مهران مدیری

ماجراجویی عجیب بهرنگ علوی / تبلیغات محیطی ژانر وحشت، جز وحشتم نیفزود

ماجراجویی عجیب بهرنگ علوی / تبلیغات محیطی ژانر وحشت، جز وحشتم نیفزود



این اقدام واکنش‌های مختلف و عمدتا منفی در شبکه‌های اجتماعی به همراه داشت و باعث طرح پرسش‌های مهمی در خصوص اخلاق تبلیغ و تاثیر آن بر جامعه شد. اینکه این نوع تبلیغ چه تاثیری بر روان جامعه می‌گذارد؟

به گزارش مجاهدت از مشرق، طی چند روز گذشته فضای مجازی از ویدیوهای مرموز و ترسناکی درباره یک عروسک پُر شد. عروسکی با چهره رعب‌آور که بعد از آسیب به خودروها و مکان‌ها در محل آسیب رها می‌شد. کمی بعدتر بهرنگ علوی، بازیگر سینما و تلویزیون نیز با انتشار مطالبی خبر داد که این عروسک به اموال او هم آسیب زده است.

در استوری‌های علوی، او از شکسته‌شدن شیشه خودرو و یافتن عروسکی مرموز در ماشین خود گفت و پس از آن با انتشار ویدیوهایی از یک مکان ترسناک همانند «خانه ارواح» در کلاردشت، داستانی عجیب را برای مخاطبان خود نقل و اذعان را به شدت درگیر کرد. در ادامه اما مشخص شد که همه اینها تنها بخشی از یک ترفند تبلیغاتی برای سریال جدید «ازازیل» به کارگردانی حسن فتحی بوده است.

این اقدام واکنش‌های مختلف و عمدتا منفی در شبکه‌های اجتماعی به همراه داشت و باعث طرح پرسش‌های مهمی در خصوص اخلاق تبلیغ و تاثیر آن بر جامعه شد. اینکه این نوع تبلیغ چه تاثیری بر روان جامعه می‌گذارد؟ آیا استفاده از این روش‌های ترسناک و مرموز برای معرفی آثار هنری کار درستی است؟ اینکه آیا برای جلب توجه مردم به یک سریال، بازیگران آن باید مخاطب را اینگونه فریب دهند؟ و در آخر اینکه اصولا راه بهتری برای تبلیغ یک سریال وجود ندارد؟

توجه به فرهنگ جامعه هدف در طراحی تبلیغ
در دنیای رقابتی صنعت سینما و تلویزیون، تبلیغات به یکی از ابزارهای اصلی برای جذب مخاطب تبدیل شده‌اند. اما وقتی تبلیغاتی که قرار است به جذب مخاطب منجر شوند، خود منبعی از وحشت و استرس برای مخاطبان شوند، باید سوالات جدی‌تری مطرح کرد.
تبلیغ سریال‌ها به شیوه‌هایی که مردم را دچار اضطراب و ترس کنند، نه تنها می‌تواند به تزلزل روانی و اضطراب اجتماعی منجر شود، بلکه تصویر درستی از فرهنگ تبلیغاتی هنری در ذهن مردم به جای نمی‌گذارد. ضمن اینکه در این دست تبلیغات به اصطلاح در ژانر وحشت باید فرهنگ جامعه و نوع مواجهه مردم با ترس و اضطراب را نیز در نظر گرفت. مثلا وقتی شخصیت‌های «وایت‌واکر» مربوط به سریال «بازی تاج و تخت» در خیابان‌های لندن قدم می‌زنند، مردم برخورد عادی دارند و با آنها عکس می‌گیرند، اما وقتی داعشی‌ها برای تبلیغ فیلم «به وقت‌شام» در پاساژی در تهران حضور پیدا می‌کنند اکثر مردم می‌ترسند و حتی زنی غش می‌کند.

ترفندهای ترسناک؛ آیا تبلیغ با وحشت کارساز است؟
اگر به تبلیغات سریال‌های تلویزیونی اخیر دقت کنیم، به وضوح می‌بینیم که برخی از آنها برای جذب مخاطب از هر ابزاری استفاده کرده‌اند. این نوع تبلیغ نه تنها در مورد «ازازیل»، بلکه در سایر تولیدات ایرانی نیز مشهود است. برای مثال، سریال «زخم کاری» نیز برای فصل سوم با تبلیغات ترسناک، استفاده از چاقو و خون و حتی هوش‌مصنوعی برای القای خشونت و خونریزی استفاده کرد. یا تبلیغ سریال «پدر گواردیولا» با بیلبوردی از مهران مدیری بود که خون از صورتش در حال سرازیر شدن بود.
تبلیغاتی که به این شیوه انجام می‌شوند، گرچه ممکن است توجه‌های کوتاه‌مدتی به دست آورند، اما در نهایت این سوال مطرح می‌شود که آیا این شیوه‌ها به کیفیت محصول و اثر هنری کمکی می‌کنند؟

ماجراجویی عجیب بهرنگ علوی / تبلیغات محیطی ژانر وحشت، جز وحشتم نیفزود

این اقدام به وضوح نشان می‌دهد که سازندگان این سریال‌ها، قصد داشته‌اند با استفاده از ابهام، ترس و معما، توجه مردم را جلب کنند. اما آیا این نوع تبلیغ می‌تواند به نتایج مثبت برای آنان که همان جلب مخاطب منجر شود یا برعکس حتی می‌تواند باعث پس زدن اثر توسط مخاطب شود؟

تجربه ترس و اضطراب و تاثیر آن بر ناخودآگاه
در حالی که شاید این نوع تبلیغ برای برخی جذابیت داشته باشد، اما باید به تاثیرات منفی آن نیز توجه کرد. ترس و اضطراب می‌توانند تاثیرات منفی زیادی بر روان افراد بگذارند و حتی موجب مشکلات روحی و روانی شوند. وقتی یک سریال با چنین روشی تبلیغ می‌شود، آیا نباید در نظر گرفت که ممکن است برخی از مخاطبان دچار اضطراب‌های غیرضروری شوند و حتی اثر آن برای فرد طولانی‌مدت باشد؟

تبلیغ درست؛ راهی برای احترام به مخاطب
تبلیغ صحیح و موثر باید به گونه‌ای باشد که نه تنها به معرفی محصول یا اثر هنری بپردازد، بلکه احترام به مخاطب را نیز مدنظر قرار دهد. به عبارتی، تبلیغ نباید با استفاده از ترس، تردید یا اضطراب، مخاطب را به خرید یا تماشای یک اثر سوق دهد. تبلیغات باید در جهت آگاهی‌بخشی و ارائه اطلاعات صحیح درباره یک محصول باشد تا مخاطب بتواند با تصمیمی آگاهانه و بر اساس سلیقه شخصی خود به آن اثر علاقمند شود.
در دنیای امروز که رسانه‌های اجتماعی و دیجیتال به ابزاری قدرتمند برای تبلیغ تبدیل شده‌اند، بازیگران و سازندگان باید دقت کنند که تبلیغاتی که برای آثار خود انجام می‌دهند، نه تنها باید متناسب با مخاطبان و فرهنگ جامعه باشد، بلکه باید از آسیب‌های روانی و اخلاقی نیز به دور باشد. این امر به ویژه در سینما و تلویزیون که به طور مستقیم با احساسات و ذهنیت افراد در ارتباط است، بسیار حائز اهمیت است.

بازنگری در شیوه‌های تبلیغاتی
تجربه نشان داده است که تبلیغات با جنبه‌های معماگونه، ترسناک یا مرموز ممکن است توجه‌هایی را جلب کند، اما در نهایت نتایج بلندمدت آن برای اثر هنری دست‌کم برای برخی مخاطبان بالقوه آن، مثبت نخواهد بود. چرا که افراد خاصی حتی نسبت به ژانر وحشت در آثار هنری اشتیاق دارند و این موضوع شامل همه مخاطبان آثار هنری نمی‌شود.
پاسخ به این سوال که چگونه می‌توان تبلیغات موثری برای آثار هنری ایجاد کرد، در نهایت در این نکته نهفته است که باید مخاطب را به عنوان یک فرد آگاه و صاحب‌نظر در نظر گرفت و برای جذب او به دنبال فریب با شیوه‌های مختلف که یکی از آنان ترس و وحشت است، نرفت. همچنین باید اقتضائات فرهنگی جامعه هدف تبلیغ را نیز در طراحی لحاظ کرد.

منبع: فرهیختگان آنلاین

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجراجویی عجیب بهرنگ علوی / تبلیغات محیطی ژانر وحشت، جز وحشتم نیفزود بیشتر بخوانید »

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری



با داستانی که میان ورشکستگی اقتصادی، بی‌ثباتی اجتماعی و تلاش برای نجات یک خانواده در حال فروپاشی می‌گذرد، «قهوه پدری» در مرز باریکی بین طنز و تراژدی گام برمی‌دارد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در روزگاری که طنز به ابزار قدرتمندی برای بازتاب مسائل اجتماعی بدل شده، ساخت سریال‌هایی با محوریت طنز اجتماعی اهمیت دوچندانی یافته است.

«قهوه پدری» سریالی که به قلم امیر برادران و کارگردانی مهران مدیری ساخته شده، با ادعای نقد اجتماعی و ایجاد خنده در میان مشکلات روزمره، روی آنتن شبکه نمایش خانگی رفته است؛ اما آیا این سریال توانسته است در ارائه کمدی مؤثر و پیام‌آور موفق عمل کند؟

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

با داستانی که میان ورشکستگی اقتصادی، بی‌ثباتی اجتماعی و تلاش برای نجات یک خانواده در حال فروپاشی می‌گذرد، «قهوه پدری» در مرز باریکی بین طنز و تراژدی گام برمی‌دارد. آنچه مخاطب در این سریال می‌بیند، ترکیبی است از موقعیت‌های قابل پیش‌بینی، تیپ‌سازی‌های افراطی و کمدی سیاهی که به جای لبخند، تلخی به دل می‌نشاند. در این میان، مهران مدیری تلاش کرده است با ارجاع‌های طنز به تاریخ سینما، از جمله آثار ماندگاری چون آثار چارلی چاپلین، عمق بیشتری به داستان ببخشد؛ اما آیا چنین تلاش‌هایی برای جلب رضایت مخاطب کافی بوده است؟

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

«قهوه پدری» از معدود سریال‌های طنز این روزهاست که به کارگردانی «مهران مدیری» و نویسندگی امیر برادران، در شبکه نمایش خانگی در حال پخش است. قصه این سریال درباره خانواده‌ای است که با مشکل مالی مواجه شده‌اند. پدر خانواده (سام درخشانی) کتاب‌فروش ورشکسته‌ای است که مغازه‌اش را فروخته و مادر خانواده (ژاله صامتی) نیز معاون بانک است. آن‌ها به پیشنهاد مردی به اسم «اون» با بازی مهران مدیری ۴ میلیارد پول قرض می‌گیرند تا قهوه وارد کنند؛ اما همه چیز بدتر می‌شود که بهتر نمی‌شود.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

به فقر نمی‌توان خندید

این سریال سعی دارد با انتقاد از وضع موجود، همه چیز را به چالش بکشد. گویا قصد مهران مدیری این بوده که همه را نقد کند؛ از مدیر و مسئول گرفته تا خود مردم. اینکه بسیاری از مشکلات اقتصادی، فرهنگی و حتی کتاب نخواندن ما تقصیر خودمان است و بخش مهمی از فقر و نداشتن پیشرفت در زندگی تقصیر بخل و تنگ‌نظری اطرافیانمان. ما اعضا خانواده‌ای را می‌بینیم که سعی دارند به یکدیگر عشق بورزند و به هم کمک کنند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

ولی بدترین قسمت ماجرا این است که فقط سعی می کنند و هیچ چیز واقعی و قابل لمس نیست. ما با آدم‌های خودخواهی طرفیم که مثلا یک خانواده مهربان و منسجم هستند که به رسم و رسوم خانواده احترام می‌گذارند و برایش ارزش زیادی قائل‌اند؛ اما نهایتا به خودشان اهمیت می‌دهند.

تنها شخص واقعا فداکار ماجرا مادر خانواده است. با تعریف کردن وضعیت سریال، می‌بینیم که هیچ موقعیت طنزی وجود ندارد که بتواند خنده بگیرد که حتی نقشی بتواند در آن خودنمایی کند. چون هیچ چیز قرار نیست به وضعیت طنز این سریال کمک کند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

نه قصه، نه شخصیت‌پردازی‌ها، نه لهجه، نه فضاسازی‌ها و… ؛ چراکه در واقع در این سریال، فقط انتقادی به وضع موجود و بی‌ثباتی اقتصادی رخ می‌دهد و آدم‌هایی که در این منجلاب گیر افتاده‌اند که خیلی هم خودشان مقصر نیستند و این ترحم مخاطب را فقط بیشتر می‌کند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

تیپ‌سازی یا شخصیت‌پردازی

سریال «قهوه پدری» این‌طور تیپ‌سازی شده است که مخاطب با دیدن چند ثانیه‌ای کاراکترهایش، حتی اگر سریال را ندیده‌ باشد هم می‌تواند برخوردها و حتی حرف‌های احتمالی شخصیت‌ها را پیش‌بینی کند. فقط جملات عوض می‌شوند؛ اما شخصیت فیلم قرار است مثل همان روال قبلی، با همان تیپ، ادا و بیانی مشابه، بازی خود را ادامه دهد. چنین روندی، ماجرا را تکراری می‌کند و بدون شک مخاطب را خسته خواهد کرد.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

متأسفانه این تیپ‌سازی‌ها و اینکه هرکدام از شخصیت‌ها خصلت و رفتاری به خصوص داشته و روی آن وجه تمایزشان حتما باید پافشاری نیز داشته باشند، روندی افراطی به خود می‌گیرد و مخاطب را با یک‌سری آدم شناخته‌شده و قابل پیش‌بینی که حتما باید ویژگی به خصوصی داشته باشند، مواجه و سردرگم می‌کند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

این سردرگمی در میانه راه از بازیگران سریال «قهوه پدری» تیپ‌هایی تکراری و رو به سراشیبی می‌سازد. یکی از شخصیت‌ها مثلا نگاهی فرهنگی به مسائل دارد؛ اما با دید نه‌چندان وسیع. یکی همیشه کنجکاو است و عامیانه اگر بخواهیم بگوییم خیلی فضول است؛ متأسفانه فقط فضول است و کارکردی در جهت شکل‌گیری قصه و گرفتن خنده از مخاطب ندارد. یکی اعصابش همیشه به هم ریخته است. یکی در آرامش همیشگی است. یکی دیگر نگهبانی است که روی مخ همه می‌رود و… . ماجرا همین‌طور ادامه دارد.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

متأسفانه همه این عوامل دست به دست هم می‌دهند که بازیگران و شخصیت های طراحی شده برای قصه، در حد یک تیپ باقی بمانند و مخاطب نتواند با خود آنها در وضعیتی که هستند هم‌ذات‌پنداری کند که یا دلش به حالشان بسوزد یا به‌خاطر وضعیتی که دارند به‌ حالشان بخندد. مخاطب فقط از تلخی وضع موجودی که در قصه فضاسازی شده است احساس همدردی و رنج می‌کند و این در حالی است که قرار بوده بخندد.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

آزار مخاطب

این روند تیپ‌سازی در همه آثار قبل مدیری نیز قابل مشاهده است؛ شاید در سریال‌های قبلی مدیری هم جریان داشته؛ اما هیچ‌گاه به این شکل به تصویر کشیده نمی‌شد. بیتا سحرخیز با لحنی تصنعی و عصبی نقش یک زن قدرتمند را دارد که تماشاگر را اذیت می‌کند.

از همه مهم‌تر، آب‌نبات خوردن مهران مدیری است که بعد از مدت زمانی، انگار روح مخاطب را می‌مکد و می‌آزارد. در این سریال تیک‌ها و حرکات شخصیت‌ها، بسیار بالاتر و گنده‌تر از خود شخصیت است و در واقع شخصیت، زیر بار این تیک‌ها و اداها له شده است و اصلا چیزی برای ارائه نقش او در قصه باقی نمی‌ماند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

در واقع، هیچ شخصیتی وجود ندارد و مخاطب سریالی را می‌بیند با بازی تیک‌ها و میمیک‌ها و بیان‌ها. چرا هیچ انسان واقعی و قابل درکی در دنیای این سریال دیده نمی‌شود که بتواند خیلی ساده و مفهومی مخاطب را وادار به خندیدن کند؛ چیزی مثل شخصیت هوشنگ شرافت با بازی فرهاد اصلانی در سریال «هیولا» سریال با داستانی که در بستر طنز یا کمدی روایت می‌کند، به آزار مخاطب می پردازد.

سریال «قهوه پدری» داستان یک خانواده فرهنگی و شریف را روایت می‌کند که در یک بزنگاه اقتصادی، شرف خود را از دست داده و دست به کارهای خلاف می‌زنند. سریال، تأثیر شرایط بد اقتصادی و سیاست‌گذاری‌های نادرست دولتی بر زندگی خانواده‌های ایرانی را نشان می‌دهد که خودشان هم کم بی‌تقصیر نیستند. کمدی این اثر، با کمک مشکلات خانواده جهانگیر شکل گرفته و کمدی کاملا سیاه است؛ همچنین شوخی‌های جنسی و دوپهلویی در سریال وجود دارد که تماشای آن را برای گروه‌های سنی محدود و نامناسب کرده است.

بازگشت به تاریخ سینما

گویا مهران مدیری سعی داشته بازگشتی به سبک و سیاق کلاسیک طنز داشته باشد. وضعیتی که استادان و پرچم‌داران طنز و کمدی تاریخ سینما آن را به تصویر می‌کشیدند. مثلا سکانسی را به یاد بیاورید در فیلم «عصرجدید» که گیر کردن چارلی چاپلین در میان چرخ‌دنده‌های یک ابرماشین را به تصویر می‌کشد؛ آن هم در در کارخانه‌ای که او کارگر آن است و یک لحظه غفلت و خستگی به‌خاطر زیست ماشینی که دچار آن شده کافی است که در میان چرخ‌دنده‌ها گیر بیفتد و تلاش او برای رهایی از این وضعیت در این سکانس، بیشتر از اینکه خنده‌آور باشد، تأسف‌بار و دلهره‌آور است.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

همه ما به خوبی سکانس معروف فیلم «جویندگان طلا» را از چارلی چاپلین به یاد داریم که از گرسنگی و فقر پوتین کهنه خود را می‌پزد و خیلی شیک و رسمی شروع به خوردن آن می‌کند. این احوال نه‌تنها خنده‌دار نیست که رنج گرسنگی را فریاد می‌زند و آن‌قدر هم‌ذات‌پندارانه است که مخاطب را دچار چالش می‌کند و به این فکر فرو می‌برد که یعنی می‌شود روزی آن‌قدر گرسنه شوم که من نیز چنین کاری کنم؟ اگر در چنین وضعیتی گیر افتادم آیا می‌توانم یک پوتین کهنه را بپزم و بخورم؟

تمام این مثال‌ها برای این بود که بگوییم سریال «قهوه پدری» بیشتر از آنکه مخاطب را بخنداند، نهایتا به همدردی و احساس کردن درد و رنج خانواده که موضوع فیلم است می‌رسد. البته نمی‌توان گفت این سریال شکست خورده مطلق است؛ اما جنبه طنز آن‌چنانی هم ندارد. فقط می‌تواند تا حدودی سرگرمی مناسبی برای مخاطب باشد.

منبع:صبح نو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری بیشتر بخوانید »

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟



سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، پوریا رحیمی‌سام، مهدی حسینی‌نیا، سمیرا حسن‌پور، ترلان پروانه و مهران مدیری. این افراد که برخی از آن‌ها، همکاری‌هایشان تنها به یک پلتفرم محدود می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، تصویر یک کارخانه «ورشکسته» را به ذهنتان بیاورید. فن کارخانه قژقژ می‌کند، کارگری در کارخانه نیست، روی دستگاه‌ها خاک نشسته و صاحب کارخانه‌ای مقابل حجمی از چک‌های برگشتی منتظر است تا بانک همه زندگی‌اش را توقیف کند، انگار تمام زندگی صاحب کارخانه به «غارت» رفته.

اجازه دهید روی این واژه یعنی «غارت» بایستیم و به سراغ یک نقل قول برویم، نقل قولی از ابوالحسن داوودی، سازنده «هزارپا و رخ دیوانه»: «جریانی که پلتفرم‌ها را شکل داد، خشت اول را بنیان گذاشت. سرمایه‌های آن‌ها مشکوک و مبهم بود و الان ما با مجموعه‌ای روبه‌رو هستیم که نه‌تنها کمک‌حال سینما نیستند بلکه سینما را «غارت» می‌کنند.»

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

غارتگر یا ورشکسته؟

برای درک بهتر صحبت‌های داوودی بهتر است نگاهی به بیلبوردهای‌ تبلیغاتی سطح شهر تهران بیندازیم. با چرخاندن ۴۵ درجه سر در یکی از خیابان‌های اصلی تهران، پوستر چند اثر نمایش خانگی دیده می‌شود و سهم فیلم‌های سینما (غیر کمدی) از تبلیغات شهری تقریباً صفر است. البته صحبت‌های داوودی درباره وضعیت کنونی نمایش خانگی به این اینجا خلاصه نمی‌شود: «من بعد از ٧ سال نمی‌توانم فیلم بسازم. بازیگران توسط پلتفرم‌ها آنگاژه شده‌اند و در انحصارند. شما وقتی حساب و کتاب می‌کنی می‌بینی که اینها (پلتفرم‌ها) حتی به پول خودشان هم نمی‌رسند، پس این یک صنعت «ورشکسته» است.» با کنار هم قرار دادن دو کلمه غارت و ورشکسته، همان تصویر ابتدایی که شرحش دادیم، مصداق پیدا می‌کند، مصداقی که به راحتی می‌تواند از طرف صاحبان پلتفرم‌ها، محکوم به سیاه‌نمایی شود، برای همین باید آنچه را داوودی بیان کرده مورد راستی‌آزمایی قرار دهیم.
از آنجایی که پلتفرم‌های نمایش خانگی علاقه و تمایلی به شفافیت ندارد، نمی‌توان عدد واضحی از چرخه این پلتفرم‌ها و یا بنا بر گفته داوودی، این صنعت ورشکسته درآورد، با این حال گمانه‌زنی‌های اطراف پلتفرم‌ها، حرف‌های داوودی را چندان هم دور از ذهن نمی‌دانند.

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

هزینه ساخت بالا، دستمزدها بالاتر

حدود سه سال قبل، یکی از مدیران سینمایی حداقل مبلغ دستمزد سال ۱۴۰۰ را افشا کرد و گفت: «برخلاف آثار سینمایی که هر بازیگری می‌تواند رقمی را به تهیه‌کننده پیشنهاد کند، در شبکه نمایش خانگی، تقریباً نمودار منظمی برای دستمزد بازیگران وجود دارد. به این ترتیب که بازیگران خیلی چهره و موردعلاقه مردم که تعدادشان به عدد انگشتان دست هم نمی‌رسد، هر ماه ۳۵۰ تا ۵۰۰ میلیون تومان می‌گیرند.»

رقم نهایت ۵۰۰ میلیون تومان در سال ۱۴۰۰، به تناسب افزایش قیمت‌های ساخت سریال بالا رفت و اوایل امسال خبری منتشر شد مبنی بر اینکه بخش مهمی از بازیگران نمایش خانگی، رقم‌های قرارداد خود را به دلیل طولانی شدن پروژه‌ها و تغییر قیمت ارز در طول سال به دلار می‌بستند. رقم تقریبی ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد تومان در سال اخیر برای تولید یک اثر عملاً به رقمی معمولی برای تولید یک اثر درآمده است. این درحالی است که پیش از همه‌گیر شدن پلتفرم‌های نمایش خانگی در دوران کرونا، این پلتفرم‌ها کمتر یا هم‌اندازه سینما مبالغی را پرداخت می‌کردند. البته به غیر از چند اثر معدود که داوودی هم آن‌ها را آثاری با منابع مالی مشکوک می‌داد. اما پس از سال ۱۴۰۰ ناگهان رقم قراردادها سر به فلک کشید.

در یک مورد از این قرار دادهای پلتفرم‌ها، رقم ۵ میلیارد برای هر قسمت ثبت شده که یعنی اگر آن اثر حدود ۱۲ قسمت به طول بینجامد، آن بازیگر مطرح حدود ۶۰ درصد از نمایش خانگی درآمد کسب کرده است. با این حال مسئله اصلی در پلتفرم‌های نمایش خانگی که داد فرهنگ را در آورده، موضوع میزان قراردادها نیست. بلکه مسئله اصلی اثری است که این قراردادها رو سینما می‌گذارد و به نوعی آن را غارت می‌کند. امیرعباس ربیعی، کارگردان فیلم «ضد» و «لباس شخصی» در گفت‌وگویی از انحصاری می‌گوید که دستمزدهای نجومی پلتفرم‌ها آن را پدید آورده: «وقتی حداکثر ۴۰ تا ۵۰ بازیگر در سینمای ایران داریم که در تمام فیلم‌هایی که تولید می‌شوند، حضور دارند، وقتی رقابتی نباشد تا بازیگر برای رسیدن به نقش زحمتی متحمل شود، وقتی دستمزد آنقدر بالا و خلاف عرف است، این روند باعث متضرر شدن سینما می‌شود. از این جهت است که می‌گویم انحصار فساد می‌آورد. ما باید درها را باز کنیم تا سالانه چند بازیگر با استعداد و خوب وارد سینما شوند.»

با نگاهی به آثار چند وقت اخیر این پلتفرم‌ها، انحصار به وضوح دیده می‌شود. البته حضور تکراری افراد در شبکه‌های نمایش خانگی موضوع تازه‌ای نیست و در سال‌های اخیر این موضوع مکرراً تکرار شده است. در آثاری که امسال در نمایش خانگی پخش شده، این بازیگران هم به‌عنوان بازیگران چند اثره دیده می‌شوند،

افرادی همچون سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، پوریا رحیمی‌سام، مهدی حسینی‌نیا، سمیرا حسن‌پور، ترلان پروانه و مهران مدیری. این افراد که برخی از آن‌ها، همکاری‌هایشان تنها به یک پلتفرم محدود می‌شود و اثری با دیگر پلتفرم‌ها نمی‌سازد. این موضوع را برخی به حق انحصاری برخی پلتفرم‌ها با بازیگرانی خاص دارد. انحصار ایجاد شده در این پلتفرم‌ها باعث شده تا بازیگران محدودی بتوانند در چرخه سینما و پلتفرم‌ها قرار بگیرند. اتفاقی که حاصل آن شده بیرون افتادن بسیاری از چهره‌های شناخته‌شده بازیگری از صحنه هنر کشور. البته مسأله انحصار تنها به افراد محصور نمی‌شود و پایش به باقی زمینه‌ها هم کشیده شده است.

یکی از بارزترین نمونه‌های این انحصارها مسئله انحصار در محتواست. اصولاً وقتی پول‌های کلان پشت آثار فرهنگی قرار می‌گیرند، منطق بازار را هم با خود وارد می‌کنند. منطقی که می‌گوید، آنچه باید تولید شود که بیشتر ظرفیت دیده شدن و یا به‌اصطلاح وایرال شدن را داشته باشد. به همین دلیل در چند وقت اخیر، میل به آثار جنایی و یا کمدی اصل بازار نمایش خانگی را در دست گرفته است. دامنه این انحصار به سینما هم کشیده شده با این تفاوت که ردپای جنایی‌ها در آثار سینمایی دیده نمی‌شود. با این حال هنوز اصلی‌ترین مشکل نمایش خانگی مسئله انحصار در بازیگران و ژانر نیست، بلکه باید اصل ماجرا را در جای دیگری پیدا کرد.

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

دخلشان چیست که به خرجشان نمی‌خورد؟

برای بررسی دقیق‌تر وضعیت مالی پلتفرم‌ها باید به سه راه به درآمدزایی این پلتفرم‌ها اشاره کنیم؛ اولین طریق درآمدزایی پلتفرم‌ها از راه تبلیغات است. تبلیغاتی که با قانون و بی‌قانون، قبل، بعد، حین و حتی در میانه اثر جا می‌گیرند.

دومین درآمدزایی از محل اشتراک است، اشتراک‌هایی که هر سال و حتی هر شش ماه یک‌بار افزایش پیدا می‌کنند. مورد جالب این افزایش درآمدها در بلیت‌های اکران آنلاین پلتفرم‌ها اتفاق افتاد، زمانی که تنها گمانه‌زنی‌هایی پیرامون افزایش قیمت بلیت در سینما رواج پیدا کرده بود، پلتفرم‌های نمایش خانگی، پیش‌قدم شدند و قیمت اکران آنلاین را به یکباره افزایش دادند، اتفاقی که باعث شد در اتفاقی عجیب بلیت اکران آنلاین از قیمت بلیت سینما گران‌تر شود.

سومین راه درآمد پلتفرم‌ها از محل ترافیک اینترنتی است که به‌نظر می‌رسد دربرابر درآمد حاصل از مورد اول چندان به چشم نمی‌آید. تبلیغات در پخش رئالیتی‌شوها یا سریال‌ها باعث می‌شود که درآمد قابل توجهی برای پلتفرم ایجاد شود. تبلیغاتی که بی‌توجه به مدل‌های مشابه خارجی و قواعد بالادستی، به شکلی بی‌قاعده تبلیغ پخش می‌کند. این مسئله به موضوعی تکراری تبدیل شده است که تمام کشورهای صاحب پلتفرم در جهان هنگامی که اشتراکی به فروش می‌رسانند دیگر در میانه اثر تبلیغ پخش نمی‌کنند، با این حال پلتفرم‌های نمایش خانگی ایرانی خود را تافته جدا بافته می‌دانند و در هر جایی از اثر تبلیغ پخش می‌کنند.

چپاندن تبلیغ نشان از بی‌پولی ماست

همین مسئله یعنی قرار دادن تبلیغ به هر شکل ممکن در اثر، مخاطب را به گزاره داوودی نزدیک می‌کند، گزاره‌ای می‌گفت پلتفرم‌ها ورشکسته هستند و یا با نگاهی همراه با اغماض یا نزدیک به ورشکستگی. جدای از مدل تبلیغات، عدم هزینه برای آثار خلاقانه و تکرار مؤلفه‌های حساب پس داده شده، در ژانر و باقی موضوعات نشان از وضع بد این پلتفرم‌ها دارد. پلتفرم‌هایی که خود را در یک چرخه معیوب انداخته‌اند. چرخه‌ای که از یک سو نیاز سیری‌ناپذیری به بازیگران شناخته‌شده دارند و از طرف دیگر برای نگه داشتن آن‌ها باید خرج‌های میلیاردی کنند و درنهایت نمی‌توانند سرمایه هزینه‌شده را برگردانند.

یکی از مهم‌ترین دلایلی که باعث می‌شود این پلتفرم‌ها در چنین چرخه معیوبی بمانند، خرج نکردن بر اساس دخلشان است. دخلی که در همه جای جهان بر اساس میزان درآمد حاصل از فروش اشتراک پر می‌شود، اما در ایران تنها پاشنه آن روی حضور چهره‌ها و تبلیغات بی‌حصر می‌چرخد. پاشنه‌ای که معلوم نیست تا کی پشت عدم شفافیت پنهان بماند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟ بیشتر بخوانید »

برنامه‌های یلدای تلویزیون با کیفیت بود؟

برنامه‌های یلدای تلویزیون با کیفیت بود؟



اگر از این تم مادرانه که اتفاقا با ذات آیین یلدا همخوانی محسوسی هم دارد بگذریم، باقی چیزها در برنامه‌های امسال تلویزیون نه خرق عادت بود و نه افت خاصی نسبت به سال‌های اخیر داشت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، از آنجا که یلدای سال ۱۴۰۳ با روز مادر یکی دو روز فاصله داشت، به نوعی می‌توان گفت امسال حال و هوای این آیین باستانی مقداری طولانی‌تر از آن شد که منحصر در یک شب خاص بماند و لااقل ۳-۲ شب با معجونی از روز مادر و روز زن و شب چله گذشت.

طبیعتا این وضعیت به سازوکار برنامه‌سازی تلویزیون در این ایام هم جهت‌دهی‌هایی کرد؛ چنانکه نه تنها ویژه‌برنامه‌های یلدایی دیگر یک‌شبه نبود، بلکه حتی عباراتی مثل «یلدای مادرانه» یا «خونه مادری» هم به یکی از برچسب‌های اصلی و عنوان‌بندی‌های کلیدی در برنامه‌های امسال صداوسیما تبدیل شد و حضور زنان و مادران در برنامه‌های متعدد تلویزیونی نمود ویژه‌ای داشت.

اگر از این تم مادرانه که اتفاقا با ذات آیین یلدا همخوانی محسوسی هم دارد بگذریم، باقی چیزها در برنامه‌های امسال تلویزیون نه خرق عادت بود و نه افت خاصی نسبت به سال‌های اخیر داشت و شاید بشود یلدای ۱۴۰۳تلویزیون را معدل و میانگینی از آنچه در ۲ سال قبل دیده شد، دانست.

یلدای ۱۴۰۱ همزمان بود با ناآرامی‌های اجتماعی که حضور بعضی هنرمندان را در شبکه‌های صداوسیما کمرنگ کرده بود و از آن سو مدیران تلویزیون هم تمایل چندانی به استفاده از چهره‌های مطرح قبلی نداشتند و بیشتر می‌خواستند افراد جدید و کمتر شناخته‌شده را امتحان کنند.

این رویکرد البته اگر به صورت صبورانه، بطئی و با برنامه‌ریزی منسجم پیگیری می‌شد، می‌توانست به یک تحول نسلی در دنیای شهرت منتهی شود اما به یکباره نمی‌شد جای آدم‌های جاافتاده قبلی را با چهره‌های جدید پر کرد. به هر حال بعد از انتقاداتی که به این وضع شد، رویکرد جبرانی تلویزیون در سال ۱۴۰۲ به حضور کم‌سابقه و پررنگ سلبریتی‌ها و حتی اینفلوئنسرهای شبکه‌های اجتماعی در تلویزیون منجر شد که از جمله آنها می‌شود به حسن ریوندی، صادق بوقی و نوجوانی اشاره کرد که با تکیه‌کلام «واگعیه یا کیکه؟» شناخته می‌شد.

جالب آنکه بعضی از این چهره‌ها در بیش از یک شبکه سیما حاضر شدند. همان‌طور که تلویزیون برای جایگزینی چهره‌های جدید با ستاره‌های مشهور در یلدای ۱۴۰۱ مورد نقد قرار گرفت، این بار در یلدای ۱۴۰۲هم بابت چرخش ناگهانی مدیران سیما از مواضع قبلی‌شان انتقاداتی مطرح شد.

شاید حاصل‌جمع همین انتقادات بود که چینش برنامه‌های امسال را از لحاظ نوع حضور چهره‌های مشهور به میانگینی از آنچه در یلدای ۲ سال قبل گذشته بود رساند. امسال برخلاف یلدای ۱۴۰۱چهره‌ها هم آمده بودند اما نه مثل سال ۱۴۰۲ دستور کار هم در اکثر برنامه‌ها این بود که یکی دو مجری تلویزیونی میزبان تعداد زیادی از افرادی می‌شدند که بعضی‌شان چهره‌های مطرح هنری یا ورزشی بودند و بعضی‌های دیگر افراد مهم، موثر یا موفقی به ‌حساب می‌آمدند که لزوما شهرت رسانه‌ای نداشتند.

مثلا خانم «مریم رزاقی‌آذر» که به عنوان برترین پزشک غدد کودکان جهان انتخاب شده، در برنامه یلدای شبکه ۳ حاضر شد و ماجرای اخراجش از یک کنفرانس پزشکی در امارات را به دلیل اعتراضی که نسبت به واژه جعلی خلیج عربی کرده بود تعریف کرد.

برنامه‌های یلدای تلویزیون با کیفیت بود؟

این در حالی بود که اکثر مخاطبان ایرانی برای اولین‌بار با چنین شخصیتی آشنا می‌شدند و در همین برنامه، چهره‌های دیگری هم حاضر شدند که بارها در رسانه‌های مختلف دیده شده بودند و سیمای جاافتاده و مشهوری داشتند. تلویزیون از لحاظ هدف‌گیری مخاطبانش امسال تنوع را در دستور کارش دیده بود و مثلاً برنامه‌هایی بودند که مناسب علاقه‌مندان شعر، موسیقی سنتی و حتی سینمای حرفه‌ای طراحی شدند اما فارغ از میهمان‌ها و دکورها و بعضی صحبت‌های تخصصی که در هر برنامه طرح می‌شد، فرم برنامه‌سازی تقریبا در تمام موارد یکسان بود و تمام آنها دورهمی‌هایی بود که با میانجی‌گری یک مجری و گپ‌وگفت و شوخی و سرخوشی میهمان‌ها با همدیگر برگزار می‌شد.

این قبیل برنامه‌ها را طی سال‌های اخیر در ایامی غیر از شب یلدا هم به وفور می‌شود در شبکه‌های مختلف سیما دید و از این لحاظ تلویزیون چندان نتوانست تفاوت خاصی بین یلدا و باقی شب‌های سال برقرار کند. استودیوهای بزرگ و باشکوه و پرنور که مجری‌ها و میهمانان برای دیده شدن و به چشم آمدن در میان زرق و برق آنها باید با صدای بلند و هیجان‌زده صحبت کنند و حرکات فیزیکی درشتی داشته باشند، حتی در عادی‌ترین برنامه‌های سرگرمی تلویزیون مثل مسابقات خیاطی و چیزهایی از این قبیل هم در تمام روزهای سال وجود دارد و به نظر می‌رسد برای جذب مخاطب امروز که انبوه محتواهای مجازی او را ناشکیبا و زودگذر کرده، به خلاقیت بیشتری نیاز است.

یلدای امسال در تلویزیون ایران چند حاشیه داشت و چند نقطه دیدنی و سرگرم‌کننده. ایرادها البته همگی به اشتباهات عوامل برنامه‌ها یا میهمانان‌شان برمی‌گشت و به همین سیاق، بخش‌های جذاب و سرگرم‌کننده هم شیرین‌کاری عوامل برنامه‌ها یا میهمانان‌شان بود و در بخش مدیریتی و سیاست‌گذاری کلان، یک یلدای آرام و عادی بر تلویزیون گذشت. در ادامه ضمن مروری کلی بر برنامه‌های تلویزیون در یلدای امسال، به بعضی حواشی مهم و نقدهای عمومی نسبت به برنامه‌ها هم اشاره‌هایی شده است.

* یلدایی با شعر و اشک و مادرانگی

شبکه اول سیما با ویژه‌برنامه «ایران دوست‌داشتنی» یلدای امسال را برگزار کرد که در آن برخلاف سایر مناسبت‌ها این‌بار تنها با یک مجری روی آنتن رفت و پخش آن هم یک شب دیرتر از ویژه‌برنامه‌های سایر شبکه‌ها آغاز شد. مجری برنامه اسماعیل آذر بود که حضور او فضا را تا حد زیادی سنگین و رسمی می‌کرد و به علاوه خواه‌ناخواه فضای مشاعره به برنامه می‌داد.

اسماعیل آذر در ویژه‌برنامه یلدایی «حافظیه» که از شبکه نسیم پخش می‌شد هم روی آنتن رفت و سانسور چهره ۲ دختربچه‌ای که در مشاعره این برنامه شرکت کرده بودند، حاشیه‌هایی به وجود آورد. شبکه ۲ با همان مجری‌هایی که برنامه‌های روتین آن را اجرا می‌کنند کارش را در شب یلدا هم به پیش برد و المیرا شریفی‌مقدم و وحید رونقی که مجریان «صبحانه ایرانی» هستند، بخشی از این برنامه را اجرا کردند و محیا اسناوندی، محسن آزادی و قدسیه صالحی که مجریان برنامه «عصر خانواده» هستند، بخشی دیگر را. قسمت دیگری از برنامه هم با اجرای حامد عسگری روی آنتن رفت که او هم در شبکه ۲ برنامه اجرا می‌کند.

شبکه ۳ برنامه‌ یلدایی خود را از چهارشنبه ۲۸ آذر تحت عنوان «یلدای مادرانه» شروع کرد که البته قبل از شروع این برنامه، یک حاشیه عمدی آن را در صدر خبرها قرار داده بود. در چند روز منتهی به زمستان امسال، پخش ویدئویی از خوانندگی مهران مدیری و علی زندوکیلی به عنوان تیتراژ این برنامه، به نخستین و اصلی‌ترین حاشیه یلدایی تلویزیون تبدیل شده بود اما این تیتراژ در نهایت پخش نشد. اجرای برنامه یلدایی شبکه ۳ را ایمان قیاسی بر عهده داشت. این بار به جای یوسف تیموری که در بعضی اعیاد و ویژه‌برنامه‌های شبکه ۳ حضور داشت، از بهمن هاشمی استفاده شد که به سهم خود سعی می‌کرد از جدیت در اجرای قیاسی بکاهد. تمرکز اصلی این برنامه روی مادران بود و طیف متنوعی از میهمانان که از چهره‌های هنری و ورزشی تا افراد معتبر اما غیررسانه‌ای در آنها حضور داشتند، جزو میهمانان این برنامه بودند.

شبکه ۴ هم به مناسبت یلدا ویژه‌برنامه «سرزمین شعر» را از ۲۸ آذر با اجرای امیرحسین مدرس روی آنتن فرستاد و چهره‌های مطرحی در حوزه ادبیات موسیقی و خوشنویسی از جمله یوسفعلی میرشکاک، محمدعلی مجاهدی، علی موسوی‌گرمارودی، ناصر فیض، علی‌محمد مؤدب و علیرضا قزوه در آن حضور داشتند. این برنامه یلدایی در حقیقت پیش‌درآمدی بر آغاز فصل سوم مسابقه سرزمین شعر بود و به نظر می‌رسید با وجود چنین برنامه‌ای در شبکه ۴، نیازی به برنامه‌های شاعرانه شبکه‌های یک و نسیم برای شب یلدا نباشد.

شبکه ۵ سیما هم برنامه‌ای روی آنتن فرستاد به اسم «یلدا» که در بخشی از آن سامان گوران به همراه مادرش روی آنتن تلویزیون آمد و از علیرضا حقیقی، فوتبالیست ایرانی عاجزانه درخواست کرد نسبت به شکایتش صرف‌نظر کند تا او به زندان نرود. شکایت حقیقی از گوران بابت اتهام پرداخت پول در ازای پیوستن به تیم ‌ملی بود که منجر به صدور حکم ۹۱ روز زندان برای سامان گوران شد اما علیرضا حقیقی هم در قبال اتفاقات این برنامه هیچ واکنشی نشان نداد.

در باقی شبکه‌های تلویزیون هم تقریبا همان روندی که در ۵ شبکه اصلی پیگیری شده بود، تقلید شد و از این بابت نسبت به کار بعضی شبکه‌ها از جمله نسیم که کارویژه اصلی آنها سرگرمی است، انتقاداتی به وجود آمد. گذشته از اینها به طور کلی‌تر یکی از نقدهای پرتکراری که نسبت به بسیاری از برنامه‌ها و دورهمی‌های یلدای ۱۴۰۳ تلویزیون در این ایام دیده شد، مربوط به فضای غمگین بخشی از برنامه‌ها و تلاش مجریان و طراحان برنامه برای اشک گرفتن از میهمان یا مخاطبان‌شان بود.

این نقد به ‌طور مثال نسبت به حامد عسگری که بخشی از برنامه یلدایی شبکه ۲ را اجرا می‌کرد مطرح شد اما موردی که در شبکه ۳ رخ داد، نمونه‌ای پررنگ‌تر و بحث‌برانگیزتر بود. روز ۲۹ آذرماه در بخشی از برنامه «یلدای مادرانه» که توسط ایمان قیاسی اجرا می‌شود، مادر زنده‌یاد مهرداد میناوند را همراه با بازیکنان هم‌دوره‌ای‌اش مثل خداداد عزیزی، رضا شاهرودی، علیرضا منصوریان، سیروس دین‌محمدی و ابراهیم تهامی به استودیو دعوت کرده بودند و علیرضا منصوریان و خداداد عزیزی با تعریف کردن خاطراتی از کودکی و زمان فوتبال مهرداد، فضایی صمیمی و دلنشین ایجاد کرده بودند که ناگهان ایمان قیاسی اعلام کرد می‌خواهیم آهنگی از مهرداد میناوند که اتفاقا برای مادرش خوانده را پخش کنیم. پخش آهنگ شروع شد و دوربین بر روی چهره مادر میناوند متمرکز ماند تا ببیند چه اتفاقی رخ می‌دهد و همچنان که قابل حدس بود، غم بر چهره‌ این مادر داغدار نشست، بغض کرد و بغضش شکست و البته همچنان دوربین روی صورت او نما را بسته بود تا جایی که خود قیاسی متوجه وضعیت شد و گفت آهنگ را قطع کنید.

شبیه این اتفاق را امسال البته با درجاتی کمتر در چند برنامه دیگر تلویزیونی هم می‌شد دید؛ گو اینکه مجریان تلویزیون و طراحان برنامه‌ها به اشتباه تصور می‌کنند هر قدر شوک احساسی را نسبت به میهمان‌شان بالاتر ببرند و مثلا بتوانند جلوی دوربین زنده از او اشک بیشتری بگیرند، موفق‌تر عمل کرده‌اند. این اتفاق بویژه وقتی در برخورد با میهمانان غیررسانه‌ای رخ می‌دهد، نه تنها آن میهمان، بلکه مخاطبان را هم بشدت آزار می‌دهد.

منبع : وطن امروز

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برنامه‌های یلدای تلویزیون با کیفیت بود؟ بیشتر بخوانید »

«جوکر» و «اسکار» مصداق تهاجم فرهنگی است

«جوکر» و «اسکار» مصداق تهاجم فرهنگی است



اساساً برنامه‌ای مانند جوکر را نمی‌شود با خانواده تماشا کرد، شوخی‌هایی که در جوکر دیده می‌شود به هیچ وجه نمی‌تواند به فرهنگ ایرانی تنه بزند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، با روی کار آمدن پلتفرم‌ها در کنار ساختن سریال‌های داستانی، رئالیتی‌شوهایی با مضامین مختلف مثل جوکر، شام ایرانی، اسکار، صداتو، و مافیا ساخته شده‌اند. نکته مهم در این رئالتی‌شوها این است که تمامی این برنامه‌ها که صرفاً جهت سرگرمی مخاطب ساخته شده و ابداً موضوع تقویت فرهنگ خودی در آنها موضوعیت ندارد، اساساً ایرانی نیستند، به طوری که تناقض فرهنگی در این آثار احساس می‌شود. برنامه‌سازان فارغ از در نظر گرفتن نیاز مخاطب از تاک‌شوهای غربی یا ترکی کپی نعل به نعل می‌کنند.

در برنامه اسکار که مهران مدیری و نیما شعبان‌نژاد آن را اجرا می‌کردند با شوخی‌های چندپهلوی جنسی مواجه بودیم. درج هشدار سنی برای این تاک‌شوها کارکرد ندارد، چراکه بیشتر دیالوگ‌های جنسی یا اروتیک در فضای مجازی به‌طور تک‌پلان پست می‌شوند و خیلی راحت در دسترس افراد زیر ۱۵ سال هم قرار می‌گیرند. حتی تغییری هم در مضمون نمی‌دهند و تصور می‌کنند که مخاطب متوجه این کپی نمی‌شود، حتی در برنامه‌ای مانند هم‌رفیق که آن را شهاب حسینی اجرا می‌کرد، هیچ تلاشی نشده بود که دکور برنامه تفاوتی با نسخه غربی‌اش داشته باشد.

در این برهه زمانی به واسطه دنیای مجازی و ماهواره برنامه‌های این‌چنینی قابل دسترس هستند چه لزومی دارد برنامه‌ساز ایرانی دست به تقلب بزند و برنامه‌ای بسازد، مثل شام ایرانی که نسخه اصلی‌اش در شبکه معاند من و تو پخش می‌شد.‌ای کاش دست‌کم این برنامه‌ها ایرانیزه می‌شد و محتوای آن با فرهنگ خودی مطابقت پیدا می‌کرد.

حالا چه اصراری است که هنرمندان دور هم جمع شوند، غذا بخورند و امتیاز بدهند! یا در جوکر که آن هم کپی‌برداری از یک تاک‌شوی خارجی است بازیگران جمع می‌شوند با هزار الفاظ زشت و زننده و اروتیک با حرکات یا واکنش‌های جنسی مخاطب نوجوان یا جوان را بخندانند.

اساساً برنامه‌ای مانند جوکر را نمی‌شود با خانواده تماشا کرد، شوخی‌هایی که در جوکر دیده می‌شود به هیچ وجه نمی‌تواند به فرهنگ ایرانی تنه بزند. اگر قرار است مخاطب به واسطه این برنامه بخندد باید یک اصولی داشته باشد. این شوخی‌های زننده حتی در قسمت‌های زنانه جوکر هم احساس می‌شد.

اضافه کنید که در برنامه اسکار که مهران مدیری و نیما شعبان‌نژاد آن را اجرا می‌کردند با شوخی‌های چندپهلوی جنسی مواجه بودیم. درج هشدار سنی برای این تاک‌شوها کارکرد ندارد، چراکه بیشتر دیالوگ‌های جنسی یا اروتیک در فضای مجازی به‌طور تک‌پلان پست می‌شوند و خیلی راحت در دسترس افراد زیر ۱۵ سال هم قرار می‌گیرند.

به نظر می‌رسد کارگردانان تلویزیونی فقط به دو دلیل مهم به سراغ ساختن سریال یا تاک‌شو در پلتفرم‌ها می‌روند؛ دلیل اول دستمزدهای کلان و استفاده از اسپانسر و دلیل دوم هم دور زدن خطوط قرمز و ممیزی‌هایی است که در تلویزیون وجود دارد. ساترا به عنوان یک سازمان باید نگاه دقیق به آثار ساخته شده پلتفرم‌ها داشته باشد، اما انگار زور سازندگان از مسئولان ساترا بیشتر است.

«جوکر» و «اسکار» مصداق تهاجم فرهنگی است

اساساً برنامه‌ای مانند جوکر را نمی‌شود با خانواده تماشا کرد، شوخی‌هایی که در جوکر دیده می‌شود به هیچ وجه نمی‌تواند به فرهنگ ایرانی تنه بزند. اگر قرار است مخاطب به واسطه این برنامه بخندد باید یک اصولی داشته باشد. این شوخی‌های زننده حتی در قسمت‌های زنانه جوکر هم احساس می‌شد.

زمانی که نظارتی صورت نگیرد و جلوی ابتذال گرفته نشود، آدم‌های بیشتری به اینگونه برنامه یا سریال‌سازی روی می‌آورند، چراکه به هر جهت تلویزیون چارچوب‌های خاص خودش را دارد و کوتاه نمی‌آید، اما مالکان پلتفرم‌ها از ساخت چنین آثاری راضی هستند، چراکه این برنامه‌ها پول‌ساز هستند.

در این میان تنها نکته‌ای که برای برنامه‌ساز و مالک پلتفرم اهمیت ندارد تنزل فرهنگ غنی ایرانی است، زمانی که تهاجم فرهنگی صورت بگیرد دیگر نمی‌شود جلوی آن را گرفت.

آثاری که امروزه در پلتفرم‌ها ساخته می‌شوند تأثیر مخربی در رشد فرهنگی جوانان دارند. در این میان کسی نیست که فرهنگ ایرانی را به یک تاک‌شو یا سریال تبدیل کند.

یادمان رفته که ما می‌توانیم و توانش را داریم سریال‌هایی بسازیم که جوان ایرانی بتواند در کنار سرگرمی چیزهایی هم یاد بگیرد. سرگرمی با چاشنی شوخی‌های زننده نه می‌تواند کمدی باشد و نه جریان‌ساز.

این را به یاد داشته باشیم که اگر در این زمان جلوی این حجم از بی‌فرهنگی به ظاهر هنری را نگیریم دیگر شاید نتوانیم به آینده جوانان ایرانی امیدوار باشیم.

منبع: روزنامه جوان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«جوکر» و «اسکار» مصداق تهاجم فرهنگی است بیشتر بخوانید »