کتاب «امینالقلب»، مجموعهای از پندگفتارهای معرفتی و تربیتی عارف مجاهد سیدحسن نصرالله در سالن کوثر دانشکده رسانه خبرگزاری فارس رونمایی شد.
به گزارش مجاهدت از مشرق، مراسم رونمایی کتاب «امینالقلب» با حضور حسین قرایی؛ مدیرکل روابطعمومی رسانه ملی، عباس خامهیار، سمیه طاهری؛ مترجم اثر، محمدعلی صمدی؛ پژوهشگر و مدیر گروه دفاع و حماسه شبکه یک سیما، علیاصغر بهمننیا، مدیر انتشارات نارگل، میثم رشیدی مهرآبادی؛ مجری کارشناس و جمعی از اهالی فرهنگ و رسانه، سهشنبه یکم مهرماه ۱۴۰۴ در محل باشگاه خبرنگاران توانا برگزار شد.
دکتر سمیه طاهری در این مراسم درباره روند شکلگیری اثر اظهار داشت: شروع این کتاب برای من غیرمنتظره بود و طی فرایندی رقم خورد که قرار نبود بنده نقشی در آن داشته باشم. ترجمه این کتاب یک رزق بود. روی همه جملات تمرکز میکردم و میتوانم بگویم که این اثر، یک مکتب و برگردان فرهنگی است.
وی افزود: برخلاف چهره سیاسی و نماد مقاومت که از شهید داشتیم، سخنانی که برای این کتاب انتخاب شد، صرفاً بر بُعد معنوی، اخلاقی و تربیتی ایشان متکی بود. جملات ساده او در کتاب، برای مخاطب انقلابی برپا میکرد و متحولکننده بود.
چهره واقعی سید از نگاه خامهیار
دکتر عباس خامه یار، معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه ادیان و مذاهب با اشاره به تصویر و منش سید گفت: تصویری که از سید در رسانهها میبینید، تنها گوشهای از واقعیت است. او از ابتدا برای امامت و مرجعیت تربیت شد و هوش و تسلط او به زبان فارسی، یکی از نشانه های کمنظیرش بود.
خودسازی و ریاضت در اسارت
وی با اشاره به اینکه سید حسن پرورش یافته مکتب پیامبر اسلام(ص) بود و این الگو برداری توانست واگرایی را بین حزب الله و ۱۷ طایفه دیگر لبنان از بین ببرد.
هیچ امیدی نداشتند و تصمیم گرفتند با هم بندیها خودسازی را شروع کنند. سید اوج خودسازی را از همانجا شروع کرد. آنها عهد بستند که تا آخر عمر گناه نکنند و حتی لب به مکروهاتی همچون غذای لذیذ لبنانی مثل «لحم نی» یعنی گوشت خام است نزنند. این ریاضت، پایه تربیت مقاومین و رزمندگان آینده بود و درس بزرگی برای همه داشت.
بعد نظامی و فرماندهی
خامهیار تاکید کرد: سید در بعد نظامی کاری کرد که هیچ فرمانده عرب یا فلسطینی انجام نداده بود. در جنگ ۳۳ روزه، با جمعیتی محدود، اسرائیل را مجبور به عقبنشینی کرد اما اهمیت کار سید تنها در عملیات نظامی نبود؛ او رزمندگان را با تربیت اخلاقی و اعتقادی آماده میکرد. بعد نظامی او را باید در همین چهارچوب دید.تربیت نسل آینده و نقش زنانمعاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه ادیان و مذاهب، ابراز داشت:
سید حسن نصرالله کلاسهای خصوصی برای زنان و مادران برگزار میکرد تا نسل آینده مقاومت پرورش یابد، توانست وحدت بیسابقهای میان شیعه و سنی ایجاد کند و جلوی توطئههای طایفهای و مذهبی را بگیرد.وی بر واقعبینی، عقلگرایی و قدرت اقناع سید تاکید کرد و عنوان داشت: این سه ویژگی، در تمام ابعاد زندگی او جاری و پایه اصلی موفقیتهایش بود.
تعامل با ادیان و سیاست داخلی لبنان
خامهیار با اشاره به تعامل سید حسن با مسیحیان لبنان گفت: او با میشل عون رییس جمهور مسیحی لبنان تفاهمنامهای امضا کرد تا امنیت و وحدت حفظ شود. عقلانیت و منطق سید بر قدرت نظامی مقدم بود و همین باعث شد دشمنان در موقعیت انفعال قرار بگیرند، همه اقدامات سید برای حفاظت از مردم لبنان و جلوگیری از جنگ طایفهای و مذهبی بود.
میراث سید مقاومت پابرجاست
در ادامه محمدعلی صمدی، مدیر گروه دفاع و حماسه شبکه یک سیما، پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس و نماینده اسبق خبرگزاری فارس در لبنان، فقدان سید برای نسل جوان حزباللهی را یک رنج عمیق برشمرد و افزود: میراث سید مقاومت پابرجاست. نگاه واقعبینانه، استدلال منطقی و توانایی ایجاد وحدت میان اقشار مختلف، سید را به الگویی بینظیر تبدیل کرده است.
وی تصریح داشت: نقش تربیتی، اخلاقی و سیاسی سید برای نسلهای آینده مقاومت همچنان ادامه دارد و کتاب «امینالقلب» این میراث را به تصویر میکشد.
«امینالقلب» را باید چند بار خواند
مدیرکل روابط عمومی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در مراسم رونمایی کتاب «امینالقلب» گفت: این اثر از چنان عمقی برخوردار است که یکبار خواندن آن برای درک کامل مفاهیم کافی نیست.
حسین قرایی در این مراسم گفت: امینالقلب کتابی نیست که با یک بار خواندن تمام شود. لایههای معنایی و روح جاری در متن، خواننده را وادار میکند چندینبار به آن رجوع کند. این کتاب نه فقط درباره یک چریک، بلکه درباره یک حکیم و عارف است.
قرایی همچنین به بخشهایی از کتاب اشاره کرد که به گفته وی «دارای روح» هستند. بهطور خاص صفحه ۱۲۳ را نقطهای تأثیرگذار در متن دانست و گفت حتی پاورقیهای کتاب نیز هویتدار و زندهاند.وی افزود: این اثر با نثر ساده اما محتوایی عمیق نوشته شده و در انتقال لایههای شخصیتی موضوع خود موفق عمل کرده است.
مدیرکل روابط عمومی صداوسیما گقت: آثار اینچنینی میتوانند تصویری تازه از چهرههای مقاومت اسلامی ارائه دهند.
قرایی ادامه داد: رسانه ملی نیز باید در ترویج چنین آثاری نقش فعالتری ایفا کند تا نسل جدید با ابعاد مختلف این شخصیتها آشنا شود.
این مراسم با امضای تابلوی یادبود رونمایی توسط سخنرانان و امضای چند جلد کتاب توسط مترجم برای حضار به پایان رسید.
کتاب «امینالقلب» که توسط سمیه طاهری ترجمه و بازنویسی شده است، شامل مجموعهای از پند گفتارهای معنوی و تربیتی شهید مقاومت میباشد و به عنوان اثری فرهنگی منتشر شده است.
کتاب «امینالقلب» با تمرکز بر گفتارهای معنوی، اخلاقی و تربیتی سیدحسن نصرالله، به عنوان مکتبی فرهنگی و معرفتی از شهید مقاومت منتشر شده و فرصتی برای بازشناسی این ابعاد فراهم آورده است.
منبع: فارس
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
حتی با محافظان حضرت آقا گفتوگو کردیم و عموم این افراد کسانی بودند که پیدا کردنشان راحت نبود. ولی اول با لطف خدا و بعد با همکاری خانواده شهدا توانستیم با این افراد ارتباط بگیریم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق –در هفته دفاعمقدس، نشست بررسی کتاب «راز بیبی جان» پربرکت بود. غیرازخانم الناز عباسیان که بهعنوان نویسنده دعوت ما را پذیرفت، خانم مهدیه زکیزاده به نمایندگی از انتشارات روایت فتح و حجتالاسلام سیدحمید علمالهدی، (برادر شهید) و همسرشان به نمایندگی از خانواده شهید علمالهدی در گفتگو حاضرشدند.همهمان تلاش کردیم چراغی باشیم برای بهتر دیدهشدن این کتاب که زوایای پنهانی از زندگی یک شیرزن را نشانمان میدهد.
از آغاز کار این کتاب برایمان بگویید. الناز عباسیان: پیشنهاد این موضوع از طرف انتشارات روایت فتح به من داده شد. خانم زکیزاده تماس گرفتند و موضوع را مطرح کردند. آن لحظه من فکر میکردم مادر هنوز در قید حیات هستند.۱۷- ۱۸ سالی بود که از شهدا مینوشتم و کارم بیشتر در حوزه مادران شهدا بود و بهراحتی پذیرفتم چون نسبت به کار با مادران شهدا حس خوبی داشتم.فکر نمیکردم ایشان ۳۳ سال پیش به رحمت خدا رفته و کسانی که با او ارتباط تنگاتنگی داشتند نیز در قید حیات نیستند. حتی فکر میکردم این خانواده در تهران ساکن هستند و نمیدانستم باید منابعمان را از اهواز پیگیری کنیم.من با خوابهایم زندگی میکنم. حدودا ششماه پیش از اینکه این کار به من پیشنهاد داده شود، خواب عجیبی دیدم و آن خواب برای من بسیار باارزش بود. میدانستم پروندهای از شهید عزیزی به دست من میرسد. بعد از مدتها متوجه شدم که شمایل آن مرد در خواب من، چقدر شبیه شهید عزیز سیدحسین علمالهدی است.
مادر شهید سیدحسین علمالهدی در زمان جنگ
درگذشت پریخانم تازه میخواستم کار را شروع کنم که با دختر مرحوم بیبی خدیجه تماس گرفتم. پریخانم گفتند که با شما هماهنگ میکنیم چون ایشان مریضاحوال و به کرونا مبتلا بودند. شنیدم که چند روز بعد ایشان به رحمت خدا رفتند. خانواده تحتتاثیر فوت ایشان قرار داشتند. در آن دوره اکثر اعضای خانواده کرونا گرفته بودند و شروع کار ما تا مهرماه سال ۱۳۹۹ به تاخیر افتاد.در اولین دیدار ما با خانواده شهید همه با ماسک و الکل حاضر شدند و درفاصله دوری ازهم نشسته بودیم.این مصاحبه برای من عجیب بود. میترسیدم مشکلی ایجاد کنم، چون از خواهران سن و سالی گذشته بود و خانواده هنوز داغدار بودند.
به یاد دارم پریخانم از اول تا آخر آن جلسه گریه میکردند. شروع کار ما اینطور بود و خود من از این بابت ناراحت بودم.نوشتن از بیبیجان برای من مانند کار در معدن بود که میشکافتیم، پیش میرفتیم و به طلا دست مییافتیم. از بیبیجان به خانوادهای رسیدیم که هرکدام از اعضایش پتانسیلی خاص برای داستانی متفاوت دارند. به دختران و پسران ایشان رسیدیم؛ به اطرافیان و کسانی که در چایخانه اهواز و تهران با بیبیجان بودند.هر کدام از این مراحل گنجی بود. خصلتهایی از بیبی جان به دستم میآمد که حیران میماندم. ماجراهایی تعریف میشد که وقتی برای خانواده تعریف میکردم به من میگفتند ما نمیدانستیم و برای من بسیار جالب بود.
الناز عباسیان / نویسنده
گفتند عجله نکنید! ازطرف روایت فتح به من گفته شد دست شما باز است ووقت دارید وبا حوصله کار کنید، چون نمیخواستند بعد از اتمام کار متوجه شوند با یکی از افراد مرتبط مصاحبه نشده یا اثری جا مانده و روایتی مفقود است.فکر کردم میتوانم کار را زیر یک سال جمع کنم چون دیگر کتابهای من نهایتا با ۲۰ تا ۳۰ مصاحبه و رجوع به تعدادی کتاب در عرض یک سال به انتشارات تحویل داده میشد، ولی مصاحبههای این کتاب خیلی زیاد شد و من هم دلم نمیآمد جمعش کنم. حاج حمید هم کمک میکرد و مرتبا شمارههایی ارسال میکرد.
خدمت خیلی از عزیزان رفتیم و بعد به جایی رسیدیم که مصاحبههای ما بیشتر از حجم کتاب شده بود. باید ۲۰۰ صفحه تحویل میدادیم اما حدود ۵۰۰ صفحه مطلب داشتیم. دوستان در روایت فتح لطف کردند و اجازه بالا بردن حجم کتاب را تا ۳۰۰ صفحه صادر شد. اما باید باز هم بخشی از مصاحبهها حذف میشد. قرار بر این بود کتاب دو جلدی باشد.بنا بر لیست در دستم با حدود ۹۰ نفر گفتوگو شد که این تعداد لزوما افراد عادی نبودند. برای مثال یکی از آنها آقا مجتبی، پسر شهید مطهری و عروس شهید مطهری بودند. با خانواده شهید رجایی مصاحبه شد.
حتی با محافظان حضرت آقا گفتوگو کردیم و عموم این افراد کسانی بودند که پیدا کردنشان راحت نبود. ولی اول با لطف خدا و بعد با همکاری خانواده شهدا توانستیم با این افراد ارتباط بگیریم. آقای آهنگران هم به ما کمک زیادی کرد و در مورد بخشهایی از کتاب، ایشان واسطه ارتباطما با خانوادههایی در اهواز بود که کار آسانی نبود. باید بگویم بیبی جان قلاب را انداخت و مرا به طرف خودش کشید.
چطور برای تدوین کتاب به این سیستم رسیدیم و زاویه دید دانای کل و سوم شخص را انتخاب کردید؟ حدود ۱۳ تا ۱۴ نفر از مصاحبه شوندگان را از لیست بیبی جان حذف کردیم و برای کتاب سید حسین نگه داشتیم چون اختصاصا در مورد ایشان بود. سیر تاریخی کتاب سه برهه مهم تاریخ ایران را در بر میگیرد. کسی که این کتاب را میخواند تاریخ معاصر را ورق میزند.
کنشگری نوجوانانه و حتی کودکانه سوژه با موضوع کشف حجاب رضاخان و نوع مبارزه او با موضوع، مخالفت با کاپیتولاسیون درحالی که مسئولیت بچههای خود و خواهرش را بر عهده داشت. او نه در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب، بلکه در سال ۱۳۴۲ فعالیت انقلابی داشت.حیف است از همسر ایشان یاد نکنم. این دو با وجود تفاوت سنی، زندگی عارفانهای با هم داشتند و بیبی جان تحت تاثیر ایشان رشد کرد. برای من عجیب است که در آن دوران چطور یک زن کم سن و سال در اهواز خانمها را جمع میکند و برای سلامتی آیتا… خمینی مراسم ختم صلوات هفتگی میگیرد؟! رساله امام را میخوانند، طومار مینویسند، امضا میکنند و به شاه تلگراف میفرستند که این تلگراف در اسناد ساواک موجود است.
هر برهه زندگی این زن الگوست و باید به آن پرداخته شود. حیف است از زندگی چنین الگوهایی فیلم ساخته نشود و آنها به زنان و مادران معرفی نشوند.من توفیق داشتم و در خدمت مادران شهید بودم، ولی بسیاری از این مادران بهواسطه شهادت پسرانشان وارد فعالیت و کنشگری شدهاند، اما بیبی جان قبل از شهادت پسرش، فرماندهای در جامعه زنان بود. بیبی جان، عمری کوتاه، ولی با برکت داشتند.
تجدید بیعت با امام پس از پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ دوران سکوت بسیاری از مادران شهداست، ولی این مادر در آن دوره شخصیتی طلایی بود. زنان را جمع میکند و از اهواز با وسایل حملونقل آن زمان برای تجدید بیعت با امام راهی تهران میشوند. یکی از آن زنان به ما گفت بیبی جان در تکتک ماها را میزد و میگفت من راهی میشوم اگر دوست دارید بیایید و اگر طلایی دارید در راه انقلاب بدهید. این کارها به ذهن چه کسی میرسد؟!در سه ماهه اول جنگ بسیاری جان خودشان و فرزندانشان را برداشتند و به جایی امن رفتند. این مادر نهتنها از شهر نرفت، بلکه به مادران دیگر گفت شهر را خالی نکنند.
عکسی از بیبی جان در میان آوارهای بمباران اهواز وجود دارد. این زن در آن زمان خانه خود را خالی کرده و به مامنی برای رزمندهها و پایگاهی برای کمک به جبهه تبدیل کرده است.یکی از پارامترهای سوگدرمانی این است که وقتی کسی عزیزی را از دست داده و به آرامش رسیده، دیگر داغداران را تسلی بدهند. بیبی جان اوایل جنگ سوگدرمانی را درک کرده بود و همراه با مادران شهید به دیگر مادران داغدار دلداری میداد.
دوست دارم تا جایی که میتوانم بیبی جان را معرفی کنم. به دوستان و همکارانی که برای ساخت مستند میآیند؛ میگویم که من تا جایی که بتوانم همکاری میکنم تا اتفاقات خوبی بیفتد.
در کار شهدا دنبال پول و نام نیستم از صمیم قلب میگویم که در کار شهدا بهدنبال دو چیز نبوده و نیستم؛ یکی پول و دیگری اسم است. با وجود اینکه از لطف این عزیزان هر دوی اینها به من میرسد، اما من به دنبالشان نیستم. حساب و کتاب من با شهدا جداست.همانطور که گفته شد، بیبی جان برای کارهایش الهی، هیأتی و مردمی جلو میرفتند. با خودم گفتم یعنی من نمیتوانم بهعنوان ذرهای کوچک که خود را به این اسم بزرگوار چسباندهام، این نیت را داشته باشم و در این اثر بحث پول و مادیات نداشته باشم؟! به همین دلیل هیچوقت عواید مادی این اثر را پیگیری نکردهام در حالیکه در مورد آثار دیگر قراردادهای سنگینتری بستهام و حساب آنها جداست.
حجتالاسلام سیدحمید علمالهدی (برادر شهید): خانم عباسیان کاری کرد کارستان برای نوشتن کتابی درباره مادر، چند بار تصمیم گرفته شد، ولی همتی درست و حسابی نبود. کار از این بابت که از مادرمان تعریف کنیم، خوشایند خانواده نبود؛ ولی شخصیت ایشان ابعاد مختلفی داشت و میتوانست الگو باشد. چنین زندگی با شخصیتی چندجانبه که از ازدواجش تا فرزندآوری او،ایثار وخدمت بود.
ایشان قبل وبعد ازپیروزی انقلاب و دردفاعمقدس شخصیتی اجتماعی داشت و حضور ومحوریتشان باعث تاثیرگذاری بود.مادر، شخصیت عجیبی داشت و کار شگرفی کرد. دختری ۱۴ساله از خرمآباد با مردی ۳۰ساله ازدواج میکند و به نجف میرود تا پنج فرزند شوهرش را بزرگ کند. فرزند اول فقط یکسال از ایشان کوچکتر بود. ایشان با وجود چنین مسئولیت سنگینی و سکونت درنجف با همسران مراجع رفتوآمد فراوان داشت. ما نمیدانیم ایشان چطور عربی یاد گرفته بودند، تا دورهای که منزل ما در زمان جنگ، پایگاه بود.خاطرهای برای شما تعریف میکنم.
نیمه اول دهه ۷۰ بود، در ایام سالگرد شهید مطهری بودیم. من در نهاد رهبری در دانشگاه مشغول بودم. حاجیهخانم مطهری را دعوت کرده بودیم و میخواستیم نامهای بفرستیم. به راننده آدرس دادم و از او خواستم نامه را به منزل شهید مطهری ببرد. راننده که آمد گفت حاجیهخانم من را ۲۰ دقیقه پشت در نگه داشته و برای من تعریف میکرد که مادرتان که بود و چه شخصیتی داشت. ولی وقتی میخواستند مصاحبههای این کتاب را انجام دهند حاجیهخانم مطهری مریضاحوال بودند و شرایط گفتوگو نداشتند.خانم عباسیان را خدا رساند و کاری کارستان انجام دادند. مادر ما عبارتی داشتند وهمیشه میگفتند:«کار باید این ویژگیها راداشته باشد؛الهی، هیأتی، مردمی» اگر پیگیری، همت و پشتکار خانم عباسیان نبود این کتاب تهیه نمیشد. ما با تمام وجود برای ایشان و دوستان روایت فتح دعا میکنیم.
از نگاه عروس خانواده حاجیهخانم شخصیتی مهربان داشتند و نهفقط با ما که عروسشان بودیم بلکه با هرکسی که برخورد میکردند، او حس مهربانی را درک میکرد. ما ساکن قم بودیم و حداقل ماهی یکبار به اهواز میرفتیم و برمیگشتیم. پسر بزرگ من روحا… به ایشان وابسته بود و مادربزرگش را خیلی دوست داشت.در قم در خانه خودمان نشسته بودیم. من بودم و دو فرزندم، بیبیخدیجه و حاجیهخانم که کمی ناخوشاحوال بودند و میخواستند بخوابند. من و بیبیخدیجه، احوال حاجیهخانم را خیلی تحویل نگرفتیم. دخترم رضوان حدودا دوساله بود، تازه کمی حرفزدن یاد گرفته بود.پیش حاجیهخانم رفت و به او گفت بیبیجان چرا ناراحتی؟ بیبیجان آنقدر از برخورد بچه خوشش آمده بود که به من و بیبیخدیجه گفت از این بچه یاد بگیرید ببینید چقدر با محبت و مهربان است.قبل از ازدواج من در اهواز، پسرخالهام سال۱۳۵۹ قبل از شهادت سیدحسین، شهید شده بود. خاله من در خانه مستاجری ما بودند. زمان جنگ و موشکباران بود و در زیرزمین زندگی میکردیم. در زدند و دیدیم خانم علمالهدی است. ما نسبت فامیلی داشتیم و ایشان برای دیدار پیش ما آمده بودند. تا نشستند شروع به دلداری خاله من کردند. این رفتار ایشان برای ما خیلی جالب بود. خودشان شهید نداده بودند ولی درک خوبی از وضعیت مادر شهید داشتند. چند روز بعد، حسین شهید شد.
نسبت انتشارات روایت فتح با این کتاب مهدیه زکیزاده: برنامه کتاب شهید حسین علمالهدی و مادر ایشان به سال ۱۴۰۰برمیگردد. تصمیم مجموعه بر این بود تا به شهدای مظلوم هویزه که در رابطه با آنها کم کار شده، بپردازیم. پررنگترین شهید در این حوزه، شهید علمالهدی است و دیدیم پای کسی چون نصرتا…محمودزاده در میان است وایشان علاقه زیادی به شهید علمالهدی دارند و روی این موضوع بسیار حساس هستند. ایشان یکی از پایههای روایت فتح هستند.متوجه شدیم در مورد محمدحسین علمالهدی کار شده است، پس چه باید میکردیم؟! در وهله اول سه شهید هویزه در نظر گرفته شد تا در مورد آنها کار کنیم.
«به رنگ خاک» از اینجا شروع شد و مجموعه خاطراتی است درباره شهید علمالهدی که توسط خانم مهدویان مورد بازنویسی قرار گرفت. با وجود اینکه کتاب مجموعه خاطره است اما استقبال خوبی از آن شد.در این رفتوآمدها متوجه مادر شهید علمالهدی شدیم که چه زندگی پررنگی دارند و چه سوژه بابرکتی هستند و حیف که اینقدر دیر به سراغمان آمدند، چون ما اعتقاد داریم خودشان سراغ ما میآیند. با وجود اینکه خانواده علمالهدی دست به قلم هستند و میشود بین نوهها چند نویسنده یافت؛ از این جهت کار نشدن این موضوع عجیب بود و میشود گفت توفیق ما بوده است.
وقتی به مادرها رسیدیم تصمیم گرفتیم اثری جدید منتشر کنیم که قبلا کار نشده است. در رفتوآمد با خانواده علمالهدی در کتاب به رنگ خاک متوجه شده بودیم با خانوادهای صاحبنظر طرف هستیم و کار چیزی نیست که بتوانیم کمی پا کج بگذاریم.ما به کسی احتیاج داشتیم که در مرحله تحقیق و نویسندگی با خانواده همراهی کامل داشته باشد. نترسد، چون تجربه ما میگفت این میزان حساسیت خانوادهها، نویسندهها را میپراند، طاقت نمیآورند و میترسند، چون فکر میکنند وقتی حین مصاحبه و نوشتن این همه حساسیت وجود دارد، شاید خانواده بعد از اتمام کار اثر را قبول نکنند.
موارد زیادی داشتیم که خانوادهها کتاب را کنار گذاشتند و اثر به انتشار نرسید. از این رو نویسندهای میخواستیم که از نظر اخلاقی صبور باشد، همراهی کند و دل بدهد. دلدادن برای من بسیار مهم بود. انتخاب نویسنده دو دوتا چهارتا نیست. میشود موضوع توفیق را کنار ماجرا گذاشت. این همه نویسنده داریم و خانم عباسیان در انتشارات ما و درمیان این جمع فردی تازهکاربه حساب میآمد.مدت زیادی از دوستی و همکاری ایشان با ما نمیگذشت. از واژه دوستی استفاده میکنم، چون اخلاق زیبا و پسندیده ایشان ارتباط را صمیمیتر کرد و همکاری ما با خانم عباسیان به دوستی رسید.
ما با بچههای خبرنگار خوب جلو میرویم. خبرنگارانی که وارد فضای نویسندگی میشوند با ما همراهتر هستند؛ شاید چون روحیه کنجکاوی در این گروه بالاتر است و ما از بابت تحقیق خیالمان آسوده است و میدانیم تا به هدفی که میخواهند نرسند، ول نمیکنند.من خانم عباسیان را برای تالیف این اثر پیشنهاد دادم. قلم ایشان را میشناختم و میدانستم خبرنگارها خیلی راحت میتوانند خط کار را بگیرند. این کتاب برای ما بسیار مهم بود، چون حساسیت خانواده را میشناختیم، از این رو به خانم عباسیان گفتیم با خیال راحت و فراغ بال کار کنند و باهم کاری به زمان تحویل اثر نداشتیم تا کار درستی ارائه شود.
میثم رشیدی مهرآبادی – قفسه کتاب/ روزنامه جامجم
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
پدر ابوزینب میخواست جلوی او را بگیرد و اجازه ندهد که به سوریه برود. حس پدر و فرزندی در میان بود. با پدر من صحبت کردند و گفتند با جعفر صحبت کن، شاید به حساب پدرخانمی و رودربایستی و… نرود.
گروه جهاد و مقاومت مشرق- کتاب «راه سفید» نوشته سرکار خانم فاطمهسادات کیایی توسط انتشارات روایت فتح منتشر و روانه بازار نشر شده است.این کتاب زندگینامه داستانی شهید محمدجعفر حسینی(ابوزینب) مدافع حرم لشکر فاطمیون از زبان همسرش (سرکار خانم فاطمه صفدری) است.
شهید محمدجعفر حسینی اصالتا افغانستانی بود اما هرجا پای انقلاب و رهبری و اهلبیت به میان میآمد، حضور فعال داشت. سوریه که شلوغ شد به مدافعان حرم پیوست. در بوکمال۲۰۰ترکش به جانش نشست تا آخرین پایگاه داعش فتح شود.۲۰۰ ترکشی که دو سال تمام وجودش را گرفت تا با توفیق جانبازی، در خانهاش به فیض شهادت نائل آمد.در کافهکتاب زیتون همراه با نویسنده کتاب، راوی کتاب و نمایندهای ازسوی انتشارات روایت فتح، سرکار خانم مهدیه زکیزاده، این کتاب رابه بررسی نشستیم.
ازمیان حدود ۳۴۰ قسمت گفتوگو با خانواده مدافعان حرم، یکی از لحظات سختی که در ذهن من مانده، روایت خانم صفدری از آن شبی است که ابوزینب به رحمت خدا میروند و در منزل به شهادت میرسند. مدیریت این لحظهها سخت است ولی ایشان از عهدهاش برآمدند و خانم کیایی نیز از عهده گزارش آن برآمدند و خانم زکیزاده بهعنوان کارشناسی سختگیر مورد تایید قرار دادند.
چه شد که در اولین کارتان به سراغ این سوژه آمدید که هم سخت است و هم حواشی به همراه دارد؟
کیایی: سخت بود ولی از یک جهت برای من که این همه سال در حوزه مدافعان حرم کار کردهام، سوژه راحتی بود. افت و خیزها کاملا واضح بود و قرار نبود من چیزی را بیرون بکشم. فعالیتهای ابوزینب عیان بود و لازم نبود بروید و ببینید چه کارهایی کرده است و چطور آدمی بوده. ارتباطات ایشان بسیار گسترده بود و با آدمهای گستردهای ارتباط داشتند. این ارتباطات دسترسی به راویان را آسان میکرد و باعث میشد شمایل کلی سوژه بهراحتی بهدست بیاید. این ارتباطات و فعالیتهای ابوزینب به من کمک کرد.
فاطمه کیایی / نویسنده
شاید شما تنها نویسنده کتاب مدافعان حرم باشید که با خود شهید گفتوگو داشتید.
کیایی: من به سراغ سوژه نرفته بودم و اتفاقا سوژه به سراغ من آمده بود. وقتی ابوزینب از سوریه برگشت با ایشان مصاحبه داشتم. در همان مصاحبه به من گفتند این گفتوگو را قبل از شهادت من منتشر نکنید. متن این مصاحبه در کتاب نیست و با توجه به ابعاد گستردهای که ابوزینب داشت، میشود کتاب دیگری منتشر کرد.خانم صفدری روایت بسیار خوبی داشتند و کامل توضیح دادهاند بهطوریکه اگر کسی کتاب را بخواند، متوجه شخصیت ابوزینب میشود. اینطور نیست که جای ابهام داشته باشد. ولی انتشار کتابی دیگر میتواند کاملکننده این اثر باشد؛ با وجود اینکه راه سفید و راویاش بهخوبی توانسته شهید را روایت کنند.
تدبیر شما برای فرم کتاب چه بود؟ چگونه وارد داستان شدید؟
کیایی: ورودی روایت اززمانی است که خانم صفدری درگیر جانبازی ابوزینب است.ایشان خود ازابتدای زندگیشان شروع به روایت میکنند. در واقع فلاشبک میزنند و به خطرات ابتدای آشنایی و زندگیشان میپردازند.
صفدری (همسر شهید): پدر ابوزینب میخواست جلوی او را بگیرد و اجازه ندهد که به سوریه برود. حس پدر و فرزندی در میان بود. با پدر من صحبت کردند و گفتند با جعفر صحبت کن، شاید به حساب پدرخانمی و رودربایستی و… بیاید و در مغازه شما کار کند. چون پدر من مغازه قصابی دارند و قبول کردند. همه نگران شهادت ابوزینب بودند و میخواستند او را به هر طریقی که هست، نگه دارند. آقاجعفر با پدر من صحبت کردند و گفتند از صبح تا ساعت ۳ در مغازه هستم و بعد اجازه بدهید بروم و به تدریس زبانم مشغول شوم.پدر من علاقه زیادی به درس و پیشرفت علمی دارد و قبول کرد.شاید فقط تا یک ماه از ساعت ۸ تا ۱۵ درمغازه بودو با من تماس میگرفت و میگفت میشود با پدرت صحبت کنی تا من به جلسه بروم؟!
فاطمه صفدری / همسر شهید
این اتفاق چندینبار تکرار شد. از طرفی چون در فضای مغازه روی آقاجعفر حساب شده بود، فکر کردیم شاید این غیبتهای پیدرپی رابطه داماد و پدرزن را شکرآب کند. خودم وارد عمل شدم و گفتم دیگر نمیخواهد به قصابی بروی؛ نه به تو میخورد و نه میتوانی و شاید اتفاقاتی بیفتد که دیگر نتوانید جمعش کنید. دست به گوشت هم شده بود. دوعکس ازاودارم؛ درعید قربان سال۱۳۹۳بودکه گوشت خرد میکرد.این کاربا ویژگیهای روحی و نخبگانیاش همخوان نبود و نمیتوانست خودش را از فضایی که به آن تعلق داشت، دور کند. وقتی دوستانش با او تماس میگرفتند، دیگر فضای مغازه برایشان مناسب نبود.یک روز خیلی نگران بود که شاگردانش او را در مغازه در حال خرد کردن گوشت ببینند و به من گفت کار قصابی سخت است و من نمیتوانم بروم. بسیار عصبی بود. گفتم هر کدام از شاگردانت آمد، بگو من دوقلوی جعفر هستم. میخواستم با شوخی تمام شود.
کیایی: نکته ویژه ابوزینب این بود که ایشان با فاطمیون نرفتند.قبل از اینکه فاطمیونی شکل بگیرد یا همزمان با شکلگیری این گروه و با فاصلهای مکانی این اعزام انجام شد، چون فاطمیون ازمشهد شکل گرفت.ایشان خود با جمعی ایرانی وبا بچههای بسیجی که با حاجحسین همدانی ارتباط داشتند به سوریه رفتند. جمعی که گویی منتظر بودند چنین اتفاقی بیفتد.آنها میدانستند که این راه سختیهایی دارد. ایشان افغانستانی و مهاجر بودند و در خود ایران هم مشکلات اقامتی داشتند، چه برسد که از ایران به سوریه بروند.ولی رفتند و ماجراهایی برایشان پیش آمد که این ظرفیت را ایجادکردتا ابوزینب به شخصیتی خاص وویژه تبدیل شود.باعلاقهای که ایشان به ایران و شخص آقا داشتند، شاید ایرانیترین افغانستانی محسوب میشوند.شاید لازم باشد هرایرانی این کتاب رابخواند وببیند که چگونه فردی مهاجر که اصالتش متعلق به کشوری دیگر است با وجود همه سختیهایی که دارد، چقدر میتواند وطن دومش را دوست داشته باشد.
راوی و نویسنده کتاب راه سفید
صفدری: زبان افغانستانی ما زبان دری است. من و همسرم هر دو متولد تهران هستیم ولی با هم و در خانواده دری صحبت میکنیم. این زبان از پدر و مادرها و از خانوادهها به ما رسیده و در حال حاضر هم ما اصرار داریم که این زبان و لهجه باید حفظ شود؛ هرچند در جاهایی با فارسی ایرانی مخلوط شده است. بسیاری از ما افغانیهای متولد ایران هرگز به افغانستان نرفتهایم و اگر این زبان را از دست بدهیم برای ما یک آسیب خواهد بود.این خواسته ابوزینب هم بود. ما هموطنانی داریم که گویش خود را کنار گذاشتهاند ولی ما نمیتوانیم. وقتی همولایتیهای ما برای ثبتنام اربعین میآمدند تا فارسی ایرانی صحبت میکردند، میگفت شما چطور افغانستانی هستید که به زبان خودتان صحبت نمیکنید؟! بندههای خدا ساکت میشدند. ابوزینب قدرت و سیاستی داشت و همانجا با آن لحن باعث میشد بندههای خدا آن چند کلمه را هم کنار بگذارند.
کیایی: من در ابتدای کار به آقای مدقق یکی از نویسندههای خوب افغانستانی رجوع کردم. وقتی ایشان اعلام کردند وقت ندارند با خانم اکبری صاحب رستوران خانه کابل صحبت کردم. ایشان قبول کردند کار را انجام بدهند ولی اعلام کردند که نمیتوانند بنویسند و باید من همراه ایشان باشم. ما در رستوران خانه کابل کنار هم مینشستیم و من جملات را میگفتم و از ایشان میخواستم ترجمهها را به من بگویند و همانجا تایپ میکردم. به همین دلیل کار این همه طول کشید.
پس این کار در ردیف ترجمه است؟
کیایی: بله ترجمه است و در مورد برخی از کلمات که بسیار متفاوت بود، پانویس هم آمده است.
مهدیه زکیزاده / نماینده انتشارات روایت فتح
مهدیه زکیزاده: این موارد دستانداز بود ولی برای چنین کتابی دستانداز محسوب نمیشود.من این کتاب را در آمار سال ۱۴۰۰ میگذارم. همین که میفهمم این کتاب باید به سال ۱۴۰۲ برود برای من یک ضربه است. باید ببینیم ارزشش را دارد یا نه و در مورد این کتاب واقعا ارزشش را داشت و کتابی غنیتر شد.این کتاب در زمان خوبی به دست من رسید. برخی اوقات کتابها در اوج شلوغی میرسند و حداقل در بار اول من نمیتوانم کتاب را بخوانم ولی در انتها تمام کتابهای نشر باید توسط من خوانده شوند. ولی راه سفید را از ب بسما… تا پایانش خواندم و فقط برای گرفتن تاییدیه زبان آن را به کارشناس سپردم.
در اولین مواجهه با کتاب چه چیزی برای شما مهم و برجسته بود؟
مهدیه زکیزاده: اول این که کار مرحله به مرحله به دست ما میرسید. در کتابهایی که از ب بسما… با نویسنده شروع کردهایم ابتدا ۲۰درصد کتاب به نشر میرسد و خوانده میشود و در مورد این اثر هم به همین صورت بود. ایشان طبق قاعده نشر پیش آمدند و در هر مرحله تاییدیه گرفتند و ادامه دادند. ابتدا ۲۰ درصد اول کتاب با همین جذابیت امروز به دست ما رسید و نشان داد کار خوبی پیش رو است.وقتی با نویسندهای که برای بار اول با نگارش کتاب روبهروست برخورد میکنیم، کار ما سخت است. تاکید ما روی ارائه مرحله به مرحله کتاب به همین دلیل است. ولی ما با خانم کیایی مشکلی نداشتیم.
کیایی: سابقه کار خبرنگاری کمک زیادی میکند. شاید اگر نویسندهای خبرنگار شود باید دورهای ببیند. ولی خبرنگاری که میخواهد به کار نویسندگی مشغول شود در این فضا کار کرده است. کار در حوزه ایثار و شهادت مثل نوشتن کتاب است. اتفاقا کار خبر در این حوزه سختتر است چون باید کار جمع و جور مثل داستان کوتاه ارائه کرد.من پیشنهاد کتاب را به خانم مردی دادم و ایشان به سرعت قبول کردند و بدون هیچ انقلتی گفتند سوژه بسیار خوبی است. من دلم میخواست فضای واقعی را به تصویر بکشم. واقعیت جانبازی بسیار باارزش است. استنباط خواننده از واقعیت با ارزشتر از آن است که بخواهیم مرتبا فانتزی اراده بدهیم. به نظر من تاریخ مصرف روایتهای صورتی دیگر تمام شده است. صنعت نشر هم دیگر تمایلی به انتشار این نوع روایتهای شبیه به هم ندارد.
کسی که مجرد است میتواند از زندگی مشترک بنویسد؟
کیایی: روایت از زبان همسر شهید بود از این نظر میتوان خود را به جای طرف مقابل گذاشت. اگر راوی یک آقا بود شاید کار سختتر میشد. من امروز میتوانم خودم را به جای ایشان تصور کنم و درکی از فضا داشته باشم.راوی به خوبی شرح میداد و کار من را راحت میکرد. زمانی باید روایت را از زیر زبان راوی بیرون بکشید و این کار را بسیار سخت میکند. حتی من فکر میکنم خود ایشان هم میتوانستند کتاب را بنویسند. خانم صفدری در صفحه اینستاگرامش خیلی خوب مینویسد. شاید با وجود زندگی و داشتن فرزند این کار برایشان سخت میشد. ایشان امروز هم میتوانند داستان خودشان را بنویسند.
*** احراز شهادت ابوزینب در چه مرحلهای است؟ ***
صفدری (همسر شهید): تا به حال هیچ اتفاقی نیفتاده است. یک سالی است که موضوع را پیگیری نکردهام. بعد از اربعین و از شهریور به دوستان ایشان اطلاع دادم که دیگر پیگیری نمیکنم. اگر قرار به انجام تکلیف باشد که من بدون احراز شهادت هم میتوانم کارم را انجام بدهم و اگر نه، احراز شهادت بشود هم چه بهتر.کار را پیچیده کردهاند، پرونده هنوز باز است و شاید نوع رفتارها و گویشها آنقدر برای آدم اذیتکننده میشود که با خودش میگویداگر آن را کنار بگذارم برای من بهتر است. در مورد بچهها با خودم این طور فکر کردم که ما در این چند سال چطور زندگی کردهایم؟ اگر بحث مدارک است که با همین مدارکی که داریم ادامه تحصیل میدهیم و اگر بحث امرار معاش یا زندگی روزمره است که خدا روزیرسان است.ولی ماجرا بسیار خستهکننده شده بود. تا جایی که وقتی من شهادت ابوزینب را به دوستانش اطلاع دادم برای من بسیار راحتتر بود. یکسالونیم قبل از یکی از مسئولان چیزی شنیدم که برای من بسیار ناراحتکننده بود و بهسرعت موضوع را پیگیری کردم و الحمدلله خیلی زود تمام شد. همانجا اعلام کردم که نه احراز شهادت و نه جانبازی میخواهم، هیچ توقعی ندارم و فقط خواهش میکنم با آبروی همسرم بازی نکنید! اراده به سمتوسوی احراز است ولی گویا کسانی هستند که اجازه نمیدهند و نمیخواهند چنین اتفاقی بیفتد. نمیدانم چه کسانی هستند و نمیتوانم قضاوتی بکنم. پرونده همچنان باز است و پرونده را نمیبندند.آن زمان حال ایشان بسیار بد بود و قطعا نمیتوانست برود و پیگیری کند. میرفت و کمیسیون تشکیل میشد و میگفتند دوباره باید طول درمان بگذرد و کمیسیونی دیگر تشکیل شود. احراز جانبازیها بسیار طول میکشد و اگردراین بین کسی شهید شودواتفاقی برایش بیفتد چون درصد تعلق نگرفته مشکلاتی ایجاد میگردد. در جانبازی بعد از دو سال ابتدا ۱۵درصد دادند. اول فکر میکردیم پروسه همین است و من ۱۵درصد را قبول کرده بودم اما ته دلم هنوز شک داشتم. وقتی با دوستانابوزینب مطرح کردم تعجب کردند که چرا برای او ۱۵درصد تعیین شده است. با پیگیری من بعد از چند ماه درصد جانبازی به ۳۰ درصدرسید. بعد ازمدتی دوباره تشکیل جلسه داشتیم واین رقم شد ۳۵درصد.ولی کسانی از دوستان ایشان دستشان در کار بود و اطلاعاتی داشتند. از طرف آنها گفته میشد که این درصد درست نیست. من دو سهبار اعتراض کردم و دیگر قبول نکردند.
***
*** لهجه افغانستانی، کتاب را زیبا و زنده کرد ***
مهدیه زکیزاده، نماینده انتشارات روایت فتح: انتشار این کتاب طولانی شد؛ البته مشکل از انتشارات نبود و کتاب کار داشت. چون در وهله اول کتابی که خانم کیایی به ما داده بود لهجهای نداشت و کاملا فارسی بود، ولی درمواردی گویی از دستشان در رفته بود و در کلام میشد لهجه افغانستانی را دید و میدیدیم چقدر کار را زیبا و زنده میکند.از این رو با اینکه میدانستیم زحمتی دوباره است و باید مکالمهها تبدیل میشد که تعداد آنها هم بالا بود اما این را خواستیم. قبل از شروع صحبتهایمان این را خواستیم. کتاب خوبی بود و این تغییر کار را قشنگتر، خاصتر و ماندنیترمیکرد.برخی موارد شاید درسالهای ابتدایی که باکتاب سروکارداریم نشان ندهد ولی این کتاب ۱۰سال بعد بیشتر از امروز دیده خواهد شد. این ویژگی را نمیتوان در مورد تمام کتابها رصد کرد.خانم کیایی پیشنهاد ماراپذیرفتند وکتاب برای تغییر زبان مکالماتش رفت.این کاربرای نویسنده در اجرا و برای ما در بخش ویراستاری بسیار سخت بود. در حقیقت کتاب دوزبانه شده بود و به ویراستاری عمیقی احتیاج داشت. مدت زمانی که«راه سَفید»درویراستاری ماند، بالا بود. قبل از آن مدت زمانی حدودیکسالونیم زمان بردتاکتاب بااعمال تغییرات به دست مابرسدوپیش ازآن هم کتاب یکسالونیم زماننگارش داشت. بچههایی که از حوزه خبرنگاری وارد نویسندگی میشوند باید هنر قصابی داشته باشند. باید کاررابکشندوآنچه را نوشتهاند قصابی کنند. این مسأله درمورداین بچههاپررنگ است چون کارهایشان زیبا نوشته شده وحشو و چیزی اضافه نیست، ولی باید حذف شود.باید موقعیتسنجی و زمانسنجی کرد. ما برای خواندن زندگینامه شهدایی که موازی هم هستندزمانی نداریم.این شهدا در موازات همدیگر قرار دارند و میتوان این کتاب را کنار گذاشت و کتاب بعدی رادر دست گرفت ونمیتوان هر کتابی را خیلی خاص کرد. از این رو نمیتوان برای هر کتاب سراغ ۵۰۰صفحه رفت،چون این میزان برای جوان امروزی خستهکننده است و نمیطلبد. وقتی میتوان آن شیرینی و لذت را در حجمیکمتر رساند چرا نباید این کار را انجام داد؟!
میثم رشیدی مهرآبادی
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانههای دفاعپرس، «میثم رشیدی مهرآبادی» نویسنده کتاب در گفتوگویی پیرامون شیوه انتخاب کتاب برای مخاطب و معیارهای انتخاب کتاب برای افزایش اطلاعات، اظهار داشت: انتخاب نوع کتاب توسط مخاطب همواره به عنوان یکی از مضامینی بوده که بسیاری از کارشناسان علوم اجتماعی و محققین فرهنگی به آن میپردازند.
وی در همین راستا ادامه داد: بررسیها نشان داده که کتابهایی که قالب روایت هستند و میتوانند نگاه دوباره به زندگی آدمهایی که به قلم کشیده شده را بیان کنند، باعث میشود افراد دل به تاریخ بزنند و اطلاعاتی جدید و تجربههایی از رویدادها و رخدادهای گذشته را همراه خود به عصر امروز بیاورند.
این نویسنده کتاب در پاسخ به نحوه انتخاب کتاب خوب اشاره و تصریح کرد: من کتاب خوب را از طرح و نام نویسندگی آن مورد بررسی قرار میدهم.
وی در همین راستا ادامه داد: من معتقد هستم که کتابهایی با کیفیتی هستند توسط ناشران نیز مورد توجه قرار میگیرد و ناشر نیز برای طرح و حتی نوع نگارش آن وقت و زمان خاصی را میگذارد لذا با دیدن طرح و جلد کتاب میتوان تا حدودی به نوع کتاب پی برد.
مهر آبادی نقش طراحی کتاب را در خرید آن مورد بررسی قرار داد و ابراز کرد: کتابی خوب است که از سوی ناشران نیز مورد توجه قرار میگیرد، این نوع از کتابها در کنار محتوای فاخر از صفحهآرایی جذابی نیز برخوردار خواهند بود تا بدین ترتیب چشم مخاطب را نیز بنوازد البته در این مقوله مواردی استثنا وجود دارد که بر خلاف این امر در موردشان صدق میکند. راهکارهای جذب مخاطب
وی نقش چیدمان کتاب و شکل کتاب در جذب مخاطب را مورد بررسی قرار داد و تاکید کرد: علاوه بر چهره کتاب که در پشت ویترین افراد را به خود جذب میکند بخشهایی از محتوایی که کتاب را به مخاطب معرفی میکند نیز نقش مهمی در جلب نظر علاقمندان به کتاب و کتاب خوانی دارد، نکته دیگر اینکه یک ناشر خوب علاوه بر اینکه در چینش کتاب از نرم افزارهای خاص استفاده کرده تا بتواند سرعت مطالعه مخاطب را بالا ببرد. این نشانهای از احترام به مخاطب را در کتاب منتشر کرده که این ارزشمند است.
این نویسنده کتاب تصریح کرد: اصول گرافیک نقش موثری در جذب مخاطبان دارد، همچنین صفحهآرایی معیاری خاص را در پسزمینه خود دارد که عموماً به جذب مخاطب کمک فراوانی میکند و تا حدودی به معرفی کتاب میپردازد و در عین حال ارائه بخشی از متن در پشت جلد میتواند معرفی کامل تری از محتوای کتاب را به مخاطب ارائه دهد.
مهر آبادی یکی از عوامل دیگر در انتخاب کتاب را قیمت کتابها دانست تاکید کرد: کتابهای ارزشمند قیمتهای بالایی دارند، اما برخی از این کتابها قیمتهای نجومی دارند همین مهم سبب میشود تا مخاطب از خرید کتاب منصرف شود، کسانی که کتابخوان هستند و به مطالعه علاقه ویژه دارند ترجیح میدهند در این شرایط به نسخههای دیجیتال از کتابها پناه ببرند.
وی در مورد معرفی کتاب برای مطالعه در ایام اوقات فراغت ابراز کرد: من عموما کتابهایی مورد علاقه و جذاب که مطالعه کردم را در اینستاگرام خود معرفی میکنم، اما با این همه تاکید دارم که باید برای مطالعه کتابها توجهی ویژه به ناشران داشت عموماً انتشارات سوره مهر به نشر کتابهای تاریخ شفاهی پرداخته است، کتابی مانند کتاب «نورالدین پسر ایران» که در این انتشارات منتشر شده از جذابیت ویژهای برخوردار است.
وی خاطر نشان کرد: انتشارات اطلاعات که محتواهای در حوزه تاریخ شفاهی را سرلوحه تولیدات خود قرار داده توانسته به سرنوشت بسیاری از بزرگان ایران بپردازد و تا حدودی فضای کتابهای آنها افراد را به دهههای ۲۰ و یا ۳۰ میبرند، همچنین انتشارات اطراف نیز که در حوزه سفرنامهها فعالیت کرده کتابهای ارزندهای را در این زمینه ارائه کرده است.
منبع: میزان
انتهای پیام/ ۹۱۱
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
«میثم رشیدی مهرآبادی» پژوهشگر و نویسنده در گفت وگو با خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، با اشاره به وضعین انتشار کتابهای حوزه دفاع مقدس، اظهار داشت: سختیها و مشکلاتی که امروزه برای نوشتن در این حوزه وجود دارد ناشی از فاصله گرفتن از آن سال ها به لحاظ زمانی و کمرنگ شدن خاطرات آن زمان در ذهن مردم است.
وی افزود: ما به خاطر حساسیتهای زیادی که در این حوزه وجود دارد مجبوریم برخی خاطرات را با چند نفر از همرزمان راوی راستی آزمایی کنیم و به همین دلیل هم کار تا حدودی سخت میشود.
نویسنده آثار دفاع مقدس تصریح کرد: مشکل دیگر بنده در نوشتن یکی از کتابهای دفاع مقدس این بود که یکی از راویان به دلیل جراحتهای زمان جنگ مکرر در بیمارستان بستری میشد که این موضوع و عدم آمادگی ذهنی راوی، کار را خیلی عقب میانداخت.
رشیدی مهرآبادی گفت: با توجه به پرمخاطب بودن کتابهای دفاع مقدس، ما نسبت به این حوزه مسئولیت و حساسیت بیشتری داریم و لذا در جهت ادبی بودن کتاب هم باید تلاش بیشتری کنیم و مجموع این مسائل کار در حوزه دفاع مقدس را سخت میکند.
وی خاطرنشان کرد: خیلی از نویسندگان در دهه هفتاد به نوشتن در این حوزه گرایش و علاقه داشتند اما در حال حاضر این جریان به دلیل وجود سختیهای فراوان کاملاً برعکس شده است و البته در حال حاضر عرصه جدیدی باز شده و آن عرصه مدافعان حرم و جبهه مقاومت است.
این نویسنده آثار دفاع مقدس خطاب به نویسندگان عرصه مدافعان حرم و جبهه مقاومت که عمدتاً متولدین دهه هفتاد هستند،گفت: در زمینه تحقیق و پژوهش و نگارش از همان تجربیات متخصصان و نویسندگان حوزه ادبیات دفاع مقدس استفاده کنند.
انتهای پیام/ 121
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است