مهدی باکری

فرماندهی مهدی در جنگ هدایت نبود، امامت بود+ فیلم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، فرمانده نام‌آشنای لشکر ۳۱ عاشورا «مهدی باکری» زاده میاندوآب بود. جوانی‌اش در راه مبارزه با ساواک گذشت و در این راه بار‌ها تحت بازجویی قرار گرفت، فعالیت خانوادگی او علیه رژیم شاه باعث شد تا برادرش علی نیز به دست نیرو‌های ساواک و به طرز مشکوکی به شهادت برسد. دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه تبریز بود که با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران پیوست و همزمان با فعالیت در سپاه مدتی شهردار ارومیه شد.

سردار سلیمانی: فرماندهی مهدی در جنگ هدایت نبود، امامت بود+ فیلم

در زمان کمی توانست به یکی از فرماندهان عالی‌رتبه سپاه تبدیل شود و در طول حضورش در میدان‌های نبرد در عملیات‌های مختلفی، چون فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ تا چهار و خیبر در سمت‌های مختلفی ظاهر شود.

وی سرانجام در جریان عملیات بدر در اثر اصابت تیر مستقیم دشمن در جزیزه مجنون به شهادت رسید و هنگام انتقال، قایق حامل پیکرش مورد اصابت مستقیم آر. پی. جی نیرو‌های عراقی قرار گرفت و در اروندرود غرق شد، از این رو پیکرش مفقودالاثر ماند.

در ادامه کلیپ صحبتی از سردار حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مهدی باکری را می‌بینید.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

فرماندهی مهدی در جنگ هدایت نبود، امامت بود+ فیلم بیشتر بخوانید »

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی شهید باکری


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، تقویم این سرزمین همیشه با عطر شهادت همراه بوده است؛ از «باکری»، «خرازی» و «همت» گرفته تا «حجت‌الله رحیمی» که همگی مردان نام‌آشنای عاشقی در راه معبود هستند.

جنگ که باشد، فرقی نمی‌کند که آخر سال است یا اول آن، زمستان است یا تابستان؛ دشمن که راه خانه را بست، قهرمانانی از راه می‌رسند تا با غیرت و نثار خون خود، رویای هر اهریمنی را که قصد وطن ما کند، به کابوسی پریشان تبدیل کنند.

روزهای آخر اسفند، سالروز یادآوری برخی از این حماسه‌هاست؛ حماسه‌های قهرمانانی که مردانه ایستادند و تاریخ این سرزمین تا ابد مرهون ایثار آن‌هاست. یکی از این قهرمانان «حمید باکری» نام دارد، سردار گمنام دفاع مقدس که خستگی را خسته کرد.

آذر سال ۱۳۳۴ «حمید» به‌عنوان ششمین فرزند خانواده «باکری»، در ارومیه به‌دنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند و مادرش هم خانه‌دار بود. ۱۸ ماه بیشتر نداشت که یک تصادف، او را برای همیشه از مهر مادری محروم کرد. «حمید» سال‌های درس و مدرسه را در کارخانه قند ارومیه گذراند و پس از اخذ دیپلم ریاضی، به خدمت سربازی رفت.

سال‌ها بعد، داغ از دست رفتن مادر تنها غم‌شان نشد؛ بلکه برادر بزرگ‌ترش «علی باکری» نیز توسط «ساواک» دستگیر و در زندان به شهادت رسید. شاید همین امر سرآغاز فعالیت سیاسی «حمید» و برادرش «مهدی» شد؛ به‌طوری که راهی تبریز شدند و به پخش اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی (ره) در این شهر پرداختند.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

«حمید» چندی بعد یعنی در سال ۱۳۵۵، با مشورت برادرش «مهدی» تصمیم گرفت تا برای فراهم‌شدن امکان بیشتر مبارزه علیه رژیم پهلوی، برای ادامه تحصیل راهی خارج از کشور شود؛ بنابراین ابتدا به ترکیه سفر کرد؛ اما به‌دلیل این‌که شرایط محیطی مغایر با عقایدش بود، از آن‌جا راهی آلمان شد. بعد از هجرت امام خمینی (ره) به پاریس، «حمید» هم راهی فرانسه شد تا از نزدیک و بدون واسطه، گوش جان به سخنرانی‌های امام خمینی (ره) بسپارد؛ این سفر، فصل جدیدی از مبارزات او را به‌همراه داشت و در آن‌جا مأموریت پیدا کرد تا عازم سوریه و لبنان شده و آموزش‌های چریکی را فرا گیرد.

در همان روزها، مسئولیت حمل اسلحه از مرز ترکیه به ایران را برعهده گرفت تا این‌که بعد از شنیدن خبر ورود امام خمینی (ره) به ایران، به کشورش بازگشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد و به‌عنوان نیروی واحد عملیات، در این نهاد انقلابی مشغول به خدمت شد.

همزمان با صدور فرمان تاریخی تشکیل بسیج مستضعفین توسط امام امت (ره)، «حمید باکری»‌ مسئولیت بسیج ارومیه را برعهده گرفت و برای رفع محرومیت‌های روستاها، در جهاد و سازندگی فعالیت کرد. غائله کردستان که فرا رسید، وی مانند دیگر سپاهیان غیور، راهی این دیار شد و در عمليات پاک‌سازی منطقه «سرو» و آزادسازی «مهاباد»، «پيرانشهر» و «بانه»، نقش به‌سزایی ایفا کرد.

پس از آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن، این‌بار «حمید باکری» راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و ضمن برعهده گرفتن فرماندهی خط مقدم ایستگاه «هفت» آبادان، به سازمان‌دهی نیرو‌های مردمی پرداخت و پس از مدتی، عهده‌دار مسئوليت پاک‌سازی مناطق آزادشده كردنشين در منطقه «سرو» و سپس به‌عنوان مسئول كميته برنامه‌ریزی جهاد استان آذربایجان غربی، منصوب شد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «فتح‌المبین»، آغازی بود بر حضور دائمی «حمید باکری» در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل؛ همچنین عملیات «بیت‌المقدس» نیز شاهد حماسه‌های این رزمنده دلاور به‌عنوان فرمانده گردان در تیپ «نجف» بود که به‌همراه دیگر رزمندگان اسلام، نقش مهمی را در آزادسازی «خرمشهر» ایفا کرد.

عملیات موفقیت‌آمیز «مسلم بن عقیل» بخشی دیگر از رشادت‌های «حمید باکری» را به تصویر کشید؛ به‌طوری از طرف فرماندهی کل سپاه، او را به‌عنوان فرمانده تیپ حضرت ابو‌الفضل (ع) منصوب کردند؛ اما شایستگی‌های «حمید باکری» به این‌جا نیز ختم نشد؛ چراکه بعد از عملیات «والفجر مقدماتی» مسئولیت معاونت لشکر ۳۱ عاشورا را به وی سپردند.

«حمید باکری» سپس در عملیات‌های «والفجر ۱»، «والفجر ۲» و «والفجر ۴» در کنار رزمندگان تحت امر خود، در خطوط مقدم جبهه‌ها حضور پیدا کرد؛ او در حالی که در عملیات «والفجر ۱» از ناحیه پا مجروح شده و زانوی وی تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، اما در عملیات‌های بعدی، با وجود این‌که از درد پا رنج می‌برد، این درد را هیچ‌وقت بر زبان نمی‌آورد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «خیبر» نقطه پایان حماسه‌های «حمید باکری» در دفاع مقدس و نقطه آغاز جاودانگی وی در تاریخ ایران است. قبل از عملیات، برادرش، شهید «مهدی باکری» در جمع فرماندهان گفت: «ما باید در این عملیات ابولفضل‌وار بجنگیم و هرکس آماده شهادت نیست، پا پیش نگذارد و حمید آرام گفت که برادران دعا کنید من هم شهید شوم»؛ این جمله «حمید»، همه را به گریه انداخت.

«حمید باکری» در عملیات «خیبر» توانست با نیرو‌های خود، در ساعت ۱۱ شب روز سوم اسفند سال ۱۳۶۲، پل مجنون را در عمق ۶۰ کیلومتری خاک عراق تصرف کند و سپس تا پای جان، در این منطقه به نبرد با دشمن بعثی بپردازد و به دیدار معبود خوبش بشتابد.

سردار «جمشید نظمی» یکی از همرزمانش، در خصوص آخرین دیدار خود با «حمید باکری» گفته است: «آخرین باری که حمید را دیدم، بعد از تصرف پل «شیتات» بود و حدود عصر. من مجروح شده بودم و مرا گذاشته بودند آن‌جا. «حمید» داشت نیرو‌ها را هدایت می‌کرد که یادش افتاد نماز ظهرش را نخوانده است. سریع رفت وضو گرفت و آمد، جایی قامت بست و نماز خواند که در تیر‌رس بود. هر لحظه امکان داشت فاجعه اتفاق بیافتد؛ اما او با طمأنینه و آرامشی نمازش را می‌خواند که من دردم را فراموش کردم و فقط به او خیره شدم. حتی وقتی بلندم کردند که ببرندم، برگشته بودم به آرامش نماز خواندن حمید نگاه می‌کردم».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی شهید باکری بیشتر بخوانید »

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، تقویم این سرزمین همیشه با عطر شهادت همراه بوده است؛ از «باکری»، «خرازی» و «همت» گرفته تا «حجت‌الله رحیمی» که همگی مردان نام‌آشنای عاشقی در راه معبود هستند.

جنگ که باشد، فرقی نمی‌کند که آخر سال است یا اول آن، زمستان است یا تابستان؛ دشمن که راه خانه را بست، قهرمانانی از راه می‌رسند تا با غیرت و نثار خون خود، رویای هر اهریمنی را که قصد وطن ما کند، به کابوسی پریشان تبدیل کنند.

روزهای آخر اسفند، سالروز یادآوری برخی از این حماسه‌هاست؛ حماسه‌های قهرمانانی که مردانه ایستادند و تاریخ این سرزمین تا ابد مرهون ایثار آن‌هاست. یکی از این قهرمانان «حمید باکری» نام دارد، سردار گمنام دفاع مقدس که خستگی را خسته کرد.

آذر سال ۱۳۳۴ «حمید» به‌عنوان ششمین فرزند خانواده «باکری»، در ارومیه به‌دنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند و مادرش هم خانه‌دار بود. ۱۸ ماه بیشتر نداشت که یک تصادف، او را برای همیشه از مهر مادری محروم کرد. «حمید» سال‌های درس و مدرسه را در کارخانه قند ارومیه گذراند و پس از اخذ دیپلم ریاضی، به خدمت سربازی رفت.

سال‌ها بعد، داغ از دست رفتن مادر تنها غم‌شان نشد؛ بلکه برادر بزرگ‌ترش «علی باکری» نیز توسط «ساواک» دستگیر و در زندان به شهادت رسید. شاید همین امر سرآغاز فعالیت سیاسی «حمید» و برادرش «مهدی» شد؛ به‌طوری که راهی تبریز شدند و به پخش اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی (ره) در این شهر پرداختند.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

«حمید» چندی بعد یعنی در سال ۱۳۵۵، با مشورت برادرش «مهدی» تصمیم گرفت تا برای فراهم‌شدن امکان بیشتر مبارزه علیه رژیم پهلوی، برای ادامه تحصیل راهی خارج از کشور شود؛ بنابراین ابتدا به ترکیه سفر کرد؛ اما به‌دلیل این‌که شرایط محیطی مغایر با عقایدش بود، از آن‌جا راهی آلمان شد. بعد از هجرت امام خمینی (ره) به پاریس، «حمید» هم راهی فرانسه شد تا از نزدیک و بدون واسطه، گوش جان به سخنرانی‌های امام خمینی (ره) بسپارد؛ این سفر، فصل جدیدی از مبارزات او را به‌همراه داشت و در آن‌جا مأموریت پیدا کرد تا عازم سوریه و لبنان شده و آموزش‌های چریکی را فرا گیرد.

در همان روزها، مسئولیت حمل اسلحه از مرز ترکیه به ایران را برعهده گرفت تا این‌که بعد از شنیدن خبر ورود امام خمینی (ره) به ایران، به کشورش بازگشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد و به‌عنوان نیروی واحد عملیات، در این نهاد انقلابی مشغول به خدمت شد.

همزمان با صدور فرمان تاریخی تشکیل بسیج مستضعفین توسط امام امت (ره)، «حمید باکری»‌ مسئولیت بسیج ارومیه را برعهده گرفت و برای رفع محرومیت‌های روستاها، در جهاد و سازندگی فعالیت کرد. غائله کردستان که فرا رسید، وی مانند دیگر سپاهیان غیور، راهی این دیار شد و در عمليات پاک‌سازی منطقه «سرو» و آزادسازي «مهاباد»، «پيرانشهر» و «بانه»، نقش به‌سزایی ایفا کرد.

پس از آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن، این‌بار «حمید باکری» راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و ضمن برعهده گرفتن فرماندهی خط مقدم ایستگاه «هفت» آبادان، به سازمان‌دهی نیرو‌های مردمی پرداخت و پس از مدتی، عهده‌دار مسئوليت پاک‌سازی مناطق آزادشده كردنشين در منطقه «سرو» و سپس به‌عنوان مسئول كميته برنامه‌ریزی جهاد استان آذربایجان غربی، منصوب شد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «فتح‌المبین»، آغازی بود بر حضور دائمی «حمید باکری» در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل؛ همچنین عملیات «بیت‌المقدس» نیز شاهد حماسه‌های این رزمنده دلاور به‌عنوان فرمانده گردان در تیپ «نجف» بود که به‌همراه دیگر رزمندگان اسلام، نقش مهمی را در آزادسازی «خرمشهر» ایفا کرد.

عملیات موفقیت‌آمیز «مسلم بن عقیل» بخشی دیگر از رشادت‌های «حمید باکری» را به تصویر کشید؛ به‌طوری از طرف فرماندهی کل سپاه، او را به‌عنوان فرمانده تیپ حضرت ابو‌الفضل (ع) منصوب کردند؛ اما شایستگی‌های «حمید باکری» به این‌جا نیز ختم نشد؛ چراکه بعد از عملیات «والفجر مقدماتی» مسئولیت معاونت لشکر ۳۱ عاشورا را به وی سپردند.

«حمید باکری» سپس در عملیات‌های «والفجر ۱»، «والفجر ۲» و «والفجر ۴» در کنار رزمندگان تحت امر خود، در خطوط مقدم جبهه‌ها حضور پیدا کرد؛ او در حالی که در عملیات «والفجر ۱» از ناحیه پا مجروح شده و زانوی وی تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، اما در عملیات‌های بعدی، با وجود این‌که از درد پا رنج می‌برد، این درد را هیچ‌وقت بر زبان نمی‌آورد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «خیبر» نقطه پایان حماسه‌های «حمید باکری» در دفاع مقدس و نقطه آغاز جاودانگی وی در تاریخ ایران است. قبل از عملیات، برادرش، شهید «مهدی باکری» در جمع فرماندهان گفت: «ما باید در این عملیات ابولفضل‌وار بجنگیم و هرکس آماده شهادت نیست، پا پیش نگذارد و حمید آرام گفت که برادران دعا کنید من هم شهید شوم»؛ این جمله «حمید»، همه را به گریه انداخت.

«حمید باکری» در عملیات «خیبر» توانست با نیرو‌های خود، در ساعت ۱۱ شب روز سوم اسفند سال ۱۳۶۲، پل مجنون را در عمق ۶۰ کیلومتری خاک عراق تصرف کند و سپس تا پای جان، در این منطقه به نبرد با دشمن بعثی بپردازد و به دیدار معبود خوبش بشتابد.

سردار «جمشید نظمی» یکی از همرزمانش، در خصوص آخرین دیدار خود با «حمید باکری» گفته است: «آخرین باری که حمید را دیدم، بعد از تصرف پل «شیتات» بود و حدود عصر. من مجروح شده بودم و مرا گذاشته بودند آن‌جا. «حمید» داشت نیرو‌ها را هدایت می‌کرد که یادش افتاد نماز ظهرش را نخوانده است. سریع رفت وضو گرفت و آمد، جایی قامت بست و نماز خواند که در تیر‌رس بود. هر لحظه امکان داشت فاجعه اتفاق بیافتد؛ اما او با طمأنینه و آرامشی نمازش را می‌خواند که من دردم را فراموش کردم و فقط به او خیره شدم. حتی وقتی بلندم کردند که ببرندم، برگشته بودم به آرامش نماز خواندن حمید نگاه می‌کردم».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی بیشتر بخوانید »

برگزاری یادواره شهدای اسفندماه در مسابقات فوتبال ایران


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اسفند حماسی‌ترین ماه دوران دفاع مقدس محسوب می‌شود. سرداران شهیدی همچون مهدی باکری، حسین خرازی، ابراهیم همت، حمید باکری، امیر حاج‌امینی، حجت‌الله رحیمی، عبدالحسین برونسی و همچنین شهید مهدی رضایی مجد کاپیتان سابق تیم ملی جوانان و… شهدای اسفند هستند. به همین مناسبت سازمان لیگ فوتبال ایران در نظر دارد یادواره شهدای این ماه را در تمامی مسابقات فوتبال ایران در سراسر کشور برگزار کند.

دور برگشت مسابقات لیگ برتر از یازدهم اسفند آغاز می‌شود.

انتهای پیام/ 121



منبع خبر

برگزاری یادواره شهدای اسفندماه در مسابقات فوتبال ایران بیشتر بخوانید »

«آن طرف اروند بمان»؛ ناگفته‌هایی از سردار دل‌ها به‌روایت سردار نوعی‌اقدم

«آن طرف اروند بمان»؛ ناگفته‌هایی از سردار دل‌ها به‌روایت سردار نوعی‌اقدم



پیشنهاد مطالعه کتاب| «آن طرف اروند بمان»؛ ناگفته‌هایی از سردار دل‌ها به‌روایت سردار نوعی‌اقدم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مرتضی کرامتی مشگینی که پیش از این در حوزه‌های مختلف علوم اسلامی دست به قلم زده و صاحب آثار متعددی است، در حوزه دفاع مقدس نیز آثار ماندگاری دارد.

کرامتی مشگینی این‌بار با رویکرد دیگر، به زوایایی از زندگی‌نامه سردار دل‌ها از زبان سردار قهرمان و افتخار آذربایجان حاج رحیم نوعی‌اقدم پرداخته است.

این کتاب برای اولین‌بار در چهار فصل به زندگی‌نامه، خاطرات، بررسی مکتب حاج قاسم و تصاویر پرداخته است و خیلی از اسناد نیز برای اولین‌بار منتشر می‌شود.

کتاب «آن طرف اروند بمان» مولف زوایای زندگی سردار دل‌ها از نگاه سردار حاج رحیم نوعی‌اقدم است که خاطرات بکر و خواندنی در خود جای داده و برای خوانندگان لذت بخش خواهد بود.

در این کتاب علاوه بر زندگی‌نامه و خاطرات، تحلیلی از زندگی‌نامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی از نگاه حاج رحیم نوعی‌اقدم نیز آورده شده است.

کتاب «آن طرف اروند بمان» در ۲۰۸ صفحه در قطع رقعی با صفحه‌آرایی چهار رنگی و با طرح جلد حماسی شومیز توسط بهزاد فتاحی توسط انتشارات قاف اندیشه منتشر شده است.

در مقدمه این کتاب آمده است؛ در سال‌های نخست پس از انقلاب اسلامی اراده مدبرالامور او را به سمت لشگر عاشورا هدایت می‌کند و این‌گونه می‌شود که او در لشگر عاشورا که خود، آن را مکتب‌خانه عاشورا می‌نامد، پای درس‌های نظامی، اخلاقی و معرفتی «آقامهدی» قرار می‌گیرد.

این نقطه شگفت زندگی اوست، نقطه‌ای که اراده پروردگار بر آن بود تا تمام آینده بر حول آن، شکل بگیرد. در حالی که ۱۹ سال بیشتر نداشت، حضورش در کنار «آقامهدی» از او شخصیتی می‌سازد که سال‌ها بعد، یعنی در میان‌سالی به‌عنوان کارآزموده میدان‌های نبرد به یکی از مخوف‌ترین آوردگاه‌ها و میدان‌های نبرد فراخوانده می‌شود.

می‌گوید؛ سال ۹۳ از طرف «حاج قاسم» با او تماس گرفتند و به سوریه دعوتش کردند و او که سال‌ها مهر ایثار برجبین دارد، سر از پا نشناخته، با تمام وجودش به این دعوت لبیک می‌گوید و پا در رکاب جانبازی می‌گذارد و این‌بار در میانسالی برای دومین بار شاگرد مکتب‌خانه‌ای می‌شود که علمدارش سرداری از جان گذشته است که بوی یاس می‌دهد و یاد عباس(ع) را در خاطره‌ها زنده می‌کند همو که جان و روحش را از عشق و شور و معرفت لبریز کرده است.

استاد این مکتب کسی نیست جز اعجوبه قرن «حاج قاسم سلیمانی»  و او با اندوخته‌های ارزشمندی که از مکتب شهید آقا «مهدی باکری» با خود آورده به همراهی با سردار دل‌ها نائل می‌شود. چنین مردی باید گفتنی‌های بسیاری داشته باشد،گفتنی‌هایی که باید آن‌ها را با آب طلا بر سر در تاریخ مقاومت و ایثار دنیا نگاشت…

سردار «رحیم نوعی‌اقدم» پس از جنگ در مناصبی مانند فرماندهی تیپ ۴۸ فتح یاسوج، لشگر سپاه خوزستان، مسؤول اطلاعات نیروی زمینی سپاه و… قرار گرفت تا آن‌که پس از شهید «حسین همدانی» فرمانده قرارگاه حضرت زینب(س) در سوریه شد.

کسی که در مکتب شهید باکری قد علم نموده، آب‌دیده شده و اینک در رکاب سرداردل‌ها، هنرنمایی‌ها می‌کند و با تجربه هشت سال دفاع مقدس، حریف قدریست برای مبارزه با داعش؛ او حال و هوای جنگ تحمیلی و خاطره سردار شهید مهدی باکری را با خود به میدان جنگ با تکفیری‌های داعش می‌آورد و یاد آن دلیرمردان روزهای سخت را در میدانی سخت‌تر، در خاطره‌ها زنده می‌کند.

دوست داشتم طبق مشترکاتی که در مکتب دو شهید سرافراز متبلور بود و سردار حاج رحیم نوعی‌اقدم تربیت شده این دو مکتب و شاهدی بر دلیرمردی‌های مردان ایران‌زمین بوده، عنوانی انتخاب شود که هر دو شهید را در برگیرد و با موضوع کتاب سنخیت داشته باشد.

دوستان پیشنهاد دادند چون این کتاب از زبان سردار نوعی‌اقدم روایت می‌شود نامش را «سردار از نگاه سردار» بگذارید؛ باز این عنوان قابل تامل بود ولی شخصیت شهید باکری را نمی‌توانست شامل شود و به همین  علت، مجبور بودیم باز دنبال عنوانی تازه  بگردیم که شامل خواسته‌های ما بشود و باز از دوستان اهل قلم مشورت گرفتیم. بعضی از بزرگواران  نظرشان بر این بود که اسم خاص مثل گلادیاتور سلیمانی، مرد میدان و…بگذارید باز چیزی که ما می‌خواستیم را نمی‌توانست برساند.

در عین درماندگی بنا را بر آن گذاشتیم، چاره کار را خود شهیدان نشانمان دهند پس به روح مقدس این دو شهید متوسل شدیم تا راهی را برایمان نشان دهند که بتوانیم اهداف و ایدئولوژی هر دو شهید را در یک عنوان جمع‌بندی کنیم. 

در این باره از نویسنده بزرگ کشوری سرکار خانم شهلا خودی‌زاده مشورت گرفتیم تا از اندوخته‌ها و تجاربشان مدد بگیرند و ما را در این امر یاری رسانند و در انتخاب عنوان کتاب کمکمان کنند.

ایشان پس از مطالعه بخشی از مطالب کتاب، فرمودند برشی از خاطرات سردار نوعی‌اقدم با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی خوب هدف شما را بازگو نموده‌اند و در یک عملیات سخت، شاگرد باکری را به منش آقا مهدی اشاره نموده و او را به یاد شجاعت‌های شهید آقا مهدی در اروند اشاره نموده‌اند و انتظار دارند این عملیات نیز مثل حماسه آن روزهای آقا مهدی، خط‌شکن باشد.

آخر صحبت جلسه‌ ما هم، حاج قاسم پیشانی من را بوسید و گفت «شاگرد باکری مثل باکری عمل می‌کند»، یعنی برو اگر در محاصره قرار گرفتی و با مشکل مواجه شدی، مثل باکری عمل کن و به عقب برنگرد و «آن طرف اروند بمان»؛ این اسم واقعا چیزی که میخواستیم و دنبالش بودیم همان بود، بالاخره این عنوان را برای کتاب انتخاب کردیم.

سردار حاج رحیم نوعی‌اقدم اهل استان اردبیل بوده و دارای شخصیتی متین، ولایت‌مدار، شجاع، خوش قریحه و رهرو شهدا است.

در این کتاب سیر زندگانی سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را از زبان سردار حاج رحیم نوعی اقدم که از یاران و همرزمان وی بوده، بررسی و زوایای پنهان از خصوصیات اخلاقی و سلوک عرفانی شهید پرده‌برداری و خاطرات شنیدنی از سردار دل‌ها، سیدالشهدای جبهه مقاومت خواهیم داشت و به تحلیل مکتب حاج قاسم از زبان این رزمنده شجاع خواهیم پرداخت.

ارتباط روحی و تقارن خصوصیات اخلاقی شهید حاج قاسم سلیمانی با شهید مهدی باکری از مزینات این یادداشت بوده و فعالیت در رکاب فرماندهان بزرگ من جمله شهید حاج مهدی باکری و شهید حاج قاسم سلیمانی از تجربه‌های دلنشین و خاطره‌انگیز سردار حاج رحیم نوعی اقدم است.



منبع خبر

«آن طرف اروند بمان»؛ ناگفته‌هایی از سردار دل‌ها به‌روایت سردار نوعی‌اقدم بیشتر بخوانید »