مهدی حسینی‌نیا

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟



سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، پوریا رحیمی‌سام، مهدی حسینی‌نیا، سمیرا حسن‌پور، ترلان پروانه و مهران مدیری. این افراد که برخی از آن‌ها، همکاری‌هایشان تنها به یک پلتفرم محدود می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، تصویر یک کارخانه «ورشکسته» را به ذهنتان بیاورید. فن کارخانه قژقژ می‌کند، کارگری در کارخانه نیست، روی دستگاه‌ها خاک نشسته و صاحب کارخانه‌ای مقابل حجمی از چک‌های برگشتی منتظر است تا بانک همه زندگی‌اش را توقیف کند، انگار تمام زندگی صاحب کارخانه به «غارت» رفته.

اجازه دهید روی این واژه یعنی «غارت» بایستیم و به سراغ یک نقل قول برویم، نقل قولی از ابوالحسن داوودی، سازنده «هزارپا و رخ دیوانه»: «جریانی که پلتفرم‌ها را شکل داد، خشت اول را بنیان گذاشت. سرمایه‌های آن‌ها مشکوک و مبهم بود و الان ما با مجموعه‌ای روبه‌رو هستیم که نه‌تنها کمک‌حال سینما نیستند بلکه سینما را «غارت» می‌کنند.»

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

غارتگر یا ورشکسته؟

برای درک بهتر صحبت‌های داوودی بهتر است نگاهی به بیلبوردهای‌ تبلیغاتی سطح شهر تهران بیندازیم. با چرخاندن ۴۵ درجه سر در یکی از خیابان‌های اصلی تهران، پوستر چند اثر نمایش خانگی دیده می‌شود و سهم فیلم‌های سینما (غیر کمدی) از تبلیغات شهری تقریباً صفر است. البته صحبت‌های داوودی درباره وضعیت کنونی نمایش خانگی به این اینجا خلاصه نمی‌شود: «من بعد از ٧ سال نمی‌توانم فیلم بسازم. بازیگران توسط پلتفرم‌ها آنگاژه شده‌اند و در انحصارند. شما وقتی حساب و کتاب می‌کنی می‌بینی که اینها (پلتفرم‌ها) حتی به پول خودشان هم نمی‌رسند، پس این یک صنعت «ورشکسته» است.» با کنار هم قرار دادن دو کلمه غارت و ورشکسته، همان تصویر ابتدایی که شرحش دادیم، مصداق پیدا می‌کند، مصداقی که به راحتی می‌تواند از طرف صاحبان پلتفرم‌ها، محکوم به سیاه‌نمایی شود، برای همین باید آنچه را داوودی بیان کرده مورد راستی‌آزمایی قرار دهیم.
از آنجایی که پلتفرم‌های نمایش خانگی علاقه و تمایلی به شفافیت ندارد، نمی‌توان عدد واضحی از چرخه این پلتفرم‌ها و یا بنا بر گفته داوودی، این صنعت ورشکسته درآورد، با این حال گمانه‌زنی‌های اطراف پلتفرم‌ها، حرف‌های داوودی را چندان هم دور از ذهن نمی‌دانند.

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

هزینه ساخت بالا، دستمزدها بالاتر

حدود سه سال قبل، یکی از مدیران سینمایی حداقل مبلغ دستمزد سال ۱۴۰۰ را افشا کرد و گفت: «برخلاف آثار سینمایی که هر بازیگری می‌تواند رقمی را به تهیه‌کننده پیشنهاد کند، در شبکه نمایش خانگی، تقریباً نمودار منظمی برای دستمزد بازیگران وجود دارد. به این ترتیب که بازیگران خیلی چهره و موردعلاقه مردم که تعدادشان به عدد انگشتان دست هم نمی‌رسد، هر ماه ۳۵۰ تا ۵۰۰ میلیون تومان می‌گیرند.»

رقم نهایت ۵۰۰ میلیون تومان در سال ۱۴۰۰، به تناسب افزایش قیمت‌های ساخت سریال بالا رفت و اوایل امسال خبری منتشر شد مبنی بر اینکه بخش مهمی از بازیگران نمایش خانگی، رقم‌های قرارداد خود را به دلیل طولانی شدن پروژه‌ها و تغییر قیمت ارز در طول سال به دلار می‌بستند. رقم تقریبی ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد تومان در سال اخیر برای تولید یک اثر عملاً به رقمی معمولی برای تولید یک اثر درآمده است. این درحالی است که پیش از همه‌گیر شدن پلتفرم‌های نمایش خانگی در دوران کرونا، این پلتفرم‌ها کمتر یا هم‌اندازه سینما مبالغی را پرداخت می‌کردند. البته به غیر از چند اثر معدود که داوودی هم آن‌ها را آثاری با منابع مالی مشکوک می‌داد. اما پس از سال ۱۴۰۰ ناگهان رقم قراردادها سر به فلک کشید.

در یک مورد از این قرار دادهای پلتفرم‌ها، رقم ۵ میلیارد برای هر قسمت ثبت شده که یعنی اگر آن اثر حدود ۱۲ قسمت به طول بینجامد، آن بازیگر مطرح حدود ۶۰ درصد از نمایش خانگی درآمد کسب کرده است. با این حال مسئله اصلی در پلتفرم‌های نمایش خانگی که داد فرهنگ را در آورده، موضوع میزان قراردادها نیست. بلکه مسئله اصلی اثری است که این قراردادها رو سینما می‌گذارد و به نوعی آن را غارت می‌کند. امیرعباس ربیعی، کارگردان فیلم «ضد» و «لباس شخصی» در گفت‌وگویی از انحصاری می‌گوید که دستمزدهای نجومی پلتفرم‌ها آن را پدید آورده: «وقتی حداکثر ۴۰ تا ۵۰ بازیگر در سینمای ایران داریم که در تمام فیلم‌هایی که تولید می‌شوند، حضور دارند، وقتی رقابتی نباشد تا بازیگر برای رسیدن به نقش زحمتی متحمل شود، وقتی دستمزد آنقدر بالا و خلاف عرف است، این روند باعث متضرر شدن سینما می‌شود. از این جهت است که می‌گویم انحصار فساد می‌آورد. ما باید درها را باز کنیم تا سالانه چند بازیگر با استعداد و خوب وارد سینما شوند.»

با نگاهی به آثار چند وقت اخیر این پلتفرم‌ها، انحصار به وضوح دیده می‌شود. البته حضور تکراری افراد در شبکه‌های نمایش خانگی موضوع تازه‌ای نیست و در سال‌های اخیر این موضوع مکرراً تکرار شده است. در آثاری که امسال در نمایش خانگی پخش شده، این بازیگران هم به‌عنوان بازیگران چند اثره دیده می‌شوند،

افرادی همچون سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، پوریا رحیمی‌سام، مهدی حسینی‌نیا، سمیرا حسن‌پور، ترلان پروانه و مهران مدیری. این افراد که برخی از آن‌ها، همکاری‌هایشان تنها به یک پلتفرم محدود می‌شود و اثری با دیگر پلتفرم‌ها نمی‌سازد. این موضوع را برخی به حق انحصاری برخی پلتفرم‌ها با بازیگرانی خاص دارد. انحصار ایجاد شده در این پلتفرم‌ها باعث شده تا بازیگران محدودی بتوانند در چرخه سینما و پلتفرم‌ها قرار بگیرند. اتفاقی که حاصل آن شده بیرون افتادن بسیاری از چهره‌های شناخته‌شده بازیگری از صحنه هنر کشور. البته مسأله انحصار تنها به افراد محصور نمی‌شود و پایش به باقی زمینه‌ها هم کشیده شده است.

یکی از بارزترین نمونه‌های این انحصارها مسئله انحصار در محتواست. اصولاً وقتی پول‌های کلان پشت آثار فرهنگی قرار می‌گیرند، منطق بازار را هم با خود وارد می‌کنند. منطقی که می‌گوید، آنچه باید تولید شود که بیشتر ظرفیت دیده شدن و یا به‌اصطلاح وایرال شدن را داشته باشد. به همین دلیل در چند وقت اخیر، میل به آثار جنایی و یا کمدی اصل بازار نمایش خانگی را در دست گرفته است. دامنه این انحصار به سینما هم کشیده شده با این تفاوت که ردپای جنایی‌ها در آثار سینمایی دیده نمی‌شود. با این حال هنوز اصلی‌ترین مشکل نمایش خانگی مسئله انحصار در بازیگران و ژانر نیست، بلکه باید اصل ماجرا را در جای دیگری پیدا کرد.

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

دخلشان چیست که به خرجشان نمی‌خورد؟

برای بررسی دقیق‌تر وضعیت مالی پلتفرم‌ها باید به سه راه به درآمدزایی این پلتفرم‌ها اشاره کنیم؛ اولین طریق درآمدزایی پلتفرم‌ها از راه تبلیغات است. تبلیغاتی که با قانون و بی‌قانون، قبل، بعد، حین و حتی در میانه اثر جا می‌گیرند.

دومین درآمدزایی از محل اشتراک است، اشتراک‌هایی که هر سال و حتی هر شش ماه یک‌بار افزایش پیدا می‌کنند. مورد جالب این افزایش درآمدها در بلیت‌های اکران آنلاین پلتفرم‌ها اتفاق افتاد، زمانی که تنها گمانه‌زنی‌هایی پیرامون افزایش قیمت بلیت در سینما رواج پیدا کرده بود، پلتفرم‌های نمایش خانگی، پیش‌قدم شدند و قیمت اکران آنلاین را به یکباره افزایش دادند، اتفاقی که باعث شد در اتفاقی عجیب بلیت اکران آنلاین از قیمت بلیت سینما گران‌تر شود.

سومین راه درآمد پلتفرم‌ها از محل ترافیک اینترنتی است که به‌نظر می‌رسد دربرابر درآمد حاصل از مورد اول چندان به چشم نمی‌آید. تبلیغات در پخش رئالیتی‌شوها یا سریال‌ها باعث می‌شود که درآمد قابل توجهی برای پلتفرم ایجاد شود. تبلیغاتی که بی‌توجه به مدل‌های مشابه خارجی و قواعد بالادستی، به شکلی بی‌قاعده تبلیغ پخش می‌کند. این مسئله به موضوعی تکراری تبدیل شده است که تمام کشورهای صاحب پلتفرم در جهان هنگامی که اشتراکی به فروش می‌رسانند دیگر در میانه اثر تبلیغ پخش نمی‌کنند، با این حال پلتفرم‌های نمایش خانگی ایرانی خود را تافته جدا بافته می‌دانند و در هر جایی از اثر تبلیغ پخش می‌کنند.

چپاندن تبلیغ نشان از بی‌پولی ماست

همین مسئله یعنی قرار دادن تبلیغ به هر شکل ممکن در اثر، مخاطب را به گزاره داوودی نزدیک می‌کند، گزاره‌ای می‌گفت پلتفرم‌ها ورشکسته هستند و یا با نگاهی همراه با اغماض یا نزدیک به ورشکستگی. جدای از مدل تبلیغات، عدم هزینه برای آثار خلاقانه و تکرار مؤلفه‌های حساب پس داده شده، در ژانر و باقی موضوعات نشان از وضع بد این پلتفرم‌ها دارد. پلتفرم‌هایی که خود را در یک چرخه معیوب انداخته‌اند. چرخه‌ای که از یک سو نیاز سیری‌ناپذیری به بازیگران شناخته‌شده دارند و از طرف دیگر برای نگه داشتن آن‌ها باید خرج‌های میلیاردی کنند و درنهایت نمی‌توانند سرمایه هزینه‌شده را برگردانند.

یکی از مهم‌ترین دلایلی که باعث می‌شود این پلتفرم‌ها در چنین چرخه معیوبی بمانند، خرج نکردن بر اساس دخلشان است. دخلی که در همه جای جهان بر اساس میزان درآمد حاصل از فروش اشتراک پر می‌شود، اما در ایران تنها پاشنه آن روی حضور چهره‌ها و تبلیغات بی‌حصر می‌چرخد. پاشنه‌ای که معلوم نیست تا کی پشت عدم شفافیت پنهان بماند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟ بیشتر بخوانید »

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟



سریال تصویری از پلیس ارائه می‌دهد که بیش از آنکه به دنبال حل پرونده باشد، درگیر روابط عاطفی و عاشقانه خود در گذشته است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق – بررسی سریال‌ «پوست‌ شیر» از زاویه تاثیر پلیس‌ در روایت، تفسیری جز تضعیف تحقیر دستگاه پلیسی قابل استنتاج نیست.

مخدوش شدن اعتبار پلیس در سایر محصولات پلت‌فرم فیلم‌نت، در سریال «افعی تهران» هیچ تفاوتی با پوست شیر نخواهد داشت. در هر دو سریال خلافکاران و قاتلان نسبت به کاراکترهای پلیس هوشمندتر و دارای سرعت عمل بیشتری هستند.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟
نمایی از سریال مرداب

فیلم‌نت در سریال مرداب گامی دیگر در وارونه نمایی تصویر پلیس برداشت و در این مجموعه مامور رشوه‌بگیر به کلکسیون روند تصویرسازی از پلیس در محصولات این سکو اضافه شد.

اما در سریال گردن‌زنی با تصویر متفاوت و عجیبی از پلیس مواجه هستیم. امیر شمس (امین شعرباف) شخصیت مرکزی پلیس – کاراگاه این سریال به عنوان افسر پرونده قتل نیما دادگر (کیسان دیباج) باران متین (الیکا ناصری) انتخاب می‌شود.

در هسته تصمیات پلیسی، هر گونه آشنایی با خانواده مقتول موجب می‌شود، پرونده مرتبط به افسرمربوطه ارجاع نشود. شمس قبل از سپردن شدن پرونده قتل با خانواده متین رفت و آمد بسیار صمیمانه‌ای داشته و خواستگار دختر این خانواده بوده است. طبیعی است که تحت هیچ شرایطی در روال مامور، پرونده‌ای مرتبط با این خانواده به او سپرده نخواهد شد.

در نبود عدم نظارت و غیرانطباقی بودن این رویداد، پرونده به پلیسی سپرده می‌شود که روزگاری دلباخته عروس به قتل رسیده خانواده دادگر بوده است.

با پیشرفت قصه، درخواهیم یافت که این پلیس قبل از دلدادگی به باران دلباخته مونا دادگر یکی دیگر از اعضای دادگاه پرونده قتل بوده است. سریال تصویری از پلیس ارائه می‌دهد که بیش از آنکه به دنبال حل پرونده باشد، روابط عاطفی و عاشقانه این پلیس را در مثلث عشقی ترسیم شده دنبال می‌کند.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

فیلم از این جنبه یک تابوی بزرگ را در مورد کاراکترهای پلیس می‌شکند. در واقع مهمترین تابوشکنی سازندگان تعریف یک رابطه مثلثی برای کاراکتر پلیس است که تاکنون سابقه نداشته است.

باران با امیر، کاراکتر پلیس این سریال وارد رابطه می‌شود و دلیل این رابطه علاقه و عشق نیست، تنها دلیلش این است که می‌خواهد از مونا انتقام بگیرد. در واقع باران تلاش می‌کند از گیسو انتقام بگیرد، چون معشوق گیسو در گذشته شوهر آفاق می‌شود و در این فیلم او یک شخصیت غایب است.

نکته‌ای که در این سریال جلب توجه‌ می‌کنداین است که مونا مقر پلیس آگاهی(جنایی) را با کافی‌شاپ‌های پاتوق دخترها و پسرهای مجرد اشتباه گرفته است و دائما برای معاشرت با امیر در اداره پلیس حضور دارد.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

پلیس در این سریال خیلی آرام و نرم تبدیل به یک یک شخصیت هیزی می‌شود که در یک رابطه مثلثی قرار گرفته و براساس قواعد رایج نظارتی اگر این پلیس با یک دسته گنگ یا گروه خلافکار همکاری می‌کرد، شانیت این جایگاه آنچنان مورد مواخذه قرار نمی‌گرفت.

چرا این سریال ماقبل تماشا کردن است؟

کیفیت سریال‌های شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳ دچار افت محسوسی شده است و تجلی سیاست انبوه‌سازی، بدون در نظر گرفتن ذائقه مخاطب در سریال گردن‌زنی‌ آشکار می‌شود.

تعدد شخصیت‌ها برای استفاده از بازیگران سرشناس فعال در حوزه تولیدات نمایش خانگی، فیلمنامه گنگ و نامفهوم، تنها بخشی کوچکی از سیاست‌گذاری اشتباه، تولید پلت‌فرم سازنده است که موجب سقوط جایگاه پلت‌فرم مورد حمایت تپسی در افکار عمومی شده است.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

تاریخ شبکه نمایش خانگی به قبل و بعد گردن زنی تقسیم می‌شود؟

از حیث ارزش‌گذاری تاریخ شبکه نمایش خانگی به قبل و بعد سریال گردن‌زنی تقسیم می‌شود. چون مخاطب با تماشای ۵ قسمت با محرک‌های داستانی مواجه نمی‌شود. این مجموعه را هم اکنون می‌توان در سه قسمت مفید یکساعته تدوین و روانه بازار کرد، چون هیچ شکل از قصه‌گویی مرسوم در متن اثر وجود ندارد.

به عنوان مثال کاراکتر پدرشاهرخ، قاتل عروس و داماد وارد روایت می‌شود و حذف می‌شود اما تاثیر نمایشی و هیجان‌انگیزی در متن سریال ندارد.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

دیگر شخصیتی که از ابتدای سریال جایگاه تعریف شده‌ای ندارند، کاراکتر داود رفعتی با اجرای بهنام تشکر است. تشکر مثل زامبی‌های مجموعه جوکر وارد داستان می‌شود و به هیچ عنوان تا پایان روایت مشخص نمی‌شود حضور این شخصیت چه تاثیری در روند روایت داشته است. کاراکتر مذکور هیچ تناسبی با ساختار روایی قصه و تاثیر در هسته مرکزی درام سریال ندارد.

بازیگرانی که کارمند شبکه نمایش خانگی می‌شوند

بازیگران در این سریال مشغول یک رفتار کارمندی در مقابل دوربین هستند، حسن معجونی برایش تفاوتی ندارد که در گردن‌زنی حضور پیدا کرده و همان اجرای کلیشه‌ای دفتریادداشت را در این سریال اجرا می‌کند.

اما نکته‌ای که موجب افزایش واکنش‌ها در شبکه نمایش خانگی به این سریال شده، حضور متعدد کاراکترهایی غیر مرتبط و غیرتاثیرگذار در سریال است. شخصیت هایی که حتی ارتباط آن‌ها را باید از صفحه ویکی پدیای سریال دنبال کرد و روابط خانوادگی تا قسمت نهم قابل شناسایی نیست.

گردن زنی، غیرکمدی ترین سریال سال ۱۴۰۱ به کمدی ترین سریال امسال و سوژه خنده بلاگرهای اینترنتی تبدیل شد. اثری شلخته، فاقد هارمونی که بازی بازیگرانش فوق العاده مصنوعی است و تبدیل به سوژه کاربران شبکه‌های اجتماعی شد.

روابط این دو خاندان به صورت مارپیچ است و دورهمی‌های این خانواده ظاهرا عزادار تا نهم دائما تکرار می‌شود.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

بر اساس روایت سریال حدود ۱۵ ساعت حدود ۱۰ آدم بزرگسال دور یک جنازه جمع شده‌اند که برای پنهان کردنش تصمیم بگیرند. حجم زیادی دیالوگ و ماندن در لوکیشن پارکینگ با هدف آزار سریالی مخاطب طرحی شده است.

اگر شیوه ارتباط و نحوه چینش ریاضی شخصیت‌ها به کاراکتر «تارا شیخ» ختم شود و این داده‌های بیهوده ضد درام به به هوش مصنوعی ارائه شود، قطعا روند فعالیتش متوقف و دچار گیجی خواهد شد.

هدف نهایی کارگردان برای برجسته کردن کاراکتر همسرش بود!؟

هر دو خانواده داغدار در مراسم عزاداری حضور پیدا می‌کنند و هیچکدام دو قطره اشک نمی‌ریزند وقتی در قسمت پایانی مونا (سمیرا حسن‌پور) را در حال مدیتیشن بر سر مزار برادرش می‌بینیم، با نوع دیگری از سوگواری آشنا خواهیم شد.

پلیس به جای دنبال کردن قاتل دائما در خانه وابستگان مقتول است و سعی می‌کند با مونا وارد شود.

برادر مونا در ابتدای سریال کشته شده و هنوز ۴۸ ساعت از این رویداد نگذشته است و پلیس دلیل ناراحتی مونا خواهر مقتول را می‌پرسد؟ در فلش بک‌ها باران، عروس به قتل رسیده، در یک مهمانی شروع به نواختن گیتار می‌کند، اما بازیگر و کارگردان و بازیگر هنوز آکوردهای اصلی گیتارا نمی‌داند.

متناسب نبودن سن بازیگران در نسبت با موقعیت ظاهری ‌اشان به این سریال لطمه فراوانی زده است. ترلان پروانه (طناز) نمی‌تواند کاراکتر مورد علاقه پوریا رحیمی سام در نقش شاهرخ باشد، تعریف فاصله سنی در محصولات ایرانی تابع الگوی شوگر ددی و شوگر مامی است.

و در نهایت تعب حسن معجونی را چگونه می‌توان به عنوان پدر کاراکتر مهدی حسینی‌نیا باور کرد. همچنین رویا نونهالی با توجه به موقعیت ظاهری‌اش نمی‌تواند مادر کاراکتر بهمن باشد.

به نظر می‌رسد فیلم‌نت با تولیداتی از این دست قصد تخریب وسیع شبکه نمایش خانگی را دارد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟ بیشتر بخوانید »

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی



هیچ‌گاه جاهلان و اراذل و اوباش، که عمدتا ناجوانمرد، هیز و هرزه، عیاش، مفتخور و تلکه‌بگیر، خلافکار و منفورند، یک طبقه یا قشر اصلی در جامعه‌ی ایرانی نبوده، اما امروز صحنه‌گردان نمایش خانگی شده است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق- سینمای «جاهلی» یا همان‌چیزی که با نام‌گذاری مرحوم دکتر هوشنگ کاووسی(از اولین منتقدان سینمایی در مطبوعات ایرانی) به «فیلمفارسی» معروف شد، حول محور لمپنیسم و اقشار بدخیمی از جامعه با نام‌های «کلاه‌مخملی»، «روسپی» و «رقاصه» حقیقتا یک ریل‌گذاری خیانت‌بار، عقب‌مانده، منحط و ضدفرهنگی از سوی وزارت فرهنگ و هنر عصر پهلوی، با هدف کلان «سیاست‌زدایی» از فرهنگ عامه بود.

هیچ‌گاه جاهلان و اراذل و اوباش، که عمدتا ناجوانمرد، هیز و هرزه، عیاش، مفتخور و تلکه‌بگیر، خلافکار و منفور بودند، یک طبقه یا قشر اصلی یا عمده در جامعه‌ی ایرانی نبود، در حالی که سیاست‌گزاران فرهنگی با همدستی پایوران وقت فیلمفارسی قصد داشتند جامعه‌ی ایران را در کلیت خود یک جامعه‌ی جاهلی و لمپنی به تصویر بکشند.

در کمال تعجب، از اواسط دهه‌ی ۹۰ خورشیدی، به نحوی خزنده اما پیگیرانه، این گونه سینما، البته با حذف صحنه‌های کافه‌ای و رقص عربی و اضافه‌شدن نوعی صراحت گزنده‌ و حتی وقیحانه در نمایش خشونت و پلشتی، احیاء شده است. آن‌چیزی که با رونق گرفتن فیلم‌هایی چون «مغزهای کوچک زنگ‌زده» (هومن سیدی/۱۳۹۶) به عنوان «ژانر فلاکت» در برخی رسانه‌ها مطرح شد، همان ژانر جاهلی اوایل دهه ۱۳۵۰ است.

کار سندرم «عشق لاتی» در شبکه‌ی نمایش خانگی بسیار بالا گرفته است و کم‌کم در حال تبدیل به بدنه‌ی اصلی است. تازه‌ترین محصولی که به طور کامل بر این گونه تطبیق می کند و در حال پخش است، سریال «غربت» ساخته‌ی امیر پورکیان و به تهیه‌کنندگی صادق یاری، محصول پلتفرم نماوا است.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

حقیقتا این چه بیماری است که به جان سینما و نمایش خانگی ما افتاده که بعد از ۴۰، ۴۵ سال، دوباره اوباش و اراذل، صحنه‌گردان فیلم‌ها و سریال‌های ما شده‌اند؟

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

آیا سینماگران ما خدای ناکرده دچار طرحواره‌ی نقص و شرم در باب «مردانگی» شده‌اند که این چنین جُهّال، رجالگان قمه به دست و الواط و اوباش و زیست لمپنی پرده سینماها و صفحه تلویزیون‌ها را فتح کرده است؟ این «لات‌دوستی» و «لمپن‌پروری» از کجا می آید؟

«فری چزی، دلش لغزیده واسه دختره»، «فری چزی لجنه، ولی دل داره»، «دلش برات سریده!»، جمع کنید این بساط اسطوره‌سازی از جماعت لات و لمپن بی شرف هیچی ندار را! لمپن-اسطوره‌ی اولی(فرهاد) کم بود، از اواسط کار، سر و کله‌ی لمپن بلوند! با سر و شکل مسیحایی(ای داد!) نیز پیدا شد. آن به خاک و خل افتادن «شاهرخ» (ستاره پروین) و دویدن به سمت «ادی»، از آن سکانس‌های قلابی و دل‌آشوبه‌آور است. بعد، اصولا سر و شکل و ریخت این جاهل بلوندی با سر و گردن زخم و ناسور، چه دخلی به «ادی مورفی»، ستاره سیاهپوست کمدی دهه ۱۹۸۰ هالیوود دارد؟

انتخاب یک خواننده‌ی پاپ مد روز(حامد مظفری) برای ایفای یکی از نقش‌های اصلی سریال مثلا «خشن» و «پایین‌شهری»، یک اشتباه بزرگ در کستینگ مجموعه است، چرا که آن دوست خواننده، مقدمات و مبتدیات بازیگری را هم بلد نیست، و در صحنه‌های دونفره با بازیگر توانمندی چون «مهدی حسینی‌نیا» این آماتوریسم شدیدا به چشم می زند. البته، خود حسینی‌نیا هم دیگر در نقش سردسته‌ی اوباش، به شدت کلیشه شده است و هیچ تازگی و ارزش افزوده‌ی جدیدی در بازیگری ندارد. معلوم هم نیست سرّ بلوندی بودن «فرید» (حسین مهری» و «ادی» (شهاب مظفری) چیست.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

مشتی زنجموره‌ی مکرّر و مستمر، عربده، شیشه شکستن، حرف چاروداری با نثر مسجّع اهنگین، «عشق» های(کذا!) سمّی، این ارتجاع، این عقب‌افتادگی، این ترسیم وهن آمیز رابطه‌ی زن و مرد، این عرق‌خوری با شیشه، این «سلامتی» ‌گفتن‌های تهوع‌آور اوباش و لذت آشکاری که نویسنده از گذاشتن این رجزهای «ادبی» در دهان آن‌ها برده و…چه دستاوردی دارد و کدام گره از فرهنگ عمومی ما(که روزهای خوبی را نمی گذراند) باز می کند؟ کدام مدنیت؟ کدام انسانیت؟ کدام کورسوی امید، در این لجنزار ترسیم‌شده توسط جناب پورکیان دیده می شود؟ آیا رسالت هنر صرفا به تصویر کشیدن چرک و عفونت است(آن هم از نوع شدید و غلیظ)؟ هنری که هیچ نور امیدی به انسان در آن روشن نباشد، هنر نیست، آینه دقّ است.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

این رابطه‌ی «مریض» میان فرهاد(حسینی نیا) و احلام(ستایش رجایی نیا)، که ظاهرا فانتزی ذهنی بسیاری از فیلمسازان ایرانی است، یک رابطه‌ی سمی و به شدت ناسالم است و هیچ جای تبلیغ و دلربا-سازی از آن نیست.

آناهیتا درگاهی در نقش محبوبه، صرفا مشتی و جملات و اصطلاحات «لاتی» را پرتاب می کند، تا مثلا در نقش زن «خفن» زاغه‌نشین خوش بنشیند، اما تصنع بیداد می کند. انگار که مثلا الوات و اوباش، مشتی ادیب فرهیخته هستند که شبانه روز به نثر مسجع آهنگین سخن می گویند!

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

عشق علی(حامد رسولی) پسر سیدجلال(بچه پولدار لندکروز سوار) به وحیده(ترلان پروانه) زاغه نشین دقیقا از چه سنخی است؟ دوربین مخفی است؟ و رگ زدن علی برای او، شوخی است؟ کدام عشق و کدام انگیزه‌ی قوی این پسر را به لاسیدن با مرگ سوق داده است؟ چه برجستگی در این دختر i ست که ارزش این جنون را داشته باشد؟ نه زیبایی اعجاب آور، نه لطافت، نه فرهیختگی، نه ظرافت؟ چه چیزی دقیقا؟ آیا مسخره نیست که وسط بچه‌بازی‌های نابالغانه‌ی علی و لاتی‌پُرکردن‌ها او و نوچه‌اش، به ناگاه سخن از «دون کیشوت» و پیشکارش سانچو(دو از شخصیت‌های برجسته و به یادماندنی ادبیات غرب) به زبان نوچه می آید؟ یا این که علی برای توجیه حرکت واقعا احمقانه‌اش برای انتقام‌گیری از گنگستر خطرناکی مثل فری چزی، متوسل به چه‌گوارا و فیدل می شود.

این هم یکی از امراض جدید سینمای ایران است که برای بالا بردن دوز روشنفکری و کلاس کار، وسط نمایش لمپنیسم بچه‌های پایین و لاکچری‌بازی بچه‌ها بالا، چهارتا اسم قملبه سلمبه، چند موزیک فرنگی و چند پوستر فیلم‌های مطرح تاریخ سینما را می چپانیم تا فیلمفارسی-فیلم انتلکت من‌درآوردی بسازیم و به چشم مخاطب فرو کنیم که “ما خیلی خفن هستیم! هم زندگی گنگسترها را مثل نمونه‌های آمریکای جنوبی تصویر می کنیم، هم بر دهان لات و لمپن‌ها جملات قصار و حرف‌های «حکیمانه» می گذاریم تا بگوییم فرهیخته هم هستیم.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

کثرت و تکرّر سکانس‌های باده‌نوشی، بدمستی و گعده‌های «داداشی‌ها» و «خوب‌ها» و قربان‌صدقه‌های حقیقتا مشمئزکننده‌ی میان ایشان، به خوبی دست سازندگان را رو می کند که به تصویر کشیدن «طبقات محروم» و معضل «حاشیه‌نشینی» و «سیاهی‌های جامعه» صرفا دستاویزی برای برآوردن فانتزی ذهنی فیلمسازان ما در به تصویر کشیدن «گنده‌لات» هاست.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

نکته‌ی قابل‌تامل در این میان اما، حذف روزافزون زیست و بود «طبقه متوسط» از محصولات نمایش خانگی است. غیاب طبقه متوسط به عنوان موتور محرکه‌ی توسعه و اعتلای یک جامعه، یک ضربه‌ی فرهنگی سنگین در بازار فرهنگ و هنر است. خوب که دقیق شویم، عمده‌ی محصولات این روزهای نمایش خانگی یا ترسیم زیست لاتی-لمپنی و غوطه‌ی ناتورالیستی در پلشتی است، یا نمایش قلابی زرق و برق طبقات برخوردار و لاکچری‌بازی مشتی نوکیسه‌ی تازه به دوران رسیده.

معلوم نیست ملت چه گناهی کردند که بین تصویر «خوب و همه‌چیز تمام» از زندگی جامعه در سیما و تصویر سراسر چرک، تباهی و پلشتی شبکه نمایش خانگی از جامعه، گیر کرده‌اند؟ آیا هیچ حد وسطی وجود ندارد؟

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی بیشتر بخوانید »