مهدی حسینی‌نیا

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟



سریال تصویری از پلیس ارائه می‌دهد که بیش از آنکه به دنبال حل پرونده باشد، درگیر روابط عاطفی و عاشقانه خود در گذشته است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق – بررسی سریال‌ «پوست‌ شیر» از زاویه تاثیر پلیس‌ در روایت، تفسیری جز تضعیف تحقیر دستگاه پلیسی قابل استنتاج نیست.

مخدوش شدن اعتبار پلیس در سایر محصولات پلت‌فرم فیلم‌نت، در سریال «افعی تهران» هیچ تفاوتی با پوست شیر نخواهد داشت. در هر دو سریال خلافکاران و قاتلان نسبت به کاراکترهای پلیس هوشمندتر و دارای سرعت عمل بیشتری هستند.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟
نمایی از سریال مرداب

فیلم‌نت در سریال مرداب گامی دیگر در وارونه نمایی تصویر پلیس برداشت و در این مجموعه مامور رشوه‌بگیر به کلکسیون روند تصویرسازی از پلیس در محصولات این سکو اضافه شد.

اما در سریال گردن‌زنی با تصویر متفاوت و عجیبی از پلیس مواجه هستیم. امیر شمس (امین شعرباف) شخصیت مرکزی پلیس – کاراگاه این سریال به عنوان افسر پرونده قتل نیما دادگر (کیسان دیباج) باران متین (الیکا ناصری) انتخاب می‌شود.

در هسته تصمیات پلیسی، هر گونه آشنایی با خانواده مقتول موجب می‌شود، پرونده مرتبط به افسرمربوطه ارجاع نشود. شمس قبل از سپردن شدن پرونده قتل با خانواده متین رفت و آمد بسیار صمیمانه‌ای داشته و خواستگار دختر این خانواده بوده است. طبیعی است که تحت هیچ شرایطی در روال مامور، پرونده‌ای مرتبط با این خانواده به او سپرده نخواهد شد.

در نبود عدم نظارت و غیرانطباقی بودن این رویداد، پرونده به پلیسی سپرده می‌شود که روزگاری دلباخته عروس به قتل رسیده خانواده دادگر بوده است.

با پیشرفت قصه، درخواهیم یافت که این پلیس قبل از دلدادگی به باران دلباخته مونا دادگر یکی دیگر از اعضای دادگاه پرونده قتل بوده است. سریال تصویری از پلیس ارائه می‌دهد که بیش از آنکه به دنبال حل پرونده باشد، روابط عاطفی و عاشقانه این پلیس را در مثلث عشقی ترسیم شده دنبال می‌کند.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

فیلم از این جنبه یک تابوی بزرگ را در مورد کاراکترهای پلیس می‌شکند. در واقع مهمترین تابوشکنی سازندگان تعریف یک رابطه مثلثی برای کاراکتر پلیس است که تاکنون سابقه نداشته است.

باران با امیر، کاراکتر پلیس این سریال وارد رابطه می‌شود و دلیل این رابطه علاقه و عشق نیست، تنها دلیلش این است که می‌خواهد از مونا انتقام بگیرد. در واقع باران تلاش می‌کند از گیسو انتقام بگیرد، چون معشوق گیسو در گذشته شوهر آفاق می‌شود و در این فیلم او یک شخصیت غایب است.

نکته‌ای که در این سریال جلب توجه‌ می‌کنداین است که مونا مقر پلیس آگاهی(جنایی) را با کافی‌شاپ‌های پاتوق دخترها و پسرهای مجرد اشتباه گرفته است و دائما برای معاشرت با امیر در اداره پلیس حضور دارد.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

پلیس در این سریال خیلی آرام و نرم تبدیل به یک یک شخصیت هیزی می‌شود که در یک رابطه مثلثی قرار گرفته و براساس قواعد رایج نظارتی اگر این پلیس با یک دسته گنگ یا گروه خلافکار همکاری می‌کرد، شانیت این جایگاه آنچنان مورد مواخذه قرار نمی‌گرفت.

چرا این سریال ماقبل تماشا کردن است؟

کیفیت سریال‌های شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳ دچار افت محسوسی شده است و تجلی سیاست انبوه‌سازی، بدون در نظر گرفتن ذائقه مخاطب در سریال گردن‌زنی‌ آشکار می‌شود.

تعدد شخصیت‌ها برای استفاده از بازیگران سرشناس فعال در حوزه تولیدات نمایش خانگی، فیلمنامه گنگ و نامفهوم، تنها بخشی کوچکی از سیاست‌گذاری اشتباه، تولید پلت‌فرم سازنده است که موجب سقوط جایگاه پلت‌فرم مورد حمایت تپسی در افکار عمومی شده است.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

تاریخ شبکه نمایش خانگی به قبل و بعد گردن زنی تقسیم می‌شود؟

از حیث ارزش‌گذاری تاریخ شبکه نمایش خانگی به قبل و بعد سریال گردن‌زنی تقسیم می‌شود. چون مخاطب با تماشای ۵ قسمت با محرک‌های داستانی مواجه نمی‌شود. این مجموعه را هم اکنون می‌توان در سه قسمت مفید یکساعته تدوین و روانه بازار کرد، چون هیچ شکل از قصه‌گویی مرسوم در متن اثر وجود ندارد.

به عنوان مثال کاراکتر پدرشاهرخ، قاتل عروس و داماد وارد روایت می‌شود و حذف می‌شود اما تاثیر نمایشی و هیجان‌انگیزی در متن سریال ندارد.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

دیگر شخصیتی که از ابتدای سریال جایگاه تعریف شده‌ای ندارند، کاراکتر داود رفعتی با اجرای بهنام تشکر است. تشکر مثل زامبی‌های مجموعه جوکر وارد داستان می‌شود و به هیچ عنوان تا پایان روایت مشخص نمی‌شود حضور این شخصیت چه تاثیری در روند روایت داشته است. کاراکتر مذکور هیچ تناسبی با ساختار روایی قصه و تاثیر در هسته مرکزی درام سریال ندارد.

بازیگرانی که کارمند شبکه نمایش خانگی می‌شوند

بازیگران در این سریال مشغول یک رفتار کارمندی در مقابل دوربین هستند، حسن معجونی برایش تفاوتی ندارد که در گردن‌زنی حضور پیدا کرده و همان اجرای کلیشه‌ای دفتریادداشت را در این سریال اجرا می‌کند.

اما نکته‌ای که موجب افزایش واکنش‌ها در شبکه نمایش خانگی به این سریال شده، حضور متعدد کاراکترهایی غیر مرتبط و غیرتاثیرگذار در سریال است. شخصیت هایی که حتی ارتباط آن‌ها را باید از صفحه ویکی پدیای سریال دنبال کرد و روابط خانوادگی تا قسمت نهم قابل شناسایی نیست.

گردن زنی، غیرکمدی ترین سریال سال ۱۴۰۱ به کمدی ترین سریال امسال و سوژه خنده بلاگرهای اینترنتی تبدیل شد. اثری شلخته، فاقد هارمونی که بازی بازیگرانش فوق العاده مصنوعی است و تبدیل به سوژه کاربران شبکه‌های اجتماعی شد.

روابط این دو خاندان به صورت مارپیچ است و دورهمی‌های این خانواده ظاهرا عزادار تا نهم دائما تکرار می‌شود.

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟

بر اساس روایت سریال حدود ۱۵ ساعت حدود ۱۰ آدم بزرگسال دور یک جنازه جمع شده‌اند که برای پنهان کردنش تصمیم بگیرند. حجم زیادی دیالوگ و ماندن در لوکیشن پارکینگ با هدف آزار سریالی مخاطب طرحی شده است.

اگر شیوه ارتباط و نحوه چینش ریاضی شخصیت‌ها به کاراکتر «تارا شیخ» ختم شود و این داده‌های بیهوده ضد درام به به هوش مصنوعی ارائه شود، قطعا روند فعالیتش متوقف و دچار گیجی خواهد شد.

هدف نهایی کارگردان برای برجسته کردن کاراکتر همسرش بود!؟

هر دو خانواده داغدار در مراسم عزاداری حضور پیدا می‌کنند و هیچکدام دو قطره اشک نمی‌ریزند وقتی در قسمت پایانی مونا (سمیرا حسن‌پور) را در حال مدیتیشن بر سر مزار برادرش می‌بینیم، با نوع دیگری از سوگواری آشنا خواهیم شد.

پلیس به جای دنبال کردن قاتل دائما در خانه وابستگان مقتول است و سعی می‌کند با مونا وارد شود.

برادر مونا در ابتدای سریال کشته شده و هنوز ۴۸ ساعت از این رویداد نگذشته است و پلیس دلیل ناراحتی مونا خواهر مقتول را می‌پرسد؟ در فلش بک‌ها باران، عروس به قتل رسیده، در یک مهمانی شروع به نواختن گیتار می‌کند، اما بازیگر و کارگردان و بازیگر هنوز آکوردهای اصلی گیتارا نمی‌داند.

متناسب نبودن سن بازیگران در نسبت با موقعیت ظاهری ‌اشان به این سریال لطمه فراوانی زده است. ترلان پروانه (طناز) نمی‌تواند کاراکتر مورد علاقه پوریا رحیمی سام در نقش شاهرخ باشد، تعریف فاصله سنی در محصولات ایرانی تابع الگوی شوگر ددی و شوگر مامی است.

و در نهایت تعب حسن معجونی را چگونه می‌توان به عنوان پدر کاراکتر مهدی حسینی‌نیا باور کرد. همچنین رویا نونهالی با توجه به موقعیت ظاهری‌اش نمی‌تواند مادر کاراکتر بهمن باشد.

به نظر می‌رسد فیلم‌نت با تولیداتی از این دست قصد تخریب وسیع شبکه نمایش خانگی را دارد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بررسی ضعیف‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۳/ آیا صدمه به جایگاه پلیس یکی از هدف‌گذاری خاص فیلم‌نت است؟ بیشتر بخوانید »

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی



هیچ‌گاه جاهلان و اراذل و اوباش، که عمدتا ناجوانمرد، هیز و هرزه، عیاش، مفتخور و تلکه‌بگیر، خلافکار و منفورند، یک طبقه یا قشر اصلی در جامعه‌ی ایرانی نبوده، اما امروز صحنه‌گردان نمایش خانگی شده است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق- سینمای «جاهلی» یا همان‌چیزی که با نام‌گذاری مرحوم دکتر هوشنگ کاووسی(از اولین منتقدان سینمایی در مطبوعات ایرانی) به «فیلمفارسی» معروف شد، حول محور لمپنیسم و اقشار بدخیمی از جامعه با نام‌های «کلاه‌مخملی»، «روسپی» و «رقاصه» حقیقتا یک ریل‌گذاری خیانت‌بار، عقب‌مانده، منحط و ضدفرهنگی از سوی وزارت فرهنگ و هنر عصر پهلوی، با هدف کلان «سیاست‌زدایی» از فرهنگ عامه بود.

هیچ‌گاه جاهلان و اراذل و اوباش، که عمدتا ناجوانمرد، هیز و هرزه، عیاش، مفتخور و تلکه‌بگیر، خلافکار و منفور بودند، یک طبقه یا قشر اصلی یا عمده در جامعه‌ی ایرانی نبود، در حالی که سیاست‌گزاران فرهنگی با همدستی پایوران وقت فیلمفارسی قصد داشتند جامعه‌ی ایران را در کلیت خود یک جامعه‌ی جاهلی و لمپنی به تصویر بکشند.

در کمال تعجب، از اواسط دهه‌ی ۹۰ خورشیدی، به نحوی خزنده اما پیگیرانه، این گونه سینما، البته با حذف صحنه‌های کافه‌ای و رقص عربی و اضافه‌شدن نوعی صراحت گزنده‌ و حتی وقیحانه در نمایش خشونت و پلشتی، احیاء شده است. آن‌چیزی که با رونق گرفتن فیلم‌هایی چون «مغزهای کوچک زنگ‌زده» (هومن سیدی/۱۳۹۶) به عنوان «ژانر فلاکت» در برخی رسانه‌ها مطرح شد، همان ژانر جاهلی اوایل دهه ۱۳۵۰ است.

کار سندرم «عشق لاتی» در شبکه‌ی نمایش خانگی بسیار بالا گرفته است و کم‌کم در حال تبدیل به بدنه‌ی اصلی است. تازه‌ترین محصولی که به طور کامل بر این گونه تطبیق می کند و در حال پخش است، سریال «غربت» ساخته‌ی امیر پورکیان و به تهیه‌کنندگی صادق یاری، محصول پلتفرم نماوا است.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

حقیقتا این چه بیماری است که به جان سینما و نمایش خانگی ما افتاده که بعد از ۴۰، ۴۵ سال، دوباره اوباش و اراذل، صحنه‌گردان فیلم‌ها و سریال‌های ما شده‌اند؟

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

آیا سینماگران ما خدای ناکرده دچار طرحواره‌ی نقص و شرم در باب «مردانگی» شده‌اند که این چنین جُهّال، رجالگان قمه به دست و الواط و اوباش و زیست لمپنی پرده سینماها و صفحه تلویزیون‌ها را فتح کرده است؟ این «لات‌دوستی» و «لمپن‌پروری» از کجا می آید؟

«فری چزی، دلش لغزیده واسه دختره»، «فری چزی لجنه، ولی دل داره»، «دلش برات سریده!»، جمع کنید این بساط اسطوره‌سازی از جماعت لات و لمپن بی شرف هیچی ندار را! لمپن-اسطوره‌ی اولی(فرهاد) کم بود، از اواسط کار، سر و کله‌ی لمپن بلوند! با سر و شکل مسیحایی(ای داد!) نیز پیدا شد. آن به خاک و خل افتادن «شاهرخ» (ستاره پروین) و دویدن به سمت «ادی»، از آن سکانس‌های قلابی و دل‌آشوبه‌آور است. بعد، اصولا سر و شکل و ریخت این جاهل بلوندی با سر و گردن زخم و ناسور، چه دخلی به «ادی مورفی»، ستاره سیاهپوست کمدی دهه ۱۹۸۰ هالیوود دارد؟

انتخاب یک خواننده‌ی پاپ مد روز(حامد مظفری) برای ایفای یکی از نقش‌های اصلی سریال مثلا «خشن» و «پایین‌شهری»، یک اشتباه بزرگ در کستینگ مجموعه است، چرا که آن دوست خواننده، مقدمات و مبتدیات بازیگری را هم بلد نیست، و در صحنه‌های دونفره با بازیگر توانمندی چون «مهدی حسینی‌نیا» این آماتوریسم شدیدا به چشم می زند. البته، خود حسینی‌نیا هم دیگر در نقش سردسته‌ی اوباش، به شدت کلیشه شده است و هیچ تازگی و ارزش افزوده‌ی جدیدی در بازیگری ندارد. معلوم هم نیست سرّ بلوندی بودن «فرید» (حسین مهری» و «ادی» (شهاب مظفری) چیست.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

مشتی زنجموره‌ی مکرّر و مستمر، عربده، شیشه شکستن، حرف چاروداری با نثر مسجّع اهنگین، «عشق» های(کذا!) سمّی، این ارتجاع، این عقب‌افتادگی، این ترسیم وهن آمیز رابطه‌ی زن و مرد، این عرق‌خوری با شیشه، این «سلامتی» ‌گفتن‌های تهوع‌آور اوباش و لذت آشکاری که نویسنده از گذاشتن این رجزهای «ادبی» در دهان آن‌ها برده و…چه دستاوردی دارد و کدام گره از فرهنگ عمومی ما(که روزهای خوبی را نمی گذراند) باز می کند؟ کدام مدنیت؟ کدام انسانیت؟ کدام کورسوی امید، در این لجنزار ترسیم‌شده توسط جناب پورکیان دیده می شود؟ آیا رسالت هنر صرفا به تصویر کشیدن چرک و عفونت است(آن هم از نوع شدید و غلیظ)؟ هنری که هیچ نور امیدی به انسان در آن روشن نباشد، هنر نیست، آینه دقّ است.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

این رابطه‌ی «مریض» میان فرهاد(حسینی نیا) و احلام(ستایش رجایی نیا)، که ظاهرا فانتزی ذهنی بسیاری از فیلمسازان ایرانی است، یک رابطه‌ی سمی و به شدت ناسالم است و هیچ جای تبلیغ و دلربا-سازی از آن نیست.

آناهیتا درگاهی در نقش محبوبه، صرفا مشتی و جملات و اصطلاحات «لاتی» را پرتاب می کند، تا مثلا در نقش زن «خفن» زاغه‌نشین خوش بنشیند، اما تصنع بیداد می کند. انگار که مثلا الوات و اوباش، مشتی ادیب فرهیخته هستند که شبانه روز به نثر مسجع آهنگین سخن می گویند!

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

عشق علی(حامد رسولی) پسر سیدجلال(بچه پولدار لندکروز سوار) به وحیده(ترلان پروانه) زاغه نشین دقیقا از چه سنخی است؟ دوربین مخفی است؟ و رگ زدن علی برای او، شوخی است؟ کدام عشق و کدام انگیزه‌ی قوی این پسر را به لاسیدن با مرگ سوق داده است؟ چه برجستگی در این دختر i ست که ارزش این جنون را داشته باشد؟ نه زیبایی اعجاب آور، نه لطافت، نه فرهیختگی، نه ظرافت؟ چه چیزی دقیقا؟ آیا مسخره نیست که وسط بچه‌بازی‌های نابالغانه‌ی علی و لاتی‌پُرکردن‌ها او و نوچه‌اش، به ناگاه سخن از «دون کیشوت» و پیشکارش سانچو(دو از شخصیت‌های برجسته و به یادماندنی ادبیات غرب) به زبان نوچه می آید؟ یا این که علی برای توجیه حرکت واقعا احمقانه‌اش برای انتقام‌گیری از گنگستر خطرناکی مثل فری چزی، متوسل به چه‌گوارا و فیدل می شود.

این هم یکی از امراض جدید سینمای ایران است که برای بالا بردن دوز روشنفکری و کلاس کار، وسط نمایش لمپنیسم بچه‌های پایین و لاکچری‌بازی بچه‌ها بالا، چهارتا اسم قملبه سلمبه، چند موزیک فرنگی و چند پوستر فیلم‌های مطرح تاریخ سینما را می چپانیم تا فیلمفارسی-فیلم انتلکت من‌درآوردی بسازیم و به چشم مخاطب فرو کنیم که “ما خیلی خفن هستیم! هم زندگی گنگسترها را مثل نمونه‌های آمریکای جنوبی تصویر می کنیم، هم بر دهان لات و لمپن‌ها جملات قصار و حرف‌های «حکیمانه» می گذاریم تا بگوییم فرهیخته هم هستیم.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

کثرت و تکرّر سکانس‌های باده‌نوشی، بدمستی و گعده‌های «داداشی‌ها» و «خوب‌ها» و قربان‌صدقه‌های حقیقتا مشمئزکننده‌ی میان ایشان، به خوبی دست سازندگان را رو می کند که به تصویر کشیدن «طبقات محروم» و معضل «حاشیه‌نشینی» و «سیاهی‌های جامعه» صرفا دستاویزی برای برآوردن فانتزی ذهنی فیلمسازان ما در به تصویر کشیدن «گنده‌لات» هاست.

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی

نکته‌ی قابل‌تامل در این میان اما، حذف روزافزون زیست و بود «طبقه متوسط» از محصولات نمایش خانگی است. غیاب طبقه متوسط به عنوان موتور محرکه‌ی توسعه و اعتلای یک جامعه، یک ضربه‌ی فرهنگی سنگین در بازار فرهنگ و هنر است. خوب که دقیق شویم، عمده‌ی محصولات این روزهای نمایش خانگی یا ترسیم زیست لاتی-لمپنی و غوطه‌ی ناتورالیستی در پلشتی است، یا نمایش قلابی زرق و برق طبقات برخوردار و لاکچری‌بازی مشتی نوکیسه‌ی تازه به دوران رسیده.

معلوم نیست ملت چه گناهی کردند که بین تصویر «خوب و همه‌چیز تمام» از زندگی جامعه در سیما و تصویر سراسر چرک، تباهی و پلشتی شبکه نمایش خانگی از جامعه، گیر کرده‌اند؟ آیا هیچ حد وسطی وجود ندارد؟

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

طغیان اوباش در سینمای ایران و عقب‌گرد به سینمای جاهلی بیشتر بخوانید »