مقتل

حضرت علی اکبر علیه‌السلام: جنگ است که گوهر مردان را آشکار می‌کند

حضرت علی اکبر علیه‌السلام: جنگ است که گوهر مردان را آشکار می‌کند


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ واقعه کربلا در سال ۶۱ هجری قمری تنها یک اتفاق تاریخی نیست که آن را برای گذران وقت مطالعه کرد، این حادثه عظیم مانند رودی حیات‌بخش تا همیشه جریان دارد و به همه آزادی‌خواهان زندگی می‌بخشد. حادثه کربلا را باید مطالعه کرد و از آن عبرت گرفت.

در مطالعه حادثه کربلا با شخصیت‌های پرشماری برمی‌خوریم که هر یک می‌تواند درسی برای ما باشد، از یزید بن معاویه به عنوان منفورترین نام در حادثه کربلا تا حبیب بن مظاهر بزرگترین فدایی امام حسین علیه‌السلام. به مناسبت ایام ماه محرم روایت‌هایی از حادثه کربلا از کتاب «سلیمان کربلا» منتشر می‌شود که قسمت ششم آن را در ادامه می‌خوانید:

شبیه پیامبر (ص) کشته امت پیامبر (ص)

چون از اصحاب حسین (ع) کس نماند، نوبت به جوانان هاشمى رسید؛ پس فرزندان امیرالمؤمنین (ع) و اولاد جعفر و عقیل و فرزندان حسن (ع) و حسین (ع) ساخته جنگ شدند و با یکدیگر وداع کردند و به عزم جهاد قدم جوانمردى پیش نهادند و اول کس از بنی‌هاشم که میدان رفت علی‌اکبر (ع) بود.

آن نازنین، چون عازم میدان شد، از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبید، حضرت او را اذن کارزار داد. علی‌اکبر (ع)، چون به‌جانب میدان روان شد حسین (ع) نگاه مأیوسانه به آن جوان کرد و گریست و محاسن شریفش را به‌جانب آسمان بلند کرد و عرض کرد:

«پروردگارا گواه باش بر این قوم، هنگامی‌که به مبارزه ایشان مى‌رود جوانى که شبیه‌ترین مردم است در خِلقت و خُلق با پیغمبر (ص) تو، ما هر وقت مشتاق دیدار پیغمبر (ص) تو می‌شدیم نظر به‌صورت این جوان مى‌کردیم، خداوندا بازدار از ایشان برکات زمین را و ایشان را متفرق و پراکنده کن چه این جماعت ما را خواندند که نصرت ما کنند، چون اجابت کردیم شمشیر دشمنی بر ما کشیدند.»

آنگاه بر عمر بن سعد فریاد زد: «خداوند قطع کند رَحِم تو را چنان که قطع کردی رَحِم مرا و مبارک نفرماید بر تو آن‌چه را که آرزو می‌کنی و مسلط کند بر تو بعد از من کسى را که را در خانه‌ات تو را بکشد چرا که قرابت مرا با رسول خدا (ص) مراعات نکردى.»

پس به صوت بلند این آیه مبارکه را تلاوت فرمود: «اِنَّ اللّهَ اصْطفى آدمَ وَنُوحاً وَ آلَ اِبراهیمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلىَ العالَمینَ ذُرِّیَةً بَعضُها مِن بَعضٍ وَاللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ.»

از آن‌سوی جناب علی‌اکبر (ع)، چون خورشید تابان از افق میدان طالع شد و عرصه نبرد را به شعشه طلعتش که از جمال پیغمبر (ص) خبر مى‌داد منور کرد. پس رَجز خواند و گفت: «سوگند به خدا ما به خانه خدا و پیغمبر (ص) سزاواتریم. قسم به خدا نباید پسر زیاد بر ما حکم کند.»

پس حمله كرد به خیل اشقیا و قوت بازويش که یادآور شجاعت حيدر کرار (ع) بود در آن لشكر اثر كرد و آنان را طعمه شمشير آتش‌بار خود کرد. به هر جانب كه روى مى‌كرد گروهى را به خاك مى‌افكند، در اين وقت حرارت آفتاب و شدت عطش و كثرت جراحت و سنگينى زره او را به رنج درآورد. پس‌ سوی پدر شتافت و عرض كرد: «اى پدر تشنگى مرا كشت و سنگينى زره و خود مرا به رنج افكنده است آيا شربت آبى هست که مرا سیراب فرمایی تا قوتى پيدا كنم؟»

حضرت سيلاب اشك از ديده باريد و فرمود: «و اغَوْثاه اى فرزند زمانی اندک بجنگ، پس زود است كه ملاقات كنى جدت محمد (ص) را و او سيراب كند تو را به شربتى كه هر گز تشنه نشوى.»

حسین (ع) انگشتر خويش را بدو داد و فرمود كه در دهان خود بگذار و به میدان نبرد بازگرد. جناب علی‌اکبر (ع) نگین انگشتر پدر را ‌مکید و آن را |بازگرداند، آن جناب دست از جان شسته و دل بر خداى بسته به ميدان برگشت رجز خواند و گفت: «جنگ است که گوهر مردان را آشکار می‌کند و درستی ادعاها بعد از جنگ آشکار می‌شود. به خدا قسم که از گروه‌های شما جدا نمی‌شویم مگر آن‌که شمشیرها در نیام رود.»

علی‌اکبر (ع) خويشتن را در ميان كفار افكند و از چپ و راست مى‌زد و مى‌كشت. در اين وقت مرة بن منقذ چون علی‌اکبر (ع) را ديد كه حمله مى‌كند و رجز مى‌خواند گفت: «گناهان عرب بر من باشد اگر عبور اين جوان به نزد من افتاد و پدرش را به عزايش ننشانم.»

همین‌طور كه علی‌اکبر (ع) حمله مى‌كرد به مرّة بن منقذ برخورد، مُرّة بن مُنْقِذ عبدى فرصتى به‌دست آورده و شمشيرى بر فرق آن جوان زد كه فرقش شكافته شد و از کارزار افتاد.

پس سواران ديگر نيز على‌اکبر (ع) را به شمشيرهاى خويش مجروح كردند تا یک‌باره توانایی از او برفت دست در گردن اسب درآورد و عنان آن حیوان را رها كرد. اسب او را در لشكر اعدأ از این‌سوی بدان سوى مى‌برد و به هر بى‌رحمى كه عبور مى‌كرد زخمى ‌بر علی‌اکبر (ع) مى‌زد تا اينكه بدنش را با تيغ و شمشیر و سنان و هر چه بود اربارابا كردند.

علی‌اکبر (ع) در ميان خون خويش غلتيد و تحمل مى‌كرد تا آن‌گاه ‌که جان به گودى گلوى مباركش رسيد پس صدا بلند كرد و به پدر عرض کرد: «یا ابتاه اينك جد من رسول خدا (ص) حاضر است و مرا شربتی از جام خويش نوشاند كه هرگز پس‌ از آن تشنه نخواهم شد و تو را مى‌فرمايد: اى حسين (ع) تعجيل كن درآمدن كه جامی ديگر براى تو مهیا كرده‌‎ام تا بنوشى.»

پس حسین (ع) بالاى سر آن كشته تيغ ستم آمد. صورت بر صورت او نهاد و فرمود: «خدا بكشد جماعتى را كه تو را كشتند، چه چيز ايشان را جرى كرد كه از خدا و رسول (ع) نترسيدند و پرده حرمت رسول‌الله (ع) را دریدند.»

آن‌‎گاه اشك از چشم‌هاى نازنين حسین (ع) جارى شد و فرمود: «اى فرزند بعد از تو خاك بر سر دنيا و زندگانى دنيا.»

در آن حال رو كرد به جوانان هاشمى و فرمود: «برداريد پیکر برادر خود را و به خیمه کشتگان ببرید.»

پس مردان بنی‌هاشم پیکر نازنين علی‌اکبر‍ را از خاك برداشتند و در خيمه دارالحرب گذاشتند.

اين وقت زينب (ص) از سراپرده بيرون آمد و با حال اضطراب و به سرعت سوى پیکر خونین علی‌اکبر (ع) ‌شتافت، ندبه بر فرزند برادر مى‌كرد تا خود را به آن جوان رسانيد و خويش را بر روى او افكند، حسین (ع) خواهر را از روى بدن بی‌جان علی‌اکبر (ع) بلند كرد و به خيمه‌ زنان بازگرداند.

منبع: «سلیمان کربلا» رسول حسنی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حضرت علی اکبر علیه‌السلام: جنگ است که گوهر مردان را آشکار می‌کند بیشتر بخوانید »

آغوش حسین (ع) قتلگاه سرباز حسین (ع)

آغوش حسین (ع) قتلگاه سرباز حسین (ع)


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ واقعه کربلا در سال ۶۱ هجری قمری تنها یک اتفاق تاریخی نیست که آن را برای گذران وقت مطالعه کرد، این حادثه عظیم مانند رودی حیات‌بخش تا همیشه جریان دارد و به همه آزادی‌خواهان زندگی می‌بخشد. حادثه کربلا را باید مطالعه کرد و از آن عبرت گرفت.

در مطالعه حادثه کربلا با شخصیت‌های پرشماری برمی‌خوریم که هر یک می‌تواند درسی برای ما باشد، از یزید بن معاویه به عنوان منفورترین نام در حادثه کربلا تا حبیب بن مظاهر بزرگترین فدایی امام حسین علیه‌السلام. به مناسبت ایام ماه محرم روایت‌هایی از حادثه کربلا از کتاب «سلیمان کربلا» منتشر می‌شود که قسمت ششم آن را در ادامه می‌خوانید:

سرباز شش ماهه حسین

پس حسین (ع) عازم قتال شد و در آن حال از محبت امت دست نکشید و مى‌خواست بلكه چند تنی را هدایت کند لاجرم ندا کرد: «آيا كسى هست كه ضرر دشمن را از حرم رسول خدا (ص) بگرداند؟ آيا خداپرستی هست كه از خدا بترسد؟ آيا فريادرسى هست كه اميد ثواب از خدا داشته باشد و به فرياد ما برسد؟ آيا معينى و ياورى هست كه به جهت خدا يارى ما كند؟»

زن‌ها كه صداى نازنينش را شنيدند به جهت مظلومى‌ او صدا به گريه بلند كردند.

چون حضرت حسين (ع) ديد لشكر در كشتن او اصرار دارند قرآنی برداشت و آن‌را از هم گشود و بر سر گذاشت و در ميان لشكر فریاد كرد: «بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ كِتابُ الله وَ جَدى محمد رَسُولُ الله (ص). اى قوم براى چه خون مرا حلال مى‌دانيد آيا پسر دختر پيغمبر (ص) شما نيستم؟ آيا به شما نرسيد قول جدم در حق من و برادرم حسن (ع)؛ هذانِ سَيّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ؟»

در اين هنگام كه با آن قوم احتجاج مى‌کرد ناگاه نظرش افتاد به طفلى از اولاد خود كه از شدت تشنگى مى‌گريست، حضرت آن كودك را بر دست گرفت و فرمود: «اى لشكر اگر بر من رحم نمى‌كنيد پس بر این طفل رحم كنيد.»

در آن حال حرمله بن کاهل اسدی تيرى به‌جانب آن طفل افكند و او را شهید کرد. حسين (ع) از تألم این درد گریست و عرض کرد: «اى خدا حكم كن بين ما و بين قومى‌كه ما را خواندند تا يارى‌مان كنند، پس با هم اتفاق کردند و ما را كشتند.»

پس ندایی از آسمان آمد و خطاب به حسین (ع) گفت: «طفل شیرخواره را رها کن كه براى او دایه‌ای است ذدر بهشت.»

پس از آن حضرت از اسب فرود آمد و با نيام شمشير گودى‌ای در زمين كند و آن شیرخواره را دفن کرد.

بعد از آن به‌سوی كارزار رفت درحالی‌که شمشير خود را برهنه در دست داشت و دست از زندگانى دنيا شسته و دل به شهادت و لقاى خدا بسته بود مبارز طلبيد و هر كه در برابر آن حضرت مى‌آمد او را به خاك می‌افکند تا آن‌که ديگر كسى جرأت ميدان آن حضرت نكرد.

منبع: «سلیمان کربلا» رسول حسنی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آغوش حسین (ع) قتلگاه سرباز حسین (ع) بیشتر بخوانید »

ذبح عظیم امام مجتبی (ع) در کربلای حسین (ع)

ذبح عظیم امام مجتبی (ع) در کربلای حسین (ع)


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ واقعه کربلا در سال ۶۱ هجری قمری تنها یک اتفاق تاریخی نیست که آن را برای گذران وقت مطالعه کرد، این حادثه عظیم مانند رودی حیات‌بخش تا همیشه جریان دارد و به همه آزادی‌خواهان زندگی می‌بخشد. حادثه کربلا را باید مطالعه کرد و از آن عبرت گرفت.

در مطالعه حادثه کربلا با شخصیت‌های پرشماری برمی‌خوریم که هر یک می‌تواند درسی برای ما باشد، از یزید بن معاویه به عنوان منفورترین نام در حادثه کربلا تا حبیب بن مظاهر بزرگترین فدایی امام حسین علیه‌السلام. به مناسبت ایام ماه محرم روایت‌هایی از حادثه کربلا از کتاب «سلیمان کربلا» منتشر می‌شود که قسمت پنجم آن را در ادامه می‌خوانید:

اِنْ تُنْکرُونى فَاَنَا اْبنُ اْلحَسَنِ

در این حال قاسم بن حسن (ع) به عزم جهاد قدم به‌سوی معرکه نهاد، چون حسین (ع) نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامى در کف دست نهاده و آهنگ میدان کرده، پیش شد و دست به گردن قاسم (ع) درآورد و او را در برکشید و هر دوچندان بگریستند که نزدیک بود مدهوش شوند، قاسم (ع) به زبان ابتهال و تضرع رخصت میدان طلبید، حضرت اجازه نداد.

آن جوان آ‌ن‌قدر گریست و دست و پاى عم خویش را چندان بوسید تا اذن حاصل کرد، چون رخصت گرفت به میدان آمد درحالی‌که اشک بر از چمانش جارى بود و صورتش، چون پاره ماه می‌درخشید، پیراهن و ازارى در برداشت و نَعْلَینى در پای داشت که بند یکى از آن‌ها گسیخته شده بود. در مقابل دشمنان ایستاد و این رجز خواند:

اِنْ تُنْکرُونى فَاَنَا اْبنُ اْلحَسَنِ
سِبْطِ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى اْلمؤتَمَنِ
هذا حُسَیْنٌ کَالاْسیِر اْلمُرْتَهَنِ
بَیْنَ اُناسٍ لا سُقُوا صَوْبَ الْمَزَنِ

و کارزار سختى کرد عمرو بن سعد اَزدى گفت: «به خدا سوگند که من بر این پسر حمله مى‌کنم و او را به قتل مى‌رسانم.»

حمید بن مسلم گفت: «سبحان‌الله این چه اراده‌ای است که کرده‎اى؟ همین جماعت که او را احاطه کرده‌‎اند براى کشتنش کافی است، دیگر تو را چه لازم است که خود را در خون او شریک کنى؟»

عمرو بن سعد گفت: «به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم.»

پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه‌که شمشیرى بر فرق قاسم (ع) زد و سر او را شکافت. پس قاسم (ع) با صورت بر روى زمین افتاد و فریاد برداشت: «یا عماه.».

چون صداى قاسم (ع) به حسین (ع) رسید مانند عقابى که از بلندى به زیر آید صف دشمنان را شکافت و مانند شیر غضبان حمله کرد تا به عمرو بن سعد قاتل قاسم (ع) رسید و تیغى حواله وی کرد، عمرو دست خود را پیش‌داد که همان دم دستش از مرفق جدا شد پس فریاد بلندی کرد. لشکر کوفه که چنین دیدند به یک‌باره حمله آوردند تا مگر عمرو بن سعد را از دست حسین (ع) رها کنند. همین‌که هجوم آوردند بدن او پا مال سم ستوران شد و جان داد.

چون گردوغبار معرکه فرونشست دیدند حسین (ع) بالاى سر قاسم (ع) نشسته و آن جوان از شدت درد پاى بر زمین مى‌ساید در حال حسین (ع) به برادرزاده خود فرمود: «سوگند به خداى که دشوار است بر عم تو که او را بخوانى و نتواند اجابت کند و اگر اجابت کند نتواند یاریت کند و اگر یاری کند تو را سودى نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتى که تو را کشتند.»

آنگاه قاسم (ع) را از خاک برداشت و در برکشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و درحالی‌که پاهاى آن کشته تیغ ستم بر زمین کشیده مى‌شد به‌سوی دارالحرب روان شد. پس او را نزد على‌اکبر (ع) در میان کشتگان اهل بیت (ع) جاى داد.

آن‌گاه عرض کرد: «بارال‌ها تو آگاهى که این جماعت ما را دعوت کردند که یارى ما کنند اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، اى داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک و پراکنده کن و یک تن از ایشان را باقى مگذار و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.»

منبع: «سلیمان کربلا» رسول حسنی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ذبح عظیم امام مجتبی (ع) در کربلای حسین (ع) بیشتر بخوانید »