مهاجرت

مورد عجیب «ریحانه پارسا»؛ از کشف حجاب و ازدواج سفید تا برهنگی!

مورد عجیب «ریحانه پارسا»؛ از کشف حجاب و ازدواج سفید تا برهنگی!


خبرگزاری فارس ـ گروه هنر: همه چیز از سریال «پدر» به کارگردانی بهرنگ توفیقی و نویسندگی و تهیه‌کنندگی حامد عنقا شروع شد. دختری ۱۹-۱۸ ساله‌ای که پیش‌تر سابقه بازیگری نداشت، در این سریال یکی از نقش‌های اصلی را بازی کرد و به سرعت مشهور شد. بلافاصلا پس از پخش قسمت آخر سریال، او تصاویری از خود در اینستاگرام منتشر کرد که با نقشش در سریال به عنوان یک دختر چادری تفاوت بسیاری داشت.

او درباره تصاویرش با پوشش و آرایش غیرمتعارف نوشت: «اگر این روزها عکسی دیده شده که فرق زیادی با تصویر این ماه‌های اخیر داره، بی‌هیچ جبهه‌گیری خاصی و موضع داشتن بوده و هست… این عکس‌ها صرفا توجیهی است که ریحانه هیچ شباهتی به لیلای دیده شده نداره.»

* «آقازاده» با حضور یک نابازیگر جدید

این حاشیه به سرعت با واکنش تهیه‌کننده سریال مواجه شد و تأکید کرد در فصل دوم سریال بر نقش شخصیت پدر با حضور مهدی سلطانی تاکید می‌شود و قصه به دیگر بازیگرها وابستگی ندارد. فصل دومی که البته هیچ‌وقت مقابل دوربین نرفت و با تغییراتی در فیلمنامه به «آقازاده» تبدیل شد.

مهدی سلطانی ـ بازیگر سریال پدر ـ هم به عکس‌های نامتعارف پارسا اشاره‌ای تلویحی داشت اما سهیلی کارگردان «گشت ارشاد» و پدر سینا سهیلی ـ همبازی پارسا در سریال پدر ـ او را مورد خطاب قرار دارد و در توصیه‌هایی پدرانه نوشت: «… از محبت‌ها غره و از بى‌مهرى‌ها مأیوس مشو…». سهیلی بعدتر در فیلم «گشت۳» پارسا را به بازی گرفت تا نشان دهد همچنان به این بازیگر جوان توجه دارد.

* ادعای دروغین ممنوع‌الفعالیتی

پس از این اتفاقات و در شهریور ۹۷، او عکس‌های نامتعارف خود را حذف کرد و صفحه‌اش را به حالت خصوصی درآوردو مدعی شد ۶ ماه ممنوع‌الفعالیت شده است! ادعایی که بی‌اساس بودن آن، ۵ ماه بعد و با حضور او در برنامه تلویزیونی «خیابان جام جم» محرز شد.

اما او دست بردار نبود. این بار با لباس‌هایی عجیب در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر حضور یافت و همین سوژه خوبی برای عکاسان و فضای مجازی بود. او نوروز ۹۸ را هم مهمان رامبد جوان در «خندوانه» شد تا پله‌های شهرت را دو تا یکی طی کند. اوایل اردیبهشت ۹۸ هم با اینکه فیلمی بازی نکرده بود، در جشنواره جهانی فیلم فجر حضور می‌یافت و اکثر اوقات را در کافه کنار پله‌برقی پردیس چارسو می‌گذراند.

* از کارگری در کافه‌ تا رسیدن به شهرت

 لیلا بوشهری هنرپیشه سینما و تلویزیون آذرماه ۹۷ مدعی شده بود ریحانه پارسا پیش از بازیگری در کافه کار می‌کرده است.

بلافاصله پس از پایان جشنواره جهانی فیلم فجر، حامد عنقا در اظهار نظری پیرامون حاشیه‌های پارسا گفت: «ریحانه پارسا بچه بود و بچگی کرد. دختر ۱۸ساله و شهرتی که ظرف کمتر از یک‌ماه برایش به وجود آمد، هرکسی این ظرفیت را ندارد.»

این بازیگر کم‌تجربه و غیرآکادمیک، خردادماه ۹۸ برای حضور در «خوب، بد، جلف ۲» به کارگردانی پیمان قاسم‌خانی دعوت شد و این نخستین حضور سینمایی او بود. البته بهمن همان سال وقتی در نشست رسانه‌ای فیلم در پردیس اهالی رسانه حضور یافت، با حرکات عجیب و ژست‌های زننده مقابل دوربین عکاسان نشان داد که هنوز ظرفیت حضور در سینمای ایران را ندارد.

*  فصل مشترکی به نام «تئاتر»

هنوز یک ماه از پایان جشنواره فیلم فجر نگذشته بود که اعلام خبر ازدواج ریحانه پارسا ۲۱ ساله با مهدی کوشکی ۳۸ ساله بار دیگر او را به صدر اخبار زرد باز گرداند. گفته می‌شود پارسا در هنرستان سوره، تئاتر خوانده است و «تئاتر» فصل مشترک او با کوشکی است.

آن‌ها نوروز امسال در یک برنامه اینترنتی گفت‌وگومحور با اجرای اشکان خطیبی و اسپانسری یکی از اپراتورها حضور یافتند تا از تجارب زندگی مشترک بگویند؛ زندگی مشترکی که فقط یک ماه از آغاز آن می‌گذشت!

* تعدیل نظر عنقا درباره پارسا

کوشکی که در سریال جدید حامد عنقا نقش الکس (مردی که دختران جوان را برای تجارت سکس به کشورهای حاشیه خلیج‌فارس قاچاق می‌کند) را بازی می‌کند، در یکی از حضورهای خود سر سریال، ریحانه پارسا را هم همراه خود برد. شاید این دیدار دوباره پارسا و عنقا باعث شد او نظر پیشین خود درباره این هنرپیشه را تعدیل کند. حامد عنقا مرداد ۹۹ در این باره گفت: «خانم پارسا همکار خوب ما در پدر بوده و همچنان برای او آرزوی موفقیت دارم… و اگر هنوز حق پدری نسبت به او داشته باشم و بخواهم به او چیزی بگویم این است که با این همه هوش و استعدادی که دارد اگر تمرکزش را روی استعداد خودش بگذارد و حواسش را پرت چیزهای دیگر نکند، مطمئناً آینده بسیار بسیار درخشانی خواهد داشت.»

* طلاق پدرومادر پارسا در ۹ سالگی

اما پارسا هنرپیشه‌ای نبود که بدون حاشیه بتواند زندگی کند. او یک ماه بعد از این اظهار نظر عنقا، از کوشکی جدا شد. او البته قبل از جدایی، واقعیتی از زندگی خود را علنی کرد و گفت که فرزند طلاق است و از ۹ سالگی در محله‌ای پایین شهر تهران در خانه مادربزرگ پدری‌اش بزرگ شده است. پارسا موضوع دیگری را هم مدعی شد؛ اینکه ازدواج او با کوشکی رسمی و شرعی نبوده و فقط با او همخانه بوده است!

یک ماه از خبر طلاق پارسا گذشته بود که با یک خبر زرد دیگر حاشیه‌ساز شد؛ مهاجرت از ایران به ترکیه.

او البته مدعی بود که برای ساخت فیلم افشاگرایانه زندگی‌اش با نام «زمان» توسط یک تهیه‌کننده فرانسوی به ترکیه سفر کرده است، اما برخی معتقدند پارسا جدیدترین صید سایت‌های شرط‌بندی در ترکیه است؛ سایت‌هایی که درگاه‌های پرداخت ریالی دارند! همانطور که قبل‌تر هم برخی چهره‌های جنجالی اینستاگرام در این مسیر وارد شده‌اند. 

او در همین مدت، حاشیه‌های بسیار دیگری را هم رقم زد، از ادعاهایی درباره مهریه تا انتشار فیلم‌هایش با دیگران و جدال لفظی با یکی دیگر از بازیگران زن.

* گفت‌وگو با مروج بی‌حجابی در ایران

او بلافاصله پس از خروج، خیلی زود وارد فضای سیاسی‌کاری شد؛ از علینژاد خبرنگار ضدایرانی و پایه‌گذار و مروج کمپین «چهارشنبه‌های سفید»  تقاضای مصاحبه کرد و در این گفت‌و‌گو تاکید کرد که بعد از کمپین ضد حجاب علینژاد چندین بار تلاش کرده تا در خیابان و مترو بی‌حجاب باشد. درباره زندگی‌اش با کوشکی نیز تاکید کرد که ازدواجی صورت نگرفته. او همچنین تصریح کرد به ایران برنمی‌گردد!

این اظهارنظرها درحالی صورت گرفته که این هنرپیشه فیلم‌های «گشت۳» و «کوسه» را در نوبت اکران دارد و باید دید با این موضع‌گیری‌ها، چه سرنوشتی دچار این فیلم‌ها می‌شود.

او همچنین در همین فرآیند، کشف حجاب کرد؛ هرچند خودش مدعی بود اندازه موهای سرش کمتر از دو سانتی‌متر است، بنابراین قوانین جمهوری اسلامی را زیر پا نگذاشته!

* زدن به سیم آخر برای گرفتن اقامت 

پارسا به سرعت پل‌های پشت سرش را خراب کرد و در جدیدترین مصاحبه خود با رسانه معاند رادیو فردا مدعی شد که پس از انتشار تصاویر متفاوتش با سریال پدر، به نهادهای امنیتی احضار شده و آنجا با برخوردهای روانی و فیزیکی روبه‌رو شده بود! او در ادامه هم مدعی شده که در جریان این احضار متوجه شده بود که تلفنش شنود شده است!

این هنرپیشه حاشیه‌ساز، در مصاحبه اخیرش با رادیو فردا مدعی شده که در ترکیه تحت فشار قرار گرفته، در عین حال فردای مصاحبه ـ یعنی امروز ـ تصویری نیمه‌عریان از خود منتشر کرده که ناقض سخنانش است. 

در میان دست و پا زدن های ریحانه پارسا و از این شاخه به آن شاخه پریدنش، اما واکنش مخاطبان جالب توجه است، آن‌ها با انتشار نظرات خود زیر پست اینستاگرامی رادیوفردا نوشته‌اند که این کارها برای دیده‌شدن و گرفتن اقامت و پناهندگی است و برایشان اهمیتی ندارد.

ریحانه پارسا به سرعت در حال پیمودن مسیر زوال است. او نشان داد که ظرفیت شهرت را نداشته و حالا با در فروافتادن در منجلاب فساد هر روز بیشتر از پیش غرق خواهد شد. او با پناه آوردن به رسانه ها و افراد معاند جمهوری اسلامی مدت کوتاهی در مرکز توجه قرار خواهد داشت و باید دید پس از عریانی برای دیده شدن بیشتر، به چه کاری روی می‌آورد!؟

انتهای پیام/





منبع خبر

مورد عجیب «ریحانه پارسا»؛ از کشف حجاب و ازدواج سفید تا برهنگی! بیشتر بخوانید »

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!



کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!



منبع خبر

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند! بیشتر بخوانید »

اقدام شدید پلیس مهاجرت آمریکا علیه پناهجویان آفریقایی

اقدام شدید پلیس مهاجرت آمریکا علیه پناهجویان آفریقایی



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، روزنامه گاردین گزارش کرده که مأموران پلیس مهاجرت آمریکا، طبق شواهدی، مهاجرانی را که از کامرون آفریقا وارد این کشور می‌شوند شکنجه می‌دهند تا آنها مجبور به امضای دستور اخراج خود از ایالات متحده شوند.

بیشتر بخوانید:

زانوی ترامپ بر گردن دانشجویان خارجی

بر اساس گزارش روزنامه گاردین، بسیاری از پناهجویان کامرونی در بازداشتگاهی در شهر «می‌سی‌سی‌پی»، از ترس کشته شدن به دست نیروهای دولت کامرون و دادرسی‌های مربوط به پناهندگی در کشورشان از امضای دستور اخراج خود امتناع ورزیده‌اند. 

چندین گزارش در این خصوص عنوان کرده‌اند، پلیس مهاجرت آمریکا این پناهجویان را تهدید به اعمال خشونت کرده، مورد ضرب و شتم قرار داده، به سمت آنها اسپری فلفل زده‌ و آنها را خفه کرده‌اند تا آنها مجبور به امضای این اسناد موسوم به «دستور مشروط اخراج» شوند.

بر اساس این گزارش، مأموران اداره مهاجرت و گمرک آمریکا به این مهاجران دستبند زده‌اند و به زور اثر انگشت چندین نفر از آنها را در محل امضای دستور اخراجشان ثبت کرده‌اند. 

وکلا و فعالان حقوق بشر در آمریکا گفته‌اند در هفته‌های اخیر اخراج پناهجویان از کشور سرعت گرفته است،‌ آنها این اتفاقات را با انتخابات ریاست‌جمهوری مرتبط می‌دانند و احتمال داده‌اند که اداره مهاجرت و گمرک به زودی تحت مدیریت جدید قرار بگیرد.

این در حالی است که این وکلا و فعالان سیاسی در آمریکا این اقدام را «وحشیانه» توصیف کرده‌اند.

منبع: فارس



منبع خبر

اقدام شدید پلیس مهاجرت آمریکا علیه پناهجویان آفریقایی بیشتر بخوانید »