وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوا…


وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان

و حتی روزها گرسنگی کشیده بود، جاده ها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشته بود،

اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد. می نشست و به من می گفت

در این چند روزی که نبودم چه کار کرده ای،

چه کتابی خوانده ای و همان حرفهایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست

 من واقعاً احساس خوشبختی می کردم.
.
.



منبع

ebrahim.hadi_delha@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوا… بیشتر بخوانید »