موشک باران

قدرت موشکی؛ مولفه‌ای بازدارنده

قدرت موشکی؛ مؤلفه‌ای بازدارنده


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌ـ رحیم محمدی؛ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران زمانی که با دستور صدام رئیس جمهور وقت عراق در سال ۱۳۵۹ شروع شد، کمتر کسی فکر می‌کرد که این جنگ به مدت هشت سال ادامه یابد و طی آن هزاران نفر جان خود را بر اثر ادامه جنگ از دست بدهند.

جنگ تحمیلی در شرایطی به جمهوری اسلامی ایران تحمیل شد که کشورمان به لحاظ نظامی و حتی سیاسی آمادگی لازم را برای درگیر شدن در جنگی همه‌جانبه را نداشت، اما با وجود این، در پایان این هشت سال، جنگ را با پیروزی خاتمه داد.

جنگ تحمیلی اگرچه خسارت‌های مادی و جانی بسیاری را به کشورمان تحمیل کرد، اما همین جنگ در بخش نظامی منجر به شکوفایی صنعت دفاعی کشورمان شد؛ عاملی که امروز از آن به‌عنوان عامل بازدارنده در محافل سیاسی و نظامی یاد می‌شود.

دستاورد‌های بخش صنعت دفاعی کشورمان طی سال‌های بعد از جنگ تحمیلی تاکنون موجب شده در بخش‌هایی از این صنعت مهم مانند موشکی نه‌تنها به خودکفایی برسیم، بلکه امروز صحبت از انتقال دانش و تکنولوژی موشکی به جبهه مقاومت است.

حال چنانچه به دهه ۶۰ برگردیم، متوجه می‌شویم در آن زمان به واسطه نداشتن تنها همین یک مولفه دفاعی، یعنی قدرت موشکی، حداقل برای پاسخگویی به حملات هوایی و موشکی ارتش صدام به شهر‌های کشورمان مجبور بودیم دست نیاز به سوی دیگر کشور‌ها دراز کنیم و با هزینه‌های بسیاری تعداد معدودی موشک آن هم نه موشک‌های دقیق و نقطه‌زن را خریداری کرده و آن‌ها را با وسواس بسیار به سوی اهدافی در عراق شلیک کنیم.

در حالی که در سال‌های اخیر به واسطه داشتن انواع موشک‌های مختلف نقطه‌زن توانستیم در چندین مرحله پایگاه‌های تروریست‌ها که در عراق و سوریه قرار داشتند و از آنجا اقدامات تروریستی علیه کشورمان هدایت و رهبری می‌شد را مورد اصابت قرار دهیم و حتی بعد از ترور سردار حاج قاسم سلیمانی، پایگاه ارتش تروریستی آمریکا واقع در پایگاه عین‌الاسد عراق را موشک‌باران کنیم.

در این حملات که ایران از موشک‌های مختلف استفاده کرد، نشان داده در حوزه موشکی امروز دست برتر را در منطقه دارد و همین عاملی شده تا کمتر کشوری به خود اجازه دهد که درباره حمله نظامی به کشورمان حتی بیاندیشد؛ زیرا می‌داند چنانچه این موضوع اتفاق بیفتد، نیرو‌های مسلح کشورمان می‌توانند بارانی از موشک با سر جنگی و برد‌های مختلف را علیه نیرو‌های حمله کننده شلیک کنند و شاید برای شلیک‌های خود هم به دلیل داشتن دانش ساخت موشک، محدودیتی لحاظ نکنند.

به عبارت دیگر، وقتی دانش ساخت موشک‌های ماهواره‌بر را داریم و این ابزار را در داخل کشورمان تولید می‌کنیم، یعنی قادر هستیم که هر نوع موشکی را حتی با برد‌های بالاتر از نیازمان هم بسازیم؛ پس اگر می‌شنویم هر از گاهی برخی از دشمنان ما سخن از تمرین نظامی برای ضربه زدن به مناطقی از کشورمان می‌کنند یا از وجود گزینه‌های نظامی بر روی میز می‌گویند، بیان این‌گونه مطالب، بیشتر جنبه عملیات روانی دارد.

در حقیقت ایران با این توانمندی که آخرین مورد آن آزمایش موفقیت‌آمیز موتور‌های قدرتمند سوخت جامد به‌منظور دستیابی به مدار‌های بالای جو است، به سطحی رسیده که هیچ دشمنی توان مقابله با ایران را ندارد؛ شاید در اینجا بتوان این نکته را هم اضافه کرد که اگر توانمندی موشکی که امروز از آن برخوردار هستیم را در سال‌های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران داشتیم، ممکن بود جنگ در زمانی بسیار کمتر از هشت سال به اتمام برسد.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قدرت موشکی؛ مؤلفه‌ای بازدارنده بیشتر بخوانید »

آجیل مشکل‌گشا با طعم موشک‌باران!


آجیل مشکل گشا با طعم موشک بارانبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، فاطمه فروغی نویسنده و روزنامه نگار در خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس نوشت: «کم سن بودم. هنوز نوجوان نشده بودم که غرور داشته باشم و بتوانم جلوی گریه‌ام را بگیرم. از صدای موشک‌هایی که هواپیما‌های عراقی روی سر تهران می‌انداختند، از جا می‌پریدم و می‌لرزیدم و گریه می‌کردم.

فرزند کوچک خانواده بودم و پدرم (که خدا رحمتش کند) و مادرم (که خدانگهدارش باشد) و برادر‌ها و خواهرهایم همگی هوای مرا داشتند و دوستم داشتند. ته تغاری بودم.

یادم می‌آید که هر کس به هر طریقی می‌خواست کمکم کند تا بتوانم دقایق سخت موشک باران را تحمل کنم. یکی برایم قصه تعریف می‌کرد، یکی مرا در آغوش می‌گرفت. آرام نمی‌شدم که نمی‌شدم، تا اینکه یکی از برادرهایم تصمیم جالبی گرفت.

او می‌دانست که من تنقلات را خیلی دوست دارم. یک روز دیدم با بسته‌های بزرگی در دستش به خانه آمد. بسته‌ها را یکی یکی باز کرد. در آن روزگار گرانی و جنگ و تحریم، مقدار زیادی خوراکی و تنقلات خریده بود. تخمه و خرما و پفک و آجیل و چیز‌های دیگر. بنده خدا برادرم خودش سن بالایی نداشت. ۱۲ سال از من بزرگتر بود، ولی توانسته بود راه حل خوبی برای ترس و لرز‌های من پیدا کند. خوراکی‌ها و آجیل‌ها را در انباری بزرگ خانه که در زمان جنگ ایران و عراق اسمش را پناهگاه گذاشته بودیم و فرش کرده بودیم گذاشتیم.

آن شب وقتی هواپیما‌های عراقی روی سر تهران موشک می‌انداختند من با چشم‌های اشکبار آجیل مشکل گشا می‌خوردم و با ترس و لرز، اعضای خانواده ام را می‌پابیدم که سالم باشند و دور و بر من. به نظر می‌رسید تحمل موشک باران از آن شب برای اعضای خانواده‌ام راحت‌تر شد! چون گریه‌ها و ترس و لرز‌های من کمتر شده بود و اعضای مهربان خانواده‌ام نفس راحتی کشیدند.

همه خوراکی‌ها به من تعلق داشت که با خیال راحت انتخاب می‌کردم و می‌خوردم و سرگرم می‌شدم و کمتر به صدا‌های وحشتناک و عواقب موشک باران فکر می‌کردم.

حالا گاهی خاطراتم را برای یگانه فرزندم علیرضا تعریف می‌کنم. وقتی آرزو‌های مادی زیاد یا لیست خرید بلند بالا دارد، به او یادآوری می‌کنم که دوستش دارم و برای خوشحالی‌اش، هر کاری از دستم بر بیاید انجام می‌دهم، ولی به خاطر بسپارد که سلامتی، امنیت، ایمان و مهربانی بزرگ‌ترین دارایی‌های انسان‌هاست و بعد از آن‌ها نباید چیز دیگری برایمان چندان اهمیتی داشته باشد.

گاهی خاطرات و حرف‌هایم را با بهت گوش می‌کند و ظاهرا قبول می‌کند و من همیشه از خودم می‌پرسم آیا واقعا متوجه معنی حرف‌هایم می‌شود یا نه؟! و همیشه رزمندگان شجاع و ساکنان شهر‌های جنگی را یاد می‌کنم و دعا می‌کنم که فرزندانمان هیچگاه و هیچگاه و هیچگاه در هیچ جای دنیا جنگ نبینند و کلمه‌ای به نام جنگ را نشنوند و نشناسند. آمین.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

آجیل مشکل‌گشا با طعم موشک‌باران! بیشتر بخوانید »

آجیل مشکل‌گشا با طعم موشک باران!


آجیل مشکل گشا با طعم موشک بارانبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، فاطمه فروغی نویسنده و روزنامه نگار در خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس نوشت: «کم سن بودم. هنوز نوجوان نشده بودم که غرور داشته باشم و بتوانم جلوی گریه‌ام را بگیرم. از صدای موشک‌هایی که هواپیما‌های عراقی روی سر تهران می‌انداختند، از جا می‌پریدم و می‌لرزیدم و گریه می‌کردم.

فرزند کوچک خانواده بودم و پدرم (که خدا رحمتش کند) و مادرم (که خدانگهدارش باشد) و برادر‌ها و خواهرهایم همگی هوای مرا داشتند و دوستم داشتند. ته تغاری بودم.

یادم می‌آید که هر کس به هر طریقی می‌خواست کمکم کند تا بتوانم دقایق سخت موشک باران را تحمل کنم. یکی برایم قصه تعریف می‌کرد، یکی مرا در آغوش می‌گرفت. آرام نمی‌شدم که نمی‌شدم، تا اینکه یکی از برادرهایم تصمیم جالبی گرفت.

او می‌دانست که من تنقلات را خیلی دوست دارم. یک روز دیدم با بسته‌های بزرگی در دستش به خانه آمد. بسته‌ها را یکی یکی باز کرد. در آن روزگار گرانی و جنگ و تحریم، مقدار زیادی خوراکی و تنقلات خریده بود. تخمه و خرما و پفک و آجیل و چیز‌های دیگر. بنده خدا برادرم خودش سن بالایی نداشت. ۱۲ سال از من بزرگتر بود، ولی توانسته بود راه حل خوبی برای ترس و لرز‌های من پیدا کند. خوراکی‌ها و آجیل‌ها را در انباری بزرگ خانه که در زمان جنگ ایران و عراق اسمش را پناهگاه گذاشته بودیم و فرش کرده بودیم گذاشتیم.

آن شب وقتی هواپیما‌های عراقی روی سر تهران موشک می‌انداختند من با چشم‌های اشکبار آجیل مشکل گشا می‌خوردم و با ترس و لرز، اعضای خانواده ام را می‌پابیدم که سالم باشند و دور و بر من. به نظر می‌رسید تحمل موشک باران از آن شب برای اعضای خانواده‌ام راحت‌تر شد! چون گریه‌ها و ترس و لرز‌های من کمتر شده بود و اعضای مهربان خانواده‌ام نفس راحتی کشیدند.

همه خوراکی‌ها به من تعلق داشت که با خیال راحت انتخاب می‌کردم و می‌خوردم و سرگرم می‌شدم و کمتر به صدا‌های وحشتناک و عواقب موشک باران فکر می‌کردم.

حالا گاهی خاطراتم را برای یگانه فرزندم علیرضا تعریف می‌کنم. وقتی آرزو‌های مادی زیاد یا لیست خرید بلند بالا دارد، به او یادآوری می‌کنم که دوستش دارم و برای خوشحالی‌اش، هر کاری از دستم بر بیاید انجام می‌دهم، ولی به خاطر بسپارد که سلامتی، امنیت، ایمان و مهربانی بزرگ‌ترین دارایی‌های انسان‌هاست و بعد از آن‌ها نباید چیز دیگری برایمان چندان اهمیتی داشته باشد.

گاهی خاطرات و حرف‌هایم را با بهت گوش می‌کند و ظاهرا قبول می‌کند و من همیشه از خودم می‌پرسم آیا واقعا متوجه معنی حرف‌هایم می‌شود یا نه؟! و همیشه رزمندگان شجاع و ساکنان شهر‌های جنگی را یاد می‌کنم و دعا می‌کنم که فرزندانمان هیچگاه و هیچگاه و هیچگاه در هیچ جای دنیا جنگ نبینند و کلمه‌ای به نام جنگ را نشنوند و نشناسند. آمین.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

آجیل مشکل‌گشا با طعم موشک باران! بیشتر بخوانید »

آجیل مشکل گشا با طعم موشک باران


آجیل مشکل گشا با طعم موشک بارانبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، فاطمه فروغی نویسنده و روزنامه نگار در خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس نوشت: کم سن بودم. هنوز نوجوان نشده بودم که غرور داشته باشم و بتوانم جلوی گریه‌ام را بگیرم. از صدای موشک‌هایی که هواپیما‌های عراقی روی سر تهران می‌انداختند، از جا می‌پریدم و می‌لرزیدم و گریه می‌کردم.

فرزند کوچک خانواده بودم و پدرم (که خدا رحمتش کند) و مادرم (که خدانگهدارش باشد) و برادر‌ها و خواهرهایم همگی هوای مرا داشتند و دوستم داشتند. ته تغاری بودم.

یادم می‌آید که هر کس به هر طریقی می‌خواست کمکم کند تا بتوانم دقایق سخت موشک باران را تحمل کنم. یکی برایم قصه تعریف می‌کرد، یکی مرا در آغوش می‌گرفت. آرام نمی‌شدم که نمی‌شدم، تا اینکه یکی از برادرهایم تصمیم جالبی گرفت.

او می‌دانست که من تنقلات را خیلی دوست دارم. یک روز دیدم با بسته‌های بزرگی در دستش به خانه آمد. بسته‌ها را یکی یکی باز کرد. در آن روزگار گرانی و جنگ و تحریم، مقدار زیادی خوراکی و تنقلات خریده بود. تخمه و خرما و پفک و آجیل و چیز‌های دیگر. بنده خدا برادرم خودش سن بالایی نداشت. ۱۲ سال از من بزرگتر بود، ولی توانسته بود راه حل خوبی برای ترس و لرز‌های من پیدا کند. خوراکی‌ها و آجیل‌ها را در انباری بزرگ خانه که در زمان جنگ ایران و عراق اسمش را پناهگاه گذاشته بودیم و فرش کرده بودیم گذاشتیم.

آن شب وقتی هواپیما‌های عراقی روی سر تهران موشک می‌انداختند من با چشم‌های اشکبار آجیل مشکل گشا می‌خوردم و با ترس و لرز، اعضا خانواده ام را می‌یابیدم که سالم باشند و دور و بر من باشند. به نظر می‌رسید تحمل موشک باران از آن شب برای اعضای خانواده‌ام راحت‌تر شد! چون گریه‌ها و ترس و لرز‌های من کمتر شده بود و اعضای مهربان خانواده‌ام نفس راحتی کشیدند.

همه خوراکی‌ها به من تعلق داشت که با خیال راحت انتخاب می‌کردم و می‌خوردم و سرگرم می‌شدم و کمتر به صدا‌های وحشتناک و عواقب موشک باران فکر می‌کردم.

حالا گاهی خاطراتم را برای یگانه فرزندم علیرضا تعریف می‌کنم. وقتی آرزو‌های مادی زیاد یا لیست خرید بلند بالا دارد، به او یادآوری می‌کنم که دوستش دارم و برای خوشحالی‌اش، هر کاری از دستم بر بیاید انجام می‌دهم، ولی به خاطر بسپارد که سلامتی، امنیت، ایمان و مهربانی بزرگ‌ترین دارایی‌های انسان‌هاست و بعد از آن‌ها نباید چیز دیگری برایمان چندان اهمیتی داشته باشد.

گاهی خاطرات و حرف‌هایم را با بهت گوش می‌کند و ظاهرا قبول می‌کند و من همیشه از خودم می‌پرسم آیا واقعا متوجه معنی حرف‌هایم می‌شود یانه؟! و همیشه رزمندگان شجاع و ساکنان شهر‌های جنگی را یاد می‌کنم و دعا می‌کنم که فرزندانمان هیچگاه و هیچگاه و هیچگاه در هیچ جای دنیا جنگ نبینند و کلمه‌ای به نام جنگ را نشنوند و نشناسند. آمین.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

آجیل مشکل گشا با طعم موشک باران بیشتر بخوانید »