کفش‌های او را جفت‌کن!

کفش‌های او را جفت‌کن!



نگارنده اگرچه در گذر ایام موی سر و صورت سپید کرده‌ام ولی خود را در جایگاه «ریش سفیدی» نمی‌دانم و فقط تجربه‌ای که در عبور از فراز و نشیب‌های فراوان آموخته‌ام را خاضعانه به برادران بزرگوارم عرضه می‌دارم

به گزارش مجاهدت از مشرق، حسین شریعتمداری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

۱- «درباره مرحوم آیت‌الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی که حضرت امام -‌رضوان‌الله تعالی علیه- از ایشان با عنوان استاد عرفان خود یاد می‌فرمایند آمده است؛ دو سال از ورود ایشان به نجف ‌اشرف و حضور در جلسات درس عارف برجسته، مرحوم آیت‌الله حسینقلی همدانی گذشته بود که روزی به استاد می‌گوید «من در سیر و سلوک خود به جایی نرسیده‌ام و درس‌های شما در قلبم جای باز نمی‌کند» مرحوم ملا حسینقلی می‌پرسد؛ نام شما چیست؟ و میرزا جواد آقا با تعجب می‌گوید مرا نمی‌شناسید؟! من جواد ملکی تبریزی هستم! استاد می‌پرسد با آن ملکی تبریزی دیگر که در همین جلسات درس شرکت می‌کند چه نسبتی دارید؟ پاسخ می‌دهد که پسر عمو هستیم.

استاد می‌گوید از فردا بعد از ورود به مَدرس (محل درس) و قبل از خروج، کفش‌های پسر عمویت را جفت کن! اجرای این دستور برای مرحوم میرزا که با وی کدورتی داشت سخت بود ولی استاد، چاره را در آن دیده بود و میرزا جوادآقا از انجام آن طفره نرفت.

دو ماه بعد، استاد از احوال او سؤال کرد و میرزا جواد آقا با خرسندی گفت احساس می‌کنم که دریچه‌هایی از معرفت به رویم گشوده شده است. مرحوم ملاحسینقلی فرمود؛ می‌دانی در کدورت میان تو و پسر عمویت چه اتفاقی افتاده بود؟! زائرانی که از تبریز به زیارت عتبات عالیات و در نجف اشرف به زیارت مرقد مطهر امیرالمومنین علیه‌السلام می‌آمدند خبر کدورت تو با پسر عمویت را به تبریز برده و در پی آن میان طائفه شما نیز کدورتی پدید آمده بود. اما وقتی تو را دیدند که کفش‌های او را جفت می‌کنی، خبر این احترام و تواضع را نیز به تبریز بردند و از صمیمیت شما خبر دادند و چنین شد که کدورت از میان آنها برخاست و به دوستی و برادری تبدیل شد و خدای مهربان به پاداش، دریچه‌های علم و معرفت را به رویت گشود».

۲- ماجرای فوق را چند سال پیش به مناسبتی در یکی از یادداشت‌های کیهان آورده بودیم و امروز هم که میان برادر عزیزمان، حجت‌الاسلام رسائی و برادران عزیزمان در خبرگزاری تسنیم اختلاف نظری پیش آمده و متاسفانه کار به تقابل نوشتاری کشیده شده است، بازخوانی آن را ضروری می‌دانیم.

سخن درباره موضوع مورد مناقشه نیست بلکه سخن درباره تقابل غیر قابل انتظار کسانی است که در پیوند مستحکم و آزمون شده‌شان با اسلام و انقلاب تردیدی نیست و در بسیاری از روزهای بدحادثه پشت به پشت در مقابل دشمنان بیرونی و پادوهای داخلی آنها ایستاده‌اند. طرفین ماجرا (این اصطلاح را به سختی بر قلم می‌آورم، چرا که دو طرف بی‌معنی است و بیش از یک طرف در میان نیست) بله اگر قصد روشنگری و بیان نظرات خود را داشته‌اند که این مقصود در نوشتارهایشان حاصل شده است و از این پس، ادامه آن، بی‌حاصل و دشمن شادکن است. سخن درباره اینکه چه کسی شروع کرده است؟! و چه کسی باید پا پس بکشد؟! شایسته عزیزان و بایسته مرام و مسلک آنان نیست. سر گردنه که کشتی نمی‌گیرند!

۳- خدای مهربان بر درجات امام راحلمان بیفزاید و سایه خلف حاضرشان را مستدام بدارد که هر دو بزرگوار در مواردی اینگونه، این آیه شریفه از سوره انفال را گوشزد کرده‌اند که «لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ … با یکدیگر نزاع نکنید که ابهت و اقتدارتان از بین می‌رود».

نگارنده اگرچه در گذر ایام موی سر و صورت سپید کرده‌ام ولی خود را در جایگاه «ریش سفیدی» نمی‌دانم و فقط تجربه‌ای که در عبور از فراز و نشیب‌های فراوان آموخته‌ام را خاضعانه به برادران بزرگوارم عرضه می‌دارم و… خوشا به سعادت کسی که در پا پس کشیدن، پیشقدم می‌شود.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کفش‌های او را جفت‌کن! بیشتر بخوانید »