میرحسین موسوی

براندازان با یک قمه کش چه می‌کنند؟

حباب براندازی



سناریوی توهم سقوط علیه جمهوری اسلامی ایران چگونه طراحی شد و چگونه به شکست انجامید؟

به گزارش مجاهدت از مشرق، مهدی محمدی تحلیلگر مسائل سیاسی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت:

فکر می‌کنم درباره آشوب‌های ۱۴۰۱ در یک نقطه عطف قرار داریم. قصد جمع‌بندی یا پیش‌بینی وضعیت را ندارم، چون همه آموخته‌ایم در شرایطی چنین پیچیده باید عمیقاً محتاط بود اما تقریبا پیداست پروژه قبلی طراحان شکست خورده و پروژه جدید به سادگی قابل تعریف نیست.

داستان اینگونه شروع شد: «ممکن، سریع و آسان جلوه دادن براندازی برای اقلیتی از جامعه که قرار بود در حباب شبکه، خود را اکثریت فرض کند».

هدف این بود که یک آشوب چندصدهزار نفری سراسری شکل بگیرد. طرف طراح از ابتدا می‌دانست قادر به این نیست اکثریت را به خیابان بکشاند. هدف شکل دادن به اقلیتی بود که در چارچوب یک جنگ‌ شناختی پیچیده باید به این نتیجه می‌رسید زمان دست زدن به خشونت فرارسیده است.

برای رسیدن به این هدف، ابزار خلاقانه‌ای ایجاد شد: «ایجاد تصور رفتنی بودن نظام». یک بازی از دید من هوشمندانه و پر از ظرافت و پیچیدگی داخلی و خارجی راه افتاد برای باوراندن این امر به بخشی از جامعه ایران که کار تمام و جمهوری اسلامی در حال رفتن است.

فرض بنیادین پروژه این بود: اگر این باور برای اقلیتی از جامعه ایجاد شود که نظام در حال رفتن است، آشوب بزرگ شکل خواهد گرفت. مقام امنیتی خارجی گفته بود: «حکومت‌ها وقتی می‌روند که به نظر برسد دارند می‌روند!»

حالا یک بار دیگر آنچه را در بیش از ۲ ماه گذشته دیده‌اید مرور کنید. همه چیز معنای جدیدی پیدا می‌کند. در داخل ایران برنامه پیچیده‌ای کلید خورد. گام اول ایجاد تشکیک در حضور، سلامت، قدرت و حتی حیات رهبر انقلاب به عنوان مهم‌ترین عامل نگهدارنده نظام بود. میرحسین موسوی با صدور بیانیه‌ای که بدون هیچ دلیل، یکباره بحث جانشینی را پیش می‌کشید و جوانان را مخاطب قرار می‌داد، از مدت‌ها قبل از فوت خانم مهسا امینی پروژه را کلید زد. بعد نیویورک تایمز مقاله‌ای منتشر کرد و خبر از بیماری رهبر انقلاب داد و با وجود حضور ایشان در ۲ برنامه عمومی باز حاضر به پس گرفتن ادعای خود نشد. واضح بود برنامه‌ای در کار است که لازمه آن سرهم کردن داستان‌هایی از این نوع با سوءاستفاده از منابعی به ظاهر معتبر است. وقتی آشوب‌ها کلید خورد، دیدیم در روزهای اول این موضوع تبدیل به بخشی از باور ذهنی کسانی تبدیل شده بود که نقش هسته مرکزی آشوب را به عهده گرفتند. بعد از آن نوبت به «خشونت شدید علیه مردم و نیروهای انتظامی و امنیتی» رسید. باز، هدف این بود که به اقلیتی در جامعه گفته شود نظام دیگر قادر به برقراری نظم و امنیت نیست و هزینه اقدام براندازانه صفر شده است. پس از آن، نوبت به «خشونت کلامی» بی‌سابقه رسید. طراح خارجی به دنبال این بود فحش جنسی را در ایران بدل به شعار عمومی کند. باز هم هدف، دریدن پرده‌های حرمت میان مردم و نظام و تقویت باور به تمام‌شده بودن کار بود. پس از آن سراغ «خلق شعار و نماد» رفتند. تولید شعارهایی با مضمون «پایان»، بویژه در آبان‌ماه و تلاش برای تزریق آن به ادبیات روزمره جامعه، بخش دیگر همین پروژه بود. بعد، سراغ «ایده سقوط شهرها» رفتند. در یکی دو مورد که چند ساعتی برخی شهرهای مرزی یا محلات آنها ملتهب شد، بلافاصله حجم بزرگی از ادبیات تولید شد با این مضمون که فلان شهر سقوط کرده و اکنون نوبت آن است هر کسی شهر و محله خود را آزاد کند(!) هدف، دوباره این بود که اقلیتی از جامعه کار را تمام‌شده بداند. اینجا مجال تفصیل نیست اما یک نکته اکنون از ورای بیش از ۲ ماه تمرکز کامل بر تحلیل رفتار دشمن روشن است. همه پروژه این بود که اقلیتی کوچک در جامعه، یک دروغ بزرگ را باور کنند: نظام در حال سقوط است!

در خارج از ایران نیز پروژه‌ای همین‌قدر بزرگ کلید خورد و به موازات بخش داخلی اجرا شد. مخاطب اصلی پروژه خارجی باز هم افکار عمومی داخلی ایران بود: از علم کردن اسماعیلیون تا همایش برلین یا بردن نازنین بنیادی به شورای امنیت و دیدار علی‌نژاد با مکرون. بایدن از تغییر و مکرون از انقلاب حرف زدند. هدف همه اینها، مجددا انتقال «سیگنال پایان» بود. طرف خارجی همه تلاش خود را کرد که به بدنه آشوب بگوید نه تنها موافق براندازی است و از آن حمایت می‌کند، بلکه از هم‌اکنون رهبران آینده ایران را هم برگزیده و با آنها در حال ملاقات و مذاکره است!

همه اینها البته روی برخی روندهای نسلی، جنسیتی و اقتصادی در ایران نشست. بی‌تعارف، کم‌کاری‌ها و ندانم‌کاری‌های ما بزرگ‌ترین کمکی بود که طراح خارجی دریافت کرد. زیرساختی در داخل ایران مهیا شد که برخلاف برخی تصورات، منحصر به فضای مجازی نیست. داستان بسیار بزرگ‌تر است. این زیرساخت امنیتی، با برخی مشکلات، کوتاهی‌ها و غفلت‌های اجتماعی گره خورد و بحران ۱۴۰۱ را ساخت.

البته همه آنها که وارد خیابان شدند بخشی از زیرساخت آشوب نبودند اما همه آنها که دست به خشونت زدند آگاهانه یا ناآگاهانه، با آن مرتبط بودند، غفلت از شکل‌گیری این زیرساخت، یعنی زیرساختی که قرار بود توهم پایان جمهوری اسلامی را تبدیل به آشوب خشونت‌آمیز کند، بزرگ‌ترین سوالی است که مسؤولان یک دهه گذشته باید به آن جواب بدهند. ترکیب این زیرساخت با نارضایتی، بحران را ساخت.

من درباره آن زیرساخت سخن نمی‌گویم؛ موضوعی است که فهم آن مهم‌ترین مسؤولیت کنونی جامعه اطلاعاتی ایران است. درباره زمینه‌های اجتماعی هم که آن زیرساخت بر آن استوار شده جداگانه سخن خواهم گفت. در اینجا بر «نتیجه» تمرکز می‌کنم. تا جایی که به نتیجه مربوط است، پروژه به سختی شکست خورده است.

نخستین علت، حجم بی‌سابقه خشونتی است که تولید شد. طراح خارجی در این باره عمد داشت: جنایت کنید، فیلم بگیرید و رجز بخوانید. نظام یا می‌ترسد و مماشات می‌کند که یعنی کار تمام است یا متقابلا دست به خشونت می‌زند که نفتی خواهد شد بر آتش اعتراضات. یافتن راه میانه آسان نبود اما نظام این راه را یافت.

نظام به جای انتخاب خشونت یا مماشات، «تولید آگاهی اجتماعی» درباره ذات آشوب را هدف گرفت. بعد، جمع کردن بساط قداره‌کشی و تروریسم دشوار نبود. در نتیجه آن استراتژی، اکنون جامعه بسیار آگاه‌تر است.

«خشونت بی‌سابقه» به جای اینکه ترس تولید کند یا به انگاره رفتن قدرت بدهد، به «جامعه‌زدایی از آشوب» انجامید و مهم‌تر، تصویر ذهنی جامعه ایران از براندازان را واقعی کرد. صریح‌ترین منتقدان به ما که می‌رسیدند می‌گفتند از شما خوش‌مان نمی‌آید ولی بساط اینها را جمع کنید!

«خشونت کلامی» وضع براندازان را بدتر کرد. طرف طراح گمان می‌کرد می‌تواند فحش جنسی را در ایران به شعار فراگیر تبدیل و به این ترتیب ایده تمام‌شده بودن کار را تقویت کند اما عملا آنچه رخ داد اثبات بی‌صلاحیتی اخلاقی براندازان برای جامعه‌ای بود که می‌خواهد اخلاقی زندگی کند.

تیر خلاص را اما «افراط در دروغگویی» زد. من چند بار در میانه این پروژه و هنگام ارزیابی روندهای تولید و انتشار بیگ‌دیتا، هوشمندی طرف طراح را در جلوگیری از سقوط نمودار هیجانات و خلق رویدادهایی برای کش دادن غائله ستایش کردم. انصافا فناوری پیچیده‌ای داشت اما خب! بیش از حد دروغ گفتند.

از موضوع مهسا امینی تا همین آخرین داستان -دروغ یک ساعت قبل را چک نکرده‌ام!-براندازان موفق به اثبات ادعاهای‌شان نشدند. فاصله معنادار واقعیت عینی با تصویری که در ماهواره یا توئیتر ارائه می‌شد، به تدریج تصویری متوهم و حتی تا حدی خل و چل از براندازان ارائه کرد. از آن مهم‌تر، بخش‌هایی از مردم به این نتیجه رسیدند عده‌ای مامورند برای آنها دام پهن کنند. بحران اعتبار، مهم‌ترین بحرانی بود که آشوب به سرعت گرفتار آن شد.

نتیجه این شد کسانی که در ابتدای کار فکر می‌کردند چیزی در حال محقق شدن است، کنار کشیدند. عجز براندازان از خلق یک چشم‌انداز مرتبط با دغدغه‌های واقعی مردم -ولو مبهم- و اصرار به دروغ و خشونت، اعتبار پروژه را به سرعت کاهش و هزینه آن را افزایش داد.

اکنون نه تنها «توهم رفتنی بودن» زایل شده بلکه معلوم شده ریشه اجتماعی نظام استوارتر از هر برآوردی است که طرف طراح داشته است. حالا البته سرویس خارجی می‌گوید باید «هزینه ترمیم زخم» را بالا برد. از این به بعد، همه چیز به موقع‌شناسی و هوشمندی ما بستگی دارد.

اکنون یک قدم آن‌سوتر ایستاده‌ایم. بخش‌هایی از جامعه ایرانی تلخی چیزی را تجربه کردند که از دور طراحان می‌خواستند رویایی شیرین به نظر برسد. نظام جمهوری اسلامی هم تجربه‌ای اندوخته که من «نو کردن حکمرانی» را بهترین توصیف آن می‌دانم. در این باره صحبت خواهیم کرد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حباب براندازی بیشتر بخوانید »

مزدور بی‌بی‌سی در توهم رهبری کردستان

مزدور بی‌بی‌سی در توهم رهبری کردستان



در روزهایی که بر ما می‌گذرد، رسانه‌های بیگانه نام و تصویر یک نفر را فراوان تکرار می‌کنند: عبدالله مهتدی. شناخت پیشینه این نام، در تحلیل تحولات جاری ضروری به نظر می‌آید.

به گزارش مجاهدت از مشرق، روزنامه جوان نوشت: در روزهایی که بر ما می‌گذرد، رسانه‌های بیگانه نام و تصویر یک نفر را فراوان تکرار می‌کنند: عبدالله مهتدی. شناخت پیشینه این نام، در تحلیل تحولات جاری ضروری به نظر می‌آید. در مقال پی‌آمده، نقش نامبرده در فرآیندهای مرتبط به حزب کومله، مورد بازخوانی قرار گرفته است.

فرزند حاجی رحمان آقا مهتدی، در آغاز راه

عبدالله مهتدی فرزند حاجی رحمان آقا مهتدی، در سال۱۳۲۸، در شهرستان بوکان از توابع استان آذربایجان‌غربی به دنیا آمد. پدر او از خان‌های زمان شاهنشاهی محسوب می‌شد که به دلیل خیانت به قاضی محمد و خدماتی که به رژیم پهلوی ارائه داده بود، به امر دربار به شهر تهران دعوت شد و در آنجا زندگی کرد. مهتدی تحصیلات خود را در تهران سپری کرد و در این شهر، با مارکسیسم آشنا شد و به یک فرد معتقد بدان تبدیل گشت. در روزهای پایانی پاییز۱۳۵۷، او همراه چند تن از دوستانش که فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های تهران و تبریز بودند، گردهم آمدند و سازمانی به نام «کومه له شورشگیری زه‌حمه تکیشانی کوردستانی ئیران» (سازمان انقلابی زحمت‌کشان کردستان ایران) را تأسیس کردند. بنیان‌گذاران کومله، سه سالی را در زندان، به جرم خواندن چند جزوه مارکسیستی سپری کرده بودند. میانگین سنی‌شان ۳۰ سال و عموماً از طبقه متوسط و فئودال بودند و هیچ کدام، پیشینه طبقاتی کارگری و زحمت کشی نداشتند! عبدالله مهتدی برادر دیگری به نام صلاح‌الدین دارد که تئورسین اتحادیه میهنی کردستان عراق و مشاور جلال طالبانی بود. مهتدی چندین عملیات تروریستی را علیه رزمندگان جمهوری اسلامی سازماندهی کرد و همین فعالیت‌ها سبب شد تا در اولین کنگره گروهک کومله بعد از انقلاب اسلامی، به عنوان سر کرده این گروه انتخاب شود. او تا سال ۱۳۶۲ یعنی تا قبل از تأسیس حزب کمونیست ایران، در گروهک کومله و در سال ۱۳۶۲ به توصیه رقیب دیرین خود سیدابراهیم علیزاده، فعالیت‌های خود را به عنوان دبیرکل حزب کمونیست ایران (حزبی که در ستیز با مذهب است) آغاز کرد و از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۹، فعالیت‌های تروریستی خود را در این حزب ادامه داد. مهتدی که از کمونیست‌های دو آتشه محسوب می‌شد، در نشریه «به سوی سوسیالیزم» یعنی نشریه تئوریک و رسمی حزب کمونیست، در مقابل انتقادات مطرح شده از سوی منتقدان، با واکنش‌های تند در مقام دفاع از حزب برمی‌آمد.

مشارکت در بمباران زندان «دوله تو»

در اردیبهشت ۱۳۶۰ جلیل گاردانی، فتاح کاویانی و ایرج سلطانی (خلبانان فراری)، به نمایندگی از حزب دمکرات و عبدالله مهتدی و ابراهیم علیزاده از طرف گروهک کومله، با سرهنگ عیار عبدالرضا و رشید صالح دیدار کردند. در این ملاقات، بر سر بمباران زندان «دوله تو» توافق شد. بین جاده سردشت به پیرانشهر، تقریباً میانه مسیر دو شهر، روستایی به نام میرآباد قرار دارد. انتهای مسیر روستا به سمت مرز عراق، منطقه آلواتن نام داشت که زندان دوله تو در آنجا بود. این زندان متعلق به گروهک‌ها بود و عده‌ای از نیروهای سپاه پاسداران، کمیته انقلاب اسلامی، ارتش جمهوری اسلامی، جهاد سازندگی و گروهی از نیروهای کُرد طرفدار جمهوری اسلامی، در آن محبوس بودند. براساس این توافق در ۱۷ اردیبهشت۱۳۶۰، زندانیان بر خلاف هر روز که به بیگاری برده می‌شدند، در حیاط زندان نگه‌داشته شدند و نگهبانان زندان نیز از ۵۰ به ۱۲ نفر کاهش یافتند! صبح آن روز هواپیماهای عراقی با هدایت حزب دمکرات و گروهک کومله، ساختمان زندان را به شدت بمباران کردند. طبق گفته بازماندگان فاجعه، نیروهای حزب دمکرات و گروهک کومله، نجات یافتگان را از ارتفاعات هدف قرار می‌دادند! آنان در مجموع، ۱۳۰ نفر را شهید و مجروح کردند. پس از آن عبدالله مهتدی و عبدالرحمن قاسملو، در مقابل واکنش‌های مختلف در مورد این جنایت، همکاری خود را با رژیم بعث عراق انکار کردند!

حامی فتنه سبز!

مهتدی که از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۹ دبیرکل حزب کمونیست و از تئورسین‌های این حزب محسوب می‌شد، اما امروز کمونیست بودن خود را منکر شده است! او خود را به عنوان یک انسان دموکراسی‌خواه و فعال حقوق بشری معرفی می‌کند و هیچ گاه از نظر رفتار سیاسی، در تعادل نبوده و ثبات نداشته است. وی تاکنون در حلقه متحدان کمونیست، رژیم بعث، سلطنت‌طلبان، جمهوری‌خواهان، سران فتنه سبز، رژیم صهیونیستی و رژیم عربستان، به شکل همزمان و متناسب با اقتضائات روز حضور داشته است. مهتدی در سال ۱۳۸۸، طی نوشته‌ای با عنوان «کردها و جنبش سبز»، حمایت خود را از میرحسین موسوی اعلام می‌کند! او در مصاحبه با سایت ضد انقلابی روز آنلاین، از این حرکت دفاع کرده و در پاسخ به سؤال خبرنگار که می‌پرسد: حزب کومله و جنبش سبز، عجیب نیست؟ می‌گوید: «خیر، به نظر من عجیب نیست، برای اینکه من جنبش سبز را یک جنبش حق طلبانه و دموکراسی خواه می‌دانم و ما هم از هر جنبش حق طلبانه و دموکراسی خواهانه پشتیبانی می‌کنیم! منظورم هم از این حرف این است که اگر چه این جنبش بندناف خود را از گروهی که من به آن‌ها اصلاح‌طلب حکومتی می‌گویم، نبریده و کماکان با آن‌ها دارای لینک است، اما من جنبش سبز را امتداد ساده و ادامه خطی آنچه در ایران به اصلاحات معروف بود، نمی‌دانم. بر عکس فکر می‌کنم به بن‌بست رسیدن آن، مدل اصلاح‌طلبی و سترون ماندن روش‌های آن در برخورد با استبداد و ناکام ماندن اصلاحات در ایجاد تغییرات در بالا، باعث شد جنبش سبز برای دستیابی به مطالباتش از پایین و به صورت مردمی شکل بگیرد. جنبش اصلاحات در ایران به بن‌بست رسیده و ناکام مانده است و لذا ما جنبش سبز را برای ادامه مسیر خود ایده‌آل می‌دانیم…».

وی اذعان می‌کند: «جنبش سبز با جنبش اصلاحات، تفاوت عمده‌ای دارد. در دوران اصلاحات، کجا مخالفت با ولایت فقیه را علنی می‌کردند یا کجا درباره جدایی دین از سیاست این طور که در جنبش سبزحرف می‌زنند، صحبت می‌کردند؟…».

مهتدی متوجه بود که فضای سیاسی کردستان، به نفع فتنه سبز نیست و به‌رغم آنکه در راستای حمایت از یک فراخوان، هماهنگ با دیگر گروهک‌های ضد انقلاب، به مناسبت فوت منتظری و در روز ۲۲ بهمن صادر کرد، اما مردم کردستان به فراخوان او و گروهک‌های دیگر جوابی ندادند و نه از عبدالله مهتدی حمایت کردند و نه از جنبش سبز!

در توهم رهبری کردستان ایران

مهتدی و گروهکش را از آن جهت می‌توان یک گروه مافیایی دانست که حاضرند در برابر دریافت پول بیشتر، حتی هم گروهی‌های خود را به قتل برسانند! زیرا وقتی یک فرد یا یک گروه به هموطن خود خیانت کند، هرگونه خیانت دیگر از آن فرد یا گروه، به دور از انتظار نیست. حزب کومله به دلیل انشعابات درون گروهی، به سه دسته با رهبری این افراد تقسیم شده است: ابراهیم علیزاده، عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی‌زاده. این افراد وقتی علیه یکدیگر بیانیه می‌دهند، تندترین و زشت‌ترین کلمات را به کار می‌برند و دیگری را به هر گونه جنایتی که امکان تصور آن وجود دارد، متهم می‌کنند! آن‌ها همدیگر را سارق، فالانژ، لجن پراکن، کلاهبردار سیاسی، قوم پرست و از این قبیل قلمداد می‌کنند! جالب اینجاست که او در بین افکار عمومی، خود را دوستدار رفقای قدیمی خود معرفی می‌کند، اما در خفا و با توطئه، برای حذف رقبا تلاش می‌کند! پیشمرگان زیادی به عمر ایلخانی‌زاده توصیه کردند که در دام تفرقه افکنی‌های مهتدی گرفتار نشود، اما برخی دیگر معتقدند که وی کارش را خوب بلد است و در بحث تفرقه افکنی، مردی آب‌دیده شده است! بهرام رضایی از فرماندهان و کادرهای قدیمی کومله، در مصاحبه با یک سایت کردی – که در اقلیم کردستان عراق فعالیت می‌کند- نقشه‌های مهتدی برای کومله زحمت‌کشان کردستان را برملا کرده است. او در پاسخ به این سؤال که: چرا بعد از یک سال از ملحق شدن و اتحاد با کومله مهتدی، این گروهک را ترک کرده و از آن‌ها جدا شده؟ می‌گوید: «بعد از اتحاد اکثریت کومله زحمت‌کشان کردستانی (ایلخانی‌زاده با کومله انقلابی زحمت‌کشان کردستان ایران یعنی گروه مهتدی)، ما در یک دسته چندین بار با عبدالله نشست داشتیم. او دوباره وعده وعیدهای را در صورت اتحاد، برای ما تکرار کرد. در این نشست‌ها چند نماینده از هر دو طرف، شاهد قول‌های داده شده از سوی مهتدی بودند. اعتماد من به عبدالله مهتدی، به قبل از سال ۲۰۰۷ میلادی برمی‌گرد. ما رفاقت‌مان با یکدیگر خیلی گرم بود. اما زمانی که به کومله انقلابی برگشتیم، از همان روز اول، جلوی خوانده‌شدن نوشته و سخنرانی‌های من را گرفتند و تنها عبدالله مهتدی سخنان خود را قرائت کرد و در رسانه‌های خودشان منتشر کردند…». او در ادامه افشاگری‌های خود درباره مهتدی، این طور بیان می‌کند: «رهبری کردستان ایران، عبدالله مهتدی را دچار توهم کرد، رفتارش به کلی تغییر کرد! اصلاً کمیته مرکزی در این سازمان وجود ندارد و کمیته مرکزی تنها یک ماکت است و فرمان‌های عبدالله را اجرا و پیاده می‌کنند. من در ۳۴ سال گذشته، با خیلی از رهبران کومله کار کرده‌ام و ویژگی‌ها و مشخصه‌های کومله بودن را در آن‌ها دیده‌ام، اما احساس کردم عبدالله مهتدی رهبر کومله نیست، بلکه آرام‌آرام در تلاش این است، تا خودش را به عنوان رهبر کردستان ایران معرفی کند و این مسئله نیز به طور خیلی جدی، او را دچار توهم کرده است!…».

عامل کشتار مهاباد، در شهریور ۸۹

مهتدی که نتوانسته بود مردم کرد زبان را با خود همراهی کند، خوش رقصی اربابانش را در قالب جنایتی دیگر محقق ساخت! به دستور او در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۸۹، دیاکو رسول‌زاده و صابر شیخ عبدالله در رژه نیروهای مسلح در مهاباد، بمبی را در میان جمعیتی که برای دیدن مراسم رژه نیروهای مسلح در مرکز شهر جمع شده بودند، منفجر کردند. در جریان این انفجار تروریستی، ۱۲ نفر از کودکان و زنان به شهادت رسیدند و ۴۰ نفر از مردم بی‌گناه زخمی شدند. مهتدی یک میلیارد تومان برای تروریست‌ها در نظر گرفته بود، اما نهایتاً طناب‌دار نصیب‌شان شد! مهتدی دقیقاً همزمان با ورود گروهک‌های تروریستی تکفیری داعش به عراق، توسط سردبیر بی‌بی‌سی به این رسانه دعوت شده و به عنوان کارشناس و تحلیل‌گر مسائل منطقه، هر چند روز یک بار به دروغ پردازی، شایعه پراکنی و تبلیغ در راستای تجزیه عراق می‌پردازد. بعد از پرده‌برداری در خصوص اینکه عبدالله مهتدی از بی‌بی‌سی فارسی حقوق می‌گیرد، تعدادی از عناصر کادری و پیشمرگان کومله، در این باره خواستار ارائه توضیح از سوی وی شدند! وی با تند خویی و عصبانیت اعلام کرد که مجبور نیست به کسی توضیح دهد و تنها مرجع تصمیم‌گیری در این مسائل، شخص رهبری کومله است و لاغیر؟! چند روز بعد تعدای از افراد گروه، از دبیر خانه کومله خواستار بررسی موضوع شدند، اما ابوبکر مدرسی معاون سر کرده کومله و عضو کمیته مرکزی گروه، در سخنانی برای حاضران، از نقش مهم و تأثیرگذار بی‌بی‌سی فارسی در معرفی بیشتر کومله به جهانیان سخن گفت و این رسانه را تریبونی در اختیار کومله معرفی نمود. مدرسی در بخش دیگری از سخنانش تأکید کرد که این کار بی‌بی‌سی باعث می‌شود، دیگر شاخه‌هایی که به نام کومله کار می‌کنند، رسمیت خود را از دست بدهند و همه تنها کومله مهتدی را به عنوان تنها کومله موجود به رسمیت بشناسند.

در تمنای آشوب در ایران

در سال‌های اخیر خالد سیادت و محمد مهتدی (پسر عموی عبدالله مهتدی)، بارها و بارها به دلیل نبود حق آزادی بیان در بین اعضای کومله توبیخ شدند. اعتراض به نشست‌ها و اتحاد مهتدی با ربع‌پهلوی و دست بوسی او، نشست و مذاکرات مخفی با سلطنت طلبان، علیرضا نوری‌زاده، مصاحبه‌های بدون هماهنگی و خود سرانه با بی‌بی‌سی فارسی، دویچه وله آلمان، رادیو اسرائیل، صدای امریکا و…، از مهم‌ترین انتقادات این دو به سیاست‌ها و خط مشی مهتدی بود که به همین خاطر نیز اخراج شدند و فعالیت‌های ۳۵ ساله آن‌ها در کومله، به دستور مهتدی و یک روزه محو گردید! در شهریور سال ۱۳۹۸، مهتدی بدون اطلاع کمیته مرکزی عازم امریکا شد! در پی بروز مخالفت‌های جدی در بین اعضای کمیته مرکزی کومله، مبنی بر خود سری‌های او در سفرهایش به امریکا و دیدار با مقامات این کشور، سر کرده کومله این بار تصمیم گرفت بدون اطلاع اعضای کمیته مرکزی، عازم امریکا شود. او در دیدار خود با اعضای حزب دمکرات امریکا، از آن‌ها در خواست کرد تا از کومله حمایت و این حمایت را در عمل ثابت کنند. مهتدی همچنین خواستار اعمال فشارهای بیشتر و تحریم‌های فلج کننده امریکا بر علیه ملت ایران شد و اعلام کرد: در صورتی که این فشارها بر مردم بیشتر شود، کاسه صبر ملت لبریز شده و شورش به پا می‌شود! وی در این رابطه قول داده که گروهک تروریستی کومله نیز از فرصت استفاده کرده و تیم‌های مسلح خود را برای ناامن کردن کردستان وارد معرکه خواهد کرد. مهتدی در ۲ آذر ۱۳۹۸، از تخریب اموال مردم حمایت کرد و از امریکا خواست تا به طور جدی‌تر از اغتشاشگران حمایت کند! او همچنین اعتراف کرد که دستگیر شدگان از عوامل تحت امر این گروهک بودند و خواستار آزادی اغتشاشگران شد. سر کرده کومله به صراحت اعلام کرد که کومله حامی اغتشاشات است و برای رسیدن به هدف، باید آتش زد و این آتش زدن بانک‌ها، اتوبوس‌های شهری و خدمت‌رسان‌هایی که از بیت‌المال استفاده می‌کنند را شامل می‌شود. عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی‌زاده در ۲۸ آذر ۱۳۹۸، به طور مشترک با نمایندگان سنا و وزارت امور خارجه دیدار کردند. آن‌ها از حزب کومله درخواست کردند که دستورات ارائه شده از سوی سرویس جاسوسی امریکا سیا را در کردستان پیاده کنند! ناامن کردن مناطق مرزی محروم و کُردنشین، انتشار اخبار جعلی، شایعه‌سازی، حمله به وابستگان نظام خصوصاً نیروهای بومی، از اهم مامویت‌های محوله به مهتدی و گروهکش بود. او حتی روابط پنهانی خود با اسرائیل را آشکارا بیان می‌کند و می‌گوید: «ما با دولت اسرائیل مشکلی نداریم!». این سخن را می‌توان، یک چراغ سبز به اسرائیلی‌ها برشمرد. طبق گفته صاحب نظران، روابط کومله با اسرائیل از مدت‌ها قبل شکل گرفته و مهتدی تنها در آن گفتگو، این همکاری را قبل از آنکه فاش شود، افشا کرده است. با این همه مهتدی در مصاحبه با تلویزیون تیشک حزب منحله دمکرات کردستان، از مخالفت و عدم همراهی مردم کردستان با کومله می‌گوید: «این یک حقیقت است که ما احزاب کردستانی، بدون حمایت از مردم کردستان راه به جایی نخواهیم برد و تا زمانی که مردم پشتیبان ما نباشند، نه تنها ما بلکه هیچ دولت خارجی هم قادر به شکست رژیم نیست و دولت امریکا هم به ما گفته که بدون مردم نمی‌شود کار به جایی برد…».

مهتدی در جنگ ترکیبی اخیر

مهتدی در ماجرای مرگ مهسا امینی، با شعار «زن، زندگی، آزادی» که برگرفته از شعار کمونیستی «نان، صلح، آزادی» است، در توئیتی خواستار آن شد که این بار، اعتصابات عمومی به کردستان محدود نماند و تهران و شهرهای بزرگ و کوچک تمام ایران را در بربگیرد! او در حالی خود را مدعی دفاع از حقوق زنان می‌داند که کومله بدترین جنایت‌ها را در مورد زنان روا داشته است. داستان تجاوزات نیروهای کومله به زنان و خودکشی آنان و فرجام پرمحنت دختران فریب خورده که با هزاران امید و به قصد پیشمرگ شدن در گروهک، به اردوگاه‌های آن پیوستند، شاهدی بر این مدعاست. (ز-ع) در نامه خود به یکی از سایت‌های معتبر ایرانی می‌نویسد: «در اردوگاه کومله، یکی از اعضای کمیته مرکزی به نام محمد شافعی، مرا به خانه‌اش دعوت کرد. او از من خواست تا شام را با او بخورم. او اظهار می‌داشت: تو برای ما قابل احترامی. چون در تشکیلات مخفی ما بوده‌ای! برایم شربت آورد. اما خوردن شربت همانا و بیهوشی من همانا! او به من تجاوز کرده بود. خواستم خودم را بکشم، اما نگذاشتند. به مقر ناوندی پیش کاک عبدالله مهتدی رفتم و موضوع را به وی گفتم، اما او با فحاشی من را از دفترش بیرون کرد و گفت: تو نمی‌توانی اعضای کمیته من را بد نام کنی، غلط کردی!… و خلاصه هر چه از دهانش در آمد، به من گفت! من ماندم و تنهایی…».

پای ثابت جهت دهی اغتشاشات

با نظری به ستادهای فرماندهی اغتشاشات، که در قالب تلویزیون‌های لندنی بر مردم دریچه گشاده اند، مشخص می‌شود که عبدالله مهتدی در این به اصطلاح رسانه‌ها و در جهت دهی به آشوب ها، حضوری فعال دارد. خبرگزاری فارس در تحلیلی در این باره، می‌نویسد:

«با بررسی محتوای تلویزیون ایران اینترنشنال، که با حمایت مالی عربستان سعودی و حمایت اطلاعاتی اسرائیل، به عنوان بخشی از جنگ تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی ایران به فعالیت می‌پردازد، روشن می‌شود که حمایت از آشوب‌های اخیر و حمایت از رهبران احزاب تجزیه‌طلب را، در دستور کار خود دارد. رهبرانی که خوابی جز شورش در شهرهای مرزی و تجزیه برخی استان‌ها، در سر ندارند. بخشی از مهمانان این هفته‌های ایران اینترنشنال، از عناصری هستند که هدفی جز ایجاد ناآرامی در چند استان مرزی و تجزیه ایران ندارند و این شبکه به تقویت این خط رسانه‌ای کمک شایانی می‌کند: عبدالله مهتدی، دبیرکل گروهک تروریستی کومله/ مصطفی هجری، دبیرکل حزب دموکرات کردستان/ ناصر بولیدی، دبیرکل حزب تجزیه‌طلب مردم بلوچستان/ سربازی، تجزیه‌طلب بلوچ/ سلیمانی تجزیه‌طلب پانترک/ اردبیلی، تجزیه‌طلب پانترک/ سیلاوی، تجزیه‌طلب پان عرب/ صالح کامرانی سرکرده گروهک تروریستی تجزیه‌طلب/ ابراهیم کیانی از عوامل شبکه کلمه/ کمانگر، تجزیه‌طلب کُرد/ مونا سیلاوی حزب تضامنی دموکرات اهواز (عربستان). این به اصطلاح مهمانان، برنامه‌های خود برای تجزیه ایران را در این شبکه‌ها تشریح کردند…».

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مزدور بی‌بی‌سی در توهم رهبری کردستان بیشتر بخوانید »

سلام فرمانده

آقای روحانی کاش این را نمی‌گفتید!



اخیرا در خبرها آمد که کتابی از خاطرات دوران ریاست‌جمهوری روحانی و دولتمردان او به‌چاپ رسیده و البته برخی از نکات آن نیز رسانه‌ای شد. در متن منتشر شده، عبارتی از روحانی ذکر شده است که کاش گفته نمی‌شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، عبدالله گنجی طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:

اخیرا در خبرها آمد که کتابی از خاطرات دوران ریاست‌جمهوری روحانی و دولتمردان او به‌چاپ رسیده و البته برخی از نکات آن نیز رسانه‌ای شد. اینکه از نظر زمانی این اطلاع‌رسانی معنادار است یا خیر، جای تأمل است که مورد توجه این یادداشت نیست اما در متن منتشر شده، عبارتی از روحانی ذکر شده است که کاش گفته نمی‌شد. این عبارت اگر نقطه ننگ دولت در تاریخ ثبت نشود، حتما از اقتدار و افتخارات احتمالی دولت روحانی خواهد کاست.

روحانی در این‌باره می‌گوید: «وقتی ترامپ جنگ اقتصادی را شروع کرد، اختلاف‌نظر اساسی در دولت وجود داشت که آیا با این وضعیت می‌توان کشور را اداره کرد یا نه؟ حتی عده‌ای از وزرا پیشنهاد کردند که استعفای دسته‌جمعی بدهیم. می‌گفتند در این وضعیت باید کسانی با تمام اختیارات بیایند و دولت را بگیرند وگرنه شرایط برای اداره کشور مساعد نیست. به من گفتند برو با رهبری صحبت کن. گفتم این راهکار عملی نیست، گفتم این رفتار را نامردی می‌دانم. وقتی ما برویم، رهبری تنها می‌شود.» یک وقت بن‌بست داخلی بین قوا ایجاد شده و کار کشور و ملت قفل شده است در این صورت عده‌ای برای بن‌بست‌شکنی ایثارگرانه یا لج‌بازانه خود را کنار می‌کشند که بن‌بست را بشکنند.

اختلافات داخلی ممکن است عده‌ای را به چنین سمتی ببرد. اما در سیره امام مورد اینگونه هم قابل‌قبول نیست و تشر امام به میرحسین موسوی در ۱۴شهریور۱۳۶۷ که «اکنون که ملت ما فرزندان خود را به قربانگاه می‌فرستد چه‌وقت استعفا است؟» نشان می‌دهد در مسیر انقلاب اسلامی اختلافات هم نباید باعث خالی‌کردن شانه شود. اما موردی که روحانی اشاره می‌کند بسیار غمبار و دردناک است. دولتمردان ایران اسلامی با عربده و تحریم ترامپ – یعنی دشمن خارجی- به‌دنبال فرار از خدمت هستند؟ یعنی چه؟ اگر گروه دیگر می‌آمد با معجزه مشکلات ایجاد شده توسط ترامپ را حل می‌کردند که شما دنبال رهایی بودید؟ این نشان می‌دهد کلیت کابینه مذکور یک کابینه بوروکرات و نازک‌نارنجی بوده است که از قضا جناب جهانگیری نیز روزی اشاره کردند که «باید با مشکلات موجود، کشور را اداره کنید وگرنه با پول فراوان که ننه‌جون من هم می‌تواند کار کند.» (مضمون) بنابراین چطور می‌توان باور کرد که آدم انقلابی و متعلق به نظام که باید هستی خود را در طبق اخلاص گذاشته و در سنگر مقابل دشمنان بی‌رحم بایستد، به‌دنبال رهایی خود باشد؟ بدتر از اصل موضوع اینکه روحانی می‌گوید: «گفتم رهبری تنها می‌شود» این لطف خدا بود که استعفا عملی نشد. فرض کنید استعفای ‌جمعی انجام می‌شد و رهبری هم مخالفتی نمی‌کردند آنگاه فاجعه حیثیتی برای دولت چندبرابر می‌شد. دولتی که وسط معرکه جنگ و بمباران شدید دشمن به‌دنبال تحویل یا رهایی سنگر است، حتما انقلابی نیست و برای شرایط سخت آفریده نشده است.

شاید همان حرف امام باشد که فرمود: «رفاه و مبارزه با هم جمع نمی‌شوند و کسانی که بر این باورند که رفاه و مبارزه با هم جمع می‌شوند، آب در هاون می‌کوبند.» کتاب را نخوانده‌ام اما در همان روزها بود که رهبری در یک روز بی‌مناسبت کابینه را فراخواندند و روحیه و راهکار دادند و آنان را به صبر و ایستادگی دعوت کردند. همین کار را امام با فرماندهان جنگ بعد از عملیات طریق‌القدس انجام داد. البته آن موقع فرماندهان نمی‌گفتند نمی‌جنگیم اما آمار شهدای اولین عملیات نسبتا بزرگ را که دیده بودند، نگران پاسخگوی اخروی شده بودند که امام آنان را فراخواندند و تا ۷سال بعد از آن بی‌وقفه جنگیدند. ما در زمان خروج ترامپ «دولت جنگی» نیاز داشتیم و این عمل از نازپروردگان برنمی‌آمد. اما به هر حال زحمات وزیران دولت روحانی به هر نحو تا پایان ادامه یافت اما روحانی با این اظهارنظر کابینه را تخفیف و تحقیر کرد و علت ماندن را هم تنهایی رهبری دانستند که هرگز چنین نیست. با جابه‌جایی بیست مدیر هرگز رهبری تنها نمی‌ماند آن‌هم رهبری که کوله‌باری از تجربه و بحران‌دیدگی است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آقای روحانی کاش این را نمی‌گفتید! بیشتر بخوانید »

محمدرضا باهنر: بیانیه موسوی بسیار سخیف بود

محمدرضا باهنر: بیانیه موسوی بسیار سخیف بود



دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین نسبت به بیانیه اخیر میرحسین موسوی واکنش نشان داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدرضا باهنر دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین در نشست ماهیانه این تشکل سیاسی که بعد از ظهر امروز (۵ شهریور) برگزار شد، با اشاره به بیانیه اخیر میرحسین موسوی و اظهارات وی در این بیانیه، گفت: در ایام عاشورا یکی از سران فتنه یک بیانیه ای داد که با دیدن آن از خدا می خواهم که عاقبت همه ما را بخیر کند.

وی افزود: در فتنه سال ۸۸ به بهانه پشتیبانی از این آقای نامحترم، چه آشوب هایی رخ داد و نظام خیلی تحمل کرد. این آقایان در سال ۱۳۸۸ از جمهوریت و اسلامیت عبور کردند؛ حتی از ۲۲ بهمن هم عبور و در ۲۵ بهمن مردم را دعوت کردند.

باهنر اظهار کرد: یک سری افراد کاسب حصر هستند، هر موقع نظام یک مقدار مماشات می‌کند، در حصر یک چیزی می‌گویند که نظام دوباره قضیه حصر را سفت بگیرد.

دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین در پایان تصریح کرد: این بیانیه بسیار سخیف بود، مخصوصا قسمت‌هایی که در مورد سردار شهید همدانی و مدافعان حرم اظهار نظر کرده بود.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

محمدرضا باهنر: بیانیه موسوی بسیار سخیف بود بیشتر بخوانید »

فرامتن یک سفارش

فرامتن یک سفارش



خاتمی و سایر اصلاح‌طلبان به‌شدت از محور شدن موسوی همچون سالیان گذشته که از جنبش سبز نامی به میان نمی‌آورند، حذر کرده و همچنان به استیلای اصلاح‌طلبی در برابر این جنبش می‌اندیشند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، فریدون حاجی‌پور طی یادداشتی در روزنامه جام جم نوشت:

با سپری شدن ایامی از انتشار متن اخیر میرحسین موسوی و با فرونشستن حجاب‌ها و غبارها، تحلیل و بررسی چرایی انتشار این بیانیه اهمیت بسزایی دارد. این اهمیت از آن رو فزونی می‌یابد که با برآیندگیری و تقاطع‌گیری حاشیه‌ها با دال‌های متن موسوی، می‌توان به صید راهبردی دست یافت که اینک، بیش از پیش خودنمایی می‌کند.

چندان پیچیده نیست که فهم شود ضدانقلاب، اپوزیسیون و برخی نیروهای داخلی در راهبرد «تولید مسأله و چالش» برای نظام جمهوری اسلامی به یک توافق نوشته یا نانوشته‌ای دست یافته و می‌کوشند شرایط و موقعیت کنونی را  به یک جهت کلی آسیب‌ها به فرصت و کنش سیاسی تبدیل کنند. این تلاش‌ها اما زمانی به همگرایی نزدیک شد که گام دوم انقلاب به عنوان مسیر پیشرفت و تعالی نظام جمهوری اسلامی  و  در جهت چهل سال دوم زیست و بالندگی‌اش مورد تاکید قرار گرفت.

جاماندگان، خسته‌ها، فرتوت‌ها و بازاندیش‌ها در اصول و مبانی، بی‌تردید بخشی از کسانی بودند که در یک جهت، به کنش مشترک رسیده و سعی دارند در مسیر گام دوم انقلاب اختلال ایجاد کنند.

از جانب دیگر، تلاش سرویس‌های خارجی با اعزام نیروهای خود با پوشش مختلف به ایران و شکل‌دهی به هسته‌های تماس و تولید ادبیات، کنش و مواضع مشترک، سطح دیگری از دیواره تماس داخلی و خارجی ذیل راهبرد ذکر شده را از پیش چشمان رصدگران و تحلیلگران می‌گذراند.

با این تمهید کوتاه اما در خصوص متن اخیر موسوی می‌توان گفت:

– متن اخیر میرحسین موسوی، تلاش برای محور قرار دادن کنش‌های خیابانی ضدیت با مبانی نظام در ۲۵بهمن ۸۸ است.

 – وی می‌کوشد به بهانه ترجمه عربی بیانیه‌های خود، گریزی به آنچه«بهار عربی» خوانده، بزند و با نیروهای اعتراضی در کشورهای عربی، یک مخرج مشترک به نام مقابله با استبداد تعریف کند.

– کلیدواژه‌ها و محورهای مورد تاکید میرحسین موسوی نشان می‌دهد وی عملا سه‌ محور را برجسته کرده است؛

 الف- محور مقابله با فتنه ۸۸ با عنوان سرکوب معترضان از سوی سرداران سپاه(شهید همدانی)

ب- نقد محور مقاومت و تقلیل آن به محور سوریه و حضور مستشاری ایران در این کشور

ج- اشاره به مسأله جانشینی و موروثی شدن رهبری

این سه ‌محور مطرح شده از سوی میرحسین موسوی اما بیانگر آن است که:

 میرحسین موسوی همچنان تلاش دارد جنبش سبز را بازاحیا کند و آن را در قالب کنشگری در بسترهای اعتراضی جدید سامان دهد.

 وی می‌کوشد سه‌گانه «طرح و گسترش مطالبات»، «سازمان‌دهی جدید» و در نهایت رسیدن به «خیابان» را تجویز کند. این تلاش‌ها را شاید بتوان نوعی واکنش به موفقیت و فرامرزی شدن موضوعاتی همچون «سلام فرمانده»، «مراسم عید غدیر» و… دانست.

 بررسی اظهارات حامیان میرحسین موسوی در فضای رسانه‌ای و مجازی نشان می‌دهد موسوی طی یک تقاطع‌گیری با تلاش‌های خارجی می‌کوشد برای نظام، مسأله‌سازی کند و با تبدیل دردهای مشترک معیشتی مردم به درک مشترک و القاء‌شده از سوی خود با عنوان استبداد به تحلیل قوای مدیریتی و امنیتی نظام بپردازد.

 بررسی مطلب منتشر شده از سوی موسوی و حجم مطالبی که با کلیدواژه‌ها و محورهای مشترک از سوی وی نگاشته شده، بیانگر این واقعیت است که متن منتسب به موسوی ریشه در پخت و پزی خارج از ایران و از سوی اردشیر امیرارجمند – که در استراسبورگ فرانسه ساکن است- نگاشته شده و  با واسطه‌گری «غ.ر» به   امضاء رسیده  است. تقاطع‌گیری محورهای مشترک گفتنی‌های بسیاری را بی‌گمان فریاد خواهد کرد.

 تاکید میرحسین موسوی بر محور  بی‌اساس موروثی بودن رهبری را می‌توان تلاشی برای کاورسازی به منظور حقانیت موسوی و اجتماعی‌سازی چرایی حصر وی دانست. از دیگر سو، به نظر می‌رسد طرح این موضوع یک اقدام واکنشی و به حاشیه راندن گام دوم انقلاب اسلامی و خاموش‌سازی موتور محرکه پیشرفت و تعالی نظام باشد.

 – در ارتباط با عدم واکنش اصلاح‌طلبان به بیانیه میرحسین موسوی نیز باید گفت:

 اصلاح طلبان با عدم مرزبندی خود عملا  با سکوت، به دنبال تایید ادعاهای موسوی بوده و هیچ نقطه اعتراضی و ردپای رسانه‌ای از خود در فضای سیاسی کشور به جا نمی‌گذارند.

 این جریان نشان داد، همچنان از سویی در تلاش برای تشکیل جبهه رقیق و ایجاد دیواره تماس با اپوزیسیون به شکل غیررسمی بوده و از جانب دیگر، حضور در حاکمیت با نگاه به افق جانشینی و لزوم حضور در موعد مقرر را دنبال می‌کند.

 خاتمی و سایر اصلاح‌طلبان به‌شدت از محور شدن موسوی همچون سالیان گذشته که از جنبش سبز نامی به میان نمی‌آورند، حذر کرده و همچنان به استیلای اصلاح‌طلبی در برابر این جنبش می‌اندیشند.

 جریان اصلاحات هم اکنون برخی رادیکال‌هایش همنوا با موسوی شده‌اند و هر آنچه طیف نزدیک به هسته خاص خارجی به آنان توصیه می‌کنند از سوی رادیکال‌ها که به قطب دیگر خارجی متصل است، رشته شده و به گسیختگی می‌رسد. این کلاف سردرگم بی‌شک، داستان امروز جریانی است که سر بر بالش واقعیت داخل، ندارد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فرامتن یک سفارش بیشتر بخوانید »