نادر ابراهیمی

بهبودی: خودم را گزارشگر تاریخ می‌دانم اما به مرز تخصص نرسیده‌ام

بهبودی: خودم را گزارشگر تاریخ می‌دانم اما به مرز تخصص نرسیده‌ام


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، جشن انتشار کتاب «یادداشت‌های بی‌تاریخ» اثری از هدایت‌الله بهبودی کاری از نشر سوره‌مهر در کافه سمیه حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد.

بهبودی: خودم را گزارشگر تاریخ می‌دانم اما به مرز تخصص نرسیده‌ام

در این نشست علاوه بر بهبودی نویسنده اثر، محمد‌مهدی دادمان رییس حوزه هنری، علی رمضانی مدیرعامل خانه کتاب و ادبیات ایران، مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری، علیرضا کمره‌ای نویسنده و پژوهشگر تاریخ و ادبیات جنگ، محسن کاظمی نویسنده و پژوهشگر، علی‌اکبر شیروانی مدیر عامل انتشارات سوره‌مهر، عبدالحمید قره‌داغی و تنی چند از نویسندگان و اهالی فرهنگ و هنر حضور داشتند. 

در این نشست بهبودی در سخنانی اظهار داشت: من از سال ۱۳۶۵ به یک معنا با این رشته محشور شدم و قریب چهل سال هست که با تاریخ عشق می‌کنم و گاهی هم تالیفی داشته‌ام. من خودم را گزارشگر تاریخ می‌دانم. در هر کاری اگر کسی چهل سال پایداری به خرج دهد، دانستنی‌هایی پیدا خواهد کرد.

بهبودی: خودم را گزارشگر تاریخ می‌دانم اما به مرز تخصص نرسیده‌ام

وی افزود: چند سال که از تحصیلم گذشت، خودم را تحت‌تاثیر زرین‌کوب و سپس عبدالهادی حائری دیدم و به دلیل بینشی که به تاریخ دارم، احساس دین می‌کنم. این کتابچه هم خالی از این گرایش نیست. من از روی کتاب‌های دیگر دست به نگارش این جزوه نزدم. به یاد دارم روزی کتاب «سفر به قبله» را به نادر ابراهیمی دادم تا مطالعه کند، او رک بود و حرف‌ها را بی‌حاشیه می‌زد؛ گفت، ادای جلال آل احمد را درآوردی و مرا نواخت. این در حالی بود که من حتی «خسی در میقات» جلال آل احمد را نخوانده بودم که بخواهم از او تقلید کنم.

بهبودی اضافه کرد: دانشگاه زمینه هست و من خوشبختانه توانستم با شاگردی بزرگانی همچون باستانی‌پاریزی و منصوره اتحادیه چگونه نگاه کردن به تاریخ را بیاموزم. من مشق روزنامه‌نگاری کرده بودم، پس با تلفیق نگارش تاریخی نظر استادان را به خود جلب کردم و تشویق شدم. شناخت من از دانشگاه شروع شد اما با تاسیس ادبیات اسلامی عمق پیدا کرد و اکنون از مرز شناخت تا حدودی به مرز مهارت رسیده‌ام اما هنوز به مرز تخصص نرسیده‌ام. این کتاب محصول فهم من هست که در این چهل سال از همسایگی من با تاریخ گذشته هست.

بهبودی: خودم را گزارشگر تاریخ می‌دانم اما به مرز تخصص نرسیده‌ام

علیرضا کمره‌ای، محسن کاظمی و محمد قبادی در خلال این نشست نظرات و دیدگاه‌های خود را پیرامون بهبودی و آثارش به ویژه کتاب «یادداشت‌های بی‌تاریخ» مطرح کردند. 

کتاب «‌یادداشت‌های بی‌تاریخ‌؛ درباره تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری» در بردارنده سی و پنج مقاله کوتاه، درباره نسبت تاریخ با سیاست، جامعه، ادبیات، فرهنگ، فضای مجازی و انقلاب اسلامی به قلم هدایت‌الله بهبودی هست.

بهبودی: خودم را گزارشگر تاریخ می‌دانم اما به مرز تخصص نرسیده‌ام

«‌یادداشت‌های بی‌تاریخ‌» مقالات برآمده از تجربه خرد و کلان هدایت‌الله بهبودی در سه‌دهه کار تاریخ‌پژوهی هست. نویسنده در این اثر کوشیده هست مسائل و مشکلاتی که در امر تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری وجود دارد، بازنمایی کند و برای غلبه بر آن‌ها راه‌حل پیشنهاد دهد.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

بهبودی: خودم را گزارشگر تاریخ می‌دانم اما به مرز تخصص نرسیده‌ام بیشتر بخوانید »

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام»

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، ۳۴ سال از ارتحال حضرت امام خمینی (ره) بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران می‌گذرد و هر چه گذشت زمان بیشتر می‌شود خلا شناخت این شخصیت عظیم و جهانی کمتر می‌شود که نشان دهنده ضعف در معرفی ایشان است. بی‌تردید تولید فیلم، سریال، مستند و نگارش کتاب درباره این شخصیت می‌توانسته برای معرفی ایشان موثر باشد، اما تاکنون در زمینه‌های فرهنگی و هنری برای معرفی این رهبر عظیم کمترین اقدامات صورت گرفته است.

البته در کنار این کم‌کاری‌ها گاهی آثاری به‌چشم می‌خورد که از کیفیت و جایگاه بالایی برخورداند؛ نمونه این اقدامت رمان «سه دیدار» نوشته نادر ابراهیمی است.

در جلد اول این رمان، داستان‏ بلندی درباره زندگی امام خمینی (ره) است، که نویسنده در آن‏ کوشیده ابعاد مختلف شخصیتی ایشان را در قالب داستان بررسی‏ کند. دوران کودکی امام و شکل گیری شخصیت وی در دامن پر مهر مادر و صاحبه خانم (عمه ایشان) …

فصل اول کتاب «سه دیدار» با نام «نخستین دیدار»، به نوعی پیش درآمد داستان است. «دیدار دوم: ذرات خاطره در هوا معلق نخواهد ماند» فصل بعدی کتاب است که ابراهیمی طی آن، برش‌هایی از کودکی‌های امام را روایت می‌کند. «دیدار سوم: این شیخ را نگین کنید!» ماجرای دیدار امام است با آیت الله مدرس. ابراهیمی در فصل چهارم دیداری رویا گونه را شرح می‌دهد که بین یک پیر و مریدش روی می‌دهد. فصل پنجم، رجعتی است به کودکی‌های امام تا از آن جا نقبی بزند به گذشته‌های دور و ماجرای مبارزات آقا سید مصطفی ـ پدر امام ـ را شرح دهد.

در همین فصل، نویسنده به گذشته‌های دورتر هم می‌رود و زندگانی و پیشینه اجداد و نیاکان امام را شرح می‌دهد. فصل ششم کتاب، روایتی است از بیرون افکندن همسر رضا خان و زنان درباری از آستانه حضرت معصومه (س) به رهبری امام.

ابراهیمی در ادامه باز هم روایتی شاعرانه به دست می‌دهد از دیدار یک پیر با مریدانش. فصل بعدی کتاب، شرحی است بر درماندگی و آوارگی آنان که پدر امام را به شهادت رساندند. نویسنده آن گاه به فصلی می‌رسد که با ازدواج امام پایان می‌یابد. فصل آخر کتاب، بین شعر و نثر در نوسان است و روایتی است از عاشقانه‌های امتی با امامش.

جلد دوم سه دیدار به خاطراتی از پدر امام خمینی در زندان شاهی و شهادت وی در آنجا در ایام قبل از تولد امام «روح‏ الله»، استفاده از افکار و سخنان عمه (صاحبه خانم)، دوران مبارزه در جوانی، حضور با برادر جهت‏ تحصیل علوم حوزوی و… می‌پردازد.

عنوان فرعی جلد دوم «در میانه میدان» است. نادر ابراهیمی اگر در جلد نخست بیشتر به کودکی و نیاکان امام خمینی (ره) عنایت داشت، در این جلد، رهبر فقید انقلاب را در میانه میدان سیاست و حوادث روزگار به تصویر کشیده است. البته در این جا هم بخشی به کودکی و نوجوانی امام اختصاص می‏ یابد؛ اما از فصل‌های کلیدی کتاب، دیدار‌هایی است که بین امام خمینی با آیت الله کاشانی و آیت الله بروجردی روی می‌دهد. دیدار امام و محمدرضا شاه نیز از بخش‌های خواندنی کتاب است.

ابراهیمی با آنکه در این کتاب، حوادث سیاسی مهمی، چون بیست و هشت مرداد ۳۲ و محاکمه مصدق را با بیانی دراماتیک و قصوی روایت می‌کند؛ اما از نوشتن در باب زندگی شخصی و احوالات امام نیز غافل نمی‌ماند تا اثری چند وجهی، دلچسب و البته مستند درباره منش و زیست رهبر انقلاب فراهم کند. از جمله این اتفاقات، بیماری وبایی است که در زادگاه امام می‌آید و نیز رفتن برادران ایشان به اصفهان و تنها ماندن روح الله نوجوان.

ابراهیمی از ورای همه این رویداد‌های گاه بسیار تلخ، چهره مردی بزرگ را ترسیم می‌کند که با صبوری و استقامت مؤمنانه‌ای از هر ورطه دشواری می‌گذرد. سپس پا به پای رهبر انقلاب، عقربه‌های زمان را به عقب‌تر می‌کشد تا برسد به نماز خواندن روح الله در ده سالگی. اما بعد دوباره زمان را به جلو می‌برد و امام خمینی را زیر درخت سیبی در نوفل لوشاتو به تصویر می‌کشد که در حال اقامه عارفانه نماز است.

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام»

«در میانه میدان» با تصویری کوتاه، اما جانکاه از ارتحال بنیانگذار انقلاب به پایان می ‏رسد.

نادر ابراهیمی در مقدمه کتاب می‌نویسد: من داستان می‌نویسم، تاریخ نمی‌نویسم. تاریخ‌های بسیاری قبل از من نوشته شده است و هم زمان با من و بعد از من نیز نوشته می‌شود و خواهد شد؛ امّا داستان فقط یک بار نوشته می‌شود؛ فقط یک بار. آن‌ها که واقعیت را می‌خواهند نه حقیقت را، و طالبِ واقعیات تاریخی هستند نه حقایق انسانی، می‌توانند بی دغدغه خاطر، به بهترین تاریخ‌ها مراجعه کنند.

چرا امام خمینی(ره)؛ چرا کتاب؟

نادر ابراهیمی در سال ۱۳۴۲ نخستین اثر داستانی خود را با عنوان «خانه‌ای برای شب» به‌چاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد و در همان سال‌هاست که به گفته همسرش توجه او به حرکت انقلابی امام خمینی(ره) و مردم ایران جلب می‌شود.

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام»

فرزانه منصوری همسر نادر ابراهیمی در نشستی که به مناسبت بزرگاشت نادر ابراهیمی برگزار شده بود در این زمینه عنوان کرده است: همه سوال می‌کنند که چه شد نادرابراهیمی راجع به امام نوشت و خیلی‌ها برداشت می‌کنند که او در شرایطی که امام در صدر نظام حکومتی ایران قرار گرفتند اقدام به نگارش این اثر کرد. نادر ابراهیمی که در نظام پهلوی مبارزه کرده بود، زندان رفته بود،‌ شلاق خورده بود،‌ بیکار بود و ممنوع‌الکار شده بود. اما برخی می‌پرسند چرا او که مبارز بود درباره کسی که در صدر نظام قرار گرفت می‌نویسد!‌ من بارها در مصاحبه‌ها و گردهمایی‌هایی که با جوان‌ها داشتم گفته‌ام،‌ نادر ابراهیمی زمانی که ما به آیت‌الله خمینی(ره) می‌گفتیم «امام» این اثر را آغاز نکرد، او از پانزده خرداد ۱۳۴۲ یعنی در چنین روزهایی جزو مردم مبارز بود و به دنبال این بود که این مرد را بشناسد.

منصوری همچنین درباره روند تحقیقات مرحوم نادر ابراهیمی برای نگارش این کتاب یادآور شده بود: ابراهیمی از خرداد ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۵۷ آنچه را که راجع به امام خمینی(ره) می‌نوشتند پیگیری می‌کرد حرکت‌هایی که انجام می‌دادند را پیگیری می‌کرد و کم و بیش با زندگی ایشان آشنا بود و در سال‌های مبارزات اعلامیه‌ها را می نوشت بدون اینکه امام را دیده باشد. پس از اینکه امام وارد تهران شدند نادر ابراهیمی ایشان را ندیده بود و هرگز هم حضوری ایشان را ملاقات نکرد. اما پژوهش‌هایش را ادامه می‌داد. در خاطرم هست که سال‌های اول انقلاب همسرم من را موظف کرده بود آنچه را که در روزنامه‌ها و مجله‌ها درباره مبارزات مردم و کارهای حضرت امام خارج از کشور انجام می‌دادند از روزنامه‌ها جدا کنم و در اختیارش بگذارم. او اینها را می‌خواند و جمع ‌آوری می‌کرد برای اینکه این مرد را بهتر بشناسد.

داستان نگارش پر آب و چشم یک کتاب

ابراهیمی برای نگارش کتاب سه دیدار نزدیک به ۱۷ سال زمان صرف می‌کند تا اینکه در نهایت در سال ۷۵ نگارش آن را به پایان می‌رساند و در سال ۷۷ با پیشنهاد انتشار آن در حوزه هنری مواجه می‌شود که منجر به نخستین انتشار این کتاب می‌شود.

فرزانه منصوری در این زمینه عنوان کرده است: تحقیقات او طی ۱۶-۱۷ سال تکمیل شد و زمانی رسید که یکی از آقایانی که در حوزه هنری بودند، متوجه تحقیقات و شناخت ایشان درباره امام خمینی به عنوان یک مبارز شد که هرگز از دفاع از حقوق مردم ایران کوتاه نیامد و هیچ باجی به سراسر دنیا نداد. ابراهیمی درباره چنین مردمی تحقیق کرد و به او علاقه داشت وقتی به او پیشنهاد کردند حالا که این همه تحقیق داری بیا و درباره امام بنویس، شجاعت کرد و نوشت. در حالی که تاریخ نشان می‌داد که آیا قهرمان واقعی ملت ایران امام خمینی است یا نه. بسیاری از ما این اعتقاد را داریم و نادر ابراهیمی این اعتقاد را داشت و نوشت اما بازهم برخی به دلیل این اثر از او روی برگرداندند. اما او گفت من اثری را که به آن اعتقاد داشتم نوشتم. شما چرا ترسیدید!!

کتاب اما پس از انتشار راهی به تجدید چاپ پیدا نمی‌کند تا در سال‌های دهه ۹۰ و بار دیگر ناشر آن دست به تجدید چاپ آن می‌زند. اما قسمت این بود که پس از ۹ نوبت تجدید چاپ و با وجود علاقه‌مندان بسیار به مطالعه کتاب، بار دیگر تجدید چاپ آن به محاق فراموشی برود و این روزها حتی ناشر نیز نسخه‌ای از آن برای عرضه در اختیار نداشته باشد.

از زبان نویسنده

نادر ابراهیمی در زمان حیاتش و پس از انتشار این کتاب و واکنش‌های متفاوتی که نسبت به آن ارائه می‌شود در چند مصاحبه به تشریح علل نگارش این کتاب می‌پردازد. در یکی از این گفت‌وگو وی عنوان می‌کند: در باب قهرمان زنده نوشتن دل می‌خواهد، آن هم قهرمانی همچون امام خمینی(ره). در سال ۵۷ نوشتن کتاب کوچکی را درباره ایشان آغاز کردم به نام «دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آید» و هنوز تمام نکرده بودم که انقلاب به پیروزی رسید و کار را رها کردم. چند سال پیش حجت‌الاسلام زم، مرا به تجدید خاطره با این کتاب وادار کرد.

وی همچنین گفته است: به هر حال امام را دوست داشتم و باور داشتم و هنوز هم دارم و در تاریخ ایران هیچ کسی را نمی‌شناسم که همتا و همپای امام باشد. البته من پیش از سه دیدار، «مردی در تبعید ابدی» را نوشتم. آن داستان ـ همان مردی در تبعید ابدی را می‌گویم ـ مرا به قدر کافی خرد و خمیر کرد چرا که مصمم بودم به ادراکی از فلسفه ملاصدرا برسم و ساختمان داستان را بر اساس همان ادراک فلسفی بنا کنم. در این راه سختی‌های بسیاری کشیدم؛ به هر حال پس از آن که «مردی در تبعید ابدی» تمام شد قدری شفا یافتم و بر آن شدم که تا زنده‌ام، آرام آرام روی همین گروه از شخصیت‌های میهنم کار کنم؛ یعنی شخصیت‌های فلسفی،‌ مذهبی که اسباب فخر فرهنگ ملی ما هستند. پس از مُلاصدرا متمرکز شدم روی شیخ اشراق که از جوانی به دلایلی با او انس و الفتی داشتم، ولی تا خودم را جمع کردم که خیز بردارم طرف شیخ اشراق، آقای زم،‌ چنانکه گفتم، به من گفت که روی زندگی حضرت امام(ره) کار کنم که کاری است کارستان. به راستی خطر کردنی بود، غریب، و من هنوز مست اینم که قدمی در این راه برداشته‌ام یا خیر، فقط خیال می‌بافم و خواب می‌بینم که دو جلد از این داستان‌ِ ویران‌کننده را پیش رو دارم و هیچ نمی‌دانم که چند جلد دیگر خواهم نوشت.

ابراهیمی همچنین در مورد منابعی هم که برای نگارش این کتاب در اختیار داشته، عنوان کرده است: باید بگویم کار تحقیقات مقدماتی با من نبوده است، سوال کرده‌ام، آن گروه خوب و شریف و بی‌ادعا پاسخ داده‌اند. این طور که به رو به رویم نگاه می‌کنم و سر انگشتی می‌شمارم حدود یکصد و سی جلد کتاب در اختیار من گذاشته‌اند و کوهی از برگه‌ها و یادداشت‌ها که چون جلوی چشمم نیستند، نمی‌بینمشان … یک بار باز هم سر انگشتی حساب کردم، بیش از پنجاه هزار صفحه در این باب خوانده‌ام…

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام» بیشتر بخوانید »

«سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد» فاخر برای امام خمینی (ره) است

«سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد» اثر فاخر برای امام خمینی (ره) است


یه گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، رمان «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد» یک اثر فاخر و با اهمیت برای امام خمینی (ره) است که طی سال‌های ۷۵ تا ۷۷ توسط نادر ابراهیمی نوشته شده است.

کتاب اگرچه سه جلدی است و نویسنده نیز بار‌ها گفته که آن را در سه جلد نوشته، اما تنها دو جلد از آن در دست است و جلد سوم هرگز منتشر نشده و پس از درگذشت نادر ابراهیمی، کسی از سرنوشت جلد سوم خبر ندارد.

جلد نخست با عنوان «رجعت به ریشه‌ها» داستان بلندی دربارهٔ زندگی سید روح‌الله خمینی است، که نویسنده در آن کوشیده ابعاد مختلف شخصیتی ایشان را در قالب داستان بررسی کند. این مجلد شرح وقایع دوران کودکی حضرت امام و شکل‌گیری شخصیت ایشان است.

جلد دوم «در میانه میدان» به دوران نوجوانی و آغاز مبارزات ایشان می‌پردازد.

نادر ابراهیمی در پایان جلد اول کتاب می‌نویسد:

«ابتدا قصد آن داشتم که همه حرف‌هایم را، درباره این داستان بلند خرد کننده، در مقدمه بیاورم؛ اما جلد نخستین که به پایان رسید، از نهادن مقدمه‌یی برای آن پشیمان شدم و تصمیم گرفتم که آن‌چه برای گفتن، خارج از داستان دارم، به انتهای جلد آخر بفرستم. همین‌قدر می‌گویم که در عمر خویش، کاری چنین کمرشکن، درهم کوبنده و خوف‌انگیز انجام نداده‌ام، و نه، دیگر، خواهم داد.»

در بخشی از این کتاب آمده است.

یک روز، در راه مکتب به خانه، عبدالله، که باغ پدرش هم پرچینِ باغ خاندان سیدمصطفی بود، که پدرش هم البته خان‌ِخان نبود، گرچه رسم زور گفتن را می‌دانست، و درگیری این عبدالله را، در همین تابستان پیش، با روح‌الله، بر سر جوادِ کتک‌خورده از خاطرمان نبرده‌ییم، به روح‌الله گفت: روحی، تو واقعا نمی‌دانی که پدر خان بوده؟ هم خان و هم ملاّ؟ و نمی‌دانی که تفنگ هم می‌کشیده، درگیر هم می‌شده و آدم‌های خان‌های دیگر را می‌انداخته؟

روح‌الله می‌گفت: می‌دانم، همه چیز را می‌دانم. اما عبدالله، تو می‌دانی که پدرم از قماش خانه‌های خمین نبود؟ به داد و دردِ رعیت می‌رسیده؟ بچّه‌های رعیت را نزد طبیب می‌برده؟ آن‌ها را عروس و داماد می‌کرده؟ حتّی یک رعیت گرسنه نداشته؟ شلّاق نمی‌زده؟ بیگاری نمی‌کشیده؟ و هرگز هیچ رعیتی را به جرم دزدی به دار نمی‌آویخته؟ تو این‌ها را هم می‌دانی؟

عبدالله گفت: در خانه‌ی ما کسی درباره‌ی پدرت از این حرف‌ها را نمی‌زند. آن روز هم که با تو جنگیدم و قول دادم که دیگر هیچ وقت جواد را کتک نزنم، مادرم داستان را برای پدرم گفت و پدرم با شلاق به جان من افتاد و حسابی خرد و خمیرم کرد.

من، هرگز به تو نگفتم که پدرم چه بالایی برسرم آورد. گفتم؟
_ آقای عبدالله! تو خیلی آقایی. یک روز، به یاری خدا، در کنار هم با همه‌ی خان‌ها و نوکران آن‌ها می‌جنگیم و نابودشان می‌کنیم.

_ نه همه‌ی خان‌ها؛ خان‌هایی که کار‌های بد می‌کنند.
_ خان خوب وجود ندارد. پدرم، گفتم که، از قماش خان‌ها نبود. فقط زمین داشت و، به کمک رعیت، زارعت می‌کرد. تازه اگر زنده می‌ماند و من بزرگ می‌شدم، از او خواهش می‌کردم زمین‌هایش را ببخشد به رعیت و خودش با پول میوه‌های باغ زندگی کند.

_نمی‌شود؛ نمی‌شود با خان‌ها جنگید. نظامی‌ها همه مال خان‌ها هستند. حکومت مال خان‌هاست. پدرم می‌گوید تا هزار سال دیگر خان‌خان می‌ماند رعیت‌رعیت. این خواست خداوند است.

_ از پدرت بپرس که خداوند این خواستش را چه وقت به پدرت گفته؟!

_هه! باید تنم را برای یک شلاق خوردن حسابی چرب کنم.

_ پس با او کاری نداشته باش. خودت عهد کن و قسم بخور که اگر زورت رسید، اوضاع را عوض کنی…

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد» اثر فاخر برای امام خمینی (ره) است بیشتر بخوانید »