مهران مدیری

شمارش معکوس برای پایان عمر کمپانی بزرگترین وارد کننده گوشت /آیا فسیل‌سازان به پایان خط رسیده است؟

شمارش معکوس برای پایان عمر کمپانی بزرگترین وارد کننده گوشت /آیا فسیل‌سازان به پایان خط رسیده است؟



ایده تکراری فیلم‌هفتادسی، برنده شدن در قرعه کشی، یادآور سریال «جایزه بزرگ» مهران مدیری است و به غیر از این ایده مرکزی، متمزکر بر رقابت دو کاراکتر برات و پرویز است

سرویس فرهنگ و هنر مشرق – فیلم «هفتاد سی» نخستین ساخته بهرام افشاری، بازیگر، سرشناس، تئاتر، سینما و تلویزیون، را کمپانی «عامریان فیلم» تولید و عرضه کرده است.

شمارش معکوس برای پایان عمر کمپانی بزرگترین وارد کننده گوشت /آیا فسیل‌سازان به پایان خط رسیده است؟
ابراهیم عامریان مدیر کمپانی تولید و پخش سینمایی عامریان فیلم/ در سال‌های اخیر خاندان عامریان که کارشان تجارت بین ایران و برزیل است هم وارد سینما شدند. حرفه این خانواده بزرگ واردات گوشت و دانه‌های روغنی از برزیل و صادرات فرش و جواهر به آن کشور است.
آنها با سرمایه‌گذاری در فیلم «من سالوادور نیستم» وارد حوزه سینما شدند، فیلم‌هایی نظیر «تگزاس۱ و۲» را ساختند. حالا ابراهیم، برادر کوچکتر خانواده مجوز تهیه‌کنندگی گرفته و به نظر می‌رسد سینمای بدنه و فیلم‌های کمدی کم مایه را برای بازگشت سرمایه به عنوان هدف انتخاب کرده است.

«عامریان فیلم» در سال‌های اخیر رکودار پرفروشترین آثار سینمایی بوده و با کمی تعامل دوسویه در دوره پیشین سازمان سینمایی مناسبات اکران را تغییر داد.

این مناسبات در ابتدای دوره بازگشایی سینما، پس از کرونا عیان‌تر شد و فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی در گیشه شکست سختی خورد و «دینامیت» در صدر پرفروشترین‌های سال ۱۴۰۰ قرار گرفت.

البته پیش‌بینی می‌شود که عمر این خط تولید و تسلط کمدی‌های «عامریان فیلم» در سینما، به زودی به پایان خواهد رسید و «هفتادسی» نمونه‌ شاخصی برای پایان دوره این کمپانی و تولید آثار کمدی با همکاری چهره‌هایی نظیر بهرام‌افشاری، مسعود اطیابی، حمزه صالحی، کریم امینی و… و. است.

اگر فرض کنیم که فسیل در بالاترین سطح از محصولات این کمپانی قرار دارد، «هفتادسی» افشاری یک سقوط کامل است و در گیشه به اعتبار فسیل توفیقی برایش حاصل شد.

شمارش معکوس برای پایان عمر کمپانی بزرگترین وارد کننده گوشت /آیا فسیل‌سازان به پایان خط رسیده است؟

روایت فیلم «هفتادسی» درباره مردی به نام یعقوب (سیاوش طهمورث) است که برنده یک قرعه کشی ۳۰ میلیاردی می‌شود. مرگ یعقوب نزدیک است و دکتر توصیه می‌کند برای زنده ماندن او تا روز دریافت جایزه او را شاد نگه دارند تا او زنده بماند و طبق قانون جایزه را دریافت کند.

مشکل اصلی «هفتاد سی» مثل اغلب آثار سینمای ایران، فیلمنامه است که کمترین زمان، صرف نگارش آن شده و کارگردانی در این کمدی از دست رفته است.

فیلمنامه این اثر بر اساس یک ایده تکراری ساخته شد. پیش از این سریال مشهوری از تلویزیون پخش شدکه بارها دستمایه آثار دیگری قرار گرفته است و سازندگان هفتادسی‌ ایده آن سریال را در فضای دیگری تبدیل به فیلم‌ سینمایی کرده‌اند.

شمارش معکوس برای پایان عمر کمپانی بزرگترین وارد کننده گوشت /آیا فسیل‌سازان به پایان خط رسیده است؟

ایده تکراری برنده شدن در قرعه کشی، یادآور سریال «جایزه بزرگ» مهران مدیری است و به غیر از این ایده مرکزی، متمزکر بر رقابت دو کاراکتر برات و پرویز است که تضادها و برخوردهای این دو کاراکتر به نوعی یادآور بیژن (مهران مدیری) و کامبیز باقی (رضا شفیعی‌جم) در همین سریال است. مخاطب حین تماشا با این حس مواجه است که این فیلم را قبلا تماشا کرده و موقعیت‌های تازه‌ای که ایده سریال «جایزه بزرگ» را دوباره فراهم آوری کند، در فیلمنامه جاگذاری نشده است.

بهرام افشاری با اینکه بازیگر کمدی مسلطی است اما به اجرای سکانس‌های کمدی دارای هارمونی تسلطی ندارد و در اجرا و هدایت فیلم، به جای نقش کارگردان همچنان نقش بازیگردان را دارد.

علی رغم پتانسیل‌های سینمایی مناسب برای پرتماشا شدن «هفتاد سی»، نخستین ساخته افشاری اثر کاملی نیست. این فیلم اتکای عجیبی به ایده‌اش دارد و در خلق شوخی‌های کلامی و رقابت بین دو قطب رقیب، موقعیت‌های کمدی را توسعه پیدا نمی‌دهد.

ایده کپی شده فیلم در اجرا، در سکانس‌های ابتدایی تبدیل به یک کمدی اسلپ استیک می‌شود که برای این واژه می‌توان معادل فارسی بزن و بکوب را به کار برد. اجرای بزن و بکوب افشاری در یک سوم ابتدایی فیلم قلابی سمت تماشاگر پرتاب نمی‌کند و فیلمنامه بر اساس انرژی بازیگران و سکانس‌هایی که بداهه به نظرمی‌رسد، پیش‌ می‌رود.

فیلم ایده‌ای دارد که هر گونه نگاه انتقادی و اجتماعی در آن لحاظ نشده و مخاطب با نسخه سینمایی به روز شده سریالی مواجه است که چندین سال قبل توسط مهران مدیری ساخته شد. شوخی‌ها و موقعیت‌های بزن و بکوب در فیلمنامه‌ به صورتی جاگذاری و اجرا شده که کمدی را تبدیل به ضد کمدی می‌کند.

کارگردانی بهرام افشاری فاقد خلاقیت است و او صرفا اجرا کننده فرمول‌های کمپانی «عامریان فیلم» است که بخشی از مناسبات سینما را در ید خود دارد و بر روند تولیدات سینمای ایران تاثیر فراوانی داشته است.

شمارش معکوس برای پایان عمر کمپانی بزرگترین وارد کننده گوشت /آیا فسیل‌سازان به پایان خط رسیده است؟

سینمای کمدی ایران تهیه کننده محور است و کارگردانی در آن نقش آنچنانی ندارد، کما اینکه در مجموعه فیلم های پویا فیلم (کمپانی دوشراکتی حسین فرحبخش و عبدالله علیخانی) کارگردان نقش یک اپراتور را ایفا می‌کند. شگرد «عامریان فیلم» که افشاری در مقام اپراتور آن را اجرا می‌کند، ساخت یک کمدی شلوغ با چهره‌های سینمایی سرشناس است.

سینمای کمدی ایران تهیه کننده محور است و کارگردانی در آن نقش آنچنانی ندارد، کما اینکه در مجموعه فیلم های پویا فیلم (کمپانی دوشراکتی حسین فرحبخش و عبدالله علیخانی) کارگردان نقش یک اپراتور را ایفا می‌کند. شگرد «عامریان فیلم» که افشاری در مقام اپراتور آن را اجرا می‌کند، ساخت یک کمدی شلوغ با چهره‌های سینمایی سرشناس است. کاراکترهای برات و پرویز و رقابت دوقطبی آنان شکل نمی‌گیرد و مهدی حسینی‌نیا در هفتادسی اثبات می‌کند که بازیگر فیلم‌های کمدی نیست. حسینی نیا بازیگر اغلب محصولات شبکه نمایش خانگی است که با حضور در گردن زنی، موقعیت خود را به مخاطره انداخت و در این فیلم اجرای بسیار ضعیف و کم اثری دارد.

فیلمنامه از همان ابتدا نشان می‌دهد که مبنا و تقید اجتماعی – انتقادی ندارد و بازیگران چهره سعی می‌کنند با ایجاد بی‌نظمی در اغلب سکانس‌ها، خلاء روایت‌گری و شخصیت پردازی را پرکنند.

کارگردانی بدون هارمونی فیلم سکانس محور است. این اشکال در آثار بازیگرانی که کارگردان شده اند وضوح بیشتری دارد و از قضا شیوه کارگردانی آنان شبیه یکدیگر است. هفتاد سی بهرام افشاری از این منظر شبیه تمساح خونی جواد عزتی است.

هوتن شکیبا در سینمای در یک شمایل خاص در سینمای کمدی است که با ایفای چنین نقش‌هایی تبدیل به کلیشه می شود و کاراکتر پرویز چون بر اساس شاخصه های کمدی بزن و بکوب ساخته، هوتن شکیبا توانایی و بسیاری از بازیگران کمدی توانایی اجرای سکانس‌های بزن و بکوب در فیلم‌های ایرانی را ندارند.
صدف اسپبدی شمایلی تکراری از شهره لرستانی در آثار کمدی دهه هفتاد است و دیالوگ‌های سطح پایین، تکه‌کلام‌های وایرال شده اینستاگرامی ده سال قبل، در فیلم استفاده شده است.

«هفتاد سی» از جنبه‌های دیگری لطمه می‌خورد که به اختصار اشاره شده است:

۱-دینامیک کمدی کلامی بسیار ضعیف است و شوخی‌های کلام‌ها امروزی نیست.

۲- طراحی موقعیت و شخصیت در این فیلم نادیده گرفته شده است.

۳- فیلمنامه فقط یک نقطه عطف خاص دارد.
۴- شلوغی سکانس‌ها به خنده گرفتن منجر نمی‌شود.

۵- فیلم ادعای کمدی بودن دارد اما کمدی نیست و موقعیت بامزه غیر خنده‌دار تولید می‌کند.

۵- رقصیدن مردان یکی از نشانه‌های شاخص آثار کمدی در چند سال اخیر است، اما این اثر مثل همه کمدی‌های مرسوم، رقص بازیگرانش حتی بامزه نیست.

***مهدی قاسمی پاکرو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شمارش معکوس برای پایان عمر کمپانی بزرگترین وارد کننده گوشت /آیا فسیل‌سازان به پایان خط رسیده است؟ بیشتر بخوانید »

بازگشت قهرکرده‌ها به تلویزیون!

بازگشت قهرکرده‌ها به تلویزیون!



تلویزیون در سالی که گذشت بسیاری از مناسبتی‌هایش را با میهمان تکراری گذراند اما نسیم ۴۰۴ راه دیگر عیدانه‌های شبیه به خودش را نرفت. از چهره‌هایی دعوت کرد که سال‌ها به تلویزیون نیامدند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سالی که گذشت نه سریال‌های مناسبتی بویِ مناسبتی می‌دادند و نه برنامه‌های مناسبتی توانستند متفاوت ظاهر شوند. در این میان البته «جام‌جم» به رویکردِ ذاتی خودش یعنی بازگشت چند صدایی‌ به تلویزیون عمل کرد و در برخی از قسمت‌های خود بیشتر و در برخی از قسمت‌ها کمتر، صدایِ منتقدان شد.

«شیوه» شبکه چهار با اظهارنظر پرحاشیه یک استاد دانشگاه مدتی کنار رفت و اواخر آذرماه به آنتن این شبکه برگشت و پیش از ماه رمضان ۱۱ مرتبه روی آنتن رفت. البته این جسارت را تلویزیون نتوانست در خصوص پخش تیتراژ یلدایی شبکه سه به خرج دهد و علی‌رغم لو رفتن صدای علی زندوکیلی و مهران مدیری در شبکه‌های اجتماعی، اما نهایتاً این صدا و ویدئو به عنوان تیتراژ برنامه یلدایی، روی آنتن نرفت.

ماجرای کفن جنجالیِ «جعبه سیاه»، نام شبکه افق و برنامه‌اش را بیش از پیش سرزبان‌ها انداخت. صدایِ انتقادها زمانی بالا گرفت که هادی عامل برای نخستین بار در قالب ویدئویی، نسبت به اهدای کفن و آگهی ترحیم در این برنامه اعتراض کرد و «جعبه‌سیاه» بعد از عذرخواهی عوامل و تصریح رییس صداوسیما بر مخالفت با این خطا، اواخر سال ۱۴۰۳ با فصل دوم به آنتن این شبکه بازگشت که در آن از اهدای کفن و آگهی ترحیم خبری نبود.

اما فارغ از این اتفاقات، مناسبتی‌ها نتوانستند از آن کلیشه همیشگی یک میز و چند اتفاق وایرالی خودشان را خارج کنند. البته به این رفتار کلیشه‌ای، میهمانان تکراری و گفت‌وگوهای کسل‌کننده را هم اضافه کنیم. اوج آن در برنامه‌های تحویل سال خودش را بیش از گذشته نشان داد.

شبکه‌های تلویزیونی به جایِ دکورهای عجیب و لباس‌های رنگارنگِ مجریانش، ‌ می‌توانستند طراحی خوبی برای سؤالات گفت‌وگو و میهمانان داشته باشند که بیشتر برنامه‌های مناسبتی و نوروزی تلویزیون به دورهمی‌های تکراری از حضور بازیگران بدل شد.

ضمن اینکه امسال هم شبکه‌های سیما به دورهمی هایی تکراری از حضور بازیگران بدل شد. برخی از این دورهمی ها هم آنقدر مهمانانش یکسان بود که انگار صرفاً رقابت سطحی نگرانه‌ای برای دعوت از مهمانان یک شبکه در شبکه‌ای دیگر شده بود تا امتیاز این رقابت باخت – باخت را از دست ندهند. مصطفی راغب هم از جمله مهمانان خواننده‌ای بود که در همه شبکه‌های اصلی حضور داشت و تقریباً شبکه‌ای نبود که به آن «نه» گفته باشد.

اما از این حواشی و ضعف‌ها بگذریم، یک اتفاق در نوع خودش قابل توجه بود که می‌تواند الگوی ساخت برنامه‌سازی هم باشد. گفت‌وگویی که بتواند ناگفته‌هایی را مطرح کند که برای مخاطب جالب و دیدنی و شنیدنی باشد و ثانیاً فارغ از طراحی دکور و گفت‌وگوهای گرم، پای چهره‌هایی را به تلویزیون باز کند که سال‌ها غیبت داشته‌اند و میانه‌ای با جعبه جادو ندارند.

سال‌هاست دغدغه داریم تلویزیون از عیدانه‌ها و ویژه‌های کلیشه‌ای فرار کند و طرحی نو دراندازد اما یک میز و مجری و چند میهمانی که از این شبکه به شبکه‌ای دیگر دست به دست می‌شوند اتفاقی دیگر نمی‌افتد.

اما نسیم ۴۰۴، کامران نجف‌زاده و همکارانش به گونه‌ای دیگر رفتار کردند که در نوع خودش قابل توجه است.

کامران نجف‌زاده در یک دکور کاملا اصیل که هر طرف آن ما را به یاد گوشه‌ای از تمدن و فرهنگ و اصالت ایران اسلامی می‌اندازد. خانه‌های تاریخی کاشان و رنگ و لعاب بهار که کاملا در صحنه نسیم ۴۰۴ نمایان است.

سوالات مجری برنامه همه حساب شده و گفت‌وگو کاملا گرم و در موقعیت‌هایی هم چالشی پیش می‌رود. نه به سبک برخی از برنامه‌ها مجری به هر راه و مسیر و طرقی متوسل شود تا بتواند به یک تیکه‌ی وایرالی در فضای مجازی دست پیدا کند.

کامران نجف‌زاده به گونه‌ای با صابر خراسانی گفت‌وگو می‌کند که مخاطب برای اولین بار بغض‌های صابر را با یک اتفاق تلخ به نظاره می‌نشیند.

او فرزندش را در بیمارستان از دست داده و این واقعه دردناک را که به تعبیر خودش امانت در نزد خودش نگه داشته برای اولین بار در این برنامه پرده از این واقعیت برمی‌دارد.

یا گفت‌وگویش با حامد عسکری که واقعیت‌هایی را از زلزله بم را مطرح می‌کند. با همین‌طور فواد بابان و مریم حیدرزاده و حتی صحنه آبگوشت‌خوردن علی پروین و خیلی از اتفاقات دیگر.

اما در کنار همه این اتفاقات پای چهره‌های شناخته شده‌ای هم بعد از مدت‌ها به تلویزیون باز شد؛ از فواد بابان گوینده شناخته شده خبر که سال‌ها از او خبری نبود تا مریم حیدرزاده که اگر اغراق نشود جز اولین مرتبه‌هایی باشد او میهمان برنامه‌ای تلویزیونی می‌شود. یا حتی پرواز همای که مدت‌هاست به تلویزیون نیامده!

به نظر می‌رسد می‌توان برنامه‌ای سرگرم‌کننده طراحی کرد؛ چهره‌های شناخته شده را هم به برنامه آورد و گفت‌وگو هم انجام داد اما همواره از شاخصه مهم جذابیت غافل نشد.

این همان وجه تمایز است که بایستی در ۱۴۰۴ بیشتر دنبال شود.

گفت‌وگو با چهره‌ها نباید به یک کلیشه تبدیل شود؛ اساسا باید تریبون به کسانی داده شود که هم حرفی برای گفتن داشته باشند و هم مجری و برنامه سازی که بتواند حرف‌های گفتنی جدید و جذابی را برای مخاطبان به ارمغان آورند.

برنامه‌سازی باید با این نوع رویکردها پیش برود که هم میهمان جدید، گفت‌وگوی جذاب و هم طراحی اصیل و ناب را در دستور کار قرار داد.

مدعوین از طیف‌های مختلف هستند. یعنی علی پروین و یحیی گل‌محمدی از این سو و فواد بابان و مریم حیدرزاده از سمت دیگر. در چند سال اخیر کمتر مجری این‌طور مهمان برنامه را به چالش نکشیده که مثلا فواد بابان روایتی از نوه مرحوم افشار را برای اولین بار مطرح کند.

نجف‌زاده را به عنوان خبرنگاری می‌شناسیم حال آنکه سالها روزنامه‌نگار بوده و ۴ کتاب در حوزه داستان کوتاه دارد.

نجف‌زاده از تمام پروتکل‌های ادبی استفاده می‌کند و حتی در سوال و جواب‌ها اجازه نمی‌دهد مهمان “گیر” بیفتد. رعایت همین اصول احتمالا باعث شده مهمانها نسبت به فصل پیش با کیفیت‌تر شوند.

بازخوردهای برنامه در رسانه‌ها خوب می‌چرخد و البته بدون جنگولک بازی و ارگانیک این اتفاق می‌افتد.

منبع: تسنیم

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بازگشت قهرکرده‌ها به تلویزیون! بیشتر بخوانید »

ماجراجویی عجیب بهرنگ علوی / تبلیغات محیطی ژانر وحشت، جز وحشتم نیفزود

ماجراجویی عجیب بهرنگ علوی / تبلیغات محیطی ژانر وحشت، جز وحشتم نیفزود



این اقدام واکنش‌های مختلف و عمدتا منفی در شبکه‌های اجتماعی به همراه داشت و باعث طرح پرسش‌های مهمی در خصوص اخلاق تبلیغ و تاثیر آن بر جامعه شد. اینکه این نوع تبلیغ چه تاثیری بر روان جامعه می‌گذارد؟

به گزارش مجاهدت از مشرق، طی چند روز گذشته فضای مجازی از ویدیوهای مرموز و ترسناکی درباره یک عروسک پُر شد. عروسکی با چهره رعب‌آور که بعد از آسیب به خودروها و مکان‌ها در محل آسیب رها می‌شد. کمی بعدتر بهرنگ علوی، بازیگر سینما و تلویزیون نیز با انتشار مطالبی خبر داد که این عروسک به اموال او هم آسیب زده است.

در استوری‌های علوی، او از شکسته‌شدن شیشه خودرو و یافتن عروسکی مرموز در ماشین خود گفت و پس از آن با انتشار ویدیوهایی از یک مکان ترسناک همانند «خانه ارواح» در کلاردشت، داستانی عجیب را برای مخاطبان خود نقل و اذعان را به شدت درگیر کرد. در ادامه اما مشخص شد که همه اینها تنها بخشی از یک ترفند تبلیغاتی برای سریال جدید «ازازیل» به کارگردانی حسن فتحی بوده است.

این اقدام واکنش‌های مختلف و عمدتا منفی در شبکه‌های اجتماعی به همراه داشت و باعث طرح پرسش‌های مهمی در خصوص اخلاق تبلیغ و تاثیر آن بر جامعه شد. اینکه این نوع تبلیغ چه تاثیری بر روان جامعه می‌گذارد؟ آیا استفاده از این روش‌های ترسناک و مرموز برای معرفی آثار هنری کار درستی است؟ اینکه آیا برای جلب توجه مردم به یک سریال، بازیگران آن باید مخاطب را اینگونه فریب دهند؟ و در آخر اینکه اصولا راه بهتری برای تبلیغ یک سریال وجود ندارد؟

توجه به فرهنگ جامعه هدف در طراحی تبلیغ
در دنیای رقابتی صنعت سینما و تلویزیون، تبلیغات به یکی از ابزارهای اصلی برای جذب مخاطب تبدیل شده‌اند. اما وقتی تبلیغاتی که قرار است به جذب مخاطب منجر شوند، خود منبعی از وحشت و استرس برای مخاطبان شوند، باید سوالات جدی‌تری مطرح کرد.
تبلیغ سریال‌ها به شیوه‌هایی که مردم را دچار اضطراب و ترس کنند، نه تنها می‌تواند به تزلزل روانی و اضطراب اجتماعی منجر شود، بلکه تصویر درستی از فرهنگ تبلیغاتی هنری در ذهن مردم به جای نمی‌گذارد. ضمن اینکه در این دست تبلیغات به اصطلاح در ژانر وحشت باید فرهنگ جامعه و نوع مواجهه مردم با ترس و اضطراب را نیز در نظر گرفت. مثلا وقتی شخصیت‌های «وایت‌واکر» مربوط به سریال «بازی تاج و تخت» در خیابان‌های لندن قدم می‌زنند، مردم برخورد عادی دارند و با آنها عکس می‌گیرند، اما وقتی داعشی‌ها برای تبلیغ فیلم «به وقت‌شام» در پاساژی در تهران حضور پیدا می‌کنند اکثر مردم می‌ترسند و حتی زنی غش می‌کند.

ترفندهای ترسناک؛ آیا تبلیغ با وحشت کارساز است؟
اگر به تبلیغات سریال‌های تلویزیونی اخیر دقت کنیم، به وضوح می‌بینیم که برخی از آنها برای جذب مخاطب از هر ابزاری استفاده کرده‌اند. این نوع تبلیغ نه تنها در مورد «ازازیل»، بلکه در سایر تولیدات ایرانی نیز مشهود است. برای مثال، سریال «زخم کاری» نیز برای فصل سوم با تبلیغات ترسناک، استفاده از چاقو و خون و حتی هوش‌مصنوعی برای القای خشونت و خونریزی استفاده کرد. یا تبلیغ سریال «پدر گواردیولا» با بیلبوردی از مهران مدیری بود که خون از صورتش در حال سرازیر شدن بود.
تبلیغاتی که به این شیوه انجام می‌شوند، گرچه ممکن است توجه‌های کوتاه‌مدتی به دست آورند، اما در نهایت این سوال مطرح می‌شود که آیا این شیوه‌ها به کیفیت محصول و اثر هنری کمکی می‌کنند؟

ماجراجویی عجیب بهرنگ علوی / تبلیغات محیطی ژانر وحشت، جز وحشتم نیفزود

این اقدام به وضوح نشان می‌دهد که سازندگان این سریال‌ها، قصد داشته‌اند با استفاده از ابهام، ترس و معما، توجه مردم را جلب کنند. اما آیا این نوع تبلیغ می‌تواند به نتایج مثبت برای آنان که همان جلب مخاطب منجر شود یا برعکس حتی می‌تواند باعث پس زدن اثر توسط مخاطب شود؟

تجربه ترس و اضطراب و تاثیر آن بر ناخودآگاه
در حالی که شاید این نوع تبلیغ برای برخی جذابیت داشته باشد، اما باید به تاثیرات منفی آن نیز توجه کرد. ترس و اضطراب می‌توانند تاثیرات منفی زیادی بر روان افراد بگذارند و حتی موجب مشکلات روحی و روانی شوند. وقتی یک سریال با چنین روشی تبلیغ می‌شود، آیا نباید در نظر گرفت که ممکن است برخی از مخاطبان دچار اضطراب‌های غیرضروری شوند و حتی اثر آن برای فرد طولانی‌مدت باشد؟

تبلیغ درست؛ راهی برای احترام به مخاطب
تبلیغ صحیح و موثر باید به گونه‌ای باشد که نه تنها به معرفی محصول یا اثر هنری بپردازد، بلکه احترام به مخاطب را نیز مدنظر قرار دهد. به عبارتی، تبلیغ نباید با استفاده از ترس، تردید یا اضطراب، مخاطب را به خرید یا تماشای یک اثر سوق دهد. تبلیغات باید در جهت آگاهی‌بخشی و ارائه اطلاعات صحیح درباره یک محصول باشد تا مخاطب بتواند با تصمیمی آگاهانه و بر اساس سلیقه شخصی خود به آن اثر علاقمند شود.
در دنیای امروز که رسانه‌های اجتماعی و دیجیتال به ابزاری قدرتمند برای تبلیغ تبدیل شده‌اند، بازیگران و سازندگان باید دقت کنند که تبلیغاتی که برای آثار خود انجام می‌دهند، نه تنها باید متناسب با مخاطبان و فرهنگ جامعه باشد، بلکه باید از آسیب‌های روانی و اخلاقی نیز به دور باشد. این امر به ویژه در سینما و تلویزیون که به طور مستقیم با احساسات و ذهنیت افراد در ارتباط است، بسیار حائز اهمیت است.

بازنگری در شیوه‌های تبلیغاتی
تجربه نشان داده است که تبلیغات با جنبه‌های معماگونه، ترسناک یا مرموز ممکن است توجه‌هایی را جلب کند، اما در نهایت نتایج بلندمدت آن برای اثر هنری دست‌کم برای برخی مخاطبان بالقوه آن، مثبت نخواهد بود. چرا که افراد خاصی حتی نسبت به ژانر وحشت در آثار هنری اشتیاق دارند و این موضوع شامل همه مخاطبان آثار هنری نمی‌شود.
پاسخ به این سوال که چگونه می‌توان تبلیغات موثری برای آثار هنری ایجاد کرد، در نهایت در این نکته نهفته است که باید مخاطب را به عنوان یک فرد آگاه و صاحب‌نظر در نظر گرفت و برای جذب او به دنبال فریب با شیوه‌های مختلف که یکی از آنان ترس و وحشت است، نرفت. همچنین باید اقتضائات فرهنگی جامعه هدف تبلیغ را نیز در طراحی لحاظ کرد.

منبع: فرهیختگان آنلاین

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجراجویی عجیب بهرنگ علوی / تبلیغات محیطی ژانر وحشت، جز وحشتم نیفزود بیشتر بخوانید »

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری



با داستانی که میان ورشکستگی اقتصادی، بی‌ثباتی اجتماعی و تلاش برای نجات یک خانواده در حال فروپاشی می‌گذرد، «قهوه پدری» در مرز باریکی بین طنز و تراژدی گام برمی‌دارد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در روزگاری که طنز به ابزار قدرتمندی برای بازتاب مسائل اجتماعی بدل شده، ساخت سریال‌هایی با محوریت طنز اجتماعی اهمیت دوچندانی یافته است.

«قهوه پدری» سریالی که به قلم امیر برادران و کارگردانی مهران مدیری ساخته شده، با ادعای نقد اجتماعی و ایجاد خنده در میان مشکلات روزمره، روی آنتن شبکه نمایش خانگی رفته است؛ اما آیا این سریال توانسته است در ارائه کمدی مؤثر و پیام‌آور موفق عمل کند؟

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

با داستانی که میان ورشکستگی اقتصادی، بی‌ثباتی اجتماعی و تلاش برای نجات یک خانواده در حال فروپاشی می‌گذرد، «قهوه پدری» در مرز باریکی بین طنز و تراژدی گام برمی‌دارد. آنچه مخاطب در این سریال می‌بیند، ترکیبی است از موقعیت‌های قابل پیش‌بینی، تیپ‌سازی‌های افراطی و کمدی سیاهی که به جای لبخند، تلخی به دل می‌نشاند. در این میان، مهران مدیری تلاش کرده است با ارجاع‌های طنز به تاریخ سینما، از جمله آثار ماندگاری چون آثار چارلی چاپلین، عمق بیشتری به داستان ببخشد؛ اما آیا چنین تلاش‌هایی برای جلب رضایت مخاطب کافی بوده است؟

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

«قهوه پدری» از معدود سریال‌های طنز این روزهاست که به کارگردانی «مهران مدیری» و نویسندگی امیر برادران، در شبکه نمایش خانگی در حال پخش است. قصه این سریال درباره خانواده‌ای است که با مشکل مالی مواجه شده‌اند. پدر خانواده (سام درخشانی) کتاب‌فروش ورشکسته‌ای است که مغازه‌اش را فروخته و مادر خانواده (ژاله صامتی) نیز معاون بانک است. آن‌ها به پیشنهاد مردی به اسم «اون» با بازی مهران مدیری ۴ میلیارد پول قرض می‌گیرند تا قهوه وارد کنند؛ اما همه چیز بدتر می‌شود که بهتر نمی‌شود.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

به فقر نمی‌توان خندید

این سریال سعی دارد با انتقاد از وضع موجود، همه چیز را به چالش بکشد. گویا قصد مهران مدیری این بوده که همه را نقد کند؛ از مدیر و مسئول گرفته تا خود مردم. اینکه بسیاری از مشکلات اقتصادی، فرهنگی و حتی کتاب نخواندن ما تقصیر خودمان است و بخش مهمی از فقر و نداشتن پیشرفت در زندگی تقصیر بخل و تنگ‌نظری اطرافیانمان. ما اعضا خانواده‌ای را می‌بینیم که سعی دارند به یکدیگر عشق بورزند و به هم کمک کنند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

ولی بدترین قسمت ماجرا این است که فقط سعی می کنند و هیچ چیز واقعی و قابل لمس نیست. ما با آدم‌های خودخواهی طرفیم که مثلا یک خانواده مهربان و منسجم هستند که به رسم و رسوم خانواده احترام می‌گذارند و برایش ارزش زیادی قائل‌اند؛ اما نهایتا به خودشان اهمیت می‌دهند.

تنها شخص واقعا فداکار ماجرا مادر خانواده است. با تعریف کردن وضعیت سریال، می‌بینیم که هیچ موقعیت طنزی وجود ندارد که بتواند خنده بگیرد که حتی نقشی بتواند در آن خودنمایی کند. چون هیچ چیز قرار نیست به وضعیت طنز این سریال کمک کند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

نه قصه، نه شخصیت‌پردازی‌ها، نه لهجه، نه فضاسازی‌ها و… ؛ چراکه در واقع در این سریال، فقط انتقادی به وضع موجود و بی‌ثباتی اقتصادی رخ می‌دهد و آدم‌هایی که در این منجلاب گیر افتاده‌اند که خیلی هم خودشان مقصر نیستند و این ترحم مخاطب را فقط بیشتر می‌کند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

تیپ‌سازی یا شخصیت‌پردازی

سریال «قهوه پدری» این‌طور تیپ‌سازی شده است که مخاطب با دیدن چند ثانیه‌ای کاراکترهایش، حتی اگر سریال را ندیده‌ باشد هم می‌تواند برخوردها و حتی حرف‌های احتمالی شخصیت‌ها را پیش‌بینی کند. فقط جملات عوض می‌شوند؛ اما شخصیت فیلم قرار است مثل همان روال قبلی، با همان تیپ، ادا و بیانی مشابه، بازی خود را ادامه دهد. چنین روندی، ماجرا را تکراری می‌کند و بدون شک مخاطب را خسته خواهد کرد.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

متأسفانه این تیپ‌سازی‌ها و اینکه هرکدام از شخصیت‌ها خصلت و رفتاری به خصوص داشته و روی آن وجه تمایزشان حتما باید پافشاری نیز داشته باشند، روندی افراطی به خود می‌گیرد و مخاطب را با یک‌سری آدم شناخته‌شده و قابل پیش‌بینی که حتما باید ویژگی به خصوصی داشته باشند، مواجه و سردرگم می‌کند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

این سردرگمی در میانه راه از بازیگران سریال «قهوه پدری» تیپ‌هایی تکراری و رو به سراشیبی می‌سازد. یکی از شخصیت‌ها مثلا نگاهی فرهنگی به مسائل دارد؛ اما با دید نه‌چندان وسیع. یکی همیشه کنجکاو است و عامیانه اگر بخواهیم بگوییم خیلی فضول است؛ متأسفانه فقط فضول است و کارکردی در جهت شکل‌گیری قصه و گرفتن خنده از مخاطب ندارد. یکی اعصابش همیشه به هم ریخته است. یکی در آرامش همیشگی است. یکی دیگر نگهبانی است که روی مخ همه می‌رود و… . ماجرا همین‌طور ادامه دارد.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

متأسفانه همه این عوامل دست به دست هم می‌دهند که بازیگران و شخصیت های طراحی شده برای قصه، در حد یک تیپ باقی بمانند و مخاطب نتواند با خود آنها در وضعیتی که هستند هم‌ذات‌پنداری کند که یا دلش به حالشان بسوزد یا به‌خاطر وضعیتی که دارند به‌ حالشان بخندد. مخاطب فقط از تلخی وضع موجودی که در قصه فضاسازی شده است احساس همدردی و رنج می‌کند و این در حالی است که قرار بوده بخندد.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

آزار مخاطب

این روند تیپ‌سازی در همه آثار قبل مدیری نیز قابل مشاهده است؛ شاید در سریال‌های قبلی مدیری هم جریان داشته؛ اما هیچ‌گاه به این شکل به تصویر کشیده نمی‌شد. بیتا سحرخیز با لحنی تصنعی و عصبی نقش یک زن قدرتمند را دارد که تماشاگر را اذیت می‌کند.

از همه مهم‌تر، آب‌نبات خوردن مهران مدیری است که بعد از مدت زمانی، انگار روح مخاطب را می‌مکد و می‌آزارد. در این سریال تیک‌ها و حرکات شخصیت‌ها، بسیار بالاتر و گنده‌تر از خود شخصیت است و در واقع شخصیت، زیر بار این تیک‌ها و اداها له شده است و اصلا چیزی برای ارائه نقش او در قصه باقی نمی‌ماند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

در واقع، هیچ شخصیتی وجود ندارد و مخاطب سریالی را می‌بیند با بازی تیک‌ها و میمیک‌ها و بیان‌ها. چرا هیچ انسان واقعی و قابل درکی در دنیای این سریال دیده نمی‌شود که بتواند خیلی ساده و مفهومی مخاطب را وادار به خندیدن کند؛ چیزی مثل شخصیت هوشنگ شرافت با بازی فرهاد اصلانی در سریال «هیولا» سریال با داستانی که در بستر طنز یا کمدی روایت می‌کند، به آزار مخاطب می پردازد.

سریال «قهوه پدری» داستان یک خانواده فرهنگی و شریف را روایت می‌کند که در یک بزنگاه اقتصادی، شرف خود را از دست داده و دست به کارهای خلاف می‌زنند. سریال، تأثیر شرایط بد اقتصادی و سیاست‌گذاری‌های نادرست دولتی بر زندگی خانواده‌های ایرانی را نشان می‌دهد که خودشان هم کم بی‌تقصیر نیستند. کمدی این اثر، با کمک مشکلات خانواده جهانگیر شکل گرفته و کمدی کاملا سیاه است؛ همچنین شوخی‌های جنسی و دوپهلویی در سریال وجود دارد که تماشای آن را برای گروه‌های سنی محدود و نامناسب کرده است.

بازگشت به تاریخ سینما

گویا مهران مدیری سعی داشته بازگشتی به سبک و سیاق کلاسیک طنز داشته باشد. وضعیتی که استادان و پرچم‌داران طنز و کمدی تاریخ سینما آن را به تصویر می‌کشیدند. مثلا سکانسی را به یاد بیاورید در فیلم «عصرجدید» که گیر کردن چارلی چاپلین در میان چرخ‌دنده‌های یک ابرماشین را به تصویر می‌کشد؛ آن هم در در کارخانه‌ای که او کارگر آن است و یک لحظه غفلت و خستگی به‌خاطر زیست ماشینی که دچار آن شده کافی است که در میان چرخ‌دنده‌ها گیر بیفتد و تلاش او برای رهایی از این وضعیت در این سکانس، بیشتر از اینکه خنده‌آور باشد، تأسف‌بار و دلهره‌آور است.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

همه ما به خوبی سکانس معروف فیلم «جویندگان طلا» را از چارلی چاپلین به یاد داریم که از گرسنگی و فقر پوتین کهنه خود را می‌پزد و خیلی شیک و رسمی شروع به خوردن آن می‌کند. این احوال نه‌تنها خنده‌دار نیست که رنج گرسنگی را فریاد می‌زند و آن‌قدر هم‌ذات‌پندارانه است که مخاطب را دچار چالش می‌کند و به این فکر فرو می‌برد که یعنی می‌شود روزی آن‌قدر گرسنه شوم که من نیز چنین کاری کنم؟ اگر در چنین وضعیتی گیر افتادم آیا می‌توانم یک پوتین کهنه را بپزم و بخورم؟

تمام این مثال‌ها برای این بود که بگوییم سریال «قهوه پدری» بیشتر از آنکه مخاطب را بخنداند، نهایتا به همدردی و احساس کردن درد و رنج خانواده که موضوع فیلم است می‌رسد. البته نمی‌توان گفت این سریال شکست خورده مطلق است؛ اما جنبه طنز آن‌چنانی هم ندارد. فقط می‌تواند تا حدودی سرگرمی مناسبی برای مخاطب باشد.

منبع:صبح نو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری بیشتر بخوانید »

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟



سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، پوریا رحیمی‌سام، مهدی حسینی‌نیا، سمیرا حسن‌پور، ترلان پروانه و مهران مدیری. این افراد که برخی از آن‌ها، همکاری‌هایشان تنها به یک پلتفرم محدود می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، تصویر یک کارخانه «ورشکسته» را به ذهنتان بیاورید. فن کارخانه قژقژ می‌کند، کارگری در کارخانه نیست، روی دستگاه‌ها خاک نشسته و صاحب کارخانه‌ای مقابل حجمی از چک‌های برگشتی منتظر است تا بانک همه زندگی‌اش را توقیف کند، انگار تمام زندگی صاحب کارخانه به «غارت» رفته.

اجازه دهید روی این واژه یعنی «غارت» بایستیم و به سراغ یک نقل قول برویم، نقل قولی از ابوالحسن داوودی، سازنده «هزارپا و رخ دیوانه»: «جریانی که پلتفرم‌ها را شکل داد، خشت اول را بنیان گذاشت. سرمایه‌های آن‌ها مشکوک و مبهم بود و الان ما با مجموعه‌ای روبه‌رو هستیم که نه‌تنها کمک‌حال سینما نیستند بلکه سینما را «غارت» می‌کنند.»

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

غارتگر یا ورشکسته؟

برای درک بهتر صحبت‌های داوودی بهتر است نگاهی به بیلبوردهای‌ تبلیغاتی سطح شهر تهران بیندازیم. با چرخاندن ۴۵ درجه سر در یکی از خیابان‌های اصلی تهران، پوستر چند اثر نمایش خانگی دیده می‌شود و سهم فیلم‌های سینما (غیر کمدی) از تبلیغات شهری تقریباً صفر است. البته صحبت‌های داوودی درباره وضعیت کنونی نمایش خانگی به این اینجا خلاصه نمی‌شود: «من بعد از ٧ سال نمی‌توانم فیلم بسازم. بازیگران توسط پلتفرم‌ها آنگاژه شده‌اند و در انحصارند. شما وقتی حساب و کتاب می‌کنی می‌بینی که اینها (پلتفرم‌ها) حتی به پول خودشان هم نمی‌رسند، پس این یک صنعت «ورشکسته» است.» با کنار هم قرار دادن دو کلمه غارت و ورشکسته، همان تصویر ابتدایی که شرحش دادیم، مصداق پیدا می‌کند، مصداقی که به راحتی می‌تواند از طرف صاحبان پلتفرم‌ها، محکوم به سیاه‌نمایی شود، برای همین باید آنچه را داوودی بیان کرده مورد راستی‌آزمایی قرار دهیم.
از آنجایی که پلتفرم‌های نمایش خانگی علاقه و تمایلی به شفافیت ندارد، نمی‌توان عدد واضحی از چرخه این پلتفرم‌ها و یا بنا بر گفته داوودی، این صنعت ورشکسته درآورد، با این حال گمانه‌زنی‌های اطراف پلتفرم‌ها، حرف‌های داوودی را چندان هم دور از ذهن نمی‌دانند.

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

هزینه ساخت بالا، دستمزدها بالاتر

حدود سه سال قبل، یکی از مدیران سینمایی حداقل مبلغ دستمزد سال ۱۴۰۰ را افشا کرد و گفت: «برخلاف آثار سینمایی که هر بازیگری می‌تواند رقمی را به تهیه‌کننده پیشنهاد کند، در شبکه نمایش خانگی، تقریباً نمودار منظمی برای دستمزد بازیگران وجود دارد. به این ترتیب که بازیگران خیلی چهره و موردعلاقه مردم که تعدادشان به عدد انگشتان دست هم نمی‌رسد، هر ماه ۳۵۰ تا ۵۰۰ میلیون تومان می‌گیرند.»

رقم نهایت ۵۰۰ میلیون تومان در سال ۱۴۰۰، به تناسب افزایش قیمت‌های ساخت سریال بالا رفت و اوایل امسال خبری منتشر شد مبنی بر اینکه بخش مهمی از بازیگران نمایش خانگی، رقم‌های قرارداد خود را به دلیل طولانی شدن پروژه‌ها و تغییر قیمت ارز در طول سال به دلار می‌بستند. رقم تقریبی ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد تومان در سال اخیر برای تولید یک اثر عملاً به رقمی معمولی برای تولید یک اثر درآمده است. این درحالی است که پیش از همه‌گیر شدن پلتفرم‌های نمایش خانگی در دوران کرونا، این پلتفرم‌ها کمتر یا هم‌اندازه سینما مبالغی را پرداخت می‌کردند. البته به غیر از چند اثر معدود که داوودی هم آن‌ها را آثاری با منابع مالی مشکوک می‌داد. اما پس از سال ۱۴۰۰ ناگهان رقم قراردادها سر به فلک کشید.

در یک مورد از این قرار دادهای پلتفرم‌ها، رقم ۵ میلیارد برای هر قسمت ثبت شده که یعنی اگر آن اثر حدود ۱۲ قسمت به طول بینجامد، آن بازیگر مطرح حدود ۶۰ درصد از نمایش خانگی درآمد کسب کرده است. با این حال مسئله اصلی در پلتفرم‌های نمایش خانگی که داد فرهنگ را در آورده، موضوع میزان قراردادها نیست. بلکه مسئله اصلی اثری است که این قراردادها رو سینما می‌گذارد و به نوعی آن را غارت می‌کند. امیرعباس ربیعی، کارگردان فیلم «ضد» و «لباس شخصی» در گفت‌وگویی از انحصاری می‌گوید که دستمزدهای نجومی پلتفرم‌ها آن را پدید آورده: «وقتی حداکثر ۴۰ تا ۵۰ بازیگر در سینمای ایران داریم که در تمام فیلم‌هایی که تولید می‌شوند، حضور دارند، وقتی رقابتی نباشد تا بازیگر برای رسیدن به نقش زحمتی متحمل شود، وقتی دستمزد آنقدر بالا و خلاف عرف است، این روند باعث متضرر شدن سینما می‌شود. از این جهت است که می‌گویم انحصار فساد می‌آورد. ما باید درها را باز کنیم تا سالانه چند بازیگر با استعداد و خوب وارد سینما شوند.»

با نگاهی به آثار چند وقت اخیر این پلتفرم‌ها، انحصار به وضوح دیده می‌شود. البته حضور تکراری افراد در شبکه‌های نمایش خانگی موضوع تازه‌ای نیست و در سال‌های اخیر این موضوع مکرراً تکرار شده است. در آثاری که امسال در نمایش خانگی پخش شده، این بازیگران هم به‌عنوان بازیگران چند اثره دیده می‌شوند،

افرادی همچون سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، پوریا رحیمی‌سام، مهدی حسینی‌نیا، سمیرا حسن‌پور، ترلان پروانه و مهران مدیری. این افراد که برخی از آن‌ها، همکاری‌هایشان تنها به یک پلتفرم محدود می‌شود و اثری با دیگر پلتفرم‌ها نمی‌سازد. این موضوع را برخی به حق انحصاری برخی پلتفرم‌ها با بازیگرانی خاص دارد. انحصار ایجاد شده در این پلتفرم‌ها باعث شده تا بازیگران محدودی بتوانند در چرخه سینما و پلتفرم‌ها قرار بگیرند. اتفاقی که حاصل آن شده بیرون افتادن بسیاری از چهره‌های شناخته‌شده بازیگری از صحنه هنر کشور. البته مسأله انحصار تنها به افراد محصور نمی‌شود و پایش به باقی زمینه‌ها هم کشیده شده است.

یکی از بارزترین نمونه‌های این انحصارها مسئله انحصار در محتواست. اصولاً وقتی پول‌های کلان پشت آثار فرهنگی قرار می‌گیرند، منطق بازار را هم با خود وارد می‌کنند. منطقی که می‌گوید، آنچه باید تولید شود که بیشتر ظرفیت دیده شدن و یا به‌اصطلاح وایرال شدن را داشته باشد. به همین دلیل در چند وقت اخیر، میل به آثار جنایی و یا کمدی اصل بازار نمایش خانگی را در دست گرفته است. دامنه این انحصار به سینما هم کشیده شده با این تفاوت که ردپای جنایی‌ها در آثار سینمایی دیده نمی‌شود. با این حال هنوز اصلی‌ترین مشکل نمایش خانگی مسئله انحصار در بازیگران و ژانر نیست، بلکه باید اصل ماجرا را در جای دیگری پیدا کرد.

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

دخلشان چیست که به خرجشان نمی‌خورد؟

برای بررسی دقیق‌تر وضعیت مالی پلتفرم‌ها باید به سه راه به درآمدزایی این پلتفرم‌ها اشاره کنیم؛ اولین طریق درآمدزایی پلتفرم‌ها از راه تبلیغات است. تبلیغاتی که با قانون و بی‌قانون، قبل، بعد، حین و حتی در میانه اثر جا می‌گیرند.

دومین درآمدزایی از محل اشتراک است، اشتراک‌هایی که هر سال و حتی هر شش ماه یک‌بار افزایش پیدا می‌کنند. مورد جالب این افزایش درآمدها در بلیت‌های اکران آنلاین پلتفرم‌ها اتفاق افتاد، زمانی که تنها گمانه‌زنی‌هایی پیرامون افزایش قیمت بلیت در سینما رواج پیدا کرده بود، پلتفرم‌های نمایش خانگی، پیش‌قدم شدند و قیمت اکران آنلاین را به یکباره افزایش دادند، اتفاقی که باعث شد در اتفاقی عجیب بلیت اکران آنلاین از قیمت بلیت سینما گران‌تر شود.

سومین راه درآمد پلتفرم‌ها از محل ترافیک اینترنتی است که به‌نظر می‌رسد دربرابر درآمد حاصل از مورد اول چندان به چشم نمی‌آید. تبلیغات در پخش رئالیتی‌شوها یا سریال‌ها باعث می‌شود که درآمد قابل توجهی برای پلتفرم ایجاد شود. تبلیغاتی که بی‌توجه به مدل‌های مشابه خارجی و قواعد بالادستی، به شکلی بی‌قاعده تبلیغ پخش می‌کند. این مسئله به موضوعی تکراری تبدیل شده است که تمام کشورهای صاحب پلتفرم در جهان هنگامی که اشتراکی به فروش می‌رسانند دیگر در میانه اثر تبلیغ پخش نمی‌کنند، با این حال پلتفرم‌های نمایش خانگی ایرانی خود را تافته جدا بافته می‌دانند و در هر جایی از اثر تبلیغ پخش می‌کنند.

چپاندن تبلیغ نشان از بی‌پولی ماست

همین مسئله یعنی قرار دادن تبلیغ به هر شکل ممکن در اثر، مخاطب را به گزاره داوودی نزدیک می‌کند، گزاره‌ای می‌گفت پلتفرم‌ها ورشکسته هستند و یا با نگاهی همراه با اغماض یا نزدیک به ورشکستگی. جدای از مدل تبلیغات، عدم هزینه برای آثار خلاقانه و تکرار مؤلفه‌های حساب پس داده شده، در ژانر و باقی موضوعات نشان از وضع بد این پلتفرم‌ها دارد. پلتفرم‌هایی که خود را در یک چرخه معیوب انداخته‌اند. چرخه‌ای که از یک سو نیاز سیری‌ناپذیری به بازیگران شناخته‌شده دارند و از طرف دیگر برای نگه داشتن آن‌ها باید خرج‌های میلیاردی کنند و درنهایت نمی‌توانند سرمایه هزینه‌شده را برگردانند.

یکی از مهم‌ترین دلایلی که باعث می‌شود این پلتفرم‌ها در چنین چرخه معیوبی بمانند، خرج نکردن بر اساس دخلشان است. دخلی که در همه جای جهان بر اساس میزان درآمد حاصل از فروش اشتراک پر می‌شود، اما در ایران تنها پاشنه آن روی حضور چهره‌ها و تبلیغات بی‌حصر می‌چرخد. پاشنه‌ای که معلوم نیست تا کی پشت عدم شفافیت پنهان بماند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟ بیشتر بخوانید »