق این دو این است که واقعا در این کتاب آقای قاضی کمترین دخل و تصرف در متن کتاب و در لحن راوی و در اتفاقات را دارند و چون این کتاب به تاریخ شفاهی نزدیک‌تر است این تقاطع روایت اینجا معنا پیدا می‌کند اگر به ادبیات نزدیک‌تر بود و دخل و تصرف بیشتری داشت تنها روایتی که می‌آمد مشکل نداشت ولی چون جنس این کار به تاریخ شفاهی نزدیک است پس الزامات تاریخ شفاهی در آن رعایت شود به نظرم بر کیفیت و ارزش کار اضافه می‌کند. نکته‌ای که وجود دارد اینکه سوژه واقعا سوژه‌ای بود که باید در موردش کار می‌شد و هیچ کس سراغ خانم جوشی نمی‌رفت و خودشان هم توانایی نوشتن را نداشت به نظر من به عنوان اینکه خانم جوشی فرمانده خواهران سپاه آبادان بود و از همه خواهران بزرگ‌تر بود؛ یعنی این سوژه باید در موردش قطعا و باید کار می‌شد و از این منظر خیلی خوشحالم ایشان سرشاخه زنان فعال و دفاع مقدس در آبادان بود و این موضوع خیلی مهم است.

بعضی وقت‌ها سراغ کسانی می‌رویم که سرشاخه و سوژه نیستند. ما از دهه ۶۰ حضور خانم‌ها را به شکل محدود در کتاب‌های خاطرات داریم کتاب «خبرنگار جنگی» مریم کاظم‌زاده، کتاب خاطرات خدیجه میرشکار و کتاب «ساعت ۶ کنار دریاچه مریوان» سه کتابی هستند که در آن زنانی حضور فعال در جنگ داشتند و آمدند و روایت کردند کتاب‌هایی بودند که واقعا قابل توجه هستند چون جنس خالص و دست‌نخورده هستند و از لحاظ موضوعی و محتوایی بکر هستند و در دهه ۷۰ کتاب‌های مانند دختران باغ، یکشنبه آخر، کفشهای سرگردان، گل سیمین، و بعد می‌رسیم به کتاب «دا» زن‌هایی که مستقیما حضور فعال در جنگ داشتند روایت‌های خودشان را بیان می‌کنند. اما نکته‌ای که هست ما به نسبت حضور این زنها به لحاظ کمیت و کیفیت و اثر حضور اینها در جنگ واقعا کتاب‌های کمی داریم و تعداد این کتاب‌ها به ۱۰ عدد نمی‌رسد.

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد

خانم حقیقت: به عنوان سرویراستار و ویراستاری چاپ جدید این کتاب، یکی از ویژگی‌های این کتاب این بود که برای کسی که آشنایی با محیط آبادان و بیمارستان‌ها نداشت باعث شد که بتوانم آبادان و محیط اطراف آن و شرایط جنگی و بحرانی را ترسیم کنم و کشش و جذابیت کتاب از فصل اول تا آخرین فصل زیاد است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این کتاب قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را دارد بیشتر بخوانید »